خداباوري و اخلاق زيست محيطي(2)
مترجم : انشاالله رحمتي
خدا به عنوان ناجي طبيعت
ديدگاه مسيحي پولسي مبني بر اينكه مرگ امري غيرطبيعي، تحريف عالم كامل خداوند، است، در اشعياي نبي نيز يافت ميشود. ظاهراً اشعياء در مكاشفه خويش درباره ملكوت صلحآميز، حذف طعمه خواري و گوشتخواري را شهود كرده است. از قرار ظاهر وقتي طبيعت نجات يافته باشد، علفخواران حضور دارند ولي شكارگران، طعمهخواران، و ديگر گوشتخواران، حالت كنونيشان تغيير خواهد يافت. اگر خداوند را ناجي طبيعت تفسير كنيم، طبيعت به صورتي كه آن را ميشناسيم، به نجات ختم ميشود، ولي چيزي جايگزين خود طبيعت نميگردد. بر طبق الگوي ناجي بودن خداوند، طبيعت هرچند هبوط كرده است، ولي از اساس خير است. پولس مينويسد: «خلقت با اشتياق شديد چشم به راه ظهور پسران خدا است، با اين اميد كه خود خلقت نيز از قيد فساد رهايي خواهد يافت و آزادي شريك شدن در جلال فرزندان خدا را، به دست خواهد آورد.» (نامه به روميان، باب هشتم، 19، 21).
ديدگاه نجات ممكن است شبيه ديدگاه خصومت و مالكيت باشد، به اين لحاظ كه در معرض محكوميتهاي فراگير نسبت به همه انواع خداباوري قرار دارد، چرا كه همه انواع خداباوري بر طبق هر سه ديدگاه مانع از دلبستگيهاي ايجابي نيرومند به زمين ميشوند. اگر طبيعت هبوط يافته است، در آن صورت حمايت ما بايد به طبيعت در حالت كامل آينده آن، و نه به شرايط كنونياش، معطوف باشد. در عين حال، در اينجا محكوميت فراگير، كمتر از دو ديدگاه نخست، مصداق دارد. ممكن است اين محكوميت فراگير اصولاً در مورد سه ديدگاه بعدي صدق نكند.
خدا به عنوان شوهر طبيعت
همسر الهي يك خداي كامل يگانه، بايد خود نيز همانگونه كامل باشد، به طوري كه بر طبق اين ديدگاه، طبيعت با وجود چرخههاي منظماش، محنت و مرگ براي حيوانات و انسانها، بايد بهترين جهان ممكن تلقي شود. در اينجا برخلاف آنچه در الگوي ناجي بودن خداوند ديده ميشود، طبيعت شر و معيوب نيست: چرا كه طبيعت شريك كامل خداوند است كه از هبوط بشر هيچ تأثيري نپذيرفته است (17 - p216, 1994, Rolston).
اگر خداوند را شريك زندگي طبيعت تفسير كنيم كه در نسبتي صميمي و فيزيكي به توليدمثل و رشد گياهان، حيوانات و انسانها اشتغال دارد، در آن صورت رنج، تباهي و مرگ را نميتوان ويژگيهايي دانست كه به خيريت طبيعت آسيب ميزنند. رويههاي ميل جنسي، بذرها و اعمال زراعت ابزارهايي هستند كه فعاليت خلاقانه خداوند به كمك آنها جريان مييابد. از آنجا كه خداوند شوهر الهي است و انسانها برترين دستاورد پيوند خدا و زميناند، انسانها در مفهوم وسيعتر، سرپرست همه موجودات زندهاند، از آنها انتظار ميرود كه توليد مثل كنند و زمين را از طريق فعاليت تك همسري، از نسلهاي آيندهاي از نوع خويش، و از طريق زراعت از نسلهاي آينده ديگر انواع، آكنده سازند.
وقتي چرخه جاري حيات شريك زندگي يك موجود قدسي تصور ميشود، اين عقيده كه طبيعت را بايد نجات داد يا از آن تعالي جست، موضوعيت خود را از دست ميدهد. به اعتقاد يهويست(18) مرگ نتيجه هبوط فاجعهباري كه در اثر نافرماني انسانها وارد اين عالم شده است، تلقي نميشود، بلكه مرگ بخشي لازم و شايسته از نقشه خداوند براي طبيعت است. در اين تلقي، انسانها از مابقي حيوانات فاصله ندارند و اين برخلاف اعتقادي است كه در باب نخست سفر تكوين مطرح شده است، در آنجا انسانها به عنوان طبقهاي متمايز كه بر صورت خدا آفريده شدهاند، نقشي كشيشانه پيدا ميكنند. در حالي كه از انسانها وقتي اداره كننده ملك خداوند تلقي شده باشند، انتظار اين است كه زمين را استثمار و در آن بر حسب اهداف خويش تصرف كنند، در زراعت خداوند با هدف زاد و ولد، انتظار از فاعلهاي بشري اين است كه هماهنگ با طبيعت عمل كنند، آن را زاياتر سازند، بدين صورت كه يارياش كنند تا به اهداف خاص خويش نايل شود. بر طبق الگوي زراعت، خداوند طبيعت را بهترين جهان ممكن قرار داده است، و اين ديدگاهي است كه ممكن است قوياً به طرف يك نظام اخلاقي بوم محورانه ميل كند.
الگوهاي خداوند به عنوان مالك، ناجي و شوهر، حقانيت انفعالپذيري(19) خداوند، يعني اين نظريه را كه خدا ميتواند تغيير كند و عواطفي داشته باشد، مفروض ميگيرند. اگر خداوند موجودي است كه مراقب حال طبيعت است، در آن صورت اهميت مراقبت از زمين بزرگ جلوه ميكند. به حكم اين واقعيت كه خداوند آن هنگام كه زمين حال و روز خوبي داشته باشد لذت ميبرد و آن هنگام كه زمين حال و روز بدي داشته باشد، دچار رنج ميشود. آن تقريرها از اخلاق زيست محيطي خداباورانه كه به انفعالپذيري خداوند قائل هستند، بهتر از ديگر تقريرها از اين اخلاق كه به انفعال پذيري قائل نيستند، ميتوانند اهميت مراقبت از زمين را بالا ببرند (77.p, 1992, Taliaferro)
خداي تجسم يافته در طبيعت
لوازم اخلاقي ديدگاه تجسم(21)، ظاهراً به وضوح در جبهه موافق با محيط زيست قرار دارند. درست همانطور كه ديگران بايد به ابدان ما احترام بگذارند زيرا ابدان ما صورت مادي خود ما است، ما انسانها نيز بايد به زمين احترام بگذاريم، زيرا زمين صورت مادي خداوند است. ولي ديدگاه متفاوتي درباره خدا متجسم، ممكن است بسته به ذات خدا و رابطه خدا با زمين، لوازم متفاوتي داشته باشد. اگر خدا همان خداي يهودي - مسيحي سنتي باشد، كه از قدرت مطلق و خيريت برخوردار است، در آن صورت از انسانها انتظار ميرود كه زمين را تكريم كنند، زيرا زمين بدن خداي كامل است. اگر خدايان از كمال اتم برخوردار نباشند، در آن صورت رويكردهاي { افراد به زمين} ممكن است تغيير كند. براي مثال، در برخي از سنتهاي چندخدايي، ممكن است خدايان محلي در طبيعت سكني بگزينند و مشتاق تلاش براي ارتقاء سعادت انسانها باشند. در اينجا باز هم طبيعت در خور احترام خواهد بود. ولي خدايان محلي ممكن است در عوض شرير باشند و لازم باشد كه از طريق اهداء قرباني شرارت آنها فرو نشانده شود تا محصولات يا حيوانات را نابود نكنند. دراين صورت، ممكن است تا حدي همراه با سوءظن به طبيعت بنگرند و آن را بيشتر از آنكه يك خداي كامل قلمداد كنند، يك منبع بسيار سرشار ولي دو پهلوي خير يا شر بدانند. در اينجا، طبيعت را حتي اگر هم بدن خدايان باشد، نميتوان داراي ارزش ذاتي، دانست.
ديدگاه تجسم خدا را با طبيعت هم هويت نميداند و بدين وسيله براي نظريهپردازان تجسم امكان آن را فراهم ميآورد تا ميان خدا و طبيعت فرق بگذارند و اين امكاني است كه براي موضع پاياني فراهم نيست.
خدا چيزي جز طبيعت نيست
اصحاب نظريات همهويتي(24) {يا قائلان به همهويت بودن خدا و طبيعت} عموماً معتقدند كه چون ما اجزاء به هم پيوسته يك كل الهي هستيم، بنابراين بايد از طبيعت با همه پيچيدگياش مراقبت كنيم، نه فقط به اين دليل كه طبيعت زيبا و مفيد به حال ما است، بلكه به اين دليل كه طبيعت عين ما است. جان سيد(25) اين احساس را قوياً به بيان ميآورد آنجا كه مينويسد: «{اين جمله كه} من جنگل استوايي را محافظت ميكنم و» به اين جمله تكامل مييابد كه «من جزئي از جنگل استواييام كه از خودم محافظت ميكنم. من آن جزء از جنگل استواييام كه به تازگي در قالب انديشيدن جلوه كرده است» (253. P, 1985, Seed). اگر من همان جنگل استواييام و جنگل استوايي به عنوان جزئي از طبيعت، همان ايزد بانوي مطلق است، بنابراين من بايد از جنگل استوايي خودم محافظت كنم، نه فقط به اين دليل كه بايد از خودم محافظت كنم بلكه علاوه بر اين به اين دليل كه من بايد از ايزد بانوي مطلق محافظت كنم. در حقيقت ما بهترين ابزارهاي ايزد بانوي مطلق براي دفاع از خويش هستيم.
نظريه هم هويتي، ميتواند به نوعي بوممحوري سرسختانه منجر شود. اگر «طبيعت خدا است»، بنابراين طبيعت فرآيندي است كه هميشه بايد گذاشت تا سير خاص خودش را درپيش بگيرد. بر طبق اين تقرير از كلگرايي بومشناسانه افراطي، انسانها نبايد درصدد مبارزه با قحطي يا از ميان بردن سرطان در ابدان خويش برآيند، زيرا بيماري و بيغذايي شيوه ايزد بانوي مطلق براي حفظ هماهنگي در تعادل جمعيت {موجودات مختلف} است. سرطان و مرگ نه تنها به هيچ وجه شر نيستند، بلكه {هر دو به نوعي} شكوفايي اراده الهي طبيعتاند.
ديدگاه قائل به اينكه «خداي چيزي جز طبيعت نيست» به استثناي يك جنبه مهم، شبيه به ديدگاه تجسم است. بر طبق قانون تمايزناپذيري هم هويتها(26)، اگر «الف» و «ب» همهويت باشند، در آن صورت «الف» تمامي اوصاف «ب» و «ب» تمامي اوصاف «الف» را دارا است. اگر خدا و طبيعت هم هويت باشند، خداوند هيچ صفتي كه عالم مادي فاقد آن باشد، ندارد و ممكن نيست هيچ «ساحت» روحاني در كنار ساخت مادي خدا، موجود باشد. در حالي كه نظريهپردازان تجسم طبيعت را {فقط} بدن خدا ولي نه تمام شخصيت خدا ميدانند، اصحاب نظريه هم هويتي به اين ديدگاه ملتزماند كه طبيعت همه {شخصيت} خداوند است. اگر هيچ جنبه {وجود} خدا خارج از طبيعت نباشد و اگر عقيده به تعالي خداوند، آنگونه كه قائلان به بوم شناسي فمينيستي(27) عقيده دارند، لاجرم نه فقط به استثمار زمين از سوي انسانها، بلكه به استثمار زنان از سوي مردان، منجر ميشود. در آن صورت دلايل عملي نيرومندي وجود دارد كه برحسب آنها ميتوان نه فقط وجود خداي سنتي يهوديت، مسيحيت و اسلام بلكه وجود هر خداي محتمل را نيز كه بر طبيعت تعالي داشته باشد، انكار كرد.
پس مابه التفاوت نظريه همهويتي با موضعي كه بحث را با آن آغاز كرديم، چيست؟ تنها تفاوت ظاهري آنها اين است كه در حالي كه ملحدان وجود يك موجود متعالي را صراحتاً انكار ميكنند، طرفداران نظريه همهويتي ميخواهند تأكيد بورزند كه طبيعت، اگر به درستي تفسير شود، همان «وجود متعالي»، زمين مادر، همراه با آگاهي دروني خاص خود آن، است. اما اگر اصحاب نظريه هم هويتي، حقيقتاً نظريه خدا به عنوان طبيعت را با فحوايي مجازي تحريف و تفسير نكنند - كه البته در اين صورت بهتر است طرفدار همهويتي را طرفدار تجسم توصيف كرد - به راحتي نميتوان معلوم كرد كه چه تفاوتي ميان نظريه همهويتي و يك تقرير مخصوصاً شاعرانه از الحاد، موجود است.
نتيجهگيري
پي نوشت :
1 - اين نوشته ترجمهاي است از مقالهاي با مشخصات زير:
Gary L. Comstock, “Theism and Environmental Ethics”, Phillip L. Quinn and Charles Taliaferro(eds.), A Companion to Philosophy of Religion, Blackwell Publishers, 1997, PP. 523 - 505.
2 - Aldo Leopold
3 - the land
4 - ecocentric
5 - anthropocentric
6 - Madhyamake Buddhism
7 - non - theistic
8 - Advaita Vedanta
9 - atheism
10 - enlightended Self - interest
11 - immanent
12 - Homo Spiens
13 - world - denging
14 - mataphor. اين واژه اغلب به معناي «مجاز» يا «استعاره» استعمال ميشود. ولي تصور ميكنم در اينجا معادل «تشبيه» براي آن گوياتر باشد(م).
15 - Christian apocalypticists. در مسيحيت، به پيروان ديدگاهي گفته ميشود كه به مداخله دفعي خداوند در تاريخ، برپا شدن قيامت همگاني (قيامت كبري) و نجات مومنان باور دارند. بايد توجه داشت كه (apocalypse) از واژه يوناني (apokalyptein) به معناي «عيان شدن» است (م).
16 - Lynn White, Jr
17 - بايد توجه داشت كه الفاظ «husband»، «شوهر» و «husbandary»، «زراعت يا عقل معاش» در زبان انگليسي از يك ريشه است. و بنابراين نويسنده «husbandary» در معناي اصطلاحي «زراعت يا عقل معاش» را به معنايي نزديك به «شوهري يا تأمين نفقه همسر» ميگيرد. در ترجمه فارسي به آساني نمي توان نسبت ميان اين دو لفظ را رعايت كرد(م).
18 - yahwist. تدوين كننده فرضي يكي از منابع فرضي اسفار خمسه (تورات). به اعتقاد برخي نقادان مدون كتاب مقدس، تورات بر اساس چهار منبع مدون شده است. قديميترين اين منابع كه به نام «J» معروف است از سوي اين شخصيت تدوين شده است. هر چند اين ديدگاه خالي از نقد و نظر نيست، ولي نويسنده مقاله حاضر اين ديدگاه را مفروض گرفته است و بر مبناي ناقدان مدرن كتاب مقدس، به جاي استناد به كتاب مقدس به منبع و نويسندهاي كه اين بخش از كتاب مقدس بنا به فرض از آن گرفته شده است، استناد ميكند. گويا وجه تسميه اين نويسنده فرضي به «يهويست» آن است كه از خداوند با نام «يهوه» تعبير كرده است (م).
19 - Passibility
20 - animists
21 - embodiment
22 - only Goddess
23 - Gaia hypothesis
24 - identity theorists
25 - John Seed
26 - indiscernibility of identicals
27 - ecofeminists
كتابشناسي:
1 - Berry, W.: »The gift of good iand.« In The Gift of Good Land: Further Essays. Cultural and Agricultural (San Francisco: North Point Press. 1981).
2 - Leopold , A.: A Sand County Almanac (New York: Oxford University Press, 1949).
3 - McFague, S.: The Body of God: An Ecological Theology (Minneapolis: Fortess Press, 1993).
4 - Moncrief. L. W.: »The cultural basis of our environmental crisis.« Science. 1970) 170). Pp. 12 - 508.
5 - Rolston, H.: »Dos nature need to be redeemed?« Zygon, 1994)29). Pp 29 - 205. 6 - Seed, J.: »Anthropocentrism.« Appendix E in B. Devall and G. Sessions, Deep Ecology: Liging as if Nature Mattered (Salt Lake City: Peregrine Smith Books, 1985).
7 - Starhawk: »Powre, authority, and mystery: Ecofeminism and Earth - based spirituality: In Reweaving the World: The Emergency of Ecofeminism. Eds I. Diamond and G. Feman Orenstein, (San Francisco: Sierra Club Books, 1990), P. 73.
8 - Talliaferro, C.: »Divine agriculture«. Agriculture and Human, Values, 1992)9). Pp.80 - 71.
9 - White, L. Jr.: The historical roots of our ecologic crisis. Science, 1967 (155). Pp. 7 - 1203.
/س