نمودنمایی فعل «رفتن» براساس تصویرگونگی خطی

نمود دستوری و تصویرگونگی در زبان فارسی

استفاده از امکانات تحلیلی با کلمات نقشی آزاد، یکی از روش‌های بیان مفاهیم دستوری در زبان‌های دنیاست. افعال معین از اجزای مهم دستوری هستند که می‌توانند به صورت کلمات نقشی آزاد در بیان مفهوم دستوری
دوشنبه، 11 دی 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نمود دستوری و تصویرگونگی در زبان فارسی
 نمود دستوری و تصویرگونگی در زبان فارسی

نویسنده: شادی داوری

 


 

چکیده

استفاده از امکانات تحلیلی با کلمات نقشی آزاد، یکی از روش‌های بیان مفاهیم دستوری در زبان‌های دنیاست. افعال معین از اجزای مهم دستوری هستند که می‌توانند به صورت کلمات نقشی آزاد در بیان مفهوم دستوری «نمود» استفاده شوند. این افعال همگی از رهگذر دستورشدگی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارند. دستوری‌شدگی فرایندی تدریجی است که طی آن واحدهای واژگانی زبان با از دست دادن بعضی مؤلفه‌های معنایی خود، خصوصیات دستوری کسب می‌کنند و به صورت کلمات نقشی در می‌آیند و یا کلمات دستوری، دستوری‌تر می‌شوند. هدف این مقاله بررسی تحول فعل واژگانی «رفتن» به افعال معین نمودنمای آغازی و تکمیلی یا فرایند کلی «معین‌شدگی» این فعل است. این بررسی، با پذیرش مفاهیم بنیادی انگاره‌ی هاینه یعنی «زنجیره‌ی دستورشدگی فعل به نشانه‌ی نمود» و «طرحواره‌ی رویداد زنجیری» به انجام رسیده است. یافته‌های این پژوهش حاکی از آن است که مفاهیم پیشنهادی هاینه، در بررسی همه جانبه‌ی معین‌شدگی فعل «رفتن» برای کسب نقش دستوری «نمود» تا حدودی ناکارآمد است و در تکوین عناصر دستوری مذکور، «تصویرگونگی خطی» نقشی اساسی دارد.
کلید واژه‌‌ها: نمودآغازی، نمود تکمیلی، تصویرگونگی خطی، معین‌شدگی.

مقدمه

زبان‌شناسی در سه دهه‌ی اخیر شاهد رشد فزاینده‌ای در حوزه‌ی مطالعات «دستوری‌شدگی» (1) بوده است. این رشد فزاینده در دهه‌ی نود میلادی با انتشار آثار ارزشمندی از متخصصان این حوزه، از جمله هاینه، کلودی و هونمایر (1991)، هاپر و تراگوت (2003)، هاینه (1993) و لمان (1995) به اوج شکوفایی خود رسید، به طوری که امروزه دستوری‌شدگی از معتبرترین نظریه‌های تغییر زبانی قلمداد می‌گردد. پژوهش‌های مبتنی بر این نظریه بر فرایند تکوین کلیه‌ی امکانات دستوری از واژگان زبان تمرکز کرده‌اند. محصول نهایی این فرایند، زایش دستور است. محققان این حوزه براساس شواهد موجود از زبان‌های جهان، در پی کشف چرایی و چگونگی تبدیل واحدهای واژگانی به واحدهای دستوری‌اند. چنین رویکردی به فرایند دستوری‌شدگی، ریشه در اندیشه‌ی میه، واضع این اصطلاح، دارد که آن را «گذار یک کلمه به نقش یک عنصر دستوری» می‌داند (میه 1982 : 131). طبقه‌ی افعال معین در تمام زبان‌های دنیا، عناصری دستوری‌اند که از رهگذر دستوری شدگی افعال واژگانی به وجود آمده‌اند. در مطالعات دستوری‌شدگی، این تغییر «معین‌شدگی» (2) نامیده می‌شود. استفاده از این اصطلاح به بنونیست باز می‌گردد (کوتوا، 2004 : 1).
هانیه (1993 : 70) «معین» را اصطلاحی پوششی می‌داند که ناظر بر زنجیره‌ای از صورت‌هاست که از فعل «واژگانی اولیه به وجود می‌آیند تا بیانگر زمان دستوری، وجهیت و یا نمود باشند. تبیین این تحول به باور وی تنها در گرو فهم مفاهیم «طرحواره‌های رویداد» (3) و «زنجیره‌های دستوری‌شدگی» (4) است. با این حال یافته‌های این مختصر حاکی از آن است که مفاهیم فوق در ارائه‌ی تبیینی جامع از فرایند معین‌شدگی فعل «رفتن» تا حدودی ناکارآمد است. فعل «رفتن» در نقش دستوری جدید خود بازنمایی هر دو نمود «آغازی» (5) و «تکمیلی» (6) را بر عهده دارد. پرسشی که در این مقاله در پی پاسخ به آن هستیم، آن است که چگونه یک واحد زبانی می‌تواند به بازنمایی مفاهیمی بپردازد که در رابطه‌ی «تقابل جهتی» (7) با یکدیگر هستند؟ در پاسخ به این سؤال، فرضیه‌ای قیاسی را مطرح می‌کنیم و می‌کوشیم با ارائه‌ی شواهدی از زبان فارسی، به تأیید، رد و یا تعدیل آن بپردازیم. این فرضیه مبیّن آن است که علاوه بر مفاهیم پیشنهادی هاینه در مورد تکوین نقش دستوری نمود، پدیده‌ی «تصویرگونگی خطی» (8) نیز ناظر بر کاربرد فعل «رفتن» در دو مفهوم متقابلِ جهتی است. برای تبیین این معنی، در بخش دوم و سوم مقاله به پیروی از هیراگا (1994) به طرح مفهوم «تصویرگونگی» و تصویرگونگی خطی می‌پردازیم و در بخش‌های بعدی، فرایند «معین‌شدگی» فعل «رفتن» را براساس ایده‌ی «زنجیره‌ی دستوری‌شدگی فعل به نشانه‌ی نمود» و «طرحواره‌ی رویداد زنجیری» (9) تحلیل می‌نماییم و نقش «تصویرگونگی خطی» در نمودنمایی غیرهمسوی این فعل را مورد واکاوی قرار می‌دهیم.
پژوهش حاضر پژوهشی بنیادی (توصیفی – تحلیلی – نظری) است که به طور موردی نگرشی کاربردی شناختی به فرایند معین‌شدگی یکی از افعال زبان فارسی و نقش تصویرگونگی در آن دارد.

1 تصویرگونگی

اگرچه ارتباط صورت و معنا به رساله‌ی کراتیلوس افلاطون مبنی بر طبیعی بودن رابطه‌ی صورت زبانی و معانی آن باز می‌گردد (افلاطون 1926: 7)، اما از آغاز قرن بیستم توجهات بسیاری را به خود معطوف داشته است. شیوه‌ی ارتباط میان موضوع و مفهومی که بر آن دلالت دارد، در حوزه‌های مختلف، از جمله نشانه‌شناسی پیرس (1955) و زبان‌شناسی (یاکوبسن 1971؛ هایمن 1985؛ لیکاف 1987؛ لانگاکر 1987 و 1991؛ سوئیتسر 1990 و هیراگا 1994) مطالعه شده است.
تصویرگونگی مفهومی نشانه‌شناختی است که ناظر بر نوعی رابطه‌ی تشابهی، قیاسی و یا استعاری میان صورت یک نشانه (در حوزه‌ی زبانی: یک واج، یک کلمه، یک ساخت و یا حتی غیبت یک نشانه) و موضوع یا معنای آن است. این مفهوم، مفهومی معناانگیخته است که به جهت معناسازی در ساخت، همواره از قطب‌معنا به قطب صورت حرکت می‌کند؛ به عبارت دیگر، صورت در خدمت معنا به کار گرفته می‌شود. مثلاً استفاده از فعل واژگانی «خواستن» در نقش فعل معین «زمان‌نما» که بر زمان آینده دلالت دارد. نوعی تصویرگونگی استعاری را به نمایش می‌گذارد. این فعل به لحاظ معنایی برخواسته و آرزوی گوینده دلالت دارد و خواسته از آنجا که تنها «خواسته» است، ناظر بر رویدادی تحقق نایافته اما بالقوه تحقق‌پذیر است. این مفهوم به لحاظ این ویژگی در رابطه‌ی تصویر گونگی با مفهوم آینده است، چرا که رویدادهای زمان آینده نیز اموری تحقق نایافته اما تحقق پذیرند. به عبارت دیگر، تصویر آنچه که «آرزو» است، تصویری است که به «آینده» تعلق دارد. چنین تناظری را می‌توان ناظر بر «انتقال استعاری» از حوزه‌ی عینی «خواستن» به حوزه‌ی انتزاعی «زمان» دانست که به معین‌شدگی فعل «خواستن» می‌انجامد. (کوتوا 1994 : 80).
رومن یاکوبسن تصویرگونگی را در انتقاد از دیدگاه سوسور مبنی بر «اختیاری بودن نشانه‌های زبانی» احیا کرده است. او با استفاده از طبقه‌بندی پیرس، بر وجهی غیراختیاری از زبان صحه می‌گذارد که ویژگی تصویرگونگی دارد؛ یعنی آن ویژگی زبانی که همانندی صورت و معنا در ارتباط است (هیراگا 1994 : 6). در طبقه‌بندی پیرس که بیشتر بر پایه‌ی «منش‌های متفاوت» رابطه‌ی نشانه و موضوع استمرار است، سه نوع نشانه از یکدیگر متمایز می‌شوند: شمایل (10) که بازنمایی موضوع را تنها از رهگذر شباهت تصویری به آن انجام می‌دهد، نمایه (11) که نوعی ارتباط وجودی با موضوع را به نمایش می‌گذارد و نماد که براساس رابطه‌ای قراردادی به موضوع دلالت می‌کند. (همان: 6). پیرس شمایل‌ها را در تقسیم‌بندی دیگری به سه گروه طبقه‌بندی می‌نماید: تصویر (12)، نمودار (13) و استعاره (14). «تصویرگونگی نموداری» نوعی تصویرگونگی شمایلی است که از رهگذر بازنمایی شباهت میان روابط درونی نمودار و روابط درونی موضوع، بر موضوع خود دلالت می‌کند. شرایطی که در آن بازنمایی ساختی زبانی مشابه بازنمایی ساخت معنایی آن باشد، شرایط تصویرگونگی نموداری است. تطابقِ تربیتِ خطیِ حضورِ عناصر زبانی در گفتار باتربیت زمانی یا علّی رخداد در دنیای واقع، شاهدی از این نوع تصویرگونگی است؛ همانند مثال 1 که گفته‌ی معروف سزار است:
1)آمدم، دیدم، فتح کردم،
هیراگا (1994) تصویرگونگی نموداری در دستور را براساس نوع رابطه‌ی نمودار با موضوع به دو قسمتِ کلیِ تصویرگونگی ساختاری (15) و تصویرگونگی رابطه‌ای (16) تقسیم کرده است. تصویرگونگی ساختاری ناظر بر نوعی تصویرگونگی است که از رهگذر آن صورت یک ساخت زبانی بر مبنای نقش و محتوای آن انگیخته می‌شود. به عبارت دیگر هر نقش زبانی، تعیین کننده‌ی صورت زبانی منتخب خود است. بسیاری از زبان‌شناسان اصلی «یک معنا، یک صورت» را در این رابطه، نگرشی مرکزی تلقی می نمایند. برهمین اساس، هاینه، کلودی و هونمایر (1991: 214) تحول برخی از افعال معین را شاهدی بر نقض اصل تصویرگونگی ساختاری می‌دانند؛ چرا که در رمزگذاری یک نقش دستوری به بیش از یک صورت دستوری واگذار شده است. «نمود ناقص» (17) در زبان فارسی شاهدی بر این مدعاست. در صورت دستوری زیر بیش از یک صورت زبانی برای بازنمایی یک نقش دستوری به کار رفته است:
2) دارم می‌روم.
در نمونه فوق یک فعل معین با طرحواره‌ی رویداد «مالکیت»، یک پیشوند برای بازنمایی «نمود استمراری» و نیز صورت تصریف شده‌ی فعل، سه نشانه‌ی زبانی‌ای هستند که همگی بازنمایی نمودی دستوری را برعهده دارند. از سوی دیگر، مشاهده می‌شود که این ساخت معین، نشانه‌ای با مفهوم «مالکیت» را به کار گرفته است که به لحاظ تصویری «مالکیت» را رمزگذاری نمی‌کند؛ بلکه عهده‌دار رمزگذاری مفهومی «زمانی» شده است.
هیراگا (1994 : 8) فهرستی از انواع تصویرگونگی ساختاری را به دست می‌دهد که براساس آن نه تنها می‌توان به طبیعتِ تصویرگونگیِ مرتبط با هر ساخت پی‌برد، بلکه با کنار هم قرار دادن این عناصر می‌توان به تصویری کامل از نظام تصویرگونگی ساختاری یک زبان دست یافت. این فهرست شاملِ تصویرگونگی خطی (18)، تصویر‌گونگی همجواری، (19)، تصویر گونگی کمی، (20) تصویرگونگی متقارن، (21) تصویرگونگی نامتقارن (22) و تصویرگونگی مقوله‌ای (23) است.
از آنجا که فرضیه‌ی پژوهش، «نمودنمایی» فعل «رفتن» براساس «تصویرگونگی خطی» است، از میان فهرست فوق تنها به شرح و بسط این مفهوم خواهیم پرداخت و بحث در خصوص انواع دیگر را به مجال پژوهشی دیگری موکول می‌کنیم.

2 تصویرگونگی خطی

تصویرگونگی خطی ناظر بر این حقیقت است که ترتیب خطیِ اشاره به صورت واحدهای زبانی در گفتمان، با توالی زمانی مفاهیم مورد اشاره در جهان پیرامون مطابقت دارد (همان: 9). زمانی که به شرح زنجیره‌ای از کنش‌های وقوع یافته در محور زمان می‌پردازیم، هر ساعت هنجار زبانی، این زنجیره‌ی کنش‌ها را به ترتیب رخدادشان در واقعیت‌ نشان می‌دهد؛ از این روست که ترتیب خطی عناصر زبانی در نمونه‌ی بهنجار و در نمونه‌ی 4 تا حدودی نابهنجار است:
3) کیان وارد اتاق شد و بر زمین نشست.
4) کیان بر زمین نشست و وارد اتاق شد.
حرف ربط «و» در دو جمله فوق کاربردی نامتقارن دارد که به بازنمایی قراردادهای ترتیب روایی کمک می‌کند. این حرف ربط خود فاقد معنا زمانی است، اما ترتیب حضور واحدهای زبانی در ترکیب با کاربرد روایی آن، ترتیب زمانی رویدادها را به شکل تصویرگونه به وجود می‌آورد.
شواهد حاکی از آن است که زبان‌های غیرتصریفی بیشتر از زبان‌های تصریفی به ترتیب کلمه‌ای و در نتیجه ‌به تصویرگونگی خطی وابسته‌اند. مثلاً تای (1985 : 50) ادعا می‌کند که اصل توالی زمانی در چینی (که زبانی غیرتصریفی است)، اهمیت بسزایی در تغییر معانی دارد؛ به عبارت دیگر، این ترتیب زمانیِ حقایق دنیای واقع است که ترتیب سازه‌ای میان دو واحد دستوری را رقم می‌زند. با این حال زبان‌های تصریفی نیز شواهدی از تصویرگونگی را به نماش می‌گذارند.
بای‌بی (1985) با ارائه‌ی نمونه‌های مختلفی از زبان‌های دنیا در پی اثبات فرضیه‌ی خود مبنی بر ارتباط درجه‌ی ادغام وند با میزان وابستگی معنایی آن به ستاک است. به بیان دیگر، اگر معنای وندی مستقیماً بر معنای ستاک تأثیرگذار باشد، آن وند در نزدیک‌ترین فاصله به ستاک قرار می‌گیرد. این فرضیه حاکی از آن است که مقوله‌های فعل، از جمله ظرفیت، زمان، نمود، وجه، جهت و مطابقه، با ترتیبی مشخص به فعل متصل می‌شوند. ترتیب اتصال این‌وندهای تصریفی با میزان وابستگی معنایی وند به ستاک ارتباط مستقیم دارد. براین اساس می‌توان گفت در زبان‌های تصریفی، تصویرگونگی ناظر بر ارتباط میان ترتیب حضور وندها و تأثیرگذاری معنایی آن‌ها بر ستاک است. نمود که از مقوله‌های معنایی فعل است، در زبان‌های مختلف هم به صورت امکانی تحلیلی و هم به صورت امکان تصریفی بازنمایی دارد. در زبان فارسی، استفاده از امکانات تحلیلی یکی از مهم‌ترین روش‌های رمزگذاری این مفهوم دستوری است. این امکان تحلیلی، طبقه‌ی افعال معین را در بر می‌گیرد. همان‌طور که پیشتر اشاره شد، افعال معین از رهگذر فرایند معین شدگی، عهده‌دار این نقش دستوری می‌شوند. در ادامه، پس از معرفی کوتاهی از مقوله‌ی نمود، به بررسی معین‌شدگی فعل «رفتن» و شیوه‌ی نمودنمایی آن در رابطه با دو مفهوم متقابل می‌پردازیم و تأثیر پدیده‌ی تصویرگونگی را در این شیوه از رمزگذاری نمود فعلی نشان می‌دهیم.

3 معین‌شدگی فعل «رفتن»

معین‌شدگی، فرایند پیدایش افعال معین از افعال واژگانی است (بنونیست 1968). این فرایند که یکی از فرایندهای «دستوری شدگی» قلمداد می‌گردد، به باور برخی زبان شناسان تنها رویکردی است که براساس آن می‌توان به مطالعه‌ی همه جانبه‌ی افعال معین در ابعاد هم‌زمانی و در زمانی مبادرت ورزید (هاینه 1993: 27). بسیاری از زبان‌شناسانی که در حوزه‌ی تغییرات زبانی به پژوهش می‌پردازند، بر آن‌اند که تکوین افعال معین در زبان‌های دنیا به منظور انعکاس مقولات انتزاعی دستوری مانند زمان، وجهیت، نمود و جهت صورت می‌گیرد (برای مطالعه‌ی بیشتر رک. هاینه 1993؛ کوتوا 2004 و بای‌بی و همکاران 1992). نمود دستوری (24) که یکی از مقولات فعل در کنار مقولات زمان و وجه است، ناظر بر مجموعه‌ای از نگرش‌های گوناگون گوینده نسبت به ظرفیت درونی فعل در انتقال مفهوم زمان است (کامری 1976: 3). این ویژگی، بخشی از همگانی‌های زبانی است که بر ظرفیت ویژه‌ی هر ساخت فعلی در اشغال طیفی از زمان دلالت دارد. نکته‌ی حائز اهمیت آن است که نمود دستوری، جریان زمانی درونی یک رویداد را از دیدگاه گوینده در ساخت فعل، رمزگذاری می‌کند. به بیان دیگر مشخصه‌ی مهم نمود دستوری، نگرش گوینده به موقعیت، بدون اشاره به زمان ارجاعی است؛ نگرشی که تنها با ارجاع به طبیعت جریان زمان در خلال رخداد موقعیت، مفهوم‌سازی می‌شود. جملات (5) و (6) به ترتیب تفاوت در نمود دستوری فعل را به نمایش می‌گذارند. منشأ این تفاوت در نوع نگرش متفاوت گوینده به کامل شدن رویداد نمونه‌ی (5) و کامل نشدن رویداد در نمونه‌ی (6) است:
5) بیمار را معاینه کردم (نمود کامل).
6) دارم بیمار را معاینه می‌کنم (نمود ناقص).
نمود دستوری به لحاظ صوری با امکانات مختلف دستوری بیان می‌شود. این امکانات شامل وندها، دوگان‌‌سازی، استفاده از افعال واژگانی و افعال معین و گاهی نیز ترکیبی از این چند مورد است. مثلاً در زبان‌روسی، وندها نقش نمودنماها را بازی می‌کنند، در حالی که در زبان چامورو از فرایند دوگان‌سازی (25) استفاده می‌شود. در زبان انگلیسی نیز، افعال معین نقش انتقال تقابل‌های نمودی را برعهده دارند (برای مطالعه‌ی بیشتر رک. تیمبرلیک 2007 و کامری 1976). زبان فارسی از ترکیب وندها و افعال معین (در نمود کامل)، افعال واژگانی (مانند شروع کردن، تمام کردن) و افعال معین (مانند فعل معین «رفتن» در نمود تکمیلی) در بیان این نقش‌های دستوری بهره می‌جوید (برای توضیح بیشتر رک. نغزگوی کهن، 1389 د). کلیه‌ی افعال معین نمودنما در زبان فارسی از رهگذر فرایند معین‌شدگیِ افعال واژگانی پا به عرصه‌ی وجود گذاشته‌اند. «نمود آغازی» و «نمود تکمیلی» که موضوع پژوهش ما و به ترتیب ناظر بر تأکید گوینده بر آغاز و تکمیل‌اند، از نمودهایی به شمار می‌روند که در بسیاری از زبان‌های دنیا با استفاده از وند (مانند روسی و لیتوانی) و یا افعال معین (مانند زبان فارسی) رمزگذاری می‌شوند هاینه (1993 : 27) تبیین تحول افعال واژگانی به افعال معین را تنها براساس مفهوم «طرح‌واره‌های رویداد» ممکن می‌داند. این مفهوم که با مدل «زنجیره‌ی دستوری‌شدگیِ فعل به زمان، نمود، وجهیت» (26) همراه می‌شود، که به باور هاینه پاسخی به پرسش‌های دیرینه، حول «ماهیت بحث‌برانگیز فعل معین» است.
در ادامه‌ی این مقاله، پس از طرح این دو مبحث نظری، می‌کوشیم مفهوم «زنجیره‌ی دستوری‌شدگی فعل به زمان، نمود، وجهیت» را به چالش بکشیم و نشان دهیم که این مفهوم در برخی موارد، به تنهایی برای تبیین نقشی افعال معین کارایی ندارد و توجه به عوامل زبان‌شناختی دیگر از جمله تصویرگونگی در این زمینه حائز اهمیت است.

4 طرحواره‌های رویداد

یکی از مهم‌ترین سازوکارهای تعامل انسان با پیرامون خویش، بیان تجارب و پدیده‌های پیچیده، انتزاعی و غیرقابل درک در قالب عبارات ساده، عینی و قابل درک است (لیکاف و جانسون 1990). به باور معنی شناسان شناختی، تفکر انتزاعی دارای بنیانی عینی است. این دیدگاه بر یکی از اصول معنی‌شناسی شناختی استوار است که ساختار مفهمی را جسمی شده می‌داند؛ یعنی درک انسان از پدیده‌های انتزاعی، بر مبنای درک واقعیت‌های عینی صورت می‌گیرد. مفهوم انتزاعی «فکر» در جمله‌ی زیر به صورت واقعیتی عینی و دارای «حجم» مفهوم‌سازی می‌شود تا براساس طرحواره‌ی عینی «حجم» تجربه‌ای جسمی به درک مفهومی انتزاعی بینجامد:
7) خیلی تو فکری.
مفاهیم دستوری، عموماً مفاهیمی انتزاعی و غیر عینی‌اند که به موضوعات فیزیکی یا کنش‌های عینی اشاره نمی‌کنند، بلکه از طریق نقش ارتباطی‌شان در گفتمان، مفهوم می‌یابند. در حیطه‌ی مطالعات زبانی، این اصل شناختی، به صورت به کارگیری مفاهیم عینی واژگانی در بیان مفاهیم انتزاعی دستوری تبلور می‌یابد.
افعال معین ساخت‌هایی زبانی هستند که به بازنمایی مفاهیم انتزاعی دستوری از جمله زمان، نمود و وجه می‌پردازند. برای بازنمایی این مفاهیم انتزاعی، افعال واژگانی در زبان‌های دنیا استفاده می‌شوند که خود متعلق به حوزه‌های مفهومی عینی مانند مکان (27) (مانند فعل بودن)، حرکت (28) (مانند فعل رفتن)، کنش (29) (مانند فعل افتادن)، میل (30) (مانند فعل خواستن)، وضعیت بدنی (31) (مانند فعل نشستن)، ارتباط (32) (مانندِ مثل چیزی / کسی بودن) و مالکیت (33) (مانند فعل داشتن) هستند. مفهوم «طرح‌واره‌های رویداد» که قرابتی با مفهوم «گزاره‌ی» لانگاکر (لانگاکر 1978: 857) دارد، مفهومی شناختی است و بر رویدادها و موقعیت‌هایی کلیشه‌ای دلالت دارد که بنیان تجربه انسان و ارتباط او با جهان اطراف را تشکیل می‌دهد (هاینه 1993 : 31)؛ به بیان دیگر از ویژگی تعاملی بودن برخوردار است و حاصل ارتباط جسمی انسان با نحوه‌ی رخداد رویدادها در جهان اطراف است. چنین تعاملی در طرحواره‌ی رویداد «حرکت» به خوبی نشان داده می‌شود، زیرا ما درک «حرکت» را در تعامل با دنیای اطراف خود به دست می‌آوریم و وقتی «کسی» از «جایی» به «جایی» دیگر حرکت می‌کند، مفهوم تعاملی بودن «حرکت» را متوجه می‌شویم (برای مطالعه‌ی بیشتر رک. راسخ‌مهند 1388). این مفهوم به لحاظ زبان‌شناختی از طریق گزاره‌هایی رمزگذاری می‌شود که از یک فعل و مشارکین آن تشکیل شده است. مثلاً طرحواره‌ی رویداد «الف، ب را می‌خورد» (که دارای طرحواره‌ی کلی رویداد «کنش» است)، مشتمل بر سه مؤلفه‌ی الف، ب و کنشِ خوردن است. هاینه (1993) بر این باور است که تکوین افعال معین در زبان‌های دنیا به جهت بازنمایی مفاهیم دستوری زمان، نمود، وجهیت و جز آن تنها با در نظرگرفتن مفهوم طرحواره‌ی رویداد قابل تبیین است. بر این اساس، می‌توان گفت که مفهوم انتزاعی «زمان» در زبان فارسی، از دستوری‌شدگی طرحواره‌ی رویداد عینی «اراده» (34) (الف، ب را می‌خواهد) به وجود می‌آید:
8) روزی خواهم آمد و ندا در خواهم داد.
هاینه بر آن است که در مثال 8 رمزگذاری مفهوم دستوری «زمان» تنها از تغییر مقوله‌ی فعل «خواستن» از فعلی واژگانی به نشانه‌ای دستوری حاصل نمی‌آید، بلکه در این تحول، شاهد تغییر حوزه‌ی مفهومی موضوع عینی و ارجاعی «ب» در این طرحواره‌ی رویداد به حوزه‌ی مفهومی کِنش «آمدن» و «ندا دردادن» هستیم؛ تغییری در طرحواره‌ی رویداد «اراده» که فعل «خواستن» را به سمت جاده‌ی معین‌شدگی هدایت می‌کند. بدین‌ترتیب در فرایند معین‌شدگی، با تحولی در ماهیت متمم فعلی از موضوع‌بودگی یا فضابودگی به کنش‌بودگی روبه‌روییم. از آنجا که کنش‌ها در مقایسه با چیزها یا فضاها، درجه‌ی عینیت و ارجاعیت کم‌تری دارند، می‌توان گفت در این تحول، شاهد تغییری مفهومی از حوزه‌های عینی به حوزه‌های انتزاعی هستیم؛ تغییری مفهومی که بنیان نظریه‌ی دستوری شدگی را تشکیل می‌دهد. این حقیقت در مقایسه‌ی جملات 9 و 10 به روشنی مشخص است:
9) من تمام این کتاب‌ها را می‌خواهم.
10) فردا از تهران خواهم رفت.
در مثال 9 اسمِ «کتاب»، متمم فعل «خواستن» یا «ب» در طرحواره‌ی رویدادِ «الف، ب را می‌خواهد» است. در مثال 10 نیز به جای موضوع، کنش «رفتن» متمم فعل «خواستن» واقع شده است، از این‌رو فعل «خواستن» به فعل «معین» تحول یافته است. البته همان‌طور که مشاهده می‌شود این تغییر، همراه با برخی ویژگی‌های ساخت‌واژی در فعل اصلی است که در اینجا آگاهانه از آن چشم می‌پوشیم و تحلیل آن را به پژوهشی دیگر موکول می‌نماییم. بر این اساس، هاینه نُه طرحواره‌ی بنیادی را معرفی می‌نماید که در آن‌ها فعل اصلی ساختن غیرزمان‌دار دارد. این طرحواره‌ها عبارت‌اند از: طرحواره‌ی رویداد مکان، حرکت، کنش، اراده، تغییر وضعیت (35)، هم‌ارزی (36)، همراهی (37)، مالکیت و حالت (38). در کنار این طرحواره‌ها هاینه دسته‌ای دیگر از طرحواره‌ها را با عنوان کلی «طرحواره‌های مرکب» (39) ارائه می‌دهد که ساختی ترکیبی دارند؛ بدین معنا که بیش از یک طرحواره‌ی بنیادی در ساخت آن‌ها دخالت می‌کند (هاینه 1993 : 37). «طرحواره‌ی رویداد زنجیری» یکی از این طرحواره‌ها است. مهم‌ترین ویژگی این طرحواره، زمان‌دار بودن هر دو فعل معین و اصلی است؛ به بیان دیگر، این طرحواره، برخلاف طرحواره‌ی رویداد ساده، دارای بیش از یک محتوای گزاره‌ای (متشکل از فاعل و فعل) است. با وجود این، در یکی از انواع آنکه موضوعِ این پژوهش است. ساخت فعل معین، صورت تصریفی ثابتی دارد. این طرحواره غالباً ابزار بازنمایی معانی نمودی است و در ساخت آن افعالِ طرحواره‌ی رویداد حرکت (مانند «آمدن» و «رفتن») و طرحواره‌ی رویداد وضعیت بدن (مانند «نشستن» و «ایستادن») به کار می‌روند (همان). در ادامه، کاربرد این طرحواره را در زبان فارسی و در بازنمایی نمودهای آغازی و تکمیلی بررسی می‌نماییم.

5 طرحواره‌ی رویداد زنجیری در زبان فارسی

هاینه طرحواره‌ی رویداد زنجیری را حاصل توالی دو یا چند «رویداد» می‌داند که غالب افعال آن‌ها در زمان هستند. این طرحواره‌های رویداد متوالی یا زنجیری، از رهگذر معین‌شدگی به طرحواره‌ی رویدادی تحول می‌یابند که حامل یک نقش دستوری است (هاینه 1993 : 37). به بیان دیگر با آنکه بیش از یک رویداد در ساخت این طرحواره شرکت می‌کند، اما معنای حاصل تنها ناظر بر یک رویداد در جهان اطراف است. هر چند هاینه صراحتاً به معیار گزینش توالی رویدادها اشاره نمی‌کند، اما آنچه از مثال‌های او بر می‌آید بر شرط یکسان بودن شرکت‌کننده‌ی «الف» یا فاعل رویداد تأکید دارد. نمود ناقص در فارسی نمونه‌ای از طرحواره‌ی رویداد زنجیری است: در ساختِ «من دارم بر می‌گردم»، توالی دو طرحواره‌ی «مالکیت: داشتن» و «حرکت: برگشتن» به طرحواره‌ی «کنشِ الف دارد ب را انجام می‌دهد» تحول می‌یابد. در نوع دیگری از طرحواره‌ی زنجیری که در ساخت «نمود تکمیلی» مورد استفاده قرار می‌گیرد، قالب «الف، ب را انجام می‌دهد، آن تمام شده است» به کار گرفته می‌شود. نمونه‌‌ای از این ساخت نمودنما در زبان‌های «یابم» (نمونه‌ی 11) و «ایو» (نمونه 12) گزارش شده است (هاینه : 1993 : 38):
11) bŏc seng aěŏcma janggom gě-bacně
Pig. 3.PL.eat our corn 3.SG.O-be.finished
خوک‌ها تمام غلات ما را خورده‌اند، آن تمام شده است. (معنای نمود تکمیلی)
12) me du I ve
1.SG eat 3.SG.O be. finished
من همه‌ی آن را خورده‌ام، آن تمام شده است. (معنای نمود تکمیلی)
ویژگی‌های زبان‌شناختی این ساخت از دو جنبه حائز اهمیت است: اول آنکه برخلاف نمونه‌ی پیشینِ طرحواره‌ی زنجیری، میان دو رویدادِ این طرحواره، فاعل یکسان مشاهده نمی‌شود و فعل معین نمودنما در همه‌ی موارد، صورت تصریفی ثابت سوم شخص مفرد را دارد؛ و دوم آنکه به نظر می‌رسد این ساخت تحت تأثیر اصل تصویرگونگی خطی قرار داشته باشد، زیرا گزاره‌ی نمودنما که بر نمود پایانی فعل و تکمیل شدن آن دلالت دارد، فارغ از ترتیب کلمه‌ای بنیادی زبان با محدودیت‌های وارد بر آن، همواره پس از گزاره‌ی اصلی و در انتهای بند قرار می‌گیرد. «نمود تکمیلی» در زبان فارسی که از معین‌شدگی فعل واژگانی «رفتن» پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد، نمونه‌ای از این ساخت است. در ادامه، برای شناخت بیشتر این نمود، به بررسی نمودنمایی فعل معین «رفتن» در زبان فارسی می‌پردازیم که براساس طرحواره‌ی رویداد زنجیری تکوین می‌یابد.

6 نمودنمایی فعل «رفتن» و نقش تصویرگونگی در آن

فعل «رفتن» فعلی با طرحواره‌ی کلی رویداد «حرکت» است که در خلال آن «الف از/ به سوی ب حرکت می‌کند»: در این طرحواره، متمم فعلی، اسمی است که بر یک مکان یا فضای عینی و ارجاعی دلالت می‌کند:
13) یاسمن فردا از همدان به سوی تهران حرکت خواهد کرد.
افعال طرحواره‌ی رویداد حرکت، عموماً ابزار بازنمایی آغازی و پایانی و زمان‌های گذشته و آینده‌اند (هاینه 1993 : 47). این حقیقت از طبیعت «مسیری» این طرحواره ناشی می‌شود. کوتوا (1991) بر آن است افعالی که تحت تأثیر دستوری‌شدگی و خصوصاً معین شدگی قرار می‌گیرند، نه تنها افعالی پربسامد و دارای مفاهیم کلی‌اند، بلکه رمزگذاریِ تعداد محدودی از طرحواره‌های تصویری را برعهده دارند. طرحواره‌ی تصویری منبع – مسیر – مقصد یکی از این طرحواره‌هاست که حوزه‌ی مفهومی فعل «رفتن» را در بر می‌گیرد. براین اساس می‌توان گفت طرحواره‌ی رویداد «رفتن»، شامل نقطه‌ی آغاز حرکت به عنوان منبع و نقطه‌ی پایان حرکت به عنوان مقصد است. از این روست که به لحاظ تصویری، فعل «رفتن» قادر به بازنمایی دو مفهوم نمودی آغاز و تکمیل (پایان) است. تأکید بر نقطه‌ی «آغاز» حرکت، در القای مفهوم نمود آغازی و تأکید بر نقطه‌ی تکمیل (پایان) حرکت در القای مفهوم نمود تکمیلی مؤثر است. همان‌طور که از جمله‌ی 14 بر می‌آید، معین‌شدگی این فعل در راستای رمزگذاری مفاهیم نمودی، با تبدیل اسم مکان عینی به کنش صورت می‌گیرد:
14) میره (که) گل بزنه.
«فعل «رفتن» در مثال (14) ناظر بر نمود آغازی است. کنشگر به هیچ «مکانی» نمی‌رود، بلکه «کنشی» را آغاز می‌کند. در تحول این فعل به فعل معین نمودنما، شاهد نوعی انتقال از حوزه‌‌ی مفهومی کنش‌های عینی و فیزیکی انسان در زندگی روزمره‌ی بشری به حوزه‌ی مفهومی کنش‌های انتزاعی گفتمان و به طور اخص مفهوم نمود هستیم. هانیه، کلودی و هونمایر (1991 : 60) ماهیت چنین انتقالی را استعاری قلمداد می‌کنند. با وجود این، هاینه بر این باور است که برخلاف انتقال استعاره‌ای که جهش سریع از یک حوزه‌ی مفهومی به یک حوزه‌ی مفهومی دیگر را در بر می‌گیرد، دستوری‌شدگی مستلزم تحولی پیوسته و زنجیره‌وار است؛ تحولی که طبیعتی تدریجی دارد (هاینه 1993 : 97). در مورد «رفتن» نیز، تغییر از حرکت فیزیکی به نشانه‌ی دستوری نمود که نشانه‌ای متأخر است، به یکباره اتفاق نمی‌افتد و مفهوم قصد گوینده همواره در این تحول قابل بازیابی است:
15) رفتم حرفی بزنم و توضیحی بدهم که با کف دستش محکم زد توی دهنم (نجفی 1378: 761).
 نمود دستوری و تصویرگونگی در زبان فارسی
نمودار1: زنجیره‌ی دستوری‌شدگی «رفتن»

هاینه زنجیره‌های مفهومی‌ای را که ناظر بر مدل تدریجی تحول عناصر زبانی در چارچوب دستوری‌شدگی‌اند، «زنجیره‌های دستوری‌شدگی» می‌‌نامد. در این زنجیره‌ها عنصر واژگانی منبع که در ابتدای زنجیره قرار دارد، از رهگذر دستوری‌شدگی، به عنصری نقشی تحول می‌یابد که در انتهای زنجیره ‌قرار می‌گیرد. زنجیره‌های دستوری‌شدگی خصوصیات زبان‌شناختی متعددی دارند که مهم‌ترین آن، ویژگی تقدم تاریخی و واژگانی بودن عناصر زبانی منبع در مقایسه با تأخر تاریخی و نقشی بودن عناصر هدف است (برای مطالعه‌ی بیشتر رک. هاینه 1993 : 53).
یکی از مهم‌ترین زنجیره‌های دستوری‌شدگی که اساس این پژوهش را تشکیل می‌دهد، زنجیره‌ای است که هاینه از آن به عنوان «زنجیره‌ی فعل به زمان، نمود و وجهیت» یاد می‌کند و آن را راه‌حلی برای معضل دیرینه‌ی توصیف مقوله‌ی افعال معین (و اختصاصاً «نمود» در پژوهش حاضر» قلمداد می‌نماید (همان: 54). او با تکیه بر آراءِ هاینه، کلودی و هونمایر (1991 : 29) این مفهوم را ابزاری معتبر برای تبیین مجموعه‌ای از نقش‌های دستوری انتزاعی می‌داند که در خدمت توصیف ویژگی‌های کیفی فعل مانند زمان، پایانه‌ی زمانی یا نمود و نوع واقعیت یا وجهیت هستند. هر چند مفهوم زنجیره‌ی «فعل به زمان، نمود و وجهیت» مفهومی قابل تأمل و ارزشمند در فهم تکوین افعال معین است، اما از دو جنبه نیازمند بازنگری و مطالعه‌ی عمیق‌تر است: نخست آنکه این زنجیره به لحاظ صورت‌بندی دو خطا را به نمایش می‌گذارد: خطای اول در چینش نادرست عناصر زبانی منبع و هدف است. همان‌طور که مشاهده می‌شود، در این زنجیره، عنصر منبع، عنصری واژگانی با مقوله‌ی دستوری فعل است، در حالی که عنصر هدف، ابعاد دستوری فعلی است و ممکن نیست که فعلی به بعدی دستوری بدل شود؛ بهتر آن بود که هم‌راستا با نظر گیون (1984 : 271) عنصر هدف به «نشانه‌های زمان، نمود و وجهیت» و یا همانند مارچیز (1986 : 96) به «فعل معین» تغییر می‌یافت. خطای چینشی دوم، کنار هم قرار دادن هر سه بعد دستوری فعل در مقام عنصر هدف است، چرا که هر فعل واژگانی از رهگذر فرایند معین‌شدگی، تنها به یکی از این نشانه‌های دستوری تبدیل می‌شود و امکان تحول به هر سه نشانه‌ی زمان، نمود و وجهیت در خلال یک زنجیره وجود ندارد. از این‌رو پیشنهاد نگارنده مبنی بر بازترسیم این زنجیره به صورت سه زنجیره‌ی مجزا از یکدیگر است که در نمودار 2 نشان داده شده است:

 نمود دستوری و تصویرگونگی در زبان فارسی
نمودار 2: زنجیره‌ی معین‌شدگی
 

نقدی که در زمینه‌ی موضوع پژوهش به زنجیره‌ی «فعل به زمان، نمود و وجهیت» هاینه وارد است نیز به دو بخش تقسیم می‌شود: نخست آنکه تبیین و بازنمایی فرایند معین‌شدگی در این زنجیره‌ی تنها به ذکر ابعاد نقشی و معنایی افعال معین محدود می‌گردد و ابعاد ساختاری این افعال به کلی نادیده گرفته شده است، حال آنکه برخی ویژگی‌های ساختاری افعال معین، معیار تعیین درجه‌ی معین‌شدگی و نوع نقش دستوری‌ای است که این افعال بر عهده می‌گیرند؛ و دوم آنکه حتی با فرض تحدید فرایند معین‌شدگی به ابعاد نقشی و معنایی، این زنجیره به تنهایی در تبیین چگونگی پیدایش برخی از افعال معین کارایی لازم را ندارد و ناگزیر از پذیرش تأثیر پدیده‌های دیگر مانند تصویرگونگی است. این حقیقت، در تمایز معنایی جملات 16 و 17 به تصویر کشیده می‌شود:
16) تا رفت حرفی بزنه، زدند توی ذوقش.
17) پیر شدیم رفت. (40)
همان‌طور که از این دو مثال بر می‌آید، فعل «رفتن» با یک صورت تصریفی، به ابزار بازنمایی دو نقش دستوری تبدیل شده است. این نقش‌های دستوری در مثال 16 نمود آغازی و در مثال 17 نمود تکمیلی است. اگر بخواهیم معین‌شدگی این فعل را براساس زنجیره‌ی «فعل به نشانه‌ی نمود» هاینه مطالعه کنیم، می‌بینیم که در مورد هر دو نمود آغازی و تکمیلی، تنها می‌توان یک زنجیره‌ی معین‌شدگی ترسیم نمود؛ در حالی که در نمونه‌های ارائه شده، یک فعل واحد با صورت دستوری یکسان، ناظر بر تکوین دو نشانه‌ی نمودی شده است که در تقابل جهتی با یکدیگرند. این امر تنها با تکیه بر زنجیره‌ی «فعل به نشانه‌ی نمود» هاینه قابل توجیه نیست. به بیان دیگر، در چارچوب دستوری‌شدگی و در تبیین تحول این فعل به نشانه‌های نمودی، می‌توان فرایند معین‌شدگی را دخیل دانست؛ اما اینکه چرا معین‌شدگی این فعل به تکوین مفاهیم نمودی متفاوت می‌انجامد، تنها با مراجعه به آموزه‌های دستوری‌شدگی پاسخ نمی‌یابد. در مورد مثال 16 فعل «رفتن» به نشانه‌ی نمود آغازی و در مثال 17 به نشانه‌ی نمود تکمیلی تبدیل شده است.
اما چگونه می‌توان در مقام توجیه رفتار دستوری متفاوت فعل «رفتن» در بازنمایی مفهوم «نمود دستوری» برآمد؟ به عبارت دیگر، کدام عامل زبان‌شناختی در خوانش‌های نمودی متفاوتی که از یک فعل معین به دست می‌آوریم، تأثیرگذار است؟
در تقابل با استدلال هاینه (1993 : 52) که زنجیره‌ی دستوری‌شدگی «فعل به نشانه‌ی نمود» را پاسخی قطعی به پدیدارشناسی افعال معین می‌شناسد، باید چنین انگاشت که با توجه به داده‌های زبان فارسی در خصوص نمودنمایی فعل «رفتن»، در کنار در نظرگرفتن زنجیره‌ی دستوری شدگی باید سازوکار «تصویرگونگی خطی» را نیز در انتقال معنی مؤثر دانست. همان‌طور که در بخش دو اشاره گردید، این سازوکار ناظر بر تطابق ترتیب خطی واحدهای زبانی با ترتیب حضور روان‌شناختی حقایق و رویدادهاست؛ این سازوکار که بخشی قابل توجه در برقراری ارتباطات زبانی است، به تسهیل ارتباط، ذخیره‌سازی و یادآوری تجربه‌های رمزگذاری شده می‌انجامد. در تصویرگونگی خطی، ارتباطِ بخش‌های یک کل از رهگذر روابط مؤلفه‌های زبانی برقرار می‌شود، پس اهمیت ساخت زبانی در برقراری اصل تصویرگونگی مسجل است؛ به بیان دیگر، رمزگذاری زبانی با هر دو ویژگی ساخت و تصویرگونگی در تعامل است.
اینک با یک استدلال مبتنی بر اصل تصویرگونگی نشان می‌دهیم که در زبان فارسی، بازنمایی برخی مفاهیم نمودی تنها به زنجیره‌ی معین‌شدگی «فعل به نشانه‌ی نمود» خلاصه نمی‌شود و همانند زبان‌های ایو و یابم (هاینه 1993 : 83) در این زبان نیز خوانش‌های نمودی به جایگاه نشانه‌ی نمود دربند بستگی دارد. مثال‌های 18 و 19 شاهدی بر این مدعاست، در هر دوی این مثال‌ها مخاطب با «ساخت فعل معین» روبروست. این فعل معین، فعلی با نقش دستوری «نمودنما» است که از معین شدگی فعل حرکتی «رفتن» تکوین یافته است (نگارنده برای روشن شدن بهتر مطلب، آگاهانه از صورت تصریفی یکسانی در هر دو مثال استفاده کرده است)، با این حال، در وهله‌ی اول این جایگاه فعل معین است که تعبیر آغازی یا تکمیلی بودن نمود را نشان می‌دهد. هرگاه فعل معین نمود نما در آغازبند و پیش از فعل اصلی قرار گیرد، نقش نمود آغازی و هرگاه در پایان بند و پس از فعل اصلی قرار گیرد، نقش نمود تکمیلی را برعهده می‌گیرد. این امر با اصل «تصویرگونگی» هم‌راستا است و نقض آن نه تنها در خوانش نمودی فعل معین تعیین کننده است، بلکه به غیردستوری شدن جمله می‌انجامد. مثال شماره‌ی 19 تنها در صورتی که جمله به دو رویداد در جهان اطراف دلالت کند (رویداد رفتنِ کسی و رویداد پیر شدن)، دستوری است و در غیر این صورت، یعنی در صورتی که تنها یک رویداد و نمود پایان آن مدنظر باشد، غیردستوری است. نکته‌ی قابل توجه دیگر تعامل زمان دستوری و نمود در دستوری بودن جمله است. از آنجا که بررسی شیوه‌ی این تعامل در راستای اهداف پژوهش نیست، تنها اشاره می‌کنیم که در مثال (18 ب) با آنکه «رفت» در جایگاه پایانی جمله قرار گرفته است، نمی‌تواند نقش نمودنمای تکمیلی را برعهده بگیرند، زیرا زمان فعل نمود نمای تکمیلی نمی‌تواند بیش از زمان رویداد اصلی جمله باشد، چرا که این نمود بر «تکمیل» رویداد تأکید می‌کند:
18) الف- تا رفت حرفی بزنه، زدند توی ذوقش.
*ب- تا حرفی بزنه رفت، زدند توی ذوقش.
19) الف – پیرشدیم رفت.
*ب- رفت پیر شدیم.
تأثیر پدیده‌ی تصویرگونگی به عنوان عامل شناختی که ارتباط سطح معنا و صورت زبان را برقرار می‌کند، در دیگر افعال «نمودنمای آغازی» زبان فارسی نیز به وضوح قابل مشاهده است؛ طوری که نقش دستوری این افعال، برجسته‌ترین انگیزه‌ی تعیین جایگاه‌ آن‌ها در بند و شکل‌گیری صورت ساخت (برای مطالعه‌ بیشتر در خصوص نمود و افعال حرکتی رک. نغزگوی کهن 1390 ب).
20) الف- فعل آمدن: اومده انقلاب کنه.
* ب- انقلاب کنه اومده.
21) الف – فعل گرفتن: بگیر بخواب.
* ب – بخواب بگیر.
22) الف- فعل برداشتن: دستش نمی‌شکست اگر بر می‌داشت دو کلمه می‌نوشت.
* ب- دستش نمی‌شکست اگر دو کلمه می‌نوشت بر می‌داشت.
23) الف – فعل برگشتن: نگفت خودش چه چیزهایی گفت که من برگشتم این یک کلام حرف را زدم؟
* ب- نگفت خودش چه چیزهایی گفت که من این یک کلام حرف را زدم برگشتم.
همان‌طور که از شواهد مذکور بر می‌آید، آغازی بودن معنای این افعال، درگرو جایگاه و ترتیب کلمه‌ایِ ثابتی است که اصل تصویرگونگی برای این افعال رقم می‌زند؛ فعل با نقش آغازی به لحاظ تصویری در آغاز ساخت ظاهر می‌شود و اتخاذ جایگاه پایانی برای این نقش به غیردستوری شدن ساخت منجر می‌شود.
نکته‌ای که در اینجا اشاره‌ای مختصر به آن لازم به نظر می‌رسد، تبیین صورت ثابت تصریفی فعل «رفتن» به عنوان «نمودنمای تکمیلی» است. همان‌طور که در مثال‌های 11 و 12 از زبان‌های یابم و و ایو نشان دادیم، ساخت «الف، ب را انجام می‌دهد، آن تمام شده است»، ساختی است که از قالب زبانی ثابت و مشخصی پیروی می‌کند، و صورت تصریفی غیرقابل تغییری دارد. برخی از زبان‌شناسان مانند رمت (1987 : 16) این ساخت را نمونه‌ی تمام عیار «ساخت فعل معین» نمی‌دانند، چرا که از دیدگاه آنان، یکی از معیارهای شناخت افعال معین، یکسان بودن «فاعل» فعل اصلی و فعل معین است. با وجود این وسترمان (1907 : 98) بر این باور است که فرایند دستوری‌شدگی فعل واژگانی، عامل ایجاد این شرایط خاص تصریفی است. ما نیز با پیروی از وسترمن، صورت ثابت تصریفی فعل «رفتن» را ناشی از «مقوله‌زدایی» (41) آن می‌دانیم. مقوله‌زدایی از اصول دستوری‌شدگی به شمار می‌رود. مقوله‌زدایی فعل با حذف نشانه‌های تصریفی شخص و شمار و زمان یا تثبیت آن در یک صیغه‌ی مشخص که غالباً به دلیل بسامد بالا صیغه‌ی سوم شخص مفرد است، همراه می‌شود (هاینه 1993 : 38؛ نیز رک. نغزگوی کهن 1389 ج 151).
در مقوله‌زدایی مورد نظر، فعل با از دست دادن نشانه‌های تصریفی خود در حال گذار از مقوله‌ی «فعل» به مقوله‌ی «قید» است (وسترمن 1907- 98). این موضوع را می‌توان با استدلالی مبتنی بر «جایگزینی سازه‌ها» در زبان فارسی نشان داد. در مثال (24 الف) فعل «رفت» مقوله‌زدایی شده است، زیرا همواره تنها یک صورت تصریفی دارد و دیگر صیغگان آن قابل کاربرد در ساخت مذکور با مفهوم نمود تکمیلی نیست (24 ب). همچنین در این ساخت، صورت «رفت» که در حال گذار به مقوله‌ی قید است، قابل جابه‌جایی با قیدی مانند «کاملاً» است (24 ج):
24) الف – پیر شدم رفت، پیر شدی رفت، پیر شدیم رفت، پیر شدید رفت، پیر شدند رفت.
* ب- پیر شدم رفتم، پیر شدی رفتی، پیر شدیم رفتیم، پیر شدید رفتید، پیر شدند رفتند.
ج- پیر شدیم کاملاً.
در پایان لازم است به دو نکته دیگر در خصوص این ساخت اشاره کنیم: نکته‌ی اول، خاص شدگی (42) بافت‌هایی است که این ساخت در آن‌ها به کار می‌رود. خاص شدگی که از اصول دستوری‌شدگی است، ناظر بر محدود شدن بافت‌های کاربردی ساخت دستوری شده است (هاپر 1991؛ همچنین رک. نغزگوی کهن 1389 ج : 153). فعل رفت در چنین ساختی تنها در شرایطی مورد استفاده قرار می‌گیرد که بار معنایی ساخت، باری منفی با معانی از دست رفتن، از دست دادن، افسوس خوردن و مأیوس بودن است. چنین کاربرد خاص و محدود‌شده‌ای، شاهدی بر دستوری شدگی این فعل در جهت بازنمایی مفهوم دستوری نمود است. نکته‌ی دوم بازگویی نظری است که پروفسور کامری در پاسخ به پرسش نگارنده در پنجمین کنفرانس بین‌المللی زبان‌شناسی ایرانی (2013) راجع به این ساخت اظهار نموده‌اند. ایشان بر این اعتقاد بودند که نقش نمود تکمیلی این ساخت از رهگذر مقایسه‌ی دو جمله‌ی زیر هویداست:
25) الف – پیر شدیم.
* ب- پیر شدیم رفت.
آنچه از مقایسه‌ی دو ساخت فوق بر می‌آید، نشان دهنده‌ی آن است که اضافه شدن فعل «رفت» به این ساخت، مفهوم تکمیل شدن فرایند پیر شدن را به آن اضافه می‌کند؛ مفهومی نمودی با نقش تکمیل فرایند و با این خوانش کاربردی که تکمیل فرایند چنان به انجام رسیده است که دیگر هیچ راه بازگشتی وجود ندارد.

نتیجه‌گیری

نگارش این مقاله با هدف بررسی تکوین فعل معین «رفتن» با دو نقش دستوری نمود تکمیلی و نمود آغازی به انجام رسیده است. اهمیت این موضوع اثبات معین بودن این فعل و کنکاش در ابعاد نقشی و ساختاری آن بوده که در نهایت به تبیین دقیق‌تر نظام افعال معین در زبان فارسی انجامیده است. این مقاله با آزمودن مفهوم طرحواره‌های رویداد و زنجیره‌ی «فعل به زمان، نمود و وجهیت»، کارایی نداشتن برخی مفاهیم بنیادی آن را نشان داد و به تعدیل آن پرداخت. رفتارهای فعل «رفتن» در زبان فارسی مؤید اهمیت تصویرگونگی در تمایز دو نمود متقابل آغازی و تکمیلی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. grammaticalization
2. auxiliation. معادل فارسی این اصطلاح از سوی آقای دکتر مهرداد نغزگوی کهن پیشنهاد شده است.
3. event schemas
4. grammaticalization chains
5. ingressive
6. completive
7. directional opposition
8. linear iconicity
9. serial
10. icon
11. index
12. image
13. diagram
14. metaphor
15. structural
16. relational
17. imperfect aspect
18. linear iconicity
19. local proximity iconicity
20. quantity iconicity
21. semmetrical iconicity
22. asymmetrical iconicity
23. categorial iconicity
24. grammatical aspect
25. reduplication
26. verb-to-tam
27. lication
28. motion
29. activity
30. desire
31. posture
32. relation
33. possession
34. volition
35. change of state
36. equation
37. accompaniment
38. manner
39. complex schemas
40. این مثال برگرفته از نغزگوی کهن (1390 : 651) است.
41. decategorization
42. specialization

منبع مقاله :
نغزگوی کهن، مهرداد؛ داوری، شادی؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما