معمارى مساجد
هنر مسلمين،كه زمينهاش، حيات فردى و اجتماعى مردم بوده است،به شكلهاى گوناگونى بروز كرده است.مهم ترين موارد تحلى و بروز و ظهور آنرا مىتوان اينگونه بر شمرد:
- معمارى و ساختمان مساجد - كاخها و ابنيه خلفاى اموى و عباسى و فاطمى و عثمانى و... - سفال سازى، خط، مينياتور، نقاشى - دژها و برج و باروها -ابنيه مشاهد و مقابر پيشوايان -مدارس و مراكز علمى،نظاميهها و... - تزئينات سنگى،گچى،چوبى و كاشي كارى -ادوات جنگى و ابزار ديوانى و«حكومتى» -فرش،پارچه،قلابدوزى،لباسهاى نظامى و سياسى -تزئينات خارجى و داخلى بناهاى مذهبى و غير مذهبى -ابزار و وسائل مساجد و منازل،مثل منبر،رحل،قلمدان... - كتاب نويسى، كتاب سازى، خط و خطاطى و تذهيب. - هنرهاى مكتوب،نظم و نثر، خطابهها، تاليفات ادبى...از اين ميان، آنچه بحث فعلى ماست،«معمارى مساجد» است.
عمارت و ساختمان،در واقع نمايانگر تاريخ يك قوم و ملت و نمودار تمدن در يك قرن و دوره است و معمارى اسلامى هم ( و به تعبير دقيق تر.معمارى مسلمين) از آنجا كه غالبا«با دستور قدرتمندان و حاكمان بوده است،شناسنامه حكومتها و دولتها و اميران و خلفاست.
و از سوى ديگر،چون خالق اصلى اين آثار، هنرمندان مسلمان هستند آن معمارىها،شناسنامه هنرمندان هم مىباشد.
جاذبه هنرى معمارى هم به همان احساس آفرينىهايش مربوط مىشود.احساس عظمت،احساس معنويت،ظريف كاريها،قرينه سازىها....
«شوپنهاور» گفته است:«زيبائى آثار معمارى،مربوط به پاك و خالص بودن،ظرافت و تناسب خطوط...قرينه خطوط و تعادل قواست.. .معمارى يكنوع مصالحه ميان زيبائى و سود بخشى است كه مركب از هنر و صناعتباشد.در اين هنر،آنچه قواعد اصلى مىناميم و بايد شناخته و رعايتشود نيروى سنگينى،پيوستگى،استوارى و سفتى مواد است» (1)
همچنين احساسى كه از يك اثر معمارى در انسان برجاى ميماند قابل توجه است.
«در معمارى نيز مانند ساير هنرها،به بيان احساسات مىپردازند از ساختمان يك كليسا و مسجد احساس ترحم و عدالت،و از ساختمان يك كاخ،تكبر اعيانيت،نمايان». (2)
«....معمارى،بوسيله«سكون جاذب»بناهائيكه خلق شده و همچنين بواسطه يك قسم وزن يا قرينه سازى در وجود ما مؤثر مىافتد. زيرا تكرار طرحها يا«متيف»ها نيروى دريافت ما را از يكى به ديگرى به جنبش آورده،ما را موقتا«منصرف از عادات زندگى روزانه خود مىنمايد...» (3)
مسئله معمارى همچنانكه گفته شد،گرچه مساجد،كاروانسراها،مدارس نمازخانهها،حسينيهها،تكيهها،منزلگاههاى بين راه را فرا مىگيرد،ولى در اين ميان«مسجد»،اعتبار و ويژگى و جايگاه خاصى دارد و در بحث از معمارى،روى مسجد،به عنوان سمبل تجلى هنر مسلمانان از بعد معمارى،بيشتر بايدتكيه كرد.زيرا بناى مساجد در اين خصوص،اهميتبيشترى داشته و جنبه زير بنائى دارد. بنابراين،طى فصولى،از مسجد بحث مىكنيم و از زواياى مختلف به اين پايگاه عظيم وحدت و تجمع امت اسلامى مىنگريم:
مسجد و جايگاه ويژه آن در اسلام
مسجد،محل سجود و خضوع و كرنش بندگان خدا در پيشگاه«الله»است،جائى براى ايجاد رابطه با پروردگار و اظهار عبوديت و كوچكى در برابر ربوبيت و عظمتخالق هستى. قداست مسجد،در همين رابطه متقابل«عبوديت عبد و ربوبيت رب»نهفته است.بنابراين،عظمتش هم در معنويت آن است،نه در ساختمان و بناى رفيع. تلقى و قضاوت سطحى نگران،و استنباطشان از مسجد،اين است كه مسجد«ماذنهاى استبراى اذان گفتن،و شبستانى براى نماز و حوضى براى وضو و محرابى جهت پيشنماز و منبرى كه واعظ بر آن بنشيند...»
ولى،واقع امر،اينست كه مسجد،كانون گرم زندگيساز و سعادت آفرينى است كه جنبشهاى انقلابى از آنجا ريشه مىگيرد و وسيله و جائى استبراى اصلاح باطن اجتماع،مسجد،مجلس شوراى هر محل است،محل عبادت است،مدرسه و اندرزگاه و كانون خيريه و مركز تربيت و تعاون اجتماعى است.پايگاه بسيج مردم و آگاه كردن آنانست.محل آشنا شدن به اسلام و كسب اعتماد مردم نسبتبه يكديگر است. در مسجد، روحانى با چشم دل،در گوشه محراب،مردم را به خدا مىخواند و زندگىها را پاك مىسازد.علماء دين،از اين نهاد،بعنوان يك شبكه بىنظير و عظيم و گسترده و مردمى،جهت ارتباط و تبليغ و پيام رسانى،با رنگ و محتوائى مذهبى،استفاده مىكنند. مسجد، مقدسترين، پاكترين، سرنوشتسازترين و اجتماعىترين مكان و موقعيت حضور مسلمين است.و به تعبير امام خمينى مساجد سنگر است و بايد اين سنگرها را حفظ نمود.
«...مسجدها،اثرى روشن در توجيه عمومى مسلمين دارد.مجمعهاى اسلامى است كه مردم را در سايه شعار«انما المؤمنون اخوة»جمع ميكند و مظهر وحدت و برابرى مردم است.جائى كه برترى فقط با«تقوا»است.مسلمين در مساجد،كنار هم در يكجا مىنشينند و به نصايح اسلامى در خطبههاى نماز جمعه و نماز عيد گوش مىدهند و يكديگر را مىشناسند.چه بسا كه مسلمانى برادر دينى خود را جز در مسجد،جاى ديگرى نمىبيند.اجتماع مسجد،سبب محبت و الفت دلها و تحكيم پيوندها و روابط و آگاه شدن از حال يكديگر و تبادل افكار در مسائل دينى و دنيائى و همدردى در غم و شادى يكديگر است.احكام اسلام و شرايع دين را در مسجد مىآموزند.پايگاه علم و عبادت و امر بمعروف و نهى از منكر و دميدن روح اخوت بين مسلمين است.» (4)
با توجه به اهميتياد شده،ساختن مسجد و آباد كردن و پرداختن بامور آن در اسلام،مورد تاكيد فراوان است. از ميان انبوه روايات اسلامى،فقط اين نمونه را از رسول گرامى اسلام (ص) نقل كنيم كه فرموده است:
«من اسرج فى مسجد من مساجد الله سراجا لم تزل الملائكة و حملة العرش يستغفرون له ما دام فى ذلك المسجد ضوء من ذلك السراج» (5)
يعنى:هر كس در مسجدى از مساجد خدا چراغى بر افروزد،تا وقتى كه در آن مسجد،پرتوى از آن چراغ مىتابد،فرشتگان و حاملان عرش،برايش استغفار مىكنند.
از اين رو،هر كارى كه به رونق و جلاى مسجد بيفزايد و مركزيت آنرا تثبيت كند و به نظافت و طهارت و تميزى آن كمك كند و محتواى آموزشى و تربيتى آنرا غنىتر سازد مورد تشويق اسلام است،و هر چه كه به آلودگى و بى اعتنائى و بى حرمتى بيانجامد و عامل غفلت و سرگرمى و دنيا زدگى گردد،مورد نهى و نكوهشمىباشد.دستورات و احكام مربوط به مسجد،به خوبى اين مسئله را روشن مىكند.
آداب و احكام و مقررات مسجد
به نمونهاى از اين«آداب»توجه كنيد:
مستحبات:
-پوشيدن لباس خوب و تميز و استفاده از عطريات،براى رفتن به مساجد -شتاب در رفتن به مسجد،و درنگ در خروج،يعنى زود رفتن و دير بيرون آمدن. -با وقار و طمانينه به مسجد رفتن -با وضو وارد مسجد شدن -هنگام ورود،دعاهاى مخصوص،خواندن. -آلودگيها و نجاستها را در اسرع وقت پاك كردن (تطهير مسجد از نجاست،واجب فورى است) -جارو كردن و تميز ساختن-روشن كردن چراغ در مسجد -بيرون آوردن كفش،هنگام ورود. در مجموع،اينها«ادب حضور»و«تقدس معبد»و«كرامت مسجد»را مىرساند.
مكروهات:
-خوابيدن در مسجد -آب دهان و اخلاط سينه در مسجد انداختن -خريد و فروش در مسجد -رفتن به مسجد با بوى سير و پياز،يا بوهاى ناخوشايند و مردم آزار. -مسجد را راه عبور و مرور قرار دادن (مگر آنكه دو ركعت نماز تحيتبخواند) -مسجد،محل بچهها و ديوانهها شدن -به سخن دنيا پرداختن. -سر و صدا و شلوغكارى و حرفهاى لغو زدن.
راستى اين همه تعظيم و تكريم براى چيست؟...
بگذاريد ميوه را از شاخه بچينيم،و آب را از سر چشمه بنوشيم و جواب را از امام معصوم بشنويم: (احاديث زيادى درباره مساجد است.مىتوانيد به جلد 3 وسائل الشيعه مراجعه كنيد) «ابو بصير»،از امام صادق (علیه السّلام ) علت تعظيم مساجد را مىپرسد.
حضرت جواب مىدهد:
«انما امرنا بتعظيم المساجد لانها بيوت الله فى الارض» (6)
يعنى:از آنجهت ما به بزرگداشت مساجد ماموريم كه آنها،خانههاى خدا در زمين است.پس.خانه خدا،كه خانه مردم هم هست، مقدس است و مكرم،و بايد آباد باشد و معمور.
ولى...آبادى به چيست؟و مسجد آباد كدام است؟آبادى در شكل استيا در محتوا؟در ظاهر يا باطن؟
مسجد آباد كدام است؟
اولين مسجدى كه در اسلام ساخته شد مسجد«قبا»بود كه پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه،احداث گرديد.
زير بناى اساسى اين مسجد،«تقوا»بود. (لمسجد اسس على التقوى من اول يوم...) سوره توبه 108.
در قرآن كريم،نسبتبه آباد كردن مساجد و ساختن آنها،آيهاى است كه مىفرمايد:
«مساجد خدا را،تنها كسانى آباد مىكنند كه به خدا و قيامت ايمان داشته و نماز را برپا مىدارند،زكات مىپردازند و جز از خدا،از احدى نمىترسند»
(انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر و اقام الصلوة و آتى الزكاة و لم يخش الا الله...) (7)
امام صادق (علیه السّلام ) هم در حديثى بيان فرموده است كه از جمله سه چيزى كه روز قيامتبه خداوند شكايت مىكنند،يكى هم مسجد خراب و ويرانى است كه اهل آن،در آنجا نماز نمىخوانند. (8)
نماز نخواندن در مسجد،خرابى مسجد است،در مقابل،عمران و آبادى آن،به حضور فعال مردم براى عبادت و سياست در مسجد است.
پس،عمارت مسجد مورد توجه اسلام است و«مسجد معمور»و آباد،مطلوب دين.ولى چه مسجدى آباد است و كدام مسجد، ويران؟
آبادى مسجد،به نقشه مهندسى و مصالح ساختمانى خوب و خرج زياد و شكوه ظاهرى نيست.بلكه به اثر بخشى آنست،به استفاده صحيح از مسجد است.مهم،شكوه معنوى و جلالت و عظمت عرفانى و الهى آنست،نه كاشيهاى معرق و درها و رواقهاى بلند و سنگفرشهاى ظريف و قيمتى و در و پيكرهاى منبت كارى شده!...
آبادى مسجد، به آنست كه مركز معنويت و عبادت براى خدا و ايجاد رابطه با خالق باشد،آموزشگاه دين و حكمت و كانون برپائى شعائر دين باشد.مسجد،به پايگاه بودن براى امور مسلمين و معبد و مصلا بودن آباد است،و به علم و عبادت،به تواضع و عبوديت،به مركزيتحضور دينداران،به تدريسها و تعليمها،به حلقههاى آموزشى و درسى،به محافل ادبى و بلاغت و نقد،و به مجمعهاى علمى و اخلاقى بودن،معمور است.
آبادى مسجد،به نماز و به دعاست عمران وى از همت و اخلاص شماست آباد كن از نماز،تو خانه حق شكرانه نعمت كه خدا داده تو راست
آبادى مسجد،به بيان فقه و علوم اهلبيت در آنها،به ارشاد و امر بمعروف و نهى از منكر و دعوت به خير است،نه به كاشى و گنبد و تزئينات.
على (علیه السّلام ) ميفرمايد:
«زمانى بر مردم مىآيد كه در ميان مردم،باقى نمىماند از قرآن مگر نشانهاش،و از اسلام،مگر نامش،در آنروزگار،مساجدشان از جهتساختمانى آباد است ولى از جهت هدايت،خراب است». (9)
پس،آبادى از نظر معمارى،در حال خراب بودن محتوائى از جهت هدايت،سود و ارزشى ندارد.آنروز كه مسلمين به مساجد روى مىآوردند تا خدا را عبادت كنند و آداب اسلام را بياموزند و دين را فرا گيرند،مساجد،كوچك و ساده بود با ديوارى به ارتفاع امتيك انسان.
مساجد امروزى در جهان اسلام،گر چه هم از جنبه تعداد،افزايش يافته و هم آبادتر است و خرجهاى زياد و هزينههاى بيشتر دارد، ولى«مسجد رو»كم است و مساجد،كمتر در خدمت اهداف عظيم اسلامى مىباشد.يكى از محققان مىنويسد:
«...مساجد،كاخهائى براى افتخار نيستند،بلكه براى خضوع و خشوع و عبادت و بيان آداب اسلامى و مناجات و نيايشاند.عظمت مساجد،به زنده نگهداشتن آنها،با ياد خدا و امر بمعروف و نهى از منكر و ارشاد مردم براه مستقيم است،نه به ديوارهاى بلند و قبههاى رفيع و ستونهاى برافراشته و گلدستههاى سر بفلك كشيده...از همينجاست كه گرچه شكوه ظاهرى و هنرى و معمارى مساجد افزايش يافته ولى در جان بيننده،آن هيبت و زيبائى و جلال را بر نمىانگيزد.مسجد پيامبر در صدر اسلام،با آن وضع سادهاى كه داشت،آن هيبت و عظمت معروف را دارا بود،بدون اينكه سادگى،از قدر و جلال آن بكاهد.در عين حال،هنر و زيبائى و تزئينات و شكوه معمارى و عظمتبناى مساجد ديگر هم باعثبالا رفتن ارزش مساجد ديگر نشده است...» (10)
البته،نبايد فراموش كرد:تقدس و محتواى مسجد بوده كه باعث مىشده است تا مسلمين به شكل ظاهرى آن هم اهميت داده و در بناى مساجد با شكوه جهت استفادههاى خوب،همت گمارند و اگر خراب و فرسوده،يا تنگ و كم ظرفيت مىشد،تجديد بنا و تعمير كنند يا بر وسعتش بيفزايند.خود عقيده دينى،بخصوص در زمينه ساختن و آباد كردن و بناى مساجد،نقش مهمى ايفا كرده است.
تزئينات هنرى در معمارى مساجد
و فرمود: مساجد بصورت ساده ساخته مىشود نه كنگرهدار. (11) كنگرهدار بودن بناى مسجد در آن دوره،نسبتبه وضعيت ساختمانها، نوعى تجمل و تزئين محسوب مىشده است.
و نيز،در حديث است كه:«بما دستور داده شده كه شهرها،مزين و كنگرهدار ساخته شود ولى مساجد،ساده.» (12)
حديث ديگرى است كه:
«مساجد را بسازيد و آنها را ساده قرار دهيد.» (13) و در احاديث ديگرى،از علائم آخر الزمان،تزئين و آرايش مساجد بيان شده و آمده است كه:وقتى امام زمان قيام كند،مساجد كنگره دار را خراب مىكند. (14)
البته منظور از تزئين و آرايش مسجد،كه ممنوع است،طلا كارى و زر اندود كردن است،نه معمارى و كاشيكارى و بكار بردن دقت و هنر در بناى مساجد (آنگونه كه در طول قرنها در معمارى مسلمين در مساجد معمول بوده و رايج است) .
مسجد،نبايد به صورت يك نمايشگاه عكس و نقاشى و موزه تزئينى در آيد.چرا كه اين،با روح عبادت خالص و قرب به حق،به سختى سازگار مي شود.
از امام صادق (علیه السّلام ) در باره مساجدى كه در آنها تصوير است،سئوال شد.حضرت پاسخ دادند كه:«آنرا خوش نمىدارم،ولى امروز،براى شما زيان و اشكالى ندارد.» (15) شايد اشاره به رواج و گسترش معمارى و تصويرهاى آن در مساجد باشد،كه در آن دوره،گسترش پيدا مىكرد و امام شرايط خاص آنروز را بيان مىكند.وقتى امر دائر باشد بين ترك مساجد و خالى شدن آنها يا رفتن به مساجد با آن خصوصيات و شرائط مكروه،طبيعى است كه ائمه،راضى به ترك مسجد و دورى از اجتماعات بخاطر يك مكروه نمىشدند.در عين حال،در اين حد كه در مساجد،نقش و نگار و هنرهاى ترسيمى و تجسمى بكار رود،مورد منع اسلام نيست،بخصوص اگر در زمينه آيات قرآن باشد. در حديثى،نقوش پديد آمده با گچ و رنگ ها در طرف قبله مسجد بلا مانع بحساب آمده است. (16)
از امام موسى بن جعفر (علیه السّلام ) مىپرسند از نماز خواندن در مسجدى كه در طرف قبله،قرآن يا چيزى از ذكر خدا نوشته شده، حضرت پاسخ مىدهد:
«اشكالى ندارد.»و همچنين از مسجدى كه با گچ يا رنگ،در قبلهاش نقش و نگار شده باشد سئوال شد.فرمود:«مانعى ندارد.» (17)
كار برد نقوش و خطوط در زمينه آيات قرآن،بصورت غير مستقيم،عبادتگاه را به يك كانون تبليغ و ذكر تبديل مىكند.لطف اين قضيه در اين است كه بوسيله اين هنر ساده،قرآن و ياد خدا در متن زندگى و عبادت مردم مسلمان،همواره مطرح است و اين،اثر تربيتى دارد و پيوند زندگى و مذهب را مىرساند. اظهار نظر«تيتوس بوركهارت»،هنرمند سويسى در اين باره چنين است:
«تكرار كتيبههاى ماخوذ از آيات قرآن كريم بر روى ديوارهاى مساجد و ساير ابنيه،انسان را ياد آور اين حقيقت مىسازد كه تارو پود حيات اسلامى از آيات قرآنى تنيده شده و از لحاظ معنوى متكى بر قرائت قرآن و نيز نماز و اوراد واذكارى است كه از آن كتاب آسمانى اخذ شده است.اگر بتوان فيضى را كه از قرآن كريم سرچشمه مىگيرد يك ارتعاش معنوى بخوانيم-و كلامى بهتر از اين براى تفسير آن نداريم-از آنجا كه اين نفوذ قرآنى،هم معنوى و هم مسموع استبايد بگوئيم تمام هنر اسلامى بايد بالضروره اثر اين ارتعاش را داشته باشد..» (18)
بى شك،تاثير معنوى اين گونه خط نوشتهها و كتيبهها را نمىتوان انكار كرد.نوعى تذكر و ياد آورى در اينگونه خطها نهفته است.در حديث موسى بن جعفر (علیه السّلام ) هم،حضرت،نماز خواندن در مسجدى را كه بر ديوار قبلهاش آيات قرآن يا«ذكر الله»-هر چه كه ياد آور خدا باشد-نوشته شده باشد مجاز دانسته
حتى در روايات است كه:در خانه امام صادق (علیه السّلام ) دور تا دور خانه،همچنين در طرف قبله سجده گاهش«آية الكرسى»نوشته شده بود. (19) و اين نوع نوشتن آية الكرسى بر دورادور ساختمانهاى بلندتر از هشت ذراع،بعنوان يك دستور از طرف ائمه،مورد تاكيد و تشويق بوده است. (20)
شايد اين توصيه،روى اين نكته باشد كه با يادآورى وجود يكتا و زنده و حى و قيوم خدائى بر هستى،سيطره و احاطه و مالكيت دارد (مفهوم آية-الكرسى) بناهاى مرتفع،انسان را مغرور نسازد.
نقش عشق و محبت در اين معمارى
گر چه ممكن است معمار و هنرمند به فرمان صاحب قدرت و امير و حاكمىكار كند،ولى عقيده قلبى او اين است كه«مسجد» مىسازد و «خانه خدا»بر پا مىكند.طبيعى است كه هنرمند مسلمان و خدا جوى نسبتبه ساختن مساجد بعنوان اماكن مقدس و معبدهاى الهى از ذوق و احساس و هنر و ابتكار و خلاقيتخويش مايه مىگذارد و به هر صورت كه بتواند،در رونق و شكوه آن مىكوشد.در اينجا نقش انگيزه ايمان مذهبى،بسيار قوى و كارساز است. عشق و ايمانى كه بعنوان مثال نسبتبه اولياء دين و پيشوايان مذهب در دل شيعيان و پيروان ائمه اطهار (علیهم السّلام ) وجود دارد چه كارها كه نمىكند؟!...
وقتى كه مسلمانان،به پيشوايان دين و پرچمداران انسانيت و فضيلت و هاديان خلق به حق و خير و آزادى و طاعتخدا،آن اندازه ارج مىدهند كه براى بارگاهشان از جان و دل مايه مىگذارند و هر چه در توان دارند خرج مرقد پاكشان مىكنند،براى معبد و مسجد چرا نكنند؟!كه آنجا را خانه خدا مىدانند و مقدسترين جا بشمار مىآورند. اين،تجلى زلال ترين عشق و معرفت و خلوص بندگان در پيشگاه والاى«الله» و«اولياء الله»است.مردم مؤمن و حق باور،نسبتبه هر چه كه خدائى باشد و در مسير پروردگار،ارزش و كرامت قائلند و عملشان عملى احترام آميز و ايثار گرانه و عاشقانه است.
به قول شهيد سيد رضا پاك نژاد:
«اگر به قريههاى دور و دههاى كشور ايران و بعضى نقاط ديگر برويد،از دور خانههائى چند،خراب و خشتى،و در آن ميان،يك عمارت قشنگ و تميز مىدرخشد،اگر بپرسيد از كيست؟جواب خواهيد شنيد:از حسين،و بنام«حسينيه». (21)
و درباره عشق مردم به حسين (علیه السّلام ) مىنويسد:
«...مردم،عطشان ستايش آنكسى هستند كه لب تشنه با خود مقدار بسيارى انرژى معنوى در دل خاك جاى داد و امروز، گنبدش چون آئينه مىدرخشد كه درخشش آن چشم هر ستمگرى را بسوزاند و هر ستمديده را مرهمى بر دل باشد. در آنجا تربتى است گويا معدن مغناطيس كه افراد عاشق را كه قابل جذبند مانندذرات كوچك آهن بسوى خود جذب مىكند، آنجا مضجع مقدس سرباز فداكارى است كه رؤسا جمهور و پادشاهان،قبل از اينكه رسم سرباز گمنام و نهادن دسته گل معمول گردد،عصاره گل،بهترين عطر را آوردند و بوسيدند و بوئيدند و پاشيدند و آرزوى اين كردند كه كاش در برابرش جنگيده و اسلام را يارى ميكردند و كشته مىشدند....» (22)
تلاقى«دين»و«هنر»در بناى مساجد
در مورد خدا و خانه خدا نيز چنين است و پاكترين احساسها و زيباترين ايثارها نثار بارگاه او مىشود. ما با اين واقعيت روبرو هستيم كه هنر توسط مسلمين،در بناهاى مقدس مساجد تا اندازه گسترده و عميقى جا گرفته و به كار رفته است و ذوقها و خلاقيتها در جهت رونق بخشيدن به مساجد،استخدام شده است. بالاخره مساجد،خانه خدا است (و ان المساجد لله بنا بر يكى از تفاسير) و حديث امام صادق (علیه السّلام ) در اين باره گذشت.بنابراين،تا وقتى كه آباد ساختن و حلال بخشيدن به معبد مسلمين و مسجد اسلام،به روح توحيد و توجه به خدا ضرر نزند،نه تنها مذموم و نكوهيده نيست،بلكه تشويق هم شده است. و از همينجاست كه مساجد،محل تلاقى هنر و مذهب و ميعادگاه بروز اين دو عنصر مىباشد.
در مورد نقش ايمان و احساس مذهبى و نثار زيبائىها به آستان خداونددر بناى مساجد،به اين نقل توجه كنيد:
«....معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبائى را كه در اطراف خويش مىديد،آنرا در خور عظمت و جلال خدا مىيافت.سعى مىكرد تا به هنگام فرصت،براى آن در مسجد،جائى باز كند.در بناى بسيارى از مساجد،هنرهاى مختلف به هم در آميخته است. معمارى،در توازن اجزاء كوشيده است نقاشى به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است،و خوشنويسى،الواح و كتيبهها را جلوه بخشيده است،شعر،موعظهها و ماده تاريخها را عرضه داشته است و موسيقى هم براى آنكه از ديگر هنرها باز نماند،در صداى مؤذن و بانگ قارى و واعظ،مجال جلوهگرى يافته است.حتى صنعتهاى دستى هم براى تكميل و تزئين اين مجموعه الهى به ميدان آمدهاند.فرشهاى عالى،پردههاى گرانبها،قنديلهاى عظيم و درخشان،منبت كارىها و مليله دوزىها در تكميل زيبائى و عظمت مسجد،نقش خود را ادا كرده.بدين گونه مظاهر گوناگون فرهنگ و هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز،چنان در بناى مسجد،مجال ظهور يافته است كه امروز،يك مورخ دقيق روشن بين مىتواند تنها از مطالعه در مساجد، تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش مجسم كند.
در طول نسلها و قرون،در فاصله آفاق مختلف،هنر اسلامى ملجائى پاكتر و نمايشگاهى امنتر از مسجد نداشته است و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزئين مساجد،با وجود حفظ خاصيتهاى ملى و محلى،نوعى بى تعلقى را در معمارى اسلامى سبب شده است كه البته با تمدن و فرهنگ پر تسامح اسلامى مناسبت تمام دارد و به هر حال،از مفاخر معنوى مسلمين بشمار است.البته غير از مساجد،ابنيه و آثار بسيار از تمدن اسلامى مانده است....» (23)
با توجه به آنچه قبلا نسبتبه سادگى مساجد گفتيم و اينكه مساجد،موزه و نمايشگاه نيست،شايد اين سؤال به ذهن بيايد كه مركزيت مسجد براى پرستش بى پيرايه خداوند،چگونه با اين هنر آفرينىها توافق دارد؟
بايد گفت:عبادت،تجسم عملى عقيده است،نماز هم همينطور.نماز كه شعارى از شعائر دين است،نمودار خارجى عقيده درونى به اسلام و بندگى خدا است.بنابر اين مساجد كه محل عبادت است،از عمق نهاد دين سرچشمه مىگيرد و اسلوب كلى آن بايد با متن مكتب،ناهمگون نباشد. بى جهت نيست كه مسجد،«خانه خدا»بحساب آمده است.و بى سبب نيست كه ساختن و آباد كردن«مساجد خدا»،كار كسانى شمرده شده كه به خدا و روز قيامت،باور داشته و عمل صالح كنند انما يعمر مساجد الله...توبه-18) پس مسجد،به متن مذهب و عقيده مرتبط است. در واقع،اين اسلام نبود كه دعوت به تزئين مساجد و ساختن بناهاى مرتفع و معمارىهاى شگفت و پر شكوه بنام مسجد كرد.چرا كه با توجه به فلسفه وجودى مسجد (خانه خدا،خانه عبادت و...) شكل مسجد اسلامى روشن است. بلكه اين هنر بود كه مسجد را بعنوان ظرفى مناسب و زمينهاى مستعد براى بروز و تجلى و نمود پيدا كردن يافت. و اين هنرمندان بودند كه روح تفاهم آميز مكتب را،در رابطه با هنر متعهد شناختند و به استقبال آن رفتند.
معمارى مسجد
گر چه بين خدا و بنده،هيچ چيزى حائل نيست و خداوند همه جا حضور دارد، ولى طبيعى است كه عبادت و دعا در زير آسمان،با دعاى در زير سقف فرق دارد و در فضاى باز و زير آسمان،انسان احساس قرب و معنويتبيشترى مي كند. آنچه كه در ابتدا معمول بوده،داشتن حداكثر سايه بان و داربست مانندى همچون يك كپر يا خيمه بوده است و در زمان خلفاى بنى اميه و بنى عباس،سقفهاى تزيين شده پيدا شد،چيزى كه مورد كراهت ائمه بود و اشاره مىكردند كه:اگر قائم ما قيام كند اينگونه مساجد را از بين مىبرد و در برخى از احاديث،بعنوان نكوهش از كار افراد دوره آخر الزمان و بيان اوصاف آن عصر،آمده است كه:خانهها مىسازند و قصرهاى محكم بر پاى مىدارند و مساجد را آرايش مىدهند: (يبنون الدور و يشيدون القصور و يزخرفون المساجد)
آنچه كه در اينگونه احاديث،با تعبير«زخرف»بيان شده،منظور،تزئين به طلا و جواهرات است،نه هر تزيين ديگر. از جمله مستحبات مسجد،مسطح بودن مناره با ديوار و سقف مسجد است.چرا كه مناره براى آن بوده كه مؤذن بر فراز آن رفته و اذان بگويد.بطور طبيعى بلند بودن مناره،با توجه به وضع خانههاى آن روز-و امروز هم-موجب اشراف داشتن بر خانههاى اطراف و در نتيجه،سلب امنيت و آسايش از همسايگان مسجد مىشده است و با بالاى ديوار و مناره رفتن،مردم در خانههاى خود تامين نداشته و ندارند. به يك نقل،توجه كنيد:
«از جمله مكروهات،بالا بودن مناره از سطح مسجد است،زيرا بخاطر اشراف مؤذنها به خانههاى همسايگان،موجب اذيت اهل خانه مىشوند...» (24)
آنچه روشن است اينكه مساجد اسلامى در آغاز،فاقد چيزى بنام مناره بوده و احداث آن،يك پديده ثانوى است و به صورت مرتفع و بر افراشته،كه از دور نمايان باشد،از جاى ديگر اقتباس شده است.
«مناره از بناى آتش پرستان است كه در بالاى آن،آتش مىافراختند،تا اهل شهر درخشش آنرا بنگرند و پرستش نمايند.سپس آن مكان را مسلمين براى اذان گفتن اختصاص دادند و نظير آنرا در مساجد ساختند.» (25) بنا به نقلى ديگر:«در زمان پيامبر،مناره نبود و اذان بر بام مساجد گفته مىشد.حتى قبل از آنكه مسجد ساخته شود،اذان توسط بلال حبشى،بر پشتبام بلندترين ساختمان گفته مىشد.بعدا براى مسجد و اذان،مناره ساخته شد.» (26)
شايد در همين رابطه اشراف بوده،آنچه كه از امام باقر (علیه السّلام ) در باره حضرت امير،نقل شده كه:به مناره بلندى گذر كرد و دستور به خراب كردن آن داد و سپس فرمود:مناره بالاتر از سطح مسجد نباشد. (ان عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها،ثم قال:لا ترفع المنارة الا مع سطح-المسجد) . (27)
در زمان«عمر بن عبد العزيز»،توسط او براى مسجد پيامبر،چهار مناره در چهار گوشه مسجد ساخته شد و ساختن مناره از زمان«وليد بن عبد الملك»به بعد،زياد شد. (28)
به نقل همان كتاب:«اسلام از تزيين مساجد نهى كرده،زيرا هدف از ساختن مساجد،حفظ مردم در مقابل سرما و گرماست و تزيين مساجد،دلها را از روى آوردن به طاعت،باز مىدارد و خشوعى كه بمنزله روح عبادت است از بين مىرود.و از«البحر الزخار»نقل شده كه:تزيين حرمين (مدينه و مكه) با راى و نظر موافق علماء نبوده بلكه دولتمردان جبار،بدون اجازه گرفتن از اهل فضل،آنرا انجام دادهاند و مسلمين و علماء هم،بدون رضايتسكوت اختيار كردهاند.و فقهاء گفتهاند كه:صرف موقوفات در آرايش و تزئين مساجد با طلا و رنگ آميزى جايز نيست.» (29)
بر بناى ساده و خشتى و چوبى مسجد زمان حضرت رسول،پس از وى،دگرگونيهائى افزوده گشت و نقش و نگار بر سنگ در ديوارها، و همچنين احداث ستونهاى سنگى داراى نقوش و سقفهائى مزين و آراسته پديد آمد.گر چه اين،جزء آن تزئينهاى ممنوع نبود، ولى در عين حال با اعتراض بعضى صحابه مواجه بود.و صاحب كتاب«فتح العلام»نقل كرده كه:«اولين كسى كه مساجد را تزيين كرد،«وليد بن عبد الملك»بود و بسيارى از اهل علم بخاطر ترس از فتنه و آشوب،سكوت كردند.» (30)
احداث«مقصوره»و محراب
آنچه كه در احاديث مكررى با عنوان محراب يا مقصوره آمده است و نهى شده،از اين قبيل بوده است. محراب،كه به معناى محل جنگ،صدر مجلس و محل ايستادن امام جماعت در مسجد است،به معناى غرفه و اطاقك هم ميباشد. و محراب به اين معنى،در زمان پيامبر نبوده و در عهد خلفاى بعد،از زمان عمر بن عبد العزيز به بعد ساخته شده است.و اگر در برخى روايات هم تعبير«محراب النبى»بيان شده،منظور محل نماز و مصلاى اوست. «مقصوره»هم،اطاقكى است كه داراى يك دريچه است و مردم،از آنجا به پيشنماز نگاه مىكردند و عثمان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره ساخت.و اين،بدنبال كشته شدن عمر بود.و هنگاميكه عثمان خليفه شد،مقصورهاى كوچك ساخت كه داخل آن جاى مىگرفت و نماز مىخواند. (32)
در اين رابطه بعنوان مثال،عمل«مروان بن حكم»،خليفه اموى،قابل ذكر است.وى،بدنبال حادثه سوء قصدى كه به او شد و كسى با چاقو به او زد و قصد ترورش را داشت و بالاخره دستگير و زندانى و پس از مدتى،اعدام شد، به فكر ساختن مقصورهاى محكم افتاد و مروان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره را با سنگهاى نقش و نگاردار ساخت و برايش دريجه قرار داد.معاويه هم بعد از ماجراى سوء قصدى كه به او شد،در مسجد،مقصوره درست كرد. (33)
ظاهرا در مورد برخى از اينان،همچون معاويه،سبب اختيار اين مقصورهها،شهادت على (علیه السّلام ) و بعضى ديگر در مسجد و در اثناء نماز بوده استيا بخاطر نوعى اظهار بزرگى و جبروت بوده،بخاطر دور ماندن و پوشيده ماندن از مردم،كه اين مقصورهها را ساختند تا هنگام نماز،داخل آن شده و از مردم،پنهان بمانند. (34)
در مورد اينگونه اطاقكهاى مشبك،به اين نقل هم توجه كنيد:
«...محراب و محاريب و مقاصيرى در شرع،نهى شده كه بناى جبارين از ترس بوده و مامومين،آنرا درك نمىكنند.نخستين محراب را عثمان از خشتساخت.بمنظور جلوگيرى از خطر...گفتهاند:مروان بعد از اينكه با كارد،مضروب شد،مقصورهاى مشبك در مسجد ساخت.همچنين معاويه در شام،پس از مضروب شدن از خارجى،براى حفظ خود مقصوره ساخت... (35)
اينگونه محاريب و مقاصير و اطاقكهاى دربسته كه خلفا مىساختند،حتى موجب بطلان نماز مىشود،در اين باره امام باقر (علیه السّلام) ضمن بيان احداث آنها نظر داده است كه نماز اقتدا كنندگان به چنين كسانى در اينگونه موارد،صحيح نيست:«هذه المقاصير انما احدثها الجبارون و ليس لمن صلى خلفها مقتديا بصلاة من فيها صلوة» (36)
از كتب فقهى ديگرى از جمله«مفتاح الكرامه»نقل شده كه اينگونه محرابها مكروه است،چرا كه بگونهاى است كه بين نماز گزاران و امام جماعت از دو طرف فاصله و جدائى مىاندازد و مثل مقصوره مىشود. (37)
گرچه اين بحث،مسئلهاى فقهى است و چه بسا در شرائط مختلف،احكام متفاوت داشته باشد ولى از آنجا كه به كيفيتبناى مساجد و معمارى آنها مربوط مىشد در اينجا عنوان گرديد. در زمينه تحولات ديگر در معمارى مساجد و تحليل ابعاد هنر اسلامى در اين مورد،مباحث ديگرى هم وجود دارد كه به فصل آينده موكول مىگردد.
تحولات تجمل گرايانه در بناى مساجد
در دوره امويان،با رشد روحيه تجمل پرستى و كاخ نشينى حاكمان و اميران،نوعى رقابتبا كليساهاى غرب مسيحى و قصرهاى حكومتى بيزانس و روم ايجاد شد و خلفاى بنى اميه در ساختن قصرها و كاخها و قلعهها و حتى مساجد،با استفاده از ابزار و امكانات و معماران،بناهاى عظيم و مجلل ساختند،با ايوان هائى بزرگ و ستونهائى كوتاه و بلند و محرابهائى شگفت و تزئيناتى اسرافى....هنر بيشتر در خدمتحاكميتها و اطرافيان حكومتها بود و فرمان خلفا و امرا در استخدام معماران هنرمند، هتساختن مدارس،مساجد و قصرها نافذ بود و در ساختن مدارس و مساجد هم،انگيزه غالب،حك نام خليفه و امير و والى بر پيشانى ساختمان بود.
آن سادگى زندگى و بساطتحكومت و بى آلايشى مساجد،پس از چندى تغيير يافت و خلافت اسلامى به«سلطنت موروثى» مبدل گشت و روحيه عياشى و خوشگذرانى و رفاه طلبى كه بر خلفاى نا لايق و حاكمان دنيا زده مستولى شده بود،آنان را به تقليد از تجملات ديگران واداشت.تا آنجا كه برخى از خلفاى اموى و عباسى،براى ساختن قصرها و معمارى بناهاى پرشكوه،از ابزار و مصالح و سنگهائى كه از جاهاى ديگر مىآوردند و معماران و مهندسان و هنرمندانى از مصر و ايران و كشورهاى اروپائى آن روز را بكار مىگرفتند. «...تا وقتى خلافت اسلامى در مدينه بود،خلفاى چهارگانه،مانند پيامبر،از اسراف و اتراف و هر چه كه مظهر اشرافيتباشد پرهيز مىكردند ولى وقتى خلافت در زمان معاويه به«دمشق» منتقل شد،معاويه ديد كه نياز به برپائى مساجدى پر شكوه و شامخ است كه از معابد بت پرستان و كليساى مسيحيان كمتر نباشد.» (39)
به اعتراف و تصريح ديگر مشابه همين،در مورد نقش خلفا در عظمت دادن به بناى مساجد و قصرها،از زبان«ارنست كونل»توجه كنيد:
«...روى آوردن به ساختن مساجد بزرگ و قصرهاى بلند براى فرمانروايان مسلمانان،از زمانى شروع شد كه خلافت اسلامى از مدينه به دمشق بدست معاويه،سر سلسله امويين منتقل شد.خلفاء چهارگانه پيش از او،به پيروى از پيامبر اسلام،از اتراف و اسراف و تجمل خوددارى مىكردند.معاويه كه دمشق را پايتختخود قرار داد تصميم گرفت كه مساجدى پر شكوه بسازد كه از معابد بت پرستان و كليساهاى مسيحيان كمتر نباشد و قصرهائى بنا كند كه درخشش و جلال آن در رقابت،از كاخهاى بيزانس عقب نماند.از اين رو،طبيعى بود كه يك حركت پر شتاب و پر نشاط معمارى شروع شد و مواد و مصالح و كارگر و معمار و هنرمندان را از همه جا دعوت كردند و استاد كارانى از سوريه و روم و ايران در آرايش و تزيين بناها به كار گرفته شد...و پس از سقوط بنى اميه هم،جريان همچنان در روزگار بنى عباس ادامه يافت،بخصوص در اسپانيا...» (40)
نقلى ديگر:
«تاريخ هنر اسلامى نشان مىدهد كه پادشاهان و اميران زيادى از بزرگترين رواج دهندگان تصوير و نقاشى بودهاند.خلفاى اموى و عباسى، در قصرهائى كه در شام و سامرا مىساختند از تصاوير و نقوش زيبا و رنگارنگ در ديوارها و سقفها بكار مىگرفتند.» (41) البته اينها بيش از آنكه نشانه تمدن متعالى مسلمين باشد،دليل دنيا زندگى و رقابت قدرتمندانى است كه بنام خليفه،مقدرات مسلمانان را در دست داشتند و«بيت المال»را به گونه دلخواه،خرج مي كردند. به اين نقل قول هم دقت كنيد:
«...شيوه و اسلوب مسجد،بر اساسى كه در زمان پيامبر و خلفاء راشدين بود،باقى نماند بلكه همپاى شكوفائى تمدن اسلامى، دگرگون مىشد و دولت اموى بر اين مسئله همت گماشت كه ارزش و بها و جلوه مساجد،از معابد يهود و نصارا كه در مصر و شام بود،كمتر نباشد.اين بود كه اسلوب بناى مسجد،با سابق فرق كرد و به تناسب شرائط دولت جديد و ملتهاى صاحب تمدن و هنرهاى شكلى كه به اسلام رو مىآوردند،از عناصر جديدترى برخوردار مىشد...» (42)
در مجموع،اين نقل قولها نشان دهنده آن«تحول تجمل گرايانه»است كه در بناى مساجد بخصوص از طرف خلفاء و حكومتها اعمال مىشد.
ابعاد ماورائى در هنر مسلمين
در فصلهاى سابق،جملهاى را از«هربرت ريد»نقل كرديم كه گفته بود هنر شرقى راز خود را آهسته فاش مىكند.و نيز گفته بود كه براى درك كامل آن،بايد چشمان تازهاى بدست آورد و با نگاه تازهاى به دنيا نگريست. شايد تعبير«آهسته فاش كردن»دقيق نباشد.زيرا مشخصههاى هنر اسلامى و فضاى معنوى حاكم بر آن،در اولين برخورد،خيلى روشن،خود را مينماياند.مقايسه حالتى كه براى يك تماشاگر و باز ديد كننده از«موزه آستان قدس مشهد»با يك موزه علمى و تاريخى در كشورهاى اروپائى و غربى ايجاد مىشود،روشن كننده مسئله است.در اولى،انسان،احساس محيطى گرم و با صفا و پر از معنويت و خلوص مىكند و در دومى،خود را در محيطى سرد و بى روح،حس مىكند.
تبلور اين بعد در بناهاى دينى
نتوان وصف تو گفتن،كه تو در وصف نگنجى
نتوان شبه تو جستن،كه تو در وهم،نيائى
«سنائى»
بنابراين،چنين خدائى،قابل تصوير و تجسيم نيست.در عين حال،اين خداى بزرگ و بى همتا،در ذهن هنرمند مسلمان جا دارد.اين باعث مىشود كه در نقوش ترسيمى خود،به صورتهاى ابداعى و شكلهاى انتزاعى روى آورد تا بتواند در قالب نقش و نگارها،يك مطلق را به شكلى هر چند ناقص،ابراز كند.البته كه غير ممكن است ولى زبانش و قلمش و هنرش،مطلق را آواز ميدهد و چنين رنگ و بوئى و چنين حال و هوائى دارد. چنين ابديت و فضاى لا يتناهى كه شايد از مشخصههاى هنر اسلامى باشد بى حساب و بدون توجه بوجود نيامده است،بلكه در ضماير مسلمان هنرمند وجود داشته كه متاثر از باورهاى الهىاش بوده است و آن ذات وحدت بخش و واحد مطلق را فرياد ميكرده است.حتى با زبان بى زبانى.... مشخصه معمارى اسلامى چيست؟
«معمارى هندو،در عين حال كه خشن و پيچيده است،ساده و غنى است،مانند يك كوه مقدس پر از غارهاى مخفى.در حاليكه معمارى اسلام متمايل به روشنى و وضوح و اعتدال و متانت است.» (43)
«در معمارى اسلامى،ماده سنگين و بى شكل،با حكاكى طرح هاى تزئينى و زخرفى و اسليمى و حجارى به اشكال مقرنس و مشبك،سبكى يافته،شبيه اشياء حاكى ماوراء مىشود و بدين وسيله نور بر هزار جهت تابيده و سنگ و گچ را مبدل به يك جواهر قيمتى مىسازد.طاقهاى مسلسل حياط«الحمراء»و برخى مساجد مغرب (مراكش و الجزيره و غيره...) يك احساس آرامش و صفاى كامل مىبخشد و بنظر مىرسد كه آنها از اشعههاى درخشان نور،بافته شده است و در واقع،نور است كه به بلور مبدل شده است. انسان فكر مىكند كه ماده درونى اطاقهاى پيوسته،اصلا سنگ نيست،بلكه نور الهى است و آن عقل خلاق است كه بصورت اسرار آميزى در همه چيز منزل دارد.» (44)
بر چسبى كه بر پيشانى آثار هنرى و معمارى و صنايع مسلمين مشاهده مىشود،عليرغم اختلاف مناطق و قرون،«اسلام»است و عامل مذهبى،نقشى چشمگير و مؤثر دارد.نقل آيات قرآن و تزئين ديوارهاى مساجد و مساكن خاص و حتى گاهى كاخها و همچنين ترسيم زيباى اسامى مقدس خداوند و اولياء دين و جملاتى از احاديث در بناهاى دينى و مساجد و مدارس،و نيز در جامهها و سلاحها و ظروف و...نمودار اين تاثير گذارى عميق مكتب،در اثر هنرى است. كتيبههاى پيرامون محرابها و ديوارهاى داخلى مساجد،ياد آور-مضامين و مفاهيم نوشتههاست و تداعى كننده جلال خداوند و فيضان قدرت و رحمت و ربوبيت اوست.
در آثار مسلمين،روح توحيد،و انديشه وحدت گرا را به عنوان سرچشمه فياض و الهام بخش هنرمند مسلمان،مىتوان يافت و مشاهده كرد.
همچنان كه قبلا هم اشاره شد،معمارى هر قوم،جلوه گاه افكار و عقايد و فرهنگ آنان مىتواند باشد و آثار خلق شده هنرى، آميختهاى از فنون گوناگون است و«آئينهاى از طبيعت و علم و اخلاق و تاريخ»است.به نقل يك نويسنده:«روسكين»، كليساى «سنت مارك» و نيز را كتاب معبد،و كاتدرال،«آمى نيس»را تورات سنگى مىنامد...مانند آنست كه ما نيز مسجد گوهر شاد را قرآن كاشى بناميم.آرى اينها كلمات قصارى هستند كه يك دنيا معنى و خاطره تاريخى را تجديد مىكنند...» (45)
در مورد دخالت احساس و ايمان در آفرينشهاى هنرى معمارى،براى نمونه به مقبره«تاج محل»در هندوستان مىتوان توجه كرد:
«....انواع زيبائي ها در اين مقبره گرد آمده است.مثلا يك زيبائى اين بناى عظيم در ظرافتستونها و هلال طاقهاى آنست كه سنگينى و احساس وزن زياد را از بين برده است.آنرا سبك و آسمانى نشان ميدهد.ديگر زيبائى خطوط مستقيم يا منحنى يا شكسته و يا دندانه دار آنست كه بطرزى هماهنگ تربيتيافته،يعنى هر يك،جواب ديگرى را مىدهد.زيبائى مرمرهاى صاف و سفيد،لطافت و ريزه كاريهاى بسيار دقيق،كه براى ترسيم و تزئين آثار مذهبى بكار رفته،مانند گوهرهاى درخشانى كه بكار بردهاند،دندانهها و نوارهائى كه از مرمر بيرون آوردهاند،گلهائى كه به تناسب از صدف،از مرجان،از عقيق يمانى،از يشم بلغمى،از لعل كبود و از فيروزه خراسانى با ظرافتخاصى ساختهاند،نمونههاى بسيار جالب هنرى مىباشند. طراوت باغ و سايه روشن آن،عطر آگينى گلها و گياهانى كه بنا را محصور كرده و بر جلوهاش افزودهاند زيبائى خيره كنندهاى دارد.
نمونههائى از افكار بلند و زيباى اسلامى كه بر روى سنگها حك گشتهاند در هر قسمتى نمايان است.مثلا بر در ورودى پر شكوه آن، چنين نوشته شده است:«پاكدلان مىتوانند به بهشتيزدان در آيند»كه بقول خواجه،بهشت،نه جاى گنهكاران است.و يا بر سنگ مزار شاهزاده خانم كه در نهايتسادگى،فقط يك«الله اكبر»حك شده است،همان تاثرات جاودانى زيبا را ايجاد مىكند كه عبارت از شور انگيزى،عشق،زيبائى مرگ دليرانه،والائى همت و صبر براى فداكارى و وفادارى و تحمل شدائد و كوششهاى طاقت فرسا براى انجام دادن رؤياهاى مهر و محبت مىباشد.اينهاست كه مردهاى را در خاطر زندگان هميشه زنده و جاودان نگاه مىدارد...» (46)
در هنرهاى تزئينى مربوط به معمارى و كاشيكارى و نقوش بناها،اگر هم ما هنر را در اين زمينه،صرفا مشغوليت هنرمند به بازى با خطوط و نقشها و رنگها
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
در مجموع،نشانه حركتبه«لا يتناهى»و«مطلق»،خصيصه بارز هنرهاى شكلى مسلمين شده است. با توجه به اين روحيه است كه يك هنر شناس فرانسوى گفته است:
« هنر اسلامى از شريفترين و اصيلترين كوششهاى روح انسان است در راه غلبه برآنچه كه «پايان» يا «متغير» و «مشكوك» و « عبورى» مىباشد.» (47)
يعنى اين از مشخصات زندگى دنيوى است و عقيده اسلامى در جهت ارائه«بى نهايت»و«جاودانگى»و«يقين»و«ثابت»گام بر مىدارد و با شيوه انتزاعى در هنر،ذهن و زندگى را به«ابديت گرائى»و«مطلق باورى»و«بى نهايت جوئى»مىكشاند. در زمينه اينكه هنرمند مسلمان در هنرهاى تزئينى مساجد،سعى در ارائه يك معنويت و بى نهايت و جاودانگى دارد و مىخواهد بر«ماده»و بر«مكان»و بر«خلاء»غلبه پيدا كند،به اين نقل قول توجه كنيد:
«...هنرمند مسلمان سعى دارد كه جاهاى خالى مساحتى را كه در آن به كارهاى هنرى مشغول استبا خطوط و شكلها و رنگها پر كند.اين پديده،بخصوص در جايگاه قبله در مسجد (محراب) روشنتر است.فضاى متعلق به قبله را مىبينيم كه هر جزئى از آن به شكلى يا خطى يا رنگى پر شده است،چه در مورد نقاشىهاى روى خود ديوار،يا آنجا كه با كاشى و سفال و صدف و نقره و....ديوار آراسته شده.حرص هنرمند بر اين كه فضاى خالى را پر كند،دليل بر روحيه اينگونه اوست.هنرمند به اين وسيله بر«مكان»يا بر«ماده»غالب مىشود.باينصورت كه بجاى آن،يك حركت ديناميكى قرار مىدهد كه مخاطبش روح است.اگر بين اين وحدتهاى انتزاعىاش جاى خالى بگذارد،ما را متوجه مكان مىكند...احساسى كه در نفوس،هراسى عميق و مبهم بر مىانگيزد..» (48)
خوب،درك اين حالت،پذيرش روحى و استعداد خاصى را لازم دارد و همچنانكه قبلا هم اشاره كرديم،نگاهى خاص و ديدى تازه مىطلبد،تا بعمق زيبائى معنوى موجود در اينگونه آثار،پىببرد.
فضاى معنوى و ملكوتى مسجد
با توجه به آن ابعاد ماورائى كه در بناهاى دينى به آن اشاره شد،تجلى آن معنويتها و روحانيتها،به مسجد فضائى روحانى و ملكوتى مىبخشد و انسان باريك بين و با احساس و داراى لطافت روح و ظرافت درك،آن را مىبيند و لمس مىكند. به اين اعتراف،توجه كنيد:
«در يك مسجد،انسان احساس نمىكند كه از بالا نزول مىكند،چنانچه در«ايا صوفيا»احساس مىشود.و نيز ميل به صعود كه در كليساهاى گوتيك ديده مىشود وجود ندارد بدليل سكون و عدم حركت است كه محيط مسجد از همه اشياء فانى ممتاز است،در مسجد،انسان در بينهايت همينجا و هم اكنون زندگى مىكند و از قيد هر گونه تمايل و كشش آزاد است.آن يك آرامش و استراحتى است كه از هنر اشتياق و ميل،رهائى يافته است.» (49)
قبول داريم كه عبارات فوق،قدرى مبهم است و منظور گويندهاش،كاملا روشن نيست.براى نشان دادن اينگونه احساسها و دريافتها،ناچاريم باز هم نقل قولهائى كنيم،آنهم از زبان غير مسلمانانى كه در زمينه هنر اسلامى،دقت و كنجكاوى داشتهاند. شايد در مجموع،بتوانيم آن احساس معنوى و راز روحانى نهفته در معمارى اسلامى را توضيح دهيم:
«...رواقهاى مسجد،حركت فضا را مسدود مىسازد،بدون اينكه در آن ملاحظه كند و به اين نحو،انسان را به آرامش و سكون دعوت مىكند... يك رواق ساده كه طبق اندازه گيرىهاى درستساخته شده باشد،اين اثر را دارد كه فضا را از يك واقعيت صرفا كمى به يك واقعيت كيفى مبدل مىسازد. فضاى كيفى،صرفا بعد و امتداد نيست.بلكه بعنوان مرتبهاى از وجود،در حال وجد، تجربه مىشود.معمارى سنتى انسان را به مشاهده و شهود، سوق مي دهد...
بين معمارى يك مسجد و يك خانه شخصى اسلامى،در نقشه تفاوت وجود دارد،لكن نه در سبك.از آنجا كه در خانه اسلامى جايگاه نماز و نيايش وجود دارد و در آن،همان مراسم عبادى كه در مسجد انجام مىگردد،عمل مىشود.بطور كلى زندگى اسلامى به دو قلمرو دينى و دنيوى،يا شرعى و عرفى تقسيم نشده است....چه در داخل يك مسجد و چه در يك خانه شخصى،قانونى كه بر آن حكمفرماست،«تعادل»و«توازن»و«آرامش»و صفاست.تزئينات آن نبايد هيچگاه،ناقص فكر«فقر معنوى»باشد...» (50)
فرازى ديگر از جزوه فوق:
«...در يك مسجد،فرد مؤمن هيچگاه فقط يك شاهد و ناظر نيستبلكه مىتوان گفت او در خانه خود قرار دارد.گر چه در اينجا خانه به معناى عادى آن نيست... «....همه معمارهاى اسلامى مىكوشيدند تا فضائى به وجود آورند كه كاملا متكى به خود است و همه جا در تمام«مقامات»خود، كلمه صفات و كيفيات فضا را متجلى مىسازد. اين هدف،توسط طريقى آنچنان متفاوت مانند اطاقهاى افقى با ستون در مسجد قديمى مدينه و گنبدهاى متحد المركز تزكيه تحقق يافته است.در داخل هيچيك از اين فضاها،انسان احساس نمىكند كه بسوى جهتى خاص كشيده مىشود.نه به سوى جلو،نه بالا.نيز هيچگاه بواسطه محدوديتهاى فضا،انسان خود را تحت فشار احساس نمىكند... «...مسجد،داراى يك مركز براى مراسم آئينى نيست.«محراب»فقط نشان دهنده جهت قبله است.در حالى كه تمام نظام فضا آنچنان است كه حضور خداوند را در جميع جهات و محيط بر انسان،خاطر نشان ميسازد.» (51)
شايد سخن فوق،اشاره به مفهوم اين آيه قرآن باشد كه:
«شما هر كجا كه باشيد،خدا با شماست»
(و هو معكم اينما كنتم حديد آيه 4)
و يا آيه ديگرى كه حضور مطلق خدا را در همه هستى بيان مىكند:
«مشرق و مغرب از آن خداست.پس به هر سوى،كه رو آريد،همانجا روى خداست....»
(و لله المشرق و المغرب،فاينما تولوا فثم وجه الله بقره آيه 115)
اين احساس،هرگز در ساختمانهاى معمولى نيست،در كاخ ها و آسمان خراشهاى امروزى نيست،در معمارى جديد هرگز نيست، چرا كه فاقد احساس معنوى و بعد غير مادى است. به اين تعبير ظريف دقت كنيد:
«سيمان كه مانند آهن،همه جهان را فرا گرفته است،يكنوع سنگ تقلبى است كه پست و فقط داراى كميت است.در آن،جنبه معنوى ابديت جاى خود را به يك سنگينى بى رحم و بى نام و نشان داده است.اگر سنگ مانند مرگ سخت است،سيمان،بى رحم است.مانند يك ويرانى مستغرق كننده.» (52)
باز هم به خصيصههاى غير مادى كه در هنر معمارى مسلمين بخصوص در زمينه مسجد و كتيبهها و محرابها تجلى يافته است اشارهاى خواهيم داشت. از كليات فضاى معنوى حاكم بر معمارى مساجد كه بگذريم،نكاتى در باره تزئينات مربوط به محراب و كاشيكارى و مناره و خطوط و طاقها و گنبدها باقى ميماند كه در فصل بعد،به آنها مىپردازيم.
گنبد و محراب،طاق و رواق
مناره
شهيد پاك نژاد گفته است:
«...اكثر مساجد اسلامى كه كانون بسيار گرم شهرند،داراى مناره مىباشند كه نامهاى مختلف «مناره». «گلدسته»، «گلبانگ»، «ماذنه»و.. .. دارند.اغلب دو تا و گاه تعدادشان كمتر يا بيشتر است.... به هر صورت،اغلب مساجد اسلامى را،منارههائى استبا وضع ساختمانى مخصوص كه به كار تعيين قبله مىآيد.يعنى يا بايد صفحه مار و مماس بر دو مناره از كعبه بگذرد،كه اگر از نوع اول،باشد،اهالى شهر،مىدانند هر جهت كه دو مناره به رديف،يكى ديده شود آن جهت قبله است.يا جهت عمود بر قبله.ناگفته نماند گنبدها،منارهها،ايوانها و...نشانى و نمايشى از اين است كه اسلام،دين و سازمان زير زمينى نبوده و هيچگاه بطور مخفى بر نفرات خود نيفزوده تا آنگاه كه به حد نصاب رسيد آشكار و مسلط گردد...» (53)
البته براى ماذنه،تعبيرات ادبى و سمبليك هم بيان كردهاند مانند اينكه:«مناره،تنها قامتبلند و آزادى است كه از ميان شهرها و شهريان...بر كشيده است،تنها قامت افراشته و كشيدهاى كه هر صبح و ظهر و شام،فرياد آسمان را بر سر بردگان زمين فرو مىكوبد. تنها اندامى كه در ميان بوقلمونان هفت رنگ و هفتاد روى و هفتصد و هفتاد آواز،از آغاز حياتش تا ويرانى و نابودى،تنها يك«ندا»را تكرار مىكند و عمر را بر سر يك فرياد مىنهد و بر آن وفادار و استوار مىماند تا بميرد،تنها قامتى كه قامت فرياد است و تنها هستىيى كه هستيش را همه در ندايش ريخته و آن را بى هيچ چشمداشت و بى هيچ صلاحى،نثار مخاطب خويش مىكند و اين تنها كارى است كه«انسان»در زير اين آسمان كرده است.»
همانطور كه مىبينيد،بيان،بيان ادبى و قلمفرسائى است و از زاويه ديد معمارى مساجد چندان به بحث ما نمىخورد.
محراب و گنبد،و ايوانهاى قوسى شكل
1-رواقها و ايوانهاى محيط بر صحن مساجد.
2-بكار بردن خط كوفى و نقشهاى نوشتارى براى تزئين ديوارها و كناره و لبه سقفها.
3-قوسى شكل بودن بالاى درها و مدخلها و سقفها (اكثرا به شكل نعل) (54)
حالت انحناء و قوسى بودن در معمارى اسلامى معناى عميق و خاصى مىتواند داشته باشد. اين انحناء،بيشتر در شكل گنبدها،محرابها،سردرها،ايوانها و قسمتهائى از رواقها وجود دارد. ركوع،حالتى ارزشمند براى انسان،و نشانه خضوع اوست.
و....«محراب»،خود،نشانى از ركوع و خضوع و فروتنى در يك معبد و مسجد است.چرا كه داراى يك خط منحنى است و اين انحناء و خميدگى هماهنگ با كل هستى و نظام آفرينش است.مدار حركت منظومه شمسى و حركت زمين برگرد خورشيد و ماه برگرد زمين،و«الكترون»برگرد مركز اتم،بصورت منحنى است.و اين نشان خضوع نظام آفرينش در برابر قدرت برتر الهى است و ركوع هستى را در معبد خلقت مىرساند. حتى افق منحنى آسمان بالا نيز،نشان دهنده خضوع در برابر«الله»است زيرا جهان،خود يك محراب وسيع است كه انسان در برابر آفريدگارش در اين نيايشگاه،به خضوع و خشوع،عبادتگر اوست. اگر سردر و ايوان مساجد منحنى است، اگر پيشانى محراب و سقف معابد،خميده است، اگر گنبد بناهاى دينى،حالت ركوع دارد، بيان كننده آن روح تعبد و تسليم و انحناء در برابر خالق است.امام جماعت،در محرابى مىايستد كه راكع است.
و گنبد هم محرابى است كه يك اجتماع راكع،در زير آن تجمع كردهاند و اين نشانه ايمان مردم است،چرا كه ركوع،نشانه ايمان و توحيد است. آنكس كه در برابر حق مطلق (كه خداوند است) خضوع نكند و در پيشگاه خدا راكع نباشد،در برابر هر كس ديگرى خم خواهد شد.
محراب،در لغت و اصطلاح
اين نكته كه محراب،رزمگاه است،نكته بسيار عميق و آموزنده است و مسلمان را حتى در حال نماز و عبادت هم،در حال جنگ با عوامل باز دارنده انسان از رشد معنوى و تكامل روحى مىشمارد.آنكس كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس بتواند قواى نفسانى خود را كنترل كرده و با زمام«تقوا»نفس سركش را مهار زده و بر آن تسلط يابد،مىتواند در كوران حوادث و بحرانهاى اجتماعى و شدائد و حوادث هم بر سر ايمان و عقيده و مكتب و پاكى و فضائل اخلاقى،استوار و ثابت قدم بماند و انسان با خدا،مىتواند در جهاد و مبارزه هم گامى بردارد و امت آشنا با مسجد و محراب و منبر،آن آگاهى و صلابت را دارند كه با شناخت دوست و دشمن،آينده و تاريخ و نظام متقن اجتماعى را بر اساس مكتب بنا نهند. پس محراب،خاستگاه جهاد است.
به تعبير حضرت امام خمينى:
«محراب بهش مىگويند.آنجائى كه«حرب»از آنجا شروع مىشود،محل حرب....» (56)
و نير فرمود است:
«مساجد،سنگرهاى اسلام است،محراب،محل حرب است،اينها سنگرند ابر اسلام....» (57)
از اينها گذشته،محراب بنا به آن بعد معنوى و ملكوتىاش و قداستخاصش در يك مسجد،بيش از ديگر جاها مورد اهتمام هنرمندان مسلمان بوده است.
به نقل شهيد پاك نژاد:
«محلى است كه امام جماعت در آن مىايستد.به اشكال مختلف ساخته مىشود.و به اقسام و انواع زينت مىگردد.از كاشى،از عاج، طلا،آبنوس و غيره.و صنعتكاران،شاهكار صنعتخود را در محراب نشان مىدهند.گاه سنگهاى قيمتى در آن بكار مىرود كه سراسر محراب را مىپوشاند.معروفترين محرابها مربوط به سلاطين عثمانى در مدينه و در حرم مطهر نبى گرامى است...» (58)
محراب،با توجه به نقوش و خطوط و آيات قرآنى و رنگهاى زيبا و ترسيمهاى هندسى و تزئينات حفارى شده و گچ برى و كاشيكارى و...يك«مجموعه»را تشكيل مىدهد.«...محراب،در واقع گنجينهاى اصيل و سراسر هنر و ظرافتبيادگار مانده در قلب خانههاى خداست.سند گويائى از نهايت استعداد هنر هنرمندان مسلمان،مجموعهاى از بسيارى هنرها و خلاقيتها،از گچبرى تا خط و كاشيكارى و ديگر رشتههاى هنر تزئينى.
به يقين،هنرمندان با ايمان و خلوص مسلمان،نيك آگاه بودهاند كه محراب را چونان درى گشوده شده به بهشت،در پيش چشم نماز گزاران بر پا نمايند و تزئين كنند.تا بدان وقت كه تمامى انديشهها به خالق،و همه نگاهها به يكسو روان مىشود... محراب در طول دورههاى مختلف،به شيوههاى گوناگونى تزئين شده است.محرابهاى گچبرى شده با نقوش برجسته،گچ با سطحى هموار و تركيب با مقرنس كارى،استفاده از سفال لعاب دار،استفاده از كاشيكارى در تزئين محراب،استفاده از طرح آجركارى،و گاه محراب با زمينهاى ساده از سنگ مرمر و يا گچ....» (59)
البته كل سخنها نقل نشد.فقط يادى بود از جمع شدن هنرهاى گوناگون در مجموعهاى بنام محراب،كه تجليگاه ذوق و ابداع هنر مسلمين است.
تركيب زيباى «خط» و «رنگ» و «كلام»
در اين زمينه،به اين دو نقل توجه كنيد:
«بر خلاف هنرهاى غربى كه بعد سوم يعنى عمق را در نظر دارند،هنرهاى اسلامى كوشش در دور شدن از آن را دارد.منتهى عمق ديگرى را دنبال مىكند و آن«عمق وجدانى است.در داستانهاى«هزار و يكشب»مجموعهاى از قصههائى را مىبينيم كه هر كدام در دل ديگرى است.همچنين در تزئين درها مىبينيم كه يك تزئين،ما را به زينت ديگرى در داخل آن،رهنمون مىشود و همچنين آن، ما را به سومى منتقل مىكند...» (60)
نقل ديگر،باز از همان كتاب است،كه ضمن بحثى مفصل از ويژگيهاى تزئين مساجد و بناهاى اسلامى،با تكيه روى عناصر تشكيل دهنده اين گونه هنر،يعنى«خط»و«رنگ»و نقوش ديگر،بيان مفصلى دارد كه چكيده آن باين صورت مىباشد:
«...خط».
از مهمترين عناصر هنر«شكل گرا»است و نمايشگر نوعى حركت و رونق در بيان غرض.خط در آثار هنر اسلامى،«غالبا»به دو صورت بكار رفته است:
يكى:خط منحنى كه حالتى دورانى و جولانى دارد و بيانگر نوعى رهائى و آزادى در محدوده همان مساحت تزئين شده است.اگر چه از محدوده بيرون نمىرود ولى احساس اطلاق و استمرار و بى نهايت را در انسان ايجاد مىكند.
تلاشى مستمر و حركتى مداوم و بى وقفه را القاء مىكند.«و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله».
صورت دوم:خطوط هندسى است كه نقش محدود كننده مساحت را دارد و با رشد هنر،رو به دقت مىرود.معمولا به اين نوع خطوط، تزئين هائى از نوع اول ضميمه مىگردد. اين شكل از خط،غالبا بصورت شكلهاى ستارهاى و نجومى و چند ضلعى است،يا بصورت دائرهها. خط هندسى احساس استقرار و آرامش و ثبات را ايجاد مىكند و نوعى حركت قاطع و مؤكد در آن نهفته است،چونكه نظر را به داخل مساحت مي كشد. شگفتى هنر اسلامى در تركيب اين دو نوع خط،در نهايت مهارت و تناسب است.دو خط است و از دو نوع،و هر كدام نوعى زيبائى را برمىانگيزند.«رنگ»:
رنگ،صفتى طبيعى در اشياء است و آنرا در تاريكى نمىتوان ديد.شديدا با نور ارتباط دارد و زيبائى بسيارى از چيزها از رنگشان مدد مىگيرد.زيبائى رنگ شكوفهها،آسمان،پرندگان،حشرات و صدف،شاهد آنست. در هنر اسلامى،رنگهاى كبود،سبز،و طلائى...و سرخ و زرد،زياد بكار رفته است.رنگهاى سبز و كبود،رنگهاى سرد و رنگهاى فضا هستند كه از اشياء،جسميت آنها را سلب كرده و احساس بى نهايت را ايجاد مىكنند.رنگ طلائى نيز اين تاثير را دارد.
سايه و نور:
عناصر هندسى هم سهم زيادى در اشغال سطوح و مساحتها داشته و يكى از مشغوليات ذهنى هنرمند مسلمان،تلاش براى نوآورىها و ابتكارهاى جديد از برخورد زوايا با آميختگى اشكال هندسى بود تا از اين طريق،زيبائى سرشارى را پديد آورد.
از بارزترين اين تزئينات،همان شكلهاى نجومى و چند ضلعىهاست كه در قرنهاى متوالى در آثار هنرمندان مسلمان مشاهده مىشود...
عناصر خطى و كتابى،يكى از درخشانترين نوع تزئينى در هنر اسلام بود.با توجه به اهميت دادن مسلمين به آيات قرآن،آنها را در مساجد و مراكز بجاى نقوش ديگر بكار بردند كه هم جنبه تزئينى داشته است و هم تلاوت قرآن انجام مىگرفت و عمدتا به دو صورت«خط كوفى»و«خط نسخ»مورد استفاده بود، (اولى بخاطر داشتن زاويههاى قائمه،دومى به خاطر حالتهاى دورانى و انحناى حروف) خود اين حروف و خطوط كوفى و نسخ هم با نقشهاى گياهى ضميمه مىشد،كه غالبا در امتداد حروف بود...» (61)
سخن آخر
اول:همچنانكه قبلا هم بحثشد،«هنر اسلامى»غير از«هنر مسلمين»است و هنر،در صورتى اسلامى است،كه از اسلام،مايه گرفته باشد و روح مكتب در آن دميده شده و از نگاه دين و زاويه ديد اسلامى،به مسائل نگريسته شده باشد.
دوم:براى ارائه هنر اسلامى در تمام شكلها و قالبهايش،بايد هنرمند،مسلمان باشد.طبيعى است كه اين،فرع بر شناخت اسلام است.بنابراين،بايد با معيارهاى مذهبى و تعاليم اسلام و ارزشهاى مكتبى آشنا باشد و با ارائه كار هنرى كه مىخواهد اسلام را در اين قالب عرضه كند،خداى ناكرده اثرى غير اسلامى يا ضد اسلامى نيافريند و آنرا به پاى دين ننويسد و به حساب مكتب نگذارد.
سوم:با توجه به اينكه هدف از كار هنرى مسلمانان هنرمند،شناساندن مكتب و تبليغ ارزشهاى اسلام و سوق مردم به سوى معارف والاى دينى و الهى استبنابراين بايد نسبتبه ارائه اين معارف در قالبهاى متناسب با آنها،كوشش شود. يعنى،از آنجا كه هر پيامى را نمىتوان در هر قالبى ارائه نمود،و هر ارزشى،قابل بيان و طرح با هر وسيله بيانى نيست،و بيان و ابلاغ سخن مكتب زمينههاى آماده و مساعدى مىطلبد،بايد نسبتبه كاربرد قالبهاى گوناگون براى مفاهيم متفاوت و احيانا فوق مادى،دقتبيشترى داشت.چرا كه برخى مطالب در بعضى از قالبها نمىگنجد و قابل بيان در آنها نيست.
مثلا:آيا مىتوان خدا را كشيد؟
آيا مىتوان وحى را سرود؟
آيا مىتوان امام زمان را فيلم كرد؟
آيا مىتوان معنويات را در قالبهاى مادى گنجانيد؟
آيا صحيح است كه ملائكه را بصورت دخترانى بالدار تصوير نمود؟
آيا مىتوان«امدادهاى غيبى»خدا را در جبههها،در يك نمايش بازى كرد؟
آيا نمايش«تير غيب»كه از تلويزيون هم پخش شد،موفق بود؟
و چندين سئوال ديگر.
در مقام بحث اينها نيستيم ولى مىخواهيم بگوئيم كه:نقاشى،شعر فيلمنامه،تآتر،و....اينها قالبهائى هستند براى بيان افكار و ايدهها و ارزشها و معارف.و مفاهيم و مسائلى جون«خدا»،«وحى»«امام غائب»،«امداد غيبى»،«ملائكه»،حالت درونى انسان در«توبه»، «احساس گناه»،«عذاب وجدان»،«نفس لوامه»،«شهادت طلبى»،«احساس عرفانى»،«روح تعبد و عبادت و نيايش»،«اخلاق»،«ايثار»، «كار براى رضاى خدا»،و دهها مسئله ديگر هم اشيائى است كه بايد در قالبهاى بيانى گوناگون عرضه گردد. هنرمند مسلمان بايد علاوه بر محاسبههاى فراوان در كار خويش،اين را هم در نظر بگيرد كه چه مفهومى با كدام قالب ، متناسبتر است.
همچنان كه ظروف مختلف،براى مايعات گوناگون است،و هر مايعى را نمىتوان در هر ظرفى ريخت و استفاده كرد،در تشبيه، مىتوان قالبهاى هنرى را هم ظروفى براى ريختن مواد خام مسائل و معارف در آنها دانست.روشن است كه بايد تناسب،رعايت گردد.و گرنه،چه بسا معارف و ارزشهاى والاى مكتبى، در قالبها و ظرفهاى نامناسب،دگرگون شود و تغيير جهت و محتوا دهد و از ارزش بيفتد.از ميان مثالهاى فراوان فقط به«تعزيه»اشاره كنيم:آيا آن شور و حماسه و عظمت و والائيهاى نهفته در واقعه بزرگ كربلا،و آن مفاهيم بلند«عاشورا»،در قالب تنگ و محدود و احيانا مبتذلى كه مدتها بعنوان تعزيه در روستاها و شهرها اجرا مىشد، مىگنجد؟!
اشتباه نشود، غرض مخالفتبا تعزيه و اين نمايش مؤثر و تحول بخش نيستبلكه سخن در كيفيت اجرا است و سطح برنامه.
يعنى وقتى فرضا براى ساختن فيلمها و سريالهائى چون قرن سرنوشت يا سربداران يا ميرزا كوچكخان،و امثال اينها، آن قدر نيرو، بودجه و هزينه امكانات،تمرين و تجربه و بكارگيرى همه امكانات هنرى،صرف مىشود،آيا ظلم به عاشورا و كربلا نيست كه بخواهيم با چند بازيگر انگشتشمار،آنهم بدون صرف هزينه و انجام كار،بصورت تكرارى و تقليدى از نسلهاى پيشين،و كيفيتى خيلى پايين،و محتوائى بسيار نازل و گاهى مبتذل،حماسهى به آن عظمت را با همه جلوههاى خدائىاش،اينگونه كوچك و حقير و ساده و كم محتوا مطرح كنيم؟!....چرا!...ظلم است و بى انصافى است. اميد است كه هنرمندان مسلمان ما بتوانند در بالاترين و قوى ترين تكنيك و مؤثرترين شيوه و سبك،اسلام و ارزشهاى مكتب و پيام قرآن را بيان كنند و رسالتخود را در قبال تاريخى عظيم،كه سرشار از حماسهها،عظمتها،و شهادتهاستبه شايستگى انجام دهند و دين خود را به شهداى عزيز و اسلام عزيزتر و انقلاب اسلامى،ادا نمايند. كه توفيق، از سوى خداى بزرگ است.
پى نوشت:
1-زيبا شناسى در هنر و طبيعت،علينقى وزيرى،ص 43
2-مدرك فوق،ص 44
3-مدرك فوق،ص 85
4-المساجد و احكامها،محمد ابراهيم الجناتى،ص 32 و 33
5-وسائل الشيعه،ج 3،ص 513
6-وسائل الشيعه،ج 3 ص 557
7-سوره توبه،آيه 18
8-ثلاثة يشكون الى الله عز و جل:مسجد خراب لا يصلى فيه اهله (وسائل الشيعه ج 3،ص 484)
9-ياتى على الناس زمان لا يبقى فيهم من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه،مساجد هم يومئذ عامرة من البناء خراب من الهدى (نهج البلاغه فيض الاسلام،حكمتشماره 361)
10-المساجد و احكامها فى التشريع الاسلامى،ابراهيم الجناتى ص 40
11-ان المساجد تبنى جما لا تشرف (وسائل الشيعه،ج 3،ص 494)
12-امرنا ان تبنى المدائن شرفا و المساجد جما (مجمع البحرين،ماده«جم»)
13-ابنوا المساجد و اجعلوها جما (وسائل الشيعه ج 3،ص 493)
14-وسائل الشيعه،ج 3،ص 494
15-وسائل الشيعه ج 3،ص 494 16 و 17-وسائل الشيعه،ج 3،ص 494
18-مطالعاتى در هنر دينى،ج 2،ص 20
19 و 20-وسائل الشيعه،ج 3،ص 567
21 و 22-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،سيد رضا پاك نژاد،ص 40 و 43
23-دانش مسلمين،محمد رضا حكيمى،ص 25
24-المساجد و احكامها فى التشريع الاسلامى:جناتى،ص 146
25-تاريخچه و احكام مساجد و مشاهد:حسن مظفرى معارف،ص 38 به نقل از ميبدى.
26-مساجد الكوفه،كامل سلمان الجبورى،چاپ جف،1397 ه،صفحه 13.
27-وسائل الشيعه،ج 3 ص 505
28-مساجد الكوفه،ص 14-15
29-مساجد الكوفه،ص 10
30-مساجد الكوفه،ص 11
31-وسائل الشيعه،ج 3،ص 510
32 و 33-مساجد الكوفه،كامل سلمان الجبورى،ص 16
34-المساجد و احكامها،ص 151
35-تاريخچه و احكام مساجد و مشاهد،حسن مظفرى معارف،ص 36
36-وسائل الشيعه،ج 5،ص 460 حديث 1
37-المساجد و احكامها،ص 151
38-الفنون الجميلة في العصور الاسلاميه،عمر رضا كحاله،ص 30
39-ماخذ بالا،ص 44
40-الفن الاسلامى،ارنست كونل،ترجمه بعربى:احمد موسى ص 15
41-الفنون الجميلة في العصور الاسلاميه،ص 155
42-مساجد مصر و اوليائه الصالحون،دكتر سعاد ماهر محمد،ص 17
43-هنر دينى،ج 2،ص 26
44-مدرك سابق
45-زيباشناسى در هنر و طبيعت،علينقى وزيرى،ص 159
46-زيبا شناسى در هنر و طبيعت،علينقى وزيرى،انتشارات دانشگاه تهران ص 160
47-الفن و الانسان:عزالدين اسماعيل،ص 73
48-مدرك بالا،ص 75
49-هنر دينى،ج 2 ص 27
50-هنر دينى،ج 2 ص 16
51-هنر دينى،ج 2،ص 15 (نظريه بوركهارت)
52-مطالعاتى در هنر دينى،ج 1،ص 15
53-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،سيد رضا پاك نژاد،ص 117 از جلد دوم
54-مساجد الكوفه:كامل سلمان الجبورى،چاپ نجف،1397 ص 7.
55-مجمع البحرين:طريحى،ماده«حرب».
56-از بيانات امام امت در تاريخ 1/3/59
57-از بيانات امام امت در تاريخ 10/4/60
58-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،ج 2،ص 118
59-فصلنامه هنر،وزارت ارشاد،ج 3،ص 153 و 154
60-الفن الاسلامى،ابو صالح الالفى،ص 95
61-ماخذ بالا،ترجمه به اختصار از ص 101 تا 118
برگرفته از كتاب هنر در قلمرو مكتب، ص 221
/خ