عوامل مؤثر بر فرهنگ، تبادل و تهاجم فرهنگي

وقتي سخن از عوامل مؤثر فرهنگ در ميان است، مراد عواملي است که مي تواند باعث پويايي و ادامه ي حيات و موجوديت و به اصطلاح تثبيت يک فرهنگ گردد، يا بالعکس، تضعيف و انحطاط و مرگ يک فرهنگ را به دنبال داشته باشد. البته نبايد پنداشت که فرهنگ امري سراسر منفعل است. در واقع، آنچه قدرت تأثيرگذاري عوامل مورد بحث- با هر ماهيتي- را کاهش يا افزايش مي دهد و به اصطلاح شرط لازم و کافي براي مؤثر بودن چنين عواملي به حساب مي آيد و يا مانعي جدي در مقابل اين
شنبه، 9 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل مؤثر بر فرهنگ، تبادل و تهاجم فرهنگي
عوامل مؤثر بر فرهنگ، تبادل و تهاجم فرهنگي
عوامل مؤثر بر فرهنگ، تبادل و تهاجم فرهنگي





وقتي سخن از عوامل مؤثر فرهنگ در ميان است، مراد عواملي است که مي تواند باعث پويايي و ادامه ي حيات و موجوديت و به اصطلاح تثبيت يک فرهنگ گردد، يا بالعکس، تضعيف و انحطاط و مرگ يک فرهنگ را به دنبال داشته باشد. البته نبايد پنداشت که فرهنگ امري سراسر منفعل است. در واقع، آنچه قدرت تأثيرگذاري عوامل مورد بحث- با هر ماهيتي- را کاهش يا افزايش مي دهد و به اصطلاح شرط لازم و کافي براي مؤثر بودن چنين عواملي به حساب مي آيد و يا مانعي جدي در مقابل اين عوامل است، اموري است که به خود فرهنگ مربوط مي شود.
از سوي ديگر، نبايد پنداشت که عوامل تأثيرگذار بر فرهنگ همواره ماهيتي بيگانه و بيروني دارند و خارج از مرزهاي جغرافيايي که بستر رواج و حيات يک فرهنگ است، مي باشند؛ بلکه بايد توجه داشت که مکانيزم ها و شيوه هايي که يک جامعه براي حفظ، تثبيت و انتقال فرهنگ خويش به کار مي گيرد، نيز در اين امر مؤثراند، از اين رو مي توان، عوامل مؤثر بر فرهنگ را به سه دسته عوامل ذاتي (مربوط به خود فرهنگ)، عوامل دروني (مربوط به جامعه اي که يک فرهنگ در آن وجود دارد) و عوامل بيروني (عوامل بيرون از مرزهاي جغرافيايي) تقسيم کرد. بايد توجه داشت که يک فرهنگ غالباً و نه همواره داراي يک حوزه ي جغرافيايي خاص است. به همين سبب وقتي از فرهنگ اسلامي يا فرهنگ مسلمانان سخن مي گوييم، لزوماً خود را به يک مرز جغرافيايي خاص محدود نکرده ايم.

1. عوامل ذاتي

گفتيم که فرهنگ مجموعه اي از عناصر است که توسط جمعي از انسان ها پذيرفته شده است. آنچه به خود فرهنگ باز مي گردد و درجه ي مقبوليت آن را افزايش يا کاهش مي دهد و آن را در مقابل موانع و آسيب ها مقاوم يا سست و ضعيف مي سازد، عواملي است که به نحوي به خود اين عناصر و نحوه ي ترابط و انسجام آنها با يکديگر باز مي گردد.
يک. هماهنگي عناصر تشکيل دهنده
عناصر فرهنگي جدا و منفک از يکديگر نيستند، بلکه علاوه بر وجود نوعي ارتباط ريشه اي ميان آنها، در کارکرد و حيات يکديگر نيز مؤثرند، مثلاً هنجارها برخاسته از ارزش ها و ارزش ها نيز برخاسته از عقايد و باورهاست. به همين دليل، هر قدر هنجارهايي که در يک اجتماع وجود دارد، با ارزش هاي مقبول در آن جامعه و نيز عقايد و باورهاي پذيرفته شده، همخواني بيشتري داشته باشند، درجه قوت و کارآمدي آنها بيشتر خواهد بود. در نقطه ي مقابل، اگر هنجارها صرفاً به صورت الزامي يا توصيه اي در جامعه مطرح باشند و ارزش ها و عقايدي با آنها همراهي نکنند، رعايت آزادانه هنجارها نيز تضمين نمي شود. مثلاً وقتي عقيده به وجود آخرت در ميان مردم وجود داشته باشد، ارزشمندي ايثار و شهادت بيشتر آشکار مي شود و از اين رو حضور در صحنه هاي دفاع از حيثيت و کيان فرهنگ اسلامي نيز هيچ گاه نيازمند الزام و زور نخواهد بود؛ بلکه افراد با طيب خاطر به اين هنجارها عمل مي کنند. حال اگر عقيده به وجود جهاني ديگر، در جامعه اي به صورت سطحي وجود داشه باشد و برتري توجه به زندگي دنيايي و معيشت روزمره بيش از اهتمام به امور آخرت بود، ديگر کمتر جايي براي عمل به هنجارهايي که نفع دنيايي آنها چندان ملموس و محسوس نيست، وجود خواهد داشت.
دو. درجه قوت عناصر فرهنگ
دومين عامل ذاتي که به خود فرهنگ باز مي گردد، درجه ي قوت و ضعف عناصر يک فرهنگ است. بدين معنا که هر قدر عناصر يک فرهنگ از قوت بيشتري برخوردار باشند، درجه ي تأثيرپذيري آنها از عوامل مخرب و آسيب زا نيز کمتر است، و زمينه ي کمتري براي تأثيرگذاري و کارآمدي عوامل بيروني وجود دارد. مثلاً هر قدر براي عقايد و باورهاي موجود در يک جامعه، استدلالات منطقي و قوي تري وجود داشته باشد، شکنندگي اين عقايد در مقابل شبهات کمتر مي شود و از اين رو زمينه ي عمل به هنجارها و احترام به ارزش هايي که بر اين عقايد و ارزش ها مبتني است، بيشتر مي شود. همچنين، هر قدر صنايع و فرآورده هاي مادي يک جامعه کارآمدي بيشتري داشته باشد، در واقع ابزارهاي فرهنگي بيشتري فراروي آن جامعه قرار دارد.
سه. انعطاف پذيري و پاسخگويي به نيازهاي بشري
فرهنگ علاوه بر آن که به طور کلي پاسخگوي برخي نيازهاي انساني، از قبيل «هويت طلبي» است، هر يک از عناصر آن نيز به نوعي، برخي از نيازهاي انساني را پاسخ مي گويد. اما از آنجا که نيازهاي انسان تنها به نيازهاي ثابت، محدود نمي شود، فرهنگ ها بايد بتوانند به نيازهاي مقطعي و زماني و متغير آدمي نيز پاسخ مناسب دهند؛ در غير اين صورت، هر گونه تلاشي براي انتقال، ترويج و تثبيت آن فرهنگ، راه به جايي نخواهد برد و زمينه ي تحقير فرهنگي و هضم شدن در فرهنگ هاي بيگانه، فراهم خواهد شد.
چهار. جذابيت و دلنشيني
عامل اخير در واقع ماهيتي جدا از عاملي که پيش از اين بيان شد، ندارد؛ چه اين که، يکي از ثمرات پاسخگو بودن به نيازهاي بشري، جذابيت و دلنشيني فرهنگ است، اما مي توان با تأکيد بر جنبه هاي جذابيت لازم در هر يک از عناصر بر اين عامل تأکيد ويژه داشت. ارزش ها، عقايد و باورها و نيز صنايع و سمبل ها، بايد براي مخاطبان يک فرهنگ جذابيت فراواني داشته باشند تا به لحاظ رواني، زمينه ي اعتقاد و عمل به اين گونه امور را فراهم آورند.

2. عوامل دروني

گفتيم که فرهنگ امري جدا از جامعه نيست و هيچ جامعه اي جدا از فرهنگ نيست. در حقيقت، وقتي از يک فرهنگ سخن مي گوييم، انگشت اشاره ي ما متوجه جامعه است و آن فرهنگ به مثابه ي روح، در تار و پود آن جامعه نفوذ کرده است. اگر فرهنگ به يک جامعه قوام و حيات و موجوديت مي بخشد، جامعه نيز با مکانيزم هاي خاصي- که آن نيز به عقيده ي برخي جزء فرهنگ آن جامعه است- به انتقال، ترويج، تثبيت و تکامل آن فرهنگ کمک مي کند. جامعه عمدتاً با دو مکانيزم عمده ي «جامعه پذيري» و «کنترل يا نظارت اجتماعي» به مدد فرهنگ خود مي شتابد، و در واقع اين دو عامل، دو عاملي دروني اند که اگر به صورتي موفق طراحي و اجرا شوند، تضميني براي تداوم آن فرهنگ به حساب مي آيند؛ بديهي است در صورتي که فرآيند جامعه پذيري و کنترل يا نظارت اجتماعي، با شکست و ناکامي روبه رو شود، زمينه هاي تزلزل و سستي و حتي فروپاشي فرهنگي نيز فراهم مي آيد.
از آنجا که مديران فرهنگي، به ويژه در بخش مدارس و دانشگاه ها، بيشتر با اين دو فرآيند سر و کار دارند، به اجمال توضيحي از اين دو فرآيند ارائه مي کنيم.
يک. جامعه پذيري
فرآيند جامعه پذيري يا اجتماعي شدن، عبارت است از «جرياني که به برکت آن شخص انساني در طول دوران حيات خويش تمامي عناصر اجتماعي- فرهنگي محيط خود را فرا مي گيرد و دروني مي سازد و با ساخت شخصيت خود، تحت تأثير تجارب و عوامل اجتماعي معنا دار يگانه مي سازد تا خود را با محيط اجتماعي که بايد در آن زيست نمايد تطبيق دهد» (1). اين فرآيند به مدد مکانيزم ها و روش هاي گوناگوني چون آموزش و پرورش- با شيوه هاي گوناگون آن- تبليغات و... انجام مي گيرد و نهادهاي گوناگوني چون خانواده، آموزش و پرورش، مربيان و روحانيون و مبلغان، صدا و سيما و... در آن مشارکت دارند.
دو. نظارت و کنترل اجتماعي
با وجود فرآيند جامعه پذيري، امکان اين که برخي افراد هنجارها، ارزش ها، عقايد و باورها و به طور کلي همه ي عناصر فرهنگي را محترم نشمارند و از انجام وظيفه خويش در قبال آن سرباز زنند، وجود دارد. در اينجا دومين عامل به کمک «فرهنگ» يک اجتماع مي آيد که از آن به فرآيند نظارت و کنترل اجتماعي ياد مي کنيم، برخي، از اين فرآيند به عنوان دومين خط دفاع از کيان نظام اجتماعي، و از جمله فرهنگ، ياد کرده اند (2) که در حقيقت، واکنشي است از سوي جامعه در مقابل اعضاي عصيانگر خود. بخشي از اين فرآيند همان واکنش ها و مجازات هاي دولتي است که يا به صورت قضايي (مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي) و يا به صورت اداري، بسته به نوع رفتاري که از فرد سر مي زند و بر حسب شخصيت او، اعمال مي شود. بخش ديگر اين فرآيند توسط آحاد و گروه هاي اجتماعي به اجرا در مي آيد و همان چيزي است که در لسان روايات ما از آن به عنوان امر به معروف و نهي از منکر ياد مي شود (3). طبيعي است مديريت هاي فرهنگي نيز، نه به عنوان يک مأمور دولت، بلکه به عنوان بخشي از بدنه ي اجتماع مي توانند- و بلکه بايد- شيوه هاي مختلف عکس العمل نسبت به اين هنجارشکني ها را مطابق با مقررات شريعت و حکومت بيابند و به اجرا در آورند و دست کم به واکنش هاي معقول و مشروع نسبت به اين گونه رفتارها ترغيب نمايند. به بيان ديگر مديران فرهنگي هم بايد اهتمام لازم را نسبت به فرآيند جامعه پذيري و انتقال درست فرهنگ صحيح به مخاطبان خود داشته باشند و هم نسبت به متخلفان و هنجارشکنان (فرهنگ ستيزان) واکنش منطقي ارائه دهند.
بي ترديد در حوزه فرهنگي تنها و مؤثرترين پاسخ، پاسخ هاي فرهنگي مي باشد.

3. عوامل بيروني

اگر روزگاري مي توانستيم از يک فرهنگ جدا و متمايز از ساير فرهنگ ها که هيچ گونه تأثيري از ديگر فرهنگ ها نمي پذيرد و با آنها هيچ ارتباطي ندارد، سخن بگوييم، امروزه اين سخن هيچ جايي ندارد. البته خلق و خوي، استعلا و سلطه طلبي گروهي از انسان ها همچنان وجود دارد و بلکه به سبب پيشرفت هاي ياد شده چه بسا بيشتر نيز شده است؛ به ويژه آن که، امکان سلب حيات روحي و معنوي يک ملت قبل از فتح مرزهاي جغرافيايي آن بسيار بيشتر از گذشته فراهم شده است. از اين رو، فرهنگ يک جامعه در معرض دو جريان بيروني که ماهيتاً تفاوت زيادي با هم دارند، قرار دارد. آن دو عبارتند از: 1. تبادل فرهنگي؛ 2. تهاجم فرهنگي.
يک. تبادل فرهنگي
اثر همجواري کشورها با يکديگر، رفت و آمد ملت ها به کشورهاي هم ديگر و مطالعه آداب و رسوم و سنن و فرهنگ يک ديگر، اين است که هر ملتي با نقاط ضعف و قوت و منفي و مثبت فرهنگ خود آشنا مي شود و مي کوشد تا نقاط مثبت فرهنگ ديگر را بپذيرد و نقاط منفي فرهنگ خود را اصلاح کند. از اين رو تبادل فرهنگي نه امري ممکن که لازم است و به قول مقام معظم رهبري:
«هيچ ملتي از اين که معارفي را در تمام زمينه ها از جمله فرهنگ و مسائلي که عنوان فرهنگ به آن اطلاق مي شود، از ملت هاي ديگر بياموزد، بي نياز نيست. در هميشه تاريخ هم همين طور بوده و ملت ها در رفت و آمدهايشان با يکديگر، آداب زندگي، خلقيات، علم، نحوه لباس پوشيدن، آداب معاشرت، زبان، معارف و دين را از هم فراگرفته اند. اين مهمترين مبادله ملت ها با هم بوده است که از تبادل اقتصادي و کالا هم مهم تر بوده... اين براي تازه ماندن معارف و حيات فرهنگي در سرتاسر عالم يک روند ضروري است» (4).
پيامبر گرامي اسلام با توصيه هاي ارزشمند خويش به علم آموزي- هر چند با مشقت هاي فراوان و تحمل زحمت هاي طاقت فرسا همراه باشد- و آموختن دانش از چيني هاي غير مسلمانان (5) و نيز با اعزام مبلغين خود به کشورهاي مختلف بر ضرورت و وجوب اين مبادله فرهنگي تأکيد نموده اند. البته تبادل فرهنگي به معناي پذيرش هر امر به ظاهر مطلوب، زيبا، جذاب و دلنشين از فرهنگ بيگانه نيست، بلکه اين پذيرش نيز بايد بر مبناي اصول و معيارهاي ثابت و قطعي عقلي و ديني انجام گيرد. نکته ي مهم ديگر اين است که در تبادل فرهنگي، بايد همواره با حالت فعال و با انگيزه و دقت و تخصص کافي به سوي پذيرش مثبتات فرهنگ ديگر گام برداشت و هرگونه حرکت انفعالي مي تواند کيان فرهنگي يک ملت را مخدوش سازد که نمونه آن را مي توان در روند اعزام دانشجو به غرب و غربزده شدن تعدادي از دانشجويان در دوران قبل از انقلاب ملاحظه کرد.
دو. تهاجم فرهنگي
همچنان که پيش از اين نيز خاطرنشان کرديم، اگر روزگاري تهاجم نظامي، تنها راه غلبه بر يک ملت و کشورگشايي بود، امروزه اين امر بيشتر جاي خود را به تهاجم فرهنگي داده و دست کم تهاجم فرهنگي زمينه ساز بسيار مناسبي براي تهاجم هاي نظامي است، و هزينه هاي گزاف و انبوه آن را بسيار کاهش مي دهد. در تهاجم فرهنگي، همچنان که از عنوان آن پيداست، فرهنگ يک ملت مورد هجوم و آماج حملات قرار مي گيرد اين امر از يک سو با تخريب مباني و مبادي فرهنگي و نيز تمسخر و استهزا و بي ارزش و مخرب جلوه دادن عناصر گوناگون - و البته حياتي- يک فرهنگ و از سوي ديگر به وارد سازي عناصر منفي فرهنگي و مخرب با جلوه هاي جذاب و دلنشين صورت مي گيرد. اين تهاجم در هر شکل آن، در قالب فرهنگي انجام مي گيرد، مثلاً با نوشتن مقالات، کتاب ها، رمان ها، ساختن فيلم ها و سريال ها و سرودن اشعار، اموري همچون حجاب و عفاف و نماز و دعا و... مخل و مزاحم زندگي افراد تلقي مي گردد و در نقطه ي مقابل، يافتن جايگاه مناسب در اجتماع و داشتن شخصيت حقيقي، مشروط به تن زدن از اين گونه معيارهاي مذهبي عنوان مي گردد. بديهي است که اين امر نيازمند عناصري از داخل يک جامعه است که اين تهاجم را ياري رسانند و به اصطلاح ستون پنجم دشمن باشند. البته مقابله فيزيکي با اين گونه اشخاص، بر عهده ي مديريت ها و بخش هاي ديگر جامعه است، اما همه ي مديران و به ويژه مديران فرهنگي به عنوان يک قاعده، بايد بدانند که:
نبرد فرهنگي را با مقابله به مثل مي شود پاسخ داد. کار فرهنگي و هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي شود، جواب داد: تفنگ او قلم است.(6)
اين امر از سويي نيازمند شناخت دقيق ترفندها و حيله ها و ابزارهاي دشمن و از سوي ديگر شناخت دقيق نقاط ضعف و قوت خويش و کوشش در جهت تقويت آنها و برنامه ريزي همه جانبه با اين تهاجم است.
از جمله نکات مهم در اين بحث، شناخت دقيق ماهيت تهاجم فرهنگي و تفاوت آن با تبادل فرهنگي و نيز شناخت دقيق مراحل و ابعاد تهاجم فرهنگي است. شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مصوبه ي 1378/12/24 خود با عنوان «سياست هاي مقابله با تهاجم فرهنگي»(7)، مباحث مهم و مفصلي را در اين باره آورده است که مختصري از آن را در اينجا گزارش مي کنيم.
در اين مصوبه درباره مفهوم تهاجم فرهنگي آمده است:
تهاجم فرهنگي عبارت است از تلاش برنامه ريزي شده و سازمان يافته تمام يا بخشي از يک يا چند گروه اجتماعي - فرهنگي يا ملت يا جامعه يا تمدن و يا دولت، براي تحميل مباني و اصول اجتماعي، باورها، ارزش ها، اخلاقيات و رفتارهاي مورد نظر خويش بر ساير گروه ها و جوامع، و ارائه اطلاعات انبوه به ملت ها و تغيير در نظام و ارزش هايشان به طوري که تصميم گيري ها در کشور مورد تهاجم منجر به تأمين سياسي و اقتصادي و... کشورهايي بشود که از اين حربه استفاده مي کنند. هدف از تهاجم فرهنگي کنترل فرآيند تصميم گيري و شيوه اطلاع رساني و تغيير در نظام ارزش هاست که منجر به استيلاي سياسي و اقتصادي آنها مي شود، بدين ترتيب که «مهاجم فرهنگي» سعي مي کند با استفاده از برتري اقتصادي، سياسي، نظامي، اجتماعي و فن آوري، به مباني انديشه و رفتار يک ملت هجوم آورد و با تحديد، تضعيف، تحريف و احياناً نفي و طرد آنها، زمينه حاکميت انديشه، ارزشها و رفتارهاي مطلوب خويش را فراهم آورد... بنابراين تهاجم فرهنگي به مفهوم نفي هويت فرهنگي و ملي کشور مورد هجوم، براي برقرارکردن سلطه فکري و فرهنگي از طريق تغيير باورها، رفتارها، روش ها و آداب و رسوم زندگي فردي و اجتماعي آن ملت، منطبق با الگوهاي فرهنگ مهاجم خواهد بود.
اين مصوبه در ادامه با تعريف تبادل فرهنگي، تفاوت هاي آن را با تهاجم فرهنگي چنين بيان مي دارد:
تبادل فرهنگي، آموختن و فراگرفتن انتخابي پاره اي از انديشه ها و رفتارها از فرهنگ هاي ديگر به وسيله عموم افراد يک جامعه است. در تبادل فرهنگي، هدف، بارور کردن و کامل نمودن فرهنگ ملي است؛ ولي هدف تهاجم فرهنگي، تسلط بر فرهنگ ديگر و خود باخته و دنباله رو نمودن آن و احياناً، از بين بردن فرهنگ ديگر است. تبادل فرهنگي با آگاهي و اراده است، ولي تهاجم فرهنگي با تحميل خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه انجام مي شود. در تبادل فرهنگي، فرهنگ ها گيرنده ي عناصر مطلوب فرهنگي از يکديگرند؛ اما در تهاجم فرهنگي، فرهنگ مهاجم هنجارها، باورها و ارزش هاي خود را که در فرهنگ مورد تهاجم نامطلوبند، بر فرهنگ مورد تهاجم تحميل مي کنند. تبادل فرهنگي، با اتکا به نقاط قوت فرهنگ ها انجام مي شود، ولي تهاجم فرهنگي با اتکا به نقاط قوت فرهنگ مهاجم و نقاط ضعف فرهنگ مورد تهاجم به وقوع مي پيوندد.
اين مصوبه در ادامه سه اصل محوري گزينش، تحصيل و جذب و توليد فرهنگي را مشخص کننده ي مرز ميان تبادل و تهاجم فرهنگي مي داند؛ به اين معنا که «تبادل فرهنگي» گزينش صرف يا تسليم در برابر فرهنگ بيگانه نيست، بلکه فرآيندي است که در آن، فرهنگ خودي با توجه به غناي دروني خويش و با در نظر داشتن نيازهاي خود، جزئي از فرهنگ بيگانه را گزينش و تحليل مي کند و آن را در قالب يک بازتاب فرهنگي، همگون و هم سنخ با ماهيت خود، به کار مي گيرد؛ اما اگر هر يک از اين سه اصل از جريان تعامل خارج شوند و قدرت فرهنگي بيگانه در اين داد و ستد، اعمال گردد و حاکم شود، پديده اي شکل مي گيرد که آن را «تهاجم يا هجوم فرهنگي» مي ناميم.
اين مصوبه در ادامه مراحل و ابعاد تهاجم فرهنگي را به تفصيل مورد بحث قرار داده است. اين مراحل و ابعاد به اختصار عبارتند از:
1. شناخت ملت ها. مهاجمان فرهنگي به خوبي از فرهنگ ملت ها مطلع اند و نقاط ضعف و قوت آنها را مي شناسند.
2. بي هويت کردن و از خود بيگانه ساختن ملت ها. از طريق تضعيف باورها و اعتقادات مذهبي، بي ارزش ساختن ارزش هاي اخلاقي و ترغيب به رها شدن از قيود (اباحي گري)، تحريف و تحقير تاريخ آن ملت، تخريب و نفي هويت ملي، تخريب الگوها و اسوه هاي خودي، ترويج خط و زبان مردم، تحقير استعدادها و توان مردم، تعارض علم و دين و ناکارآمد نشان دادن دين.
3. تحميل فرهنگ خود از طريق آموزش. به ويژه اگر در کشور مورد تهاجم فرآيند اعزام دانشجو بدون مطالعه دقيق صورت گيرد. تبليغات، ارتباطات، انتشارات و تحقيقات و پژوهش ها.
آنچه مهم است و نبايد به هيچ وجه از آن غافل شد، عوامل دروني سلطه پذيري فرهنگي يا پذيرش تهاجم فرهنگي است که گستره ي آن علاوه بر مسائل نظري، تمام ساختارها و ابعاد و فرآيندهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و... درون يک کشور را شامل مي شود. در اين ميان آنچه از حيث نظر و عمل، به بعد فرهنگي و مديريت هاي فرهنگي مربوط مي شود و در اين مصوبه نيز مورد توجه قرار گرفته است، اموري است که پاره اي از آنها به قرار زير است:
- آسيب پذيري در فهم و درک مسائل فرهنگي و هنري؛
- عدم تعميق بينش، دانش و تربيت ديني به عنوان مباني فرهنگ و انديشه ي ملي؛
- عدم تبيين مباني و سياست هاي اصولي نظام در عرصه ي فرهنگ و هنر (ادبيات، فيلم، تئاتر، موسيقي، نقاشي و...)؛
- فقدان الگوي فرهنگي در سطوح مختلف فرهنگي؛
- وجود ضعف هاي جدي در نظام تعليم و تربيت؛
- آميختگي مصالح فرهنگي نظام با منافع گروه ها؛
- تسلط بعضي خرده فرهنگ ها از طريق سياسي بر فرهنگ ملي در تاريخ کشور؛
- کم توجهي به فرهنگ در نظام برنامه ريزي کشور؛
- توزيع نامناسب امکانات فرهنگي؛
- تضعيف يا عدم توجه به نهادهاي فرهنگي سنتي (مانند کانون ها و هيئت هاي مذهبي، فعاليت هاي محلي و مذهبي) و عدم جايگزيني نهادهاي جديد؛
- عدم شناخت کافي از نيازهاي فرهنگي جامعه؛
- فقدان نظام ارزيابي عملکرد فرهنگي دستگاه ها و نهادهاي رسمي و غير رسمي؛
- و... .
به نظر ما يکي از مهم ترين عوامل بسط و گسترش دامنه ي تهاجم فرهنگي در جامعه، عدم توجه جدي به مقوله مديريت فرهنگي در سطح کلان و خرد، و آموزش و تربيت مديران فرهنگي لايق و تدوين و تشريح دقيق مديريت فرهنگي از منظر علمي متناسب با فضاي جامعه ديني ماست. بديهي است اهتمام لازم از حيث نظر و عمل به اين مقوله ي بسيار مهم، مي تواند مانعي جدي بر سر راه تهاجم فرهنگي دشمنان نظام و اسلام عزيز باشد.

پي نوشت ها:

1. گي رشه، کنش اجتماعي، ترجمه ي هما زنجاني زاده، ص148.
2. ريترز، جرج، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه ي محسن ثلاثي، انتشارات علمي، 1374، ص148.
3. البته بايد توجه داشت که لزوماً نوعي يکساني بين کنترل و نظارت اجتماعي با امر به معروف و نهي از منکر وجود ندارد؛ آري وقتي در جامعه ديني که معروف و منکر قالب هنجار و ناهنجار به خود گرفته اند بحث مي کنيم، از اين تساوي مي توان سخن گفت. در اين زمينه رجوع کنيد به: طالبان، محمد رضا؛ مطالعه تطبيقي در خصوص امر به معروف و نهي از منکر و نظارت اجتماعي، معاونت پژوهشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 34 تا 37.
4. تعليم و تربيت از ديدگاه مقام معظم رهبري، ج1، مرکز مطالعات تربيت اسلامي قم، 1380، ص 105.
5. پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايند: «اطلبو العلم و لو بالصين» ر.ک: ميزان الحکمه، حديث 13740.
6. تعليم و تربيت از ديدگاه مقام معظم رهبري، ص106.
7. براي اطلاع بيشتر ر.ک: مصوبات شوراي فرهنگ عمومي 1366 تا 1380، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1380.

منبع: کتاب مديريت فرهنگي




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط