زیباجویی در نینوا
نويسنده : خليل آقاخاني
به مناسبت پانزده رجب سالروز وفات زينب كبري(س)
آيات قرآني هر يك به تنهايي برترين و شگفت ترين آيات مكتوب در ميان آموزه هاي وحياني است كه در طول تاريخ بر بشريت نازل شده است. هر چندكه برخي از بزرگان چون غزالي خواسته است تا جوامع الكلم آن را بازشناسد و آياتي كه به نظر وي جواهرالكلام الهي است را از آيات ديگر تفكيك نمايد ولي بايد گفت كه همه آن ها در نگرش كلي بر اوج آيات مكتوبي هستند كه از سوي خداوند رحمان رحيم نازل شده است.
آيات مكتوب خداوند گاه در مقام انشا و ايجاد و وعده و وعيد است و گاه در مقام گزارش از رخدادها. گزارش هاي خداوند كه همواره تحليلي و تبييني همراه با توصيه و سفارش به راه كمالي است خود از ميان هزاران رخداد و گزارش انتخاب شده است و خداوند از ميان همه زندگي ها و رخدادها و وقايع هستي تنها به برخي و آن نيز اوج ها اشاره مي كند. در اين ميان گزارش هايي نيز چون جواهر مي درخشند و لحظاتي چنان در اوج نشسته اند كه خداوند با آن همه عظمت و جلال و جبروتش دل به آن ها بسته و چشم به آن ها دوخته و به عنوان اوج هاي شگفتي ساز و زيبا گاه بارها و بارها در آياتي چند به گزارش آن از زاويه ديدها و منظرهاي مختلف مي پردازد.
در اين ميان به نظر مي رسد كه حماسه و عرفان يا عرفان حماسي و يا حماسه عرفان از جهات مهمي است كه به شكل هاي مختلف بدان پرداخته شده و جلوه هاي زيبايي از اين حادثه براي ديگران گزارش و نقل و تحليل شده است.
شايد علت مهمي كه محققان و انديشوران را به اين سو كشانده است خاستگاه روايي است كه اين حوزه داشته و نخستين تحليلي كه پس از عاشورا از واقعه طف از سوي معصوم(ع) و يا خاندان عصمت و طهارت ارائه شده گزارش از عرفان حماسي و يا حماسه عرفان ناب است.
در برابر تحليل هائي كه همان روزهاي آغازين پس از رخداد از سوي دوست و دشمن بيان مي شد، از سوي خاندان عصمت و طهارت(ع) و حضرت زينب كبري و يا حتي زينب صغري(ام كلثوم) اين تحليل مطرح مي شود كه عاشورا حماسه عرفان و اوج آن است.
به سخني ديگر اگر كسي بخواهد اوج دلدادگي و عاشقي و محبت محبوب را بنويسد و يا به تصوير كشد، كربلا و عاشورا اوج تصويرسازي عاشقي و دلدادگي به محبوب است.
از اين رو گزارشگران راستين اين رخداد در تحليل خويش آن را به حماسه عرفان نسبت مي دهند و به دور از همه تحليل هاي نظامي و سياسي و مانند آن به مسئله دلدادگي حماسه سازان اشاره مي كنند. به عنوان نمونه حضرت زينب(س) در نخستين واكنش منفي كه از سوي تحليل گران دشمن ارايه مي شود به مقابله برمي خيزد و با اشاره به عرفان حسيني(ع) بيان مي كند كه آن چه در عاشورا و طف اتفاق افتاد چيزي جز اوج زيبايي ها نبوده است. اگر براي دشمن اوج رذالت ها و سر زدن كينه هاي باقيمانده از واپسين لحظات آغاز آفرينش و خلافت الهي آدم(ع) بوده كه اين گونه نسبت به انسان كامل و اوج انسانيت رخ داده براي حسينيان و عاشوراييان، اوج عشق و محبت و زيبايي بوده است. آنان در رخداد به ظاهر تلخ كربلا زيبايي ها ديده اند و اگر براي عشق و محبت به خدا تجسم و تمثل دنيوي امكان پذير بوده در حادثه كربلا آن تجسم و تمثل امكان وقوع يافته است.
اگر براي مراتب علم سه مرتبه علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين گفته اند براي مراتب عشق و معرفت عاشقان نيز سه مرتبه از اين دست گفته اند. عاشورائيان در كربلا نخست در كنار شمع جمال الهي گرد آمدند و آن گاه ديوانه وار خود را هر از گاهي به آتش شمع وجود جمال زدند و لذت شهود چشيده و زخم هاي خونين برداشتند تا آن كه در نهايت خود را در شعله فروزان عشق الهي سوزاندند و پروانه وار در آتش آن محو شدند و چون از ايشان نام و نشاني نماند و هر آن چه ماند وجه الله بود ديگر فنا به ايشان راه نيافت و اين گونه شد كه آنان «كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال والاكرام»را به تأويل بردند و به آن صورت تجسمي و تمثلي در عالم ماده بخشيدند.
عاشورائيان چنان در «جنب الله»ماندند كه در رستاخيز جز وجه الله و جنب الله براي ايشان نماند و ديگر مانند ديگران انگشت حسرت نگزيدند كه چرا كوتاهي و تقصير كردند: آن تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله و ان كنت لمن الساخرين.
بر اين اساس نخستين گزارشگر و تحليل گر واقعي و راستين اين حلقه رندان عشق درباره ايشان مي فرمايد: ما رايت منها الا جميلا(بحارالانوار، ج45، ص116) ما از خدا جز زيبايي نديديم.
اگر خداوند به حكم عشق خود دوست مي دارد تا مردان مرد خويش را بيازمايد تا سربلندي ايشان را ببيند چرا عاشقان و رندان ميكده عشق، خود را به آتش آزمون نزنند و پروانه وار به آتش آزمون عشق يار نسوزند؟
در رواياتي كه درباره سر بريده و بر دار رفته امام حسين(ع) وارد شده همگي به آياتي چند اشاره مي كنند كه سر بريده بر دار عشق تلاوت مي كرد. در اين دسته از روايات به آياتي كه درباره اصحاب كهف از سوي خداوند و عشق آنان به معبود گزارش شده بود اشاره مي شود مي گويند آن حضرت بر سر دار چند آيه را تلاوت مي كرد كه يكي از آن ها اين آيه بود: ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا(كهف آيه 9)؛ آيا پنداشتي كه واقعه اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت ماست؟ آن گاه امام افزود: شگفت تر از اصحاب كهف واقعه شهادت و بردن من بر سر ني است. (فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع) ص 588)
داستان و واقعه اصحاب كهف داستان جوانان و يا جوانمرداني عاشق بود با اين تفاوت كه آن واقعه كه مورد توجه و گلچين خداوند قرار گرفت و خداوند سوره اي را به نام ايشان اختصاص داد تنها از عاشقي به اين درجه رسيده بودند كه براي دفاع از دين و حقانيت و عشق به خدا از شهر به كوه فرار كنند و در آن جا در كنف حمايت خداوندي سيصد سال بخوابند. اما عاشوراييان به گونه اي ديگر بودند آنان نه تنها عشق خويش را آشكار كردند بلكه بر سر عشق خويش پروانه وار دور محبوب در بدترين شرايط و در بدترين وضعيت گشتند تا محو جمال او شدند. از اين رو آنان جز عشق و جمال در كربلا نديدند؛ زيرا توانستند در اوج با محبوب خويش عشق بازي كنند و در اوج كمال جمالي او را بنگرند و از زمين به حكم «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره»جمال الهي را بنگرند و با او نرد عشق ببازند.
در علم كلام، كمال خداوندي را به دو اسم جمال و جلال بيان مي كنند و مي گويند كه اسماي جلالي كه وجه جبروتي و قهاريت خداوند را بيان مي كند بخشي از اسماي الهي و اسماي جمالي كه بيان گر وجه رحمانيت و رحيميت اوست بخشي ديگر را تشكيل مي دهد. بنابراين اسماي كمالي خداوند شامل هر دو دسته اسماي جلالي و جمالي است كه مظهر اسم جمال خداوند رحمانيت و رحيميت اوست كه به شكل بهشت در همه مراتب آن بروز و ظهور مي كند و مظهر اسم جلالي خداوند اسمايي چون قهار و جبار است كه به شكل دوزخ در همه مراتب از اسفل السافلين تا ديگر مراتب بروز مي يابد. از اين رو بهشت مظهر اسم جمال و دوزخ مظهر اسم جلال الهي است.
در آيات قرآني واژه جمال جز در آيه 6 سوره نحل آن هم درباره اسب ها و چارپايان به كار نرفته است و در اين آيه خداوند از اين كه موجوداتي زيبا براي بهره برداري آدم آفريده آنان را يادآور مي شود تا شكر اين نعمت را به جا آورند. اما در هفت آيه از واژه جميل براي توصيف ويژگي خاصي سخن به ميان آورده است. اين واژه كه خود صفت است براي توصيف امري چون صبر(يوسف آيه 18 و 83 و نيز معارج آيه 5)، سراح(احزاب آيه 28 و 49)، فصح(حجر آيه 85) و هجر(مزمل آيه 10) به كار رفته است. در همه اين كاربردها شخص مي كوشد بيان كند كه راه صبر جميل را درپيش مي گيرد و يا دستور مي يابد كه راه صبر جميل را درپيش گيرد و يا اين كه در رفتارهاي خويش با ديگران راه نرم و نيك و آسان وخوب را برگزيند.
به سخن ديگر رفتار زشت و يا ناپسند ديگران موجب مي شود تا انسان واكنشي منفي نشان دهد ولي مي بايست در اين واكنش هاي خويش خود را مديريت و مهار كند و از چارچوب رفتارهاي پسنديده و نيك خارج نشود. گاه نسبت به فرزنداني است كه توطئه مي كنند و دزد محبت هستند و مي كوشند تا با نيرنگ زدن و ايجاد دردسر و حتي قتل، محبت ديگري را به چنگ آورند و يا درباره دشمناني است كه محيط آزاد رااز وي سلب مي كنند و دشمن آزادي اويند و يا اين كه در خانه، آرامش را از او مي ربايند و با رفتارهاي زشت خويش عرصه را بر آدمي تنگ مي كنند.
خداوند در سه آيه سخن از صبر جميل مي كند كه بيانگر آن است كه گونه اي خاص از صبر مراد است. اگر شكيبايي و صبر در همه احوال خوب و پسنديده است و مردم انسان هاي صابر را دوست دارند وصبر را به عنوان منش و خلق و خوي پسنديده مي ستايند و از صابران بسيار ياد مي كنند ولي در اين ميان صبري جميل است كه افزون بر مديريت و مهار خشم ودوري از واكنش هاي عصبي و عاطفي تندو سريع و حتي مقابله به مثل كه امري طبيعي و عقلاني شمرده مي شود به واكنش هاي محبت آميز روي آورده و از در نصيحت وارد شود.
چنين رفتاري از سوي حضرت يعقوب(ع) نسبت به رفتارهاي تعجب آور پسران صورت گرفت و با آن كه آنان پسرش را فروخته و يا به چاه انداخته و حتي تصميم به قتل او گرفته بودند و خبر مرگش را مي رسانند با اين همه رفتار پدر به دور از خشم است و به نصيحت و پند ايشان مي پردازد.
چنين حركتي از سوي پيامبر(ص) نسبت به مشركان وحتي زناني كه در خانه آرامش را از او سلب كرده بودند تا جايي كه خداوند به وي پيشنهاد مي دهد كه آنان را طلاق دهد رخ مي دهد و آن حضرت با آنان از در نيكي وارد مي شود و خيانت و اذيت و آزارهاي ايشان را به نيكي پاسخ مي دهد.
بنابراين اوج صبر و شكيبايي را مي بايست در واكنش هاي آدمي جست كه در اوج رذالت ها و سختي ها و فشارها و اهانت ها و آزار و اذيت ها خود را كنترل و مهار كرده و به جاي آن كه از روي خشم و به شكل مقابله به مثل عمل كند، شكيبايي ورزيده و حتي نسبت به رفتارهاي زشت و ناپسند و بد، رفتاري خوب و نيك درپيش گيرد و به نصيحت و پند آنان بپردازد.
در روز عاشورا و اوج مقابله بدي ها و زشتي ها و رذالت ها امام حسين(ع) و يارانش از روي كرامت و شرافت رفتاري نيك با دشمنان خويش در پيش مي گيرند و اين گونه است كه صبر جميل را به نمايش مي گذارند.
از سوي ديگر آنان چون با خداوند نرد عشق باختند از هر آن چه از سوي محبوب به آنان مي رسد خوشحال مي شوند؛ زيرا هر امري را كه در راستاي وجه الله و رضايت دوست باشد و حتي اگر شري ظاهري باشد مي پذيرند و با جان و دل به استقبال آن مي روند. اين گونه است كه مرگ به اين سختي و سر بريدن از قفا را «احلي من العسل»و شيرين تر از شهد مي دانند.
اگر حضرت ابراهيم(ع) با آن همه آزمون هاي بس خطرناك و دشوار چون عشق در آتش و عشق در قربانگاه اسماعيل به مقام امامت رسيد و اگر حضرت يعقوب(ع) با رنج فراق محبوب فرزند خويش به مقامي رسيد كه: اني لاجد ريح يوسف(سوره يوسف آيه96) و بوي حضرت يوسف را از مصر استشمام مي كند درحالي كه پيش از اين در چاه كنعان او را نمي ديد، اكنون حسين(ع) دريافته بود كه براي رسيدن به مقام رضاي الهي جز صبر جميل راهي نيست. اين گونه است كه براي دست يابي به مقام: و من المؤمنين رجال صدقوا علي ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا و نيز «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه »(فجر آيه28) مي بايست در كربلاي عشق از جان مايه گذارد و نه تنها فرزند بلكه فرزندان به قربانگاه برد. اگر پيش از اين ابراهيمي(ع) براي دست يابي به مقام امامت تا مقام قربانگاه رفت و يا در آتش نمرود در گلستان نشست اكنون اين فرزند پاك پيامبران(ع) مي بايست در آزمون خطيري ديگر نه تنها به آزمونگاه رود بلكه بر سر نيزه ها و در ميدانگاه اسبان تن به چارپايان سپارد. از اين روست كه زينب(س) از همه آن چه مي بيند گزارش به جمال و جميل مي كند و سخن از زيبايي ها به ميان مي آورد.
زاويه ديدي كه حضرت زينب از واقعه كربلا ارائه مي دهد تحليل و نگرش زيباشناختي براساس عشق و دلدادگي عاشق و محبوب است. از اين رو آن حضرت بارها در مقابل ديدگان خبيث و متضاد دشمنان مي ايستد و مي گويد كه ايشان جز از خدا در نينوا و عاشورا امري نديدند و هر آن چه رذالت ها و پستي ها و قتل ها و كشتن ها بود از دست نامبارك كوفيان و يزيديان بوده است. خداوند در آزموني هابيلان و قابيلان را رو به روي هم نهاد و جوانمردي را در برابر دشمنان دين كه ولايت ابليس را پذيرفته بودند قرار داد تا اوج نيكي ها و زيبايي هاي عاشقانه را به عاشقان دلباخته خود و اوج بدي ها و رذالت ها را به ابليسيان نشان دهد.
زينب(س) در اوج دردها و رنج ها كه همراه با شهادت برادران و فرزندان و عزيزان بود چون در اوج نشسته است و از منظري چون منظر معصومان(ع) به هستي و رخدادهاي آن مي نگرد نگرشي زيباشناسانه به مسأله دارد و در نخستين تحليل خويش از اين منظر به كربلا و رخدادهاي عاشورايي آن مي نگرد. اين گونه است كه نه تنها اوج لطافت و عواطف زنانه خويش را نشان مي دهد بلكه اوج نگرش هستي شناختي خود به رخدادها را بيان مي دارد؛ زيرا از منظر وي منشأ همه رخدادها خداوند است و هيچ رطب و يابسي بي اذن او رخ نمي دهد و او خاستگاه همه رخدادهاست. بنابراين از آن جايي كه هر آن چه از سوي خدا باشد خير و نيك است و براساس حكمت و علم و قدرت الهي و ربوبيت اوست، او اين گونه رخدادها را نيز در اين چارچوب تحليل مي كند و همه را در مسير كمالي و زيبايي تحليل مي كند. بنابراين دور از انتظار نيست كه تحليل نخست آن حضرت از واقعه عاشورا تحليلي زيباشناختي و براساس الگوهاي جمالي خداوند و حكمت حكيمانه او باشد.
اين گونه است كه حضرت زينب در اوج دردها و رنج ها و مصيبت ها اوج زيبايي هائي را مي نگرد و به حكم «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره؛ با چهره اي شادان در پيشگاه خداوند مي ايستد و ناظر جمال الهي مي شود. »
منبع : روزنامه کیهان
/خ
آيات قرآن، تجلي حقيقتي يگانه
آيات قرآني هر يك به تنهايي برترين و شگفت ترين آيات مكتوب در ميان آموزه هاي وحياني است كه در طول تاريخ بر بشريت نازل شده است. هر چندكه برخي از بزرگان چون غزالي خواسته است تا جوامع الكلم آن را بازشناسد و آياتي كه به نظر وي جواهرالكلام الهي است را از آيات ديگر تفكيك نمايد ولي بايد گفت كه همه آن ها در نگرش كلي بر اوج آيات مكتوبي هستند كه از سوي خداوند رحمان رحيم نازل شده است.
آيات مكتوب خداوند گاه در مقام انشا و ايجاد و وعده و وعيد است و گاه در مقام گزارش از رخدادها. گزارش هاي خداوند كه همواره تحليلي و تبييني همراه با توصيه و سفارش به راه كمالي است خود از ميان هزاران رخداد و گزارش انتخاب شده است و خداوند از ميان همه زندگي ها و رخدادها و وقايع هستي تنها به برخي و آن نيز اوج ها اشاره مي كند. در اين ميان گزارش هايي نيز چون جواهر مي درخشند و لحظاتي چنان در اوج نشسته اند كه خداوند با آن همه عظمت و جلال و جبروتش دل به آن ها بسته و چشم به آن ها دوخته و به عنوان اوج هاي شگفتي ساز و زيبا گاه بارها و بارها در آياتي چند به گزارش آن از زاويه ديدها و منظرهاي مختلف مي پردازد.
حماسه عرفان ناب
در اين ميان به نظر مي رسد كه حماسه و عرفان يا عرفان حماسي و يا حماسه عرفان از جهات مهمي است كه به شكل هاي مختلف بدان پرداخته شده و جلوه هاي زيبايي از اين حادثه براي ديگران گزارش و نقل و تحليل شده است.
شايد علت مهمي كه محققان و انديشوران را به اين سو كشانده است خاستگاه روايي است كه اين حوزه داشته و نخستين تحليلي كه پس از عاشورا از واقعه طف از سوي معصوم(ع) و يا خاندان عصمت و طهارت ارائه شده گزارش از عرفان حماسي و يا حماسه عرفان ناب است.
در برابر تحليل هائي كه همان روزهاي آغازين پس از رخداد از سوي دوست و دشمن بيان مي شد، از سوي خاندان عصمت و طهارت(ع) و حضرت زينب كبري و يا حتي زينب صغري(ام كلثوم) اين تحليل مطرح مي شود كه عاشورا حماسه عرفان و اوج آن است.
به سخني ديگر اگر كسي بخواهد اوج دلدادگي و عاشقي و محبت محبوب را بنويسد و يا به تصوير كشد، كربلا و عاشورا اوج تصويرسازي عاشقي و دلدادگي به محبوب است.
از اين رو گزارشگران راستين اين رخداد در تحليل خويش آن را به حماسه عرفان نسبت مي دهند و به دور از همه تحليل هاي نظامي و سياسي و مانند آن به مسئله دلدادگي حماسه سازان اشاره مي كنند. به عنوان نمونه حضرت زينب(س) در نخستين واكنش منفي كه از سوي تحليل گران دشمن ارايه مي شود به مقابله برمي خيزد و با اشاره به عرفان حسيني(ع) بيان مي كند كه آن چه در عاشورا و طف اتفاق افتاد چيزي جز اوج زيبايي ها نبوده است. اگر براي دشمن اوج رذالت ها و سر زدن كينه هاي باقيمانده از واپسين لحظات آغاز آفرينش و خلافت الهي آدم(ع) بوده كه اين گونه نسبت به انسان كامل و اوج انسانيت رخ داده براي حسينيان و عاشوراييان، اوج عشق و محبت و زيبايي بوده است. آنان در رخداد به ظاهر تلخ كربلا زيبايي ها ديده اند و اگر براي عشق و محبت به خدا تجسم و تمثل دنيوي امكان پذير بوده در حادثه كربلا آن تجسم و تمثل امكان وقوع يافته است.
تجلي عشق در واقعه عاشورا
اگر براي مراتب علم سه مرتبه علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين گفته اند براي مراتب عشق و معرفت عاشقان نيز سه مرتبه از اين دست گفته اند. عاشورائيان در كربلا نخست در كنار شمع جمال الهي گرد آمدند و آن گاه ديوانه وار خود را هر از گاهي به آتش شمع وجود جمال زدند و لذت شهود چشيده و زخم هاي خونين برداشتند تا آن كه در نهايت خود را در شعله فروزان عشق الهي سوزاندند و پروانه وار در آتش آن محو شدند و چون از ايشان نام و نشاني نماند و هر آن چه ماند وجه الله بود ديگر فنا به ايشان راه نيافت و اين گونه شد كه آنان «كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال والاكرام»را به تأويل بردند و به آن صورت تجسمي و تمثلي در عالم ماده بخشيدند.
عاشورائيان چنان در «جنب الله»ماندند كه در رستاخيز جز وجه الله و جنب الله براي ايشان نماند و ديگر مانند ديگران انگشت حسرت نگزيدند كه چرا كوتاهي و تقصير كردند: آن تقول نفس يا حسرتي علي ما فرطت في جنب الله و ان كنت لمن الساخرين.
بر اين اساس نخستين گزارشگر و تحليل گر واقعي و راستين اين حلقه رندان عشق درباره ايشان مي فرمايد: ما رايت منها الا جميلا(بحارالانوار، ج45، ص116) ما از خدا جز زيبايي نديديم.
اگر خداوند به حكم عشق خود دوست مي دارد تا مردان مرد خويش را بيازمايد تا سربلندي ايشان را ببيند چرا عاشقان و رندان ميكده عشق، خود را به آتش آزمون نزنند و پروانه وار به آتش آزمون عشق يار نسوزند؟
در رواياتي كه درباره سر بريده و بر دار رفته امام حسين(ع) وارد شده همگي به آياتي چند اشاره مي كنند كه سر بريده بر دار عشق تلاوت مي كرد. در اين دسته از روايات به آياتي كه درباره اصحاب كهف از سوي خداوند و عشق آنان به معبود گزارش شده بود اشاره مي شود مي گويند آن حضرت بر سر دار چند آيه را تلاوت مي كرد كه يكي از آن ها اين آيه بود: ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا(كهف آيه 9)؛ آيا پنداشتي كه واقعه اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت ماست؟ آن گاه امام افزود: شگفت تر از اصحاب كهف واقعه شهادت و بردن من بر سر ني است. (فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع) ص 588)
داستان و واقعه اصحاب كهف داستان جوانان و يا جوانمرداني عاشق بود با اين تفاوت كه آن واقعه كه مورد توجه و گلچين خداوند قرار گرفت و خداوند سوره اي را به نام ايشان اختصاص داد تنها از عاشقي به اين درجه رسيده بودند كه براي دفاع از دين و حقانيت و عشق به خدا از شهر به كوه فرار كنند و در آن جا در كنف حمايت خداوندي سيصد سال بخوابند. اما عاشوراييان به گونه اي ديگر بودند آنان نه تنها عشق خويش را آشكار كردند بلكه بر سر عشق خويش پروانه وار دور محبوب در بدترين شرايط و در بدترين وضعيت گشتند تا محو جمال او شدند. از اين رو آنان جز عشق و جمال در كربلا نديدند؛ زيرا توانستند در اوج با محبوب خويش عشق بازي كنند و در اوج كمال جمالي او را بنگرند و از زمين به حكم «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره»جمال الهي را بنگرند و با او نرد عشق ببازند.
جمال و جميل در آيات قرآن
در علم كلام، كمال خداوندي را به دو اسم جمال و جلال بيان مي كنند و مي گويند كه اسماي جلالي كه وجه جبروتي و قهاريت خداوند را بيان مي كند بخشي از اسماي الهي و اسماي جمالي كه بيان گر وجه رحمانيت و رحيميت اوست بخشي ديگر را تشكيل مي دهد. بنابراين اسماي كمالي خداوند شامل هر دو دسته اسماي جلالي و جمالي است كه مظهر اسم جمال خداوند رحمانيت و رحيميت اوست كه به شكل بهشت در همه مراتب آن بروز و ظهور مي كند و مظهر اسم جلالي خداوند اسمايي چون قهار و جبار است كه به شكل دوزخ در همه مراتب از اسفل السافلين تا ديگر مراتب بروز مي يابد. از اين رو بهشت مظهر اسم جمال و دوزخ مظهر اسم جلال الهي است.
در آيات قرآني واژه جمال جز در آيه 6 سوره نحل آن هم درباره اسب ها و چارپايان به كار نرفته است و در اين آيه خداوند از اين كه موجوداتي زيبا براي بهره برداري آدم آفريده آنان را يادآور مي شود تا شكر اين نعمت را به جا آورند. اما در هفت آيه از واژه جميل براي توصيف ويژگي خاصي سخن به ميان آورده است. اين واژه كه خود صفت است براي توصيف امري چون صبر(يوسف آيه 18 و 83 و نيز معارج آيه 5)، سراح(احزاب آيه 28 و 49)، فصح(حجر آيه 85) و هجر(مزمل آيه 10) به كار رفته است. در همه اين كاربردها شخص مي كوشد بيان كند كه راه صبر جميل را درپيش مي گيرد و يا دستور مي يابد كه راه صبر جميل را درپيش گيرد و يا اين كه در رفتارهاي خويش با ديگران راه نرم و نيك و آسان وخوب را برگزيند.
به سخن ديگر رفتار زشت و يا ناپسند ديگران موجب مي شود تا انسان واكنشي منفي نشان دهد ولي مي بايست در اين واكنش هاي خويش خود را مديريت و مهار كند و از چارچوب رفتارهاي پسنديده و نيك خارج نشود. گاه نسبت به فرزنداني است كه توطئه مي كنند و دزد محبت هستند و مي كوشند تا با نيرنگ زدن و ايجاد دردسر و حتي قتل، محبت ديگري را به چنگ آورند و يا درباره دشمناني است كه محيط آزاد رااز وي سلب مي كنند و دشمن آزادي اويند و يا اين كه در خانه، آرامش را از او مي ربايند و با رفتارهاي زشت خويش عرصه را بر آدمي تنگ مي كنند.
مفهوم صبر جميل
خداوند در سه آيه سخن از صبر جميل مي كند كه بيانگر آن است كه گونه اي خاص از صبر مراد است. اگر شكيبايي و صبر در همه احوال خوب و پسنديده است و مردم انسان هاي صابر را دوست دارند وصبر را به عنوان منش و خلق و خوي پسنديده مي ستايند و از صابران بسيار ياد مي كنند ولي در اين ميان صبري جميل است كه افزون بر مديريت و مهار خشم ودوري از واكنش هاي عصبي و عاطفي تندو سريع و حتي مقابله به مثل كه امري طبيعي و عقلاني شمرده مي شود به واكنش هاي محبت آميز روي آورده و از در نصيحت وارد شود.
چنين رفتاري از سوي حضرت يعقوب(ع) نسبت به رفتارهاي تعجب آور پسران صورت گرفت و با آن كه آنان پسرش را فروخته و يا به چاه انداخته و حتي تصميم به قتل او گرفته بودند و خبر مرگش را مي رسانند با اين همه رفتار پدر به دور از خشم است و به نصيحت و پند ايشان مي پردازد.
چنين حركتي از سوي پيامبر(ص) نسبت به مشركان وحتي زناني كه در خانه آرامش را از او سلب كرده بودند تا جايي كه خداوند به وي پيشنهاد مي دهد كه آنان را طلاق دهد رخ مي دهد و آن حضرت با آنان از در نيكي وارد مي شود و خيانت و اذيت و آزارهاي ايشان را به نيكي پاسخ مي دهد.
بنابراين اوج صبر و شكيبايي را مي بايست در واكنش هاي آدمي جست كه در اوج رذالت ها و سختي ها و فشارها و اهانت ها و آزار و اذيت ها خود را كنترل و مهار كرده و به جاي آن كه از روي خشم و به شكل مقابله به مثل عمل كند، شكيبايي ورزيده و حتي نسبت به رفتارهاي زشت و ناپسند و بد، رفتاري خوب و نيك درپيش گيرد و به نصيحت و پند آنان بپردازد.
در روز عاشورا و اوج مقابله بدي ها و زشتي ها و رذالت ها امام حسين(ع) و يارانش از روي كرامت و شرافت رفتاري نيك با دشمنان خويش در پيش مي گيرند و اين گونه است كه صبر جميل را به نمايش مي گذارند.
از سوي ديگر آنان چون با خداوند نرد عشق باختند از هر آن چه از سوي محبوب به آنان مي رسد خوشحال مي شوند؛ زيرا هر امري را كه در راستاي وجه الله و رضايت دوست باشد و حتي اگر شري ظاهري باشد مي پذيرند و با جان و دل به استقبال آن مي روند. اين گونه است كه مرگ به اين سختي و سر بريدن از قفا را «احلي من العسل»و شيرين تر از شهد مي دانند.
صبر جميل حسين (ع)
اگر حضرت ابراهيم(ع) با آن همه آزمون هاي بس خطرناك و دشوار چون عشق در آتش و عشق در قربانگاه اسماعيل به مقام امامت رسيد و اگر حضرت يعقوب(ع) با رنج فراق محبوب فرزند خويش به مقامي رسيد كه: اني لاجد ريح يوسف(سوره يوسف آيه96) و بوي حضرت يوسف را از مصر استشمام مي كند درحالي كه پيش از اين در چاه كنعان او را نمي ديد، اكنون حسين(ع) دريافته بود كه براي رسيدن به مقام رضاي الهي جز صبر جميل راهي نيست. اين گونه است كه براي دست يابي به مقام: و من المؤمنين رجال صدقوا علي ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا و نيز «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه »(فجر آيه28) مي بايست در كربلاي عشق از جان مايه گذارد و نه تنها فرزند بلكه فرزندان به قربانگاه برد. اگر پيش از اين ابراهيمي(ع) براي دست يابي به مقام امامت تا مقام قربانگاه رفت و يا در آتش نمرود در گلستان نشست اكنون اين فرزند پاك پيامبران(ع) مي بايست در آزمون خطيري ديگر نه تنها به آزمونگاه رود بلكه بر سر نيزه ها و در ميدانگاه اسبان تن به چارپايان سپارد. از اين روست كه زينب(س) از همه آن چه مي بيند گزارش به جمال و جميل مي كند و سخن از زيبايي ها به ميان مي آورد.
نگرش زيبا شناختي زينب (س)
زاويه ديدي كه حضرت زينب از واقعه كربلا ارائه مي دهد تحليل و نگرش زيباشناختي براساس عشق و دلدادگي عاشق و محبوب است. از اين رو آن حضرت بارها در مقابل ديدگان خبيث و متضاد دشمنان مي ايستد و مي گويد كه ايشان جز از خدا در نينوا و عاشورا امري نديدند و هر آن چه رذالت ها و پستي ها و قتل ها و كشتن ها بود از دست نامبارك كوفيان و يزيديان بوده است. خداوند در آزموني هابيلان و قابيلان را رو به روي هم نهاد و جوانمردي را در برابر دشمنان دين كه ولايت ابليس را پذيرفته بودند قرار داد تا اوج نيكي ها و زيبايي هاي عاشقانه را به عاشقان دلباخته خود و اوج بدي ها و رذالت ها را به ابليسيان نشان دهد.
زينب(س) در اوج دردها و رنج ها كه همراه با شهادت برادران و فرزندان و عزيزان بود چون در اوج نشسته است و از منظري چون منظر معصومان(ع) به هستي و رخدادهاي آن مي نگرد نگرشي زيباشناسانه به مسأله دارد و در نخستين تحليل خويش از اين منظر به كربلا و رخدادهاي عاشورايي آن مي نگرد. اين گونه است كه نه تنها اوج لطافت و عواطف زنانه خويش را نشان مي دهد بلكه اوج نگرش هستي شناختي خود به رخدادها را بيان مي دارد؛ زيرا از منظر وي منشأ همه رخدادها خداوند است و هيچ رطب و يابسي بي اذن او رخ نمي دهد و او خاستگاه همه رخدادهاست. بنابراين از آن جايي كه هر آن چه از سوي خدا باشد خير و نيك است و براساس حكمت و علم و قدرت الهي و ربوبيت اوست، او اين گونه رخدادها را نيز در اين چارچوب تحليل مي كند و همه را در مسير كمالي و زيبايي تحليل مي كند. بنابراين دور از انتظار نيست كه تحليل نخست آن حضرت از واقعه عاشورا تحليلي زيباشناختي و براساس الگوهاي جمالي خداوند و حكمت حكيمانه او باشد.
اين گونه است كه حضرت زينب در اوج دردها و رنج ها و مصيبت ها اوج زيبايي هائي را مي نگرد و به حكم «وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره؛ با چهره اي شادان در پيشگاه خداوند مي ايستد و ناظر جمال الهي مي شود. »
منبع : روزنامه کیهان
/خ