فرهنگ عامه

فرولکلور از دو کلمه ي لاتيني «فولک (Flok)» به معناي «توده ي مردم وعامه» و به طور کلي «عوام»- که در معناي غير تخفيف آميز آن، در برابر «خواص» (نخبگان و فرهيختگان جامعه) قرار مي گيرد و «لور (Lore)» به معناي «دانش، ادب و مجموعه اي از معارف و دانستني هاي غير تخصّصي»، گرفته شده است. (1) براي اولين بار،يک عقيقه شناس به نام امبروز مورتون (Amborise Morton)، بيش ازيک قرن پيش، کلمه ي فولکلور را ساخت. او مي نويسد: «آنچه ما در انگلستان،
يکشنبه، 3 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ عامه
فرهنگ عامه (فولکلور)
فرهنگ عامه

نويسنده:حميد عابدي



تعريف

فرولکلور از دو کلمه ي لاتيني «فولک (Flok)» به معناي «توده ي مردم وعامه» و به طور کلي «عوام»- که در معناي غير تخفيف آميز آن، در برابر «خواص» (نخبگان و فرهيختگان جامعه) قرار مي گيرد و «لور (Lore)» به معناي «دانش، ادب و مجموعه اي از معارف و دانستني هاي غير تخصّصي»، گرفته شده است. (1)
براي اولين بار،يک عقيقه شناس به نام امبروز مورتون (Amborise Morton)، بيش ازيک قرن پيش، کلمه ي فولکلور را ساخت. او مي نويسد: «آنچه ما در انگلستان، رسوم باستاني عاميانه با ادبيات عاميانه مي ناميم را مي توان دقيقا با يک ترکيب خوب ساکسوني يک فولک- لور"يا دانش عاميانه " بيان کرد». (2) اين کلمه در ايران به «فرهنگ عامه» ترجمه شده است.
اين اصطلاح، عملاً در تمامي زبان هاي اروپايي پذيرفته شد، اما معناي آن، همواره دچار تغيير شده است. محققان، ابتدا فولکلور را فقط شامل ادبيات توده، مانند: قصه ها، افسانه ها، آوازها، ترانه ها، مثل ها، معمّاها و ... مي دانستند کم کم سنت هايي که به طور شفاهي آموخته مي شود و آنچه مردمان در زندگي خارج از دبستان فرا مي گيرند نيز جزو آن گرديد. چندي بعد، اعتقادات، اوهام و پيشگويي هاي راجع به وقت، نجوم، تاريخ طبيعي، طب و آنچه دانش توده ناميده مي شد را نيز به اين علم افزودند. سپس آداب و سنن و رسومي که راجع به هر يک از مراحل زندگي بود، مانند: تولد، کودکي، جواني، زناشويي، پيري، سوگواري، جشن هاي ملي و مذهبي و نيز عاداتي که مربوط به زندگي عمومي مي شود، از جمله تمام پيشه ها و فنون توده را نيزجزو فولکور به شمار آوردند؛ اما اگر بخواهيم فولکلور را در يک جمله کوتاه و کامل تعريف کنيم، بايد چنين بگوييم که: «فولکلور، دانش آشنايي با پرورش نهادهاي رسمي آموزش وتربيت) در ميان يک ملت متمدن».(3)
از آن جا که موضوع مطالعه ي فولکلور، بررسي جنبه هاي مختلف زندگي عامّه است، بنابراين مي توان گفت فولکلور در جوامعي وجود دارد که افراد آن جامعه، داراي دو نوع پرورش عوام (مردم کوچه و بازار) و خواص (نخبگان) باشند؛ زيرا در جامعه اي که تمام اعضاي آن را افراد تخحصيل کرده و فرهيخته تشکيل داده باشند، فولکلور وجود نخواهد داشت و يا برعکس، در مورد جوامع بسيار بدوي و رشد نيافته- که حتي خواندن و نوشتن هم نمي دانند- نيز به کار بردن کلمه ي فولکلور، معنا نمي دهد؛ اما به عقيده ي بسياري از فولکلورشناسان، چنين جوامعي هرگز وجود خارجي ندارند (هر چند که بعضي ديگر، قبايل وحشي استراليا را نمونه اي از اين گونه اجتماعات مي دانند).

ويژگي هاي فولکلور

با توجه به مطالبي که بيان شد، مي توان ويژگي هاي زير را براي فولکلور بر شمرد:
- فولکلور، اعمال و رفتار جمعي و گروهي است که در بين عامه ي مردم، رايج است. بنابراين، عمل و رفتار يک فرد با يک خانواده را نمي توان فولکلور ناميد.
-ابداع کننده و به وجود آورنده و نيز زمان شروع رفتارها و اعمال فولکلوري معلوم نيست.
- عادات فولکلور در مجموعه فعاليت هاي زندگي اجتماعي، نقشي به عهده دارند.
- اعمال و رفتارهاي فولکلور به مناسبت و بنا بر مقتضيات زمان، تکرار مي شوند؛ يعني آنچه در يک يا چند مرثيه و يا فقط در دوره اي خاص و محدود اتفاق افتد، در شمار فولکلور نيست.
- فولکلور در جريان انتقال، موافق مقتضيات نسل ها، دگرگون مي شود.
رفتاريهاي فولکلوريک، از حاکميت انديشه اي خاص که برخلاف ميل توده باشد، پيروي نمي کنند، هر چند آن تفکر بر جامعه، حکومت داشته باشد.
شايان ذکر است که آداب ورسوم و رفتارهاي فولکلور هر منطقه، براي مردم همان منطقه، «سنّت» و براي مردم ساير نقاط، به عنوان «فولکلور» خاصّ آن منطقه شناخته مي شود.

فرهنگ عامّه، ميراث غير مادّي ملت ها

همان طور که گفته شد، يکي از ويژگي هاي فولکلور، تکرار پذيري و قابليت انتقال آن به نسل هاي آينده است. از اين رو مي توان فولکلور هر منطقه را مجموعه اي از رفتارها، گفتارها، پوشش ها، آداب و رسوم و عاداتي دانست که افراد آن منطقه، آنها را گذشتگان و نياکان خود به ارث برده اند؛ عاداتي که شايد از ابتداي بشريت آغاز شده و يا لااقل، مربوط به دوره هاي بسيار باستاني باشند. به عبارت کلي تر مي توان فولکلور را ميراث قومي و معنوي يک ملت دانست.
بنابراين، برخلاف تصوّر بسياري که فکر مي کنند فولکلور، تنها مربوط به گذشتگان و جنبه هاي مختلف زندگي آنهاست، بايد گفت که هر چند فولکلور (يا همان دانش عاميانه)، ميراث پيشينيان است، اما در حال حاضر و در جوامع امروزي نيز وجود دارد و هنوز هم زنده، پويا، جذّاب و با صلابت، بر پاي ايستاده است و مردم، در حال حاضر نيز با مجموعه ي دانسته هايي که از گذشته هاي دور و از نسل هاي گذشته به جا مانده و سينه به سينه، جا عوض کرده و به آنها رسيده است، زندگي مي کنند و در حقيقت، همين فولکور است که تا حدّ زيادي به زندگي آنها معنا و مفهوم مي بخشد و آنها را به ادامه ي زندگي، دلگرم مي سازد. در واقع، اگر فولکلور يک ملت را از آن بگيريم، تمام هويت آن ملت را گرفته ايم که بدون آن، زندگي، غير ممکن خواهد بود. هر چند که فولکلور حاکم بر زندگي امروز، با فولکلوري که پيشينيان ما با آن زندگي مي کرده اند، متفاوت است، اما به هر حال، بخشي از ميراث گذشتگان است که بنا به مقتضيات زمان و شرايط امروز، تغييراتي در آن به وجود آمده است و به شکل قابل استفاده براي زندگي تبديل گرديده است. حتي اين احتمال وجود دارد که يک رفتار فولکلوريک در يک دوره ي زماني و بنا بر شرايط حاکم فراموش شود، امادر دوره هاي بعد و با تغيير شرايط، دوباره فعال مي گردد و حتي شايد پررنگ تر از قبل، در جامعه ي جديد ظاهر گردد.
وجود پيشينه ي کهن و درخشان تاريخي، زندگي اقوام و طوايف مختلف در کنار هم و شرايط متغير آب وهوايي، باعث شده است که کشور ما داراي گنجينه ي بسيار غني و سرشار از آداب و رسوم، لهجه ها، پوشش ها، قصه ها، افسانه ها، خرافات، بازي ها و... باشد و به همين دليل، دامنه ي فولکلور در ايران، بسيار وسيع و متنوّع است.
يکي از مهم ترين دلايل غناي گنجينه فولکلور ايران، آميخته شدن آن با فرهنگ و آداب و رسوم اسلامي است. ايرانيان، تا قبل از ورود اسلام به سرزمينشان نيز مردمي با تمدن و داراي فرهنگ و آداب و رسوم شناخته شده در بين ممالک آن زمان بودند، و پس از پذيرش اسلام، اين آداب و رسوم، نه تنها رنگ نباختند و از بين نرفتند، بلکه در پرتو تعاليم اسلامي، رنگ و بوي اسلامي به خود گرفتند، و کامل تر از قبل، به حيات خود ادامه دادند. براي مثال مي توان به عيد نوروز اشاره نمود که از رسوم بسيار کهن سرزمين ايران به شمار مي آيد و با ورود اسلام نيز نه تنها از بين نرفت، که توانست با بهره گيري از عناصر فرهنگ اسلامي، جنبه ي ديني پيدا کند و همراه با اين عناصر گران بها، کامل تر و جذّاب تر از پيش و به عنوان ميراثي گران بها براي آيندگان به يادگار بماند.

کارکردهاي فرهنگ عامّه در اجتماع

فولکلور شناسان، کارکردهاي بسياري را براي فرهگ عامه ذکر کرده اند که از جمله ي آنها مي توان به موارد زير اشاره نمود:
1. ايجاد همبستگي قومي و نژادي و نزديک نمودن قوميت ها و مليت ها به يکديگر
اگرچه فولکلور از يک سو باعث تمايز اقوام و مليت ها از يکديگر مي شود، اما از سوي ديگر، اگر با دقت در فولکلور طوايف و اقوامي که در يک منطقه يا يک کشور زندگي مي کنند، مطالعه شود، مشاهده خواهد شد که درصد زيادي از زير ساخت هاي فولکلوريک آنها داراي ريشه ي مشترک است. براي مثال: همانندي لهجه، پوشش، سرودها و موسيقي هاي محلي و آداب و رسوم حاکم بر زندگي اقوام مختلف، عاملي است براي ايجاد پيوند دوستي و نيز جلوگيري از ايجاد دشمني و جنگ بين آنها.
در سطح وسيع تر مي توان گفت از جهاتي تمام ملل جهان، داراي ريشه هاي فرهنگي و عادات فولکلوريک مشترک اند؛ چرا که در گذشته هاي بسيار دور، همگي از يک نژاد و تمدّن بوده اند و به مرور زمان، تقسيم شده اند و به صورت اقوام و مليّت هاي گوناگوني که امروز شاهد آن هستيم، در زمين، پراکنده شده اند. براي مثال، قصّه ي «ماه پيشاني» ايراني را مي توان با اندکي تغيير، نزد فرانسوي ها، آلماني ها و ايرلندي ها نيز يافت و از حيث موضوع، به قصه ي نروژي نزديک تر است، (4) همين اشتراک در زير ساخت ها و اصول فرهنگ عامه مي تواند زمينه ساز گفتگوي تمدن ها باشد و جهان را به سوي دنيايي به دور از جنگ و نزاع و خونريزي راهنمايي کند.
2. فرهنگ عامّه هر ملتي، در حقيقت، حافظه ي تاريخ سياسي و اجتماعي آن ملت است
همان طور که گفته شد، فولکلور، شامل تمامي اعمال و رفتار و گفتار و جنبه هاي مختلف زندگي بشري است که از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شد. بنابراين، با شناخت فولکلور يک قوم مي توان به تمام اين منابع، دسترسي پيدا کرد و از اين طريق به راحتي مي توان به شرايط زندگي سياسي و اجتماعي مردم آن قوم پي برد. براي مثال: اگريک تعداد مثل و افسانه، اسطوره، ترانه و لالايي را تحليل جامعه شناختي کنيم، متوجه مي شويم که در درون آنها حرف هايي است که در شرايط خفقان حاکميت آن زمان نمي توانسته اند به زبان بياورند، به طوري که ترانه ها و لالايي هاي ما، حرف هاي سياسي است و لالايي هاي روستايي ما ترانه هايي است عليه اربابان وخوان ها مناطق (5) و يا امروزه اگر به دقت به مضامين جک ها و لطيفه هاي مردم پرداخته شود، عميق ترين مسائل سياسي و اجتماعي را مي توان در آنها يافت که نمي توان آنها را در يک سند غير عاميانه ، يک مقاله ي علمي و يا يک شعر پيدا نمود. از اين رو مي توان فرهنگ عامه را روح اجتمايع يک ملت دانست.
3. فرهنگ عامّه را مي توان خاستگاه و شالوده ي الهامات بشري در زمينه ي ادبيات و هنر به حساب آورد
اين سرچشمه ي افکار توده که نسل هاي پياپي، همه ي انديشه هاي گران بها و عواطف و نتايج فکر و ذوق وآزمايش خود را در آن ريخته اند، گنجينه ي زوال ناپذيري است که آبشخور بزرگ ترين و ماندگارترين آثار هنري جهان است.
4. فرهنگ عامّه را مي توان نوعي رابط فرهنگي بين نسل هاي مختلف به حساب آورد
در حقيقت مي توان گفت که فرهنگ عامه براي نسل هاي مختلف، نقش يک مدرسه را بازي مي کند. خصوصاً در گذشته، به دليل عدم وجود رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي به شکل امروزي، اين نقش فولکلور، مهم ترين کارکرد آن به شمار مي آمده است و در اشکال مختلفي همچون: دور هم نشستن هاي شبانه و گوش سپردن به قصه هاي پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، پرده خواني ها، نقالي هاو ...ظهور مي يافته است.

جايگاه فرهنگ عامّه در ادب فارسي

اگر به تعاريفي که تا کنون از فولکلور به دست آمده رجوع شود، مشاهده مي گردد که بسياري، فولکلور را همان «ادبيات عامّه» تعريف نموده اند، درحالي که اين دو، مقوله اي جدا از يکديگرند.
اگر ما مجموعه دانسته ها و اندوخته هاي ذهني و فکري، رفتارها و آداب و رسوم عوام را به عنوان فولکلور تعريف کنيم، هنگامي که اين دانسته ها و داشته هاي ذهني و فکري بر روي کاغذ بيايند و مکتوب شوند، در حيطه ي قلمرو ادبيات عامه قرار مي گيرند.
اما متأسفانه در ادب کهن فارسي، آن قدر که به ادبيات رسمي و ديواني (دبيري) اهميت داده شده است، به ادب يا فرهنگ عامه بها نداده اند و کتب نظم و نثر فارسي، سهم ناچيزي از صفحات خود را به ادبيات عامه، اختصاص داده اند که به هيچ وجه، تناسبي با کميت و کيفيت آن ندارد. به طوري که نويسندگان ايراني، از به کار بردن کلمات عاميانه ابا داشته اند و بي پيرايه و بي آرايه نويسي را ضعف ادبيات و کار نويسندگي مي داتنسته اند. (6)
دکتر پرويز ناتل خانلري در اين زمينه مي گويد: «تحقيق در لهجه هاي محلي و ثبت لغات و اصطلاحات هر ناحيه در ايران، هرگز رسم نبوده است. زبان عامه را قابل آن نمي شمرده اند که درباره اش بحث کنند و اديبان در شأن خود نمي ديده ا ند که به اين کار بپردازند». (7) در عين حال، امروزه آثار اندکي در دسترس هستند که هر کدام به نوعي فرهنگ عامه ي کهن ايران را به تصوير کشيده اند، مانند: داراب نامه ي طرطوسي، ابومسلم نامه ي سمک عيّار، سندباد نامه و ...اما اغلب اين آثار، حاوي قسمتي از فولکلور (که همان اسطوره ها و افسانه باشند) هستند (8) همچنين کتبي که از دوره ي ساسانيان به جاي مانده اند، وجود بعضي اعتقادات را در آن دوران، به خوبي آشکار مي کنند. از اين دسته اند: ارداويراف نامه، شايست و ناشايست، دين کرد، بندهشن و نيرنگستان پهلوي (که مانند کتاب هاي دعاي معمولي است و تأثير عجيب و قريب بعضي ادعيه را بيان مي کند). در اغلب اين کتب، به اعتقاداتي بر مي خوريم که بعضي تا امروز نيز رواج دارند، مانند: احترام به نان، تأثير چشم زخم، آداب نوروز وهفت سين و... (9)
کتب طنز و فکاهه (مثل: جوامع الحکايات عوفي و لطايف الطوايف فخر الدين علي صفي و رساله ي دلگشاي عبيد زاکاني)، و تذکره ها يا احوال نامه ها (مثل: تذکره ي دولتشاه سمرقندي و تذکره ي نصرآبادي که به شرح احوال شاعران طبقات مختلف اجتماع پرداخته اند) و سفرنامه ها (مثل: سفرنامه ي ناصرخسرو، تاريخ حزين، و ...) از منابع خوب فرهنگ عامّه در ادب فارسي از زمان شکل گيري حکومت هاي محلي در ايران تا روزگار مشروطه به شمار مي روند. و نيز مي توان به کتاب کلثوم ننه اشاره کرد که در دوره ي صفويه، توسط آقا جمال خوانساري نوشته شده است که از يک سو نقد خرافه هاي ميان مردم است و از سوي ديگر، نقد دستگاه آموزشي آن دوره. (10)
در يک قرن اخير و بخصوص پس از انقلاب مشروطه که باعث گرديد رعايا و مردم نيز بتوانند وارد صحنه ي سياست و تصميم گيري حکومتي بشوند ، و آزادي نسبي مطبوعات در برخي ادوار، زبان ادبيات و سياست به زبان روزمره نزديک شده، زبان فاخر درباري به کناري گذاشته شده است. (11) از نمونه هاي خوب اين دوره مي توان به چرند و پرند علي اکبر خان دهخدا و سروده هاي نسيم شمال اشاره کرد. در همين ايام بود که صادق هدايت، جمالزاده و دهخدا سنّت شکني کردند و با روي آوردن به ادبيات عامه، فصل جديدي در ادبيات معاصر راپي ريختند اگرچه پيش از آنها نيز روزنامه هاي: نسيم شمال، بهلول، حشرات الأرض، شب نامه ها، شيدا، ملا نصرالدين، کشکول، باب شمل، توفيق و بخصوص روزنامه فکاهي اميد، کما بيش قدم هايي در اين راه برداشته بودند و علاقه منداني مانند طالبوف، ميرزا ملکم خان، آخوندزداده وآقاخان کرماني بودند که با نوشتن کتاب هايي هرچند معدود، پايه گذار کمرنگ ادبيات عامه در ايران شده بودند، بعدها نويسندگاني همچون: بزرگ علوي، صادق چوبک، صمد بهرنگي، علي اشرف درويشيان و محمود دولت آبادي، نيز توانستند با نوشتن داستان هاي عاميانه، قدم هاي بسيار مؤثري در جهت تکميل ادبيات عامه کشورمان بردارند. (12)

سخن آخر

هرچند که ايران در زمينه ي منابع فولکلوريک، نسبت به بسياري از کشورهاي ديگر، غني تر و کامل تر است، اما در اثر: فقر و گرسنگي، کوچ دادن و تخت قاپو کردن ايلات و عشاير، سهوت جابه جايي و حمل و نقل، هجوم فرهنگ بيگانه و تغييراتي که به سرعت در جامعه انجام مي گيرد، بسياري از آداب و رسوم دهات و ايلات دور دست، فراموش شده است و اگر امروز نسبت به جمع آوري آنها اقدامي نشود، ديري نمي پايد که بسياري از اين گنجينه هاي ملي را از دست خواهيم داد. (13)
بنابراين، وظيفه ي ما اين است که فولکلور اقوام وقوميت هاي مختلف ايران را شناسايي، تدوين و جمع آوري نماييم و از اين ميان، آنچه را که مثبت و سازنده است، در جامعه ترويج دهيم تا از فراموش شدن آنها جلوگيري به عمل آيد.
به هر حال نبايد فراموش کرد که دسته اي از اين افکار و آداب و رسوم، نه تنها پسنديده اند، بلکه از يادگارهاي روزهاي پرافتخار ايران نيز به شمار مي آيند (مانند: جشن هاي نوروز، تيرگان، مهرگان سده و ...) که زنده کردن و نگهداري آنها يا بازسازي و الگو برداري از آنها، از وظايف مهم ملي محسوب مي شود و بايد بدانيم که امروزه، ملت هايي مي توانند در عرصه ي فرهنگي، استوار بمانند و حرفي براي گفتن داشته باشند که بتوانند فرهنگ اصيل خود را حفظ کنند و آن را از خطر هجوم فرهنگ هاي مهاجم، در امان نگه داريد.
امروزه متأسفانه ديده مي شود که بعضي از جوانان ما، به دليل نداشتن شناخت صحيح از فرهنگ خود، سخن گفتن به زبان محلّي و يا لباس پوشيدن به شيوه ي پدران و اجداد خود را نوعي بي فرهنگي و مايه ي ننگ و عار خود مي دانند و اين موضوع، مخصوصاً در مورد ايرانياني که به خارج از کشور مهاجرت مي کنند، بسيار بيشتر صدق مي کند؛ چرا که به محض خروج ازکشورشان، هويت فرهنگي خود را تا حدّ زيادي فراموش مي کنند و در فرهنگ جديد، حل مي شوند و اين در حالي است که آنها بايد سفير فرهنگي ايران باشند و از ارزش ها و فرهنگ سرزمين مادري خود، دفاع کنند و آن را انتقال دهند. همان طور که مثلا يک ژاپني، هر کجاي دنيا که باشد، يک ژاپني است، با همان فرهنگ و گاهي حتي پوشش سنتي خود!

پی نوشت:

1. مقاله: «فرهنگ عامه در ادب کهن فارسي، بهاء الديني خرمشاهي، منبع: سايت خبرگزاري ميراث فرهنگي (miars) .
2. فرهنگ علوم اجتماعي، جوليوس گولد، ويليام ل. کولب. ويراستار: محمّد جواد زاهدي مازندراني، تهران: مازيار، 1376، ص 403.
3. مقاله ي «جمع آوري فرهنگ عامه». صادق هدايت، نقل از مجله سخن، منبع: وب سايت شوراي گسترش زبان وادبيات فارسي (www.persian-language.org).
1384/3/3.
4. همان.
5. بررسي هاي کارکردهاي اجتماعي فرهنگ در گفتگو با حسن ذولفقاري، پژوهشگر حکمت هاي تجربي مردم، مهدي اورند روزنامه ايران، سال دهم شماره 2998، 1383/9/3.
6. «فرهنگ عامه، اساس دوستي و پيوستگي، گفتگو با عباس مهيار، پژوهشگر»، کيوان باژن، روزنامه ايران، سال يازدهم، شماره 3153، 1384/3/16.
7. ترانه و ترانه سرايي درايران، محمّد احمد پناهي (پناهي سمناني)، تهران: سروش، 1376، ص 18.
8. ر.ک: «بررسي کارکردهاي اجتماعي فرهنگ...».
9. «فرهنگ عامه ايران»، منبع: وب سايت آفتاب (www.aftab.ir).
10. ر.ک: «بررسي کارکردهاي فرهنگ...».
11. «شناخت فرهنگ عامه از پنچره افسانه ها، گفتگو با رضا خندان، پژوهشگر و نويسنده»، کيوان باژن، رونامه ايران،سال يازدهم، شماره 3187، 1384/4/20.
12. ر.ک: «فرهنگ عامه، اساس دوستي و پيوستگي».
13. ر.ک: «جمع آوري فرهنگ عامه».

منبع: نشريه ي حديث زندگي




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط