اخلاق زيست محيطي(1)
نويسنده : روبرت اليوت
مترجم : مرضيه سليماني
مترجم : مرضيه سليماني
اخلاق زيست محيطي چيست؟
بدون ترديد شواهد تجربي يا واقعي داراي نقش مهم و اساسياند. به عنوان مثال، مخالفان بهرهبرداري از معادن ادعا ميكنند كه اين كار احتمالا رودخانهها را آلوده ميكند، حيات وحش را مسموم ميكند، حيات گونههاي كمياب را به مخاطره افكنده و اكوسيستمهاي گوناگون آنجا راه به هم ميريزد. اين مخالفت با استخراج معادن، بر پاية امور واقعي و تجربههاي عملي مطرح ميشود و مدعي است چنين اتفاقهايي پيش از اين نيز به وقوع پيوسته است. در مقابل، بسياري از طرفداران بهرهبرداري از معادن، اين ادعاهاي تجربي را مورد ترديد قرار دادهاند و حتي در ميان آنها عدهاي هستند كه معتقدند حتي اگر اين مخالفتها و ادعاها حقيقي باشند، بهتر است كار استخراج ادامه يابد. در واقع فيصله يافتن اين امور، متضمن آن نيست كه بحث اصلي هم فروكش كرده و رفع و رجوع شده است كشمكشها پيرامون اين امور تنها در رويارويي با يك پس زمينه خاص داراي معنا بوده و تنها در مقابله با آن نوع زمينه، فوايدي خواهد داشت. از سوي ديگر تفاوتهاي موجود در اين پس زمينه، خود موجب پديد آمدن ارزيابيهاي متفاوت در خصوص آن عملي ميشود كه بايد انجام پذيرد. عوامل تشكيل دهندة اين زمينه عبارتنداز : خواستهها، الويتها،اهداف، مقاصد و اصول و از جمله اصول اخلاقي. ممكن است يك محيط باور بخواهد بداند كه آيا عمل استخراج، تهديدي براي حيات وحش به شمار ميرود يا نه؟ چرا كه او ميخواهد حيات وحش حفظ شود يا جديتر از اين، به اين دليل كه وي ميانديشد اسباب مرگ حيات وحش را فراهم آوردن، يك خطاي اخلاقي است . اين زمينة ارزيابانه، اصول اخلاقي را شامل نميشود چرا كه ممكن است برخي از مردم انسانهايي غيراخلاقي و يا نوعي از انسانهاي خودمدار باشند. ولي بهرحال بسياري از مردم خواهان آنند كه اعمال خودشان و كردارهاي ديگران- از جمله كنشهاي حكومتها، شركتهاي سهامي و انجمنهاي شهر- با اصول اخلاقي وفق داشته باشد. براي چنين مردمي شفافيت مجادله پيرامون كاكادو مستلزم رويكرد به اصولي است كه در خصوص رفتار ما با طبيعت وحش، راهنماييهاي اخلاقي پيش رويمان نهاده و ما را قادر ميسازد به سوالاتي از اين دست پاسخ دهيم: چه ميشود اگر اعمال و رفتار ما موجب انقراض يك گونه شود؟ چه خواهد شد اگر كنشهاي ما باعث مرگ حيوانات خاص شود؟ چه اهميتي دارد اگر ما باعث فرسايش گستردة كاكادو شويم؟ چه اتفاقي ميافتد اگر ما رودخانة جنوبي تمساح(7) را به نهري عاري از زندگي بدل كنيم؟ آيا بهتر اين است كه كاكادو را حفظ كنيم يا به توليد انبوه ثروتهاي مادي بپردازيم كه ممكن است زندگي تعدادي انسان را بهبود بخشد؟ آيا انقراض يك گونه، بهايي قابل قبول براي افزايش فرصت اشتغال است؟ اصول ذكر شده- كه هدايت كنندة سلوك ما با طبيعت وحش است- نوعي اخلاق محيطي، در كليترين مفهوم خويش، را پي ميريزد. اين اخلاق، خود شامل نظريهها و مكتبهاي گوناگون و متنوعي است كه در عين رقابت با يكديگر، گاه با يكديگر همپوشي نيز دارند.
كساني كه داراي نقطه نظرات اخلاقي- از نوع محيط زيستي آن- هستند، به نوعي از اخلاق پايبندند كه حداقل بر يك، و معمولا بر تعدادي از اصول مشخص متكي است.
محيط باوري را در نظر بگيريد كه ميگويد انقراض يك گونه به عنوان پيامد رفتار انساني، چيز بدي است، احتمالا حتي آنقدر بد، كه اصلا دليل اين رفتار انساني مهم نيست. همين امر ميتواند در يك اخلاق زيست محيطي، به عنوان يك اصل در نظر گرفته شود. با اين حال يك محيط باور- بدون اينكه ترسيمي چنان آشكار از موضوع داشته باشد- ميتواند كاملا پايبند به اين نقطهنظر باشد كه انقراض گونهها و مسائل مشابه، به خودي خود و كاملا مجزا از هرگونه پيامدي كه ممكن است به بار بياورد، بد است. احتمال ديگر آن است كه اين اصل فينفسه اصلي پايه و بنيادي نيست، بلكه خود به اصلي متكي است كه دغدغة رفاه انساني داشتن را توصيه ميكند و با اين اعتقاد كه انقراض گونهها به انسان آسيب ميرساند. روشن ساختن الزامات اخلاقي، نخستين گام در جهت ارزيابي نقادانه يا توجيه انتقادي آن است. اگر ما در مورد اخلاقهاي زيست محيطي گوناگون و رقابتگري كه با آنها مواجهايم، حكم صادر كنيم؛ قطعا توجيه ضرورت مييابد. اين كافي نيست كه سياستهاي زيست محيطي با اصول بنيادي اين اخلاق محيطي يا آن ديگري همخواني و مطابقت داشته باشد، بلكه اين سياستها بايد با درستي و صدق اين اخلاق وفق داشته و يا آن ديگري را بهتر توجيه كند. در اينجا ما با دو پرسش رو به روييم: چگونه ميتوان يك اخلاق زيست محيطي را به تفصيل شرح داد؟ چگونه ميتوان اخلاق زيست محيطي قانوني و رسمي را توجيه كرد؟
اخلاق انسان محور
در يك محاسبه رياضي، تمامي اين تأثيرات و پيامدهاي منفي از همة سودمنديها و شادكاميهايي كم ميشوند كه استخراج معادن كاكادو به همراه خواهد داشت. يك اخلاق انسان محور ميتواند به شكلگيري توافقات بنيادي با سياستهاي محيطباوران منجر شود. اما به هر حال اين قضاوت با در نظر گرفتن علايق انسانها به تنهايي و به خودي خود غنيتر شده است. يكي از راههاي مفيد براي طرح و بيان اين اخلاق اين است كه بگوييم اين اخلاق تنها انسانهاي به لحاظ اخلاقي قابل ملاحظه را مورد بحث و بررسي قرار ميدهد. يك چيز هنگامي به لحاظ اخلاقي مهم و قابل ملاحظه است كه به خاطر خودش، شخصا و فينفسه و مستقل از سودمندياش به عنوان ابزاري براي ديگر اهداف، وارد حوزه ارزيابي اخلاقي شود.
لاكپشت دماغ خوكي را در نظر بگيريد. در اخلاق انسان محوري كه پيش از اين توضيح داده شد، نه گونهاي از اين لاكپشت به عنوان يك كل و نه تك به تك اعضاي آن، به لحاظ اخلاقي قابل ملاحظه و مهماند. تنها شادي و اندوه انسانهاست كه به لحاظ اخلاقي مهم است، و اين لذت و الم ممكن است از آنچه كه براي لاكپشتها اتفاق ميدهد تأثير بپذيرد، يا ممكن است از آن متأثر نشود.
اخلاق جانور محور
سد بستن بر درههاي رودخانهها، استخراج از معادن كوهستاني، احداث خط لوله و موارد مشابه ديگر را هم در نظر بگيريد. يك اخلاق جانور محور توصيه ميكند كه تك به تك حيوانات را به لحاظ اخلاقي مورد توجه قرار دهيم و نه گونههايي از آنها را و يا به عنوان گونههايي خاص. آنچه براي گونهها رخ ميدهد، تنها در ارتباط غيرمستقيم آنها با ديگر جانوران و تأثيري كه بر تكتك حيوانات برجا ميگذارند، در نظر گرفته خواهد شد.
در حالي كه يك اخلاق جانور محور همة حيوانات را به لحاظ اخلاقي مهم و قابل ملاحظه ميداند، در عين حال و ضرورتا همة اين حيوانات را به گونهاي برابر طبقهبندي نميكند. روشي مفيد براي طرح اين نظريه اين است كه بگوييم برخي اخلاقهاي جانور محور براي حيواناتي از گونهها و نوعهاي مختلف، به لحاظ اخلاقي اهميت متفاوتي قائلند. كسي كه اين تفاوتگذاريها را شكل ميدهد،ممكن است گرفتار ناديدهانگاري يكسويه علايق، حيوانات شود، صرفا به اين جهت كه اين علايق، حيواني و غيرانسانياند. برخي ميگويند اين، كاري توجيهناپذير و غيرمنصفانه است. دقيقا همانطور كه اين امر بر قضاوت ما در مورد سياستهاي زيست محيطي اثر ميگذارد، به اين درجه از ناديده انگاري هم بستگي خواهد داشت. اين ديدگاه ميتواند موجب آن شود كه همواره علايق انساني فارغ از شدت، قوت و تعداد آنها بيش از علايق حيواني، در نظر گرفته شوند و يا ممكن است اجازه دهد كه علايق قويترل يا پرشمارتر حيواني بر علايق ضعيفتر يا كم شمارتر انساني غلبه داشته باشد. به نظر ميرسد كه اجتناب از يكسويگي و خودسرانگي مستلزم اين است كه اين علايق برابر، به گونهاي برابر مورد بررسي قرار گيرند. اين امر، فضايي براي تمايزگذاري فراهم آورد كه در عين حال هنوز هم ميتواند بر مبناي شالودة علايقي پي ريخته شود كه همه حيوانات به طور مشترك داراي آن نيستند. به عنوان مثال، انسانها ظرفيت و توانايي گسترش دانش نظري يا كنش مستقل عقلاني دارند و مسلما كانگوروها اين ظرفيتها را ندارند. اين ظرفيتها ميتواند زيربناي علايق خاصي را تشكيل دهد كه كانگوروها به اين دليل كه فاقد آن ظرفيتها هستند نميتوانند اين علايق را دارا باشند. اين علايق افزوده ميتواند تغييردهندة يك قضاوت به نفع انسانها و عليه كانگوروها باشد. اين موضوع به ويژه در مواردي مناسب و قابل طرح است كه در آنها علايق مشترك انسان و كانگورو به گونهاي برابر مورد تهديد قرار گرفته و يا به شكلي مساوي حفظ ميشود، اگرچه تنها محدود به اين موارد هم نيست. در تصميمگيري براي علايق افزوده يا اضافي، علايق غير مشترك همچون يك سوال اضافي عمل ميكند. تصور كنيد كه برخي توفيقات مهم پزشكي نيازمند محدود كردن انسانها يا كانگوروهاست. نگهداشتن كانگوروها در يك فضاي بسيار بزرگ حصاركشي شده، به منظور تحقيق و مطالعه بر روي آنها، اگر اين نگهداري هيچكدام از علايق كانگوروها را تهديد نكند، اگر با بيرحمي با آنها رفتار نشود، اگر خوب تغذيه شوند و اگر قادر باشند مطابق با طبيعت خود زندگي كنند؛ مرجح است. محدود كردن انسانها به همين شيوه، به علت علايق افزودة انسانها، به لحاظ اخلاقي قابل قبول نيست. اين شيوة تمايزگذاري، علايق برابر را به گونهاي برابر- بدون توجه به گونهاي خاص- در نظر ميگيرد و همچنين اجازه ميدهد كه علايق غيرمشترك، به نفع درجاتي از اهميت اخلاقي كنار گذاشته شوند.
ادامه دارد ...
منبع: ماه نامه پيام زن - 1386 - شماره 9، آذر
/س