تاریخ تشیع در عصر امام حسن (ع)

اگرچه در مباحث گذشته تا حدود بسیاری تحولات مربوط به تاریخ تشیع و به ویژه آنچه به رهبری آن طی این سالها باز می گردید، مطرح شد، اما اکنون می کوشیم تا نگاهی اختصاصی تر به تحولات دوره مذکور افکنیم و آن را از منظر خاص تاریخ تشیع مورد مطالعه قرار دهیم. عصر امام حسن (ع) را از این دیدگاه می توان به دو مرحله تقسیم کرد: نخست از آغاز حکومت آن حضرت تا صلح با معاویه، دوم از صلح و بازگشت به مدینه تا شهادت
سه‌شنبه، 5 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ تشیع در عصر امام حسن (ع)
تاریخ تشیع در عصر امام حسن (ع)
تاریخ تشیع در عصر امام حسن (ع)


اگرچه در مباحث گذشته تا حدود بسیاری تحولات مربوط به تاریخ تشیع و به ویژه آنچه به رهبری آن طی این سالها باز می گردید، مطرح شد، اما اکنون می کوشیم تا نگاهی اختصاصی تر به تحولات دوره مذکور افکنیم و آن را از منظر خاص تاریخ تشیع مورد مطالعه قرار دهیم.
عصر امام حسن (ع) را از این دیدگاه می توان به دو مرحله تقسیم کرد: نخست از آغاز حکومت آن حضرت تا صلح با معاویه، دوم از صلح و بازگشت به مدینه تا شهادت امام.
هر چند مرحله نخست در مقایسه با دومین مرحله بسیار کوتاه و زودگذر است، ولی می توان آن را از نظر شرایط، به طور تقریبی با دوره پنج ساله حکومت امام علی (ع) مقایسه کرد. اگرچه تشیع با شهادت امام علی (ع) با یک چالش اساسی روبه رو شد و در واقع پیشوا و رهبر بزرگ خود را از دست داد، اما با روی کار آمدن امام حسن (ع) ، دوباره این آشفتگی سامان یافت و جنب و جوش گذشته بازگردید. در واقع می توان عصر حکومت امام حسن (ع) را، تداوم بالندگی شیعه به شمار آورد. نخستین تجلی این بالندگی، در بیعت شیعیان علی (ع) با آن حضرت ظهور یافت. قیس بن سعد بن عباده یار باوفای علی (ع) و فرمانده مورد اعتماد ارتش او، اولین کسی بود که با آن حضرت بیعت کرد. چهل هزار نفر از لشکریان عراق، که بر هم پیمانی با علی (ع) تا سر حد مرگ سوگند یاد کرده بودند، با کمال آمادگی به امام حسن (ع) به عنوان خلیفه جدید تهنیت گفتند. مردم عراق، فرزند بزرگ علی (ع) را تنها انتخاب منطقی مقام خلافت می دانستند، گرچه همه حامیان آن حضرت دارای احساسات و دلبستگی های یکسان و یکنواخت نبودند اما می توان گفت که از نظر بسیاری از آنان، جانشینی امام حسن (ع) به معنای ادامه سیاست امام علی (ع) علیه حکمرانی معاویه و استیلای حکومت شام بر عراق بود. از نظر جمعی دیگر، امام حسن (ع) در حال حاضر تنها شخصیتی بود که شایستگی رهبری جامعه را بر مبنای اصول مذهبی دارا بود. (1)
اما این بالندگی و جنب و جوش شیعیان چندان دوام نیافت؛ زیرا با مانعی بزرگ روبه رو گردید. اعلام خلافت امام حسن (ع) از سوی مردم عراق و تأیید ضمنی آن از ناحیه مردم حجاز، یمن و فارس، زنگ خطر بزرگی برای معاویه به شمار می رفت. وی که بای احراز مقام خلافت از زمان مرگ عثمان فعالیت چشمگیری آغاز کرده بود و پس از پنج سالگی تلاش وقفه ناپذیر، راه روشنی برای نیل به قدرت بلامنازع خود گشوده بود، (2) اکنون دست به کار شد و با تبلیغات گسترده فرستادن جاسوسان و لشکرکشی به عراق، صلح را بر امام حسن (ع) تحمیل ساخت و بدین شکل، دوباره دوره بالندگی شیعه به پایان رسید.
در اینجا با پرسش روبه رو می شویم که مواضع شیعیان در قبال این صلح چه بوده است؟ در پاسخ می توان گفت که اگرچه با پناهندگی کسانی چون عبیدالله و سران کوفه به معاویه به هنگام مواجهه با سپاه شام، توان اساسی سپاه امام حسن (ع) به شدت ضعیف شد، اما هنوز جمعی از شیعیان همچون قیس بن سعد بن عباده و دیگران وجود داشتند که حاضر بودند تا آخرین لحظات جنگ را ادامه دهند. به نظر می رسد این گروه که امم حسن (ع) برای حفظ جان آنان به پذیرش صلح تن در داد، بلافاصله نتوانستند وضعیت تازه را درک کنند؛ زیرا رهبرانی از این شیعیان را می بینیم که به نوعی با امام به مخالفت برمی خیزند، ابوحنیفه دینوری در روایتی آورده است که حجر بن عدی اولی کسی بود که با امام حسن (ع) پس از صلح ملاقات کرد و خطاب به آن حضرت گفت:
دوست داشتم قبل از آنچه دیدم، مرگ مرا دریافته بود. شما ما را از عدل به جور آوردی، پس حقی را که بر آن بودیم رها کردیم و در باطلی که از آن می گریختیم، داخل شدیم و به پستی ای که سزاوار ما نبود، فرو غلتیدیم. (3)
امام در پاسخ فرمود که اکثریت طالب صلح بودند و از جنگ پرهیز می کردند و من نخواستم آنان را بر آنچه کراهت دارند وادار سازم. از طرفی من به دنبال حفظ جان شیعیان خاص خود بودم. (4) در روایتی دیگر از جمعی از شیعیان یاد شده که در مدینه امام حسن (ع) را با تعبیر مذل المؤمنین خطاب کردند. (5) ولی آنان به تدریج به اهمیت انجام صلح در آن شرایط پی بردند و ضرورت آن را درک کردند. در نامه ای که پس از شهادت امام حسن (ع) از سوی شیعیان کوفه به برادرش امام حسن (ع) نوشته شد به ضرورت صلح در آن شرایط تأکید شده است: و قد کانوا عرفوا رای الحسن اخیک فی دفع الحرب . (6)

عصر مشقت و دشواری

هر چند صلح امام حسن (ع) با معاویه به دلایلی که پیش از این برشمردیم ضروری می نمود و گریزی از آن وجود نداشت؛ اما در واقع به معنای سپردن قدرت و حکومت به جبهه رقیب و کوتاه شدن دست امام و شیعیان از آن بود. انجام این امر با توجه به آنکه قدرت، یکی از مهم ترین ابزارها برای انجام فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است، می توانست به تدریج آثار زیانبار خود را پدیدار سازد؛ اگرچه این آثار، به پای کشته شدن امام و شیعیان نمی رسید که در صورت صلح نکردن با معاویه روی می داد. امام در مدینه خانه نشین شد و شیعیان نیز موقعیتهای گذشته را از دست دادند و به تدریج تحت فشار دولت اموی قرار گرفتند. در این مقطع، به دنبال یک دوره کوتاه مدت بالندگی که در عصر حکومت امام حسن (ع) وجود داشت، عصر مشقت و دشواری برای شیعیان آغاز گردید و روز به روز با تثبت بیشتر دولت اموی گسترش یافت.
این سختی ها و دشواری ها، نه تنها دامنگیر شیعیان شد، بلکه بر خلاف آنچه در قرارداد صلح آمده بود، بر خود امام نیز اعمال گردید و به مسموم کردن ایشان انجامید.

سیاستهای ضد شیعی دولت اموی

درگیری و ستیزه دولت اموی با تشیع، امری نیست که در تاریخ پوشیده باشد. هر چند منابع برجسته تاریخ اسلام به طور عمده توسط اهل سنت به نگارش درآمده اند، اما موارد گسترده ای از این اعمال فشار امویان بر شیعیان و شخص امام حسن (ع) را ثبت کرده اند.
تبلیغات دامنه دار امویان بر ضد علی (ع) و فرزندانش که آنان را در ردیف عاملان قتل عثمان معرفی می کرد و از طرفی دیگرمعاویه را ولی دم او برمی شمرد، در ایجاد جو و فضای عمومی بر ضد امام حسن (ع) و طرفداران او تأثیر گسترده ای بخشیده بود و در این زمینه ، شامیان بیشتر متأثر شده بودند.
نخجوانی، در مورد سالهای حضور امام حسن (ع) در مدینه پس از انجام صلح آورده است:
یکی از اهل شام گفت که در بعضی از محلات مدینه می رفتم، مردی را دیدم خوب صورت و پاکیزه جامه، بر استر نشسته و با او غلامان خوبرویی بودند. مرا آن روی و صورت خوش آمدی. پرسیدم او کیست؟ گفتند: امیرالمؤمنین حسن بن علی بن ابی طالب (ع) است. آن مرد گفت من در خشم رفتم از آنکه علی را چنان پسری باشد . نزدیک او رفتم و گفتم که پسر علی بن ابیطالب هستی گفت: آری . او را و پدر او را دشنام دادم . (7)
درعراق فشار بر ضد شیعیان بسیار گسترده بود. معاویه با فرستادن و به کارگیری کسانی چون زیاد بن ابیه (سمیه) که خود در روزگار علی (ع) طرفدار آن حضرت بود و بعد با نیرنگ معاویه، به عنوان پسر ابوسفیان به نزد وی شتافت و آن گاه به حکومت عراق رسید، به سرکوبی شیعیان روی آورد. زیاد شیعیان را از گذشته می شناخت و به خوبی میتوانست آنان را که برخی به تقیه روی آورده بودند، شناسایی نماید و به سرکوبی آنان اقدام کند. او دستها و پاهای بسیاری از آنان را برید، در چشمانشان میل فرو کرد و آنان را بر شاخه های درختان آویخت. معاویه به عاملان خود دستور داده بود که کسی حق ندارد شهادت کسی از شیعیان علی و خاندان او را بپذیرد و بایستی نام این گونه افراد از دیوان بیت المال حذف شود و مقرری آنها پرداخت نگردد. وی در حکم دیگری نوشت که بایستی هر کس متهم به دوستی علی است، سرکوب و خانه اش ویران شود. (8) مقدسی نیز آورده است که معاویه بر شیعه علی چشم دوخته بود که ایشان را هر کجا بیابد به قتل برساند. (9) بر این اساس، کسان بسیاری از شیعیان همچون حجر بن عدی کندی و یارانش به شهادت رسیدند. نقطه اوج این تعرضات را می توان در مسموم ساختن خود امام حسن (ع) توسط معاویه یافت.

استواری مفهوم تشیع

بررسی واژه شیعه در این عصر می تواند ما را به نکته های تازه ای در مورد وضعیت تشیع رهنمون باشد. این بررسی نشان دهنده آن است که هرچند شیعیان در این شرایط، موقعیت سیاسی - اجتماعی عصر حکومت امام علی (ع) و همچنین اوایل عصر امام حسن (ع) را از دست داده بودند، اما اکنون نزد همگان با عنوان شیعه شناخته می شدند. واژه شیعه در پاره ای از مدارک مربوط به این عصر یافت می شود و طرز به کار رفتن آن، نشان از داشتن معنایی خاص و روشن و تبدیل شدن آن به اصطلاحی مشخص دارد؛ اگرچه به طور عموم هنوز این واژه همراهان با نام علی (ع) یا فرزندش امام حسن (ع) به کار می رود. این استعمال در موارد زیر قابل بررسی است:
1- به کار رفتن واژه شیعه در سخنان شیعیان عصر امام حسن (ع) بر اساس روایتی که کسانی چون بلاذری وابن قتیبه دینوری نقل کرده اند، دو سال پس از صلح امام حسن (ع)، جمعی از شیعیان او که به نظر می رسد از عراق آمده بودند، در مدینه با آن حضرت ملاقات کردند. سلیمان بن صرد خزاعی که در این جمع حاضر بود و بعد از شهادت امام حسین (ع) رهبری قیام توابین را برعهده داشت، خطاب به امام حسن (ع) چنین گفت: ما ینقضی تعجبنا من بیعتک معاویه و معک اربعون الف مقاتل من اهل الکوفه، سوی شیعتک من اهل البصرة و اهل الحجاز. (10) این روایت همچنین نشان دهنده آن است که شیعیان امام، تنها در شهر کوفه یافت نمی شدند، بلکه آن حضرت در مناطق دیگری چون بصره و حجاز نیز روایتی پیروانی داشته است:
2. استعمال واژه شیعه در سخنان امام حسن (ع)- در روایت مذکور پس از آنها سلیمان بن صرد خزاعی و دیگر شیعیان سخن گفتند، امام حسن (ع) درصدد پاسخگویی به آنان برآمد. در سخنان آن حضرت نیز واژه شیعه به کار رفته است . انتم شیعتنا و اهل مودتنا. (11)
3.استعمال واژه شیعه توسط مخالفان- بر اساس روایتی که در برخی منابع آمده است، هنگامی که معاویه زیاد بن ابیه را به عراق فرستاد، وی ، همان گونه که پیش از این گذشت، خشونت گسترده ای را بر ضد شیعیان به کار گرفت. امام حسن (ع) در مورد یکی از این شیعیان که سخت مورد آزار قرار گرفته بود، به زیاد نامه نوشت، زیاد متقابلا در پاسخ نامه امام حسن (ع) چنین آورد: اما بعد فقد اتانی کتابک فی فاسق یؤوی مثله الفاسق من شیعتک و شیعة ابیک. (12)

تشیع و جریانهای فکری و سیاسی

در بررسی عصر حکومت امام علی (ع)، به معرفی گروه های عمده مطرح در آن روزگار پرداختیم. آنها جریانهایی همچون شیعیان، عثمانیه، خوارج و قاعدین بودند. در آن روزگار، به علت وقوع کشاکش بین دو قدرت موجود در عراق و شام و عدم غلبه کامل یکی از آن دو بر دیگری، تا حدود بسیاری فضا برای گروه هایی که در قطب سوم جای می گرفتند، آماده بود. اما در عصر امام حسن (ع) و به ویژه پس از جریان صلح و غلبه قدرت شامیان، به تدریج دیگر جریانها و گروه ها ، غیر از عثمانیه و حزب اموی گوشه نشین و پنهان شدند و کمتر مجال ظهور یافتند.
همان گونه که پیش از این ذکر کردیم، هر چند تشیع در عصر حکومت امام علی (ع) در اوج شکوفایی و درخشش قرار داشت، اما در این روزگار به سرنوشتی دشوار دچار گشته بود. فشار گسترده امویان بر ضد شیعیان و خارج شدن قدرت از دست رهبران آنها، موجب پیدایش وضعیت جدید گردیده بود. این ناملایمات برای گروه هایی دیگری همانند خوارج که با دولت اموی سر ستیز داشتند نیز وجود داشت. و آنها نیز به شدت سرکوب می شدند. استبداد عصر اموی، تنها به جریانهایی مجال خودنمایی می بخشید که در راه منافع آنان حرکت می کردند و به شکلی در توجیه حکومت امویان و فراهم نمودن زمینه تداوم و گسترش قدرت و مشروعیت آنان گام برمی داشتند. در اینجا به بررسی از این جریانها می پردازیم.

1. عثمانیه

عثمانیه که در فصل گذشته به معرفی آنها پرداختیم، یکی از گروه های مطرح در عصر امام حسن (ع) به شمار می آیند. اینان به واسطه پیوند با دولت اموی، از موقعیت ممتازی برخوردار بودند. عثمانیه در بدو حکومت امام حسن (ع) از بیعت با آن حضرت پرهیز کردند. (13) زمانی که معاویه پس از صلح قدرت را به طول کامل در دست گرفت، از آنجایی که در تبلیغات گسترده، خود را خون خواه عثمان معرفی کرده بود، چتر حمایتیِ خود را بر سر این گروه گسترانید. بنیان گذار دولت اموی پس از آنکه دستور داد تا عمال او بر منبرها و در شهرهای مختلف به علی (ع) لعن و نفرین فرستند، خطاب به آنان نوشت:
برعکس به شیعیان عثمان و محبان و اهل بیت او توجه کنید و کسانی را که فضیلتها و مناقب او را می گویند، بزرگ شمارید و به خود نزدیک سازید و آنان را اکرام کنید و هر آنچه را روایت می کنند، برای من بنویسید. (14)

2. مرجئه

به نظر می رسد، گذشته از عثمانیه، فرقه مرجئه نیز در این عصر قابل توجه بوده اند. دیدگاه کلامی مرجئه در مورد مرتکب گناه کبیره و همچنین کافی دانستن ایمان قلبی برای نجات انسان از سوی آنان، باعث به وجود آمدن نوعی دیدگاه تسامحی در آنان گردیده بود که می توانستند گروه های مختلف کلامی و سیاسی، از جمله دولت اموی را تحمل نمایند و با آنان کنار آیند. البته در مورد چگونگی ارتباط یا پیوند مرجئه با امویان مباحث مختلفی مطرح شده است.
برخی بر این باورند که اینان به علت داشتن همین عقاید تسامح جویانه، زمینه تداوم و گسترش دولت اموی را فراهم آورده اند و امویان نیز به سبب بهره ای که از انتشار این گونه اندیشه ها می بردند، از آنان حمایت می نمودند. البته دیدگاهی دیگر، این پیوند را چندان مورد تأیید قرار نمی دهد و دست کم در مواردی ستیز مرجئه را با امویان آشکار می سازد. مادلونگ در مورد این ارتباط و دیدگاه مرجئه در خصوص امویان چنین قضاوت می کند:
هر چند آنها (مرجئه) در اصل با خلافت امویان مخالف نبودند و بر روی هم بر این باور بودند که مسلمانان با مسلمانان دیگر جز از برای دفاع از خود نباید بجنگند، پای آنها در شورشهای ضد اموی عبدالرحمان بن اشعث و یزید بن مهلب به میان کشانده شد. (15)
وی همچینین از حضور مرجئه در صحنه دفاع از تازه مسلمانان چنین یاد کرده است:
از درگیری مرجئه در مبارزه برای باز پس گیری حقوق موالی و در گرویدنهای گروهی به اسلام در سرزمینهای خاوری، نخستین بار در زمان عمر دوم خلیفه اموی سخن رفته است. (16)
حسین عطوان نیز بر این باور است که گروهی از مرجئه یا بنی امیه سازش می کردند و جماعتی دیگر با آنان از در ستیز برمی آمدند:
قدریان در محافل مرجئه پرورش یافتند و سپس به انگیزه اعتراض بر سازش و نرمش مرجئه با بنی امیه و ناروا شمردن سکوت ایشان در برابر مخالفتهای امویان بر قرآن و سنت پیامبر و رد خموشی گزیدن آنان در برابر ظلم و تعدی بنی امیه بر امت مسلمان، از ایشان کناره گرفتند. (17)
نویسنده مذکور در مورد رفتار مرجئه جبریه چنین می نویسد:
مرجئه جبریه، گروهی سیاسی، انقلابی و مبارز بوده اند. آنان انحصار طلبی امویان را در زمینه حکومت تقبیح می کردند و نظریه ایشان را درباره خلافت و موروثی بودن حکومت رد می کردند و با اعمال و رفتارهای مختلف آنان به مبارزه برمی خواستند.
از مفاسد مالی بنی امیه پرده برمی داشتند و سرانجام هدف پایان دادن به قدرت و ساقط کردن حکومت ایشان را دنبال می کردند. رهبران مرجئه جبریه، هرگاه فرصتی پیش می آمد و یا در خود احساس قدرتی می کردند، به نبرد با امویان برمی خواستند. نهضتها و قیامهای این فرقه، از زمان عبدالملک بن مروان به بعد، یعنی تا زمان مروان بن محمد نه تنها متوقف نشد، بلکه همچنان ادامه یافت و خلفای اموی نیز متقابلا با آنان مبارزه و شدیدا سرکوبشان می کردند. (18)
بر اساس آنچه این دو پژوهشگر نیز بر آن تأیید کرده اند، چه بسا بتوان گفت که مبارزه و درگیری مرجئه با امویان، در اوایل عصر این دولت وجود نداشته و همچنین به همه شاخه های این فرقه مربوط نمی شده است. افزون بر این، چنین مبارزه ای به پایه درگیری شیعیان یا خوارج با امویان نمی رسیده است.

3. خوارج

هر چند اکثریت هسته اصلی خوارج که در عصر حکومت امام علی (ع) و پس از نبرد صفین شکل گرفتند، در جنگ نهروان به قتل رسیدند و نبرد فوق، ضربه مهلکی بر این فرقه وارد آورد، اما باقی مانده آنان با طرفدارانی که جذب نمودند، به یکی از جریانهای مهم سیاسی - اجتماعی در دوره امام حسن (ع) و عصر امویان تبدیل شدند. از آنجایی که خوارج برعکس مرجئه، همواره به دنبال ستیز با امویان بودند، بخشی از توان دولت اموی به سرکوبی این فرقه معطوف می گشت، همان گونه که خوارج نیز در مقابل، قیامهای متعددی را بر ضد سلطه امویان به راه می انداختند. مواضع خوارج در عصر امام حسن (ع) تا حدود زیادی روشن است. به نظر می رسد آنان به سبب کینه ای که از امام علی (ع) و شیعیان، به ویژه به واسطه نبرد نهروان در دل داشتند، از بیعت با آن حضرت در آغاز حکومت پرهیز کند. خوارج به تدریج همچون معاویه در مقابل حکومت امام حسن (ع) قرار گرفتند و با تضعیف آن، ناخودآگاه زمینه غلبه امویان را فراهم آوردند. هنگامی که به دنبال لشکرکشی معاویه به سوی عراق، سپاه امام حسن (ع) در مقابل سپاه شام قرار گرفت، خوارج در حمله به خیمه آن حضرت و غارت آن ، نقش اساسی داشتند، همان طور که یکی از خوارج به نام جراح به سنان اسدی، با وارد کردن ضربه خنجری به پای امام در ساباط مدائن، وی را به شدت مجروح و از لحاظ جسمی ناتوان ساخت و این امر در متفرق شدن سپاه امام حسن (ع) و فراهم آمد زمینه های صلح آن حضرت با معاویه، تأثیر فراوانی گذاشت. پس از تسلط معاویه بر عراق، ستیز وی با خوارج آغاز گشت. او پس از صلح و هنگامی که هنوز امام حسن (ع) در کوفه بود، از وی خواست تا در سرکوبی خوارج او را یاری دهد که حضرت ان را نپذیرفت و معاویه اهالی کوفه را به انجام این سرکوبی وادار کرد. (19)
این درگیری های معاویه چه بسا آغاز درافتادن امویان با خوارج بود و پس از آن، در سراسر عصر آنان ادامه یافت. منابع تاریخی پرده از قیامهای متعددی برمی دارند که در عصر امویان توسط خوارج راه اندازی شده است. این حرکتها نه تنها در سرزمینهای شرق خلافت روی داد، بلکه به افریقا و حتی اندلس نیز کشانده شد. در زمان معاویه، خوارج به رهبری مستورد بن علقه در سال 43 ق و خراش عجلی در سال 52 ق، و نیز عروة بن ادیه در سال 58 ق در کوفه سر به شورش برداشتند. در بصره نیز یزید مالک باهلی به سال 45 ق حرکت خوارج را رهبری کرد، همان گونه که در همین دوره، مرداس بن حدیر در آخرین سال حیات معاویه، در اهواز خوارج را به شورش واداشت. در روزگار عبدالملک، خوارج در جزیره، آشوبی را به رهبری صالح بن مسّرح راه اندازی کردند که محمد بن مروان به سوی آنان اعزام گردید و در این درگیری ها، صالح به قتل رسید. شبیب بن یزید شیبانی که جانشین صالح شد، قیام را به کوفه کشاند و سپس به طرف اهواز رفت، اما به هنگام عبور از پل نهر دجیل به سال 77 ق از اسب فرو افتاد و غرق شد. (20) در دوره دیگر خلفای اموی نیز شورشهای خوارج همچنان ادامه یافت. در زمان مروان بن محمد، آخرین حاکم اموی به علت آشفتگی گسترده ای که به خلافت راه یافته بود، قیامهای خوارج گسترش یافت. خوارج به رهبری سعید بن بهدل شیبانی در جزیره قیام کردند. آنها حتی در مدینه نیز شوریدند و بر آن شهر تسلط یافتند. به گفته یعقوبی، مردم شهر مدینه ناچار بودند پشت سر حمزه خارجی نماز بگذارند، اما دوباره در منزل آن را قضا کنند. (21)
بی تردید می توان قیامهای متعدد خوارج را، به ویژه آنچه در پایان این سلسله روی داد، از عوامل مؤثر در سقوط دولت اموی قلمداد کرد.

حوادث شهادت و دفن آن حضرت

به رغم آنکه امام حسن (ع) از حکومت کناره گرفته بود، تحمل وجود ایشان برای دولت اموی دشوار می نمود؛ زیرا آن حضرت می توانست در رهبری و هدایت شیعیان و ایجاد روح حرکت و جوشش در آنان، هر چند به طور مخفی و آرام مؤثر باشد. به ویژه زمانی که معاویه تصمیم گرفت تا فرزند خویش را به عنوان جانشین خود مطرح سازد و خلافت را موروثی کند، وجود شخصیتی چون امام حسن (ع) مانع بزرگی بر سر راه او بود.
بدین جهت، معاویه بارها در هنگام اقامت امام در مدینه، تصمیم به کشتن مخفیانه وی گرفت و به اقداماتی در این زمینه دست زد، اما نتیجه ای نگرفت. تا آنگاه که با همکاری همسر آن حضرت یعنی جعده، به این آرزوی خود جامه عمل پوشاند. امام حسن (ع) چون در آستانه رحلت قرار گرفت، برادر خود حسین بن علی (ع) را فراخواند به او چنین فرمود:
این سومین مرتبه ای است که من مسموم می شوم و در گذشته چون امروز مسموم نشده ام. من امروز وفات خواهم کرد. چون درگذشتم، مرا کنار رسول خدا (ص) دفن کن که کسی سزاوارتر از من در نزدیکی به او نیست. مگر آنکه از این کار منع شوی که در آن صورت، نبایستی به اندازه حجامتی خون ریزی شود. (22)
هنگامی که امام حسن (ع) به شهادت رسید، امام حسین (ع) پیکر پاک او را به مدفن پیامبر (ص) انتقال داد، اما مروان بن حکم و سعید بن عاص از دفن او در کنار پیکر پیامبر (ص) جلوگیری کردند. (23) همچنین نقل شده که عایشه نیز ایستادگی و مخالفت کرده و گفته است من اجازه چنین دفنی را نمی دهم؛ زیرا آنجا خانه من است اما چون قاسم بن محمد بن ابی بکر به او گفت که آیا می خواهی چون روز جمل فتنه ای دوباره پدید آوری وی بازگشت. هنگامی که از دفن امام حسن (ع) در کنار پیامبر (ص) ممانعت به عمل آمد، کسانی که جنازه را تشیع می کردند، از حسین (ع) اجازه خواستند تا با مروانیان درگیر شوند، اما آن حضرت وصیت امام حسن (ع) را یادآوری کرد و به دنبال آن، بدن آن حضرت را در بقیع به خاک سپردند. (24)
بدین ترتیب با دسیسه معاویه، امام حسن (ع) بنابر قول مشهور، در بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاه هجری به شهادت رسید.

خلاصه

شرایط سیاسی و اجتماعی و تحولات نظام قدرت، از جمله مسائل تأثیر گذار بر جریانهای فکری و اعتقادی است. تشیع نیز از این چرخه برکنار نبوده است و تاریخ آن را بایستی در همین راستا بررسی کرد. عصرامام حسن (ع) به لحاظ تحولات سیاسی به دو بخش تقسیم می شود: بخش اول، با آغاز حکومت آن حضرت که در پی شهادت امام علی (ع) و بیعت با وی انجام گرفت آغاز می شود و تا صلح با معاویه ادامه می یابد. بخش دوم، سالهای پس از صلح تا شهادت و مسموم شدن آن حضرت را در برمی گیرد.
بخش نخست هر چند به لحاظ زمانی چند ماه بیشتر نپایید، اما در مقایسه با بخش دوم که قریب یک دهه ادامه یافت، برای تشیع بسیار بااهمیت بود؛ زیرا در طی مدت مذکور، امام حسن (ع) به عنوان پیشوای شیعیان، بخش مهمی از قدرت سیاسی و اجتماعی را در اختیار داشت و این امر زمینه تحرک و فعالیت شیعیان را فراهم می آورد. برعکس دوره پس از صلح را می توان عصر محنت شیعیان به حساب آورد؛ زیرا با انتقال نهایی قدرت به امویان و تسلط معاویه بر جامعه اسلامی، سختگیری شدیدی در مورد شیعیان اعمال گردید و روز به روز بر دامنه این سیاست افزوده گشت و حاکمیت سیاسی به براندازی جریان تشیع و کنار زدن رهبری آن همت گماشت. شهادت امام حسن (ع) نمود دشوارترین مرحله از تاریخ تشیع در پایان دهه پنجم هجری به شمار می آید.

محورهای مطالعاتی

1- بررسی نقش شیعیان در جریان بیعت با امام حسن (ع).
2- شناخت چهره های برجسته شیعه و مواضع آنان در عصر امامت امام حسن (ع).
3- مطالعه دسته بندی موجود بین طرفداران امام حسن (ع) در دوره حکومت آن حضرت.
4- بررسی چگونگی پراکندگی شیعیان در عصر امامت امام حسن (ع).
5- مقایسه وضعیت شیعیان در دوره حکومت امام حسن (ع) و پس از صلح با معاویه.
6- بررسی علت مخالفت برخی از طرفداران امام حسن (ع) با صلح.

پي نوشت :

1- مقاتل الطالبیین، ص 159-160.
2- همان، ص 161.
3- الاخبار الطوال، ص 220.
4- همان.
5- همان ص 221.
6- همان.
7- نخجوانی، هندوشاه، تجارب السلف، ص 54.
8- شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 15-16.
9- البدء و التاریخ، ج 6، ص 5.
10- الامامة و السیاسیة، ص 163؛ أنساب الأشراف، ج 3 ص 290-291.
11- همان.
12- أنساب الأشراف، ج 3، ص 294-295.
13- اصفهانی، ابوالفرج الأغانی، ج 11، ص 116، نقل از : شیعه در تاریخ، ص 151).
14- سبحانی، جعفر، الشیعة فی موکب التاریخ، ص 114- 116.
15- مادلونگ، ویلفرد، فرقه های اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، ج 7، ص 38.
16- همان، ج 7، ص 39.
17- عطوان، حسین ، فرقه های اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی، ترجمه حمید رضا شیخی، ج 7، ص 16.
18- همان، ص 101.
19- الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 275.
20- همان، ج 4، ص 151-177.
21- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 339-340.
22- همان، ص 225؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 16-21.
23- نهایة الارب، ج 20، ص 321.
24- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 225؛ نهایة الارب، ج 20، ص 322.

منبع: برگرفته از تاریخ تشیع (1)




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط