ريشه هاى درونى تهمت
نويسنده:آيت الله مجتبى تهرانى
ريشه رفتار ناپسند و زننده تهمت را مانند بسيارى از رفتارهاى زشت ديگر، بايد در رذايل اخلاقى كه از عدم اعتدال قواى درونى انسان پديد مى آيند، جست.
«حسد» «ترس از مجازات» «طمع» رذايلى هستند كه موجب ارتكاب اين رفتار زشت از آدمى مى شوند. گاه انسان زا روى حسادت به كمالى كه در ديگرى وجود دارد به متهم ساختن وى اقدام مى كند تا به اين وسيله كمال او ناديده گرفته شود.
كس نخواند نامه من كس نگويد نام من
جاهل از تقصير خويش و عالم از بيم شغب
چون كنند از نام من پرهيز اين ها
چون خداى در مبارك ذكر خود گفته است نام بو لهب!؟
من برون آيم به برهان ها ز مذهب هاى بد
پاك تر زان كز دم آتش برون آيد ذهب
عامه بر من تهمت دينى ز فضل من برند
بر سرم فضل من آورد اين همه شور و جلب [1]
شخص گاه به سبب واهمه اى كه از مجازات در برابر كرده زشت خويش دارد، به ديگرى اتهام مى زند و گاه حرص و طمع براى رسيدن به مقام و رتبه متهم، او را به تهمت وا مى دارد؛ البته توجه به اين نكته ضرورت دارد كه توهم و بدگمانى پديد آمده از نيروى درونى «واهمه» در تمام اين موارد نقش مهمى را ايفا مى كند.
اذا اتهم المومن اخاه انماث الايمان من قلبه كما ينماث الملح فى الماء. [2]
آن گاه كه مومن به برادر مومنش تهمت زند، ايمان در دل او ذوب مى شود؛ همان گونه كه نمك در آب ذوب مى شود.
همان طور كه از اين روايت برمى آيد، تهمت موجب از بين رفتن ايمان مومن مى شود.
در توضيح اين مطلب بايد گفت كه بسيارى از اعمال انسان بر ايمان او تاثير مى گذارد. همچنين درباره اين اعمال، دو حالت «انجام» و «ترك» وجود دارد كه هر دو حالت، در بعد ايمانى او موثر است. ترك واجبات از سويى و انجام گناهان از سوى ديگر، ايمان انسان را ضعيف مى كند. «ترك واجب» و «انجام حرام» را مى توان دو گونه از كفر عملى به شمار آورد كه «انجام حرام» شامل «تهمت» هم مى شود و ضعف و نابودى ايمان را در پى دارد.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود:
من اتهم اخاه فى دينه فلا حرمه بينهما. [3]
كسى كه برادر دينى اش را متهم كند به او تهمت بزند، بينشان حرمتى وجود ندارد.
منظور از كلمه «فى دينه» در جمله «من اتهم اخاه فى دينه» چه تهمت زدن به «برادر ايمانى » باشد، به اين صورت كه كلمه «فى دينه» را صفتى براى كلمه «اخاه» بدانيم و چه متهم كردن او در امور دينى باشد، تفاوتى در ثمره زشت تهمت پديد نمى آيد؛ چرا كه دين الاهى مانند ريسمانى است كه همه به آن چنگ مى زنند و در اثر توسل به آن با هم رابطه برادرى ايمانى برقرار مى كنند كه اين يوند از پيوند نسبى و سببى بسيار محكم تر است. با تهمت زدن به برادر يا خواهر دينى ، اين رابطه محكم قطع مى شود.
انسان عاقل و متدينى كه به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هيچ گاه به ديگرى تهمت نمى زند. حتى اگر انسانى دين نداشته باشد، سرشت انسانى اش به او اجازه اين كار را نمى دهد، مگر آن كه از فطرت پاك انسانى به خوى حيوانى گرويده باشد.
با بررسى اين مساله در جامعه، مشاهده مى شود كه افرادى براى رسيدن به اهدافى شيطانى مى كوشند ديگران را مورد «تهمت» و «بهتان» قرار دهند؛ ولى در نهايت امر، به ذلت و بيچارگى كشيده خواهند شد.
امام جعفر صادق (علیه السلام) در اين زمينه مى فرمايد:
من روى على مومن روايه يريد بها شينه و هدم مروءته ليسقط من اعين الناس اخرجه الله من ولايته الى ولايه الشيطان، فلا يقبله الشيطان. [4]
اگر كسى سخنى را بر ضد مومنى نقل كند و قصدش از آن، زشت كردن چهره او و از بين بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بيندازد، خداوند او را از محور دوستى خود خارج مى كند و تحت سرپرستى شيطان قرار مى دهد؛ ولى شيطان هم او را نمىپذيرد.
/خ
«حسد» «ترس از مجازات» «طمع» رذايلى هستند كه موجب ارتكاب اين رفتار زشت از آدمى مى شوند. گاه انسان زا روى حسادت به كمالى كه در ديگرى وجود دارد به متهم ساختن وى اقدام مى كند تا به اين وسيله كمال او ناديده گرفته شود.
كس نخواند نامه من كس نگويد نام من
جاهل از تقصير خويش و عالم از بيم شغب
چون كنند از نام من پرهيز اين ها
چون خداى در مبارك ذكر خود گفته است نام بو لهب!؟
من برون آيم به برهان ها ز مذهب هاى بد
پاك تر زان كز دم آتش برون آيد ذهب
عامه بر من تهمت دينى ز فضل من برند
بر سرم فضل من آورد اين همه شور و جلب [1]
شخص گاه به سبب واهمه اى كه از مجازات در برابر كرده زشت خويش دارد، به ديگرى اتهام مى زند و گاه حرص و طمع براى رسيدن به مقام و رتبه متهم، او را به تهمت وا مى دارد؛ البته توجه به اين نكته ضرورت دارد كه توهم و بدگمانى پديد آمده از نيروى درونى «واهمه» در تمام اين موارد نقش مهمى را ايفا مى كند.
پيامدهاى زشت تهمت
1. پيامد تهمت بر بعد معنوى انسان
اذا اتهم المومن اخاه انماث الايمان من قلبه كما ينماث الملح فى الماء. [2]
آن گاه كه مومن به برادر مومنش تهمت زند، ايمان در دل او ذوب مى شود؛ همان گونه كه نمك در آب ذوب مى شود.
همان طور كه از اين روايت برمى آيد، تهمت موجب از بين رفتن ايمان مومن مى شود.
در توضيح اين مطلب بايد گفت كه بسيارى از اعمال انسان بر ايمان او تاثير مى گذارد. همچنين درباره اين اعمال، دو حالت «انجام» و «ترك» وجود دارد كه هر دو حالت، در بعد ايمانى او موثر است. ترك واجبات از سويى و انجام گناهان از سوى ديگر، ايمان انسان را ضعيف مى كند. «ترك واجب» و «انجام حرام» را مى توان دو گونه از كفر عملى به شمار آورد كه «انجام حرام» شامل «تهمت» هم مى شود و ضعف و نابودى ايمان را در پى دارد.
2. پيامد تهمت بر روابط انسانى
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود:
من اتهم اخاه فى دينه فلا حرمه بينهما. [3]
كسى كه برادر دينى اش را متهم كند به او تهمت بزند، بينشان حرمتى وجود ندارد.
منظور از كلمه «فى دينه» در جمله «من اتهم اخاه فى دينه» چه تهمت زدن به «برادر ايمانى » باشد، به اين صورت كه كلمه «فى دينه» را صفتى براى كلمه «اخاه» بدانيم و چه متهم كردن او در امور دينى باشد، تفاوتى در ثمره زشت تهمت پديد نمى آيد؛ چرا كه دين الاهى مانند ريسمانى است كه همه به آن چنگ مى زنند و در اثر توسل به آن با هم رابطه برادرى ايمانى برقرار مى كنند كه اين يوند از پيوند نسبى و سببى بسيار محكم تر است. با تهمت زدن به برادر يا خواهر دينى ، اين رابطه محكم قطع مى شود.
انسان عاقل و متدينى كه به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هيچ گاه به ديگرى تهمت نمى زند. حتى اگر انسانى دين نداشته باشد، سرشت انسانى اش به او اجازه اين كار را نمى دهد، مگر آن كه از فطرت پاك انسانى به خوى حيوانى گرويده باشد.
با بررسى اين مساله در جامعه، مشاهده مى شود كه افرادى براى رسيدن به اهدافى شيطانى مى كوشند ديگران را مورد «تهمت» و «بهتان» قرار دهند؛ ولى در نهايت امر، به ذلت و بيچارگى كشيده خواهند شد.
موضع ابليس در برابر تهمت و بهتان
امام جعفر صادق (علیه السلام) در اين زمينه مى فرمايد:
من روى على مومن روايه يريد بها شينه و هدم مروءته ليسقط من اعين الناس اخرجه الله من ولايته الى ولايه الشيطان، فلا يقبله الشيطان. [4]
اگر كسى سخنى را بر ضد مومنى نقل كند و قصدش از آن، زشت كردن چهره او و از بين بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بيندازد، خداوند او را از محور دوستى خود خارج مى كند و تحت سرپرستى شيطان قرار مى دهد؛ ولى شيطان هم او را نمىپذيرد.
پینوشتها:
[1]. ناصر خسرو: ديوان اشعار، قصيده 18.
[2]. كلينى : كافى ، ج 2، ص 361، ح 1.
[3]. همان، ح 2.
[4]. همان، ص 358، ح 1.
/خ