مغز زنان در همدلي کردن برتر است

در اين مقاله قصد داريم معناي همدلى كردن را با جزئيات بيشتري برايتان توضيح دهيم. اگر فكر مى كنيدكه معناي آن را مى دانيد، شايد به اين علت است كه خودتان يك فرد همدل و دلسوزي هستيد. به هر حال نكته ي جالب در مورد همدلى كردن اين است كه وقتى آن را تعريف مى كنيم، ناخود آگاه پيش خود، احساس مى كنيدكه بخشى ازآن هستيد. به جاي اين كه همدلى كنيد لازم است بدانيدكه مردم در موردتان چگونه مى انديشند. ممكن است بر اين باور باشيدكه شما حساس ترين و با احساس ترين فرد روي
سه‌شنبه، 9 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مغز زنان در همدلي کردن برتر است
مغز زنان در همدلي کردن برتر است
مغز زنان در همدلي کردن برتر است

نويسنده: سيمون بارون کوهن



حس همدلي کردن، به چه معناست؟

در اين مقاله قصد داريم معناي همدلى كردن را با جزئيات بيشتري برايتان توضيح دهيم. اگر فكر مى كنيدكه معناي آن را مى دانيد، شايد به اين علت است كه خودتان يك فرد همدل و دلسوزي هستيد. به هر حال نكته ي جالب در مورد همدلى كردن اين است كه وقتى آن را تعريف مى كنيم، ناخود آگاه پيش خود، احساس مى كنيدكه بخشى ازآن هستيد. به جاي اين كه همدلى كنيد لازم است بدانيدكه مردم در موردتان چگونه مى انديشند. ممكن است بر اين باور باشيدكه شما حساس ترين و با احساس ترين فرد روي كره ي زمين هستيد ولى هيچ يك از ما نمى تواند واقعا بفهمدكه چگونه به طور اتفاقى با ديگران ملاقات مى كند. ما فقط مى توانيم بهترين رفتار خودمان را نشان دهيم و شايد واقعيت اين باشدكه ارزيابى خودمان از خود خيلى كمتر از چيزي باشدكه ديگران در مورد ما مى انديشند. اكثر ما نسبت به مهارت هاي همدلى كردن خودمان آگاهى داريم ولى شايد ندانيم چه وقت تحت تأثير محدوديت هايمان قرار مى گيريم. در اين مورد همدلى كردن مانند توانايى هاي ورزشى نيست كه هرگاه بخواهيد آنها را انجام بدهيد و برايتان مهم نباشذكه حركات به خوبى اجرا شده است يا نه؟
سعى مى كنيد پرش بلندي كنيد و اگر موفق نشديد با نيرو ادي به مانع ويا ميله ضربه اي وارد مى كنيد و مى بينيدكه چگونه آن مانع از تكيه گاهش جداشده است و بر روي زمين مى افتد.در طى يك مكالمه ممكن است هدفتان درك و سهيم شدن در افكار واحساسات فرد مقابلتان باشد و شايد در اين امر موفق نشويد. با اين كه فرددلسوزي هستيد ولى نمى توانيد به راحتى و به خوبى احساسات طرف مقابل رادرك كنيد، درست مانند اين است كه ضربه اي به آن ميله زده ايد و آن ميله باسرعت به پايين سقوط مى كند و صداي آن تا مدت ها درگوش طرف مقابل زنگ مى زند ولى هيچ گاه آن شخص به خودش اجازه نمى دهد اين موضوع را باشما در ميان بگذارد.همدلى كردن به صورت خود انگيزي و طبيعى نسبت به افكار و احساسات شخصى به وجود مى آيد، حال آن احساس يا افكار هر چيزي ممكن است باشد.البته اين موضوع در خصوص واكنش نسبت به تعدادكمى از موارد احساسى ديگران مانند دردها و غصه هايشان صدق نمى كند بلكه در خواندن و حس فضاي احساساتى ميان مردم است. درست مثل اينكه بخواهيد تلاش بيهوده اي در پوشيدن كفش ديگران بكنيد.گفتگوهاي ظريف و حساس مى تواند طوري با فرد ديگر انجام گيردكه هيچ صدمه اي به او وارد نكند. بلكه نشان از درك و فهم احساسات او داشته باشد.
يك همدل خوب مى اند خيلى سريع هر نوع تغيير احساسى و عاطفى راكه در يك نفر رخ مى دهد، حس كند. حال مى تواند اين حس آن شخص راخوشحال و يا ناراحت كند. يك همدل خوب بايستى بتواند به خويى موقعيت را بسنجد و شرايط را براي بهتر شدن اوضاع مهياكند.بهترين كار، درك و شناخت ناراحتى يا خوشحالى طرف مقابل است.همدلى كردن باعث مى شود شماگوشى تلفن را برداريد و به كسى بگوييدكه درچنين شرايطى به فكرش هستيد، حتى اگر شرايط زندگى خودتان نيز به همان گونه باشد.همدلى كردن باعث مى شود مرتب در جستجوي لحن صحبت، تن صداهاي مردم و چهره هاي آنها، به خصوص چشمانشان باشيد تا سريع متوجه حالات واحساسات آنان بشويد و بهتر مشكلات شان را حل كنيد. از زبان، چشم ها، لحن و آهنگ صدا مى توانيد به دنياي افكار و ذهن افراد رسوخ كنيد.همدلى كردن شما را وادار مى كند تا چنين كاري كنيد، چراكه ديدگاهتان ازجهان تنها به يك چيز يا يك فرد متمركز نيست بلكه به احساسات و افكارآنها اهميت مى دهيد. يك همدل طبيعى مى تواند به خوبى هر تغيير حالتى را مشاهده و درك كند، حتى تمام سايه هاي مرتبط با يك احساس را در فردي كه ممكن است مورد توجه قرارنگرفته باشد، به خوبى حس مى كند.براي مثال خصومت وكينه ورزي ر گيريد. بعضى از مردم تنهاسايه اى از خصومت و دشمنى را مشاهده مى كنند (مانند خشونت، تنفر وبدرفتاري) برعكس يك همدل خوب ممكن است پنجاه شكل ديگر ازخصومت مانند تحقير، گستاخى، فخر فروشى و خودبينى را درك كند.همدلى مى تواند با اين روش رنگ هاي مختلف خصومت را با هم مقايسه كند.
بعضى از مردم تنها يك سري از رنگ هاي آبى را متوجه مى شوند درحالى كه عده اي تا صد نوع رنگ آبى را مى بينند.برخى از مردم خيلى راحت تفاوت ميان چنين احساساتى را درك كرده وآنها را از هم متمايز مى كنند. در حالى كه براي عده اي چنين كاري بسيار دشواراست. يك همدل طبيعى نه تنها احساسات ديگران را درك مى كند بلكه مرتب به اين فكر مى كندكه ديگران چه احساس و افكاري دارند. آنها باكسانى كه دركنارشان هستند، همدلى مى كنند و مى توانندكسانى راكه دركنارشان نيستند، بادرك و فهم شان دلداري بدهند. بدين شكل افرادي كه داراي مغز از نوع Eهستند، به طور مستمر جوياي احوال و حالات مردم مى شوند.همدلى كردن تعريف شكلى از روابط ميان انسان هاست. براي مثال همدلى كردن شما را از آسيب رساندن به احساسات ديگران باز مى دارد. همدلى كردن كاري مى كندكه شما در عوض بيان كردن جملاتى ناخوشايند فق ايتان راگاز بگيريد. همدلى كردن همچنين شما را از آزار و اذيت فيزيكى افراد وحيوانات باز مى دارد. همدلى كردن به شماكمك مى كند تا با شخصى درآن سوي دنيا سازگارىپيداكنيد و براي او در خصوص افكار و عقايدتان صحبت كنيد.همدلى كردن به شما کمك مى كندكه روي ديگر تفاهم را نيز، به راحتى ببينيد. همدلى كردن شما را وادار مى كند تا براي راحتى و مراقبت از ديگران تلاش كنيد، حتى اگر آن افراد هيچ ارتباطى با شما نداشته باشند و اين كار هيچسودي برايتان نداشته باشد.تصوركنيد شما يك تماشاچى هستيد و يك تصادف را مشاهده كرده ايد و اولين نفري بوديد که درصحنه حضور پيداكرديد. همدلى شما را به سوي قربانى اين حادثه مى كشاند. شما دركنارش مى نشينيد و حالش را جويا مى شويد و به او اطمينان مى دهيدكه تا آخرين لحظه دركنارش هستيد و مى تواند به شما تكيه كند. در حالى كه تا چند لحظه ي قبل حتى يكديگر را نمى شناختيد و ممكن است حتى تا چند دقيقه ي ديگر نيز اين شخص را هرگز نبينيد، ولى با اين حال به او اهميت مى دهيد. همدلى كردن همچنين باعث ايجادگفتگويى واقعى ميان دو نفر مى شود.
صحبت با يك شخص گفتگوى حقيقى نيست بلكه يك تك گويى است. اگرپنجاه درصد سخنان شما داراي معنا باشد باز هم به آن گفتگوي حقيقى نمى گويند بلكه خالى كردن خود يا داستان سرايى، سخنرانى، كنترل كردن،نصيحت كردن و يا نفوذكردن دركسى و... است. در هرگفتگويى اين خطر وجود داردكه يكى از طرفين با رفتاري غيرمردمى موضوع بحث را خراب كند. البته ممكن است كه آنها قصد چنين رفتاري رانداشته باشند ولى در ربودن رشته ي سخن، سخنگو نمى تواند به اين نكته توجه كندكه آنها چرا چنين صحبت مى كنند، چراكه واقعا حقيقت امر را نمى دانند وبراي نيازشان چنين كاري راكرده اند. در واقع اين افراد شنوندگان خوبى نيستند.همدلى كردن اين اطمينان را مى دهدكه چنين خطري را به راحتى با توانايى سخنگو، دركنترل مدت زمان گفتگو به حداقل مى رساند و به شنونده اين فرصت را مى دهدكه در صورت تمايل موضوع گفتگو را تغيير دهد. گفتگوي حقيقى يعنى حساس بودن روي اين شنونده و مدت زمان گفتگو.همدلى شما را وادار مى كندكه از شنونده بپرسيد چه احساسى دارد و اگرلازم است او را وارد بحث كند و يا اينكه بپرسد او چه فكري در خصوص اين موضوع مورد بحث مى كند. البته اين موضوع را بايستى چندين باركنترل كند،در غير اين صورت ممكن است شنونده هيچ علاقه اي به تفكرات و احساسات شما نشان ندهد. براي اين ر بهتر است در حين گفتگو مرتب از شنونده نظرخواهى كنيد.چرا بايستى اين مسئله راكنترل كرد؟ زيرا اين احتمال وجود داردكه سخنان تان هيچ علاقه و انگيزه اي در طرف مقابل ايجاد نكند و او اصلا به سخنان شما اهميتى ندهد. از طرف ديگر ممكن است به نوعي سيلاب كلمات وجملاتتان براي آنها خوشايند نباشد.همدلى نه تنها شما را وادار مى كندكه اين مسئله را پيگيري كنيد، بلكه اين توانايى را به شما مى دهدكه در خصوص افكار و احساسات طرف مقابل مدتى بينديشيد، بنابراين آنها هرگز فكر نمى كنندكه شما آدم متظاهر و دورويى هستيد، بلكه شخصى هستيدكه با جان و دل به سخنان شان گوش مى دهيد.همدلى يك مكالمه ي دو طرفه و دو جانبه را ايجاد مى كند زيرا هر چند ثانيه، شما اين فرصت را به طرف مقابل مى دهيد تا او هم درگفتگو شركت كند و نظراتش را بيان كند.همدلى باعث مى شودكه درگفتگوي حقيقى بتوانيد افكار و احساسات تان را با ديگري هماهنگ و سازگاركنيد.
علاوه بر اين، همدلى كردن باعث ايجاد يك سرى تصورات در ذهن و فكر شخص ديگري مى شود.در حالى كه سعى مى كنيد افكار و احساسات شخص را به وسيله ي خواندن چهره، صدا و حالت و رفتارش درك كنيد، در نهايت به دنياي درون آن شخص هرگز راه پيدا واهيدكرد و به جاي اينكه به درون ذهن كسى فرو برويد بهتراست بفهميد او از چه چيزي خوشش مى آيد. ولى اگر تمامى اين كارهايى راكه در بالا ذكر شده، به خوبى و درستى انجام ندهيد، در واقع هيچ گونه همدلى انجام نشده است. اين كار را انجام داديد زيرا بيشتر از اين نمى توانستيدكمكى كنيد. چراكه به نكته ي اصلى مشكل طرف مقابل توجه چندانى نشان نداديد. كسى كه مهارت زيادي در همدلى كردن ندارد، ممكن است تنها زمانى كه اين موضوع را به خاطر آورد، باكسى همدلى كند و يا اين كه وقتى كه احساس كند سخنانش لازم و مفيد است، كاري كند و شايد هم براي منافع خودش در خصوص موضوعى باكسى همدلى كند. ولى اين افراد به طور خود انگيزي نمى توانند باكسى همدلى كنند.موضوع و مشكل مردم ديگر برايش اهميت چندانى ندارد.براي يك همدل طبيعى و يك انسان مهربان انجام چنين چيزي اصلا كاردشوارى نيست، يك چنين فردى احتياج به انگيزه و يا علتى ندارد. او به طوراتوماتيك پاي درد و دل مردم مى نشيند و ساعت ها برايشان صحبت مى كند تامشكلات شان را حل كند.همدلى بدون شك باعث مى شودكه شما هركسى را با احساسات فرديش ببينيد تا اين كه به دنبال حضور او براي رفع نيازها و خواسته هاي خودتان باشيد. بر يك پدر دلسوز و همدل، ممكن است تصميم بگيردكه هرگزروي بچه اش دست بلند نكند حتى اگر احساس كند فرزندش با لجاجت و توهين قصد دارد با او همكاري نكند و از امر او سر باز بزند. احساس سرخوردگى وشكست او بر روي قلبش تأثير مى گذاردكه همين امر ممكن است موجب آزارشخص ديگري شود. حال به اين نمونه توجه كنيد:يك مدير دلسوزكه هرگز ازكارمندانش هم چون بره هاكار نمى كشد وبابت اين موضوع هميشه از او قدردانى و تشكر مى شود. اين شخص يك زندگى خصوصى داردكه در آن به اوقات بيكارى و استراحت نياز دارد، به همين علت او خيلى خوب وضع و حال كارمندان را درك مى كند. بنابراين همدلى انگيزه اي است براي شماكه به احساسات و افكار ديگران اهميت بدهيد.چرا بايستى به چنين چيزهايى اهميت بدهيم؟در حين همدلى، شما احساس كسى راكه به حمايت وكمك شما احتياج داشته باشد، درك مى كنيد و آن فرد هم مى تواند همين حالت را نسبت به شماداشته باشد. مى توانيد از ديگران خيلى چيزها بياموزيد، ديگران هم از شماخيلى چيزها مى آموزند. مى توانيد ازگناه و خطا دوري كنيد، ديگران هم مى توانند چنين كاري كنند. اگر با افكار ديگران آشنايى پيداكنيد، مى توانيد آنهارا بيان و به اثبات برسانيد و همچنين مى گفتگوي بى رياو صميمانه شركت كنيد.
همدلى كردن كليد اصلى ارتباطات اجتماعى است. باعث مى شودكه به دنبال تجربيات ديگران برويد و به آنها توجه كنيد. به شماكمك مى كندكه بامردم در خصوص مشكلات شان صحبت كنيد، از آنان سؤال كنيد و در رفع آنهاتلاش نماييد. به آنها اطمينان بدهيدكه هميشه حامى و طرفدار آنان هستيد.علاوه بر اين همدلى كردن باعث ايجاد يك چهار چوب براي توسعه ي رمزو رازهاي اخلاقى مى شود. بر خلاف گفته هاى قديمى كه عقيده داشتند رموزاخلا قى را نمى توان تنها دركتيبه هاى سنگي مدفون در فرسنگ ها زير زمين و يادر مركز بيابان وكوير به طور معجزه آسايى پيداكرد.مردم مى توانند رموز اخلاقى را از همدلى طبيعى كسب كنند و به احساسات ديگران نيز اهميت و توجه نشان بدهند و اگرچه برخى از مردم بر اين باورهستندكه سيستم هاي قانونى، تعيين مى كنندكه ما چگونه كارها را انجام دهيم، يك چنين سيستم هايى به سادگى مى توانند رفتارهاي معمول راكنترل كنند. سيستم قانون رموز اخلاقى را تأييد و از آنها حمايت مى كند. اگر فرآيند خالص منطق با نظم و ترتيب صورت بگيرد، فوق العاده خواهد شد زيرا مى تواند به ما احساس امنيت و عدالت بدهد. ولى همان طوركه تاريخ نشان داده است سيستم هاي منطق و قانون هى توان در دفاع از ديكتاتوري، حتى نسل كشى رژيم هايى هم چون" نازيسم " كه يكى از بهترين نمونه هاي سال هاي قبل است،مورد استفاده قرار بگيرند.يك نفر مى تواند يك دانشمند خوب و يا يك منطق شناس عالى باشد ولى بدون هيچ گونه حس همدلى، قوانين اخلاقى ممكن است براي توسعه و تعيين اين كه چه عملى مى تواند مضر باشد، مناسب نباشند.
ممكن است اشكال مختلفى از همدلى وجود داشته باشد. يكى از اين مثالها
مى توان گوريل بينتى (1) باشدكه پسر بچه ي سه ساله اي راكه به درون قفس باغ
وحش افتاده بود نجات داد و بلافاصله پسر بچه ى مجروح را به نگهبانى باغوحش رساند.اين گوريل شايد حيوان باشد ولى غر يزه هاي عاطفى در درونش وجود دارد وشايد هم اين موضوع به همان بحث جنجال برانگيز و معروف كه انسان ها ازنسل ميمون هاي اوليه هستند و نوع تغيير شكل گرفته ي آنها به حساب مى آيند، بازگردد.

اجزاى همدلى

همدلى داراي دو جزء اصلى است.
-اولين جزء شناختى است.
درك و شناخت احساسات ديگران و توانا گ درك ديدگاه آنان.يك روانشناس وابسته به توسعه ى سوئيسى به نام ژان پياژه (2) به اين مفهوم از همدلى، همدلى معقولانه يا واكنش غير خودمدارانه مى گويدكه هر دو، روش مفيدي براي درك مفهوم شناختى همدلى است.در همين اواخر روانشناسان وابسته به توسعه، به اين مفهوم از همدلى اشاره كرده اند و عباراتى همچون فرضيه ي ذهن يا خواندن فكر را مطرح نموده اند.در واقع جزء شناختى مستلزم اين است كه شما نظريات و مشاهدات خودتان را به حالات ذهنى و روحى فرد ديگري نسبت بدهيد و بعد دقيقا همان محتويات حالات روحى آنها را از طريق تجربيات شان درك كنيد.اجزاي شناختى، همچنين اين فرصت را به شما مى دهندكه بتوانيد رفتارها و حالات روحى فرد ديگر را پيش بينى كنيد.
-دومين جزء همدلى كردن، جزء مهربانى و عاطفه است.
واكنش احساسى مناسب فرد، نسبت به حالات روحى فرد ديگر.همدردي يكى از انواع واكنش هاي همدلى كردن است. يعنى زمانى كه شمادر مورد ناراحتى و خواسته ي فرد ديگري احساس خاصى پيداكنيد و تلاشى براي كاهش رنج و درد او انجام دهيد. در شكل شماره (3) همدردي به عنوان يك زير مجموعه از جزء مهربانى در همدلى كردن نشان داده شده است.
-جزء مهربانى:احساس كردن يك حس مناسب از مشاهده و درك احساسات فرد ديگر
-جزء شناختى:درك و يا ارزيابى اين كه فرد ديگر چه فكر و يا چه احساسى ممكن است داشته باشد.
-همدردى كردن:احساس يك حس خاص با مشاهده و درك
ناراحتى فرد ديگركه باعث مى شود شما براى كاهش درد و رنج اوكارى انجام دهيد.همدردي شايد راحت ترين نوع قابل تشخيص همدلى كردن است. زمانى كه در فصل زمستان ازكنار يك فرد بى خانمان عبور مي كنيد، احساس همدردي مى كنيد و مى خواهيد به آنهاكمك كنيد تا از اين وضع فلاكت بار رها شوند.البته شايد نتوانيد در اين موردكاري كنيد، چراكه همين احساس را نسبت به صدها بى خانمانى كه در همسايگى خودتان هستند، نيز داريد، ولى كمك به همگى آنان كار چندان آسانى نيست. بنابراين ازكنارشان مى گذريد. واكنش شما هنوز هم غمخوارانه است زيرا قصد داريدكاري براكه رفع مشكل و يا كاهش درد و رنج كسى انجام دهيد. اين حالت را همدردي مى گويند، حتى اگر نتوانيد واكنش بهتري نشان دهيد، ولى شما از نظر احساسى با آن شخص همدردي كرده ايد.حتى شايد بتوانيد تنها دستكش خودتان را به آن شخص بيچاره بدهيد و اين يك واكنش مناسب است.ولى در واكنش هاي ديگر همدلى، يك واكنش احساسى مناسب ولى متفاوت نسبت به احساسات فرد ديگر در وجودتان به وجود مى آيد. شايد نسبت به بى خانمانى (فرد بدبخت) احساس عصبانيت و خشم بكنيد، يا اينكه از اين موضوع وحشت به دل راه بدهيد و يا حتى احساس گناه كنيد، اين احسا راساس همدلى شكل مى گيرد.احساس خوشحالى، خودپسندي يا نفرت نسبت به او، يك واكنش همدلى نخواهد بود چراكه هيچ يك از اين احساسات واكنش منسبى نسبت به احساسات آن فرد بى خانمان نيست.
اگر اين دو جزء اصلى همدلى كردن را بپذيريم، آيا احتمال ابن وجود داردكه بتوان آنها را به صورت رسمى درآورد يا اينكه به آنها شكل خاصى بدهيم؟زمانى كه من دانشجوي دكتراى روانشناسى بودم، آقاي آلن لسلى(3)روانشناس دانشگاه روتگرز (4)، در من احساس خاصى به وجود آورد. ما با هم درسال هاي 1980 در دانشگاه لندن همكارى مى كرديم. آلن مفهوم شناختى همدلى را نماينده ي M ناميد. (M براى حالات روحى).او بدين شكل آن را طبقه بندي كرد: عامل- طرز برخورد- طرحبراي مثال " جان فكر مى كند سارا زيباست ". در اين جا طرز تفكر به صورت واضح مشخص است. اين ساختار سه جانبه، مفهوم شناختى همدلى كردن راارائه كرده است ولى مى تواند به مفهوم عاطفى هم متصل شود. بدين معناكه مشاهده كننده، احساسى را تجربه نمايدكه مسبب آن احساسات يا حالات روحى فرد ديگر است. براي دستيابى به اين مفهوم دوم به يك فرمول بلندتراحتياج داريم: خود ا حساسى (عامل- طرز برخورد- طرح)در اينجا عبارت احساس در مشاهده كننده وجو داد و به طور واضح وروشن مشخص است.اين يك واكنش عاطفى مناسب نسبت به هر چيزي كه در پرانتز مشخص كرده ام، مى باشد، وقتى كه عاهل هميشه ي فرد ديگر يا حيوان باشد. براي مثال:جين نگران بود. (جان به خاطر هرگ مادرش احساس ناراحتى مى كند).اين يادداشت نشان مى دهدكه همدلى كردن يك امر پيچيده است و شامل يك سري اطلاعات موجود در روش هاي بسيار خاص است. ولى البته عامل شكست در بيان سريع و خودكار همدلى اين است كه جين مجبور نبود دراستدلال دشوار شناخت در خصوص ناراحتى جان شركت كند. او احساس مى كردكه اگر به پايين صخره نگاه كند، حتما پرت مى شود، بنابراين ناراحتى جان برايش حكم چنين چيزي را داشت. در حقيقت جين نمى دانست چه رفتاري بايستى در مقابل ناراحتى جان از خود نشان بدهد.مغز زنان همچون يک همدل. "مدارک، روش اجر اي نقش"حتى در سالهاي اوليه ي رشد و نمو، كودكان تفاوتهاي جنسى خود را درتوانايى هايشان براي ابراز همدلى كردن نشان مى دهند. هيچ جايى مثل زمانى كه اين حالت ابراز مى شود به اين وضوح آشكار و مشخص نمى شود. در حقيقت کودكان در سنين هيجده ماهگى ترجيح مى دهند يك همبازي از همجنس خودداشته باشند و همين امر باعث مى شودكه عده اي از مردم بر اين ب دكه از همين سنين اختلاف بين دو جنس آغاز مى گردد.
بچه ها ممكن است كسى رابراي شريك و همبازي خود انتخاب كنندكه راحت تر با آنها جور شوند.پسربچه ها وقتى كه چيزي را بخواهند، از نظر فيزيكى خيلى پر جنب وجوش تر از دختران هستند. به اين مثال توجه كنيد:اگر به يك گروه از بچه ها يك بازي تفريحى بدهيد و ازآنها بخواهيدكه بايك اسباب بازي شخصيت سينمايى وكارتونى بازى كنند، پسرها تمايل بيشتري به ارائه ي حركات نمايشى دارند تا اينكه بخواهند به زيبايى آن توجه كنند.در حالى كه دختران نسبت به اجراي چنين نقاشى هايى كمى خجالتى هستند و تنها به زيبايى آن توجه مى كنند. پسرها در هنگام بازي هاي مهيج ممكن است به دخترها تنه بزنند چرا كه آنها حس همدلى كمتري را مى توانند نشان دهند و بر عكس آنها بيشتر متكى به خود و مستقل عمل مي كنند.اين مثال نشان مى دهد كه نه به طور متوسط، دختران جوان به زيبايى بيشتر از پسران جوان توجه مى كنند و اينكه حتى وقتى نفع شخصى، او را به سوي چيزى مى كشاند، او با كمك خواندن فكر طرف مقابل كاري مى كند كه به راحتى آن چپز را به دست آورد. در اين ميان احتياجى به حركات فيزيكي خشن هم وجود ندارد.مثال ديگرى نيز وجود دارد كه براي اكثر اتفاق مى افتد.چند ماشين پلاستيكى بزرگ را كه بچه ها بتوانند سوار آن شوند و آن راهدايت كنند، به بچه ها بدهيد. در همان دقايق اوليه، متوجه خواهيد شد كه پسرها از اينكه سوار اتومبيل شوند و با هم تصادف كنند، لذت بيشتري مى برند.آنها عملا ماشين خودشان را به ديگرى مى زنند. دخترها با دقت در حالى كه هر دو دستشان را روى فرمان گذاشته اند، در اطراف محل بازي اتومبيل سواري مى كنند و تا جايى كه مى توانند از برخورد با ديگر بچه ها پرهيز مى كنند.يك روانشناس آمريكايى به نام النور مكوبى (5) رفتار پسران را كتك كارى يا بازي پر قيل و قال مى نامد كه اين گبارت شامل كشتى گرفتن و جنگ دروغين مى شود. مطمئنم اين توصيف را براي بازي پر جنب و جوش پسربچه هاى چهارساله كه برايتان در موردش توضيح مى دهم، مناسب خواهيد يافت. آنها روي سر و كول يكديگر سوارمى شدند و با هم كشتى مى گرفتند و همديگر را به زمين مى انداختند. يكى از بچه ها محكم به كمر ديگري زد و با او گلاويز شد... صداي فت تير حقيقى را تقليد مى كردند و به دنبال هم مى دويدند و به يكديگر به حالت دروغين شليك مى كردند... پسران به سر وكله ي يكديگر گل مى ماليدند و ديگري وانمود مى كرد كه تير خورده و روي مى افتامكوبى" توضيح مى دهد كه تمام اين بازيهاي خشن، يك نشان و علامت ساده از اين نيست كه پسنرها خيلى فعال هستند.دختران هم اگر اسباب بازى هاي مورد علاقه شان در كنارشان باشد، فعاليت زيادي از خود نشان مى دهند، مثلا دخترها از طناب بازي و يا ورزش هاي پرجست و خيز لذت مى برند. اين روانشناس همچنين روشن كرد كه بازي هاي خشن وگلاويز شدن، نوعى ستيزه جويى به حساب نمى آيد، برعكس اين يك عكس العمل طبيعى در برابر بروز خشونت است. اين روش بازي جنس مذکر براي شمايى كه پسربچه اى در اين سن و سال داريد، مى تواند بازي بسيار خوب و لذتبخشى باشد. به علاوه اگر اجزاي يك شوخى موجب صدمه يا مداخله آميز باشد، لازم است كمى با آن شخص همدلى كرد تا اينكه بخواهيم او را توبيخ و يا ملامت كنيم.
دختران واكنشهاي متفاوتى نشان مي دهند. اگر چنين اتفاقى يكبار براي دختري روي بدهد، آن دختر شايد با روي خوش از اين مسئله استقبال كند. ولى اگر تكرار شود، ممكن است اينگونه بازي هاي خشن احساسات او را تحريك كند و او بدون شك ناراحت خواهد شد.البته جنگ هاي دروغين و كاذب هميشه هم، پرنشاط و دل انگيز نيستند.گاهى اوقات مى تواند تجاهل گرايى شود، نه پرخاشگري كامل بلكه كمى به سته جويى د تنبيه كردن ديگران يا اينكه با كسى جنگ وجدل كرد. به طور متوسط پسران، بيشتر رفتارهاي تجاهل گرايى نشان مى دهندو به طور تكان دهنده اي مى توانيد اين تفاوت رفتاري را بين دو جنس زن و مرداز همان سالهاي اوليه ى تولد يعنى دو سالگى مشاهده كنيد.همان طوركه بعدها مشاهده خواهيم كرد، پسربچه هاى كوچك همچنين در سهيم شدن و پذيرفتن شريك براي بازي و تقسيم اسباب بازي مشكل بيشتري ايجاد مى كنند. در يك تحقيق مشاهده شده است كه پسران، تمايل بيشتري نسبت به دختران، در ايجاد رقابت و سهيم شدن در وسايل بازي دارند.اين نمونه ها، مثالهايى روزمره براي مشاهده ي تفاوتهاي بارز ميان دختران و پسران در ابراز همدلى است. كوشه گيرى موجب بيمارى مي شود تعداد كمى از پسران دوران بيماري خود را در كلينيك روانپزشكى كودكان كه آنها را بيمار تشخيص داده بودند، به اتمام رساندند. چقدر اين كلمه ي محافظه كارانه ي رفتاركلمه ى فوق العاده اي است. ولى اين كلمه سرپوشى بر اين حقيقت است كه اين كودكان مشكل چندانى با جزئيات قوانين آداب و معاشرت مانند كدام چنگال براي برگزاري شام ميهمانى مناسب است، ندارند. گاهى اوقات چنين كودكانى را چنين توصيف مى كنند كه آنها به سختى ترت وصلشوند كه البته ممكن است توصيف خوب و مناسبى هم باشد.اين كودكان تمايل شديدي به جنگ و جدل دارند. آنها با ديگران رفتارخشن و غير دوستانه اي دارند، حتى وقتى كه هيچ دليل قابل مشاهده اي براي ارائه ي چنين رفتار خصمانه اي وجود نداشته باشد. اين مثالى از ابراز نامناسب همدلى كردن است: كودك برداشت غلطى در مورد احساسات و قصد و نيت افراد ديگر دارد.چنين برداشتهاي نادرستى از قصد و نيت افراد در پسران، بسيار شايع است.نگرانى و تسكين دادن دختر بچه هاى دوازده ماهه نسبت به ناراحتى ديگران واكنش بسيارهمدلانه اي نشان مى دهند، توجه بسياري به افكار و احساسات مردم نشان مى دهند و براي نشان دادن همدردى، سعى در تسكين و آرام نمودن آنها مى كنند.نكته ي جالب اين است كه اين واكنشى كه تا پايان اين سن در دخترها وجود دارد، بعدها هم در سنين بالاتري به طور واضح مشخص است و در تحقيقات آمده است كه معمولا خانم ها دوستان خوبى براي رفع مشكلات آقايان بوده اند،آنها حتى اين قدرت را دارند كه ناراحتى را از دوستان خودشان دور كنند. زنان همچنين رفتار ملايم تر و مهربان تري نسبت به مردان دارند و در بعضى موارد حتى قويتر از مردان هم هستند.

فرضيه ى ذهن

تعدادي از تحقيقات نشان مى دهندكه دختران در هغت سالگى در پى بردن بهآنچه كه ممكن است مردم بينديشند و يا احساس كنند، خيلى جلوتر از پسران هستند، به همين علت به عنوان " فرضيه ي ذهن" مطرح مى شود. اين فرضيه،جذبى ادراكى از همدلى كردن است. براي مثال اگر از كودكان بخواهيد در مورد احساسات شخصيت يك داستان قضاوت كنند آن را با احساسات فردى در خارج از داستان مقايسه مى كنند و درمى يابيد دختران در اين مقايسه رتبه ي بالاتري نسبت به پسران كسب مى كنند. يا وقتى كه سؤال كنيد يك فرد در موقعيت هاى مختلف چگونه برخورد مى كند براي مثال اگركسى هديه اي به شما بدهد كه اصلا از آن خوشتان نمى آيد، دختران خيلى بهتر مى دانند چگونه احساسات خودشان را ركوب كنند تا از ناراحتى شخصى كه به آنها هديه داده، جلوگيري نمايند. يا وقتى كه شخصى يك صحبت نامناسب را مطرح مى كند، چه طور بايستى در مورد اين كار او قضاوت كرد. دختران در سن هفت سالگى خيلى بهتر مى توانند با چنين چيزهايي مقابله نمايند زيرا در بيان احساسات خود و ديگران نسبت به پسران، مهارت بيشتري دارند.قضاوت در مورد احساسات زنان در برابر بيان و حالات چهره بسيار حساس هستند. آنها در فهم ورمزگشايى مكالمات سيار مهارت دارند، آنها كوچكترين وظريفترين حالات و تن و آهنگ صدا و چهره ي شخص را زير نظر دارند و به كمك همين نكات ريز و ظريف در مورد شخصيت افراد قضاوت مى كنند.مشهورترين تست حساسيت بر روي علائم غيركلامى احساسات،تاريخچه ي حساسيت غيركلامى (Pons ) است. در اين تست زنان در تعريف و تشريح احساس يك هنرپيشه به طور دقيق صحبت مى كنند. اين تفاوت ميان دو جنس مذكر و مؤنث در كشورهاي گينه ي نو، اسرائيل، استراليا و آمريكاي شمالى مشاهده شده است.
روابط ما همگى به روابط اجتماعى اهميت مى دهيم ولى آيا ميان ارزشهايى كه دو جنس مذكر و مؤنث به روابط اجتماعى مى دهند، تفاوتى موجود است؟زنان تمايل بيشتري به روابط ايثارگرانه و دوجانبه دارند. يك چنين روابطى نياز به مهارت در ابراز همدلى دارد. برعكس، مردان تمايل بيشتري به قدرت خط مشى و رقابت دارند. اين الگو در طى دوران تاريخى و فرهنگهاي متفاوت و حتى در ميان شامپانزه ها نيز مشاهده شده است. يك چنين الگوي مشابهى در ميان كودكان هم ديده شده است.دختران، اكثرا عبارات همكاري را در يك پرسشنامه تأييد مى كنند (من دوست دارم با دانش آموزان ديگر درسهايم را بخوانم) و ميزان استقرارصميميت، مهمتر از استقرار برتر ران خيلى بيشتر از دختران عبارات رقابتى را تأييد مى كنند (دلم مى خواهد خيلى بهتر از دوستم كارم را انجام دهم) و ميزان پايه هاى اجتماعى اهميت بيشتري نسبت به صميميت دارد.وقتى كه ازگروه سنى سه تاپنج ساله ها بپرسيد يك مقدار پول را چگونه ميان همه تقسيم كنيم، اكثر دختران پيشنهاد مى كنندكه پول را به تساوى ميان همه تقسيم كنيم. اين موضوع نشان مى دهدكه البته نه به طور متوسط، پسران بر پايه ها و رتبه هاي اجتماعى خودشان ارزش بسياري قائل هستند. در حالى كه دختران به تجربيات خاصى كه از روابط دو جانبه و مساوي سرچشمه مى گيرد، ارزش بسياري قائل هستند. حسادت و خواب و خيالاگر از زنان و مردان بپرسيدكه چه چيزي باعث بروز حسادت در شريكشان مى شود، متوجه خواهيد شدكه علت بروز حسادت در هر دو جنس متفاوت خواهد بود. مردان در خصوص خيانت به همسر، به طور نسبى ناراحتى ذهنى بيشتري، در خود احساس مى كنند. برعكس، زنان از اينكه همسرشان با فرد ديگري روابط عاطفى و عاشقانه برقراركند، احساس حسادت مى كنند. اين تفاوتها نشان دهنده ى آن است كه زنان به مفهوم و معناي احساسات در روابط ارزش بسياري قائل هستند. گر از مردم در خصوص خواب و خيال روابط جنسى آنها سؤال شودكه چه طور هر يك از دو جنس پاسخهاي متفاوتى مى دهند. زنان ترجيح مى دهند در مورد خوبى و ويژگى هاي احساساتى شريك زندگى شان فكركنندكه نشان مى دهد آنها حتى زمانى كه به روابط جنسى هم بخواهند بينديشند، نمى توانند توانايى خود را در ابراز همدلى مهاركنند.برعكس مردان بيشتر ترجيح مى دهند به حركات فيزيكى شريك زندگيشان توجه كنند. همدلى كردن ممكن است در روابط جنسى آنها مشاهده نشود و اين نشان مى دهدكه زنان نمى توانند اين مهارت را در حالتهاي مختلف درجه بندي كرده و يا حتى آن را مهاركنند.

پرخاشگرى

حال بياييد در مورد يك فرد عادي صحبت كنيم. پرخاشگري حتى در يك حد معمول مى تواند تنها بدين علت نمايان شودكه حس همدلى در فردكاهش يابد. اگر به احساسات كسى اهميت بدهيد، هرگز نمى توانيد به او آسيب روحى واردكنيد. اگر احساس عصبانيت يا حسادت مى كنيد، مطمئن باشيدكه ميزان احساسات و همدلى در وجودتان كاهش يافته است. در بعضى موارد حس همدلى و مهربانى شما به اندازه اي پايين مى آيدكه ديگر نمى توانيد ماخ بروز خشم و پرخاشگريتان شويد. حس همدلى خوب و صحيح، مانند ترمز، جلوي خشم و عصبانيت را مى گيرد ولى بدون آن، ممكن است پرخاشگرى به وجود آيد. در طى مدتى كه پرخاشگري صورت مى گيرد، توجه بيشترى به احساسات خودتان داريد در حالى كه احساسات افراد اطرافتان را فراموش كرده ايد.والبته در هر دو جنس مذکر و مؤنث، عصبانيت و پرخاشگري مشاهده مى شود و در اين هنگام، در هر دوى آنها، حس همدلى كاهش مى يابد. ولى در ميزان بروز خشم و پرخاشگري ميان دو جنس تفاوت خاصى وجود دارد. مردان خيلى راحت حركات و حالات پرخاشگري را نشان مى دهند.وزنان بيشتر به حالت غير مستقيم خشم و عصبانيت خودشان را نشان مى دهند. اين حالت ميان مردم بدون اينكه با يكديگر تماسى داشته باشند، ب آيد يا اينكه پشت سر آنها مانند شايعه پراكنى، محروم سازى وحرفهاي زشت و تهمتهاي ناروا پيش مى آيد. البته خشم و غضب غير مستقيم هم، در واقع همان پرخاشگري است. ولى مى توان گفت ضربه زدن به صورت كسى يا آسيب جسمانى به او واردكردن، نياز به سطح بسيار پايين همدلى دارد در حالى كه در حالت خشم و غضب كلامى چنين حالتى وجود ندارد. حتى اگر با اين تفاوت ساده لوحانه مخالف باشيد، بايستى بدانيد عده اي از مردم فكر مى كنند برخورد پرخاشگري شفاهى وكلامى درست به اندازه ي زد وخورد و پرتاب سنگ و مشت و لگد مى تواند صدمه واردكند، با اين حال بايستى به اين نكته توجه داشته باشيدكه پرخاشگري عير مستقيم نسبت به پرخاشگري مستقيم، نياز به مهارت بيشتري در خواندن فكر ديگران دارد. به اين علت كه تأثير آن استراتژيك است: شما باگفتن حرفهاي منفى در مورد شخص A به شخص B در واقع به شخص A صدمه زده ايد. پرخاشگري غيرمستقيم همچنين با فريب و نيرنگ سروكار دارد، اگر پاي بحث و جدل پيش آيد شخص پرخاشگر مى تواند هرگونه سوء نيت و بدجنسى را حاشاكند.

قتل

حالا بياييد در مورد قتل كمى صحبت كنيم، كاري كه در نهايت شقاوت وبى رحمى صورت مى گيرد. يك آمار وحشتناك و تكان دهنده ازكشورهاي درحال توسعه به دست آمده است كه در ميان مردان از هر سه نفر يك نفر دردرگيري هاي گوناگون به قتل مى رسد.اين اتفاق معمولا براي كسانى پيش مى آيدكه احساس مى كنند شهرت وآبرويشان لكه دار شده و يا از بين رفته است. اگرچه چنين چيزهايى هرگزنبايستى منجر به نابودي اساس و پايه ي قوانين و مقررات جامعه شود.اگر در يك جنگ و جدال رقابتى كسى را به قتل برسانيد، وضعيت قانونى اجتماعى كه در آن زندگى مى كنيد را از بين برده ايد. بنابراين در دنياي پيشرفته ي كنونى يك قاتل همچون يك فرد بدنهاد و شرير مورد توجه قرار مى گيردكهبايستى در زندان جاي بگيرد.آنهاگزارشات مربوط به قتل و جنايت را طى700 سال گذشته مطالعه كرده اند و به اين نتيجه ي نهايى دست يافته اند. آنها دريافتندكه قتل مرد توسط مردى ديگر، خيلى بيشتر از قتل زن توسط زن ديگر است. تحقيقات نشان داده اندكه در جوامع گوناگون دو سوم قتل مردان به صورت جرم صورت نگرفته بلكه بر اثر جهالت و خشم صورت گرفته است كه همگى غيرعمد بوده اند.يك چنين قتل هايى براي حفظ آبرو صورت مى گيرد.ان تفاوت بارز ميان دو جنس زن و مرد در ابراز پرخاشگري و انجام قتل نشان دهنده ي آن است كه حس همدلى در مردان خيلى كمتر از زنان است. البته افزايش ميزان خشونت فيزيكى و آدم كشى در ميان مردان مى تواند به دلايل مختلفى صورت گيرد ولى كاهش همدلى مى تواند يكى از دلايل اصلى آن به حساب آيد. از سوي ديگر توجه و دقت مردان به وضعيت قانونى مى تواند يكى از دلايل اصلى آن به حساب آيد. از سوي ديگر توجه و دقت مردان به وضعيت قانونى جامعه ممكن است نشان مفيدي از ميزان بالاي نظم و انضباط در مردان باشد. بنابراين مراتب اجتماع داراي نظم و انضباط خاصى است. حال بيايد نگاه دقيق ترى به آنچه كه در اين مراتب اجتماعى روي مى دهد،داشته باشيم.تعيين مراتب برترىدر يك گروه، پسران خيلى سريعتر مراتب برتري را تعيين مى كنند.
اين مسئله شايد به دليل ميزان پايين حس همدلى آنها و مهارت بالاي ساماندهى در آنها باشد، زيرا به خصوص يك طبقه بندي توسط كسى كه ديگران را بى تفاوت به كناري مى گذارد و يا اينكه آنها را اصلا به حساب نمى آورد، تعيين مى شود. اين شخص هميشه مى خواهد رهبرگروه باشد. اين مسئله با روشى كه حيوانات نر انجام مى دهند، متفاوت است. براي مثال در يك گروه از ها و يا ميمون هاي بزرگ انسان نما، ميمون هاي نر به سرعت جايگاه خودشان را درگروه پيدا مى كنند. وقتى كه دو ميمون نر با هم سر يك غذا، جايگاه و يا پناهگاه با ارز ش برسند، هريك از آن دو مى داندكه براي آن چيز با ارزش بايستى تلاش كند وديگري را پشت سر بگذارد. هر ميمون ازكجا مى فهمدكه جايگاهش در جمع ميمون هاي ديگر دركجا قرار دارد؟سلسله مراتب اجتماعى به روشهاي عجيب و غريب تعيين نمى شوند. اين سلسله مراتب را خداوند هم به وجود نياورده است وكسى براي افرادكارت با شماره ي خاص نداده است. سلسله مراتب با روشى بسيار صادقانه مشخص و تعيين مى شود: توسط رقابت!حتى در ميان كوكان مهدكودك، پسران در رأس برترها قرار مى گيرند. اسمج تر هستند وكمتر تن به شكست مى دهند. به علاوه سلسله مراتب برترين ها ميان پسران بهتر تعيين مى شود. پسران زمان بيشترى را صرف كنترل و تنظيم و نگاهداري اين طبقه بندي مى كنند. اين طور به نظر مى رسدكه چنين چيزي براي آنها از اهميت بسزايى برخوردار است شما هم مى توانيد چنين چيزي را امتحان كنيد. از بچه هاي يك كلاس كه به دوگروه A وB تقسيم شده اند، سؤالى كنيد و بعد ببينيد چه اتفاقى روي مى دهد. (چه كسى اسباب بازي برمى دارد، چه ى بازى را انتخاب مى كند، چه كسى مشخص مى كندكجا بنشيند، چه كسى تيم انتخاب مى كند و...)، خواهيد ديدكه در ميان پسران اين مسائل به راحتى تعيين مى شود. اين موضوع نشان مى دهدكه آنها متوجه طبقات اجتماعى هستند و يك چنين چيزي براى آنها خيلى پر معنا است.حتى قبل از دوران دبستان براي پسران خيلى مهم است كه هيچگاه خودشان را ضعيف نشان ندهند، چراكه نمى خواهند جايگاه خود را در طبقه بندي از دست بدهند.آنها به احساسات و تصورات خودشان خيلى بيشتر از ديگران اهميت مى دهند حتى اگر بدين معنا باشدكه آنها به احساسات ديگرى لطمه واردكنند.
بنابراين توانستيم مبادله ي ميان همدلى كردن و ساماندهى را مشاهده كنيم. براي اينكه همدل بايستي اجازه بدهيد كه ديگران در زندگيتان حضور داشته باشند و خودتان در نظام اجتماعى غرق شويد. براي كسب جايگاه خود و يا حتى سعى دركسب آن در يك نظام، بايستى مقام كسب كنيد. اغلب اوقات براي دستيابى به چنين چيزي يك نفر ديگر قربانى مى شود. در اين ميان پسران تمايل بيشتري براي قربانى كردن اطرافيانشان دارند، چراكه مى خواهند به مناغ شخصى خودشان برسند. دختران جوان هم جايگاه اجتماعى دارند ولى اين جايگاه با جايگاه پسران كاملا متفاوت و آنها براي رسيدن به آن، احتياجى به حركات خشن و جنگيدن ندارند. تمام اينها ناشى از حس همدلى است و آنها براي ديگران ارزش خاصى قائل هستند.باز هم معلوم شدكه پسران نسبت به دختران، در ابراز همدلى، از مهارت كمتري برخوردار هستند. دختران بيشتر ازكلام زيركانه، براي قانع كردن يا حتى اطلاعات نادرست استفاده مى كنند. حتى اگر نتوانند از حس همدلى به طوركامل استفاده كنند، از تئوري فكر كمك مى گيرند. برعكس، پسران در بيشتر موارد از معناي حقيقى پرخاشگري استفاده مى كنند، يعنى فرياد مى زنند، فحش و ناسزا مى گويند، و به يكديگر القاب زشت و ناپسند مى دهند. ممكن است چنين فرض كنيدكه روش پسران مانند استفاده از يك پتك بر يك فندق كوچك باشد. يك پسر در موقعيتى يكسان بيشتر مايل است سريعتر به هدف خودش برسد، چراكه مى داند نتيجه و پيامدها به نفع اوخواهد بود، حتى اگر در اين راه با دشمن خاصى روبرو شود.ولى زمانى كه دخترى تصميم به نابودي كسى مى گيرد، فكر مى كند چطورهى تواند اين كار را تقريبا به طور پنهانى ومخفى انجام دهد، چراكه ازبى آبرويى و رسوايى وحشت دارد. اگر باكسى مواجه شد، مى تواند هميشه بگويدكه منظورش از اين كار توهين و يا تهاجم به آن شخص نبود يا اينكه فقدان ارتباط نگاه غير عمدي بوده است. با اين روش او مى تواند شهرت خودش را حفظ كند و خود را شخصى خوب جلوه دهد، حتى اگر در اين بين كتك كاري هم كرده باشد.
همانطوركه در تحقيق استفاده از پرسشنامه هاي ارتباطات و دوستى،مشاهده كرديد، دختران براي صميميت و دوستى ارزش زيادي قائل هستند.بنابراين با اين روش، زنان دو هدف را دنبال مى كند: كسب مقام اجتماعى بدون به خطر انداختن دوستى و صميميت خود با ديگران!چه كسى حاضر است با شخصى كه محبوبيت چندانى در اجتماع ندارد،دوستى كند؟ بد قلقى و بدجنسى بايستى پنهان باشد و خيلى سريع خشم و غضب را بايستى از بين برد. در مورد پسران كاملا واضح است كه كتك كاري حرف اول ر مى زند.پيام قدرت فيزيكى كاملا روشن و آشكار است و معناي پيام اين است كه مهاجم اهميتى به آزار و صدمه ديدن قربانى خود نمى دهد و در اين ارتباط هيچ جايگاهى براي صميميت وجود ندارد. هدف اصلى كنترل، قدرت و دست يافتن به منابع اين مسئله است در واغ دوباره حس همدلى كاهش مى يابد.اگر پسري بخواهد ساده لوح باشد، ديگران حقوق او را زير پا له مى كنند و او را مورد آزار و اذيت قرارمى دهند. اين كار را مى كنند تا قدرت و برتري خودشان را به او نشان بدهند. اين موضوع به ما يادآورى مى كندكه مراتب برتري پويا و فعال است و آن پسران تمايل زيادي به استفاده از فرصتها براي بالا بردن رتبه هاي اجتماعى خودشان دارند. از مسخره كردن و لگد زدن و تحقير ديگران لذت مى برند. اين موضوع حقيقتى است كه در ميان تمامى افرادگروه صدق مى كند. دختران هم براي كسب رتبه هاى برتر حساس هستند ولى دوباره مى گويم،روش آنها متفاوت است.
دختران تمايل دارند آشكارا به عنوان رهبر ديگران شناخته و پذيرفته شوند و ديگران برايشان خود شيرينى كنند. آنها ازچرب زبانى، مسحوركردن، قدردانى و احترام، براى رسيدن به اهدافشان استفاده مى كنند. براى مثال دخترى كه سلطه جو نيست براي حمايت و مشورت كردن از فردي سلطه جوكمك مى گيرد.تفاوت ديگر اين است كه سلسله مراتب برتري پسران در تمام طول تابستان ادامه دارد ولى درگروه دختران خيلى سريع ميان آنها دو دستگى وشكاف به وجود مى آيد و يك چنين چيزي به علت آن است كه دختران معمولادر دسته هاي دو يا سه تايى با هم متحد مى شوند وكمتر با يكديگر به روشهاي ت رفتار مى كنند، ولى هركس با دوست صميمى خودش جفت مى شود،به همين علت ميان آنها چند دستگى پيش مى آيد. برعكس، پسران درگروههايبزرگتر باگروهى ديگر به رقابت مى پردازند و يك نفر رهبري هرگروه را به عهده مى گيرد.پسرا ن در بيان احساسات خود و ديگري بسياركم حرف و تودار هستند. آنها هرگز به خاطراينكه پسر بچه ي بيچاره اي را روى توده ي هيزم، رهاكرده اند، خواب شب خودرا خراب نمى كنند، بلكه از قدرت و مقام خودشان لذت مى برند. آنها همچنين هر لحظه براي صدمه زدن به احساسات ديگران و بالا بردن مقام و قدرت خودشان آماده و حاضر هستند. تقسيم شدن به گروههاى ديگردو روش ديگري كه بتوان مهارت همدلى كردن شخصى را مشخص كرد، اين است كه آنها چگونه به عنوان يك تازه وارد به يك گروه ديگر ملحق مى شوندو اينكه چگونه به عنوان ميزبان با يك تازه وارد برخورد مى كنند. با معرفى يك دختر يا يك پسر تازه وارد به گروهى از بچه هايى كه با هم بازي مى كنندمى توان تحقيق خوبى به دست آورد.حال بياييد با يك تازه وارد شروع كنيم. اگر او دختر باشد، معمولا ترجيح مى دهد يك گوشه بايستد و مدتى به اطراف نگاه كند تا اينكه بفهمد دراطرافش چه مى گذرد و بعد سعى مى كند خودش را با فعاليت جاري هماهنگ كند. براي مثال به وسيله ي پيشنهادات مفيد يا نظريه هاي خوب خود را مطرح مى كند.اين اتفاق معمولا براي تازه واردانى پيش مى آيدكه خيلى سرج در يك گروه پذيرفته مى شوند. ولى اگر شخص در جمع پذيرفته نشود، نظريات او را نشنيده مى گيرند وگاهى به او تنه مى زنند و حساسيت خودشان را خيلى خوب نشان مى دهند: حس همدلى زنانه.حال اگر تازه وارد يك پسر باشد، چه اتفاقى روي مى دهد؟ آن شخص بيشتر دوست دارد بازي را از دست ديگران خارج كند تا اينكه بخواهد بازي را تغيير دهد. بدين شكل توجه همگان را به سوي خود به راحتى جلب مى كند. اين روش ممكن است، نسبت به روش دختران، موفقيت كمتري، داشته باشد.بچه هايى كه مايلند از اين روش پسران استفاده كنند در جمع و ياگروه ازمحبوبيت كمتري برخوردار خواهند شد. منظورم اين است: دلتان مى خواهدكهناگهان كسى راكه اصلا نمى شناسيد، وارد جمع شود و تمامى امور را به عهده بگيرد و به همه دستور بدهد؟ پسران معمولا به اين موضوع كه در نظر ديگران خوب جلوه كنند، توجهى ندارند بلكه اصولا به ديگران اهميتى نمى دهند وبرايشان فرقي نمى كندكه ديگران آنها را خشن و ناخوشايند بدانند.حال بياييد از دور نگاهى به كودكانى كه معمولا بخ گروه هستند،داشته باشيم.
آنها به عنوان ميزبان چه عكس العملى نسبت به ورود يك تازه وارد نشان مي دهند؟ غريبه اي كه مايل است به آنها ملحق شود !!در يك گروه از دختران كه در سنين شش و هفت سال هستند، بايستى اعتراف كردكه آنها ميزبانان خوبى هستند. آنها توجه زيادي به تازه واردان دارند. پسران اغلب كسانى راكه تازه به جمع آنها اضافه شده اند، به راحتى نمى پذيرند. آنها بيشتر ترجيح مى دهند به كارهاي خودشان اهميت بدهند وخودشان را در جمع مطرح كنند.حالا بياييد اين دو نتيجه راكنار يكديگر بگذاريم. پيامد و نتيجه ي طبيعى استراتژي تازه وارد و ميزبان چنين است: اگر شما دختر باشيد خيلى راحت تربا يك جمع سازگاري مى يابيد و به آنها ملحق مى شويد. دختران به عنوان ميزبان از حساسيت بيشتري برخوردار مى شوند و به تازه واردتوجه زيادي نشان مى دهند و با او همدلى مى كنند.پسران برعكس، هيچ اهميتى به تازه وارد و يا احساسات ميزان نمى دهند. همانطوري كه " النور مكوبى " مشاهده كرد، تعجبى نداردكه بايد دختران وپسران را، در يك گروه سنى، از يكديگر جداكرد، زيرا روشهاي اجتماعى آنهابا يكديگر بسيار متفاوت است. صميميت و اندا زه ى گروه در پرسشنامه هاي روابط دوستانه و رتباطات، يادآور شديم كه دو جنس زن و مرد تفاوتهايى در برقراري ارتباطات دارند. برنامه ي زنان اين گونه است كه، به نظر مى آيد از برقراري ارتباط به شكل صميمانه و يكرنگى لذت بيشتري مى برند. آنها از روابط دوستى دو جانبه خيلى خوششان مى آيد و بدين شكل صميميت خودشان را بهتر ابراز مى كنند.براي مثال دختران مايلند جملات خوش آيند به يكديگر بگويند يا اينكه مراقب يكديگر باشند و موهاي يكديگر را بيارايند و ياكنار يكديگر بنشينند ويا همديگر را در آغوش بگيرند. دختران حتى با نگاه هم مى توانند با شخص ديگري ارتباط دوستانه برقراركنند.تفاوت ديگر در اين است كه دختران موقعيت خودشان را در روابط دوستى نشان مى دهند و حتى مى گويند از اينكه ارتباط دوستى آنها بهم بخورد، خيلى غمگين و افسرده خواهنذ شد. در اغلب موارد، يك رفتار بايستى بسيار زشت ونامعقول باشدكه آنها خود را بهم بزنند:
-اگر اين كار را انجام دهى ديگر با تو دوست نخواهم بود.به طور متوسط دختران توجه بسياري به كاهش معنا و مفهوم ارتباط دوستى دارند. دختران پس از سپري كردن دوران كودكى، در مورد بهترين دوستان خود بسيارصحبت مى كنند و در مورد آنها خيلى احساساتى هستند. به خصوص زمانى كه يكى از آنها را در محوطه ي بازي مشاهده كنند. اخم كردن و اوقات تلخى در ميان آنها وجود ندارد. از نظر دختران نكته مهم دوستى اين است كه بتوانند شخصى را پيداكنند تا با او صحبت كنند و هر روز ارتباط عاطفى و دوستى نزديكتري با يكديگر داشته باشند، بدون اينكه نيازى به توجه در رفتارو اعمال يكديگر داشته باشند.دختران همچنين بيشتر مواقع به يكديگر مى چسبند تا ارتباط دوستانه ي خودشان را نزديكتر نشان دهند. آنها رازهاي شخصى خود را به يكديگر مى گويند و به نقاط ضعف و ترس ها و دلهره هايشان، نزد يكديگر اعتراف مى كنند. برعكس، پسران هيچگاه در خصوص نقاط ضعفشان چيزي به كسى نمى گويند. نكته ي متناقض در اينجا، اين است كه اگر چه دختران خيلى روابط دوستى خوبى با يكديگر دارند ولى آنها انرژي فوق العاده اي براي خبرچينى وشايعه پراكنى دارند. اين طور به نظر مى رسدكه دختران علاقه ي زيادي به چنيهاي خطرناكى دارند ولى هميشه نتيجه ي مطلوب را در بيان و نشان دادن صميميت مشاهده كرده اند.پيامد تمام اين موارد اين است كه ارتباط دوستى ميان دختران و حتى قطع ارتباط آنها با يكديگر بسيار احساساتى است.اكثر پسران پس از سپري كردن دوران كودكى، دوستى هاي خود را بر اساس بازى هايي كه انجام مى دهند، پايه ريزى مى كنند. بنابراين اگر بازي فوتبال باشد،آنها يك گروه را براي اين كار انتخاب مى كنند. اگر بخواهند اسكيت بازي كنند،گروه ديگري را براي دوستى برمى گزينند.
اين كار براي بسياري از مردان كار چندان دشواري نيست زيرا با عده اي برايبازي فوتبال مى روند و با عده اى ديگر براي شنا مى روند. روش متفاوت در بازي ميان دختران و پسران نشان مى دهد كه دختران بيشتر مايلند جذب مفاهيم احساساتى روابط دوستى شوند تا بدين شكل به يك نفر نزديك شوند ويا اينكه در ميان يك جمع يك نفر را به عنوان بهترين دوست خود انتخاب كنند. برعكس، پسران بيشتر به فعاليتها و رقابت ميان خودشان جلب مى شوند.آن روي سكه چنين است كه در دوستى پسران، به طور متوسط، ميزان صميميت كمتري مشاهده مى شود. در ميان آنهاكمتر فداكاري دوجانبه، ارتباط نگاه و نزديكى رفتار، ديده مى شود.مردان به گر را در آغوش مى گيرند. در سنين هشت سالگى وبالاتر اگر پسران بخواهند تماس فيزيكى با هم داشته باشند، اين تماس در حدودكتك كاري و مشت و لگد است و يا اينكه در نهايت با هم دوستانه دست بدهند. در حالى كه زنان بيشتر در برخوردهايشان اظهار صميميت و نزديكى مى كنند.مردان اغلب فعاليتهاي گروهى و مشاركتى دارند كه بر پايه ي منفعت دوجانبه پايه گذاري شده است. براي مثال پسرانى كه از ورزش كردن يا شنيدن موسيقى يا كار با كامپيوتر لذت مى برند، با گيرايى خاصى به طرف يكديگر جذب مى شوند و به شكل يك گروه در مى آيند.اين طور به نظر مى رسدكه برتري اصلى پسران، ملحق شدن به يك گروه براساس تقسيم كارها و فعاليتها باشد و نشان دادن چنين برتري هايى در هر فرد ازگروه، باعث مى شود آنها در گروه خودشان رده بندي شوند.يك روش مؤثر براي بالا بردن رتبه، بخصوص براي يك تازه وارد، اين است كه تنها در انجام كارها خودش را خيلى خوب نشان دهد و تمام دستورات را به خوبى اجرا نمايد. در يك گروه منظم افراد بايستى مهارت كافى داشته و از علم و تجربه ي خوبى برخوردار باشند تا همگى به موفقيت برسند.اين كار تحسين و احترام ديگران را نسبت به فرد جلب مى كند و براي او درمان جمع جايگه خوبى ايجاد مى كند و او به يك فرد منفحبط درگروه تبديل مى شود. بدين معناكه وقتى موضوع رقابت مطرح شود، اين شخص جاي ثابتى درگروه داردكه هركسى قادر به تغيير اين جايگاه نيست. كسى كه از مهارت كمتري برخوردار است، معمولا جاي ثابتى در جمع ندارد.هر دو روش مردان، براي كسب موقعيت هاي اجتماعى مورد استفاده قرارمى گيرد و در اين رقابت حرف اول را مهارت و تجربه ي كافى مى زند.اين تفاوتهاي اجتماعى ميان دو جنس زن و مرد براي سايز و اندازه ي گروه ودرجات ابراز صميميت و همدلى كردن مورد استفاده قرار مى گيرند.
مردان ممكن است اکثر اوقات خود را در ميان گروههاي بزرگ سپري كنند و البته اين موضوع تا حدودي بستگى به نوع فعاليتهاي آنها هم دارد.زنان ممكن است اكثر اوقات به شكل شبكه اى عمل كنند ولى اغلب ترجيح مى دهند اكثر اوقات خودشان را وقف مهربانى و همدلى براى عده اي از مردم كنند. اهداف اصلى امور اجتماعى زنان بيشتر بر روي احساسات افراد ديگرجمع وگروه، متمركز مى شود. البته اين عبارات ممكن است ايجاد سوءتفاهم نمايد. مردان هم دوستان خوبى دارند و اين افراد اغلب بسيار صميمى و ساده دل هستند. ما فقط درخصوص ميزان تفاوتها صحبت مى كنيم نه تفاوت طلق وحتمى ا دو جنس! و با وجود تمام اين حقايق و مطالعات روانشناسانه، بيشتردر مورد ميزان متوسط گروهها صحبتها مى كنيم و قصد نداريم به طور حتم ودقيق در مورد افراد اين تفاوتها را مطرح كنيم. وا نمود كردن از نقطه نظرهاي مختلف تفاوت ميان زن و مرد را در ابراز همدلى مشاهده و مطالعه كرديم ولى آيا اين تفاوتها در بيان و ابراز همدلى بعد از دوران كودكى كه بچه ها پا به عرصه ي جديدي از زندگانى مى گذارند هم ادامه خواهد داشت؟پسران بيشتر از دختران تمايل به بازي هاي گروهى مانند فوتبال و بسكتبال دارند. اين موضوع تا اندازه اي نشانه اى از اهميت عضويت پسران در يك گروه است و تا اندازه اي واكنش آنها در مقابل علاقه شان به فعاليتهاي گروهى و نقش خودشان درگروه است و نكته ي حيرت انگيز اين است كه 99 درصد دختران در سن شش سالگى با عروسك بازي مى كنند، در حالى كه 17 درصد پسران در اين سن به چنين بازي هايى علاقه نشان مى دهند. عروسك بازي، در واقع متضاد با فعاليتها بر پايه ي نقش خود درگروه است،در حالى كه اين نوع بازي نشان از اهميت به مهربانى و مراقبت از فرد ديگر وبراز همدلى با ديگران دارد.زمانى كه كودكان در حين بازي وانمود به ايفاي نقش خاصى مى كنند، درواقع ديدگ رق العاده ي آنها نسبت به همدلى و مهربانى و يكرنگى مشخص مى شود. به عنوان مثال در خودنمايى اجتماعى، يك نفر بايستى تصوركندكه فرد ديگر چگونه مى انديشد. اين يك تغيير ناگهانى بزرگ است. وقتى كه كودك مى بيندكه مادرش چگونه عروسك را در آغوش مى گيرد و آن را نوازش مى دهد، اين ذهنيت در او ايجاد مى شودكه اين كار مادر، كار خوبى است و اوفى تواند اين كار را به همان شكل تكراركند.
در واغ عروسكها نيازي به نوازش ندارند. اين كار سطح بالاي همدلى را نشان مى دهد. به نظر مى رسد دختران به چنين چيزهايى بيشتر از پسران اهميت مى دهند.در اينجا مفهوم اصلى بازيهاي وانمودى، مطرح مى شود. دختران بيشترمايلند نقش هاي همكاري و نقش آدم هاي خوب و مهربان را در بازي هايشان ايفاءكنند.آنها يك چنين چيزهايى مى گويند: " من مادر هستم و تو بچه ى من هستى" ، و آنها اين نقش ها را به شكل رابطه ي متقابل نشان مى دهند. (يعنى حالا نوبت توست كه مادر شوي و من بچه ي تو باشم.)آنها در حين چنين بازي هايى سعى مى كنند حالات و احساسات فرد ديگري را خيلى خوب اجراكنند. با اين روش آنها در مورد اينكه ديگران چگونه مى انديشند و چه احساساتى دارند، احساسات و حساسيت خودشان را نشان مى د هنگامى كه در موقعيت خاصى قرار بگيرند، دقيقا رفتار آن افراد را تقليدكرده و مانند آنها رفتار مى كنند.آنها خيلى خوب احساسات و عواطف را درك مى كنند و آن را نشان مى دهند و تمام اين موارد نه ى همدلى و يكرنگى آنها است.برعكس، پسران بيشتر يگانه بودن و منحصر به فرد بودن را نشان مى دهند.حتى اگر چنين چيزي اجتماعى باشد، آنها معمولا بازي هايى را انجام مى دهندكه خود را در نقش يك قهرمان مانند " هرى پاتر" يا "رابين هود " ، نشان مى دهند و نقش آنها را به خوبى اجرا مى كنند. آنها مرتب در حال جنگهاي مرگبار هستند. يك چنين بازي هايى توأم با وسايلى همچون شمشير و تفنگ واسلحه هاي سحرآميز و خارق العاده است كه بدين شكل آنها مى خواهند قدرت مطلق خودشان را به نمايش بگذارند.همانطوري كه اكثر والدين اطلاع دارند اگر تفنگ اسباب بازي وشمشيرهاي غير واقعى در دسترس نباشد، پسران از هر وسيله اي كه به آنهاشباهت داشته باشد، استفاده مى كنند. ولى هدف اصلى چنين بازي هايى از بين بردن يك شخص است. مثلا يك دشمن خطرناك كه معمولا به احساسات وافكار او اصلا توجهى نمى شود. در اين بازي ها يك قهرمان برنده و يك شكست خورده ي بازنده وجود دارد.
البته توانايى انجام چنين ب هايى خيلى مورد نظرنيست، بلكه نكته ي اصلى، نشان دادن ميزان بالاي قدرت در افراد است.اين مشغوليت ذهنى مردان نسبت به قدرت و توانايى، دوباره اين موضوع راتأكيد مى كندكه مردان توجه كمتري به هم فكري و مشورت دارند، در عوض به رتبه ها و مقام هاي اجتماعى دقت و توجه بسيارى دارند.كى برنده وكى بازنده شده؟!! چنين چيزهايى را وقتى كه بچه ها شروع به قصه گويى مى كنند، مى توانيد مشاهده كنيد. در نقل قول هاي آنها، پسران بيشتر به يك شخصيت و مشخصات ويژه ي وي دقت مى كنند و در مورد او صحبت مى نمايند. برعكس، دختران در داستان پردازي هايشان بيشتر به روابط اجتماعى و خانوادگى توجه نشان مى دهند. مكا لمات، كفتگو هاگوش فرا دادن به گفتگوهاي مردم يكى ديگر از منابع موثق شواهد مهارتهاي همدلى كردن است. اين موضوع توضيحات بيشتري نسبت به موضوعات ديگر دارد. زيرا شواهد بسياري براي تفاوت ميان دو جنس زن ومرد در خصوص مكالمات درگروههاي سنى مختلف وجود دارد.سخنرانى و گفتگوهاي دختران بسيار دو جانبه و داراي حس همكاري گروهى است. در شرايط خاص اين حالت باعث مى شود كه دختران تا مدتهاي طولانى بر سر موضوعات مختلف با طرف مقابل صحبت كنند. براي اتمام اين گفتگوها هيچ كار توان انجام داد چرا كه در اين صورت رشته ي سخن از دست آنها خارج شده وگفتگوي آنها نيمه كاره رها مى شود. هر چه مدت زمان گفتگو طولانى باشد، دختران قادرند در خصوص موضوعات مختلف با يكديگر صحبت كنند. به طور متوسط، دختران از انواع تمهيدات و فن زبان بيشتراستفاده مى كنند. به عنوان مثال، آنها از عبارات طولانى تر و محبت آميز وكلمات خوش آيند استفاده مى كنندكه براي ساخت جمله ي طرف مقابل مورداستفاده قرار مى گيرد.
دختران اغلب اوقات ازگفتگوهاي طولانى براي بيان و توصيف موافقت آميز با پيشنهادات طرف مقابل استفاده مى كنند. هنگامى كه با چيزى خالف باشند، ترجيح مى دهند نظر خودشان را با مطرح كردن سؤال كلمات ملايم و محبت آميز به طرف مقابل بيان كنند. آنها از بيان كلمات خشونت آميز و ركيك جدا خودداري مى كنند. آنها در صحبتهايشان كمتر ازحالت سلطه جويى و درگيري و تحقير استفاده مى كنند. به عنوان مثال مى گويند:"ممكن است حق با شما باشد ولى مى توان اين موضوع را از اين ديدگاه مشا هده كر د...؟ "يا اينكه: "اوه مطمئنم حق با شما است ولى ديدگاه من كمى متفاوت است. "در اين مثالهاگوينده فضاي بازي براي بيان عقيده ي ديگرى مى گذارد و براى طرف مقابل روبرو شدن با عقيده ي مخالف را راحت تر مى كند. زيرا بدين شكل آنها احساس مى كنندكه عقيده شان مورد قبول واقع شده و آنها هم به نسبت راحت تر مى توانند عقيده ى مخالف خودشان را قبول كنند.روش مردان تقريبا بدين شكل است: " متأسفم ولى شما اشتباه مى كنيد. "آنها خيلى راحت و بدون هيچ مشكلى عقيده ي مخالف خودشان را ردمى كنند و نسبت به عقيده ي ديگري اهميتى نشان نمى دهند. يا اينكه خيلى رك و پوسث كنده مى گويند:" شما اشتباه مى كنيد." در حقيقت آنچه كه درگفتگوي زنان به عنوان مبادله ي عقايد متفاوت ديده مى شود، در ميان مردان، اين موضوع به عنوان يك حقيقت مطرح مى شود و اين حقيقت راكسى به جزگوينده ي مطلب بيان نى كند. اگركسى موضوعى را پيشنهادكند، معمولا پسران ترجيح مى دهند آن را باگفتن كلماتى همچون،" نه"،" احمقانه است"،" اينطور نيست "و يا حتى باكلمات خشن تر وگستاخانه تري ردكنند. اينطور بايستى فرض كنيم كه در روش مردان يك تصوير عينى از حقيقت وجود داردكه در واقع ديدگاه آنها نسبت به آن واقعيت را مى رساند، كه اگر باور آنها واقعى باشد، بنابراين تنها يك ديدگاه از آن حقيقت وجود دارد.راه كارهاي زنان چنين به نظر مى آيدكه از همان ابتدا ممكن است ذهنيت آنها پيرامونشان باشد، بنابراين آنها اتاقى در ذهن براي تفسيرها وبرداشتهاى چندگانه درست مى كنندكه هرگاه با عقايد متفاوتى مواجه شدند،حرفى براي تأييد و يا تکذيب آن در ذهن داشته باشند.
زنان هنگامى كه ناراحت باشند و يا از دست كسى دلخور شده باشند، خيلى سرج خودشان را براي صحبت و توضيح در خصوص آن موضوع آماده مى كنند وهرگاه دو زن توسط يك نفر رنجيده شده باشند، آن دو ساعتها مى توانند درخصوص آن جريان با يكديگر به گفتگو بپردازند.مردان بيشتر ترجيح مى دهند تنها يك يادآورى ساده از يك رنجش وكدورت در ذهن نگاه دارند و خيلى راحت رابطه ي خود را با شخصى كه باعث دلخوري شده قطع نمايند تا اينكه بخوا ين موضوع ساعتها باعده اي درد و دل كنند و دوباره آن جريان ناراحت كننده را تداعى نمايند.دختران خشم و عصبانيت خود راكمتر به طور مستقيم نشان مى دهند وترجيح مى دهند بيشتر رفتار مسالمت آميزي از خود نشان دهند. آنها درگفتگوهايشان بيشثر مايلندكه احساسات و نقطه نظرات فرد ديگري را به خوبى توجيه و تفسيركنند. آنها همچنين خيلى ملايم عقايدشان را ابرازمى كنند و با حالت مؤدبانه تري صحبت مى كنند، از هرگونه بى ادبى و رك گويى و قدرت طلبى پرهيز مى كنند و هرگز از اعم مانند فريادكشيدن و داد و بيداداستفاده نمى كنند.برعكس، پسران در دوران كودكى و دوران نوجوانى از برخوردهاي لفظى ومستقيم براي نشان دادن قدرت استفاده مى كنند. زمانى كه با مخالفت روبرومى شوند، پسران كمتر دليلى براي مشاجره ي خودشان مى آورند و با اين كار بهراحتى خودشان را نشان مى دهند.درگفتگوهاي پسران كلمات تحكم آميز مانند" اين كار را انجام بده "و يا" اين را به من بده " و همچنين كلمات منع كردن ازكارى به شكل دستور واحدبسيار مشاهده مى شود و اين نوع گفتگوهاي سلطه جويانه معمولا با زد و خوردو درگيري به اتمام مى رسد.يك دوست و همدل خوب از اين موضوع نگران است كه اگر به كسى چيزىرا ه حالت تحكم بيان كند، آن شخص احساس حقارت كند، به همين دليل هرگز از يك چنين عباراتى در صحبتهايشان استفاده نمى كند. دختران بيشترمايلندكه بگويند: " فكر نمى كنيد بهتر باشد كه از ادامه ى اين كار صرفنظرنماييد؟ در واقع هن از يك چنين كارهايي خوشم نمى آيد."پسران در دوران طفوليت نيز، بسيار مايلند كارهايشان را به صراحت انجام دهند و به نظر و عقيده ي ديگران هيچ اهميتى نمى دهند و اگر هم ديگران كاري را از او بخواهند كه انجام دهد، بدون داشتن احساس شرمندگى خيلى راحت م آن كار سر باز مى زنند.بسيار مشاهده شده است كه پسران ترجيح مى دهند درگفتگوها تنها صداي خود را بشنوند و از ديگران نظرخواهى نكنند. بدين معناكه گوينده تنها درمورد ديدگاه خود نسبت به آن موضوع صحبت مى كند.وقتى كه دو تا پسر بدين شكل با همديگر صحبت كنند، بدون شك ميان آنها درگيرى ص ورت خواهد گرفت. برعكس، مشاهده شده است كه درصحبتهاي زنان، هميشه صداي دو نفر به گوش مى رسد.بدين معناكه در طى مدتى كه دختر بچه ها سعى در بيان عقيده و باورخودشان دارند، به عقيده و خواسته ي طرف مقابل هم توجه كرده و به صحبتهاي، او هم گوش مى كنند و شايد مدتهاي زيادي در خصوص اختلاف فظرشان با يكديگر صحبت مى كنند.به اين مثال توجه کنيد:" احسا س تو را نسبت به فلانى درك مي کنم ولى تابه حال به فلان شخص فكر كرده اى؟ مى دانم در مورد فلان شخص نظرى خوبى دارى ولى شايد..." اين روش گفتمان خانم ها به وضوح احساس همدلى درگفتگوهايشان رانشان مى دهد.
حقايق اين اشخاص متعدد باكلماتى همچون احساس يا فكرآغاز مى شودكه خيلى سريع اين حقايق را در يك چهارچوب پرسش چندگانه قرار مى دهد و براي طرف مقابل هم فضاي فكركردن، به مسائل جانبى را ايجادمى كند. تمامى اين تفاوتها در روشهاي مه اي، در سنين نوجوانى وكودكى به وضوح مشاهده مى شود.پسران همچنين در صحبتهايشان بسيار خودمدار هستند. منظورم اين است كه آنها خيلى خودنمايى مى كنند، يكديگر را به مبارزه مى طلبند، به هم متلك مى گويند، يكديگر را تهديد مى كنند، به كس ديگرى اجازه ي صحبت كردن نمى دهند و پيشنهادات ديگران را رد مى كنند. آنها همچنين به ندرت جاي خود را براي سخنرانى به شخص ديگر مى دهند.مران اغلب اوقات در صحبتهايشان از عباراتى استفاده مى كنند تا جايگاه اجتماعى خودشان را نشان دهند. بخصوص زمانى كه عده اي از هم جنس هاىخودشان در آن اطراف حضور داشته باشند.دختران به طور مرتب در مكالماتشان از زبان تواناي اجتماعى استفاده مى كنند.زبان توانمند اجتماعى نوعى از صحبت كردن است كه در آن سخنران ازصحبت كردن تمام اعضاى گروه مطمئن مى شود و بعد نظريات واحساسات آنهارا بيان مى كند و در اين ميان تفاوت ميان آنهاكاملا آشكار مى شودبه عقيده "مكوبى " دختران در ميان گروهى از هم جنس هاي خودشان اين چنين هستند:آنها خيلى بيشتر از پسران با سخنان و عقايد ديگران موافقت خود را نشان مى دهند، مدت كوتاهى مكث مى كنند تا دختر ديگري هم بتواند صحبت كند ويا اينكه براى اين كار براي يكيگر نوبت تعيين مى كنند. اطلاعات خود را درمورد عقايد ديگري با ملايمت و مهربانى بيان مى كنند...در ميان دختران مكالمه كردن يك فرآيند بسيار سازنده به نظر مى رسد.مردان براى نشان دادن دانش، مهارت و مقام و رتبه ي خودشان بيشتر اززبان و صحبت كردن استفاده مى كنند. آنها بيشتر مايلند خودشان را به نوعى مطرح كنند و يا ديگران را تحت تاثير قرار بدهند. همين مسأله باعث مى شودكه مردان قبل از شنيدن عقايد و نظرات ديگران سخنان آنها را قطع كنند واهميتى به عقايد ديگران ندهند.در مورد زنان، آنها از زبان به روش متفاوت تري استفاده مى كنند. آنها اززبان براي حفظ اسرار خصوصى و توسعه ى روابط دوستى دوجانبه به خصوص با زنان ديگر استفاده مى كنند. زنان بيشتر اوقات براي بحث و بررسى موضوعى و دانستن و درك مسائل با يكديگر صحبت مى كنند و براي درك ديگران شنوندگان خيلى خوبى هم هستند.صحبتهاي خانم ها بيشتر براي تأييد ديگرى و بيان احساسات مثبت درمورد ديگر دوستان شان است، در حالى كه مردان از اينكه از يكديگر چيزي بياموزند احساس شرمساري مى كنند. براي آنها مهم اين است كه به ديگرى چيزي بياموزند.زنان در حين گفتگو اغلب در مورد يكى از صفات و يا مشخصه هاي فردمقابل حبتى به ميان مى آورند و بيشتر در آن خصوص صحبت مى كنند و ازآن شخص تعريف مى كنند. (موهاى خوش رنگ، پوست لطيف، قد بلند، هيكلمتناسب)، يك چنين اتفاقى خيلى به سرعت روي مى دهد، آنها در همان چند دقيقه ي اول ملاقات با يكديگر به طور شگفت انگيزي متوجه چنين نكات مثبت و يا منفى در ديگرى مى شوند.حال بياييد به صحبتهاي ميان يك زن و شوهر در ملاقات با يك زوج ديگر دقت كنيم. ي خانم ها ممكن است سر صحبت را باگفتن چنين جمله اي با ديگري بازكند:" اوه من عاشق رنگ لباس شما شده ام. بايستى به من بگوييد آن را ازكجاخريده ايد. اين لباس خيلى به شما مى آيد. چقدر اين لباس باكيف وكفش شماهماهنگى دارد".
چرا زنان چنين رفتاري دارند، در حالى كه مردان به سختى دست به چنين كارهايى مى زنند؟ يك نظريه مى گويدكه به اين روش زنان احساسات خودشان را به ديگري منتقل مى كنند و مجددا بايد بگويم اين كارى است كه مردان به ندرت آن را انجام مى دهند.براى مثال، تعريف و تمجيد مى تواند به طور ضمنى با عباراتى همچون:"شما را دوست دارم "،" به نظر من شما خيلى زيبا هستيد " و يا" به عقيده ى من دست پخت شما فوق العاده است "، در دل شنونده بنشيند. در نتيجه، همين موضوع باعث تداوم ارتباط دوستى مى شود.نظريه ي مثبت ديگرى وجود داردكه مى گويد زنان با تعريف و تمجيد ازيكديگر به طور ضمنى روابط دو جانبه ي خوبى ميان خودشان برقرار مى كنند،تا اينكه بخواهند با حرفهاي ناپسند يكديگر را برنجانند."زنان توجه زيادي به ظواهر امر و يا شخصى دارند و بدين شكل از يكديگرياد مى كنند و هرگونه چيزي كه باعث جلب توجه شود عامل رقابت ميان زنان هم مى شود".زنان بيش از مرد مورد احساسات و ارتباطات عاطفى گفتگو مى كنند،در حالى كه مردان بيشتر در مورد يك موضوع خاص مانند ورزش، اتومبيل،جاده ها و يا مهارتهاي جديد، با يكديگر بحث مى كنند.بياييد به مثال قبلى من در مورد آن زن و شوهري كه با يك زوج جوان ديگرآشنا شده اند، برگرديم. همچنان كه خانم ها مشغول صحبت گرم خود در موردمسائل شخصى بودند، آن دو مرد هم اين چنين با يكديگر شروع به صحبت كردند: وضعيت ترافيك منطقه ي شما چطور است؟ من معمولا براى عبور ازمحل زندگى تا محل كارم، وقت بسياري را پشت ترافيك صبحگاهى مى مانيم.صحبت مردان در خصوص جاده ها و وضعيت ترافيك خيلى معمول وعادي است.بهترين مدرك و دليل براى اختلاف ميان اين دو جنس، در مفهوم و معناي زبان در «تعريف از خود» و صميميت مشاهده مى شود.مردان و زنان در اشتياقشان براى تعريف از خود در مقابل يك زن و مردديگر، هيچ تفاوتى با يكديگر ندارند ولى مردان به هنگام صحبت با مرد ديگركمتر ازكلمات و واژه هاي صميمانه استفاده مى كنند.
بازتاب اين نتيجه اين است كه در روابط ميان دختران و پسران و روشهاي دوستى آنها، به اين موضوعاشاره كردم كه روش برقراري دوستى با ديگران ميان اين دو متفاوت است. اگرمردي با زنى صحبت كند، سعى كند از واژه هاي مؤدبانه و صميمى استفاده كند و موضوع بحث را به مسائلى كه آن خانم علاقمند است بكشاند و به آنخانم تا هر قدركه او بخواهد فرصت بدهدكه صحبت كند.از طرف ديگر خانم ها با اداي احترام وگوش كردن به سخنان طرف مقابل به او اين فرصت را مى دهندكه مرتب در مورد خودش وكارهايش و يا اهدافش سخنرانى كند و آن خانم طوري وانمود مى كندكه در هر زمينه اي اطلاعات كافى دارد و تمام سخنهاي طرف مقابل را به خوبى درك كرده است.مردان بيشتر ترجيح مى دهند با ارتباطات و دوستى هاي خود به طور عملى زندگى كنند وكمتر به اين روابط اشاره و يا از آن تعريف مى كنند.دبورا تنن (6) با ارائه ي مدرك و سند تفاوت ميان نحوه ي صحبت زن و مرد با يكديگر را اثبات كرد. وى دركتابش بنام" تو اصلا نمى فهمى" مطالعات وتحقيقاتش را در خصوص روابط بين زوج ها و صحبتهاي ميان همسران، به رشته ى تحرير درآورده است. دركتاب صحبتهاي 9 تا 5، او در خصوص صحبتهايى كه در محل كار پيش مى آيد، مطالب جالبى جمع آورى كرده است.نكته ي اصلى تحقيقات او اين است كه در يك محل كار مكالمات غير رسمى بى شماري ميان كارمندان خانم پيش مى آيد ولي اين گفتگوها باعث ارتباط كاري ميان آنها نمى شود. او معت است كه اين موضوع باعث شكل گرفتن واستحكام روابط اجتماعى مى شود.نكته ي جالب اين است كه "تنن " چنين دريافت كه در محل كار، مردان بيشتر در خصوص نظام و موضوعات كاري مانند نكنولوزي، اتومبيل و ورزش بايكديگر صحبت مى كنندكه اين موضوعات داراي جنبه هاي مختلف هستند.
موضوع مورد بحث خانم ها بيشتر در خصوص مسائل اجتماعى مانند:لباس، مدل موي سر، انجمن هاي مختلف، ارتباطات و مسائل مربوط به كودكان است. البته تعجبى نداردكه مردم با شناخت روحيات يكديگر بهتر مى توانند باهم ارتباط دوستى و يا عاطفى برقراركنند، چراكه خيلى راحت مى توانندموضوع مناسبى براي صحبت با يكديگر پيداكنند. البته شكى نيست كه ذات وشخصيت مرد و زن با يكديگر متفاوت است. حداقل در محيط كار.خصلت مردان بيشتر تمايل به "مردم ري " دارد و وانمود مى كنندكه حالت خصمانه اي دارند، در حالى كه زنان بيشتر تمايل دارندكه همه را سرگرم كنند واين جزء خصلت آنان است. اين تفاوت ها همچنين در مديريت وكارآيى در محل كار تأثير مى گذارد.زنان مدير به هنگام بروز مشكل و يا خطا، بيشتر با حالت ملايم و مدبرانه باموضوع برخورد مى كنند، در حالى كه مديران مرد تمايل دارند مستقيما بامشكل و خطا مواجه شوند و عك لعمل جدي و حتى خشن ترى نشان مى دهند. روش مديريت زنان همچنين بيشتر مشورتى و حساب شده است و ازاينكه به احساسات كسى صدمه اي وارد نمى شود، مطمئن هستند.در حالى كه روش مديريت مردان خيلى صريح و آشكار است. آنها خيلى خودمحور عمل مى كنند.آخرين تفاوت در روش صحبت خانم ها در محل كار اين است كه زنان دربيان صحبتهايشان ازكلمه ى «ما» استفاده مى كنند تا بيشتر حالت مشاركت وهمكاري را ميان خودشان نشان دهند، در صورتى كه مردان براي بيان صحبتهايشان از وازه هاي «من » يا «مال من» استفاده مى كنندكه بدين شكلاستقلال و قدرت خودشان را به ديگران نشان مى دهند.اين طور به نظر مى رسدكه بهترين و منطقى ترين نتيجه گيري از اين بخش عبارت است از تفاوتهاي روش بيان و نحوه ي گفتگوها نشان مى دهدكه تفاوت سى در اين است كه مردان چگونه غرور و خودبينى خود را نشان مى دهند و زنان چگونه خود را در ميان جمع و با جمع مطرح مى كنند.روشهاي گفتگو براي هر يك از اين دو جنس نشان مى دهدکه تفاوت آشكاري ميان نحوه ي بيان سخنرانى و ياگفتگوها بين دو جنس زن و مرد وجود دارد و اينكه هر يك در اين گفتگوها چگونه آرزوهايشان را بيان مى كنند و يا اينكه به احساسات ديگران اهميت مى ند.دوباره همدلى كردن!

روشهاى والدين

روش والدين هم يكى از بهترين مواردي است كه مى توان متوجه شد زنان حساس تر و همدل تر از مردان هستند. يكبار ديگر تفاوت ميان دو جنس زن ومرد آشكار مى شود.پدرهاكمتر از مادران كودكان خودشان را به صورت رو در رو در آغوش مى گيرند و با آنها صحبت مى كنند. يكى از دلايل اين مسئله اين است كه تبادل احساسات ميان پدر و فرزندكمتر از حالات چهره صورت مى گيرد. مادران خيلى دلشان مى خواهد در بازي هاي كودكان شركت كنند، در حالى كه پدران بيشتر ترجيح مى دهند وقتشان را براي كارهاي خودشان صرف كنند. به علاوه مادران خيلى بهتر مى توانند نحوه ي صحبت كردن و آهنگ صدايشان را به صدا و صحبت كودكان نزديك كرده و با آنها ارتباط كلامى برقراركنند.براي مثال يك مادر به خوبى مى تواند نحوه ى سخن گفتن خودش را هم سطح نحوه ى گفتگوي كودكش كرده و احساسات او را درك كند، در حالى كه پدر معمولا از لغات و عبارات دشواري هنگام صحبت كردن استفاده مى كند.بالاخره وقتى كه پدر و فرزند با هم صحبت مى كنند آنهاكمتر به يكديگر اجازه مى دهندكه به نوبت صحبت كنند.اين مثالها از روش رفتارى والدين، دوباره اين موضوع را آشكار مى كندكه زنان بهتر از مردان مى توانند باكسى همدلى كنند.اثبات ا وضوع را مى توان در تحقيقاتى كه " النور مكوبى " با دانش آموزان خود داشت، مشاهده كرد. آنها از يك تكليف مكالمه اي استفاده كردندكه درآن يكى از والدين باكودك شش ساله ي همجنس خود در خصوص چهار تصويرمبهم صححبت مى كردند. يكى از والدين در مورد تصويركمى توضيح مى داد و بعدازكودك مى خواست كه آن تصوير را به او نشان دهد. مادران در اين آزمايش بهتر از پدران عمل كردند چراكه آنها توصيف و تشريح بهتري براي عكسهاارائه مى دادند. ارتباط نگاه و تعبير حالت چهره آياكودكان تازه متولد شده ي دختر يا پسر مى توانند حالت توجه به يك عده و يا توجه به خود را نشان دهند؟اين طور ادعا مى كنندكه از هنگام تولد نوزادان دختر بيشتر به چهره ي اشخاص خيره مى شوند، به خصوص به چشمان مردم دقت مى كنند در حالى كه نوزادان پسر به اشياء بى جان بيشتر نگاه مى كنند. جالب توجه اينكه وقتى بخواهيد به اصل موضوع بپردازيد و نكات اصلى آن را از جايى استخراج كنيد،كمتر موفق خواهيد شد و به اطلاعات صحيحى دست پيدا نمى كنيد. خوشبختانه من فرصت كافى براي كار با دانشجويان دوره ي دكترا داشته ام ويكى از باهوش ترين آنها به نام استولانما لوچ مايا (7)، اين موضوع را باكودكان يك ساله امتان كرد.
او نوزادان را به آزمايشگاه خودمان دعوت كرد و در حالى كه آنها روي زمين در حال بازي بودند، از آنها فيلمبرداري كرد. مادران آنها هم دركناري روي صندلى نشسشه بودند. سپس با جهد وكوشش بسيار براي هر يك ازنوارهاي ويدئويى شماره ي مخصوص چسباند تا بهتر بتواند محاسبه كندكه هريك ازكودكان در طى بيست دقيقه، چندين بار به چهره ي مادرشان كه دركناري نثسسته بود، نگاه مى كردند. از اين تحقيق دريافت كه دختران به طور قابل ملاحظه اي و با دقت تمام، بيشتر از پسران به چهره ى مادرشان خيره مى شدندو زمانى كه براي بچه ها فيلم" چهره" و "ماشين" را پخش كرد، پسران به عكس هاي ماشين دقيق تر از عكس هاي صورت نگاه مى كردند.دو تن ديگر از دانشجويان خوب من به نام هاي جنيفركونلان و آنا باتكى سعى كردند اين سؤال را به نحوه ي ديگري پاسخگو باشند. آنها از بيش از100نوزادي كه تنها يك روز از تولدشان مى گذشت، فيلم تهيه كردند و براى اين كاراز بيمارستان مادران كمبريج كمك گرفتند. اين كودكان هيج چيزي در موردموضوع تحقيق آنها نمى دانستند، هنوز زمان زيادي از خروج آنها از رحم مادرشان نگذشته بودكه وارد اين تحقيق جالب و اساسى شدند.كودكان با مشاهده ي چهره لى آفتاب سه ي جنيفر به او لبخند مى زدندو توجه نشان مى دادند چهره ي اوكاملا طبيعى بود. كودكان حتى حركات وحالات چهره ي او را مى شناختند. البته اينها در حقيقت واكنش طبيعى كودكان نسبت به چهره ي اشخاص بود. سپس يك توپ به اندازه و رنگ چهره ي "جنيفر" تهيه كردند و روي آن چهره ي نامتعارف از صورت انسان كشيدند كه اصلا شبيه صورت انسان نبود. در آزمايشگاه به آن توپ آلين مى گفتيم. براياين كه بتوانيم آن را حركت بدهيم از وسايل جانبى كمك گرفتيم. بدين ترتيب توانستيم توجه كودكان را به آن شىء جديد جلب كنيم. بالاخره اينكه از مادران خواستيم كه جنسيت نوزاد را در ابتدا به ما نگويند و تنهاعكس العمل هاي نوزاد را با مشاهده ي آلين براى ما تعريف كنند.اين اطلاعات فقط بعد از اينكه بررسى كرديم هر يك ازكودكان چندين باربه توپ مكانيكى ما نگاه كرده اند، به ما ارائه شد.چهره و تغيير ظاهر شده در تولدهاى جديدخوب سؤال اينجا بودكه آيا بچه ها به چهره ي " جنيفر " خيره شده بودند يابه توپ مكانيكى كه درست شده بود؟ وقتى كه نوارهاي ويدئويى را بررسى كرديم دريافتيم كه دختران بيشتر به چهره ي جنيفر و پسران بيشتر به توپ مكانيكى ما خيره شده بودند و اين اولين تفاوت ميان دو مذكر مذکرو مؤنث
در برخورد با يك موضوع اجتماعى در اولين روز زندگى خودشان است.اين تفاوت درهنگام تولد بازتاب الگويى است كه ما به طور واضح در طى زندگانى بشر بعدها مشاهده مى كنيم. به عنوان مثال به طور متوسط زنان بيشتراز مردان، از لبخندهاي محبت آميز و ارتباط نگاه براي برقراري روابط اجتماعى كمك مى گيرند. حقيقت اين است كه اين تفاوت، از بدو تولد، باقدرت تمام به ما نشان مى دهدكه بيولوژي در اين ميان نقش مهمى دارد.

توانايى سخنگويى:
نگاهى متفاوت به مغز زنان :

زنان به طور آشكار خيلى بهتر از مردان همدلى مى كنند. ولى شايد آنها به غير از مكالمات، در تمامى جنبه هاي سخنگويى بهترين باشند. وقتى كه به امتحانات سطح پايين زبان نگاهى داشته باشيد، متوجه خواهيد شدكه زنان در تمامى زمينه هاي آن با امتيازات بالا قبول شده اند.قبل از اينكه اين مقاله را به اتمام برسانيم، مى خواهيم بدانيم براي فرضيه ي همدلى كردن هيچ مشكل خاصى به وجود نيايد. ولى اول از همه بايد بدانيم،چه مدركى براي تفاوت ميان اين دو جنس در سخنگويى وجود دارد؟به طور متوسط زنان در يك زمان محدود تعداد لغات بى شماري تهيه مى كنند، در سخنرانى هايشان به ندرت دچار اشتباه مى شوند و خيلى بهتر ازمردان توانايى بيان و سخنوري را دارا هستند. به طور متوسط جملات آنهاطولانى تر است و قدرت بيان آنها ساختار صحيح گرامري و تلفظ صحيح كلمات را در بيشتر موارد نشان مى دهد. آنها همچنين به راحتى و با شيوايى وبلاغت خاصى كلمات را بيان مى كنند و اين عمل را خيلى سريعتر از مردان انجام مى دهند. زنان همچنين خيلى راحت تركلمات را به خاطر مى آورند و ياآنها را حفظ مى كنند.اكثر مردان درگفتگوهايشان به تعداد مكرر مكث مى كنند و در يك سطح دشواري از بالينى، مردان د دچار مشكلات گفتارى مانند لكنت زبان هستند. علاوه بر اين دختران يك ماه زودتر از پسران شروع به صحبت مى كنند و ميزان فراگيري لغات در دختران بالاتر از پسران است.اين موضوع كاملا روشن نيست كه اندازه ى فابل قبول واژگان ميان دو جنس زن و مرد با هم متفاوت است يا خير، ولى اين طور به نظر مى رسدكه دختران در سنين اوليه بيشتر از زبان و سخنوري استفاده مى كنند.به عنوان مثال آنها براي صحبت با والدين و بچه هاي ديگر و مربى هاي مهدکودك و معلم ها پيش قدم مى شوند. اين استفاده ي زياد از سخنورى توسط دختران زمانى كه آنها ركنار پسران قرار بگيرند، به چشم نمى خورد زيراپسران به آنها اجازه و فرصت نمى دهندكه صحبتى بكنند و دختران خيلى زودتسليم سلطه جويي آنها مى شوند.دختران همچنين خيلى بهتركلمات را هجى مى كنند و متن هاي مختلف رامى خوانند. پسران مايلند سريعتركلمات يك سيلابى را تكراركنند در حالى كه دختران مايلند براي تكرار يك جمله از اصوات متفاوت وكلمات بيشترى استفاده كنند. دختران همچنين در آزمايش حافظه ي شفاهى يا يادآوري كلمات خيلى بهتر هستند. اين توانايى و مهارت زنان در پيرزنان هم مشاهده مى شود.برتري زنان حتى زمانى كه بخواهيد يك سري اعداد را ب ه، دوباره بگويند، مشاهده مى كنيد.زنانى كه واردكالج پزشكى شدند، در يك امتحان به نام ارزيابى حقايق آموزشى كه در واقع همان امتحان شفاهى است، نمرات بهتري كسب كردند وزنانى كه يك سري لغات را با صداي بلند بخوانند، بهتر مى توانند آنها را به حافظه بسپارند.زنان همچنين مايلند لغاتى راكه تقريبا معناي واحدي دارند، در يك گروه دسته بندي كنند. در حالى كه مردان مايلندكلمات را در هر جايى كه لازم باشد،استفاده كنند. زنان در يادآوري معناي يك پارگراف خيلى مهارت دارند و اين موضوع در فرهنگهاي مختلف مانند آفريقاي جنوبى، آمريكا و ژاپن ب متفاوت است.
در امتحان به خاطر آوردن شكل نامتعارف و بى معناي اسامى وكلمات هيچ فرقى ميان زن و مرد وجود ندارد.در يك تحقيق مشخص كه نكات بسيار جالبى در برداشت، بنت شيوتيز (8) وهمكلاسى هايش در دانشگاه" يال "دريافتندكه در يك بخش مشخص از جلوي قشر مغزكه شامل بخش بوركا (9) مى شود، فعاليت آن به هنگام صحبت كردن درمغز زن و مرد متفاوت است.در نيمى از زنان فعاليت منطقه ي " بوركا" در دو لپ راست و چپ جلوي مغز يكسان صورت مى گيرد، در صورتى كه مردان فقط در سمت چپ"هموسفر" مغز فعاليت دارند.يك گروه محقق به طور مشابهى چنين نتيجه اى را در آزمايش گوش فرادادن به صداى گفتگوها، به دست آوردند.اين راه فرعى كوتاه در تفاوت هاي موجود در تفاوت هاي مهارت سخنوري به ما مى گويدكه مغز زنان نه تنها يك همدل طبيعى خوبى است بلكه استعداد خوبى نيز براي سخنورى دارد. آيا اين ويژگى مى تواند مشكلى براي مغز زنان درابراز بهتر همدلى باشد؟
منظورم اين است كه نيازي به چنين چيزي نيست، وبراي اين عقيده چند دليل محكم دارم.نكته ي جالب توجه و مهم اين است كه خيلى ها معتقدندكه زنان داراي مهارت بهترى در سخنوري هستند، در حالى كه عده اى نيز معتقدندكه زنان بدون هيچ ترديدى در ابراز همدلى رين هستند. ولى بياييد اين حقيقت راقبول كنيم كه زنان مهارتهاي خوبى هم در سخنوري دارند.ابتدا اين احتمال وجود دارد كه برتري زنان در تمام موارد مهارتى سخنوري، ممكن است پيشرفت مهارتهاي همدلى را از بين ببرد. مهارتهاي سخنوري در صحبتهاي بدون انقطاع دوستانه و برقراري و ايجاد صميميت، براي برقراري ارتباط دوستانه، روابط نزديك و خوب اجتماعى لازم و ضروى است.مكث هاي طولانى مدت در حين گفتگو به طرفين در درك احساسات يكديگركمكى نمى كند.دوم اينكه بعضى از ارزيابى هاي سخنوري مانند خواندن يك مطلب ممكن است بازتاب توانايى همدلى باشد. براى مثال دختران خيلى بهتر از پسران ازعهده ي امتحانات خواندن و درك مطلب برمى آيند ولى اين موضوع بدين علت است كه آنها خيلى راحت تر و بهتر مسائل اجتماعى را درك كرده و آنها را بامسائل غير اجتماعى مقايسه مى كنند.سوم اينكه احساسات غنى موجود در زنان بدون شك از مهارتهاي سخنوري آنها بهتر عمل نمى كنند زيرا همگى مى دانيم گروهى داراي مهارت بالاي سخنوري هستند در حساسيت هاي اجتماعى كمبود بسياري دارند و يابرعكس اين حالت هم درست است.مطمئن هستم كسانى راكه در بيان كلمات، سليس و روان هستند، خيلى بهتر ازكسانى كه خيلى صحبت مي كنند،به خاطر مى آوريد. حقيقت اين است كه نمى توانيدكلمات را به شكل كج و يا اريب درك كنيد، همين امر نشان مى دهدكه اگركسى نتواند به راحتى احساساتش را بيان كند و يا آنها راتوصيف كند، شما هم نمى توانيد او را راحت درك كنيد.همچنين احتمال دارد به كسى كه صبور و شنونده ي حساس و مهربانى است و به گرمى با مردم برخوردكرده و مشكلات آنها را حل مى كند، بيشتربيانديشيد ولى كسى كه كمتر صحبت مى كند زياد مورد توجه شما قرارنمى گيرد.ولى بهترين و بى خطرترين نتيجه گيرى در اين مورد، اين است كه زنان همدر همدلى كردن و هم در بيشتر موارد مربوط به سخن گفتن بهتر عمل مى كنند و اينكه رابطه ي موجود ميان اين دو مهارت تقريبا پيچيده و دو طرفه است، هردو مورد هستى زايى (توسعه يافته) و سرچشمه و تكامل نژاد (تحول) هستند.زبان خوب مى تواند به پيشرفت مهارت همدلى كمك شايانى كند و همدل خوب مى تواند به پيشرفت سخن گفتن منجر شود. ولى مانند زمينه هاي ديگر،زبان و همدلى كردن خيلى به يكديگر وابسته هستند.بنابراين نتيج گيري اصلى و جامع ما همچنان به اين شرح است:وقتى كه به جنبه هاي گوناگون رفتار اجتماعى و ارتباطات گفت و شنودي توجه كنيد، مدارك و شواهد بسياري موجود س كه نشان مى دهند زنان همدل و همدردهاي خوبى هستند.

پي نوشتها:

1-Gorilla Binti
2-Jean Piaget
3-Alan Leslie
4-Rutghers
5-Eleanor Maccoby
6-Deborah Tannen
7-Svetlana Lutchmaya
8-Bennet Shaywitz
9-Broca

منبع:زن کيست؟ مرد کيست؟ / سيمون بارون کوهن ، ترجمه گيسو ناصري، انتشارات پل




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط