رشد و تحول مغز زن و مرد
نويسنده:سيمون بارون کوهن
تفاوتهاي جنسى درهمدلى كردن و سازماندهى، هردو ناشى از عوامل اجتماعى و بيولوژيكى مى شوند. وقتى متوجه شديدكه عوامل بيولوژيكى تفاوتهاي جنسى، در مغز وجود دارد، نكته ي آشكار اين است كه آيا چنين تفاوتهايى تکامل خواهند يافت يا خير!به همين منظورژن هايى که درنهايت دليل اصلى اين تفاوتها هستند ممكناست به علت اينكه آنها احتمال زنده بودن و توليد مثل افراد را بهبود مى بخشند، انتخاب شوند. حتى از اينكه ژن هاي خاص شناسايى شوند،تحقيقات در مورد دوقلوها نشان د كه هر دو مورد توانايى هاي همدلى كردن وسازماندهى، به احتمال قوي داراي جزء موروثى هستند.برخى از فرضيه ها نشان مى دهند که شكل اوليه ي زنان و مردان ماموقعيت هاي كاملا متفاوتى را به خود اختصاص داده و داراي نقش هاىمتفاوتى هستند. اگر چنين چيزى واقعيت داشته باشد فشارهاي خاصى كه احتمالا متفاوت هم است، به هر يك وارد خواهد شد و مى توانند انواع مختلف زمينه ى تخصص شناخت رابه تکامل برسانند.طبيعى است هر تغيير و يا سازگارى براى يك جنس، براي جنس ديگرمنطبق و يا سازگار نخواهد بود.در اين مقاله مى خواهم در مورد اينكه چرا براي خانم ها اين امتياز وجودداردكه داراى مغز نوع E هستندو اينكه چرا مرد ايازداشتن مغز ازنوع Sرا دارند، كمى بيشتر صحبت كنم.به اين علت كه همدلى كردن يکي از توانايى هاي اساسى انسان است كه تقريبا به قدمت عقل و خرد خود مغز مى رسد و بايستى براي پذيرفتن اين موضوع كه يك استعداد نسبى در همدلى كردن مى تواند مغز زنان را توصيف كند، خودتان را آماده كنيد.
ولى ممکن است از اين عقيده كه يك استعداد نسبى در سازماندهى مى تواند به احتمال قوي يك چيز قديمى مانند مغز مردان راتوصيف و شناسايى كند، زياد. خوشتان نيايد. چراكه دانشمندان از روي آزمايش هاي هيپوتيز متوجه شد اندكه مغز مردان چيزي است كه در اواسط عمرشان به رشد و بلوغ مى رسد.اجازه بدهيد اين سوء تفاهم را رفع كنم. اگرچه علوم دانشگاهى نسبتا قديمى است يعنى اين علم و آگاهي به چيزي حدود صد سال قبل بازمى گردد،ولى علوم عامى و تجربيات مردمي به چيزي حدود عصر انسان هاي اوليه بازمى گردد و مردم قبيله اى دانسته ها و علوم خود را نسبت به طبيعت توسعه داده اند و يك تكنولوژي به شيوه ى خودشان اختراع كرده اند و سيستم هاي پزشكى خودشان را فرم بندي نموده با اجراى روش خاص حكومتى برجامعه ي خودشان حكمرانى كرده اند و اين روش هزاران سال به همين روال درپيش گرفته، شده است.بناباين نچه كه باعث چنين تحولي و تكاملى شده، آيا از سوي يك همدل و همدرد خوب صورت گرفته است يا اينكه توسط يك مغز متفکر و منظم؟مزاياى مغز مرد" استفاده و ساختن ابزار "نظم دهندگان خوب در درك، استفاده و ساخت ابزارهايى همچون اسلحه وسيستم هاي مكانيكى مهارت بسياري دارند. ابزارها به شما اين اجازه رامى دهندكه كارهايى همچون شكار، جنگيدن، ساختن، تعمير اشياء ياكارهايى با دقت فراو ان، انجام دهيد. عملكرد بهتر در اين زمينه، نه تنها مى تواند شانس بهتري براي زيستن به شما بدهد، بلكه باعث افزايش ثروت و بالارفتن مقام اجتماعى نيز خواهد شد و داشتن شأن و مقام بالاي اجتماعى باعث موفقيت بيشتر فرد خواهد شد. به عنوان مثال، يك نظم دهنده ي خوب ممكن است متوجه اين موضوع شود كه اگر يك تير خيلى بلند يا خيلى كوتاه باشد، دقت آن ظاهري خواهد بود يااگر يك تيغه ي تبر به دسته اش چسبيده باشد، دوام آن تبر بيشتر خواهد شد ياسقفى كه با برگهاي درخت نخل ساخته شده باشد، الگوي بسيار دقيق ضد باران خواهد بود. طراحى و سازماندهى خوب اسلحه هايى مانند موشك ممكن است برترىمردان را در پرتاب كردن، مسدودكردن حركت اجسام و قضاوت در زمانى كه يك موضوع با موضوع ديگري برخورد كر، توص مى كند.استفاده و دفاع يك نفر در مقابل موشكهاي ارتشى مى تواند يك مزيت بالا در رقابت مردانه ميان مردان باشد.
كنترل يك چنين منابعى باعث به وجود آمدن در هم آميختگى اقوام و اعضاي خانواده ي مردان مى شود.حتى درجوامع تك همسري غربى نيز، شريك زندگي مردان با قدرت كنار همسرش براي مشكلات و سختى هاي زندگى تلاش مى كند و اين امركاملاعادي است.پرخاشگري نه تنها نشانه ي فقدان حس و عاطفه ي همدلى كردن است، بلكه يك روش خاص و داراي راندمان بالا، براي پايه گذاري برتري اجتماعى يا حل جنگ و ستيزه هاي اجتماعى است. مخصوصا وقتى كه تشريفات و نمايش هاي اجتماعى با شكست مواجه مى شود.در شرايط تكاملى دليران و بسياري از جنگجويان ماهر مرد، در رقابت هاي مردانه بايستى موقعيت و رتبه هاي بالايى كسب كنند و در نتيجه بايستى ازهمسران و اموالش نيز حمايت و مراقبت نمايند.در مطالعاتى كه بر روي جوامع در حال توسعه صنعتى انجام شده،پرخاشگرى بخصوص در مواردي كه موضوع انتقام جويى به ميان مى آيد(خون خواهى از فردى كه عزيزى را به قتل رسانده باشد)، منفعت و سوددهى اقتصادى (در مواردى كه از افراد به عنوان برده استفاده مى كنند)، تصاحب زنان متعدد به عنوان همسر ياكسب و نگهدارى موقعيت و محبوبيت فردي، بسيارمشاهده مى شود.تمام اين موارد مى توانند يك مرد را به كسب مقام بالاي اجتماعى هدايت كند، به سوى مقامى كه ايده آل همسر آينده اش هم خواهد بود.ديويد گرى (1) مثالهايى را در مورد زمانى كه مردي در رقابت با مرد ديگر بايستى غرامت پس ، مطرح مى كند.در مطالعاتى كه بر روي قبيله ى يانومامو (2)-كه افرادي امروزي و تقريبا ازنظر اقتصادي در حال توسعه هستند و در منطقه اي در جنگل هاى "آمازون "،"برزيل" و "ونزوئلا" زندگى مى كنند-، انجام شده است، معلوم شدكه بعضى ازمردان اصلا بچه دار نشده اند، در حالى كه يك مرد چهل و سه كودك دارد. اين مرد "شين بون " نام دارد و پدرش چهارده بچه داشته است ولى اين بچه ها حدود43 1 نوه برايش به ارمغان آوردندكه همين افراد حدود 335 نتيجه و 401نبيره به افراد فاميل اضافه كردند. پدر " شين بون " 401 نبيره داشت كه تعداد آنهااز تعداد همسايگانش بيشتر بود و همين همسايگان اصلا نبيره نداشتند.اگر هدف اوگسترش نسل خودش بوده، بهتر است بدانيدكه در اين كاربسيار موفق شده است. پر واضح ست يك چنين مردانى مى توانند در جوامعىكه تك همسرى درآن مرسوم است، تعداد فرزندان في شماري توليدكنند.اكنون در اينجا به يك نكته ي دهشتناك اشاره مى كنيم. بر طبق نظريه ي لارا بتزيگ (3) در تمدن هاي اوليه، مانند "اينكاها، مصري ها، چين و هندوستان" ،مردان قدرتمند با زنان بى شماري ازدواج مى كردند تا اينكه يكى از اين زنان برايشان پسري به دنيا آوردكه جانشين خوبى براي پدر د اگر در اين راه كسى جلودارشان بود، آن شخص را از ميان برمى داشتند.همانطوري كه در ابتدا توضيح دادم اين مردان ممكن بود به علت داشتن مهارت كافي در سازماندهى به چنين قدرتى رسيده باشند. حقيقت اين است كه آنها عده اي راكه سر راهشان قرار مى گرفتند، از بين مى بردند. چراكه اين افراد در همدلى كر دن بسير ضعيف بودند. همچنين به نظر مى رسيد به طور حتم آنها دليل موجهى براي گسترش نسل خود داشتند.بنابراين مى توانيم چگونگى رشد نوع خاصى از ژن را براي مغز از نوع s درميان افراد نر به خوبى در ذهن مجسم كنيم.
کم بودن احساسات و عواطف و بالا بودن سطح مهارت سازماندهى مى تواند نقش بسيار مؤثري در موفقيت و مديريت رهبر تيم داشته باشد.يك رهبر و مربى اين چنينى، بدون شك هميشه موفق خواهد شد و از نظر اجتماعى هم به مقام و سطح بالايى خواهد رسيد.پيدا کردن دوست براي اينكه يك همدل و همدم خوب باشيد، لازم است مهارت كافى دردرك و شناخت روابط دوستى داشته باشيد، ولى از قدرت خودتان در اين روابط سوء استفاده نكنيد. همدلان خوب رسانندگان خوبى هستندكه اگردوستشان از صحبت آنها رنجيده خاطر شود و يا اگر از رفتار نادرستى كه انجام داده اند آن دوست غمگين شده باشد، بلافاصله براي رفع اين ناراحتى اقدام كرده و دوستشان ر اد مى كنند و همچنين همدل خوب كسى است كه در نيازديگران شريك مى شود و به احساسات ديگران اهميت مى دهد و خيلى سريع نسبت به آنها احساسات عكس العمل نشان مى دهد.همدلان خوب بسيار محبوب و مردمى هستند، آنها با ديگران مشورت مى كنند و حتى درگفتگوهايشان بسيار مدبرانه و با سياست هستند. آنها با زورو اجبار عقايدشان را به ديگران تحميل نمى كنند و براي آرزوي ديگران ارزش زيادي قائل هستند و براى رسيدن به اين آرزوها به دوستانشان کمك مى كنند.از ديگر مزاياي داشتن يك دوست خوب اين است كه به هـنگام سختى ودشواري يك متحد اجتماعى و هميار به كمكتان خواهد آمد زنان بسيارعاطفى، بيشتر مراقب كودكان هستند و بهتر از ديگران مى توانند ارتباطات عاطفى و دوستى با ديگرى برقرار نموده و ازآن نگهداري نمايد و حتى بچه هاي دوستش را هم مانندكودكان خود دوست مى دارد و از آنها مراقبت مى كند.مزيت ديگري نيز براي داشتن يك دوست نزديك و صميمي وجود دارد. جمع دوستان معمولا يك جمع محكم و استوار است وكمتر ميان آنها پرخاشگري و خشونت ديده مى شود. جامعه ي بى ثبات بر روي پيشرفت كودكان، هم از نظر عاطفى و هم از نظر ارتباطات خانوادگى، تأثير سوءمى گذارد. بنابراين هر چيزي كه به ث و ايدارى جامعه بتواندكمك كند،شانس زندگى را براي كودكان و زنان، افزايش خواهد داد.اگر چه زنان جنسى هستندكه بيشتر وقتشان را بر روي تعليم و تربيت فرزندان مي گذارند ولى همين روابط دو جانبه ي ميان مادر و فرزند باعث مى گرددكه به طرفين منفعت زيادي برسد.
/خ
ولى ممکن است از اين عقيده كه يك استعداد نسبى در سازماندهى مى تواند به احتمال قوي يك چيز قديمى مانند مغز مردان راتوصيف و شناسايى كند، زياد. خوشتان نيايد. چراكه دانشمندان از روي آزمايش هاي هيپوتيز متوجه شد اندكه مغز مردان چيزي است كه در اواسط عمرشان به رشد و بلوغ مى رسد.اجازه بدهيد اين سوء تفاهم را رفع كنم. اگرچه علوم دانشگاهى نسبتا قديمى است يعنى اين علم و آگاهي به چيزي حدود صد سال قبل بازمى گردد،ولى علوم عامى و تجربيات مردمي به چيزي حدود عصر انسان هاي اوليه بازمى گردد و مردم قبيله اى دانسته ها و علوم خود را نسبت به طبيعت توسعه داده اند و يك تكنولوژي به شيوه ى خودشان اختراع كرده اند و سيستم هاي پزشكى خودشان را فرم بندي نموده با اجراى روش خاص حكومتى برجامعه ي خودشان حكمرانى كرده اند و اين روش هزاران سال به همين روال درپيش گرفته، شده است.بناباين نچه كه باعث چنين تحولي و تكاملى شده، آيا از سوي يك همدل و همدرد خوب صورت گرفته است يا اينكه توسط يك مغز متفکر و منظم؟مزاياى مغز مرد" استفاده و ساختن ابزار "نظم دهندگان خوب در درك، استفاده و ساخت ابزارهايى همچون اسلحه وسيستم هاي مكانيكى مهارت بسياري دارند. ابزارها به شما اين اجازه رامى دهندكه كارهايى همچون شكار، جنگيدن، ساختن، تعمير اشياء ياكارهايى با دقت فراو ان، انجام دهيد. عملكرد بهتر در اين زمينه، نه تنها مى تواند شانس بهتري براي زيستن به شما بدهد، بلكه باعث افزايش ثروت و بالارفتن مقام اجتماعى نيز خواهد شد و داشتن شأن و مقام بالاي اجتماعى باعث موفقيت بيشتر فرد خواهد شد. به عنوان مثال، يك نظم دهنده ي خوب ممكن است متوجه اين موضوع شود كه اگر يك تير خيلى بلند يا خيلى كوتاه باشد، دقت آن ظاهري خواهد بود يااگر يك تيغه ي تبر به دسته اش چسبيده باشد، دوام آن تبر بيشتر خواهد شد ياسقفى كه با برگهاي درخت نخل ساخته شده باشد، الگوي بسيار دقيق ضد باران خواهد بود. طراحى و سازماندهى خوب اسلحه هايى مانند موشك ممكن است برترىمردان را در پرتاب كردن، مسدودكردن حركت اجسام و قضاوت در زمانى كه يك موضوع با موضوع ديگري برخورد كر، توص مى كند.استفاده و دفاع يك نفر در مقابل موشكهاي ارتشى مى تواند يك مزيت بالا در رقابت مردانه ميان مردان باشد.
شكارو رديابي
تجارت كردن
قدرت
برترى اجتما عى
مهارت
تحمل تنهايى
پرخاشگرى
كنترل يك چنين منابعى باعث به وجود آمدن در هم آميختگى اقوام و اعضاي خانواده ي مردان مى شود.حتى درجوامع تك همسري غربى نيز، شريك زندگي مردان با قدرت كنار همسرش براي مشكلات و سختى هاي زندگى تلاش مى كند و اين امركاملاعادي است.پرخاشگري نه تنها نشانه ي فقدان حس و عاطفه ي همدلى كردن است، بلكه يك روش خاص و داراي راندمان بالا، براي پايه گذاري برتري اجتماعى يا حل جنگ و ستيزه هاي اجتماعى است. مخصوصا وقتى كه تشريفات و نمايش هاي اجتماعى با شكست مواجه مى شود.در شرايط تكاملى دليران و بسياري از جنگجويان ماهر مرد، در رقابت هاي مردانه بايستى موقعيت و رتبه هاي بالايى كسب كنند و در نتيجه بايستى ازهمسران و اموالش نيز حمايت و مراقبت نمايند.در مطالعاتى كه بر روي جوامع در حال توسعه صنعتى انجام شده،پرخاشگرى بخصوص در مواردي كه موضوع انتقام جويى به ميان مى آيد(خون خواهى از فردى كه عزيزى را به قتل رسانده باشد)، منفعت و سوددهى اقتصادى (در مواردى كه از افراد به عنوان برده استفاده مى كنند)، تصاحب زنان متعدد به عنوان همسر ياكسب و نگهدارى موقعيت و محبوبيت فردي، بسيارمشاهده مى شود.تمام اين موارد مى توانند يك مرد را به كسب مقام بالاي اجتماعى هدايت كند، به سوى مقامى كه ايده آل همسر آينده اش هم خواهد بود.ديويد گرى (1) مثالهايى را در مورد زمانى كه مردي در رقابت با مرد ديگر بايستى غرامت پس ، مطرح مى كند.در مطالعاتى كه بر روي قبيله ى يانومامو (2)-كه افرادي امروزي و تقريبا ازنظر اقتصادي در حال توسعه هستند و در منطقه اي در جنگل هاى "آمازون "،"برزيل" و "ونزوئلا" زندگى مى كنند-، انجام شده است، معلوم شدكه بعضى ازمردان اصلا بچه دار نشده اند، در حالى كه يك مرد چهل و سه كودك دارد. اين مرد "شين بون " نام دارد و پدرش چهارده بچه داشته است ولى اين بچه ها حدود43 1 نوه برايش به ارمغان آوردندكه همين افراد حدود 335 نتيجه و 401نبيره به افراد فاميل اضافه كردند. پدر " شين بون " 401 نبيره داشت كه تعداد آنهااز تعداد همسايگانش بيشتر بود و همين همسايگان اصلا نبيره نداشتند.اگر هدف اوگسترش نسل خودش بوده، بهتر است بدانيدكه در اين كاربسيار موفق شده است. پر واضح ست يك چنين مردانى مى توانند در جوامعىكه تك همسرى درآن مرسوم است، تعداد فرزندان في شماري توليدكنند.اكنون در اينجا به يك نكته ي دهشتناك اشاره مى كنيم. بر طبق نظريه ي لارا بتزيگ (3) در تمدن هاي اوليه، مانند "اينكاها، مصري ها، چين و هندوستان" ،مردان قدرتمند با زنان بى شماري ازدواج مى كردند تا اينكه يكى از اين زنان برايشان پسري به دنيا آوردكه جانشين خوبى براي پدر د اگر در اين راه كسى جلودارشان بود، آن شخص را از ميان برمى داشتند.همانطوري كه در ابتدا توضيح دادم اين مردان ممكن بود به علت داشتن مهارت كافي در سازماندهى به چنين قدرتى رسيده باشند. حقيقت اين است كه آنها عده اي راكه سر راهشان قرار مى گرفتند، از بين مى بردند. چراكه اين افراد در همدلى كر دن بسير ضعيف بودند. همچنين به نظر مى رسيد به طور حتم آنها دليل موجهى براي گسترش نسل خود داشتند.بنابراين مى توانيم چگونگى رشد نوع خاصى از ژن را براي مغز از نوع s درميان افراد نر به خوبى در ذهن مجسم كنيم.
رهبرى
کم بودن احساسات و عواطف و بالا بودن سطح مهارت سازماندهى مى تواند نقش بسيار مؤثري در موفقيت و مديريت رهبر تيم داشته باشد.يك رهبر و مربى اين چنينى، بدون شك هميشه موفق خواهد شد و از نظر اجتماعى هم به مقام و سطح بالايى خواهد رسيد.پيدا کردن دوست براي اينكه يك همدل و همدم خوب باشيد، لازم است مهارت كافى دردرك و شناخت روابط دوستى داشته باشيد، ولى از قدرت خودتان در اين روابط سوء استفاده نكنيد. همدلان خوب رسانندگان خوبى هستندكه اگردوستشان از صحبت آنها رنجيده خاطر شود و يا اگر از رفتار نادرستى كه انجام داده اند آن دوست غمگين شده باشد، بلافاصله براي رفع اين ناراحتى اقدام كرده و دوستشان ر اد مى كنند و همچنين همدل خوب كسى است كه در نيازديگران شريك مى شود و به احساسات ديگران اهميت مى دهد و خيلى سريع نسبت به آنها احساسات عكس العمل نشان مى دهد.همدلان خوب بسيار محبوب و مردمى هستند، آنها با ديگران مشورت مى كنند و حتى درگفتگوهايشان بسيار مدبرانه و با سياست هستند. آنها با زورو اجبار عقايدشان را به ديگران تحميل نمى كنند و براي آرزوي ديگران ارزش زيادي قائل هستند و براى رسيدن به اين آرزوها به دوستانشان کمك مى كنند.از ديگر مزاياي داشتن يك دوست خوب اين است كه به هـنگام سختى ودشواري يك متحد اجتماعى و هميار به كمكتان خواهد آمد زنان بسيارعاطفى، بيشتر مراقب كودكان هستند و بهتر از ديگران مى توانند ارتباطات عاطفى و دوستى با ديگرى برقرار نموده و ازآن نگهداري نمايد و حتى بچه هاي دوستش را هم مانندكودكان خود دوست مى دارد و از آنها مراقبت مى كند.مزيت ديگري نيز براي داشتن يك دوست نزديك و صميمي وجود دارد. جمع دوستان معمولا يك جمع محكم و استوار است وكمتر ميان آنها پرخاشگري و خشونت ديده مى شود. جامعه ي بى ثبات بر روي پيشرفت كودكان، هم از نظر عاطفى و هم از نظر ارتباطات خانوادگى، تأثير سوءمى گذارد. بنابراين هر چيزي كه به ث و ايدارى جامعه بتواندكمك كند،شانس زندگى را براي كودكان و زنان، افزايش خواهد داد.اگر چه زنان جنسى هستندكه بيشتر وقتشان را بر روي تعليم و تربيت فرزندان مي گذارند ولى همين روابط دو جانبه ي ميان مادر و فرزند باعث مى گرددكه به طرفين منفعت زيادي برسد.
عاطفه ى مادرى
شايعه پراکني
تغييرپذيرى اجتماعى
درك كردن همسر و شريك خود
فقدان ساماندهي:
تکامل توازن مغز
پي نوشتها:
1-David Geary
2-Yanomamo
3-Laura Betzig
4-Frans De Wal
5-Robin Dunbar
/خ