کارآفريني

آيا تاکنون به اين پرسشها انديشيده ايد که چرا يک فرد از فرد ديگر موفق تر است يا اينکه چرا يک شرکت عملکرد اقتصادي بهتري ازديگر شرکتها دارد و يا اينکه چرا يک کشور از کشورهاي ديگر پيشرفته تر است؟ براي پاسخ به اين پرسشها بحث جديد پيش رويمان قرار مي گيرد که طي ساليان گذشته در کشور ما از نظر دورمانده است و آن بحث کارآفريني است.
چهارشنبه، 23 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارآفريني
کارآفريني
کارآفريني

تهيه کننده:خانم ملکي



«مقدمه»

آيا تاکنون به اين پرسشها انديشيده ايد که چرا يک فرد از فرد ديگر موفق تر است يا اينکه چرا يک شرکت عملکرد اقتصادي بهتري ازديگر شرکتها دارد و يا اينکه چرا يک کشور از کشورهاي ديگر پيشرفته تر است؟ براي پاسخ به اين پرسشها بحث جديد پيش رويمان قرار مي گيرد که طي ساليان گذشته در کشور ما از نظر دورمانده است و آن بحث کارآفريني است.
اکنون درعرصه جهاني افراد لايق،نوآور، مبتکر و فرصت طلب به عنوان کارآفرينان منشأ تحولات بزرگي در زمينه توليدي و خدماتي شده اند که از آنها به عنوان قهرمانان ملي ياد مي شود.شرکت هاي بزرگ جهاني براي حل مشکلات خود به کارآفرينان روي آورده اند و چرخه هاي توسعه اقتصادي را با توسعه کارآفريني به حرکت درآورده اند.در سال 1980 اعلام شد که دهه طلايي کارآفريني آغاز شده است و بسياري از کشورها نيزبه اهميت آن به عنوان موتور توسعه پي برده اند.
«ماهاتير محمد»مالزي را عوض کرد؛»دنگ شيائو پينگ»چين را تغيير داد و بسياري از مديران دولتي با روحيه تحول گرائي مثبت درکشورشان گشته اند.
به طورخلاصه کارآفرين،سازمان دهنده و فعال کننده يک واحد اقتصادي (يا غيراقتصادي)به منظوردست يابي به سود و دستاوردهاي شخصي و اجتماعي است.
کارآفريني مترادف با ايجاد اشتغال نيست،بلکه در واقع فرآيند ايجاد و تأسيس کسب و کاريا سازمان جديدي است.اگرنگاه سيستمي به اين مقوله داشته باشيم، چنانچه ورودي يک سيستم،کارآفريني باشد خروجي آن ايجاد اشتغال خواهد بود.

چرا بايد کارآفريني را آموخت:

در حال حاضر کارآفريني يک ضرورت مي باشد زيرا سالانه حدود سيصد هزار نفر از دانشگاه هاي کشور فارغ التحصيل مي شوند.و با توجه به نگرش دانشگاه هاي نظري نسبت به فارغ التحصيلان که آنها را فقط براي کارشناس در دولت تربيت مي کنند، تنها 20% فارغ التحصيلان شانس ورود به بدنه دولت را خواهند داشت.البته سختي کسب و کار دولتي نه به اين خاطر است که اين کار بربخش خصوصي ترجيح دارد، بلکه اين به خاطر نوع تربيتي است که جويندگان کار دردانشگاهها با آن مواجه اند.بنابراين لازم است دانشجويان بدانند که چگونه بايد شخصاً يک فعاليت اقتصادي را راه اندازند؟ چگونه آن را گسترش دهند؟ چگونه محصول خود را بفروشند؟ چگونه با ديگران ارتباط برقرار کنند؟ چگونه کار خود را مديريت کنند؟

-مفهوم و پيشينه کارآفريني:

مطالعات نشان مي دهد از ابتداي تاريخ بشر، انسانها همواره به دنبال پيدا کردن عامل موجد ارزش و عامل تغيير بوده اند و اولين بار اين دانشمندان علم اقتصاد بودند که به ارزش کارآفريني توجه نشان دادند.عده اي بر اين باورند که عامل موجد ارزش طلا ونقره است.عده اي ديگر هم عامل موجد ارزش را در زمين و فعاليتهاي کشاورزي جستجو مي کردند.واژه کارآفريني در سال 1848 توسط جان استورات ميل به (Entreprenur)زبان انگليسي ترجمه شد.وي نقش و کارکرد کارآفرين را شامل هدايت، نظارت و کنترل مي دانست و عامل متمايزکننده مدير و کارآفرين را خطرپذيري معرفي کرد.واژه ي کارآفريني از کلمه فرانسوي Entreprendre به معناي متعهد شدن نشأت گرفته است.بنابراين تعريف واژه نامه دانشگاهي و بستر،کارآفرين کسي است که متعهد مي شود مخاطره هاي يک فعاليت اقتصادي را ساماندهي، اداره و تقبل کند.اقتصاد دانان،کارآفرينان را موتور رشد اقتصادي جامعه مي دانند.و انديشمندان مديريت آنان را از مهمترين عوامل تحرک و نوآروي سازمان درعصرحاضربه شمار مي آورند.کارآفريني صرفا به خلق ارزشهاي مادي و اقتصادي ختم نمي شود بلکه اگر کارآفريني را به مفهوم واقعي آن يعني «ارزش آفريني»تعريف کنيم، کارآفرينان «ارزش آفرينان»موتور توسعه اجتماعي و سياسي نيز به شمار مي روند. کارآفرين فردي است که دائماً در حال تغيير و رشد است و با تلاش مستمر مي گوشد تا با اتکا به نفس فراوان از حداکثر توانايي ها در جهت توسعه منافع مادي و معنوي خود و جامعه اي که در آن زندگي مي کند بهره برداري نمايد.
کارآفرين مي کوشد قدرت خلاقيت، ابتکار و تصميم گيري خود را همواره تعميق و توسعه دهد و محيط کاري خود را به محيطي فعال، پويا، شاداب و پرتحرک تبديل کند.امروزه کارآفريني فردي و سازماني از عوامل مهم رشد و توسعه اقتصادي به شمار مي رود.به طوريکه دو دهه اخير به عنوان دهه هاي کارآفريني نامگذاري شده است.عليرغم اينکه بعضي از صاحب نظران معتقدند کارآفريني با آموزش مستقيم حاصل نمي شود و بايد به روش پرورش آن را تقويت کرد اما هيچ کس منکراين واقعيت نيست که استفاده از فن آوري هاي نوين و ايجاد کسب و کار جديد بدون آموزش و پرورش عملاً دست نايافتني است.با مراجعه به اطلاعات موجود در زمينه افزايش رشته هاي دانشگاهي کارآفريني درکشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه، اهميت نظام آموزشي و پژوهشي در توسعه کارآفريني به تقويت کارآفرينان بيشتر مشخص مي شود.
ژاپن نخستين کشوري است که ترويج فرهنگ کارآفريني را از سطح دبيرستان آغاز نمود.بين سالهاي 1970 تا 1992 ميلادي بيش از 96% نوآوري هاي صنعتي که توانست ژاپن را در اقتصاد جهاني به يک کشور برجسته تبديل کند توسط کارآفرينان اين کشور صورت گرفت.براي اولين بار دانشگاه کالگري در سال 1973 مجوزتأسيس دوره کارشناسي ارشد را در رشته کارآفريني را دريافت کرد و کارآفريني را به عنوان يکي از حوزه هاي اصلي مورد توجه قرار داد.
به طور کلي نتايج حاصل از رويکرد کارآفريني در سطح کشورها را مي توان به شرح زير مورد اشاره قرار داد:
-ايجاد توسعه ي اشتغال در بخش هاي اقتصادي کشور و به طبع آن استقلال اقتصادي خانواده ها؛
-دگرگوني در روند توليد با استفاده از تکنولوژي پيشرفته و به دنبال آن تغيير درفرهنگ مصرف؛
-تنوع شغلي و ايجاد رقابت گسترده در سطح بازار؛
-توسعه صادرات با اتکا به منابع موجود در کشور
-کاهش نرخ بيکاري و تورم و به دنبال آن کاهش آسيب هاي اجتماعي در جامعه؛
-توليد ثروت و خلق ارزش در بستر توسعه اقتصادي و پيشرفت عمومي جامعه؛

تعاريف و مفاهيم بنيادي:
«خلاقيت، نوآوري، کارآفريني»
تعريف خلاقيت:

خلاقيت يکي توانايي فکري است که مي تواند به يک اختراع يا ايده اي بکر در فرد خلاق منجر شود.

مهارتهاي خلاقيت:

اين مهارتها با شکستن قالبهاي خشک ذهني، مهارتهاي موضوعي را در راه جديدي به کار مي گيرد،يعني از مهارتهاي موضوعي به شکل جديدي استفاده مي کند.مهارتهاي خلاقيت با ارزش هاي فکري زير همراه است:
1-شکستن عادتها
2-به تعويق افتادن قضاوتها و ارزيابي ها
3-درک پيچيدگي با توجه به مسائل پيچيده و درگير شدن با آن.
4-متفاوت ديدن مسائل و مشاهده امور به شيوه اي تازه که قبلاً توجه کافي به آن نشده است.
5-وسعت فکري و برقراري ارتباط ميان ايده هاي متفاوت.

توسعه خلاقيت:

راههاي عمده اي که مي تواند محرک خلاقيت باشد عبارتند از:
1-فضاي خلاق:مديريت بايد هميشه آماده شنيدن ايده هاي جديد از هر کس در سازمان باشد.به کارگيري سيستم استعداد، ابزار مؤثري در سازمان به شمار مي رود.مديران با بکارگيري اين ابزار مي توانند مهارتهاي کارکنان مستعد را به طرز صحيحي گسترش دهند.سيستم مديريت استعداد چهار عنصر دارد که عبارتند از:
الف:جذب استعداد. ب:حفظ استعداد. ج:اداره و مديريت استعداد. د:کشف استعداد.
2-وقت گذاشتن براي خلاقيت:مؤسسات براي اين منظور مي توانند وقت مخصوصي را به هر يک از کارکنان که شايستگي لازم را دارند اختصاص دهند.
3-برقراري سيستم پيشنهادات:يکي از روشهاي ترغيب خلاقيت برقراري سيستم دريافت پيشنهادات است.به اين ترتيب روشي را براي ارائه پيشنهادات فراهم مي شود.
4-ايجاد واحد مخصوص خلاقيت:گاهي گروه خاصي از کارکنان داراي نوآروي و خلاقيت استخدام مي شوند و در بعضي از سازمانها اين گروه را واحد تحقيق و توسعه مي نامند.اين گونه واحد ها وقتشان را صرف يافتن ايده هاي جديد براي ارائه خدمات يا ساختن محصول، فناوري مي کنند و گاهي تحقيق محض انجام مي دهند.

تعريف نوآوري:

نوآوري، فرآيندي است که اين اختراع يا ايده را به محصول يا خدمتي که به بازار قابل عرضه است تبديل مي کند.همچنين، نوآوري را از ايجاد چيزهايي جديد که يک ويژگي يا برجستگي خاص اقتصادي داشته باشد و عموماً توسط بنگاه ها به کار گرفته مي شود، نيز تعريف کرده اند.
به عبارت ديگر نوآوري،خلق چند چيز جديدي است که يک هدف معين را دنبال و به اجرا درآورد.نوآوري يا ابداع،علمي و کاربردي ساختن افکار و انديشه هاي نو و بديع ناشي از خلاقيت است.

فرآيند نوآوري:

-نياز يا فرصت:دراين مرحله معمولاً درسازمان مشکل پيش مي آيد. يا مديران از فرآيند ناراضي هستند لذا احساس مي شود که بايد يک نوآوري در سيستم به وجود آيد.يا زماني که در جايي خلأ وجود دارد و نياز به محصول يا خدمتي در آنجا احساس مي شود.
-نظريا ايده:نظريا ايده ارائه راه حل جديدي براي انجام کارهاست که در قالب نظر،طرح يا برنامه مي تواند ارائه گردد.
-پذيرفتن:در اين مرحله ارزيابي صورت مي گيرد و مديران و يا خود فرد تصميم مي گيرند که آن ايده را اجرا کنند.اجرا،مرحله اي است که فرد يا سازمان به ايده،روش يا رفتار جديد جامه عمل مي پوشانند و وسايل و امکانات را فراهم مي کنند و منابع انساني و مالي براي اجراي ايده را، تدارک مي بينند.

تفاوت خلاقيت و نوآوري:

«ديويس (سال 1969)مي گويد:خلاقيت اشاره به آوردن چيزي جديد به مرحله وجود دارد،درحاليکه نوآوري دلالت بر آوردن چيزي جديد به مرحله استفاده دارد.همچنين «رزنفلد»و «سروو»(در سال 1990) ماهيت خلاقيت يا اختراع را از نوآوري به وسيله معادله زيرتفکيک کردند:
انتفاع + اختراع + مفهوم =نوآوري
نوآوري عبارت است از علمي و کاربردي ساختن افکارو انديشه هاي نو که ناشي از خلاقيت باشد.
«رابينز»(سال 1991)مي گويد:درخلاقيت اطلاعات بدست مي آيد و در نوآوري، آن اطلاعات به صورت هاي گوناگون عرضه مي شود. خلاقيت بستر رشد و پيدايش نوآوري مي باشد.
خلاقيت پيدايش و توليد يک انديشه و فکر نو است،درحاليکه نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فکر مي باشد.

کارآفريني:

کارآفريني فرآيندي است که فرد کارآفرين با ايده هاي نو و خلاق و شناسايي فرصت هاي جديد و بسيج منابع، مبادرت به ايجاد کسب و کار و شرکتهاي نو نموده که توأم با پذيرش ريسک و مخاطره است و منجر به معرفي محصول و يا خدمت جديدي به جامعه مي گردد.
ويژگيهاي فردي است که با عزمي راسخ، با وجود منابع بسيار در رساندن يک محصول به بازار فرآيند نوآوري را با موفقيت هدايت مي کند.

فرآيند کارآفريني:

اين فرآيند داراي سه مرحله به شرح زيرمي باشد:
-مقدماتي:شخص ابتد تصميم مي گيرد و سپس فرصتي را تشخيص مي دهد و ايده اي براي استفاده از آن فرصت در ذهن جرقه مي زند و بعد آن ايده را برروي کاغذ آورده و آن را نظم مي دهد و به شکل يک طرح شغلي (Busines Plan)مي آورد.
-تأسيس:دراين مرحله شخص شروع به تدارک و سازماندهي منابع براي شرکت تازه پا،مي کند و منابع اساسي را مطابق با طرح شغلي يا مقدماتي ترکيب مي کند تا بتواند کسب و کار خود را شروع کند.
-توسعه:شخص در اين مرحله کانالهايي را براي ارتباط با بازار کشف مي کند و محصول خود را وارد بازار مي کند و بعد آنچه در دستور کار بنگاه براي توسعه بنگاه قرار دارد عبارتست از تأمين سرمايه در گردش، تأمين مواد اوليه، ايجاد شبکه اي در بازار و مديريت منابع انساني، عمليات و امور اداري.

کارآفرين کيست؟

کارآفريني يک هنر موروثي نيست؛ يک انديشه قابل پرورش و کوشش اصولي است که محور آن نوآوري و ابتکار است.به نظر«پيتردراکر»کارآفريني کاربرد اصولي مباني و تکنيک هاي مديريت است، استاندارد سازي محصول و بکارگيري ابزارها و فرآيندهاي طراحي و بنانهادن کار بر پايه آموزش و تحليل کار است.
کارآفرين صفات و ويژگي هاي خاص خود را دارد که به شرح هر يک از اين صفات مي پردازيم:
1-کارآفرينان اعتدال درميدان خطر را ترجيج مي دهند:فعاليتهاي با ريسک معتدل آنهايي هستند که مهارت کوشش و شخصي، نقش اصلي را ايفا مي کنند.ممکن است شرايط مساعد هم در آن نقش داشته باشد، اما تأثير آن به وسيله مهارت و کوشش شخصي به حداقل رسيده تا نتيجه کار جزمسئوليت هاي خود شخص باشد.کارآفرينان از خطر استقبال مي کنند،در صورتي که خطر محاسبه شده باشد.به عبارت ديگر آنها مسئوليت فعاليتهايي را که در آنها هيچ موفقيتي وجود نداشته باشد و يا يک خودکشي مالي را به عهده نمي گيرند.
2-اعتماد به نفس:کارآفرينان به دليل اعتماد به نفس خود، شهرت دارند.
آنها بر اين باورند که مي توانند انتظاراتي که از آنها هست، برآورد کنند.به عبارت ديگر آنها امکان موفقت خود را بيش از آن چيزي که هست در نظر مي گيرند.
3-استقلال طلبي:کارآفرين ترجيح مي دهد که خودش تصميم بگيرد و در جريان آن تمام کوشش، دانش، مهارت و سرمايه خود را نيز به کار مي گيرند. اگر شکست بخورد، مي تواند فقط خود را مقصربداند و اگر موفق شود فقط صلاحيت کارآفريني خود را تأييد کرده است.
4-هدف گرا:آنها هميشه به فکر اهداف طولاني مدت خود بوده وکارهايي که امروزه انجام مي دهند درراستاي اهداف آينده شان است.آنها هميشه چيزي را مورد هدف قرارداده و اهداف آنها معمولاً عادي نيستند.به همين دليل ديگران آنها را بلند پرواز مي نامند.
5-مبارزه جو:کارآفرينان هميشه به دنبال مبارزه بوده و احساس اکتساب را دوست دارند.بنابراين، استاندارهاي بالايي را براي خود در نظر مي گيرند.آنها محصولات با کيفيت بالا، توليد و براساس مرغوبيت و راندمان، رقابت مي کنند.آنها ازمواجه شدن با رقابت،ترسي ندارند.و درحقيقت از رقابت لذت مي برند.
6-نوآور:کارآفرينان همواره در مقابله با موقعيت ها، از راه ها و روش هاي جديد استفاده مي کنند.آنها از توانايي خود در خلاقيت لذت مي برند.از تصورات و ابتکارات شخصي خود براي يافتن راه هاي جديد و کنار هم گذاشتن چيزها استفاده مي کنند.آنها پراز پرسش هستند.کارآفرينان خستگي را زياد احساس نمي کنند، دربرابر مشکلات به دنبال راه حل گشته و سريعاً براي حل آنها اقدام مي کنند.آنها مي دانند با کار مؤثر به اهداف خود خواهند رسيد.

تأثيرات کارآفريني:

تأثيرات اقتصادي کارآفريني به شرح زير است:
1-رشد اقتصادي:ويژگي بارز اقتصادي امروز،تغييرات سريع است. لذا کشورهايي مي توانند درچنين اقتصادي موفق باشند که قابليت تطبيقي با اين تغييرات را داشته باشند.کشورهايي که در آنها ميزان فعاليتهاي کارآفرينانه بالاتراست،قادرند تا در اقتصاد موقعيت بهتري کسب کنند.تحقيقات انجام شده نشان داده است که رشد اقتصادي با فعاليت هاي کارآفرينانه ارتباط مستقيم دارد.
2-اشتغال زائي:درحدود نيمي از کارکنان کشورهاي توسعه يافته در کسب و کارهاي کوچک مشغول فعاليت هستند.از سال 1980 تاکنون کسب و کارهاي کوچک در اقتصاد آمريکا بيش از 24 ميليون شغل ايجاد کرده اند.اين در حالي است که تعداد کارکنان شرکت هاي بزرگ در اين کشورهاي کاسته شده است.درايالات متحده آمريکا، 81/5%از مشاغل جديد از طريق شرکتهاي تازه تأسيس به وجود آمده و 5% از کشورهاي تازه تأسيس 77% از مشاغل جديد را ايجاد کرده اند.
3-ايجاد و رشد فناوري:بيش از 67%از نوآوري هاي فناروي و حدود 95%از نوآوري هاي منجر به تحولات بنيادي را کسب و کارهاي کارآفرينانه پديد آورده اند.کارآفرينان از طريق ايجاد فناوري، ارائه ي محصولات و خدمات جديد،قدرت انتخاب مصرف کنندگان را افزايش داده و با افزايش بهره وري،سرگرمي هاي نو، بهبود بهداشت و سلامتي، تسهيل ارتباطات و... موجب افزايش کيفيت زندگي مي شوند.
4-ايجاد صنايع نو:بسياري از صنايع جديد از پيامدهاي کارآفريني مي باشند؛نظيرکامپيوترهاي شخصي، بيوتکنولوژي، تلويزيون هاي کابلي، نرم افزارهاي شامل محصولات جديد نفتي،ارتباطات بي سيم، خدمات پستي و صوتي تلفن هاي همراه، فروشگاه هاي اينترنتي،رسانه هاي ديجيتالي و...
5-ايجاد تحرکات اقتصادي و اجتماعي:ازپيامدهاي کارآفريني به بهبود وضعيت اقتصادي فقرا و وارد شدن زنان به عرصه هاي کسب و کار افزايش مالکيت آنها درکسب و کارها اشاره کرد.کارآفريني از طريق افزايش ثروت جامعه منجربه ايجاد سهم بيشتري از درآمدها براي افراد جامعه مي شود.

تأثيرات فرهنگي و اخلاقي:

تأثيرات فرهنگي و اخلاقي کارآفريني درجامعه به شرح زير است:ارتباط ميان کارآفريني و فرهنگ از دو جهت قابل بحث است.ازيک جهت نتايج کارآفريني که برجامعه تأثيرمي گذارد و از طرف ديگر،خود فرايند کارآفريني و فرهنگ حاکم برآن است که هم متأثر از مباني جامعه است و هم مي تواند در آن تحولات اساسي ايجاد شود.از يک سو کارآفريني با ايجاد فرصت هاي شغلي و توليد ثروت و بهبود شرايط اقتصادي، پيش زمينه اي اساسي براي ارتقاي سطح فرهنگي جامعه است، با برآورده شدن نيازهاي اوليه معيشتي، زميه براي بروز نيازهاي عالي ترانساني فراهم مي شود که اگر درمسيري درست هدايت شود،به شکوفايي و تعالي انسان ها و جامعه مي انجامد.علاوه بر اين، نوآوري که ازمشخصه هاي اساسي کارآفريني است،منجر به توليد محصولات جديدتر و ارائه خدمات جديدترو متنوع تر شده و به اين ترتيب قدرت انتخاب مردم افزايش يافته، زندگي ساده تر مي شود.با بالا رفتن سطح رفاه و آسايش و افزايش اوقات فراغت،فرصت هاي بيشتري براي فعاليت هاي فرهنگي ايجاد مي شود.اين امر در دراز مدت موجب تشکيل و گسترش تشکل هاي مردمي مي شود که با هدايت مناسب آنها مي توان گام هاي بلندي را جهت ارتقاي فرهنگي جامعه برداشت.
ازسوي ديگر نحوه شکل گيري و ثمربخش کارآفريني روشها و شيوه هاي خاصي را مي طلبد که بر پايه باورها و ارزشهاي ويژه اي استوار شده است. مجموعه اين روش ها و باورها را مي توان يک فرهنگ تلقي کرد.در واقع فرآيند کارآفريني در بطن خود فرهنگ خاصي را نهفته دارد.اين فرهنگ را مي توان همان فرهنگ حاکم بر شرکت هاي کارآفريني کوچک دانست.ويژگي اين فرهنگ ها را به طورخلاصه مي توان درچند عنوان کلي بيان نمود.
1-فرهنگ درک تغيير و کشف فرصت؛
2-فرهنگ مشارکت؛
3-فرهنگ خلاقيت؛
4-فرهنگ استقلال طلبي؛
5-فرهنگ مخاطب پذيري؛
6-فرهنگ بسط عدالت؛

نقش رهبري در گسترش خلاقيت و نوآروي:

درک و شناخت هرچه بيشتر مردم، کارآفرينان را قادر خواهد ساخت تا از نقش مدير و اداره کننده ي سازمان به جايگاه رهبري ارتقاء پيدا نمايند.درهرکسب و کاري رهبران به مثابه قلب سازمان به حساب مي آيند.رهبري يعني تهيج، بسيج و هدايت گروه در جهت و راستاي يک هدف عالي و مشترک.
رهبران با حيات،هدايت و ايجاد انگيزه و علاقه مندي در افراد گروه آنها را در جهت حرکت به سمت جلو تشويق و ترغيب مي کنند.مديران مغز يک سازمان به شمار مي روند، طراحي سيستم ها وروش ها، وضع قوانين و دستورالعمل ها و تعيين اهداف در زمره اصلي ترين وظايف آنها شمرده مي شود.مديران با کسب و کار، و رهبران با مردم به عنوان عامل اصلي در به اجرا درآمدن کسب و کار ارتباط برقرار مي کنند.
از آنجا که اداره ي صحيح و خردمندانه هر کسب و کاري مستلزم توجه و بکارگيري ترکيبي از هر دو ويژگي است،بنابراين کارآفرينان موفق همواره سعي مي کنند ويژگيهاي لازم در اين دو زمينه را تقويت نمايند.مهارتهاي رهبري؛کارآفرينان را قادر مي سازد تا با تعيين مسير و حمايت هاي معنوي و انساني خود انگيزه نوآوري و پيشرفت را در ميان افراد سازمان شکوفا نموده و با بهره گيري ازمهارتهاي مديريتي زمينه هاي لازم به منظور رشد کمي را در سازمان پديد آورند.
دربسياري از مواقع اهميت کارکرد رهبري در کارآفرينان که نتايج کيفي اما نامرئي به دنبال دارد از نقش مديريتي آنها به مراتب بيشتر خواهد بود.
تعيين مسير (setting direction)مقوله اي متفاوت نسبت به تعيين هدف (gool setting)شمرده مي شود. هدفها معمولاً عيني و قابل اندازه گيري اند،حال آن که مسير شعاع عمل وسيع تري را دربرگرفته و به افق هاي دوردست توجه و گرايش دارد.
رهبران مسيرآينده سازمان را با ترسيم دورنما (vision)و مأموريت سازمان را با تنظيم بيانيه رسالت (mission statement)تعيين و تعريف مي نمايند.
افراد معمولاً درپيچ و تاب مسائل روزمره زندگي و در جريان انجام وظايف شغلي خود دچارروزمره گي شده و با پرداختن به جرئيات تصاوير،از تماشاي کلي در زندگي فردي و شغلي خود غافل مي شوند.بنابراين، يکي از وظايف رهبران آن است که چهره ي افراد را همواره به سوي تماشاي تصوير اصلي سازمان برگردانيده و ازپيمودن مسير ازسوي آنان اطمينان حاصل نمايند.
منابع:
کارآفريني، مهدي جهانيان
آموزه هاي کسب و کار، خليل جعفرپيشه





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط