روابط ايران و آلمان در دوره شاه عباس صفوي
پس از عزيمت آنتوني شرلي و حسينعلي بيک از پراگ، رودولف دوم براي کسب اطلاعات بيشتر از حقايق مربوط به ايران و مقاصد شاه عباس در مورد اتحاد دو کشور بر ضد دولت عثماني، بهتر آن ديد که هيأت سفاريت به ايران گسيل دارد. رياست اين هيأت را به يکي از بزرگان ترانسيلوانيا تفويض نمود به نام اتين کاکاش دو زالونکمني (1). وي از جانب رودولف دستور داشت که با شاه عباس قراردادي بر ضد سلطان عثماني منعقد سازد و از شاه ايران قول بگيرد که تا تبريز را تصرف نکرده با ترکان عثماني صلح نکند. کاکاش همچنين مأموريت داشت که در مسکو با تزار روسيه، بوريس گودونوف (2)، درباره ي اتحاد ايران و آلمان مذاکره کند و تزار را نيز به شرکت در اين اتحاد تشويق و ترغيب نمايد.
سفير آلمان در 27 اوت 8/1602 ربيع الاول 1011، با اعضاي سفارت، از پراگ به سوي مسکو عزيمت نمود و روز 23 جمادي الاول به مسکو رسيد و پس از مذاکرات لازم با تزار، به سوي ايران روانه شد و از هشترخان (استراخان) به کشتي نشست و پس از 31 روز دريانوردي در 27 صفر سال 1012 به شهر لنگرود در گيلان رسيد و از آن شهر، پيکي به اصفهان فرستاد تا ورود سفير اعليحضرت رودولف دوم امپراتور آلمان را اعلام کند. در آن روزها شاه عباس در انديشه ي حمله به آذربايجان و تصرف تبريز از چنگ ترکان عثماني بود، از اين روي، رابرت شرلي را مأمور پذيرايي از سفير کرد. رابرت شرلي به لنگرود رفت تا هيأت سياسي آلماني را به اصفهان به نزد شاه عباس برد، ولي کاکاش از اعضاي سفارت به مناسبت بدي هوا و ناسازگاري آب و غذا و احتمالا پشه ي مالاريا بسحتي بيمار شدند و چون به لاهيجان رسيدند سفير و سه تن از همراهانش درگذشتند، اما کاکاش در بستر مرگ، يکي از اعضاي سفارت را به نام گئورگ تکتاندر فون دريابل (3) را به جانشيني خود و رياست هيأت معين کرده بود. رابرت و تکتاندر و همراهانش از لاهيجان به سوي قزوين به راه افتادند، اما چهار تن ديگر از اعضاي سفارت از بيماري و ناتواني در راه ماندند و چون به قزوين رسيدند فقط تکتاندر مانده بود و يک نفر ديگر به نام گئورگ آگلاستس که او نيز در قزوين به بيماري مخملک درگذشت و تنها تکتاندر ماند و مترجم ايراني به زبان روسي که تکتاندر او را در لاهيجان استخدام کرده بود و سفير به زحمت مي توانست حرفش را به روسي به او بفهماند. شرلي هم از او جدا شد و سفير و مترجم با يکي از بزرگان براي ديدن شاه عباس به تبريز رفتند. ورود وي به تبريز مصادف شد با تصرف تبريز به دست شاه عباس. پادشاه ايران با يک شبيخون در اختفا و با سرعت تمام، خود را به تبريز رسانده و آن شهر را پس از بيست سال تسلط بيگانه تصرف کرده بود. سفير در کتابش به نام ايتر پرسيکوم روز ورود به تبريز و رسيدن به حضور شاه را بتفصيل شرح داده است.
او در مورد بازگشت خود به آلمان و خاتمه ي مأموريتش نيز بيان دل انگيزي دارد:
پس از اتمام اين اتفاقات [= جنگ با ترکان عثماني در ارمنستان و فتح ايروان به دست ايرانيان]
اعليحضرت شاه مرا به حضور خود خواند و اعلام داشت که زمان بازگشت من به حضور سرور بسيار عالي قدوم اعليحضرت امپراتور فرا رسيده است تا پاسخنامه ها را ببرم و براي اين منظور مهدي قلي بيک را نيز به عنوان سفير براي همراهي با من تعيين کرده است. يک دست جامه ي سلطنتي ايراني که خودش آن را پوشيده بود، يک اسب عربي و 900 سکه که بيشتر آنها با تصاوير اعليحضرت امپراتور يا انتخاب کننده (الکتور (4)) ساکس يا پادشاه اسپانيا مزين بود به من اعطا کرد. بعلاوه شمشير ايراني را که قبلا درباره ي آن اشاره کرده ام به من بخشيد و سرانجام به طور رسمي براي خداحافظي به اتفاق سفير ايراني به حضور شاه پذيرفته شديم.
باري تکتاندر و مهدي قلي بيک از شاه اجازه ي حرکت گرفتند و روي به راه نهادند و هشت ماه بعد به مسکو وارد شدند. تکتاندر شرحي درباره ي حوادث راه و وقايعي که در مسکو پيش آمده نوشته است، ولي بدبختانه سفير ايران، مهدي قلي بيک مثل ديگر سفيران ايراني، هرگز از مأموريتهاي خود مطلبي ننوشته و اثري بر جا ننهاده است. باز هم به کمک سفرنامه ي تکتاندر است که مي دانيم شاه عباس پيش از اين سفيري به روسيه فرستاده بود و تکتاندر و مهدي قلي بيک اين سفير را که از اسمش هم بي خبريم در غازان ملاقات کرده اند و آن سفير به اين دو گفته است که تزار روسيه چند هزار سپاهي با تفنگچيان شايسته و چندين عراده توپ به ياري شاه عباس فرستاده تا قلعه ي دربند را محاصره کنند و مخصوصا از شاه خواهش کرده که از جنگ با سلطان عثماني دست نکشد. به درستي نمي دانيم که ميزان کمک روسها به ايران در جنگ با ترکان عثماني آن هم در نخستين نبردها که در سال 1012 شروع شده چه بوده، ولي ظاهرا يکي از دلايل شاه عباس در ارسال مهدي قلي بيک به روسيه اين بوده که از کمکهاي وي به ايران تشکر نمايد و تزار روسيه را از موفقيتهاي درخشان خويش در جنگ با ترکان عثماني آگاه سازد.
پرنس گودونف تزار روسيه سفيران آلمان و ايران را بسيار گرامي داشت و نامه اي به توسط تکتاندر براي رودولف دوم نوشت که به علت اهميت فراوان مفاد آن، ترجمه ي مضامين آن را مي آوريم:
به نام ثالوث الأقدس (5)
ما تسار و دوک بزرگ
به برادر عزيز والامقام خود رودولف دوم که با تأييدات الهي امپراتور منتخب روميان مي باشد.
آن برادر بسيار گرامي، به توسط سفير خود اشتفان کاکاش (6)، نامه ي مشفقانه اي براي ما فرستاده نوشته بودند که سفيري به دربار شاه ايران روانه مي دارند تا با ايشان معاهده اي دوستانه منعقد سازد و به اطلاع ايشان برساند که برادر گرامي با ترکان در جنگ است و قصد دارد که اين جنگ را ادامه دهد و از شاه ايران خواستار است که ايشان نيز بر متصرفات سلطاني عثماني بتازند و تمام قواي خود را در اضمحلال قدرت وي به کار برند. ضمنا آن برادر گرامي از ما نيز خواسته بودند که در اين امر ياري کنيم و وسايل عبور سفير ايشان اشتفان کاکاش را از ممالک خويش به سوي ايران فراهم سازيم و شاه ايران را از رسيدن او به قلمرو خويش آگاه کنيم و ترتيبي دهيم که با توجهات ما مأموريت مشاراليه بخوبي انجام پذيرد.
ما بوريس فئودورويچ (7)، تزار و دوک بزرگ مستقل سراسر روسيه نامه ي آن برادر گرامي را از سفير ايشان دريافت کرديم و با نيکخواهي کامل خوانديم. اوامر اکيد صادر کرده ايم که وسايل عبور وي را از اسب و آذوقه و آنچه براي رسيدن مشاراليه به ممالک شاه ايران لازم است فراهم سازند تا به آساني از کشورهاي پهناور ما بگذرد. بعلاوه دستور داده ايم که دسته اي سوار او را همراهي کنند. براي اينکه مجبتهاي برادرانه ي خود را نسبت به آن اعليحضرت نشان داده و موافقت خود را با مقاصد ايشان آشکار ساخته باشيم، به اعيلحضرت نشان نوشتيم و خواهش کرديم که با برادر گرامي ما، رودولف دوم امپراتور روميان، مناسبات برادرانه برقرار سازد و با ايشان بر ضد سلطان عثماني متحد شود. به همين نظر جناب يا روسلاوسکي (8) را با ملتزمان بسيار به سفارت روانه ي دربار شاه ايران کرديم تا از ايشان خواهش کند که به پاس محبتي که به ما دارند خود فرماندهي سپاهي را که به جنگ سلطان مي فرستند بر عهده گيرند و به هيچ وجه با او صلح نکنند و وعده داديم که در اين صورت هر وقت که بر ضد سلطان به جنگ بپردازند با ايشان مساعدت خواهيم کرد. اعليحضرت شاه ايران نيز بنا به خواهش ما خود فرماندهي سپاه را به عهده گرفته از ممالک خود خارج شدند و به جنگ با سلطان که دشمن آن برادر گرامي است قيام کردند. ما نيز يکي از رعاياي خود الکساندر گروزينسکي (9) را با سپاه فراوان به ياري ايشان روانه کرديم. حکام و فرمانروايان ديگري هم که ممالکشان همسايه ي ايران است و پيش از اين مطيع ترکان بوده اند به گروزينسکي پيوسته اند. ما تمام اين اقدامات را به جهت دوست و برادر خود رودولف امپراتور روميان و براي اثبات اينکه در هر امري با او موافقيم کرده ايم.
به ياري خدا و کمک ما، شاه عباس بر ترکان شکستهاي فاحش وارد کرده و شهرها و ولايات بسيار از ايشان گرفته و بسياري از آنان را مقتول و اسير ساخته و در ممالک سلطان عثماني از کشتار و تاراج دريغ نکرده است.
اعليحضرت شاه ايران، بنابر خواهشي که از او کرده ايم، جنگ با سلطان عثماني را ادامه خواهد داد و اخبار فتوحات خود را به توسط سفير خويش مهدي قلي بيک از بستگان خود براي ما فرستاده است. همين سفير مأموريت دارد که به دربار اعليحضرت امپراتور روميان برادر ما نيز بيايد و نامه و دستوراتي درباره ي مسائل مذکور به همراه دارد.
از آنچه گذشت آن اعليحضرت مراتب اشتياق ما را به ابراز مراسم برادري و ارائه شواهد نيکخواهي درخواهند يافت. در قصر ما، در مسکو، پايتخت کشور روسيه، سال 7112 از خلقت عالم در ماه اوت نوشته شد.
مطالب اين نامه روشنتر و جامعتر از آن است که به توضيح نياز افتد. هر چند که نمي دانيم کمک نظامي تزار به شاه عباس چه اندازه بوده و چگونه صورت گرفته.
مهدي قلي بيک و همراهانش در ربيع الاول سال 1013/ اوت سال 1604، از مسکو خارج شدند و از راه درياي بالتيک عزم کشور آلمان کردند. البته اين را هم مي دانيم که سفير ايران - که ظاهرا زينل خان شاملو نيز همراه وي بوده - مدتي در پراگ پايتخت رودولف دوم گذرانده و يکي از نقاشان آلماني مشهور آن زمان به نام آگيد يوس سالرس (10) در حدود سالهاي 1013 و 1014، تصويري از او و از زينل خان کشيده است. اين آخرين اطلاعاتي است که از مهدي قلي بيک داريم، زيرا سرنوشت او نيز مبهم و نامعلوم مانده و نمي دانيم، پس از عزيمت از پراگ چه بر سر او آمده است.
حدودا دو سه سال بعد از اين جريانات بود که رابرت شرلي به عنوان سفير دولت ايران در دربارهاي اروپايي من جمله دربار رودولف دوم تعيين شد و در 1609/1018 در شهر پراگ به حضور رودولف رسيد و رودولف وي را مقام شواليه و عنوان کنت دوپالاتن (11) بخشيد.
از آن پس، شاه عباس هميشه منتظر بود که امپراتور آلمان و ديگر سلاطين اروپا با هم متحد شوند و بر ترکان عثماني تازند. خاصه به رودولف اعتقاد خاصي داشت و تصويري از وي در اتاق مخصوص خود نهاده بود، اما وقتي در سال 1607/1016 -1608 شنيدکه رودولف دوم با ترکان عثماني صلح کرده بسيار متأثر و خشمگين شد و چند بار به سفراي اسپانيا و پاپ ناخشنودي خود را از رفتار رودولف و ديگر سلاطين اروپا اظهار داشت.
باز از اين تاريخ به بعد، ابهام و ظلمت بر روابط ايران و آلمان سايه مي افکند. ديگر هيچ گونه اطلاعي از روابط دولتين در دست نيست مگر خبر مغلوط مبهمي از جانب جلال الدين محمد يزدي منجم مخصوص شاه عباس که در تاريخ خود، ذيل وقايع سال 1609/1018 به ورود سفيري از آلمان به دربار شاه عباس اشاره مي کند.
از بيان ملاجلال مطلب عمده اي که دستگير مي شود اين است که رودولف بعد از صلح با ترکان نيز روابط خود را با ايران قطع نکرده و باز براي شاه عباس نامه نوشته و لابد او را به علل صلح خود با ترکان آشنا نموده و خواسته است که باز هم اتحاد کلمه بين دو کشور پابرجا بوده و به کمک يکديگر با دشمن مشترک مبارزه کنند.
البته اين احتمالات وقتي به حقيقيت نزديک خواهد بود که ملاجلال اگر نام اين سفير را بدرستي ننوشته دست کم مليت او را درست نوشته باشد. قرايني در دست است که مي رساند ملاجلال احتمالا در بيان خود بر خطا نبوده. خبري داريم که در سال 1015/1606 هيأتي از آلمان به سرپرستي وراتيسلاو (12) از پراگ به ايران آمده و در 1609 به ايران رسيده، اما وراتيسلاو نيز مانند کاکاش بيمار شده و در گذشته و رياست اين هيأت سياسي به ديگري سپرده شده و او در سال 1018/1609 شاه عباس را در اردبيل ديدار کرده است. از اين هيأت هيچ مدرک کتبي يا سفرنامه اي در دست نيست، ولي بر روي يک صندوق لاکي که در سال 1019/1610 در ايران ساخته شده تصويري از بازيابي اين هيأت به حضور پادشاه صفوي نقش شده است و به نظر مي آيد هيأت سفارتي که ملاجلال بدان اشاره کرده همين هيأت سياسي است که نقش آن بر روي صندوق لاکي آمده است.
/س
سفير آلمان در 27 اوت 8/1602 ربيع الاول 1011، با اعضاي سفارت، از پراگ به سوي مسکو عزيمت نمود و روز 23 جمادي الاول به مسکو رسيد و پس از مذاکرات لازم با تزار، به سوي ايران روانه شد و از هشترخان (استراخان) به کشتي نشست و پس از 31 روز دريانوردي در 27 صفر سال 1012 به شهر لنگرود در گيلان رسيد و از آن شهر، پيکي به اصفهان فرستاد تا ورود سفير اعليحضرت رودولف دوم امپراتور آلمان را اعلام کند. در آن روزها شاه عباس در انديشه ي حمله به آذربايجان و تصرف تبريز از چنگ ترکان عثماني بود، از اين روي، رابرت شرلي را مأمور پذيرايي از سفير کرد. رابرت شرلي به لنگرود رفت تا هيأت سياسي آلماني را به اصفهان به نزد شاه عباس برد، ولي کاکاش از اعضاي سفارت به مناسبت بدي هوا و ناسازگاري آب و غذا و احتمالا پشه ي مالاريا بسحتي بيمار شدند و چون به لاهيجان رسيدند سفير و سه تن از همراهانش درگذشتند، اما کاکاش در بستر مرگ، يکي از اعضاي سفارت را به نام گئورگ تکتاندر فون دريابل (3) را به جانشيني خود و رياست هيأت معين کرده بود. رابرت و تکتاندر و همراهانش از لاهيجان به سوي قزوين به راه افتادند، اما چهار تن ديگر از اعضاي سفارت از بيماري و ناتواني در راه ماندند و چون به قزوين رسيدند فقط تکتاندر مانده بود و يک نفر ديگر به نام گئورگ آگلاستس که او نيز در قزوين به بيماري مخملک درگذشت و تنها تکتاندر ماند و مترجم ايراني به زبان روسي که تکتاندر او را در لاهيجان استخدام کرده بود و سفير به زحمت مي توانست حرفش را به روسي به او بفهماند. شرلي هم از او جدا شد و سفير و مترجم با يکي از بزرگان براي ديدن شاه عباس به تبريز رفتند. ورود وي به تبريز مصادف شد با تصرف تبريز به دست شاه عباس. پادشاه ايران با يک شبيخون در اختفا و با سرعت تمام، خود را به تبريز رسانده و آن شهر را پس از بيست سال تسلط بيگانه تصرف کرده بود. سفير در کتابش به نام ايتر پرسيکوم روز ورود به تبريز و رسيدن به حضور شاه را بتفصيل شرح داده است.
او در مورد بازگشت خود به آلمان و خاتمه ي مأموريتش نيز بيان دل انگيزي دارد:
پس از اتمام اين اتفاقات [= جنگ با ترکان عثماني در ارمنستان و فتح ايروان به دست ايرانيان]
اعليحضرت شاه مرا به حضور خود خواند و اعلام داشت که زمان بازگشت من به حضور سرور بسيار عالي قدوم اعليحضرت امپراتور فرا رسيده است تا پاسخنامه ها را ببرم و براي اين منظور مهدي قلي بيک را نيز به عنوان سفير براي همراهي با من تعيين کرده است. يک دست جامه ي سلطنتي ايراني که خودش آن را پوشيده بود، يک اسب عربي و 900 سکه که بيشتر آنها با تصاوير اعليحضرت امپراتور يا انتخاب کننده (الکتور (4)) ساکس يا پادشاه اسپانيا مزين بود به من اعطا کرد. بعلاوه شمشير ايراني را که قبلا درباره ي آن اشاره کرده ام به من بخشيد و سرانجام به طور رسمي براي خداحافظي به اتفاق سفير ايراني به حضور شاه پذيرفته شديم.
باري تکتاندر و مهدي قلي بيک از شاه اجازه ي حرکت گرفتند و روي به راه نهادند و هشت ماه بعد به مسکو وارد شدند. تکتاندر شرحي درباره ي حوادث راه و وقايعي که در مسکو پيش آمده نوشته است، ولي بدبختانه سفير ايران، مهدي قلي بيک مثل ديگر سفيران ايراني، هرگز از مأموريتهاي خود مطلبي ننوشته و اثري بر جا ننهاده است. باز هم به کمک سفرنامه ي تکتاندر است که مي دانيم شاه عباس پيش از اين سفيري به روسيه فرستاده بود و تکتاندر و مهدي قلي بيک اين سفير را که از اسمش هم بي خبريم در غازان ملاقات کرده اند و آن سفير به اين دو گفته است که تزار روسيه چند هزار سپاهي با تفنگچيان شايسته و چندين عراده توپ به ياري شاه عباس فرستاده تا قلعه ي دربند را محاصره کنند و مخصوصا از شاه خواهش کرده که از جنگ با سلطان عثماني دست نکشد. به درستي نمي دانيم که ميزان کمک روسها به ايران در جنگ با ترکان عثماني آن هم در نخستين نبردها که در سال 1012 شروع شده چه بوده، ولي ظاهرا يکي از دلايل شاه عباس در ارسال مهدي قلي بيک به روسيه اين بوده که از کمکهاي وي به ايران تشکر نمايد و تزار روسيه را از موفقيتهاي درخشان خويش در جنگ با ترکان عثماني آگاه سازد.
پرنس گودونف تزار روسيه سفيران آلمان و ايران را بسيار گرامي داشت و نامه اي به توسط تکتاندر براي رودولف دوم نوشت که به علت اهميت فراوان مفاد آن، ترجمه ي مضامين آن را مي آوريم:
به نام ثالوث الأقدس (5)
ما تسار و دوک بزرگ
به برادر عزيز والامقام خود رودولف دوم که با تأييدات الهي امپراتور منتخب روميان مي باشد.
آن برادر بسيار گرامي، به توسط سفير خود اشتفان کاکاش (6)، نامه ي مشفقانه اي براي ما فرستاده نوشته بودند که سفيري به دربار شاه ايران روانه مي دارند تا با ايشان معاهده اي دوستانه منعقد سازد و به اطلاع ايشان برساند که برادر گرامي با ترکان در جنگ است و قصد دارد که اين جنگ را ادامه دهد و از شاه ايران خواستار است که ايشان نيز بر متصرفات سلطاني عثماني بتازند و تمام قواي خود را در اضمحلال قدرت وي به کار برند. ضمنا آن برادر گرامي از ما نيز خواسته بودند که در اين امر ياري کنيم و وسايل عبور سفير ايشان اشتفان کاکاش را از ممالک خويش به سوي ايران فراهم سازيم و شاه ايران را از رسيدن او به قلمرو خويش آگاه کنيم و ترتيبي دهيم که با توجهات ما مأموريت مشاراليه بخوبي انجام پذيرد.
ما بوريس فئودورويچ (7)، تزار و دوک بزرگ مستقل سراسر روسيه نامه ي آن برادر گرامي را از سفير ايشان دريافت کرديم و با نيکخواهي کامل خوانديم. اوامر اکيد صادر کرده ايم که وسايل عبور وي را از اسب و آذوقه و آنچه براي رسيدن مشاراليه به ممالک شاه ايران لازم است فراهم سازند تا به آساني از کشورهاي پهناور ما بگذرد. بعلاوه دستور داده ايم که دسته اي سوار او را همراهي کنند. براي اينکه مجبتهاي برادرانه ي خود را نسبت به آن اعليحضرت نشان داده و موافقت خود را با مقاصد ايشان آشکار ساخته باشيم، به اعيلحضرت نشان نوشتيم و خواهش کرديم که با برادر گرامي ما، رودولف دوم امپراتور روميان، مناسبات برادرانه برقرار سازد و با ايشان بر ضد سلطان عثماني متحد شود. به همين نظر جناب يا روسلاوسکي (8) را با ملتزمان بسيار به سفارت روانه ي دربار شاه ايران کرديم تا از ايشان خواهش کند که به پاس محبتي که به ما دارند خود فرماندهي سپاهي را که به جنگ سلطان مي فرستند بر عهده گيرند و به هيچ وجه با او صلح نکنند و وعده داديم که در اين صورت هر وقت که بر ضد سلطان به جنگ بپردازند با ايشان مساعدت خواهيم کرد. اعليحضرت شاه ايران نيز بنا به خواهش ما خود فرماندهي سپاه را به عهده گرفته از ممالک خود خارج شدند و به جنگ با سلطان که دشمن آن برادر گرامي است قيام کردند. ما نيز يکي از رعاياي خود الکساندر گروزينسکي (9) را با سپاه فراوان به ياري ايشان روانه کرديم. حکام و فرمانروايان ديگري هم که ممالکشان همسايه ي ايران است و پيش از اين مطيع ترکان بوده اند به گروزينسکي پيوسته اند. ما تمام اين اقدامات را به جهت دوست و برادر خود رودولف امپراتور روميان و براي اثبات اينکه در هر امري با او موافقيم کرده ايم.
به ياري خدا و کمک ما، شاه عباس بر ترکان شکستهاي فاحش وارد کرده و شهرها و ولايات بسيار از ايشان گرفته و بسياري از آنان را مقتول و اسير ساخته و در ممالک سلطان عثماني از کشتار و تاراج دريغ نکرده است.
اعليحضرت شاه ايران، بنابر خواهشي که از او کرده ايم، جنگ با سلطان عثماني را ادامه خواهد داد و اخبار فتوحات خود را به توسط سفير خويش مهدي قلي بيک از بستگان خود براي ما فرستاده است. همين سفير مأموريت دارد که به دربار اعليحضرت امپراتور روميان برادر ما نيز بيايد و نامه و دستوراتي درباره ي مسائل مذکور به همراه دارد.
از آنچه گذشت آن اعليحضرت مراتب اشتياق ما را به ابراز مراسم برادري و ارائه شواهد نيکخواهي درخواهند يافت. در قصر ما، در مسکو، پايتخت کشور روسيه، سال 7112 از خلقت عالم در ماه اوت نوشته شد.
مطالب اين نامه روشنتر و جامعتر از آن است که به توضيح نياز افتد. هر چند که نمي دانيم کمک نظامي تزار به شاه عباس چه اندازه بوده و چگونه صورت گرفته.
مهدي قلي بيک و همراهانش در ربيع الاول سال 1013/ اوت سال 1604، از مسکو خارج شدند و از راه درياي بالتيک عزم کشور آلمان کردند. البته اين را هم مي دانيم که سفير ايران - که ظاهرا زينل خان شاملو نيز همراه وي بوده - مدتي در پراگ پايتخت رودولف دوم گذرانده و يکي از نقاشان آلماني مشهور آن زمان به نام آگيد يوس سالرس (10) در حدود سالهاي 1013 و 1014، تصويري از او و از زينل خان کشيده است. اين آخرين اطلاعاتي است که از مهدي قلي بيک داريم، زيرا سرنوشت او نيز مبهم و نامعلوم مانده و نمي دانيم، پس از عزيمت از پراگ چه بر سر او آمده است.
حدودا دو سه سال بعد از اين جريانات بود که رابرت شرلي به عنوان سفير دولت ايران در دربارهاي اروپايي من جمله دربار رودولف دوم تعيين شد و در 1609/1018 در شهر پراگ به حضور رودولف رسيد و رودولف وي را مقام شواليه و عنوان کنت دوپالاتن (11) بخشيد.
از آن پس، شاه عباس هميشه منتظر بود که امپراتور آلمان و ديگر سلاطين اروپا با هم متحد شوند و بر ترکان عثماني تازند. خاصه به رودولف اعتقاد خاصي داشت و تصويري از وي در اتاق مخصوص خود نهاده بود، اما وقتي در سال 1607/1016 -1608 شنيدکه رودولف دوم با ترکان عثماني صلح کرده بسيار متأثر و خشمگين شد و چند بار به سفراي اسپانيا و پاپ ناخشنودي خود را از رفتار رودولف و ديگر سلاطين اروپا اظهار داشت.
باز از اين تاريخ به بعد، ابهام و ظلمت بر روابط ايران و آلمان سايه مي افکند. ديگر هيچ گونه اطلاعي از روابط دولتين در دست نيست مگر خبر مغلوط مبهمي از جانب جلال الدين محمد يزدي منجم مخصوص شاه عباس که در تاريخ خود، ذيل وقايع سال 1609/1018 به ورود سفيري از آلمان به دربار شاه عباس اشاره مي کند.
از بيان ملاجلال مطلب عمده اي که دستگير مي شود اين است که رودولف بعد از صلح با ترکان نيز روابط خود را با ايران قطع نکرده و باز براي شاه عباس نامه نوشته و لابد او را به علل صلح خود با ترکان آشنا نموده و خواسته است که باز هم اتحاد کلمه بين دو کشور پابرجا بوده و به کمک يکديگر با دشمن مشترک مبارزه کنند.
البته اين احتمالات وقتي به حقيقيت نزديک خواهد بود که ملاجلال اگر نام اين سفير را بدرستي ننوشته دست کم مليت او را درست نوشته باشد. قرايني در دست است که مي رساند ملاجلال احتمالا در بيان خود بر خطا نبوده. خبري داريم که در سال 1015/1606 هيأتي از آلمان به سرپرستي وراتيسلاو (12) از پراگ به ايران آمده و در 1609 به ايران رسيده، اما وراتيسلاو نيز مانند کاکاش بيمار شده و در گذشته و رياست اين هيأت سياسي به ديگري سپرده شده و او در سال 1018/1609 شاه عباس را در اردبيل ديدار کرده است. از اين هيأت هيچ مدرک کتبي يا سفرنامه اي در دست نيست، ولي بر روي يک صندوق لاکي که در سال 1019/1610 در ايران ساخته شده تصويري از بازيابي اين هيأت به حضور پادشاه صفوي نقش شده است و به نظر مي آيد هيأت سفارتي که ملاجلال بدان اشاره کرده همين هيأت سياسي است که نقش آن بر روي صندوق لاکي آمده است.
پي نوشت :
1. Etienne Kakach de Zalonkemeny
2. Boris Godounov
3. Georges Tectander Von Derjabel
4. Electeur
5. يعني همان اقليم ثلاثه متشکل از اب (پدر) و ابن (پسر) و روح القدوس که در مسيحيت Trinites خوانده مي شود.
6. Stephan صورت آلماني Etienne است.
7. Boris Feaodrorvich
8. Yaroslavsky
9. Alexandre Grusinsky
10. Agidius Salders
11. Comte de Palatin
12. Vratislav
/س