نقش معلم در تربیت و زندگی انسان

در سیستم های آموزشی، افراد زیادی مشغول به کارند و فعالیت های آنها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در تربیت دانش آموزان و یا دانشجویان مؤثر است اما در این میان، نقش معلمان و اساتید و دانشگاهها از دیگر افراد بسیار برجسته ‏تر می نماید.
شنبه، 5 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش معلم در تربیت و زندگی انسان
نقش معلم در تربیت و زندگی انسان
 
چکیده
در سیستم های آموزشی، افراد زیادی مشغول به کارند و فعالیت های آنها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در تربیت دانش آموزان و یا دانشجویان مؤثر است اما در این میان، نقش معلمان و اساتید و دانشگاهها از دیگر افراد بسیار برجسته ‏تر می نماید چنان‏که بیشتر اوقات را دانش آموزان در مدرسه و دانشجویان در دانشگاه زیر نظر آنها سپری می کنند و عوامل دیگر هم فراهم آورنده زمینه برای فعالیت معلّم‏ها و اساتید می‌‏باشد از این رو بسیاری از دانش آموختگان نظام آموزشی سنتی و جدید شکل گیری شخصیت خود را مرهون معلمان خود می دانند.

تعداد کلمات 3378/ تخمین زمان مطالعه 17 دقیقه
نقش معلم در تربیت و زندگی انسان
نویسنده: محمد سلیمانی
 
در سیستم های آموزشی، افراد زیادی مشغول به کارند و فعالیت های آنها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در تربیت دانش آموزان و یا دانشجویان مؤثر است اما در این میان، نقش معلمان و اساتید و دانشگاهها از دیگر افراد بسیار برجسته ‏تر می نماید چنان‏که بیشتر اوقات را دانش آموزان در مدرسه و دانشجویان در دانشگاه زیر نظر آنها سپری می کنند و عوامل دیگر هم فراهم آورنده زمینه برای فعالیت معلّم‏ها و اساتید می‌‏باشد از این رو بسیاری از دانش آموختگان نظام آموزشی سنتی و جدید شکل گیری شخصیت خود را مرهون معلمان خود می دانند یکی از نویسندگان که عمری را به معلمی گذرانده می‏نویسد: یکی از تحصیل کرده‏هایی که تحصیلات عالی و دکترای خود را در کشور آلمان به پایان رسانیده بود چندین بار اقرار واعتراف کرد که همه عقاید دینی او مدیون ارتباط با معلّم خود بوده است.(1)
زیرا آنچه در فرایند تعلیم و تربیت به متعلم انتقال می‏یابد تنها معلومات و مهارت‏های معلّم نیست بلکه تمام صفات، خلقیات، حالات نفسانی و رفتار ظاهری او نیز به شاگردان منتقل می شود.(2)
رابطه دانش آموز با معلّم یک رابطه باطنی و معنوی است دانش آموز و یا دانشجو معلّم را شخصیتی محترم و ممتاز می‏داند که او را در بزرگ شدن و به استقلال و آزادی رسیدن، و به عضویت رسمی جامعه در آمدن کمک و مساعدت می نماید معلّم با روح و جان دانش آموز و یا دانشجو سروکار دارد و به همین جهت بعنوان یک الگوی محبوب و مطاع پذیرفته می شود . دانش آموز اگر چه قبلا در محیط خانواده علوم و اطلاعات فراوانی را کسب کرده رفتارهایی را آموخته و به اموری عادت کرده و تا حدودی شخصیت او شکل گرفته است ولی هنوز شکل ثابت به خود نگرفته و تا حد زیادی قابل انعطاف و تغییر می‏باشد. کودک و نوجوان در این سنین از محیط خانواده خارج می شود و بطور رسمی در اجتماعی جدید یعنی مدرسه و یا دانشگاه پذیرفته می شود .
دانش آموز در این اجتماع جدید فرصت می یابد تا افکار و اندوخته‏های دینی و رفتار و عادتهای گذشته‏اش را مورد بازنگری قرار دهد و شخصیّت خویش را بسازد و تکمیل و تثبیت نماید.
با نفوذترین و محبوب ترین فردی که می تواند در این مرحله حساس او را یاری کند معلّم است به همین جهت دانش آموزان و یا دانشجویان معلّم و استاد خود را بعنوان یک الگو و اسوه می پذیرند و از رفتار و گفتار و اخلاق خوب یا بد او سرمشق می گیرند . و خود را با وی همسان و همانند می سازند.
همچنین دانش آموزان همه اعمال و رفتار معلمان و مدیر و حتّی سرایدار مدرسه را زیر نظر دارند، و از آنها درس می گیرند دانش آموزان از طرز برخورد و تعامل معلمان با مدیر، معلمان با یکدیگر، معلمان با خدمتکاران مدرسه و معلمان با دانش آموزان درس می‏گیرند.
از اخلاق و رفتار معلم، از طرز اداره کلاس، از رعایت عدل و انصاف در نمره دادن، از وقت شناسی و رعایت نظم، از دلسوزی و مهربانی، از خوشرویی و فروتنی، از دینداری و التزام به ضوابط شرعی، از اخلاق خوش و ادب او، از خیر خواهی و نوع دوستی معلّم درس ها می آموزند همچنین از رابطه دانش آموز با معلّم یک رابطه باطنی و معنوی است دانش آموز و یا دانشجو معلّم را شخصیتی محترم و ممتاز می‏داند که او را در بزرگ شدن و به استقلال و آزادی رسیدن، و به عضویت رسمی جامعه در آمدن کمک و مساعدت می نماید معلّم با روح و جان دانش آموز و یا دانشجو سروکار دارد و به همین جهت بعنوان یک الگوی محبوب و مطاع پذیرفته می شود.اخلاق و رفتار و کردار او متأثر می‏شوند و خود را با او همسان می سازند بنابراین، معلّم فقط یک آموزگار نیست بلکه مهم تر از آن، یک مربی و یک الگوی با نفوذ است. یک معلّم خوب که با رفتار و گفتار پسندیده‏اش دانش آموزان را خوب پرورش می دهد، بزرگترین خدمت را نسبت به اجتماع خود انجام می دهد و به عکس یک معلّم بد اخلاق و بدرفتار و منحرف که با رفتار بدخود، دانش آموزان را به انحراف و تباهی می‏کشد بزرگترین خیانت‏ها را نسبت به اجتماع مرتکب می شود بنابراین شغل و حرفه معلمی و استادی از حساس ترین و مسئولیت دارترین شغل‏های اجتماع می باشد.
معلم و استاد نمی تواند نسبت به اخلاق و رفتار خود آزاد و بی‏تفاوت باشد، زیرا محدوده اخلاقیاتش فراتر از خود اوست. او تنها مسئول خودش نمی باشد بلکه مسئولیت تعدادی از انسانهای معصوم را نیز بعهده گرفته است.
استاد و معلّم باید به این مسئولیت سنگین و ارزشمند و میزان و مقدار نفوذش در دانش آموزان خوب بیندیشند و با اصلاح و اخلاق و رفتار خویش بهترین الگوها را در اختیار دانش آموزان و یا دانشجویان قرار دهند.(3)
دکتر هایم گینانت، وقتی معلّم جوانی بوده به این مطالب اشاره می‏کند:
من به نتیجه خوف انگیزی رسیده‏ام، من عامل تصمیم گیرنده در کلاس هستم و این برخورد شخصی من است که جوّ خاصی پدید می آورد.
من بعنوان یک معلّم دارای قدرت شگرفی هستم و می توانم زندگی یک کودک را تیره و تار یا پر از سرور سازم.
در تمام موقعیت‏ها این پاسخ من است که اوج یافتن یا فرونشستن یک بحران و انسان شدن و یا وحشی شدن یک کودک را معلّم تعیین می‏کند.(4)
بررسی‏های علمی نیز نشان می دهد که 35درصد کودکان در هفت سال دوم زندگی دوست دارند همانند معلّم خود باشند.(5)
از این رو اگر معلمان، دانش آموزان را به رفتارها، صفات و نگرش هایی خاص دعوت کنند ولی خود در عمل به آنها پایبند نباشند آموزش‏های شفاهی آنان نیز تأثیر نخواهد گذاشت.
 
بیشتر بخوانید: روز آموزگار
 

یادسپاری

در اینجا توجه معلمان و اساتید محترم را به چند نکته مهم جلب می کنیم:
1ـ دانش آموزان و دانشجویان، معلمان و اساتیدی را الگوی خود قرار می دهند که مقبول و مورد اعتماد آنان باشند.
مقبولیت و اعتماد حاصل دو ویژگی است، نخست توانایی علمی قابل قبول به گونه‏ای که بتواند به خوبی از عهده تدریس، درس خود برآید و به پرسش های نوآموزان پاسخ قانع کننده‏ای بدهد و دوم اینکه، رفتار و گفتارش با یکدیگر هماهنگ و منطبق باشد، به عبارت دیگر نمونه‏ای قابل قبول از یک فرد مؤمن را معرفی کند، بنابراین لازم است معلمان و اساتید، برای ایفای نقش الگوی خود این دو ویژگی را حداقل کسب کنند.
2ـ محبوبیت اساتید، معلمان و مربیان، نقشی قاطع و سرنوشت ساز، در تأثیر گذاری آنان بر رفتارهای دانش آموزان یا دانشجویان دارد.
3ـ رفتار الگو در صورتی برای دانش آموزان قابل استفاده است که روشن و قابل فهم باشد.
بنابراین، در مواردی که رفتاری از الگویی بیان می شود یا معلّم خود رفتاری انجام می‏دهد که برای دانش آموزان و دانشجویان روشن نیست، و یا ممکن است فهم نادرستی از آن داشته باشد، لازم است معلمان و اساتید محترم رفتار مذکور را برای دانش آموختگان توضیح دهند تا دانش آموزان و یا دانش جویان دچار شک و تردید، سردرگمی نشوند.(6)
 

نقش علم و معلّم در فرازی از آیات قرآن

" یرفع الله الّذین آمنوا منکم و الّذین اوتوا العلم درجات "(7) خداوند آنان را که ایمان آورده و آنان را که دارای علم‏اند، چندین درجه بالا می برد.
" قل هل یستوی الّذین یعلمون والّذین لایعلمون انّما یتذکر اولواالالباب"(8) بگو آیا آنهایی که می دانند با آنهایی که نمی دانند برابرند؟ و ...
 

نقش علم و معلّم در فرازی از روایات دینی

"عن النبی صلّی الله علیه و آله فی حدیث قال : بالتعلیم ارسلت "(9)
رسول اکرم صلّی‏الله علیه و آله در ضمن حدیثی فرموده اند: من برای تعلیم و آموزش فرستاده شده ام.
قال امیر المؤمنین علیه‏السّلام: " العلماء باقون ما بقی الدّهر أعیانهم مفقوده و آثارهم فی القلوب موجوده.(10)
حضرت امیر علیه السّلام فرموده‏اند : دانشمندان تا روزگار باقی است پایدارند، بدنهایشان مفقود و آثار آنان در قلب ها موجود می باشد.
«قال رسول الله(ص) رحم اللّه خلفائی فقیل : و من خلفاءک یا رسول الله (ص) قال: الّذین یحیون سنّتی و یعلّمونها عبادالله».(11)
رسول اکرم صلّی‏الله علیه و آله فرموده‏اند: خدای جانشینان مرا رحمت کند. عرض شد یا رسول الله (ص) جانشینان تو چه کسانی‏اند؟فرمود: کسانیکه سنت مرا زنده می کنند و به بندگان خدا می آموزند.
" قال رسول اللّه (ص): من تعلّمت منه حرفا صرت له عبدا"(12)
رسول اعظم صلّی اللّه علیه و آله فرموده‏اند : از هر کس حرفی فرا گرفتی بنده وی شده‏ای.
«قال رسول اللّه (ص): المؤمن اذا مات و ترک ورقة واحدة علیها علم تکون تلک الورقة یوم القیامة ستراً فیما بینه و بین النّار و اعطاه الله تبارک و تعالی بکلّ حرف مکتوب علیها مدینة أوسع من الدنیا سبع مرّات و ما من مؤمن یقعد ساعة عندالعالم الّا ناداه ربّه عزّوجلّ جلست الی حبیبی و عزّتی و جلالی لا سکنتک الجنة معه و لا أبالی».(13)
رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله می‏فرمایند: مؤمن چون بمیرد و یک ورقه که در آن علمی نوشته باشد بجا گذارد همان ورقه در روز قیامت میان او و آتش پرده خواهد بود و خدای تبارک و تعالی به عوض هر حرفی که بر آن نوشته شهری به او می بخشد که هفت بار از دنیا و سیع‏تر باشد و هیچ مؤمنی نیست که ساعتی در حضور عالمی بنشیند جر آنکه پروردگار عزّوجلّ به او ندا می فرماید:در نزد محبوب من نشسته‏ای به عزت و جلالم قسم که البته ترا با او در بهشت جای دهم و باکی ندارم.
" عن امیر المؤمنین علیه‏السّلام: إذا کان الآباءهم السّبب فی الحیاة فمعلّموا الحکمة والدّین هم السّبب فی جودتها"(14)
حضرت امیر علیه السّلام فرموده‏اند: اگر پدران سبب زندگی هستند پس آموزگاران حکمت و دین سبب خوبی و زیبایی زندگی می باشند.
"إنّ مثل العلماء فی الارض کمثل النّجوم فی السّماء یهتدی بها فی الظّلمات البرّ و البحر، فاذا انطمست اوشک إن تضلّ الهداه".(15)
پیامبر اعظم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند:
مثل عالمان و معلمان در زمین مثل ستارگان در آسمان است که مردم در تاریکی‏های خشکی و دریا به کمک آنها راه خود را پیدا می‏کنند هر گاه این ستارگان خاموش شوند بسا راه یافتگان نیز گمراه شوند.
" جاء رجل من الانصار الی النّبی(ص): فقال یا رسول الله إذا حضرت جنازة و مجلس عالم أیّهما أحبّ الیک إن أشهد؟ فقال رسول اللّه (ص): إن کان للجنازة من یتبعها و تدفنها فانّ حضور مجلس عالم أفضل من حضور ألف جنازة و من عیادة ألف مریض و من قیام ألف لیلة و من صیام ألف یوم و من ألف درهم یتصدّق بها علی المساکین و من ألف حجّة سوی الفریضة و من ألف غزوة سوی الواجب تغزوها فی سبیل الله بما لک و نفسک و أین تقع هذه المشاهد من مشهد عالم؟ أما علمت انّ الله یطاع بالعلم و یعبد بالعلم؟ و خیر الدّنیا و الآخرة مع العلم و شر الدّنیا و الآخرة مع الجهل "(16)
مردی از انصار به محضر رسول خدا صلّی اللّه علیه‏وآله آمد و عرض کرد یا رسول‏الله اگر جنازه‏ای حاضر باشد و مجلس عالمی، کدام یک را دوست‏تر داری که من حضور یابم؟
رسول اللّه (ص) فرمود: اگر برای تشییع و دفن، کسانی باشند که عهده دار انجام آن شوند، حضور یافتن در مجلس دانشمند از حاضر شدن در تشییع هزار جنازه و عیادت هزار بیمار و از نماز هزار شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه به مستمندان و از هزار حج مستحب و از هزار جنگ مستحب در راه خدا با مال و جان برتر است، کجا این ها با فضلیت حضور در محضر عالم برابری می‏کند آیا ندانسته‏ای که اطاعت و عبادت خدا وابسته به علم و دانش است و خیر دنیا و آخرت با علم می باشد و بدی دنیا و آخرت با نادانی است.
 

حکایت هایی درباره نقش تربیتی معلمان و اساتید

حکایت اول:
در تاریخ ملل و نحل نمونه‏های فراوان به چشم می خورد مثلاً(معاویه دوم) را همه می‏شناسند. پدر او یزید قاتل حضرت اباعبداللّه علیه السّلام است که عمری را در می گساری و فساد بسر برده و مادرش از زنان بدنام چادر نشین قبیله بود که عمری در خدمت فحشاء و فساد می زیست و در رأس دودمان بنی امیه، چه جنایت ها که نکردند، مراحل گذشته تربیتی و عوامل قبل همه فاسد و خراب و آلوده بوده‏اند جدش ابوسفیان معروف است که همواره با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بوده و پدر بزرگش معاویه، که در شرارت و قساوت و فساد زندگی همانند نداشت، اما استاد و مربی نمونه، معاویه دوم را عوض کرد، خط داد، جهت بخشید که پس از مرگ یزید در مسجد شام مرکز توطئه‏گران تاریخ و راهزنان راه خدا به منبر رفت، و آنگاه که همه آمده بودند تا با او برای خلافت بیعت کنند، پس از حمد و ثنای خدا، به رسول اکرم صلی اللهّ علیه و آله و اهل بیتش درود فرستاد و سپس علی علیه السّلام و خاندانش را به نیکی یاد کرد، آنهم در شام و در میان مردم آنجا، که آوردن نام علی علیه السّلام جرم بود و سالها ممنوع شده بود و همه مردم علی علیه السّلام را به زشتی یاد می‏کردند . آنگاه گفت :ای مردم جدم معاویه و پدرم یزید، غاصب حق خلافت بودند و بر من سخت و ناگوار است که می دانم آنها الآن به عذاب الهی دچارند، مردم، خلافت حق علی علیه السّلام و فرزندان اوست بروید و امام حق را بشناسید.
پس از بررسیهای فروان فهمیدند که استاد او از شیعیان اهل بیت علیهم‏السّلام بوده، می بینید که نقش استاد تمام آن نقش‏ها و حالات روانی و اخلاقی گذشته و عامل محیط و خانواده و عامل وراثت همه را از بین برده است و نقش دیگر، و رنگی نمونه به خود زد.
در این رابطه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله می فرمایند:
"السعید قدیشقی و الشقی قد یسعد"
یعنی گاهی بر اثر عوامل مؤثر دیگر، سعید و صالح، شقی و بدبخت می گردد و شقی و تبهکار سعید و رستگار می شود.
همین طور ممکن است کودکی تمام مراحل گذشته را به سلامت طی کند اما عامل استاد و مربی او را به فساد و تباهی و رکود بکشاند .
از این رو مسئولیت اجتماعی دیگری به نام انتخاب استاد خوب و صالح دامنگیر پدران و مادران و نظام حاکم بر جامعه می باشد.(17)

حکایت دوم:
مرحوم سید مرتضی علوم بسیاری را تدریس می کرد و به شاگردان خویش درآمد ماهانه‏ای هم می داد، تا به سالی، قحط سالی شدید فرا رسید مردی یهودی برای بدست آوردن قوت روزانه حیله‏ای اندیشید و به مجلس سیّد آمد و اجازه خواست که نزد وی نجوم بخواند سید وی را اجازت داد و دستور داد جیره وی را روزانه دهند مرد مدتی چنین بود و سرانجام نزد سیّد اسلام آورد.(18)

حکایت سوم:
از استاد کل مرحوم وحید بهبهانی پرسیدند که چگونه به این مقام علمی و عزّت و شرف و مقبولیت رسیده‏ای؟ آقا در جواب نوشت:
من ابدا خود را چیزی نمی دانم و خود را در ردیف علمای موجود به شمار نمی آورم و آنچه ممکن است مرا به این رتبه رسانده باشد این است که هیچ گاه از تعظیم و بزرگداشت علماء و نام آنان به نیکی بردن خودداری ننمودم و هیچ وقت اشتغال به تحصیل را تا آنجا که مقدورم بود ترک نکردم و همیشه آنرا به انجام کارهای دیگر مقدم می داشتم.(19)

حکایت چهارم:
مرحوم حضرت امام خمینی زمانی که در آثارشان به مناسبتی نامی از استاد عرفان خود مرحوم شهید شاه آبادی می‏برند می‏نویسند : شیخ عارف کامل روحی فداه و در بیانیه‏ای که به مناسبت شهادت فرزند استاد شهید حجة الاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی صادر فرمودند اظهار می دارند: این شهید عزیز فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به گردن اینجانب داشت و زبان از عهده شکرش بر نمی آید.(20)

حکایت پنجم:
مرحوم علامه محمد حسین حسینی طهرانی در خصوص یکی از ویژگیهای استادشان مرحوم علامه طباطبایی آورده‏اند:
استاد ما (مرحوم علامه طباطبایی) نسبت به استاد سیر و سلوک خود (مرحوم قاضی) علاقه و شیفتگی فراوانی داشت. و حقاً در مقابل او خود را کوچک می‏دید و در چهره مرحوم قاضی یک دنیا عظمت و ابّهت واسرار توحید و ملکات و مقامات می‏جست مرحوم حسینی طهرانی شاگرد مرحوم علامه می‏فرماید: من یک روز به ایشان عطر تعارف کردم ایشان عطر را بدست گرفته و تأمل کردند و گفتند دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کرده‏اند و من تا به حال عطر نزده‏ام و تا همین زمان اخیر نیز هر وقت بنده به ایشان عطر می‏دادم در آنرا می‏بستند و در جیب‏شان می‏گذاردند و من ندیدم که ایشان پس از فوت استادشان عطر استعمال کنند. با این که از زمان رحلت استادشان سی و شش سال است که می‏گذرد.(21)
آنچه می دانم از آن یار بگویم یا نه / و آنچه بنهفته ز اغیار بگویم یا نه
دارم اسرار بسی در دل و در جان مخفی / اندکی ز آنهمه بسیار بگویم یا نه
سخنی را که در آن بار بگفتم با تو / هست اجازت که در این بار بگویم یا نه
معنی حسن گل و صورت عشق بلبل / همه در گوش دل خار بگویم یا نه
وصف آنکس که در این کوچه و این بازار است / در سرکوچه و بازار بگویم یا نه(22)

حکایت ششم:
مرحوم آیت الله حاج شیخ عباسی قوچانی فرموده‏اند:
یکی از کسانی که خدمت مرحوم قاضی رسید، و از ایشان دستور می گرفت و جزء شاگردان وی محسوب می شد آقا میرزا ابراهیم عرب بود که پس از سالیان دراز ریاضت‏های سخت، به مطلوب اصلی نرسیده و برای وصول به کمال خدمت ایشان می‏رسید وی ساکن کاظمین بود و شغلش مرده شوئی بود و گویا خودش این شغل را مخصوصا به این جهت انتخاب نموده بود که از جهت ریاضت نفس، اثری قوی در نفس او داشته باشد چون خدمت مرحوم قاضی رسید گفت : من از شما تقاضا دارم که هر دستوری دارید به من بدهید ولی اجازه دهید من در میان شاگردان شما نباشم چون آنها تنبل هستند، مرا هم تنبل می کنند این تشرّف و گفتگوی وی با مرحوم قاضی در حالی بود که مرحوم قاضی از کنار شط فرات از کوفه به سوی مسجد سهله می رفتند و تقریباً تا نزدیکی مسجد سهله سخنانشان طول کشید مرحوم قاضی از او پرسیدند: آیا زن داری؟! گفت "نه" ولیکن خواهری و مادری دارم مرحوم قاضی به او فرمودند : روزی آنها را از کدام راه بدست می آوری؟ از سر ضرورت و ناچاری گفت من به هر چه میل می‏کنم، فورا برایم حاضر می شود مثلاً اگر از شط ماهی بخواهم فوراً ماهی خودش را از شط بیرون می افکند، این طور و با دست خود اشاره به شط نمود، فورا یک ماهی خودش را از درون آب به روی خاک پرتاب کرد. مرحوم قاضی به او فرمود: اینک یک ماهی دیگر بیرون بینداز، دیگر هر چه اراده کرد نتوانست! مرحوم قاضی به او فرمود: باید دنبال کسب روزی بروی و از طریق کار روزی خود را تهیه نمائی او تمام دستورات لازم را گرفت و به کاظمین مراجعت کرد و به شغل الکتریکی و سیم کشی پرداخت . و از این راه امرار معاش می کرد و حالات توحیدی او بسیار قوی و شایان تمجید شد بطوری که در نزد شاگردان مرحوم قاضی به قدرت فهم،عظمت فکر، و صحّت سلوک، و ارادت عرفانیه و نفحات قدسیه ربانیّه معروف و مشهور گردید.(23)

حکایت هفتم:
مرحوم علامه طباطبایی که از برجسته ترین علمای شیعه است و دارای کمالات و کرامات شگفت انگیزی است و در طول حیات خود خدمات شایانی را به شیعه کرده است تمام تأثیرات زندگی خود را مرهون توجهات مربی خود مرحوم " قاضی طباطبایی" دانسته است ایشان می گوید : وقتی در اوائل دوران طلبگی وارد حوزه علمیه نجف شدم سرگردان بودم به همین خاطر با توسّلی به امیرمؤمنان علیه السّلام و درخواست کمک از آن حضرت، با آیت اللّه قاضی‏طباطبایی روبرو شدم که اولین برخورد ما این گونه بود که: ناگهان دیدم دستی روی شانه‏ام خورد وقتی برگشتم ایشان را دیدم که با لحنی پدرانه به من فرمود: فرزندم دنیا می خواهی نماز شب بخوان آخرت می خواهی نماز شب بخوان.(24)
مرحوم علامه، تمام موفقیت خود را در پرتو نوع تربیت استاد خود مرحوم " قاضی" می‏داند و چنان احترامی برایش قائل است که هر جا یاد از ایشان می کرد می فرمود " روحی فداه(یعنی جانم به فدای او)، این نهایت و شدت علاقه مرحوم علامه به استادش را می‏رساند.
به هر حال مربی و کسی که عهده دار تربیت انسان می شود در موفقیت و پیروزی انسان نقش بسزایی دارد.(25)
"الحمدلله رب العالمین "
 

نمایش پی نوشت ها:

1. نقش معلّم در تربیت دینی، محمد داوودی، ص3.
2. تربیت اسلامی، محمدرضا شرفی، ص 90.
3. اسلام و تعلیم و تربیت، ابراهیم امینی، ص102 ـ 101.
4. مقالات چهارمین سمیوزیم در جایگاه تربیت، ص 61. سال 1372، به نقل از نشریه تربیت سال چهاردهم، شماره 9.
5. آداب و تعلیم تربیت در اسلام، محمدباقر حجتی، ص 228.
6. نقش معلّم در تربیت دینی، داوودی، با اندکی تصرف،ص 208.
7. قرآن کریم، سوره مبارکه مجادله، آیه شریفه 11.
8. قرآن کریم، سوره مبارکه زمر، آیه شریفه 9.
9. آثار الصادقین، صادق احسان بخش،ج 13،ص 408 به نقل از بحارالانوار،ج 1، ص 206.
10. آثار الصادقین، احسان بخش،ج 13، ص 447؛ به نقل از سفینه البحار ج 2، ص 223.
11. آثار الصادقین، احسان بخش،ج 13، ص 485؛به نقل از المحجة البیضاء،ج 1، ص 19.
12. آثار الصادقین،ج 13، ص 488؛ به نقل از بحارالانوار،ج 1، ص 165.
13. آثار الصادقین،ج 13، ص 488؛ به نقل از امالی، صدوق، ص37.
14. آثار الصادقین،ج 13، ص 507 ؛ به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 20، ص 261.
15. بحار الانوار، مجلسی،ج 2، ص 24.
16. آثار الصادقین ،ج 13، ص 495؛ به نقل از بحار،ج 1، ص 204.
17. مسئولیت و سازندگی،ص 65 ـ 66 ؛ به نقل از تاریخ سیاسی اسلام ج 1، ص 335؛ و شیعه و زمامداران خودسر ص 113.
18. کشکول، شیخ بهائی، ص 228.
19. سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 253.
20. صحیفه نور، ج 18، ص 267.
21. مهر تابان، محمد حسین، حسینی طهرانی، ص 50.
22. مهرتابان، ص 49 به نقل از دیوان مغربی، ص 119.
23. مهرتابان، ص31.
24. سیمای فرزانگان، ص 214.
25. برکرانه عصمت، علی اصغر، ظهیری، ص 81.

منبع: سایت حوزه


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط