عبرت های نهضت اسلامی جنگل (1)
مقدمه:
شناسایی عوامل شكست و فروپاشی نهضت جنگل و ارزیابی اشتباهات رهبر و همراهان او در نهضت، میتواند عبرتهای فراوان، درسها و پیامهای روشنگری برای مردم مسلمان ایران در تداوم انقلاب اسلامی باشد.
شهید مطهری اعتقاد دارد:
برای درك قانونمندی هر بخش از طبیعت و حوادث جهان باید در همان قسمت مطالعه كرد. برای به دست آوردن شرایط ، عوامل و قوانین تداوم انقلاب باید تاریخ انقلابها را ورق زد. تكیه قرآن و سنت بر تأثیر تعیین كننده عوامل اخلاقی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی و ظهور و سقوط انقلابها، موجب شده كه تاریخ انقلابها به صورت یك منبع آموزشی مفید در آید. قرآن تاریخ را دارای قاعده و ضابطه ، و اراده انسان را مؤثر در تحولات سیاسی و اجتماعی و پیشرفت و مرگ انقلابها، و نقش اصلی و نهایی را در سعادت و كمال جامعه برای ارزشهای اخلاقی و انسانی، میداند و بنابراین ، تاریخ هم آموزنده است و هم سودمند. (1)
بررسی و شناخت علل كامیابی یا ناكامی انقلابها و نهضتها، پیروزی یا شكست آنها، مطالعه تفصیلی تاریخ تحلیلی انقلابها، استفاده از مدارك علمی و كتابهایی كه تجربیات مستقیم انقلابها و نهضتها را در بر دارد، كشف راز پیشرفت یا سقوط انقلابها و نهضتها در راه تداوم انقلاب، ما را در پاسخ به این پرسش كه «عوامل شكست و نابودی نهضت جنگل چه بوده است؟» یاری میرساند. از این رو، باید با دقت و تأمل به تحلیل تاریخ نهضت جنگل و حوادث و رویدادهای آن پرداخت.
در ذیل به بررسی عوامل سقوط و شكست نهضت جنگل میپردازیم:
الف) نفوذ فرصتطلبان به درون نهضت
سستی رهبر نهضت در برخورد قاطع با این گروه، دست دشمنان نهضت را در رسیدن به مقاصد پلیدشان باز گذاشت.
میراحمد مدنی، از یاران میرزا كوچك خان، در آغاز نگارش خاطرات خود از نهضت جنگل ، چنین نوشته است:
قبل از شروع به نگارش مقصود ، ناگزیرم یادآور شوم و این جمله لازم را بنویسم كه همراهان میرزا كوچك را میتوان به صورت دو دسته متمایز از هم شناخت: یك عده از احرار برجسته كه از اول طلوع آزادی ایران تا خاتمه انقلاب جنگل همه اوقات با میرزا كوچك هم عقیده و هم قدم بوده و در تمام سوانح و حوادث با او همراه، و دقیقهای از عقیده پاك خود منحرف نشدهاند.
دسته دیگر، از همراهان سست عقیده و منفعت پرست بودند كه در جریان انقلاب از آزادی طلبی و وطنخواهی منصرف گشته و در اثنای فداكاری دنبال منافع خصوصی رفته و مسلك و مرام و تمام منافع ملی و مملكتی را به بیگانگان و خائنین داخلی فروختند. حقایقی میبایستی از خادمین صادق وخائنین بیوجدان اسم برده، اعمال نیك و بد هر یك را برای تنبه و تذكر معاصرین و اعقاب بنویسم. (2)
یكی دیگر از همراهان میرزا، ابراهیم فخرایی در زمینه نقش اهمال و سستی در رعایت شرایط عضویت در جنگل در ناكامیهای نهضت، نوشته است: داوطلبان عضویت جنگل میبایست علاوه بر نداشتن سوء شهرت، سوگند وفاداری یاد كنند و خدا و وجدان را به شهادت بطلبند؛ چه توهم اینكه پای افراد بیشخصیت به داخل جنگل باز شود و پیشرویهایشان را با كارشكنیها متوقف سازد، زیاد بود. نفاق و خودخواهی كه از خصایص شرقیهاست ایجاب میكرد كه مطامع احتمالی كوتهنظران با زنجیر آهنین «سوگند» مقید گردد و منافع فرد در مقابل مصالح اجتماع مهار گردد. حصول اعتماد به وسیله ادای سوگند مادام كه شرط بدوی قبول داوطلب شناخته میشد،جنگل از شر بداندیشان مصونیت داشت. از آن زمان كه رعایت این سنت اهمال رفت و شعار صوفی منشانه «هر كه خواهد گو بیا» مدار عمل واقع شد و عناصر پلید توانستند خود را به صف یاران موافق جا بزنند صفوف متحد جنگلیها در هم شكست و جدایی در میان سران افتاد و ـ به طوری كه خواهیم دید ـ در چند موقع باریك و حساس كه جنگل میرفت از نتایج و فداكاریهای گذشتهاش برخوردار شوند ، نه تنها برنامههای آینده رفعتا متوقف ماند، بلكه كارهای انجام شده نیز خنثی گشت. (3) شاهپور آلیانی نیز اعتقاد دارد: یكی از عوامل شكست نهضت جنگل، وجود مقامطلبان و حاسدان بود. افرادی كم ظرفیت و خودبین در نهضت رخنه كرده بودند واز ترحم و سادگی مرحوم میرزا سوء استفاده كرده افكار خود را به او القاء میكردند. (4)
نگاهی بر سیمای برخی فرصتطلبان
1ـ احسانالله خان: احسانالله خان از همراهان میرزا شد و در آغاز ورود به نهضت جنگل ، در كنار وی بود و زمانی كه كمیته انقلاب در رشت تشكیل شد از زمامداران انقلاب و عضو كمیته انقلاب گردید و در ستاد ارتش انقلاب به نام «آرمیا» نیز عضویت یافت. (5) ابراهیم فخرایی در كتاب سردار جنگل میرزا كوچك خان، زیر عكسی كه در آن چهار نفر دیده میشوند ، نوشته است:
«چهار تن از زعمای جنگل؛ احسانالله خان و خالو قربان بازو و بازوی میرزا كوچك و معینالرعایا دادهاند. (6)»
اما همین احسانالله خان كه در تهران مرتكب قتل شد و به جنگل پناه آورد و جنگلیان به خاطر پناهنده شدن او را تحویل ندادند (7) در مراحل بعد ماهیت خود را نشان داد و با میرزا كوچك درگیر شد و از دشمنان سرسخت او گردید و رهبران نهضت را به صفآرایی در مقابل هم واداشت .(8) او در تهران عضو كمیته مجازات ـ كه مقارن انقلاب روسیه و سرنگون شدن رژیم تزاری تشكیل شده بود و افرادی را ترور كرد ـ گردید. احسانالله خان در ترور ملای متنفذ تهران صدرالعماء نقش داشت و از پیروان فرقه ضاله بهاییت محسوب میشد (11) و به گزارش سفارت انگلیس، با كنسول شوروی در طالش به صورت محرمانه ملاقات داشت (12) و در توطئههای گوناگون علیه نهضت اسلامی جنگل و رهبران آن میرزا كوچك خان نقش ایفا كرد (13) و سرانجام، با رضا خان نیز آتشی نمود. (14) وی پس از شكست نهضت جنگل، در مقالهای كه در مجله «نوی وستك» در مسكو چاپ كرد میرزا كوچك خان را از آزادیخواهان دست راستی و خودر ا ناچار به همكاری با او دانسته و اعتراف كرده كه هرگز نماز نخوانده است . (15) چنین فردی با نفوذ در نهضت جنگل و با نیرنگ و تظاهر، از رهبران آن شد؛ به گونهای كه میرزا كوچك خان مناطقی را كه در ا ختیار داشت به سه بخش اداری تقسیم نمودو لاهیچان و تنكابن را با دو هزار مرد مسلح زیر نظر او قرار داد (16).
2ـ حیدرخان عمو اوغلی: حیدرخان عمو اوغلی ایرانی نبود و در روسیه به دنیا آمد. نام اصلی او تاری وردیف است. به او «چراغ برقی» میگفتند. او یك كمونیست دو آتشه بود كه در راه اهداف كمونیستی تلاش میكرد و در این راه مرتكب چندین قتل هم شد و برای دفاع از كمونیسم در چند جنگ شركت كرد.(17) او كه با موافقت شوروی به ایران آمده بود (18) به آن سوی مرز و كمونیسم گرایش داشت و می خواست ماهیت نهضت جنگل را تغییر داده، ماركسیستی كند.(19) متأسفانه همكاری او با نهضت جنگل و رهبران آن مورد موافقت قرار گرفت (20) و عضو كمیته انقلاب و جمهوری گیلان و كمیسر خارجه آن شد و همكار میرزا كوچك خان جنگلی، كه سركمیسر و كمیسر مالیه بود، گردید؛ (21) ولی به نهضت جنگل و رهبری آن خیانت كرد و در توطئه كودتا علیه این نهضت و به شهادت رساندن میرزا كوچك برآمد (22) . از این رو، توسط احرار جنگل دستگیر شد و در روستای مسجد پیش، در بین ایل و قبیله الیانی نگهداری گردید تا محاكمه شود. افراد قبیله مزبور پس از شهادت میرزا كوچك خان و پایان نهضت جنگل ، او را خفه و در همان روستا دفن كردند.(23)
3ـ خالو قربان: خالو قربان هرسینی كه كرد بود، از همراهان نهضت جنگل و میرزا شد. وی در نهضت جنگل نفوذ و قدرت پیدا كرد. به حدی كه فرماندهی بخشی از نیروهای جنگل ( حدود هشتصد نفر ) را در اختیار گرفت و علاوه بر رشت و سیاهرود، حكومت شهر انزلی را نیز به دست آورد و یك روز در میان از رشت به انزلی میرفت. (24) او با عضویت در كمیته انقلاب ایران، در حكومت جمهوری گیلان كمیسر جنگ شد كه سركمیسر و كمیسر مالیه آن میرزا كوچك خان بود. (25) دریك مرحله هم از طرف نهضت مأموریت یافت به طرف مشهد سر (بابلسر امروز) برود و از تسلط نیروهای دولتی قزاق بر آن شهر جلوگیری نماید. (26) به دنبال بروز برخی اختلافات و درگیریها بین نهضت جنگل و احسانالله خان و خالو قربان كه خود را انقلابی و بلشویك مینامیدند، میرزا كوچك خان در پاسخ به نامه آنها نامهای نوشت و در آن چند بار از آنان به عنوان دوستان قدیم یاد كرد.(27) در بخشی از این نامه آمده است: شما را دوستانی میدانیم سهو كرده كه در نتیجه سهو شما، آزادی ایران خفه شده است، انقلاب شكست خورده و یران به آغوش اجنبی انداخته شده است. نفرت عامه به سوی شما متوجه و زحماتتان را بر باد داده است و شما هنوز در مقام چبران این سهوها بر نیامدهاید.(28)
در پایان این نامه علیرغم اینكه آنان را پیمانشكن و بلشویك و بیتوجه به عقاید مذهبی مردم میداند و بیمهریها و اهانتها و فحشها و اقدامات آنان علیه نهضت اسلامی جنگل را یادآوری مینماید، باز مینویسد:
بالجمله گفتنیها زیاد است، اما صفحات نامه گنجایش ندارد؛ به این جهت است كه میگویم:
شرح این هجران و این سوز جگر این زمان بگذار تا وقت دگر
به همه دوستان قدیم، خواه علاقه قلبیشان باقی باشد و خواه نباشد، تقدیم ارادت مینمایم (29).
میراز كوچك پس از تبادل این نامهها، انحرافات و اقدامات نادرست و زشت آنان را نادیده گرفت و پیشنهاد ملاقات با آنان و تشكیل كمیته واحد را در تیر ماه 1299 پذیرفت. (30)
خالو قربان مرد ساده بیسوادی بود كه تبلیغات مخرب دیگران در وی مؤثر میافتاد . قوه تعقل وی ضعیف بود؛ تا جایی كه به صورت آلت فعل در آمد و مخالفان میرزا او را همچون مهرهای علیه میرزا به كار میبردند. (31) او روابط نزدیكی با روسها داشت و زمانی كه یكر وز در میان از رشت به انزلی میرفت در خانه یكی از افسران روسی اقامت میكرد. (32) وی همچنین در كودتا علیه میرزا كوچك شركت داشت. (33) سرانجام به طور كلی استحاله شد و به نیروهای دولتی پیوست و به آنان در مبارزه با نهضت جنگل و شهادت میرزا كوچك خان كمك كرد.
گرچه تفنگچی های رضا خان سر میرزا كوچك را زا بدن جدا كردند، ولی همه تاریخنگاران جنگل نوشتهاند كه خالو قربان به منظور ابراز صمیمیت به رضاخان ، سربریده میرزا كوچك را به تهران برد و به رضا خان میر پنج تحویل داد. (34) در گزارشهای سفارت انگلیس در این باره چنین آمده است:
خالو قربان یار و همرزم پیشین میرزا كوچك خان در دهم دسامبر بریده او را به قزوین آورد و روز بعد، یعنی در یازدهم دسامبر، با آن هدیه گران بها وارد تهران شد. به این ترتیب، دوران زندگی مردی كه در طول شش ساله گذشته بزرگترین انقلابی ایران محسوب میشد و تا همین پنج ماه پیش دو استان زرخیز مملكت را تحت سلطه خویش داشت به پایان رسید (35).
كریم خان كرد كه از تسلیم به دولت ناراضی بود و این كار را خلاف عقل میدانست، ولی مجبور به همراهی با خالو قربان بود، مدتی پس از این خیانت بزرگ، خالو قربان را به قتل رسانید و بعد از اینكار دستگیر و به تهران برده شد و به امر رضا خان تیرباران گردید .(36)
4ـ مدیوانی: رفیق مدیوانی از پیروان تروتسكی و عضو حزب كمونیست روسیه بود. وی از طرف انقلاب شوروی به ایران آمد و با تظاهر به دوستی میرزا و خدمت به نهضت، در تقویت منافقان جنگل ـ امثال احسانالله خان و خالو قربان ـ و رویارویی آنان با میرزا همت گماشت و در نامهای به میرزا كوچك نوشت:
زمام امور تنها در دست شخص خود گرفته و با هیچ یك از رفقای قدیم خود، احسانالله خان و خالو قربان، كه در كلیه زحمات با سركار شریك تضییقات بودهاند مشورت نكرده و آنان را بالاخره از روش و رفتارتان منتفر ساختهاید كه اجبارا از شما دوری جستهاند و شما اطرافیان خود را از عناصر خودپرست و ضد انقلاب جمع نمودهاید. (37)
مدیوانی ـ همانگونه كه در آخر همین نامه آورده ـ كوشش كرد نقش میرزا كوچك خان را در نهضت جنگل محدود كند و او را كنار بگذارد و یا در سطح مساوی با افرادی نظیر احسانالله خان و خالو قربان در آورد. مطالعه نامههای میرزا كوچك خان به مدیوانی روشنگر و عدههای پوچ و به دور از صداقت او و اقدامات حیرتبرانگیز وی در ایجاد اختلاف و درگیری بین مردان جنگل و كمك به دشمنان آن و سست كردن پایگاه میرزا در رهبری نهضت و پخش شایعات ضد میرزا و تلاش برای لكهدار كردن شخصیت وی و آلوده كرده جنگلیهاست. (38)
ب) مبارزه شدید رضاخان با نهضت جنگل
این را هم بدانید كه وزیر جنگ و رییس دیویزیون قزاق، رضا خان سردار سپه، چندین بار از من اجازه خواست كه این مسئله را به دستور قوامالسلطنه به زور اسلحه پایان دهد. هر بار من جلوگیری كردم و وعده دادم مسئله گیلان را بدون خونریزی حل كنم. (42)
این نامه علاوه بر اینكه بیانگر این واقعیت است كه رضاخان و حكومت سلطنتی استبدادی به دنبال خاموش كردن نهضت جنگل با راه حل نظامی و توسل به اسلحه و روز بودند، آمادگی شوروی برای پایان دادن به نهضت جنگل دست كم بدون خونریزی را میرساند؛ هر چند سرانجام همكاری نظامی شوروی و رضا خان فرجام خونینی را برای نهضت جنگل رقم زد . در هر حال ، اقدامات رضا خان ـ كه به خاطر مبارزه با نهضت ضد انگلیسی جنگل و سایر خدماتش به استعمارگران و نوكری بیگانگان سرانجام با حمایت انگلیس به سلطنت رسید ـ در سقوط و شكست نهضت اسلامی جنگل مؤثر بوده است (43).
نیروهای قزاق پس از تسلط بر رشت و گیلان، در روستاها و كوهها و جنگل به دنبال میرزا كوچك خان میگشتند. آنان حتی با شكنجه كردن برخی افراد كه احتمال می دادند كه از محل میرزا اطلاع داشته باشد قصد داشتند هر چه زودتر به هدف خود نایل آیند. (44)
سفارت انگلیس در گزارش وقایع هفته پیش از سوم دسامبر نوشته است: كوچك خان هنوز دستگیر نشده است. حكومت مركزی برای زنده دستگیر كردن او ده هزار تومان و برای مرده تحیل دادنش پنج هزار تومان جایزه تعیین كرده است ... نیروی دولتی اینك برای اسیر كردن میرزا كوچك خان در یك خط زنجیر پیش میروند و ـ به اصطلاح ـ مشغول جاروب كردن جنگل هستند.(45)
میرزا كوچك خان در سر راه خلخال در گردنه گیلوان در كوههای طالش گرفتار برف و بوران شد و از شدت سرما از پا در آمد و به شهادت رسید. (46) پس از انتقال جسد میرزا به طالش، به دستور محمدخان سالار شجاع كه از تفنگچیهای رضا خان بود و كینهای دیرینه نسبت به جنگلیها داشت، رضا اسكستانی طالشی سر وی را از تن جدا كرد. (47)
رضا خان میرپنچ ، نوكر استعمار انگلیس ، در اعلامیه هایی كه درباره نهضت جنگل صادر می:رد تعبیرهای نادرست و زشت نظیر «یغما و چپاول میرزا كوچك و اتباع او» ، «دوره هرج ومرج هفت ساله گیلان» و «غوغا طلبان ، غارتگران ، خیانتكاران ، متجاسرین و متمردین» (48) آورده است. رضا خان حتی بعد از شهادت میرزا كوچك، خواهرش زینب را دستگیر كرد تا محل اختفای اموال میرزا را اطلاع دهد.(49) رضا خان به محمود قلیخان میرپنجه فرماندار نظامی گیلان دستور داد آن دسته از كاركنان را كه با میرزا كوچك خان همكاری میكردهاند بر كنار كند. (50)
ج) تهدید و تظمیع حكومت و رفاهطلبی ، زمینهساز پیوستن به قوای دولتی
ضربه دیگر، تسلیم شدن دكتر حشمت بود. او انسانی وارسته و نیكو خصال بود، اما روحا و جسما ویژگی یك فرد انقلابی و مبارزه را نداشت. توان جنگیدن و روحیه كشتن دشمن در او نبود. از پشتوانه قوی نیز برخوردار نبود. تنها پشتوانه او تخصص او بود كه جنگلیان به آن نیاز داشتند و از این راه به مبارزین خدمت كرد، ولی خسته شد و ناتوان شد و خود را تسلیم كرد. دكتر حشمت نیرنگ و فریب رضا خان را كه وعده داده بود در صورت تسیلم، او را برای ادامه تحصیل به اروپا خواهد فرستاد باور كرد و تحت فشار ناتوانیهای جسمی و روحی از روی سادگی تسلیم شد. (51)
میرزا محمدعلی خان جنگلی وضع دكتر حشمت را در زمان تسلیم این گونه بیان میكند:
ما مصمم شدیم از «قلعه گردن» بگذریم. اما از چند طرف در محاصره بودیم. سران جنگل برای یافتن راه حل و دفع خطر به مشورت نشستند و هر كس چیزی گفت و نقشهای ارائه نمود .... تازه برای حركت آماده شده بودیم كه دكتر حشمت ناگهان تصمیم به تسلیم گرفت. دكتر كه احساس میكرد دیگر یارای مقاومت ندارد روی به میرزا نموده، چنین گفت: خسته شدم، زانوانم قدرت حركت ندارند؛ مثل آنكه كرخ شدهاند. رمقی برایم نمانده، افرادم بیتابند، اجازه بدهید بروم و به سرنوشتم نزدیك شوم. میرزا قدری نصیحتش كرد و گفت: تسلیم شدن برابر با خودكشی است؛ من هم مانند شماخسته و كوفتهام، اما هرگز فكر تسلیم به مغزم خطور نكرده است. باید صبر كرد، بالاخره این رنجها به پایان میرسند. اما دكتر همچنان به خیالش مشغول و عزمش را جزم كرده بود و عاقبت ـ چنان كه دیدیم ـبا عدهای قریب به سیصد نفر كه سید حسن خان قزاق و عبدالسلام عرب و علیاكبر خان آب زرشكی و علی حبیبی و حسن مهری در میانشان بود، از میرزا خداحافظی كرد و رفت تسلیم قوای دولت گردید. بعد از رفتن دكتر به خرمآباد، در آنجا گلنگدن اتباعش و موزر خودش را گرفتند و همه را بعد از چند شبانهروز به لاهیجان بردند.(52)
میرزا همین كه خبر تسلیم شدن دكتر را شنید بیاختیار گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و با ادای این آیه، او را از دست رفته به حساب آورد. در حقیقت نیز همین طور بود؛ زیرا دكتر بعد از ورود به لاهیجان بر خلاف آنچه تصور میكرد مورد اهانت قرار گرفت و متینالملك قریب سیلی به گوشش نواخت و انواع ناسزا نثار وی و یارانش شد و عاقبت اعدام گردید.(53)
سید جلال چمنی یكی دیگر از همراهان میرزا بود كه از او جدا شد و به حكومت پیوست و حتی حكومت را در مبارزه با نهضت جنگل یاری میكرد. در گزارشهای سفارت انگلیس آمده است:
چمنی نخست از یاران میرزا كوچك خان بود ولی اندكی بعد همراهبا هشتصد نفر از طرفداران خویش به نیروهای دولتی پیوست. عدهای از طرفداران او به خدمت قشون پذیرفته شدند و گروهی دیگر به سر خانه و زندگی خود بازگشتند. (54)
در همین گزارش، درباره خیانت به او جنگل و همكاری دولت در مبارز با جنگلیها آمده است:
سید جلال چمنی در رأس نیروی دویست و پنجاه نفری خود در چهاردهم نوامبر از جنگل وارد رشت شد. وی شصت بار الاغ تفنگ و مهمات و بیست و پنج قبضه مسلسل را كه از طرفداران میرزا كوچك خان به غنیمت گرفته بود به رشت آورد. (55)
بحرالعلوم رفیع، از طرفداران جدی وثوقالدوله، احمد كسمایی را كه یكی از زعمای جنگل بود برای پیوستن به قوای دولتی تشویق كرد و احمد كسمایی هم برای این كار رادرش محمود كسمایی را به تهران برای ملاقات با نخستوزیر فرستاد و او هم آمادگی برادرش را برای تسلیم به دولت با همه اعوان و بستگانش اعلام كرد و رییس دولت هم فوری پاسخ مثبت داد و در 6 برج حوث 1337 با نامهای، به احمد كسمایی و برادران و بستگان و همراهان او تأمین جانی و مالی داد. در پیوستن احمد كسمایی به قوای دولتی، « وعده حكومت فومنات» بیتأثیر نبود. در هر حال ، او برای درگیر یو تقابل با نهضت جنگل با پشتیبانی حكومت مركزی اقدام كرد.(56)
این پیمانشكنی احمد كسمای با تنفر شدید مردم همراه بود، به گونهای كه تا آخر عمرش او را سرزنش میكردند. حسین كسمایی مدیر روزنامه جنگل نیز با سرودن اشعاری ، با اشاره به دوران اقتدار احمد كسمایی در جنگل و تكبر و خودپسندی او و رویاهای شیرین او در ماجرای پیوستنش به دولت، در نهایت او را مورد سرزنش و نكوهش قرار میدهد.(57) ابراهیم فخرایی در موضوع تسلیم احمد كسمایی مینویسد: از تسلیم شدن احمد كسمایی به دولت، انتظامات جنگل به هم ریخت. افرادی كه نمیدانستند با اوضاع جدید چگونه باید مقابله كرد و راه شهر را در پیش گرفته، به انتظار حوادث نشستند. میرزا و نیروی نظامی متمركز در كوراب زرمخ، همچنین مجاهدین غیركسمایی در موقعیت بدی دچرا و تقریب خود را به حال محاصره دیدند؛ چه قزاقان ایرانی به فرماندهی ایوب خان میرپنج از راه رشت و ماسوله و شفقت به حركت در آمد و هواپیماهای انگلیسی حملاتشان را آغاز كرده بودند. (58)
معینالرعایا حسن خان كیش درهای آلیانی بعد از تسلیم شدن به قوای دولتی و تحویل اسلحه و مهمات جنگلیها و همكاری با آنان به حكومت فومنات منصوب شد، هر چند سپس توسط ابراهیم ندامانی ، از مجاهدین سابق جنگل، به اشاره سپهبد فضلالله خان زاهدی كشته شد.(59) مؤلف كتاب نهضت روحانیون ایران در این زمینه مینویسد:
معینالرعایا نیز تسلیم شد و تمامی قورخانه جنگل را، كه تنها او میدانست كجاست، بیكم و كاست تحویل داد.(60)
در گزارشهای سفارت انگلیس از وقایع پس از شهادت میرزا كوچك آمده است: شاه قلی میرزا نوه بهمن میرزا برای تصدی مقام مفتش عامه وارد رشت شد. معاون او یعنی احمد باقراف پیش از این یكی از رهبران بلشویكهای رشت و از طرفداران میرزا كوچك خان بوده است. (61)
میراحمد مدنی از یاران میرزا كوچك، معتقد است: قوامالسلطنه، رضا خان وزیر جنگ را مأمور خاموش كردن انقلاب جنگل نمود و قسمتی از دستجات منافق جنگل تسلیم رضاخان گردید. (62)
پي نوشت :
1ـ مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی (عج) از دیدگاه فسلفه تاریخ ، قم ، جامعه مدرسین ، ص 5 5و 56
2ـ میراحمد مدنی، جنبش جنگل و میرزا كوچك خان (خاطرات میراحمد مدنی عضو شورای اتحاد اسلام و مدیر روزنامه پرورش)، به كوشش سید محمد تقی میرابوالقاسمی ، تهران ، سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ش 192، با همكاری اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان، 1377 ، ص 30
3ـ ابراهیم فخرایی ، سردار جنگل میرزا كوچك خان، ج پنجم، تهران ، جاویدان ، 1354، ص 53
4ـ شاهپور آلیانی ، نهضت جنگل و معینالرعایا (حسن خان آلیانی) ، تهران ،میشا ، 1375 ، ص 59
5و6 ـ ابراهیم فخرایی، پیشین، ص 251 ، 253 و 246 و 339ـ340 / ص 186
7ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 57
8و9ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ص 346 / ص 339-342
10و11ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 43 / ص 57
12ـ غلامحسین میرزا صالح ، جنبش میرزا كوچك خان بنابر گزارشهای سفرات انگلیس ، نشر تاریخ ایران ، 1369 ، ص126
13ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366 و 420
14ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 72
15ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 451ت452
16ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 20
17ـ شاهپور آلیانی ، پیشین، ص 148
18ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366
19ـ شاهپور آلیانی، پیشین ، ص 58
20 و 21ـابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366 / ص 329
22ـ همان ، ص 420 و 366
23ـ همان ، ص 422
24ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 25
25 الی 29 ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 422 / ص 263 / ص 319ـ326 / ص 323 / ص 325ت326
30ـ سید جلالالدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ، ج دوم ، قم ، اسلامی ، 1369 ـ ج 2 ، ص 368
31ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین، ص 434
32ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 25
33ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 321
34ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 93
35 الی37ـ ابراهیم فخرایی، پیشین ، ص 397 و 398 / ص 290 / ص 290ت302
38 الی 39ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 4 و 5 / ص و 97
40ـ میراحمد مدنی ، پیشین ، ص 77
41 و 42ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 23ت24 / ص 42
43ـ علی دوانی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران ، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع) ، ج 2 ص 102
44ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ،ص 47-48
45ـ غلامحسین میرزا صالح، پیشین ، ص 83
46ـ علی دوانی ، پیشین، ج 2 ، ص 104
47ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 389-390
48الی50 ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 69 و 71 / ص 98 / ص 119
51ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 57-58
52ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 177 و 188 و 189
53 الی 55 ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 98
56ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 173 ، 174 و 195 و 197ـ198 و 366
57ـ همان ، ص 197ـ200
58ـ همان ، ص 174-176
59ـ همان ، ص 422 -423
60ـ علی دوانی ، پیشین ، ج 2 ، ص 104
61ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 100
62ـ میراحمد مدنی ، پیشین ، ص 77
/س