خبر متواتر در مقابل خبر واحد، یکی از اصطلاحات خاص فرآیند نقل حدیث و به عبارت دیگر تاریخ نگاری اسلامی است که در رویکرد تاریخ نگری خاورشناسان، کمتر مورد توجه بوده است. در واقع اصطلاحی «تواتر تاریخی» (1)، به عنوان یک اصطلاح بومی در حوزهی علوم اسلامی به درستی تبیین نشده است. در نظر نگرفتن متواتریهای تاریخی، میتواند یکی از علل فروکاسته شدن جایگاه تاریخ در پژوهشهای تفسیری و علوم قرآنی باشد. بیشتر اهمیت و ارزشی که در متون دینی برای تاریخ در نظر گرفته شده را باید در ورای همین تواتر تاریخی دید. معرفت تاریخی، معرفتی است که برآیند گزارشهای تاریخی به دست میآید و لزوماً قابل تحدید به یک گزارش خاص تاریخی نیست. توصیهی قرآن و بزرگان دین به مطالعهی تاریخ را نیز میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. اساساً با توجه به همین نگاه به تاریخ میتوان از قرار گرفتن تاریخ در ردیف منابع معرفتی سخن گفت. به عنوان نمونه، حادثهی کربلا، با همهی تحریفهای موجود، اما برمجموعهای از متواترهای تاریخی بنا شده است.
متواتر را به دو گونهی لفظی و معنوی تقسیم کردهاند. در متواتر لفظی، گزارشگران مضمونی را در قالب یک لفظ گزارش میدهند، اما در متواتر معنوی یک مضمون در قالب تعبیرات مشابه با الفاظ مختلف بیان میشود. (2) نمونهی این نوع تواتر، بخشی از گزارش واقعهی غدیر است. نمونهی تواتر معنوی نیز گزارشهای فراوان از بخشندگی حاتم طائی است.
محدثان در تبیین موارد متواتر، به بسیاری از مواردی برخورد کردند که گزارش تاریخی نه تواتر لفظی دارد و نه معنوی؛ بلکه از مجموع چند گزارش، نمیتوان پذیرفت که همهی آنها دروغ باشد. از این نوع تواتر، به عنوان تواتر اجمالی یاد شده است؛ (3) گرچه این اصطلاح در منابع حدیث شناسی اهل سنت به کار نرفته است. (4)
در تعریف تواتر اجمالی گفته شده: چنان چه چند حدیث در یک موضوع وارد شده باشد، اگرچه از نظر سندی مخدوش باشند، اما از مجموع آنها، به صدور یکی قطع حاصل خواهد شد، این نوع تواتر را «اجمالی» مینامند؛ مثل اخبار حجیت خبر واحد که تک تکِ آنها شاید مورد خدشه باشد؛ ولی از مجموع آنها استفاده میشود که خبر واحد، حجت است. مرحوم آیة الله خویی، پس از تعریف اقسام تواتر، روایات حجیت خبر واحد را متواتر اجمالی شمرده است. همچنین در صورتی که چند روایت در یک موضوع وارد شده باشد و از نظر دلالت همسان نباشد ولی از «قدر مشترک» برخوردار باشد، به نحوی که از مجموع آنها به صدور یکی از آنها قطع حاصل شود، تواتر اجمالی مصداق پیدا میکند. (5)
با عنایت به دو مؤلفهی «مقام بیان» و «خبر واحد» در یک استدلال تاریخی، میتوان گفت که عبور از این دو و توسعهی معنای تواتر میتواند زمینه ساز بروز نوع خاصی از تواتر را فراهم میکند. این تواتر میتواند مایهی قوام یک استدلال تاریخی از نوع سطح دوم باشد. آن چه که با عنوان تواتر و اقسام آن در دانش درایة الحدیث مطرح است؛ تنها بخشی از گسترهی مفهوم تواتر است که اتفاقاً به لحاظ مصداقی نیز، حجم قابل توجهی از روایات را دربرنمیگیرد. این ادعا حتی در مورد تواتر اجمالی نیز صدق میکند؛ چرا که انحصار تواتر اجمالی به مقام بیان گزارش، موجب محدودیت معنای آن است. توجه به توسعهی مفهوم تواتر، دو نوع دیگر از تواتر را در حوزهی «فرا مقام بیان» ممکن میسازد:
1. تواتر معکوس
اگرچه خبر واحد در مقام بیان، خود خبر واحد است، اما در فرامقام بیان خود و در صورتی که همین دلالت در فرامقام بیان گزارشهای دیگر موجود باشد، میتواند ایجاد کنندهی «تواتر معکوس» (6) باشد. این مسئله حتی در حوزهی فقه که خاستگاه اصلی خبر واحد است مورد غفلت قرار میگیرد. هر روایت فقهی اگرچه ناظر به مقام بیان خاصی است و یک فرع فقهی را مطرح میکند، اما مجموع روایتها در فرا مقام بیان خود منبع عظیمی برای تولید گزارشهای متواتر هستند. به عنوان نمونه در تاریخ حدیث، اثبات این که قصد معصوم (علیه السلام) از صدور حدیث، آن است که حدیث به دورههای بعد نیز برسد (قصد ماندگاری)؛ مطلبی است که نوعی متواتر معکوس است و البته استناد به این تواتر در مقایسه با استناد به تواتر گزارشی مانند حدیث ثقلین، بسیار قویتراست.اصطلاح «معکوس» از این روست که رسیدن به این تواتر از طریق نقطهی مقابل مقام بیان- یعنی فرامقام بیان- صورت گرفته است. در واقع، تواتر معکوس، نتیجهی نگاه مجموعی به گزارشهای تاریخی است. این نوع تواتر مربوط به سطح دوم استدلال است؛ چرا که مربوط به فرامقام بیان گزارشهای مختلف است. این تواتر با «شهرت » نیز متفاوت است؛ چرا که شهرت مربوط به مقام بیان است و تواتر مربوط به فرامقام بیان.
2. تواتر فضای متن
همان طور که چند گزارش تاریخی در کنار هم در غیر مقام بیان خود، میتوانند حاوی دلالتهایی متواتر باشند.(تواتر معکوس)؛ یک گزارش- حتی گزارش جعلی- میتواند دهها گزارش دیگر صحیح به همراه داشته باشد. (7) در نقل یک خبر، میتوان پیش فرضهایی را کشف کرد که هیچ راهی بر تکذیب آنها نیست. این پیش فرضها، قابل تفکیک از خبرند و میتوانند زمینهی این نوع تواتر باشند. این تواتر با تواتر اجمالی از این جهت متفاوت است که در تواتر اجمالی، مقام بیان گزارش تاریخی، ولی در اینجا غیر این مقام مورد نظر است.در فضای مطالعات تاریخی و در مقام تحلیل رخدادهایی که در گذشته به وقوع پیوستهاند؛ توجه به فضایی که متن در آن متولد شده است، امری ضروری است. این فضا که غالباً به صورت یک متن منتقل نمیشود، نوعی پیش فرض برای متن (8) محسوب میشود که از آن، به دربرگیرندهی متن (9)، تعبیر میشود. این فضا، به صورت ناقص و یا کامل، پیش فرض متن و پیوست نامرئی آن است و در واقع از طریق نوعی تواتر به خواننده منتقل میشود. این نوع تواتر را میتوان به نام «تواتر فضای متن» (10) خواند. در واقع فضای متن از این جهت متواتر است که به علت شدت وضوح و اتصال آن به خبر در زمان وقوع، امکان نقل پیدا نمیکند. به عنوان نمونه تصریح به افرادی چون عمربن سعد، ابن زیاد، ابن مرجانه، یزید و ... در زیارت عاشورا و درخواست لعنت از خدا برای آنها، این مطلب را به همراه دارد که در این زمان، آنان بر مسند کار بوده و حاکم بودهاند که این گونه از آنان یاد شده است. تحلیل بر اساس فضای متن، یکی از شاخصههای روش شناسی و از مبانی تحلیل تاریخی خاورشناسان نیز هست. این فضا که متن را دربرگرفته است؛ ضرورتاً قابل گزارش توسط مورخ نیست. (11)
3. تواتر و تفسیر تاریخی
رویکردهای سلبی در استخدام تاریخ در تفسیر با توجه به این نگاه به تاریخ پدید آمدهاند که اخبار تاریخی، خبر واحدهایی بیش نیستند. یکی از علتهای پرهیز مفسران از اتکا به گزارشهای تاریخی، ماهیت خبر واحد داشتن این گزارشهاست، اما بسیاری از همان مفسرانی که از تاریخ و ورود آن به تفسیر واهمه داشتند، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناگاهانه به تواتری ناشی از اخبار تاریخی بها داده و آن را زمینهی فهم آیات قرار دادهاند. میتوان گفت که در مقام عمل، همان مفسرانی که از ناتوانی تاریخ در تفسیر آیات قرآن سخن میگویند، از همین تاریخ کمک گرفتهاند.اخبار تاریخی، در قالب تک تک گزارشها نمود پیدا میکنند، اما تواتر تاریخی، از مجموع گزارشها به دست میآید. اعتبار تاریخ را نباید تنها در یکان یکان گزارشهای ناریخی دید. مسلم است که هیچ مفسری، تفسیر خود را برگزارش تاریخی، بنا ننهاده است، اما این مسئله به این معنا نیست که تاریخ، به کار مفسر سود نرسانده است. تأثیر تاریخ را باید در فضاهای تاریخی خلق شده توسط مجموع گزارشهای تاریخی دید. برای کسی که هیچ زمینهی ذهنی تاریخی نسبت به وقایع انبیا و امم پیشین ندارد، آیات تاریخی قرآن، کاملاً مفهوم نیست؛ چرا که از نگاه قرآن باید بسیاری از آگاهیهای تاریخی مفروض گرفته شود.
توجه به تواتر فضای متن در تفسیر آیات تاریخی بسیار با اهمیت است. (12) قرآن کریم، خود نیز به تواتر تاریخی اعتنا کرده است و مواردی از گزارشهای تاریخی را پیش فرض متن قرار داده است؛ چنان که گفته شده:
اگر کسی نخست از مطالب تورات در مورد قصهی یوسف، آگاهی نداشته باشد، این جملهی یوسف در قرآن که میگوید: «برادر پدریتان را نزد من بیاورید»، با رجوع به هیچ قسمتی از بافت قرآن برای وی روشن نخواهد شد. (13)
میتوان انبوه کتابهای قصص انبیا را بر اساس همین نگاه به آیات تاریخی، ارزیابی کرد. این گزارشهای تاریخی، به تفصیل واقعهای پرداخته که در قرآن به اجمال به آن پرداخته شده است. اگر بپذیریم که مفسر بسان هر مؤلفی، نسبت به آن چه تحقیق میکند، یک پیش فرض دارد (14)؛ میتوان یکی از پیش فهمها و پیش دانستههای مفسر را، شناختهای تاریخی او دانست. تاریخ به صورت غیرمستقیم، زمینهی تفسیر را برای مفسر فراهم میکند. اگر به بسترهای تفسیر مفسر توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که وی در ناخودآگاه درون خود بر تاریخ تکیه کرده و آن را پایهای برای تفسیر خود قرار داده است، به این صورت که فهم آیه به صورت ناخودآگاه مبتنی بر پیش فرضهای تاریخی مفسر بوده و یا این که مفسر در توضیح بیشتر آیه به تاریخ روی آورده است. به نظر ما سهم عمدهای از نقش تاریخ در تفسیر را باید در همین پیش فرضهای تاریخی جستجو کرد. پیش فرضهایی که ناشی از تواتر تاریخی است و اعتبار ویژهای در تفسیر دارد.
یکی از موارد فراوانی که مفسر به اتکای متواترهای تاریخی به تفسیر آیه پرداخته است؛
آیات مربوط به گاو بنی اسرائیل است. ذیل «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا» (بقره:73) آمده است که فردی از قوم موسی کشته شده بود. هرگروهی تهمت این قتل را به عهدهی دیگری میانداختند و شاهدی هم در میان نبود. خداوند خواست تا (از طریق معجزه) حق را از زبان مقتول بیان کند. داستان ذبح بقره هم مقدمهای برای زنده کردن این مقتول بود. به این صورت که قسمتی از گوشت آن گاو را به بدن مقتول بزنند و....
با کمی دقت روشن میشود که مفسر بدون توجه به تاریخ، نمیتوانسته مفهوم صحیحی از آیه را برداشت کند؛ چرا که در کلّ داستان، این که علت دستور به ذبح چه بوده است، روشن نیست، اما شاهد تاریخی این علت را روشن کرده است. دریافت مفهوم روشنی از عبارت قرآنی «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا» (بقره:73) بر اساس این مفهوم متواتر تاریخی شکل گرفته است. پایهی شکل گیری این داستان، وجود مقتولی است که قاتل آن معلوم نیست. این مسئله گرچه در گزارشهای متفاوت، به گونهی متفاوتی بیان شده است، اما از مجموع همهی آن گزارشها به عنوان یک مسئلهی متواتر قابل برداشت است. متواتری که بدون توجه به آن، فهم آیه نیز مبهم میماند.
یکی از امور مهمی که ناشی از تواترتاریخی است، ارتباط زمانی پیامبران و امم پیشین است. این که ترتیب پیامبران به چه صورتی است؛ دقیقاً براساس آیات قرآن به دست نمیآید، اما تواتر ناشی از گزارشهای تاریخی، زمینهی فهم روشن این تسلسل را فراهم کرده است. علامهی طباطبایی با استفاده از همین تواتر، در تفسیر آیهی 50 آل عمران، در بیان فاصلهی زمان بین حضرت داود (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام)، قول عیاشی مبنی بر 400 سال و سخن قصص الانبیا مبنی بر 480 سال را مخالف تاریخ اهل کتاب میداند. (15) هم چنان که قول کافی را مبنی بر پنج هزار سال فاصلهی بین گویندگان سخن عنوان شده و کشندگان پیامبر را به دلیل ناسازگاری با تاریخ میلادی موجود درست نمیداند. (16)
تواتر تاریخی در بسیاری از موارد به روشن کردن مفهوم نصّ قرآنی که مبتنی بر درک درستی از سبب و شان نزول است؛ کمک میکند. در تفسیر «وَإِنَّ یونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ* إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ» (صافات: 139)، آمده است:
مراد از فرار کردن حضرت یونس (علیه السلام) به طرف کشتی این است که او از بین قوم خود بیرون آمد و از آنان اعراض کرد. در کشتی قرعه انداختند و یونس از مغلوبین شد و جریان بدین قرار بود که نهنگی بر سر راه کشتی درآمد و کشتی را متلاطم کرد و چون سنگین بود خطر غرق همگی را تهدید کرد، ناگزیر شدند از کسانی که در کشتی بودند شخصی را در آب بیندازند تا نهنگ او را ببلعد و از سر راه کشتی به کناری رود. قرعه انداختند به نام یونس (علیه السلام) اصابت کرد، به ناچار او را به دهان نهنگ سپردند و نهنگ آن جناب را ببلعید. (17)
روشن است که علت فرار یونس (علیه السلام)، علت قرعه کشی، ارتباط قرعه کشی با بلعیده شدن توسط نهنگ از مواردی است که در آیات به آن اشاره نشده، ولی بدون توجه به آنها، فضای نزول آیه نیز روشن نیست.
اگر از این تواتر تاریخی پا را فراتر بگذاریم و بخواهیم از تاریخی غیر از آن، در تفسیر آیات کمک بگیریم، با همان جبهه گیری قاطع مفسران نسبت به پرهیز از دخالت دادن تاریخ در تفسیر، مواجه خواهیم شد. به عنوان نمونه روایتی که تفسیر البرهان از امام عسکری (علیه السلام)، در مورد آیهی قبل آورده است؛ به جزئیات علت وقوع این حادثه اشاره کرده است. در این روایت آمده است که:
زنی زیبا و دارای فضل و نسب، خواستگاران زیادی داشت. سه پسرعمو هم داشت که به ازدواج با بهترین آنها راضی شده بود، اما دو برادر دیگر حسادت میکردند و با نقشهای او را کشتند و شبانه، جسد او را در محلهای در میان بزرگترین قبائل بنی اسرائیل رها کردند. هنگام صبح، اهل محل متوجه جسد شدند. آن دو پسر عمو هم آمدند و حالت عزا گرفتند، پیراهن خود را پاره کردند و خاک به سر و صورت خود پاشیدند و پیش حضرت موسی (علیه السلام) از مردم آن محل شکایت کردند... (18)
روشن است که پی بردن به این توضیحات اضافه و کشف حلقههای مفقودهای که مبتنی بر گزارشهای غیر مستند است، از وجاهت علمی برخوردار نیست و با متواترهای مربوط به آیه، فاصلهی زیادی دارد.
4. تواتر و تاریخ قرآن
عدم توجه تواتر فضای متن که خاورشناسان را به تکاپوهای بی مورد در متن انداخته است. به عنوان نمونه یکی از آنها مینویسد:مستنسخ یا به احتمال قویترفردی که بر او املا میکرده، بنا به یکی از علل رایج در خواندن متن اشتباه کرده است: بدخطی دستنویس اوّلیه، آسیب دیدگی کاغذ پاپیروس یا کاغذ پوستی، ناتوانی در فهم معنا، یا شاید بی دقتی محض... . به اعتقاد من، برخی از این اشتباهات حاصل غلط فهمیدن تصحیحات در متن قرآناند؛ یعنی مستنسخ به اشتباه خود پی برده و آن را تصحیح کرده. اما مستنسخ بعدی، آن تصحیح را غلط فهمیده و موجب اشتباهی تازه شده است. (19)
این گونه استنتاجات تاریخی و شبیه آن که در تاریخ قرآن به وفور یافت میشود؛ ناشی از عدم توجه به این ماهیت قرآن و البته در یک فضای متواتر است. بر این اساس، ابتناء استدلال به خبر واحد در تاریخ قرآن مشهود است. علت عمدهی استنکاف مفسران از ترتیب اثر دادن به گزارشهای مطرح در مورد تاریخ قرآن، خبر واحد بودن آنهاست. حق آن است که طرح بحث تاریخ قرآن از سوی خاورشناسان بوده است و بر اساس فلسفه و روش آنها نیز ارائه شده است.
طرح بحث تاریخ قرآن در فضای استشراق اساساً این گونه آغاز میشود که چگونه میتوان برپایهی گزارشهای تاریخی وثاقت قرآن را ثابت کرد؟ و آنگاه با تکیه به گزارشهایی از صحابه در مورد چگونگی جمع قرآن، در این وثاقت ایجاد تردید میکنند. آن چه که در این آسیب شناسی مورد توجه ماست، عدم توجه به ابتنای تمام عیار وثاقت قرآن بر یک امر متواتر تاریخی است و این در حالی است که خاورشناسان، پایهی بحث را به مناقشاتی سوق دادهاند که عمدتاً بر پایهی اخباری آحاد بناشده است.
خاورشناسان، بدون توجه به ماهیت تواتر، به تجزیه و تحلیل میراث اسلامی پرداختهاند و وثاقت قرآن و حدیث، با همین رویکرد مورد توجه ایشان بوده است؛ به طوری که با تکیه به گزارشهایی تاریخی در صدد اثبات عدم وثاقت قرآن برآمدهاند. علامهی طباطبایی با اشاره به ماهیت متواتر قرآن، اعتنا به گزارشهای مربوط به جمع قرآن را از باب اتّکا به اخبار آحاد میداند. (20) این در حالی است که قرآن کریم، با تکیه به هویت شفاهی، توسط قرّاء، در ساختاری منضبط، نقل میشده است و حتی کتابت آن به پشتوانهی قرائت آن صورت میگرفته است. این قرائت به صورت متواتر البته نه صرفاً از طریق کتابت؛ بلکه با تکیه به قرائت، سینه به سینه منتقل شده است، تا امروز که به دست ما رسیده است. مرحوم آیت الله معرفت مینویسد:
قرائت حفص، همان قرائت عامهی مسلمانان است؛ زیرا حفص و فرزند او عاصم، شدیداً به آن چه که با قرائت عامه و روایت صحیح و متواتر میان مسلمانان موافق بود، پایبند بودند. (21)
ادعاهایی نظیر این که:
در مورد قرآن تاکنون دست نوشتهای نه از خود پیامبر و نه از هیچ یک از کاتبان احتمالی ایشان یافت نشده است. حتی نسخههای خطی کهن از قرآن، بسیار کمیاب و تاریخ کتابتشان محل اختلاف است.(22)
مبتنی بر همان روش مبتنی بر خبر واحد است. و پی جویی وثاقت قرآن از طریق اخبار آحاد و عدم توجه به روش نقل قرآن کریم، طرح بحث در فضایی غیرمنطقی است.
پینوشتها:
1. Historical frequencies
2. عتر، نورالدین، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص406.
3. انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ج1، ص144.
4. برای نمونه ر.ک. قاسمی، جمال الدین، قواعد الحدیث من فنون مصطلح الحدید، ج1، ص151؛ عتر، نورالدین، پیشین، ص405.
5. برای نمونه ر.ک، قاسمی، جمال الدین، پیشین، ج1، ص151؛ عتر، نورالدین، پیشین، ص405.
6. Revers Frequency.
7. به عنوان نمونه، مواردی چون بودن پیامبر در مکه، کودک یا پیر نبودن پیامبر، بیدار بودن پیامبر تنها بودن پیامبر و بیمار نبودن پیامبر، فضای متواتر گزارشهای تاریخی در مورد آیات آغازین سورهی علق است.
8. Text.
9. Context.
10. Cintext Frequency.
11. برای مطالعهی بیشتر ر.ک. احمدی محمد حسن، «از تاریخی نگری تا تواتر تاریخى»، همایش بین المللی قرآن و مستشرقان، قم، جامعة المصطفی العالمیة، اسفند 91.
12. در دانش تفسیر، سیاق با اقسام متنوع خود در واقع به موضوع فضای متن میپردازد. اما آن چه به عنوان سیاق مطرح است، بیشتر در سیاق متنی ظهور و بروز پیدا کرده است. سیاق غیرمتنی، همان است که در بحث نقل میان از آن به نقد بیرونی تعبیر میشود.
13. Wansbrough, John, The Sectarian Milieu: Content And Composition of Islamic Salvation History,P. 25.
14. اصطلاح یونانی هرمنوتیک (Hermeneutics)، به معنای تفسیرکردن مشتق شده و از نظر ریشه شناختی با کلمهی «هرمس» (Hermes)، خدای یونانی پیوند دارد. معنای اصطلاحی هرمنوتیک که خیلی با لغت شناسی آن ارتباط ندارد، به رشتهای عقلی اطلاق میگردد که به ماهیت و پیش فرضهای تفسیر ارتباط دارد. علی رغم این که این دانش در غرب از اوایل قرن نوزدهم توسط امثال شلایرماخر، ویلهلم دیلتای و هانس جورج گادامر به صورت جدیدی مطرح شد، اما برخی معتقدند هرمنوتیک و نظریهی تأویل از روزگاران قدیم در جهان اسلام مطرح بوده است. گرچه هرمنوتیک در جهان اسلام، به گونهای مستقل مطرح نشد، اما مورد غفلت نیز نبوده است. اندیشمندان علوم قرآنی و اصولی در آثار خود به مباحثی از جمله تفاوت تفسیر و تأویل، روشها و مناهج تفسیری، مباحث الفاظ، کشف مراد متکلم و مسئلهی ظهور میپرداختند و همانند شلایرماخر و دیلتای به معنای نهایی و اصیل متکلم باورداشتند. آن چه مهم است، آن است که بدانیم مهمترین هدف و وظیفه در حوزهی هرمنوتیک آن است که به این پرسش پاسخ دهد که آیا یک مفسر، بدون پیش فرض میتواند به معنای کلام دست یابد؟ و آیا دسترسی به فهم معنای اصلی کلام ممکن است؟ ر.ک، خسرو پناه، عبدالحسین، کلام جدید، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزهی علمیه، 1379.
15. طباطبایی، سید محمد حسین، پیشین، ج3، ص216.
16. همان، ج2، ص85، ذیل آل عمران:181: لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ... .
17.طباطبایی، سید محمد حسین، پیشین، ج17، ص253، ذیل صافات:130.
18. بحرانی، سیدهاشم، پیشین، ج1، ص237.
19. ونزبرو، جان و دیگران، زبان قرآن، تفسیر قرآن، ص80.
20. طباطبایی، سید محمد حسین، پیشین، ج12، ص147.
21. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، تمهید، 1380، ص235.
22. ونزبرو، جان و دیگران، پیشین، ص255.
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.