آداب و رسوم ازدواج در ايل بختياري

در زندگي عشايري و کوچ‌نشيني، بعنوان نوعي فرهنگ، انسان با محيط طبيعي رابطه‌يي تنگاتنگ دارد. آثار سبک زندگي کوچ‌نشيني در تمامي امور زندگي و معيشتي کوچ‌نشينان بنحو بارزي ديده مي‌شود. پايه و مبناي
شنبه، 28 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آداب و رسوم ازدواج در ايل بختياري
 آداب و رسوم ازدواج در ايل بختياري

نويسنده: دکتر حمدالله صادقي‌نيا (1)

 

در زندگي عشايري و کوچ‌نشيني، بعنوان نوعي فرهنگ، انسان با محيط طبيعي رابطه‌يي تنگاتنگ دارد. آثار سبک زندگي کوچ‌نشيني در تمامي امور زندگي و معيشتي کوچ‌نشينان بنحو بارزي ديده مي‌شود. پايه و مبناي زندگي عشايري، بر اساس ايل، طايفه و کوچ‌نشينان قبيله است. افراد يک طايفه اغلب با يکديگر خويشاوندند. از اينرو ازدواج‌ها بيشتر در سطح تيره و طايفه و بين خويشاوندان نزديک مثل پسر عمو و دختر عمو، پسر دايي و دختر عمه و غيره انجام مي‌گيرد. در مطلب پيش‌رو مراسم ازدواج در بين افراد ايل بختياري از مقدمات آن، شامل خواستگاري، تعيين مهريه و تبادل هدايا و پاگشا با تأکيد بر روش ميداني و مستندات عيني بررسي مي‌شود. در پايان هم به انواع ديگر ازدواج در بين برخي از طوايف ايل بختياري و جنبه‌‌هاي مثبت و منفي آن‌ها اشاره مي‌شود.
کليد واژگان: ايل بختياري؛ ازدواج؛ آداب و رسوم؛ فرهنگ مردم؛ بزرگان و ريش‌سفيدان

مقدمه

کشور ايران از ديرباز بستر همزيستي اقوام متنوعي بوده است. همزيستي که لازمه‌ي تداوم آن، آشنايي بيش از پيش فرهنگ‌ها با يکديگر است.
جامعه‌ي کوچک خانواده، نماد مهر و محبت جوامع بشري بشمار مي‌رود. ازدواج در نظر ايرانيان امري مذهبي و عقد قراردادي، ميان زن و شوهر است تا بدينوسيله زندگاني مشترک و بقاي نسل آدمي تداوم يابد. در جريان اين پيوند، آداب و رسوم خاصي شکل مي‌گيرد که چگونگي آن با باور‌هاي اهالي منطقه و رسوم رايج در فرهنگ‌هاي مختلف، ارتباطي تنگاتنگ دارد.
مراسم ازدواج يا در زبان عاميانه «عروسي»، مراسمي سنتي يا آييني است که طي آن آغاز زندگي مشترک يک زوج، جشن گرفته مي‌شود. اين رسم در کشور‌ها، فرهنگ‌ها، اديان و مذاهب، گروه‌هاي قومي و حتي طبقات اجتماعي گوناگون به اشکال مختلفي برگزار مي‌شود. جشن عروسي از مبحث در کشور‌هاي گوناگون، معمولاً در دفاتر قانوني انجام مي‌شود؛ اما در بين طوايف بختياري، بخش کارکردي آن نيز با آداب و رسومي خاص همراه است.
در فرهنگ مردم ايران و در مراحل مختلف اجراي مراسم مربوط به ازدواج (از خواستگاري، بله‌برون، تعيين ميزان شيربها و مهريه گرفته تا مراسم عقدکنان و جشن عروسي)، پدر و مادر (بخصوص مادر) همواره نقشي اساسي در ازدواج فرزندانشان دارند، بويژه در گذشته که دختران و پسران، در انتخاب همسر حق اظهار نظر نداشتند و اين پدر و مادر‌ها بودند که عروس آينده‌ي خود را در عروسي‌ها و مراسم مختلف ديده و پسند مي‌کردند. در اين ميان دختر نيز حق اظهار نظر نداشت و تابع نظر پدر و مادر و ديگر بزرگان فاميل بود. والدين نيز هميشه ترجيح مي‌داند که همسر فرزندشان از بين آشنايان يا بستگان نزديک و دور انتخاب شود. با توجه به اين ديدگاه، اينان معتقد بودند که اگر دختري را از ميان اقوام يا اهل محل خود برگزينند، با توجه به شناخت از اصل و نسب او، مي‌توانند به او اطمينان کنند. اما امروزه دختران و پسران جوان، همسر آينده‌شان را خود انتخاب مي‌کنند و در نهايت از نظر پدر و مادر نيز در اين انتخاب بهره مي‌جويند.
در گذشته (بيش از پنجاه سال پيش)، داماد تا زماني که مراسم عروسي انجام نمي‌گرفت، حق ديدن عروس را نداشت و گاهي اوقات دختر و پسر حتي در مراسم عقدکنان نيز چهره‌ي همديگر را بطور کامل نمي‌ديدند؛ اما همانطور که گفته شد، امروزه نحوه‌ي آشنايي‌ها بعلت گسترش روابط بسيار تغيير کرده و اغلب جوانان همسر آينده‌ي خود را انتخاب مي‌کنند و بعد مراسم خواستگاري انجام مي‌پذيرد.
طي چند دهه‌ي گذشته (از اوايل دهه‌ي سي تا امروز)، تحولات اقتصادي، اجتماعي و انساني ويژه‌يي در کشور آغاز شده که توانسته است در بسياري از شهر‌ها و روستا‌ها و مناطق جمعيتي ويژه (مناطق عشايري)، «فرهنگ مردم» را دستخوش تحولات و تغييرات فوق‌العاده‌يي کند. قدر مسلم آن است که ناهمگوني‌‌هاي بافت جمعيتي و فرهنگي و نيز رفتار‌هاي اجتماعي، بحدي ملموس شده است که بيم آن مي‌رود در سال‌هاي نه چندان دور، ديگر آثاري از موجوديت و پويايي يک زبان، گويش، آيين و رسوم و در يک کلام، شکلي از فرهنگ مردمي که صد‌ها سال در اين کشور رسوخ و گسترش داشته است، مشاهده نشود. در اين شرايط، آينده‌ي فرهنگي کشور، تحت تأثير دو آسيب تأثيرگذار؛ اما «ميرا» قرار دارد:
اول اينکه، پيران و کهنسالان جامعه، بعنوان حاملان رسوم و آيين‌ها به روز‌هاي پاياني عمر خويش نزديک مي‌شوند و دوم اينکه، تلاش جامعي براي جمع‌آوري، ضبط و ثبت آيين‌ها صورت نمي‌گيرد. اين اثر مي‌کوشد تا شمايي کلي از رفتار و کردار اقوام و طوايف در مناطق مختلف کشور با اتکا بر منابع کتابخانه‌يي و تحقيقات ميداني ارائه دهد و تا بسياري از رسوم قديمي و حتي لهجه‌‌هاي قديمي مناطق از بين نرفته است، در حد بضاعت در مسير قوم‌نگاري قدم برداشته و تا آنجا که ممکن است در جهت حفظ و گاهي احياي اين رسوم و گويش‌ها اقدام نمايد.
انجام اين گونه از تحقيقات، بخصوص در بخش تحقيقات ميداني، خالي از گرفتاري و دردسر نيست؛ زيرا يک پژوهشگر علوم انساني و بويژه علوم اجتماعي، بدليل دشواري سنجش کيفيت‌ها و تبديل آن به کميت‌ها با مشکلات بيشتري روبرو است. علاوه برين يکي از بزرگترين موانع مطالعه‌ي عشاير کوچ‌رو، آمار و اطلاعات مربوط به دهه‌‌هاي گذشته و يکجانشين شدن اغلب آن‌ها در ساليان پيش از آمارگيري بوده که پژوهشگر را از رسيدن به تحليل جامع باز مي‌دارد. همچنين در مواردي گروهي بدلايل اجتماعي تمايلي به ارائه اطلاعات قوميت‌هاي خود به پژوهشگر ندارند و آن را از مجموعه اطلاعات محرمانه‌يي مي‌دانند که صلاح نيست در سطحي وسيع گسترش يابد. با تمام اين مشکلات در مبحث حاضر سعي بر آن شده است که مراسم ازدواج در ميان ايل بختياري، بگونه‌ي برجسته و با توجه به جزئيات به توصيف در آيد.

حوزه‌ي نفوذ شاخه‌‌هاي ايل بختياري

منطقه‌ي بختياري (2) در جنوب غربي ايران در امتداد رشته‌کوه‌هاي زاگرس (زاگرس مياني) واقع شده است. اين منطقه از سمت شرق به استان اصفهان؛ از شمال به استان اصفهان و لرستان؛ از جنوب به استان کهگيلويه و بويراحمد و از غرب به استان خوزستان محدود است. طوايف بختياري از ديرباز تاکنون در آن منطقه زندگي مي‌کنند.
شاخه‌‌هاي ايل بختياري (3) در شهرستان‌هاي داران و فريدون شهر (از استان اصفهان)، اليگودرز (از استان لرستان) و شهرستان‌هاي دزفول، انديمشک، مسجد سليمان، ايذه و شوشتر (از استان خوزستان) و شهرستان‌هاي بروجن، لردگان و فارسان (از استان چهار محال و بختياري) زندگي مي‌کنند. اين مناطق به دو قسمت قشلاقي و ييلاقي تقسيم مي‌شوند. قسمت‌هاي قشلاقي عبارتند از: شهرستان‌هاي ايذه، دزفول، انديمشک، مسجد سليمان، شوشتر و رامهرمز و قسمت‌هاي ييلاقي عبارتند از: شهرستان‌هاي فارسان، بروجن، لردگان، اليگودرز، داران و فريدون‌شهر (امير احمديان، 19:1387). وسعت منطقه‌ي بختياري حدود 39900 کيلومتر مربع بر آورد و محاسبه شده است.
بختياري‌ها داراي نظام تشکيلاتي منسجمي هستند که بقاي جامعه‌ي ايلي را تضمين مي‌کند. ويژگي‌هاي زندگي کوچ‌نشيني، براي برقراري نظم و امنيت جاني و مالي گروه‌ها و نيز اعمال سياست و برقراري نوعي از نظام تشکيلاتي ايل بوجود آمده است. اين نظام، مانند نظام تشکيلاتي جوامع يکجانشين داراي شعباتي بوده است. نظام انشعابي اين امکان را به جوامع عشايري مي‌دهد که در سلسله مراتب تشکيلاتي، کار اداره‌ي جامعه داراي نظمي خاص باشد که در نتيجه بتوان آن را کنترل کرد.
موردي که کوچ‌نشينان را از ساير بخش‌هاي ايلي (اسکان يافته‌ها) متمايز مي‌کند، نظام سياسي اجتماعي آنان است. همبستگي و روابط ميان گروهي کوچ‌نشينان در چارچوب علايق مشترک جاي مي‌گيرد (امان، 79:1367). در ايل بختياري، طايفه واحد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بوده است. در حال حاضر در بين خانوار‌هاي کوچنده‌ي ايل، با وجود فروپاشي تشکيلات سازماني ايل، طايفه عنصري پاينده به نظر مي‌رسد؛ هر چند که در رأس آن کلانتر وجود ندارد و اعضاي آن از نظر سلسله مراتب از هيچ مقامي تبعيت نمي‌کنند. در حقيقت مي‌توان گفت که اعضاي يک طايفه، بيشتر خود را از نظر همخوني و خويشاوندي با طايفه مرتبط مي‌دانند (امير احمديان، 38:1387-39).
لر‌هاي بختياري مورد مطالعه در مبدأ به سه گروه تقسيم مي‌شوند:
1. اسکان يافته‌‌هاي يک جانشين که در زندگي آن‌ها کمتر شباهتي با نظام ايلي دارد؛
2. مردماني که در حال انتقال بين يک‌جانشيني و کوچ‌نشيني هستند و با ترکيب نظام ايلي روزگار مي‌گذرانند؛
3. مردمان عشايري که نظام ايلي با طبيعت و فطرت آنان عجين شده است (امان، 102:1367-103).

خصوصيات مردم بختياري

مردم بختياري، عموماً شجاع، سلحشور، پرکار، زحمتکش و قانع هستند و در اسب‌سواري و تيراندازي مهارت دارند، به درستکاري مشهورند، متواضع و بااصالتند و اکثر مردان و زنان، خوش هيکل و داراي قامت بلند، اندامي متناسب و ورزيده‌اند. بسياري از آداب و رسوم و عقايد آنان از زمان‌هاي قديم، سينه به سينه منتقل شده و جزئي از واجبات زندگي آن‌ها شده است. مهمان‌نوازي از خصوصيات بسيار خوب آنان است و چون معتقدند که ايل متعلق به همه‌ي افراد ايل است، يکديگر را کمتر دعوت مي‌کنند (مشيري، 210:1372-212).

آداب و رسوم ازدواج در بين ايل بختياري

در جوامع انساني، تنوع بسيار گوناگوني در ساخت و نحوه‌ي شکل‌گيري خانواده‌‌ها از فرهنگي به فرهنگ ديگر وجود دارد. مراسم ازدواج يکي از مقدمات اين شکل‌گيري‌هاست. مراسم ازدواج يا در زبان عاميانه «عروسي» مراسمي سنتي يا آييني است که طي آن، آغاز يک ازدواج و زندگي مشترک زوجي جشن گرفته مي‌شود. اين مراسم در کشور‌‌ها، فرهنگ‌ها، اديان و مذاهب، گروه‌هاي قومي و حتي طبقه‌‌هاي گوناگون اجتماعي به اشکال مختلف برگزار مي‌شود.
ازدواج در بين عشاير بختياري بر پايه‌ي سنت‌هاي کهن، تحکيم روابط خويشاوندي، ايجاد همبستگي و گسترش تيره و طايفه است. در بين عشاير بختياري، مانند ديگر عشاير، نظر پدر، مادر و بزرگان (پيرزنان و پيرمردان و ريش‌سفيدان و...)، بعنوان ميراث‌داران فرهنگ بختياري محترم شمرده مي‌شود. احترام به اين اشخاص و ضرورت حضورشان در مراسم مرتبط با ازدواج، سبب تسهيل در انجام امور شده و کار‌ها بشکل معقولانه‌تري انجام مي‌گيرد. آن‌ها در تعيين ميزان مهريه و مبلغ شيربها، همچنين تهيه‌ي سياهه‌ي (4) جهيزيه و تعيين زمان عقد و عروسي نقش مهمي ايفا مي‌کنند.
از آنجا که در بين بختياري‌هاي يک محل، همه‌ي خانواده‌‌ها همديگر را مي‌شناسند، بنابراين تشکيل خانواده و انتخاب همسر کار زياد مشکلي نيست. بعد از انتخاب دختر توسط پسر و با تأييد پدر و مادر و بزرگان فاميل، پدر و مادر پسر، براي انجام خواستگاري به خانه‌ي پدر دختر مي‌روند و پس از کسب اجازه از آن‌ها، چند شب بعد، به همراه حدود بيست نفر از بزرگان طايفه و فاميل به خانه‌ي عروس رفته و پس از گفتگو و توافق درباره‌ي شيربها و مهريه، مادر داماد انگشتري را بعنوان نشان بدست عروس کرده و بدين ترتيب قرار روز عقد گذاشته مي‌شود. البته اگر در بين افراد ايل، کسي از دنيا رفته باشد، بر پايي مراسم عقد و عروسي تا بعد از چهلم شخص متوفي به تعويق مي‌افتد.

آداب و رسوم خواستگاري

بعد از موافقت پدر دختر، عده‌يي از خانواده‌ي پسر پس از يک هفته، براي دختر هدايايي از قبيل پيراهن، شلوار، کفش و حنا مي‌برند که به آن «دستگيران» مي‌گويند و بعد در جلسه‌يي شيربها را تعيين مي‌کنند. در همين جلسه (مهريه) نيز تعيين مي‌شود. به اين جلسه «پاشکنان» مي‌گويند؛ يعني پدر دختر حق شوهر دادن وي را به ديگري ندارد.
مراسم خواستگاري رامهرمزي‌ها در گذشته‌‌هاي دور با زمان حالت بسيار متفاوت بوده است. بدين ترتيب که ابتدا خانواده‌ي پسر با بزرگان خود به خواستگاري دختر رفته و با گرفتن بله از خانواده‌ي دختر، مقدمات کار را براي مراحل بعدي آماده مي‌کردند.

زون گشون

«زون گشون» (5) يا «بله گفتن» با هديه دادن توسط اقوام داماد به پدر عروس همراه است. اين هديه، به معني آن است که وي قبول کرده تا پيرامون خواستگاري از دخترش صحبت کنند. چنين هديه‌يي معمولاً يک رأس قاطر يا يک قبضه تفنگ و چيزهايي مشابه آن است که سرانجام پس از عروسي به عروس بخشيده مي‌شود. پس از بله گفتن دختر، بعنوان هديه پارچه‌يي براي دوخت لباس به دختر مي‌دهند که به آن «بَله بَندون» (6) مي‌گويند.

خواستگاري و دست بوسون

خواستگاري را در اصطلاح محلي بختياري «کدخدايي» (7) مي‌گويند. در جلسه‌ي خواستگاري بزرگان و ريش سفيدان هر دو طرف پس از گفتگو نظر خود را اعلام مي‌کنند.
«دست بوسون» (8) يا «شيرني خورون» پس از آن که خانواده‌ي داماد اجازه‌ي صحبت کردن از سوي خانواده‌ي دختر را گرفتند، با هماهنگي قبلي روز و ساعت نيکي را بر مي‌گزينند تا با آمادگي کامل و به همراه افراد فاميل و طايفه و عده‌يي از بزرگان، سواره و پياده با نواختن ساز و دهل و به همراه داشتن چندين رأس گوسفند کشتي (9) و ساير وسايل پذيرايي که کاملاً بر عهده‌ي داماد است، به سوي خانه‌ي پدر عروس رهسپار مي‌شوند و بيشتر اوقات گوسفندان پيشاپيش، توسط يکي از جوانان فاميل داماد فرستاده مي‌شوند. در طول راه خانواده‌ي داماد و همراهان به سواربازي و شليک تير‌هاي هوايي مي‌پردازند و شادي‌کنان به خواندن آوازي بنام «دوالالي» (10) که نوعي سرود و آهنگ شادي است، مشغول مي‌شوند؛ البته اين آواز معمولاً توسط زنان و دختران ايل به هنگام برگزاري مراسم عروسي خوانده مي‌شود و در پاره‌يي مواقع همراه با «کِل و گاله» (11) زنان و مردان جوان ايل همراه مي‌شود که منظره‌ي بسيار بديع و خاطره‌انگيزي را در ذهن‌ها بجاي مي‌گذارند. پس از رسيدن خانواده‌ي داماد و همراهان به نزديکي خانه‌ي عروس، پدر عروس از آنان استقبال بعمل مي‌آورد.

خرج بَرون

در رسم «خرج بَرون» (12) يا «قرج بَرون» (13) که در آن بزرگان دو خانواده از طرف دختر و پسر حضور دارند، پدر داماد و پدر عروس بعد از تعارفاتي چند، وارد مذاکره شده و هر يک با نزديکان خود به شور مي‌نشينند و بدين ترتيب، مبلغ شيربها و مهريه (14) تعيين مي‌شود. پس از تبادل نظر پيرامون مسائل مادي از قبيل حق شير (شيربها) و پشت قباله (مهريه)، مباحثي را مطرح و سرانجام با وساطت بزرگان و ريش‌سفيدان طايفه، طبق سنت حسنه‌ي اسلام به توافق مي‌رسند. گوسفند، اسب و قاطر و پول نقد و ... اغلب بعنوان شيربها در نظر گرفته مي‌شود و در بعضي مواقع علاوه بر وجه نقد، ملک (زمين و خانه) و باغ نيز بعنوان پشت قباله (مهريه) مطرح شده است؛ ولي مبلغ مورد توافق، در نهايت با توجه به مقتضيات، رقم بسيار ناچيزي خواهد بود؛ اما ميزان حق شير فقط بستگي به چشم و هم چشمي و دور و نزديکي فاميل داشته و اگر طرفين از دو طايفه باشند، بديهي است که مبلغ مورد توافق يا تعداد گوسفندان و حيواناتي که بابت (شيربها) در نظر گرفته مي‌شود، ميزان قابل ملاحظه‌يي را تشکيل مي‌دهد.
بعد از توافق نهايي،حاضران دست پدر عروس را مي‌بوسند و به همين منظور اين مرحله «دست بوسون» نام گرفته است. پس از نوشتن صورت مجلس و رد و بدل شدن وجوه مورد توافق، صورت مجلس (15) و شناسنامه‌ي دختر را تا هنگام عروسي نزديک نفر معتمد که از سوي طرفين انتخاب مي‌شود، به امانت مي‌گذارند. اين صورت مجلس و شناسنامه با حضور افراد شايسته (پدر و مادر عروس و داماد و بزرگان ديگر) در موعد مقرر تحويل داماد داده مي‌شود (کريم زاده، 1387). با پولِ نقد تهيه شده، بعنوان شيربها، براي دختر جهيزيه تهيه مي‌شود. در صورت توافق طرفين، پدر عروس مبلغي از مهريه را به عنوان «ته دستمالي» به داماد هديه مي‌دهد تا او براي خود کت، شلوار و .. تهيه کند. در قديم گاهي قسمتي از مهريه، گلوله‌هايي از نمک بود که به آن «آرانمکي» (16) مي‌گفتند.
ميزان شيربها (تا اواخر دهه‌ي هشتاد خورشيدي)، معمولاً هفتصد هزار تومان و ميزان مهريه حدود پنج ميليون تومان بود که گاه بجاي پول، دوازده يا چهارده سکه‌ي طلا و يا قطعه زميني که بايد پشت قباله‌ي عروس انداخته شود، معين مي‌شد. مراسم عقد و عروسي بطور معمول در يک روز انجام مي‌شود.
در ايذه که يکي از مناطق عمده‌ي بختياري‌نشين خوزستان است، بعد از توافقات انجام شده در جلسه‌ي خواستگاري، تاريخي نيز براي عقد تعيين مي‌شود. والدين دختر و پسر (معمولاً مادر عروس و چند زن از خانواده‌ي طرفين)، براي خريد حلقه‌ي انگشتر، لباس کامل و کفش براي عروس؛ کت و شلوار، کفش و ساعت براي داماد به بازار مي‌روند. در روستا‌هاي لرنشين بهبهان عقد را «بَلَک اِسَّدَّن» (17) يا «بله گرفتن» مي‌گويند.

آداب و رسوم نامزدي

در طول دوره‌ي نامزدي، هر گاه داماد جهت سرکشي و احوالپرسي به خانه‌ي نامزد خود (عروس) عزيمت مي‌کرد، هدايايي از قبيل سکه‌‌هاي نقره و گاهي طلا و پارچه يا روسري به همراه مي‌برد. اگر پيش از عروسي مصادف با عيد نوروز بود، مادر و خواهر داماد غذايي از برنج و گوشت و غيره، تحت عنوان «آش عيدي» به خانه‌ي عروس مي‌بردند. متأسفانه امروزه بيشتر اين سنت‌ها در زير غبار زمان پنهان شده و فقط برخي از آن‌ها کمابيش رايج هستند؛ اما آن‌ها هم بتدريج به کهنگي گراييده‌اند و اين فرهنگ پر بار مي‌رود تا با بي‌مهري و کم التفاتي از صفحه‌ي ذهن‌ها محو شود و غروب حيات خود را بنظاره بنشيند.

جهيزيه

علاوه بر مقداري وسايل زندگي و ساير لوازم شخصي که از سوي پدر دختر بعنوان جهيزيه به دختر داده مي‌شود، معمولاً يک رأس قاطر ماده يا ماديان اصيل هم براي سواري به وي داده مي‌شود. همچنين يک رأس ماده گاو، به منظور استفاده از شير آن و يک عدد «باده» (18) (باديه) مسي براي استفاده در حمام به عروس داده مي‌شود.
از گذشته تاکنون در رامهرمز در استان خوزستان، خانواده‌ي داماد با آوردن لحاف‌دوز و ظرفي بزرگ از حلوا و غذا «نهار ظهر»، به خانه‌ي دختر رفته و مراسم «تُشک و لحاف‌دوزي» را انجام مي‌دهند (يوسفي، 1367: 32-35؛ نظري و عاطفي، 1387).

لباس عروس و داماد بختياري

امروزه لباس تور و سفيد رنگ براي عروس‌ها در بسياري از کشور‌ها و اقوام از جمله کشور ايران مرسوم است. با وجود فراگير شدن رنگ سفيد براي لباس عروسي، عروس‌هاي بختياري به لباس‌هاي ملي و سنتي خود وفادار مانده و همچنان از لباس‌هاي محلي و رنگ‌هاي شاد و زنده، براي لباس عروس استفاده مي‌کنند. البته با توجه به آنکه نوع و کيفيت مراسم ازدواج و پوشش عروس و داماد به فرهنگ و آداب هر جامعه‌يي بستگي دارد؛ ولي گاهي در بين عشاير بختياري، زماني که داماد با لباس رسمي کشور؛ يعني کت و شلوار در مراسم عروسي حاضر مي‌شود، دختران بختياري باز هم از همان لباس عروس محلي و رنگارنگ خود استفاده مي‌کنند. در مناطق لرنشين خوزستان مانند رامهرمز، مراسمي به نام «لباس عروس‌دوزي» بود که خانواده‌ي داماد با آوردن خياط به خانه‌ي دختر رفته و مراسم دوختن لباس براي عروس را انجام مي‌دادند (همان).

عروسي

عصر روز عروسي، عروس را آراسته و زينت داده و داماد نيز براي بردن عروس به خانه‌ي خود، شيريني را که از قبل تهيه کرده، با همراهان خود به خانه‌ي عروس مي‌برد. بعد از جاري شدن خطبه‌ي عقد، عروس را پياده يا سوار بر اسب به خانه‌ي داماد مي‌آورند و آن شب در خانه‌ي داماد از تمام فاميل عروس و داماد پذيرايي شده و به آن‌ها شام داده مي‌شود. در گذشته هر خانواده که به مراسم جشن عروسي دعوت مي‌شد، مبلغ سه هزار تومان، بعنوان هديه در يک سيني که به همين مناسبت بين مهمانان گردانيده مي‌شد، مي‌ريخت. امروزه مراسم جشن عروسي در دو خانه و به صورت زنانه و مردانه برگزار مي‌شود و ميزان هديه نيز به ميزان توانايي مدعوين و نسبت فاميلي آن‌ها با عروس و داماد ارتباط پيدا مي‌کند (کاظمي، 1387)

حنابندان

مقدمات عروسي در ايذه معمولاً دو تا سه روز طول مي‌کشد. روز اول، حنابندان است. در اين روز توشمال‌ها (19) به نوازندگي مشغول مي‌شوند. در رامهرمز، در شب عروسي، توشمال‌ها بعد از ظهر شروع به نواختن ساز و دهل مي‌کنند و اين کار تا پاسي از شب ادامه دارد؛ البته با توجه به وضعيت مالي خانواده‌ي داماد، کار توشمال‌ها مي‌تواند از يک روز تا هفت روز ادامه داشته باشد. زن و مرد به هنگام شنيدن آواي موسيقي توشمال‌ها به وجد آمده و شروع به رقص و چوب‌بازي و دستمال‌بازي مي‌کردند. درعصر روز جنابندان، خواهران داماد به همراه ساير زنان و اقوام خانواده‌ي داماد، در حالي که توشمال‌ها پيشاپيش آن‌ها مي‌نوازند،؛ به خانه‌ي عروس مي‌روند و مقداري حنا نيز به آنجا برده مي‌شود. هنگام شب، حناي خيس شده را در بشقاب کوچکي قرار مي‌دهند. خانواده‌ي داماد، بشقاب حاوي حنا را به اطاقي که عروس در آنجا نشسته است، برده و مقداري از آن را بر سر و دست عروس مي‌گذارند. متقابلاً همين کار را خانواده‌ي عروس براي داماد هم انجام مي‌دهند. در مناطق لرنشين خوزستان، مانند رامهرمز مراسم «دوزک»
(20) يا «زن طلبون» (21) اصلي که مقدمات مراسم حنابندان بود، انجام مي‌شد، در طي اين مراسم، زنان فاميل و همسايه‌‌هاي دور و نزديک، براي حنابندان و عروسي دعوت مي‌شدند و اين اعلام رسمي مراسم ازدواج بود. همچنين در اين مناطق در روز حنابندان، خانواده‌ي داماد، عروس را به حمام مي‌بردند و در حين بازگشت از حمام مي‌خواندند:
حَنا حَنا گل گل بند حنا
Hana Hana Gol Gol bande Hana
عروس حنا ميبنده، چهار، دست و پا ميبنده
Arus Hana Mibande, Char Dasto Pa Mibane
اگه حنا نباشه، ورق طلا مي‌بنده
Age Hana Nabadhe Varaghe Tala Mibande.
پا بِنِکِش پوست پياز
Pa Benkeshe Pooste Piaz
خوش اومدين به حجله دوماد
Khosh Umedin Be Hejlehe Doomad
(نظري و عاطفي، 1387).
مانند بسياري از نقاط ايران، در بين اقوام لر و بختياري مرسوم است، چنانچه فردي از اقوام عروس يا داماد فوت کرده باشد، خانواده‌ي عروس يا داماد نزد آن‌ها رفته، براي برگزاري مراسم حنابندان و ساير مراسم مرتبط با عروسي از آن‌ها اجازه بگيرند؛ البته اين در صورتي است که حتماً مدتي از چهلم متوفي گذشته باشد.
پس از آمادگي داماد و تبادل نظر لازم و هماهنگي با خانواده‌ي عروس و تدارک نسبتاً وسيع براي برگزاري مراسم عروسي، داماد يا برادر او در بين طايفه‌هايي که به نوعي با آن‌ها وابستگي دارند، مي‌رود و به جمع‌آوري «اوزي»(22) يا «باروزي» (23) که هديه‌ي عروسي است، مي‌پردازد. مردم هم به عنوان هديه، گوسفند و بز و غيره به او مي‌دهند. از اين رو تعداد گوسفندان کشتي عروسي گاهي خيلي بيشتر از تعداد مورد نياز فراهم مي‌شود که حيوانات مازاد، به ساير حيوانات و دارايي داماد افزوده مي‌شوند. نتيجه‌ي اين امر پايداري يکي از سنت‌هاي حسنه و کم نظير در بين ايل است که جزئي از فعاليت‌هاي فرهنگي و اجتماعي آنان به شمار مي‌آيد. اين کار باعث مي‌شود که زوج جوان در آغاز زندگي مشترک، با فشار مالي مواجه نشوند. هنگامي که کار «اوزي» گرفتن به پايان مي‌رسد، زنان و مردان فاميل و طايفه‌‌هاي وابسته بعد از جمع شدن به صورت سواره و پياده، همراه با ساز و دهل، در حالي که گوسفندان و ساير بار و بُنه تهيه شده را توسط چند نفر جوان، پيشاپيش، روانه‌ي خانه‌ي پدر عروس مي‌کنند، خود نيز عازم آنجا مي‌شوند. حضار در خانه‌ي پدر عروس، بعد از صرف غذا و در هنگام «عروس بَران»، مقداري قند يا نان و پنيري را که در پارچه‌ي سبز رنگي گذاشته شده است، به کمر عروس مي‌بندند. اين کار که به وسيله‌ي پسر عمو يا پسر دايي نابالغ عروس انجام مي‌شود، به اين نيت است که عروس همراه خود خير و برکت به خانه‌ي داماد ببرد. آنگاه او را در حالي که چادر سفيدي بر سر دارد، سوار بر مادياني اصيل مي‌کنند و دستمالي (روسري) از جنس حرير يا ابريشم روي سرش مي‌اندازند که به آن «سرانداز» يا «ري برقه» (24) مي‌گويند تا بدين‌وسيله صورت او را هم پوشانده باشند. آنگاه پسر بچه‌ي خردسالي را بر ترک او سوار مي‌کنند، به نيت اينکه ثمره‌ي ازدواج و فرزند اول آن‌ها پسر باشد.
در ميان راه و به هنگام رفتن به خانه داماد، در حالي که عروس و کاروان همراه عروس با هلهله و شادي و تيراندازي از سوي سواران فاميل و همراهان داماد، همسو با نواختن ساز و دهل و خواندن آواز دوالالي، توسط زنان و کل وگاله کشيدن و شليک تير‌هاي هوايي همراهي مي‌شوند، سوارکاران به سواربازي و هنرنمايي مي‌پردازند و داماد در حالي که بر اسبي تيزرو و چابک سوار است، با يک حرکت چست و چالاک «ري برقه» (سرانداز) عروس را ربوده و با جست و خيز چشمگيري فرار کرده و بقيه‌ي سوارکاران همراه، وي را تعقيب مي‌کنند تا شايد بتوانند سرانداز را از وي بگيرند. چنانچه فردي موفق به گرفتن دستمال (سرانداز) از داماد بشود، مجدداً همگي فرد سرانداز گيرنده را دنبال مي‌کنند و همين وضع تا خانه‌ي داماد ادامه پيدا مي‌کند. در بين راه چوپاناني که در مسير حرکت عروس و همراهان وي چوپاني مي‌کنند، با آوردن قوچ گله، جلوي عروس را مي‌گيرند. انجام اين رسم با اين نيت صورت مي‌گيرد که فرزند اول عروس و داماد پسر شود و در اين رهگذر داماد يا يکي از بستگان او هديه‌يي که غالباً وجه نقد است، به آورنده‌ي قوچ مي‌دهند و اگر مسافت طولاني باشد، ممکن است اين عمل چندين بار تکرار شود و هر بار هديه‌يي از سوي داماد يا همراهان نزديک او،به آورنده‌ي قوچ گله داده شود.

حجله‌ي دامادي

در رامهرمز اين کار به وسيله‌ي جوانان انجام مي‌شد، بدين شکل که جوانان با رفتن به باغ‌هاي گوشه و کنار شهر و آوردن شاخه‌‌هاي «مورد و مَشمَک» (25) (شاخه‌‌هاي پرتقال و نارنج و ليمو، به همراه ميوه و مرکباتشان) و زينت دادن اطاق دامادي با آن شاخه‌‌هاي خوشبو، عطر دلپذيري را به فضاي اطاق هديه مي‌کردند و سپس با خواندن ترانه‌‌هاي زير احساسات خود را بيان مي‌کردند.
حِيله (حجله) بستُم حِيله بستُم، حِيله‌ي سي و سه رنگ
Heile Bastom Heile Bastom, Heileye sio se Rang
پشت حِيله کاکا جُونيم، خُوسيده، شير و پلنگ
Poshte Heile Kaka Joonim, Khoside Shiro Palang
حِيله بستُم حيله بستُم، حيله با چوب زَفرون (26)
Heile Bastom Heile Bastom, Heile Ba Choob Zaferoon.
هر کجا دوماد گذرده، ماشالا نومي خدا
Har Koja doomad Gozardeh, Mashallah Noome Khoda
بختياري‌ها بر اين باورند که ارواح پليد به وسيله‌ي نوک سنجاق و اشياي تيز مجروح مي‌شوند. از اينرو در روز عروسي، ميخ نوک تيزي در حجله‌ي عروس مي‌نشانند (همان).

گِرزِنون

در مناطق بختياري به هنگام رسيدن عروس به خانه‌ي داماد، ابتدا عروس وارد خانه نمي‌شود؛ زيرا مرحله‌ي «گِرزِنون» (27) فرا رسيده و عروس بدون دريافت هديه از داماد يا پدر او وارد خانه‌ي وي نمي‌شود؛ سپس مرحله‌ي قرباني کردن گوسفند فرا مي‌رسد. از اين رو يک رأس گوسفند را که قبلاً به منظور قرباني کردن در پيش پاي عروس آماده کرده‌اند، سر مي‌برند و کفش عروس را به خون آن آغشته مي‌کنند.

رو گشودن

پس از صرف شام و پذيرايي از مدعوين، مرحله‌ي «روگشون» (28) فرا مي‌رسد و اکثريت دعوت‌شدگان بنا به سنت و با توجه به وسع و توانايي خويش، مبلغي را بعنوان هديه به عروس مي‌دهند، در عوض اگر هديه دهنده مرد باشد. متقابلاً از طرف عروس يک جفت جوراب و يک عدد دستمال مردانه به وي هديه داده مي‌شود؛ اما اگر هديه دهنده زن يا دختر باشد، به وي جوراب و روسري زنانه داده مي‌شود.

سر سرفه‌يي

در شب عروسي مهمانان مبلغي پول، بعنوان هديه به داماد مي‌دهند که نام فرد دهنده‌ي پول و ميزان هديه‌ي پرداختي به وي يادداشت مي‌شود. در مناطق روستايي انديمشک که قوم غالب در آنجا لر هستند، در شب عروسي تمام کساني که دعوت شده‌اند به داماد پول مي‌دهند. بدين شکل که بعد از صرف غذا، يک نفر سيني در دست مي‌گيرد و مردم به فراخور توان خود، مقداري پول در آن مي‌گذارند که به آن «سر سرفه‌يي» (سر سفره‌يي) يا «جا دستمال» مي‌گويند. صبح بعد از عروسي، غذايي که به آن آش «دَمِ پَردگوني» (29) (غذايي که پشت پرده آماده شده است) (30) مي‌گويند از طرف خانواده‌ي عروس تدارک ديده شده و به خانه‌ي داماد برده مي‌شود.

پاگشون

در ايذه چند روز بعد از مراسم عروسي، عروس و داماد به خانه‌ي پدر عروس مي‌روند. پدر عروس هدايايي چون لباس، طلا و پيراهن به دختر و داماد خود مي‌دهد. در مناطق لرنشين انديشمک، پدر عروس به دخترش يک گوسفند هديه مي‌دهد. چند روز پس از مراسم عروسي، فاميل عروس و داماد آن‌ها را به صرف نهار يا شام دعوت مي‌کنند و هديه‌يي نيز به فراخور توانايي خود به آنان مي‌دهند. اين رسم همان «پاگشا کردن» يا بنا به تلفظ بختياري‌ها، «پاگشون» (31) است.

انواع ازدواج در بين بختياري‌ها

در بين بختياري‌ها، علاوه بر ازدواج فاميلي و ازدواج در بين تيره و طايفه که ذکر آن رفت، انواع ديگري از ازدواج هم وجود دارد که در اينجا به آن‌ها پرداخته مي‌شود.

ازدواج ناف بُرون

«ناف بُرون» (32) رسمي بود که در گذشته در جريان همسر گزيني، ميان قوم لر و بختياري متداول بوده است. بدين صورت که با به دنيا آمدن نوزاد دختر، ناف او را به نام پسر مورد نظر مي‌بريدند و در عرف محلي مي‌گفتند «اين دختر ناف‌بُر فلانيست». بر اساس اين عقيده، دختر و پسر بايد در آينده با هم ازدواج مي‌کردند. مردم محل نيز با دانستن اين موضوع، هنگامي که دختر مورد نظر به سن ازدواج مي‌رسيد، به خواستگاري او نمي‌رفتند. با اين اوصاف، عملاً سرنوشت آتي اين دختر و پسر از همان ابتدا و غافل از هر گونه مسائل اخلاقي و اجتماعي، داشتن تفاهم يا ساير شرايط يک ازدواج اصولي، بدست والدين آن‌ها رقم مي‌خورد. با انجام اين کار، اين باور در دوره‌ي کودکي، نوجواني و جواني در آنان پديد مي‌آمد که اين دو به هم تعلق دارند و به همين دليل ديگر جرأت اظهار نظر عملاً از آنان سلب مي‌شد و آن‌ها ناگزير به تسليم در برابر اقدامات انجام شده بودند.
در اين ميان چيزي که بدان اهميت داده نمي‌شد، نظر دختر و پسر بود؛ حتي اگر يک يا هر دوي آن‌ها از اين پيوند عميقاً ناخشنود بودند؛ البته امروزه ميزان اينگونه ازدواج‌ها بسيار کم شده؛ زيرا تجربه نشان داده است که اينگونه پيوند‌ها، بدلايل کاملاً روشن و بديهي کمتر موفق بوده‌اند.
در مورد اين نوع ازدواج ميان لر‌هاي شوش، رسمي بنام «بَلَکِه» (33) (بلکه بَرون) وجود داشت. در اين رسم از سوي خانواده‌ي پسر تازه تولد يافته، دستمالي بنام «بَلَکِه» نزد خانواده‌يي که نوزاد دختر به دنيا آورده بودند، برده مي‌شد تا او را براي پسرشان، نشان کرده باشند.

ازدواج گا به گا

ازدواج «گا به گا» نوع ديگري از ازدواج است که در ميان ايل بختياري وجود داشته است. هر گاه در ميان دو خانواده دختر و پسر مجرد و جواني وجود داشته باشد، بنا به تمايل طرفين هر يک از برادران، خواهر خود را به ازدواج طرف مقابل در مي‌آورد؛ يعني بين دو خانواده، پسر‌هاي اين دو خانواده با دختر‌هاي طرف مقابل ازدواج مي‌کنند که به اين نوع وصلت، ازدواج «گا به گا» مي‌گويند. چنين ازدواجي مشکلات کمتري را در پي داشته؛ زيرا ضمانت تأمين سلامت هر يک از خانواده‌‌ها در سلامت پيوند طرف مقابل گره خورده است و کمتر اتفاق مي‌افتد که بين چنين خانواده‌هايي برخورد جدي روي دهد؛ زيرا در هر گونه برخوردي، خواهر شخص بوجود آورنده‌ي تنش که زن طرف مقابل است، مي‌داند که چنين برخوردي را در پيش روي خواهد داشت. بنابراين علاوه بر علاقه‌ي شخصي، انگيزه‌ي ياد شده‌ي بالا نيز تأثير بسزايي در آرامش زندگي اين زوج‌ها داشته است.

ازدواج فاميلي

ازدواج فاميلي يکي از ريشه‌دارترين و بيشترين نوع ازدواج‌ها در ايل بختياري بشمار مي‌رود. گستردگي اين نوع ازدواج زبانزد خاص و عام است. شدت اعتقاد به اين نوع ازدواج بحدي است که هر گاه در خانواده‌يي پسر جواني به سن ازدواج مي‌رسد و يکي از دختران عمو، عمه، خاله، دايي يا ديگر افراد فاميل نزديک وي مجرد باشند، اين جوان حق ندارد به خواستگاري دختر بيگانه‌يي برود؛ زيرا عمل او توهين به خانواده‌هايي دختردار فاميل محسوب مي‌شود و بزرگان خانواده و طايفه چنين عملي را سنت‌شکني دانسته و آن را مورد نکوهش قرار مي‌دهند. بنابراين هر گاه چنين جواناني (پسراني که به سن ازدواج مي‌رسند) قصد پيوند زناشويي داشته باشند، نخست بايد به خواستگاري يکي از دختران فاميل نزديک خود بروند و اگر درخواست آنان مورد موافقت قرار نگرفت، آنگاه حق دارند از ميان دختران غير فاميل، همسر آينده‌ي خويش را برگزينند. قديمي‌هاي ايل و حتي تعداد زيادي از امروزي‌ها معتقدند که با ازدواج‌هاي فاميلي، پيوند خانوادگي آن‌ها پيوسته مستحکم و استوار باقي خواهد ماند و فاصله‌يي بين آنان ايجاد نمي‌شود. از سويي فرزندان اينگونه خويشاوندي‌ها از لحاظ ژنتيکي، اجتماعي و فيزيکي از وضعيت محکمتر و سلامت بيشتري برخوردار خواهند بود، تا نسل‌هاي بعدي دچار تزلزل نشوند. (34) اين شيوه‌ي ازدواج صرف‌نظر از پاره‌يي تغييرات جزئي همچنان پا بر جا مانده است و هنوز هم در بسياري از خانواده‌‌ها رعايت مي‌شود و اگر زن و شوهر براي بچه‌دار شدن از لحاظ ژنتيکي مشکلي نداشته باشند، قدر مسلم آن است که اينگونه ازدواج‌ها در پايداري زندگي زناشويي و اتحاد و همبستگي بين طايفه و فاميل بسيار مؤثر خواهند بود.

ازدواج هم بهري بودن

ازدواج «هم بهري بودن»، (35) بدين شکل بود که شخصي از دوران کودکي يا نوجواني نزد خانواده‌يي مشغول کار مي‌شد و شخص صاحبخانه يا صاحبکار پس از مدتي با اطمينان از صداقت، پاکي، درستي و همچنين زرنگي و مهارت در کار يا بدلايل ديگري او را بعنوان شريک يا «هم بهر» قبول مي‌کرد. نحوه‌ي هم بهر بودن بگونه‌يي بود که صاحبخانه يا صاحبکار او را در تمام اموال خود، مانند فرزندانش شريک مي‌کرد. در اين مواقع رسم بر اين بود، چنانچه شخص مورد نظر از دختر صاحبخانه (صاحبکار) خواستگاري مي‌کرد، صاحبخانه بدون اينکه از فرد مورد نظر (داماد) شيربها يا مهريه بگيرد و نيز بدون گرفتن هيچگونه وجه يا تضميني (چه از نظر مادي و چه از نظر معنوي)، دختر خود را به عقد او در مي‌آورد. علت ساده گرفتن امر ازدواج براي اين افراد، اين بود که اين دو نفر (صاحبکار و هم‌بهر) همديگر را قبول داشتند و بعنوان رفيق و شريک مورد اعتماد کامل يکديگر بودند (عليدوستي، 1392).

ازدواج خون بس

بختياري‌ها با تکيه بر باور و خلق و خوي خويش کمتر ظلم و فشار را تحمل مي‌کنند و چنانچه اجحافي در حق آنان روا شود، سريعاً درصدد انتقام بر مي‌آيند. بنابراين با بروز هر گونه تنشي ممکن بود، نزاعي ميان دو طايفه يا دو خانواده بوجود آيد که در نتيجه يک يا چند نفر در اين درگيري کشته مي‌شدند و بمحض وقوع چنين حادثه‌اي، تعدادي از اقوام مقتول يا مقتولان بدنبال انتقام‌گيري بر مي‌آمدند و اگر ميانجي‌گري اشخاص خير و بزرگان ايل نبود، اين کشت و کشتار‌ها همچنان تداوم مي‌يافت؛ اما دخالت بزرگان طايفه‌‌هاي ديگر از تکرار درگيري و خونريزي‌هاي مشابه جلوگيري مي‌کرد. مصلحان براي اين که بتوانند ضمن پيشگيري از هر گونه اقدام انتقام‌جويانه، زمينه‌ي تفاهم نسبي را نيز فراهم آورند، نخست با بزرگان دو طايفه وارد مذاکره شده و آنگاه با فروکش کردن موضوع نزاع‌ها، براي اينکه بتوانند هر چه بيشتر دو خانواده از دو طايفه را به هم نزديکتر کنند، پيوندي خوني بين آنان بر قرار مي‌کردند. نحوه‌ي انجام اينگونه پيوند‌ها بدين صورت بود که پس از گرفتن رضايت از دو طرف براي سازش، بصورت عشايري موضوع بنحوه‌ي پرداخت خونبها کشيده مي‌شد. بعد از زحمات فراوان توسط سادات، کدخدايان و ريش‌سفيدان که معمولاً عده‌ي آن‌ها کم نيست، خانواده‌ي قاتل به اين نتيجه مي‌رسيدند که هر چه خانواده‌ي مقتول طلب کند، بايد توسط طايفه‌ي قاتل پرداخت شود و معمولاً خونبها را بصورت دادن دختري از طايفه‌ي قاتل، به همراه پول و احشام به خانواده‌ي مقتول انجام مي‌داند. ريش سفيدان و بزرگان، با هر دو طايفه (خانواده‌ي قاتل و مقتول) صحبت کرده و مسئله را بصورت توافقي حل مي‌کردند.
ابتدا بزرگان و ريش‌سفيدان، اجازه‌ي خواندن فاتحه (براي مرحوم) را از خانواده‌ي متقول مي‌گرفتند و قاتل را بصورت دست بسته، به همراه يک جلد قرآن کريم و يک قبضه چاقو با حضور مردم به خانه‌ي پدر مقتول مي‌بردند. درآنجا بستگان مقتول به قاتل روي خوشي نشان نمي‌دادند و حتي به او ناسزا نيز مي‌گفتند و اشيايي بطرف او پرتاب مي‌کردند؛ ولي بزرگان و ريش‌سفيدان آن‌ها را آرام مي‌کردند؛ سپس به پدر مقتول خطاب مي‌کردند که اين مرد (قاتل) اکنون در اختيار توست؛ يا بحق قرآن او را مورد بخشش قرار بده يا انتقام پسرت را با اين چاقو از او بگير.
در اين هنگام پدر مقتول گذشت مي‌کرد و قاتل را مورد بخشش قرار مي‌داد و بند دست‌هاي او را مي‌گشود. ريش سفيدان با صداي بلند صلوات مي‌فرستادند و به قرائت فاتحه مي‌پرداختند.
البته مسئله‌ي بخشش قاتل از سوي پدر مقتول، معمولاً در هنگامي صورت مي‌پذيرفت که اعضاي خانواده‌ي مقتول به اين باور مي‌رسيدند که در نزاع پيش آمده، مقصر اصلي فرزند آن‌ها بوده است.
وقتي مسئله با گذشت به اتمام مي‌رسيد، خانواده‌ي قاتل بايد مبلغي پول را که به صورت توافقي در نظر گرفته شده بود، همراه با تعدادي گوسفند، يک رأس اسب، يک قبضه اسلحه و يک دختر دم بخت، بعنوان خونبها به خانواده‌ي مقتول تحويل دهند. ريش سفيدان، دختر يکي از بستگان نزديک قاتل را به عقد و ازدواج پسر يا برادر يا عمو يا پسر عموي مقتول در مي‌آوردند تا شايد بدينوسيله از هر گونه تنش و ستيز بعدي پيشگيري کرده باشند و جلوي هر گونه خونريزي مجدد را بگيرند. به اين نوع ازدواج «خون بس» مي‌گفتند.
در اين نوع ازدواج دختر را بدون هيچگونه تشريفاتي به عقد يکي از اعضاي خانواده‌ي مقتول در آورده و چنانچه مشکلي براي دختر پيش مي‌آمد، خانواده‌ي دختر حق هيچگونه اعتراضي نسبت به خانواده‌ي مقتول نداشتند و در واقع تا زماني که دختر صاحب بچه‌يي نميشد، همانند يک کنيز يا برده، خدمتگذار خانواده‌ي مقتول بود و بعد از تولد فرزندش، شايد رفتار اعضاي خانواده‌ي مقتول با او کمي تعديل مي‌شد.
اينگونه ازدواج‌ها همانگونه که از نفس آن بر مي‌آيد، بدليل اينکه از روي تمايل قلبي صورت نمي‌گرفت، هيچگاه موفق نبود و چنين دختر يا زني که در عوض خون آمده بود، همواره مورد نکوهش و آزار واذيت خانواده‌ي شوهر خود واقع مي‌شد.
اينگونه ازدواج‌ها در ميان بختياري‌ها ضرب‌المثل شده‌اند و هر از گاهي که نزاع يا حتي برخورد لفظي بين زن و شوهري بوجود مي‌آيد، خانواده‌ي زن مي‌گويند: «مگر دخترمان جاي خون آمده است که اينگونه با او رفتار مي‌کنيد؟» اينگونه پيوند‌ها اگر چه ممکن بود در فروکش کردن نزاع‌هاي بعدي تا حد زيادي تأثير داشته باشند؛ اما هرگز نمي‌توانستند ازدواج موفقي باشند؛ زيرا انگيزه‌ي اينگونه پيوند‌ها نه بر مبناي علاقه؛ بلکه بر اساس مصلحت‌انديشي بوده تا شايد بدينوسيله از تنش‌هاي بعدي پيشگيري کرده باشند.

نتيجه‌گيري

آداب و رسوم ازدواج بختياري‌ها از نظر رعايت اصول کلي، مشابهت زيادي با رسوم جاري در کل کشور دارد و آنچه که آن را از مراسم ازدواج ساير ايرانيان متمايز مي‌سازد، ريزه‌کاري‌ها و اجراي برخي از رسوم وابسته به مراسم اصلي از قبيل خواستگاري؛ حنابندان؛ عقد؛ جهيزيه؛ و....است.
در خواستگاري به شأن اجتماعي خانواده‌ي دختر توجه دارند و دخترشان را به مردي فرودست‌تر از خود نمي‌دهند.
ازدواج در بين عشاير بختياري بر پايه‌ي سنت‌هاي کهن، تحکيم روابط خويشاوندي، ايجاد همبستگي و گسترش تيره و طايفه است. در ازدواج دختر بختياري، نقش پدر دختر بسيار پر رنگ ديده مي‌شود و در نهايت نظر پدر خانواده، تعيين کننده است. علاوه بر پدر، نظر مادر و بزرگان (پيرزنان و پيرمردان و ريش‌سفيدان و...) ايل نيز، بعنوان ميراث‌داران فرهنگ بختياري محترم شمرده مي‌شود. احترام به اين اشخاص و ضرورت حضورشان در مراسم مرتبط با ازدواج، سبب تسهيل در انجام امور شده و کار‌ها بشکل معقولانه‌تري انجام مي‌گيرد. آن‌ها در تعيين ميزان مهريه و مبلغ شيربها، همچنين تهيه‌ي سياهه‌ي جهيزيه و تعيين زمان عقد و عروسي نقش مهمي ايفا مي‌کنند.
مايحتاج زندگي دختر عشاير، بعنوان جهيزيه، نشأت گرفته از سبک زندگي عشايري و توان مالي خانواده است. از آنجايي که در زندگي کوچ‌نشيني تکيه بر جابجا شدن و کوچ است، بر اين اساس گوسفند ماده (که زاد و ولد مي‌کند) و گاو و ماديان از درجه‌ي اهميت بالايي برخوردارند. از اين رو در جهيزيه و پيشکش‌ها به موارد زيادي از گوسفند، اسب، قاطر و غيره برخورد مي‌کنيم که بعنوان هديه‌ي عروسي يا پاگشا به عروس و داماد داده مي‌شود. در ازدواج عشايري، مانند ديگر امور زندگي آن‌ها، افراد ايل به کمک يکديگر مي‌شتابند و اين از نقاط بسيار مثبت زندگي ايلي بشمار مي‌رود. افراد ايل بختياري شادي و غم افراد ايل را غم و شادي خود مي‌دانند و در آن‌ها شرکت مي‌کنند. اين نکته در همه‌ي زندگي کوچ‌نشيني بچشم مي‌خورد.
ايل يختياري به نان، بعنوان مهمترين نعمت خداوند و نيز بعنوان قوت بسيار احترام مي‌گذارد. از اينرو به هنگام روانه کردن دختر خود به خانه‌ي بخت، نان را در حالي که در پارچه‌يي به رنگ سبز بسته شده است، به کمر او مي‌بندد تا زندگيش سرشار از برکت باشد. اين نان را پسر بچه‌يي نابالغ به کمر عروس مي‌بندد. اين مسئله از چند جهت قابل تأمل است:
پارچه‌ي سبز، نان، پسر بچه. مرد و زن عشاير در باور خود مي‌خواهند بدينوسيله به زندگي فرزندانشان برکت هديه کنند. از اين جهت که فرزند پسر ادامه دهنده‌ي نسل و از جايگاه ويژيي برخوردار است، نان را پسر بچه نابالغ به کمر عروس مي‌بندند. نان نماد برکت و کسب روزي حلال و رنگ سبز نشان از سرسبزي و قداست در زندگي دارد. به تعبير ديگر مردمان عشاير بسيار خوب فهميده‌اند که برکت و تداوم يک زندگي، جز در سايه‌ي تلاش و کوشش بدست نمي‌آيد.
در آداب و رسوم ايل بختياري، موسيقي از جايگاه خاصي نزد افراد ايل برخوردار است و از موسيقي در تمام آيين‌هاي عروسي و عزا استفاده مي‌شود.
مانند بسياري از نقاط ايران، در بين اقوام لر و بختياري مرسوم است، چنانچه فردي از اقوام عروس يا داماد فوت کرده باشد، خانواده‌ي عروس يا داماد نزد آن‌ها رفته، براي برگزاري مراسم حنابندان و ساير مراسم مرتبط با عروسي از آن‌ها اجازه‌ بگيرند؛ البته اين در صورتي است که حتماً مدتي از چهلم متوفي گذشته باشد.
علاوه برين آداب و رسوم که کمابيش در بيشتر نقاط ايران مردم به آن پايبند هستند، انواع ديگري از ازدواج در بين بعضي از طوايف و برخي از روستا‌هاي بختياري‌نشين وجود دارد. در بين برخي از اين نوع ازدواج‌ها، قوانين ظالمانه‌يي براي دختران و زنان در مورد اين امر وجود دارد که هر چند امروزه تا اندازه‌يي تعديل شده؛ اما از بين نرفته‌اند و بايد اميدوار بود که روزي اين قوانين غير عادلانه از بين کليه‌ي گروه‌هاي اجتماعي کشور از جمله بختياري‌ها رخت بربندد.
در جامعه‌ي عشايري رسوم ديگري از ازدواج، بشکل‌هاي گوناگون و با نام‌هاي محلي وجود دارند که در اينجا شرح آن‌ها آورده مي‌شود:
از ديدگاه منطق عشايري که سايه‌ي شوم خود را همچنان بر طوايف متعدد عشاير کشور و از جمله بختياري‌ها گسترده است از گذشته تاکنون، پيوند دختر عشايري را با پسر عمويش در آسمان‌ها بسته‌اند و اين در نظام کهنسال عشيره‌يي؛ يعني اعطاي حق به پسر عمو، بعنوان «مالک رقاب» (36) يا در واقع صاحب اجازه‌ي ازدواج دختر باشد. بدون اجازه‌ي عمو يا پسر عمو يا بستگان پدر، دختر حق ندارد با کي ازدواج کند و عدول از اين، در قاموس قبيله‌ي کفر شمرده مي‌شود و کيفرش، دعوا و جدال و آتش‌افروزي و گاهي قتل است. بر اساس اين سنت، اولويت ازدواج دختر عمو با پسر عمو است و دختر عمو از ازدواج با خواستگار ديگر نهي شده است و در صورت خواستگاري شخصي ديگر از دختر، پسر عمو حق دارد، مانع وصلت آن دو شود. بنابراين بار‌ها ديده شده که وقتي حق او ناديده گرفته شده است، پسر، دختر عمو يا خواستگار او يا حتي عمويش را کشته است.
در مواردي هم در جامعه‌ي عشيرتي کشور بار‌ها پيش آمده که دختري با تحصيلات دانشگاهي را مجبور کرده‌اند تا با پسر عمويي بيسواد يا با تحصيلات پايين يا داراي شغلي بسيار پايينتر از شغل دختر ازدواج کند. پاسداران اين آيين غير انساني از اين بابت دغدغه‌يي بخود راه نمي‌دهند؛ زيرا تأکيدشان بر اجرا و تداوم اين رسم جان سخت جاهلي است.
در شکل ديگري، معمولاً هنگام تولد دختري در يک خانواده، خانواده‌ي ديگري که صاحب پسر است، در روز تولد دختر با بردن هدايايي، مثل کله قند و پارچه، آن دختر را با پسر خود نامزد مي‌کند. به اين مراسم «ناف‌برون» مي‌گويند و کمتر اتفاق مي‌افتد که در اين پيوند خدشه‌يي وارد شود. اگر پسر يا دختر ناف‌بر شده باشند، بعد از اينکه ناف‌بر شدند، مجبور به ازدواج با ناف‌بر خود هستند؛ حتي اگر پسر يا دختر دچار نقص عضو شوند.
هر چند اين رسم و رسوم مشابه ديگر، در چند دهه‌ي اخير در تعدادي از تيره‌‌ها اجرا نمي‌شود يا قدري در اجراي آن تعديل شده و پايه‌‌هاي اين اعتقادات در بين عشاري بختياري تا اندازه‌ي زيادي سست شده است و رعايت آن بشدت و حدت گذشته نيست؛ ولي هنوز هم سايه‌ي شوم خود را بر سر دختران بختياري و ساير اقوام عشيرتي کشور گسترده است. آنچنان که اين مسئله، بويژه در ميان خانواده‌‌هاي عشاير عرب بسيار معمول است؛ چون اصولاً دختر به غير عرب و موالي نمي‌دهند. جا دارد که با فرهنگ‌سازي و دخالت مسئولانه بزرگان و ريش سفيدان عشاير، نسبت به حذف اينگونه رسوم ظالمانه از بين عشاير کشور اقدام شود.
در ازدواجي که زن نقش ديه را بازي مي‌کند (زني که اعضاي خانواده‌اش مرتکب جرم سنگيني، مانند قتل، هتک ناموس يا نقص عضو شده باشند)، به ازدواج يکي از خويشاوندان شخص مورد تعدي در مي‌آيد. چنين زني حق طلاق ندارد و فرزندانش همواره از داشتن چنين مادري احساس حقارت مي‌کنند (آرمند، 23:1347) در گذشته، نحوه‌ي تحويل زن به خانواده‌‌ي داماد بر مبناي جرم مرتکب شده‌ي قاتل فرق مي‌کرد. مثلاً در نوعي از انواع اين ازدواج، زن را از گيسوانش مي‌گرفتند و به اهل طايفه‌يي مي‌دادند که دشمن خانواده‌ي او محسوب مي‌شد تا به ازدواج مردي مسن يا بيمار در بيايد.
خوشبختانه اين رسم غير انساني اعطاي زن، بعنوان «هديه» يا اجبار زن از يک عشيره به ازدواج با فردي از عشيره‌ي ديگر، بعنوان ديه عشايري هم جزو سنت‌هايي است که در حال اضمحلالند و بندرت در جامعه‌ي ايلي بختياري ديده مي‌شوند.
پرداختن به آداب و رسوم ازدواج در بين ايل بختياري، بسيار فراتر از يک مقاله‌ي چندين صفحه‌يي است. هر يک از مراحل ازدواج بختياري خود مبحث يک مقاله‌ي مفصل است که مي‌طلبد زواياي پيدا و پنهان آن بررسي و تحليل شود. اگر چه ازدواج بختياري و انواع آن نقاط ضعف و مثبت فراواني دارد؛ ولي مفتخريم که اين آيين‌ها و اعتقادات، به يک گوشه‌ي پهناور از ايران و به اين فرهنگ کهن و عميق اختصاص دارد و قسمتي از هدايت ايراني ما را به بيان مي‌کند. اين مختصر، فقط گوشه‌ي چشمي به اين مراسم داشته است.
منابع تحقيق :
- امير احمديان، بهرام؛ پژوهشي درباره ايل بختياري، تهران: آگاه، چاپ اول، 1387.
- آرمند، عبدالصاحب؛ جغرافياي تاريخي دشت ميشان، سوسنگرد: شرکت سهامي چاپخانه فردوسي، 1347.
- دتير، امان؛ بختياري‌ها عشاير کوه‌نشين ايراني در پويه‌ي تاريخ، ترجمه‌ي سيد محسن محسنيان، تهران: انتشارات آستان قدس رضوي، 1367.
- مشيري، سيد رحيم؛ جغرافياي کوچ‌نشيني، تهران: سمت، 1372.
- يوسفي، حسين؛ فرهنگ عاميانه‌ي مردم رامهرمز، چاپ اول، قم: نشر مقام محمود، 1387.
گفتگو
- تحقيقات ميداني و گفتگو با کارشناس بنياد ايرانشناسي (شعبه‌‌ي چهار محال بختياري) و آگاهان و معتمدان طوايف در شهر‌هاي بختياري‌نشين.
- گفتگو با کاظمي؛ (از پيشه -وران شهر بابا حيدر)، 1387.
- گفتگو با کريم‌زاده؛ (مسئول تقسيمات کشوري استانداري چهار محال بختياري)، مرداد 1387.
- گفتگو با ايرج عليدوستي؛ (دبير دبيرستان‌هاي شهرکرد)، 1392.
- گفتگو با نظري و عاطفي؛ (کارمندان کتابخانه‌ي عمومي رامهرمز)، اسفند 1387.

پي‌نوشت‌ها:

1. کارشناس امور فرهنگي و ناظر طرح‌هاي پژوهشي بنياد ايرانشناسي.
2. به احتمال زياد در روزگاري نه چندان دور بيشتر نقاط مرکزي و جنوبي کشور در حوزه‌ي نفوذ فرهنگ لري بختياري قرار داشته‌اند؛ ولي پس از مدتي برخورد و تعامل با فرهنگ فارسي و اختلاط فرهنگي، بتدريج فرهنگ فارسي جايگزين مهمترين شاخص‌هاي فرهنگ بختياري، مثل گويش، پوشاک و نوع معيشت شده و در نتيجه اين فرهنگ به قبض جغرافيايي دچار و مرز نافذ اين فرهنگ به عقب و به سمت استان‌هاي لرستان، چهار محال بختياري و خوزستان رانده شده است.
3. توضيح: ايل بختياري خود به دو شاخه‌ي اصلي به نام «چهار لنگ» و «هفت لنگ» تقسيم مي‌شود که هر يک داراي قلمرو ويژه‌يي هستند که در اين مقاله، ناحيه‌ي فرهنگي مورد نظر، قلمرو عشايري چهار لنگ بختياري است. اين ناحيه از سمت شمال به شهرستان‌هاي اليگودرز، ازنا و بخش‌هايي از سمت جنوب غربي به شهرستان خمين؛ از شرق به شهرستان داران در استان اصفهان؛ از غرب به بخش‌هايي از استان لرستان؛ از جنوب غربي به شهرستان ذرفول و از جنوب به بخش‌هايي از شهرستان مسجد سليمان محدود مي‌شود (مشيري، 18:1372). منطقه‌ي چهار لنگ بختياري در دو محدوده‌ي مشخص و متفاوت از هم گسترده است؛ بخش شمال و شرق آن که ييلاق عشايري است، به طور کلي در محدوده‌ي زاگرس قرار دارد و انتهاي آن به فلات مرکزي منتهي مي‌شود. بخش دوم که محدوده‌ي زيستي قشلاق عشاير بختياري را تشکيل مي‌دهد، در حاشيه‌ي شمالي جلگه‌ي خوزستان؛ يعني در سردشت و ليوس (شمال دزفول) واقع است (همان: 171: 169).
4. تهيه‌ي فهرست گونه‌يي از اجناس مورد نياز عروس و داماد؛ ويراستار.
5. Zon Geshoon.
6. Bale Bandun.
7. Kadkhodaei.
8. Dastbusoon.
9. به معناي گوسفندي است که در جريان آن مراسم قرباني مي‌شود.
10. Duvalali.
11. Kelogale.
12. Kharj Baroon.
13. Gharj Baroon.
14. مهريه، زمين يا سکه‌ي رايج است که به آن «پشت قباله» نيز مي‌گويند. شيربها بصورت نقدي پرداخت مي‌شود.
15. ورقه‌يي که در آن مذاکرات و يا تصميمات اعضاي مجلسي را نويسند. آنچه ماجراي مجلسي در آن ثبت شود، محضر (دهخدا).
16. Ara- Namaki.
17. Balak Essaddan.
18. Bade ظرفي که از آن بعنوان تشت آب، در حمام‌هاي عمومي استفاده مي‌شد (ويراستار).
19. Toshmal، افرادي که در مناطق بختياري‌نشين، شغلشان نوازندگي در مجالس عزا و عروسيست.
20. Dozak.
21. Zan Talaboon.
22. Ozi.
23. Barozi.
24. Rai- Barghe.
25. Mord - o- Mashmak.
26. زعفران.
27. Gerzenoon.
28. Raigushoon.
29. Damepardegooni.
30. منظور غذايي است که دور از انظار ديگران و با دقت و وسواس خاصي آماده شده باشد.
31. Pagoshoon.
32. Nafboroon.
33. Balake.
34. اين اعتقاد با کشفيات علوم پزشکي و ژنتيکي مغايرت دارد.
35. Ham Bahri.
36. مالک الرقاب؛ صاحب گردن‌ها؛ کنايه از مولي و بزرگ و فرمانروا (دهخدا).

منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1395)، مطالعات ايرانشناسي، تهران: بنياد ايرانشناسي، چاپ دوم..
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط