پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) اعظم پيامبران
خداوند با ارسال پيامبران راه شناخت را به روي بشريت گشوده است، پيامبران الهي براي رهروان حق نويد سعادت و رحمت آورده اند و کجروان را انذار کرده و نسبت به عاقبت سوء کارشان بيم داده اند. با ارسال پيامبران الهي خداي رحمان حجت را بر بشر تمام نموده و از اين پس ديگر مردم عليه خداوند حجتي نخواهند داشت. (2)
در ميان پيامبران الهي برخي برتري و فضيلت يافته اند (3) و مهمتر اينکه از اين ميان پنج برگزيده و صاحب شريعت بوده و دين الهي را به بشريت عرضه داشته اند. قرآن کريم مي فرمايد: خداي منان براي شما دين را مقرر ساخت، براساس آنچه که نوح را بدان سفارش کرد و نيز آن کس را که به تو وحي کرديم و آنچه ابراهيم و موسي و عيسي را بدان سفارش کرديم ... (4)
اين پنج پيامبر بزرگ طليعه دار راه هدايت بوده و دين الهي توسط پيامبران پس از نوح تا حضرت ابراهيم تابع شريعت نوح (ع) بوده اند و همين امر درباره ي حضرت ابراهيم و موسي و عيسي (ع) جاري بوده است.
سلسله پيامبران به بزرگترين پيامبران الهي و افضل آنان خاتمه يافته است. (5)
خاتميت، دليل روشني بر افضليت است، زيرا آنکه حرف آخر را مي زند کلام او افضل است و کلام افضل جامع ترين و کاملترين سخن خواهد بود؛ کتابي که پايان بخش کتابهاي آسماني است، بايد همه مقصود خداي رحمان را با خود داشته باشد، و حقيقتا اين چنين است. قرآني را که پيامبر (ص) به جامعه انساني هديه کرده هر آنچه از خشک و تر که در سعادت بشر دخيل بوده است را بيان کرده (6) و خداي رحمان چيزي از حقايق را در آن فروگذار نکرده است. (7) و گويا به همين سبب که، قرآن کريم پايان بخش کتابهاي آسماني بوده و عهده دار ارايه کاملترين شريعت و دين الهي است، خداي رحمان تصميم گرفته که آن را از گزند حوادث حفظ کند و دست ديگران را از دخالت در آن بازدارد و فرموده است:
«اين ذکر آسماني - قرآن - را ما خود نازل کرده ايم و پس از نزول حتما خود حافظ و نگهبان آن خواهيم بود» (8)
هر چند فضيلت پيامبر اکرم (ص) بر ساير پيامبران الهي از خاتميت آن سرور به روشني نمايان است، لکن قرآن کريم در بيان زندگي رسول اعظم (ص) و حقايق ارايه شده توسط او، نکاتي را بيان مي دارد که فضيلت او را بر همه انبياي الهي و حتي پيامبران اولوالعزم صاحب شريعت به خوبي روشن مي سازد. در اينجا در حد امکان اين نوشتار کوتاه، به ذکر چند نکته در اين زمينه مي پردازيم. 1- جهاني و جاودانه بودن
در قرآن کريم تنها پيامبري که به روشني از جهاني بودن او سخن رفته است، پيامبر اعظم (ص) است. خطاب صريح قرآن کريم به آن حضرت چنين است:
بگو اي مردم، من فرستاده و پيامبر الهي به سوي همه ي شما هستم ... (9)
و در جاي ديگري مي فرمايد: بگو کدام چيز گواهش بزرگتر و والاتر است، بگو خدا ميان من و شما گواه است و اين قرآن به من وحي شده است تا شما را و هر که را که اين قرآن به او پرسد هشدار دهم. (10)
در قرآن کريم، تعابير فوق منحصرا براي پيامبر (ص) و قرآن کريم آمده است و هرگز چنين تعابيري را براي ساير پيامبران و ديگر کتابهاي آسماني نمي يابيم، بلکه آنچه مي يابيم عکس آن است.
به عنوان مثال رسالت حضرت موسي در کلام آن بزرگوار به فرعون چنين آمده است: خداي سبحان به موسي (ع) فرمود، نه چنين است - بيم به دل راه مده - تو و برادرت نزد فرعون رويد و بگوييد: ما فرستاده پروردگار جهانيانيم، - پيام او اين است - که بني اسرائيل را به همراه ما بفرست. (11 )
از پيام فوق اين نکته جلب توجه مي کند که گويا اگر فرعون دست از بني اسرائيل برمي داشت و آنان را آزاد مي ساخت که به همراه حضرت موسي (ع) راهي سرزمين قدس شوند و از بردگي فرعونيان نجات يابند، حضرت موسي (ع) هم با فرعون کاري نمي داشت و اين نکته را مي رساند که حوزه رسالت حضرت موسي (ع) قوم بني اسرائيل بوده است.
نکته فوق آنجا تأييد مي گردد که قرآن کريم حوزه مأموريت تورات را نيز قوم بني اسرائيل مي داند و مي فرمايد: و ما به موسي کتاب - تورات - را عطا کرديم و آن را رهنموني براي بني اسرائيل قرار داديم که جز من کارسازي مگيريد. (12)
اين تعبير دقيقا درباره حضرت عيسي (ع) آمده است آنجا که مي فرمايد: خداوند به او - عيسي (ع) - کتاب و حکمت و تورات و انجيل مي آموزد و او را پيامبري به سوي بني اسرائيل قرار مي دهد. (13 ) اين قرائن، بر عدم جهاني بودن پيامبران بني اسراييل در مقايسه زير تکميل مي گردد.
1- مقايسه خانه کعبه و بيت المقدس
با اين نگاه خانه کعبه اولين خانه و معبد الهي برروي زمين است و قدمت آن از هر معبد ديگري - و از جمله بيت المقدس - بيشتر است. قدمت خانه کعبه به زمان حضرت ابراهيم (ع) مي رسد، در حالي که قدمت بيت المقدس مربوط به زمان انبياي بني اسراييل است و گويا بناي آن در زمان حضرت داوود و حضرت سليمان شکل گرفته و به اتمام رسيده است.
همچنين خانه کعبه جهاني است و برکات آن و نور هدايت آن به همه مردم دنيا مي رسد.
اما قرآن کريم درباره ي «بيت المقدس» مي فرمايد: منزه است آن خدايي که بنده خود - محمد (ص) - را شبي از مسجدالحرام به مسجدالاقصي سير داد. همان - مسجدي - که اطراف آن را برکت داديم. (15)
مقايسه بين دو جمله «مبارکا و هدي للعالمين» درباره ي خانه کعبه و «بارکنا حوله» درباره ي مسجدالاقصي و يا بيت المقدس مطلب را کاملا روشن مي کند. بنابراين:
- قرآن کتاب جهاني است و تورات براي بني اسراييل است.
- خانه کعبه جهاني است و برکات آن عالم گير است، ولي برکات بيت المقدس مربوط به اطراف آن است.
- پيامبر اکرم (ص) به صراحت قرآن براي همه مردم جهان است، ولي حضرت موسي و عيسي (ع) و به طريق اولي ساير انبياي بني اسراييل براي آن قوم بوده اند.
در اينجا يک نکته مي ماند و آن اينکه:
درباره ي حضرت ابراهيم (ع) مسأله تا حدودي تفاوت مي کند. حضرت ابراهيم (ع) بنيانگذار خانه کعبه بوده اند (16) و اسلام کنوني به دست آن حضرت تأسيس گشته است (17) . حضرت ابراهيم (ع) در بابل چشم به جهان گشودند و در نوجواني با بتان و بت پرستان به مبارزه پرداختند (18) تا اينکه سرانجام به جرم بت شکني محکوم به اعدام شده و او را به آتش افکندند (19) . خداوند آتش را بر حضرت ابراهيم (ع) به گلستان تبديل نمود (20) . پس از اين ماجرا حضرت ابراهيم به سرزمين فلسطين مهاجرت کردند (21) و در آنجا به تبليغ دين الهي پرداختند تا اينکه در سن پيري خداوند حضرت اسماعيل را به او عطا کرد (22) .
به فرمان الهي اسماعيل و مادرش را به سرزمين حجاز آورد و در وادي بدون آب و گياه آنان را در کنار خانه خدا قرار داد و خود بازگشت و عرضه داشت:
پروردگارا من ذريه خود را در دره اي بدون کشت و زرع نزد خانه شکوهمند تو قرار دادم، پروردگارا، براي آنکه نماز را به پا دارند، پس تو هم دلهايي از مردمان را چنان کن که به سوي آنها گرايند و از ثمرات روزيشان ده، باشد که سپاسگزارند. (23)
با اين حساب نسل حضرت ابراهيم (ع) دو تيره شدند، جمعي بني اسماعيل که در سرزمين حجاز نشو و نما کردند و معبدشان خانه کعبه بود و جمعي ديگر که در سرزمين قدس از فرزند بعدي حضرت ابراهيم - يعني حضرت اسحاق - پديدار شدند و آنان «بني اسراييل» بودند و در آن سامان زندگي مي کردند و بعدها «بيت المقدس» معبد آنان گرديد، و هر دو دسته به نوعي به حضرت ابراهيم (ع) منسوب بودند. با اينکه اين دو دسته دو شيوه مستقل از يکديگر را مي پوشيدند. با اين حساب، اگر بخواهيم احتمال جهاني بودن را جز در مورد پيامبر اکرم (ص) بدهيم، تنها ابراهيم خليل مورد اين احتمال قرار مي گيرد، هر چند قرآن کريم بر جهاني بودن او صراحتي ندارد.
و اما درباره حضرت نوح (ع) نيز همواره و در همه موارد قرآن کريم از ارسال او به سوي قوم خودش سخن گفته است «و لقد ارسلنا نوحا الي قومه» (24) و هيچ گاه از رسالت جهاني او در قرآن سخن نرفته است.
خلاصه سخن آن که تنها پيامبري که قرآن کريم جهاني بودن او را به صراحت اعلام نموده پيامبر اعظم (ص) است، و هم اوست که پايان بخش انبياي الهي است و دين او براي هميشه و همه زمانها برقرار است.
2 - خطابهاي قرآن
- قال يا نوح انه ليس من اهلک (25)
- يا ابراهيم اعرض من هذا ... (26)
- و ما تلک بيمينک يا موسي (27)
- اذ قال ا... يا عيسي بن مريم اذکر نعمتي عليک و علي والدتک ... (28)
اما هر گاه مي خواهد پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار دهد با عنوان «رسالت» و «نبوت» است مانند:
يا ايها النبي انا ارسلناک شاهدا و بشيرا و نذيرا (29)
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک ... (30)
بالاتر اينکه وقتي قرآن پيامبر را در کنار چهار پيامبر صاحب شريعت ديگر قرار مي دهد و کتاب آسماني قرآن و شريعت اسلام را در کنار چهار کتاب و شريعت ديگر قرار مي دهد، تعبيري کاملا متفاوت مي آورد، به آيه ي زير توجه فرماييد:
شرع لکم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليک و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي ...
خداوند براي شما از دين چيزي را مقرر کرد که نوح را بدان سفارش کرده بود و نيز آن کس را به تو وحي کرديم و آنچه را که به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم.
قابل توجه است درباره ي چهار شريعت لفظ «ما» را آورده و درباره قرآن و شريعت اسلام واژه «الذي». تفاوت اين دو واژه روشن است و موصول «الذي» نوعا براي ذوي العقول به کار مي رود، در حالي که «ما» چنين نيست و همچنين براي ارايه شريعت به چهار پيامبر از عبارت «وصي» و «وصينا» استفاده شده و در مورد پيامبر اکرم (ص) عبارت «اوحينا اليک» را مطرح نموده است. اين تفاوت در تعبير در ميان همه پيامبران صاحب شريعت براي پيامبر (ص) توجه ويژه الهي را به رسول خدا و کتاب آسماني او نشان مي دهد.
3 - کامل بودن شريعت حضرت محمد (ص)
از اين رو قرآن کريم عهده دار همه زمينه هاي انساني است، از يک سو ارتباط انسان را با خداوند جهت مي دهد و در مورد توجه به آخرت دعوتي جدي و تمام مي نمايد و از سويي ديگر احکام اجتماعي، اقتصادي و سياسي قرآن جلوه اي تام دارد تا آن جا که اين نکته در آراي انديشمندان غير مسلمان نيز نمودار گشته است. پيامبر (ص) رحمه للعالمين هستند (32 ) و دين اسلام دين رأفت و رحمت و آيين اخلاق و مهرورزي است. تا آنجا که معيارهاي اخلاقي در اسلام برجسته ترين شأن و منزلت را داراست و به همين خاطر اين جهت را به طور مستقل مورد توجه قرار مي دهيم.
توسعه معيارهاي اخلاقي در اسلام نسبت به ساير آيينها
الف - پيامبر اکرم (ص) در اخلاق، آخرين مراتب کمال و کرامت را ارايه فرمودند و چيزي از آن فروگذار نکردند و اين مطلب از چند جهت قابل توجه است. از جهت تعاليم و عمل آن حضرت از نظر تعاليم؛ پيامبر اکرم (ص) بالاترين مراحل تعليم اخلاق و تربيت را ارايه فرمودند و در حقيقت قرآن کريم و رسول خدا (ص) از حيث اخلاق سنگ تمام را نهاده اند.
در سوره بقره آيه 83 درباره ي بني اسراييل مي فرمايد: «و آنگاه که از بني اسراييل پيمان گرفتيم که جز خداي را نپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد و به خويشان و يتيمان و تهيدستان هم نيکي کنيد و با مردم به نيکي سخن بگوييد و نماز را بر پا داريد و زکات را بپردازيد. سپس جز اندکي از شما پشت کرديد در حالي که رويگردان بوديد. »
بنا بر آيه ي فوق چند پيمان از بني اسراييل گرفته شده:
اول: اينکه جز خداي رحمان را نپرستيد
دوم: راه احسان در پيش گيرند و به 4 دسته احسان کنند: به والدين، ارحام، يتيمان و مساکين
سوم: با مردم خوب سخن بگويند
چهارم: نماز را به پاي دارند و زکات را بپردازند
و در پايان هم اعلام مي دارد که آنان جز عده اي اندک به اين رهنمودهاي الهي پشت کردند و اعراض نمودند.
با توجه به اينکه حضرت موسي (ع) و حضرت عيسي (ع) هر دو از پيامبران بني اسراييل بودند و قرآن کريم درباره ي حضرت عيسي (ع) مي فرمايد: «و رسولا الي بني اسراييل» (33) تعاليم فوق مربوط به آموزشهاي پيامبران بني اسراييل است که سرآمد آنها پيامبر عظيم الشأن (ص) صاحب شريعت بوده اند. و در حقيقت حوزه اخلاق را در شريعت حضرت موسي و حضرت عيسي (ع) در زمينه احسان روشن مي گرداند حال در موارد فوق به تعاليم قرآن براي مسلمانان توجه کنيم و در مقام مقايسه برتري و توسعه تعاليم اخلاق اسلامي را بيابيم.
- در مورد اول: جز خداي رحمان را نپرستيد. اين امر در همه اديان الهي مشترک بوده و همه موظف به پرستش خالصانه براي خداوند بوده اند. قرآن کريم نيز به کرار مسلمانان را به اين امر دعوت مي کند. مانند:
و قضي ربک الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا. (33 اسراء) قل ا... اعبد مخلصا له ديني. ( 14 زمر)
- در مورد «احسان کردن» تفاوت روشني ديده مي شود، زيرا در آيه فوق - 83 بقره - بني اسراييل مأموريت پيدا مي کنند که به چهار دسته احسان کنند: والدين، ذوي القربي، يتيمان و مساکين.
در حالي که قرآن کريم در آيه ي 36 سوره ي نساء خطاب به مسلمانان مي فرمايد: «خداي را بپرستيد و چيزي را با او شريک نسازيد و به والدين و به خويشان و يتيمان و درماندگان و همسايه نزديک و همسايه دور و يار و همنشين و به مسافر در راه و به بردگان احسان کنيد. همانا خداوند متکبر فخرفروش را دوست ندارد. » قسمت اول آيه همان دستور بر پرستش خالصانه خداي رحمان و دوري از شرک است. اما قسمت دوم آيه که مسأله احسان را مطرح مي کند، احسان نسبت به هشت مورد را از وظايف مسلمانان اعلام مي دارد و به تعبيري ديگر اعلام مي کند که هشت دسته اند که بر گردن شما حق احسان دارند. به اين صورت:
1 - والدين بر گردن فرزندان حق احسان دارند.
2 - ارحام و ذوي القربي نيز حق احسان دارند.
3 - يتيمان جامعه حق احسان بر همه دارند.
4 - مساکين و ناداران نيز از اين حق برخوردارند.
تا اينجا همان بود که درباره ي بني اسراييل نيز مطرح شده بود، ولي درباره ي مسلمانان موارد زير افزوده مي گردد.
5 - همسايه اعم از همسايه نزديک و يا همسايه دور
6 - همنشين و مصاحبي که در کنار انسان بوده است، او نيز حق احسان و نيکي دارد دوستان نيز بايد به يکديگر احسان کنند.
7 - مسافران به خصوص آنها که در مسير سفر درمانده باشند، از اين حق برخوردارند.
8 - بردگان نيز حق احسان دارند و مسلمانان موظفند با آنها به نيکي رفتار کنند.
آنگاه مي فرمايد: خداوند کسي را که متکبر فخرفروش است دوست نمي دارد. گويا کسي که دست به احسان ندارد، متکبر است و فخرفروش.
با نگاه فوق، قرآن کريم حوزه احسان را بسيار توسعه داده و با توجه به اينکه احسان معياري اخلاقي است که در کنار معيار عدالت، جامعه را به صلح و رفاه نسبي مي رساند. اين توسعه حوزه احسان - اگر آنچنان که قرآن فرموده اجرا گردد، جامعه به سعادت خواهد رسيد.
اين دستور قرآن قابل توجه است که:
«ان ا... يامر بالعدل و الاحسان»
پس خداي رحمان همان گونه که به عدالت فرمان مي دهد، به احسان و نيکوکاري هم فرمان مي دهد. به عبارتي ديگر امور اخلاقي را قرآن کريم اموري الزامي تلقي مي کند، يعني مسأله از دو سو مورد توجه قرار گرفته هم از ناحيه توسعه بخشي و هم الزام نمودن به آن.
اين نمونه اي از اتمام مکارم اخلاقي توسط پيامبر اکرم (ص) است که در تعاليم خود بيان فرموده است. اما اين امر در زندگاني رسول خدا (ص) بيشتر جلوه گر شده است.
- پيامبر اکرم در زمان حيات خود مکارم اخلاقي را نمايان کردند. رسول خدا (ص) سه چيز را از مکارم اخلاقي برشمردند: عفو از بديها، صله رحم از کسي که قطع رحم نموده و احسان به کسي که بدي کرده. اين سه امر در روايات متعددي بيان شده است، از جمله:
از امام صادق (ع) نقل است که فرمودند: پيامبر اکرم اخلاقشان قرآني بود. خداي سبحان به آن حضرت چنين فرموده است: عفو و گذشت را پيشه کن و به کار نيکو فرمان ده و از جاهلان رخ برتاب. (34 )
پيامبر عظيم الشأن (ص) چندان در سلوک خود راه بردباري و عفو و گذشت پوئيدند که نواي رحمت ربوبي به ايشان خطاب فرمود: انک لعلي خلق عظيم.
گويا در ميان ويژگيهاي رسول خدا (ص) خلق و خوي عظيم او جلوه اي تمام داشته است. بدان گونه که گفته اند - و درست هم گفته اند - که از بزرگترين عوامل پيشرفت اسلام همانا خلق نکوي فوق طاقت بشر در رسول خدا (ص) است. آن وجود عظيم الشأن در برابر دوست و دشمن گذشت و تواضع نشان مي دادند و در حقيقت اسلام و رحمت اسلامي را در رفتار خود نمايان مي کردند.
خلق و خوي الهي رسول خدا (ص) در ساختار جامعه اسلامي تأثيري مستقيم و بسزا داشت، بسياري از مسلمانان با مشاهده رفتار آن حضرت خود نمونه و الگويي از رفتار حسنه شده بودند، عفو و گذشت را پيشه ساختند و فداکاري در راه هدف الهي را نصب العين خود قرار دادند.
امروزه مسلمانان وظيفه دارند که رأفت اسلامي را به جهانيان اعلام دارند و خلق و خوي پيامبر (ص) را تا حد امکان در رفتار خويش نمايان سازند تا اتهامات ناجوانمردانه اي را که دشمنان بر ساحت اسلام وارد مي سازند برطرف نمايند.
پی نوشت:
1 - نهج البلاغه / خطبه 1
2 - رسلا مبشرين و منذرين لئلايکون للناس علي ا... حجه بعد الرسل
3 - بقره، 352
4 - شوري، 31
5 - احزاب، 4
6 - لا رطب و لا يابس الا في کتاب مبين
7 - ما فرطنا في الکتاب من شيء
8 - حجر - 9
9 - اعراف، 851
10 - انعام، 91
11 - شعرا - 51 - 71
12 - اسراء، 2
13 - آل عمران، 84 و 94
14 - آل عمران، 69
15 - اسراء، 1
16 - بقره، 721
17 - حج، 77
18 - انبياء، 15 - 75
19 - انبياء، 86
20 - انبياء، 96
21 - صافات، 99
22 - ابراهيم، 93
23 - ابراهيم، 73
24 - مؤمنون، 32
25 - هود، 64
26 - هود، 67
27 - مائده، 11
28 - طه، 71
29 - احزاب، 54
30 - مائده، 76
31 - اين مضمون در حديثي مشهور از پيامبر اکرم (ص) نقل شده است.
32 - و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين
33 - آل عمران، 94
34 - ميزان الحکمه، باب اخلاق
/خ