نویسنده: علی جعفری
1. «خانهداری» یکی از شغلهای بسیار مهم در ایران و اسلام است. «بانوان خانهدار» رکن اصلی قوام و دوام مناسبات خانوادگی و اصولاً خانواده در تاریخ ایران بودهاند. خانهداران، خصوصاً طی صد سال اخیر که همواره با هجوم خشن و لااُبالی گفتمانهای غربی ضدخانواده مواجه شدهاند. باشکوهترین جلوههای مقاومت را بر فرهنگ خانه و خانواده به نمایش گذاشتهاند. بخش عمدهای از قدرت مقاومت فرهنگی ایرانیان، برآمده از استحکامات نرم اما نفوذپذیری است که بانوان خانه ایجاد کردهاند. آنها هستند که در این وانفسای جولان نیروهای گریز از مرکز، یک تنه به مغناطیس جذب خانه خانوادهی ایرانی تبدیل شدهاند.
2. «خانهداری» به رغم قرابت دیرینی که با فرهنگ ایرانی اسلامی دارد، چندان به چشم نمیآید یا مثل سایر شغلهای خارج از خانهی زنان ظهور چشمگیری ندارد. بخش مهمی از این واقعیت، به نسبت وجودی خانهداری با زندگی ایرانی برمیگردد. خانهداری به قدری با زندگی ایرانی درهم تنیده و یکی شده که اصولاً انفکاک آن از زندگی متصور نیست. خانهداری برای زندگی ایرانیان مثل آب برای حیات ماهی است. آب، از بس با زندگی و پویایی ماهی گره خورده، ماهی بدون آب نه تنها تصور نمیشود؛ گویا اساساً وجود ندارد. نسبت این همانیِ خانهداری و زندگی، این اشتغال را به جوهر و زمینهی اصلی زندگی تبدیل میکند و البته به همان میزان نیز به عادی بودگی و طبیعتوارگی آن دامن میزند. در این شرایط، خانهداری به قدری با طبیعت زندگی یکی شده و به زمینهی آن بدل گشته که از انبوه تکاپوهای زنانه، اتفاقاً هر آنچه غیرخانهدارانه است، متفاوت و چشمگیر به نظر میرسد؛ بخوانید اشتغال به نظر میرسد. گویا خانهداری بُعد شغلی ندارد؛ بلکه عین زندگی و حیات است. پس از جنگ و با آغاز دوران سازندگی، این انتظار میرفت که تقویت و توسعهی خانهداری به یکی از رئوس اصلی برنامههای پنج سالهی توسعه تبدیل شود؛ چه اینکه اندکی پیش از آن نسلهای اول و حتی دوم انقلاب، حداقل برای دوبار در موقعیتهای نادری از تاریخ، تجلی ظرفیت تمام کنندهی خانهداران را در حفاظت از نظام اسلامی زندگی ایرانی مشاهده کرده بودند. 3. بررسی اجمالی تاریخ سدهی اخیر نشان میدهد که خانهداران، «خزانه داران زندگی ایرانی»، فقط در شرایطی از «پس زمینهی» اجتماعی خود به «پیش زمینهی» جامعه وارد شدهاند که اصل زندگی و نظامهای اساسی آن به خطر افتاده است. معدود بزنگاههای خروج خانهداری از عادی بودگی و طبیعتوارگی سنتی، در موقعیتهایی رخ داده که کلیت زندگی ایرانی و جوهرهی اسلامی نظم آن دچار اضطراب و ناامنی شده باشد. قیام خانهداران، یکی از آخرین و قویترین پادزهرهایی است که حیات خانوادههای مسلمان را در تاریخ ایران تضمین کرده است. عاملی که سربزنگاه خطر، «خانواده» و پیرو آن سایر بدنههای اجتماعی را در موقعیت دفاع و مقاومت قرار میدهد، خانهداری است. تداوم زندگی ایرانی محصول تداوم خانواده و آن نیز مدیون امانتداری و نگهداری خانهداران است. انقلاب اسلامی و پس از آن دفاع مقدس، آیینهی کم نظیرترین خیزشهای جمعی خانهداران در تاریخ ایران محسوب میشود. موقعیت انقلاب و جنگ فرصتی مهیا کرد تا عظمت و قدرت این نیروی لایزال انسانی در حفاظت از خود اسلامی ایرانیان مشاهده و تجربه شود. برق تجلی انقلابی خانهداران چنان چشمگیر بود که انقلاب اسلامی را در سویهی اجتماعی آن میتوان «انقلاب خانهداران» خواند. این ظرفیت، بار دیگر در موقعیت جنگ جلوه کرد؛ آنجا که خانهداران در قامت «مادران و همسران شهدا» به تأمین کنندهی تعیین کنندهترین منبع قدرت دفاعی ایران تبدیل شدند؛ قریب به اتفاق مادران و همسران شهدا ز زنانی بودند که به خانهداری اشتغال داشتند.
4. پس از جنگ و با آغاز دوران سازندگی، این انتظار میرفت که تقویت و توسعهی خانهداری به یکی از رئوس اصلی برنامههای پنج سالهی توسعه تبدیل شود؛ چه اینکه اندکی پیش از آن نسلهای اول و حتی دوم انقلاب، حداقل برای دوبار در موقعیتهای نادری از تاریخ، تجلی ظرفیت تمام کنندهی خانهداران را در حفاظت از نظام اسلامی زندگی ایرانی مشاهده کرده بودند. تجربهی نیروی برانگیزانندهی خانهداران در پیروزی انقلاب و پشتیبانی از جنگ به قدری برجسته بود که این همانی خانمه داری و زندگی دیگر نمیتوانست مانع درک اهمیت خانهداری شود. خانهداری حداقل برای دو بار از «پیش زمینهی» زندگی ایرانی به «پس زمینهی» آن آمده و دیده شده بود. برخورداری از این تجربههای تاریخی، هر عقل برنامهریز سلیمی را به سوی تقویت و توسعهی خانهداری، به مثابه جوهرهی قدرت ملی، سوق میداد. از آن پس باید همهی ساختارهای آموزشی، اداری، خدماتی، اقتصادی، بهداشتی و... متناسب با اقتضائات خانهداری بازتعریف و سپس بازسازی میشد و از این طریق موانع ساختاری که طی دورهی پهلوی در جریان لطیف و اصیل زندگی خانوادهمدار ایرانی جاسازی شده بود، برطرف میگشت. رهبر انقلاب نیز بر این انتظار بدیهی بارها و بارها تصریح و تأکید کردند. اما جالب است که جریان تمسک به الگوهای غربی توسعه، کار خود را میکرد. باور رأس جریان کارگزاری دولتی پس از جنگ به کارآمدی الگوهای غربی و تعهد به اجرای بی مهابای آن که در چارچوب برنامههای پنج سالهی توسعه یکی پس از دیگری اعمال میشد، روزبه روز عرصه را بر خانهداری و خانهداران تنگتر میکرد. متأسفانه این روند عمومی همچنان ادامه دارد و به رغم برخی تکاپوهای خانهدارانه در دولتهای نهم و دهم، گفتمان برنامهریزی و ادارهی دولتی کشور همچنان در تقابل با خانهداری قرار دارد.
دیگر عجیب نیست که ببینیم به موازات پیشرفت کشور در اجرای مسلسل برنامههای توسعه، خانوادههای ایرانی و اساساً فرهنگ خانهداری بیش از قبل در معرض خطر قرار میگیرد. بالارفتن سن ازدواج، افزایش طلاق، افول چشمگیر فرزندآوری، افزایش فراگیر گرایش زنان به اشتغالات بیرون از خانه، ناامیدی چندمیلیون دختر از ازدواج، سقوط آزاد بُعد خانوار، رشد بی بندوباریهای اخلاقی و... را میتوان از نتایج اعمال الگوهای توسعهی ضدخانواده بر جامعهی خانوادگی ایران دانست. طی سالهای پس از جنگ، این مقاومتهای حاکمیتی رهبری و مقاومتهای فرهنگی بدنهی مردمی بود که مانع تبدیل شدن طوفانهای توسعه به گردبادهای فتنه میشد. در سایهی همین مقاومت رهبری مردمی و به موازات تلفات سهمگین اجرای برنامههای توسعه، نسلهای جدید و عظیمی از خانهداران متعهد و آگاه نیز شکوفا شده و به میدان آمدند.
5. در این میان، وضعیت فضای رسانهای کشور، حتی رسانهی ملی، بهتر از فضای برنامهریزانهی دولتی نیست. «زنِ تراز انقلاب اسلامی» در رسانهی ملی همچنان زن غیرخانهدار است. رسانهی ملی در تکاپوهای پساانقلابی خود از بازنمایی زن موفق، با اینکه حجاب و تدین را با آن همنشین کرده، اما همچنان «زن محجبهی غیرخانهدار» را زن الگو معرفی میکند و او را بر بانوی خانهدار ترجیح میدهد. قریب به اتفاق برنامههایی که طی دو دههی اخیر به معرفی زنان موفق اقدام کردهاند. ناظر به زنان شاغل ساخته شده است. زنان خانهدار قاب تلویزیون ایران معمولاً شخصیتهایی فرودست، محتاج مشاوره، دچار مشکل، نیازمند و کم اطلاع نشان داده میشود. نمونهی جالب بازنمایی این نوع بازنمایی سوگیرانه در سنت «برنامههای صبحگاهی و عصرگاهی تلویزیون» ملاحظه میشود؛ آنجا که زنان خانهدار سالهاست در حال طرح تلفنی مشکلات خانگی خود و استمداد راهحل از همجنسان غیرخانهدارشان هستند. تاکنون نمونهای یافت نشده که زن خانهداری تجربهها و مهارتهای راهگشای خود را در اختیار سایر هم جنسانش قرار دهد و متقابلاً زن شاغلی در تماس تلفنی با کارشناس برنامه از او برای مدیریت مشکلات اشتغال بیرون از خانه مشورت بطلبد. شاید اگر برنامه تلویزیونی متأخر «زنده بادزندگی» نبود، میشد به راحتی اعلام کرد که خانهداران تقریباً صاحب فرودستانهترین تصویر تلویزیونی در میان همه اقشار مثبت اجتماعی ایران هستند.
6. پس از انقلاب و جنگ، خانهداری بار دیگر برای حفاظت از اساس زندگی ایرانی به پیش زمینهی اجتماعی وارد شده است. جامعه و خانوادهی ایرانی دیگر تاب اعمال استانداردهای توسعهی ضدخانواده را ندارد و ظرفیتهای اجتماعی، بیش از این یارای انعطاف و اغماض نیست. ادامهی این روند قطعاً ساختار خانواده را در معرض خطرهای جدّیتر قرار داده و اساس آن را دچار تزلزل میکند. خانهداری این بار در سویهای سلبی خودنمایی میکند؛ آنجا که با «سقوط آزاد نرخ رشد جمعیت» و «افول شدیدی بُعد خانوار»، مصائب برآمده از نادیدهانگاریاش را به رُخ میکشد. خانهداری با دلالت به پیرشدگی جمعیت ایران در آیندهی نزدیک، پیامدهای نگران کنندهی تخریب خود را نشان میدهد. خانهداری در حال القای این مضمون است که تخریب من در نسبت مساوی با تخریب بُن مایههای زندگی قرار دارد. همین مقاومت منفی است که طی چند سال اخیر بسیاری از نخبگان فرهنگی مذهبی مدیریتی کشور را به تکاپو انداخته تا در برابر مدلهای همچنان در حال اعمال توسعه غربی فکری به حال خانوادهی ایرانی کنند.
7. ارتقای حیثیت خانهداری تحت دو راهبرد اصلی میسر است: الف. کنترل عوامل هجوم برنده به حوزههای استحفاظی خانهداری که عرصه را بر خانه و خانواده تنگ میکند؛ مثلاً نوع سیاستهای آموزشی و اقتصادی که توسعهی اشتغال بیرون از خانهی زنان را به دنبال دارد؛ و مثلاً سیاستهای اداری و استخدامی که به حضور حداقلی مرد در خانواده میانجامد؛
ب. ایجاد زمینههایی که شأن خانهداری و شخصیت زن خانه را تقویت مینماید.
8. طرح پیش رو در بردارندهی یک ایدهی چندجانبه ذیل راهبرد دوم (زمینههای تقویت شأن خانهداری) است. در این چارچوب به نظر میرسد که شأن خانهداری از دو جهت شایستهی تقویت و تعالی است: «سویهی اقتصادی» و «سویهی اجتماعی»؛ چه اینکه اشتغالات خارج از خانه زنانه، به جهت در اختیار داشتن دو مزیت شأنی نسبت یه خانهداری به خود میبالند و آن را فریاد میزنند؛ اولی، شأن اقتصادی برآمده از درآمد شخصی و نیز بیمهی بازنشستگی؛ دومی، شأن اجتماعی برآمده از تحصیلات دانشگاهی و افزایش آگاهیهای عمومی.
9. در «سویهی اقتصادی» تعلق گرفتن حق بازنشستگی به خانهداری تا حد بسیار زیادی به تقویت شأن اقتصادی خانهداری میانجامد و در«سویهی اجتماعی» تقویت خانهداری را میتوان با تأسیس «رشتهی خانهداری» در دبیرستانهای دخترانه و سپس «لیسانس خانهداری» با گرایش مادری در نظام دانشگاهی پی گرفت. بازتعریف نشدن و سپس بازسازی نشدن نظامهای تعلیمی و تربیتی رسمی کشور، چه در سطح آموزش و پرورش و چه در سطح آموزش عالی دختران و زنان متناسب با ساختار خانهداری، یکی از معضلات دیرین این حوزه است. به راستی، چرا هر حوزهای از اشتغال غیر از خانهداری باید از رشتهی آموزشی متناسب با خود برخوردار باشد؟ آیا خانهداری کارکرد شغلی ندارد؟ یا به رغم کارکرد شغلی، اشتغالی تلقی شده که نیازی به آموزش ندارد؟ یا در ذهنیت سیاستگذاران تعلیم و تربیت کشور، آموزش معارف و مهارتهای شغلی خانهداری و مادری مبتنی بر نظامهای انتقال غیررسمی و سینه به سینهی میراث فرهنگی از مادر به دختر در نظر گرفته شده است؟! یا در نظر ایشان متقاضی این رشتهی آموزشی بسیار اندک است؟ یا ظرفیت نیروی انسانی متخصص کشور یارای آموزش خانهداری و مادری نیست؟ به نظر نمیرسد که اَحدی از سیاستگذاران و مدیران ارشد تعلیم و تربیت کشور به شغل بودن خانهداری یا نیازمندنبودن آن به آموزش معتقد باشد. به نظر نگارنده، علت اصلی این عقب افتادگی، عادت کردن به ساختارهای کلیشهای موجود و جرأت نداشتن به عبور از آنهاست، اینکه رشتههای تحصیلی دبیرستان صرفاً در چهارگانهی ریاضی، تجربی، هنر و انسانی صورت بندی میشود، اینکه لیسانس خانهداری و حتی فوق لیسانس آن امری بعید و نشدنی جلوه کند. همه و همه ناشی از مواجه نشدن اصولی و انقلابی با نظامهایی است که بنیان بسیاری از آنها در حکومت پهلوی اول گذاشته شده است.
این طرح پیشنهاد میکند: اگر دانشآموزی رشتهی خانهداری را که به رغم مزیتهای فرهنگی و ارزشی آن فاقد درآمد اقتصادی مستقیم است، برای ادامهی تحصیل انتخاب کند، دولت جمهوری اسلامی مستقیماً او را مشمول بیمه تأمین اجتماعی و بازنشستگی نماید و درصدی از پرداخت حق بیمه را تقبل کند. دولت همچنین به موازات قبولی دانشآموز در پایههای تحصیلی بالاتر رشتهی خانهداری در مقطع دبیرستان و سپس دانشگاه، به تدریج درصد بیشتری از پرداخت حق بیمهی او را عهدهدار شود؛ حتی میتوان تشویقهای بیمهای بیشتر را منوط به ازدواج، فرزندآوری بیشتر کرد. در این چشمانداز، ارتقای شأن اقتصادی و اجتماعی خانهداران همپای هم پیش خواهد رفت؛ در عین حال که هر دوی آنها در هم تنیدگی تامّی با هویت خانهداری دارد و در ادامهی آن قرار میگیرد. بدین معنی که پیشرفت در مدارج دانشگاهی و تقویت توان اقتصادی بانوی خانه، این بار سویهای کاملاً خانوادگی دارد و خود به ارزش افزودهی سرمایهی خانوادگی ایشان و خانوادههایشان تبدیل میشود.
منبع مقاله :
جعفری، علی؛ (1396)، فرهنگ ایدهپردازی و ایدهپردازی فرهنگی، اصفهان: نشر آرما، چاپ دوم.
2. «خانهداری» به رغم قرابت دیرینی که با فرهنگ ایرانی اسلامی دارد، چندان به چشم نمیآید یا مثل سایر شغلهای خارج از خانهی زنان ظهور چشمگیری ندارد. بخش مهمی از این واقعیت، به نسبت وجودی خانهداری با زندگی ایرانی برمیگردد. خانهداری به قدری با زندگی ایرانی درهم تنیده و یکی شده که اصولاً انفکاک آن از زندگی متصور نیست. خانهداری برای زندگی ایرانیان مثل آب برای حیات ماهی است. آب، از بس با زندگی و پویایی ماهی گره خورده، ماهی بدون آب نه تنها تصور نمیشود؛ گویا اساساً وجود ندارد. نسبت این همانیِ خانهداری و زندگی، این اشتغال را به جوهر و زمینهی اصلی زندگی تبدیل میکند و البته به همان میزان نیز به عادی بودگی و طبیعتوارگی آن دامن میزند. در این شرایط، خانهداری به قدری با طبیعت زندگی یکی شده و به زمینهی آن بدل گشته که از انبوه تکاپوهای زنانه، اتفاقاً هر آنچه غیرخانهدارانه است، متفاوت و چشمگیر به نظر میرسد؛ بخوانید اشتغال به نظر میرسد. گویا خانهداری بُعد شغلی ندارد؛ بلکه عین زندگی و حیات است. پس از جنگ و با آغاز دوران سازندگی، این انتظار میرفت که تقویت و توسعهی خانهداری به یکی از رئوس اصلی برنامههای پنج سالهی توسعه تبدیل شود؛ چه اینکه اندکی پیش از آن نسلهای اول و حتی دوم انقلاب، حداقل برای دوبار در موقعیتهای نادری از تاریخ، تجلی ظرفیت تمام کنندهی خانهداران را در حفاظت از نظام اسلامی زندگی ایرانی مشاهده کرده بودند. 3. بررسی اجمالی تاریخ سدهی اخیر نشان میدهد که خانهداران، «خزانه داران زندگی ایرانی»، فقط در شرایطی از «پس زمینهی» اجتماعی خود به «پیش زمینهی» جامعه وارد شدهاند که اصل زندگی و نظامهای اساسی آن به خطر افتاده است. معدود بزنگاههای خروج خانهداری از عادی بودگی و طبیعتوارگی سنتی، در موقعیتهایی رخ داده که کلیت زندگی ایرانی و جوهرهی اسلامی نظم آن دچار اضطراب و ناامنی شده باشد. قیام خانهداران، یکی از آخرین و قویترین پادزهرهایی است که حیات خانوادههای مسلمان را در تاریخ ایران تضمین کرده است. عاملی که سربزنگاه خطر، «خانواده» و پیرو آن سایر بدنههای اجتماعی را در موقعیت دفاع و مقاومت قرار میدهد، خانهداری است. تداوم زندگی ایرانی محصول تداوم خانواده و آن نیز مدیون امانتداری و نگهداری خانهداران است. انقلاب اسلامی و پس از آن دفاع مقدس، آیینهی کم نظیرترین خیزشهای جمعی خانهداران در تاریخ ایران محسوب میشود. موقعیت انقلاب و جنگ فرصتی مهیا کرد تا عظمت و قدرت این نیروی لایزال انسانی در حفاظت از خود اسلامی ایرانیان مشاهده و تجربه شود. برق تجلی انقلابی خانهداران چنان چشمگیر بود که انقلاب اسلامی را در سویهی اجتماعی آن میتوان «انقلاب خانهداران» خواند. این ظرفیت، بار دیگر در موقعیت جنگ جلوه کرد؛ آنجا که خانهداران در قامت «مادران و همسران شهدا» به تأمین کنندهی تعیین کنندهترین منبع قدرت دفاعی ایران تبدیل شدند؛ قریب به اتفاق مادران و همسران شهدا ز زنانی بودند که به خانهداری اشتغال داشتند.
4. پس از جنگ و با آغاز دوران سازندگی، این انتظار میرفت که تقویت و توسعهی خانهداری به یکی از رئوس اصلی برنامههای پنج سالهی توسعه تبدیل شود؛ چه اینکه اندکی پیش از آن نسلهای اول و حتی دوم انقلاب، حداقل برای دوبار در موقعیتهای نادری از تاریخ، تجلی ظرفیت تمام کنندهی خانهداران را در حفاظت از نظام اسلامی زندگی ایرانی مشاهده کرده بودند. تجربهی نیروی برانگیزانندهی خانهداران در پیروزی انقلاب و پشتیبانی از جنگ به قدری برجسته بود که این همانی خانمه داری و زندگی دیگر نمیتوانست مانع درک اهمیت خانهداری شود. خانهداری حداقل برای دو بار از «پیش زمینهی» زندگی ایرانی به «پس زمینهی» آن آمده و دیده شده بود. برخورداری از این تجربههای تاریخی، هر عقل برنامهریز سلیمی را به سوی تقویت و توسعهی خانهداری، به مثابه جوهرهی قدرت ملی، سوق میداد. از آن پس باید همهی ساختارهای آموزشی، اداری، خدماتی، اقتصادی، بهداشتی و... متناسب با اقتضائات خانهداری بازتعریف و سپس بازسازی میشد و از این طریق موانع ساختاری که طی دورهی پهلوی در جریان لطیف و اصیل زندگی خانوادهمدار ایرانی جاسازی شده بود، برطرف میگشت. رهبر انقلاب نیز بر این انتظار بدیهی بارها و بارها تصریح و تأکید کردند. اما جالب است که جریان تمسک به الگوهای غربی توسعه، کار خود را میکرد. باور رأس جریان کارگزاری دولتی پس از جنگ به کارآمدی الگوهای غربی و تعهد به اجرای بی مهابای آن که در چارچوب برنامههای پنج سالهی توسعه یکی پس از دیگری اعمال میشد، روزبه روز عرصه را بر خانهداری و خانهداران تنگتر میکرد. متأسفانه این روند عمومی همچنان ادامه دارد و به رغم برخی تکاپوهای خانهدارانه در دولتهای نهم و دهم، گفتمان برنامهریزی و ادارهی دولتی کشور همچنان در تقابل با خانهداری قرار دارد.
دیگر عجیب نیست که ببینیم به موازات پیشرفت کشور در اجرای مسلسل برنامههای توسعه، خانوادههای ایرانی و اساساً فرهنگ خانهداری بیش از قبل در معرض خطر قرار میگیرد. بالارفتن سن ازدواج، افزایش طلاق، افول چشمگیر فرزندآوری، افزایش فراگیر گرایش زنان به اشتغالات بیرون از خانه، ناامیدی چندمیلیون دختر از ازدواج، سقوط آزاد بُعد خانوار، رشد بی بندوباریهای اخلاقی و... را میتوان از نتایج اعمال الگوهای توسعهی ضدخانواده بر جامعهی خانوادگی ایران دانست. طی سالهای پس از جنگ، این مقاومتهای حاکمیتی رهبری و مقاومتهای فرهنگی بدنهی مردمی بود که مانع تبدیل شدن طوفانهای توسعه به گردبادهای فتنه میشد. در سایهی همین مقاومت رهبری مردمی و به موازات تلفات سهمگین اجرای برنامههای توسعه، نسلهای جدید و عظیمی از خانهداران متعهد و آگاه نیز شکوفا شده و به میدان آمدند.
5. در این میان، وضعیت فضای رسانهای کشور، حتی رسانهی ملی، بهتر از فضای برنامهریزانهی دولتی نیست. «زنِ تراز انقلاب اسلامی» در رسانهی ملی همچنان زن غیرخانهدار است. رسانهی ملی در تکاپوهای پساانقلابی خود از بازنمایی زن موفق، با اینکه حجاب و تدین را با آن همنشین کرده، اما همچنان «زن محجبهی غیرخانهدار» را زن الگو معرفی میکند و او را بر بانوی خانهدار ترجیح میدهد. قریب به اتفاق برنامههایی که طی دو دههی اخیر به معرفی زنان موفق اقدام کردهاند. ناظر به زنان شاغل ساخته شده است. زنان خانهدار قاب تلویزیون ایران معمولاً شخصیتهایی فرودست، محتاج مشاوره، دچار مشکل، نیازمند و کم اطلاع نشان داده میشود. نمونهی جالب بازنمایی این نوع بازنمایی سوگیرانه در سنت «برنامههای صبحگاهی و عصرگاهی تلویزیون» ملاحظه میشود؛ آنجا که زنان خانهدار سالهاست در حال طرح تلفنی مشکلات خانگی خود و استمداد راهحل از همجنسان غیرخانهدارشان هستند. تاکنون نمونهای یافت نشده که زن خانهداری تجربهها و مهارتهای راهگشای خود را در اختیار سایر هم جنسانش قرار دهد و متقابلاً زن شاغلی در تماس تلفنی با کارشناس برنامه از او برای مدیریت مشکلات اشتغال بیرون از خانه مشورت بطلبد. شاید اگر برنامه تلویزیونی متأخر «زنده بادزندگی» نبود، میشد به راحتی اعلام کرد که خانهداران تقریباً صاحب فرودستانهترین تصویر تلویزیونی در میان همه اقشار مثبت اجتماعی ایران هستند.
6. پس از انقلاب و جنگ، خانهداری بار دیگر برای حفاظت از اساس زندگی ایرانی به پیش زمینهی اجتماعی وارد شده است. جامعه و خانوادهی ایرانی دیگر تاب اعمال استانداردهای توسعهی ضدخانواده را ندارد و ظرفیتهای اجتماعی، بیش از این یارای انعطاف و اغماض نیست. ادامهی این روند قطعاً ساختار خانواده را در معرض خطرهای جدّیتر قرار داده و اساس آن را دچار تزلزل میکند. خانهداری این بار در سویهای سلبی خودنمایی میکند؛ آنجا که با «سقوط آزاد نرخ رشد جمعیت» و «افول شدیدی بُعد خانوار»، مصائب برآمده از نادیدهانگاریاش را به رُخ میکشد. خانهداری با دلالت به پیرشدگی جمعیت ایران در آیندهی نزدیک، پیامدهای نگران کنندهی تخریب خود را نشان میدهد. خانهداری در حال القای این مضمون است که تخریب من در نسبت مساوی با تخریب بُن مایههای زندگی قرار دارد. همین مقاومت منفی است که طی چند سال اخیر بسیاری از نخبگان فرهنگی مذهبی مدیریتی کشور را به تکاپو انداخته تا در برابر مدلهای همچنان در حال اعمال توسعه غربی فکری به حال خانوادهی ایرانی کنند.
7. ارتقای حیثیت خانهداری تحت دو راهبرد اصلی میسر است: الف. کنترل عوامل هجوم برنده به حوزههای استحفاظی خانهداری که عرصه را بر خانه و خانواده تنگ میکند؛ مثلاً نوع سیاستهای آموزشی و اقتصادی که توسعهی اشتغال بیرون از خانهی زنان را به دنبال دارد؛ و مثلاً سیاستهای اداری و استخدامی که به حضور حداقلی مرد در خانواده میانجامد؛
ب. ایجاد زمینههایی که شأن خانهداری و شخصیت زن خانه را تقویت مینماید.
8. طرح پیش رو در بردارندهی یک ایدهی چندجانبه ذیل راهبرد دوم (زمینههای تقویت شأن خانهداری) است. در این چارچوب به نظر میرسد که شأن خانهداری از دو جهت شایستهی تقویت و تعالی است: «سویهی اقتصادی» و «سویهی اجتماعی»؛ چه اینکه اشتغالات خارج از خانه زنانه، به جهت در اختیار داشتن دو مزیت شأنی نسبت یه خانهداری به خود میبالند و آن را فریاد میزنند؛ اولی، شأن اقتصادی برآمده از درآمد شخصی و نیز بیمهی بازنشستگی؛ دومی، شأن اجتماعی برآمده از تحصیلات دانشگاهی و افزایش آگاهیهای عمومی.
9. در «سویهی اقتصادی» تعلق گرفتن حق بازنشستگی به خانهداری تا حد بسیار زیادی به تقویت شأن اقتصادی خانهداری میانجامد و در«سویهی اجتماعی» تقویت خانهداری را میتوان با تأسیس «رشتهی خانهداری» در دبیرستانهای دخترانه و سپس «لیسانس خانهداری» با گرایش مادری در نظام دانشگاهی پی گرفت. بازتعریف نشدن و سپس بازسازی نشدن نظامهای تعلیمی و تربیتی رسمی کشور، چه در سطح آموزش و پرورش و چه در سطح آموزش عالی دختران و زنان متناسب با ساختار خانهداری، یکی از معضلات دیرین این حوزه است. به راستی، چرا هر حوزهای از اشتغال غیر از خانهداری باید از رشتهی آموزشی متناسب با خود برخوردار باشد؟ آیا خانهداری کارکرد شغلی ندارد؟ یا به رغم کارکرد شغلی، اشتغالی تلقی شده که نیازی به آموزش ندارد؟ یا در ذهنیت سیاستگذاران تعلیم و تربیت کشور، آموزش معارف و مهارتهای شغلی خانهداری و مادری مبتنی بر نظامهای انتقال غیررسمی و سینه به سینهی میراث فرهنگی از مادر به دختر در نظر گرفته شده است؟! یا در نظر ایشان متقاضی این رشتهی آموزشی بسیار اندک است؟ یا ظرفیت نیروی انسانی متخصص کشور یارای آموزش خانهداری و مادری نیست؟ به نظر نمیرسد که اَحدی از سیاستگذاران و مدیران ارشد تعلیم و تربیت کشور به شغل بودن خانهداری یا نیازمندنبودن آن به آموزش معتقد باشد. به نظر نگارنده، علت اصلی این عقب افتادگی، عادت کردن به ساختارهای کلیشهای موجود و جرأت نداشتن به عبور از آنهاست، اینکه رشتههای تحصیلی دبیرستان صرفاً در چهارگانهی ریاضی، تجربی، هنر و انسانی صورت بندی میشود، اینکه لیسانس خانهداری و حتی فوق لیسانس آن امری بعید و نشدنی جلوه کند. همه و همه ناشی از مواجه نشدن اصولی و انقلابی با نظامهایی است که بنیان بسیاری از آنها در حکومت پهلوی اول گذاشته شده است.
این طرح پیشنهاد میکند: اگر دانشآموزی رشتهی خانهداری را که به رغم مزیتهای فرهنگی و ارزشی آن فاقد درآمد اقتصادی مستقیم است، برای ادامهی تحصیل انتخاب کند، دولت جمهوری اسلامی مستقیماً او را مشمول بیمه تأمین اجتماعی و بازنشستگی نماید و درصدی از پرداخت حق بیمه را تقبل کند. دولت همچنین به موازات قبولی دانشآموز در پایههای تحصیلی بالاتر رشتهی خانهداری در مقطع دبیرستان و سپس دانشگاه، به تدریج درصد بیشتری از پرداخت حق بیمهی او را عهدهدار شود؛ حتی میتوان تشویقهای بیمهای بیشتر را منوط به ازدواج، فرزندآوری بیشتر کرد. در این چشمانداز، ارتقای شأن اقتصادی و اجتماعی خانهداران همپای هم پیش خواهد رفت؛ در عین حال که هر دوی آنها در هم تنیدگی تامّی با هویت خانهداری دارد و در ادامهی آن قرار میگیرد. بدین معنی که پیشرفت در مدارج دانشگاهی و تقویت توان اقتصادی بانوی خانه، این بار سویهای کاملاً خانوادگی دارد و خود به ارزش افزودهی سرمایهی خانوادگی ایشان و خانوادههایشان تبدیل میشود.
منبع مقاله :
جعفری، علی؛ (1396)، فرهنگ ایدهپردازی و ایدهپردازی فرهنگی، اصفهان: نشر آرما، چاپ دوم.