درگیری با همسر ناسازگار را به حداقل ممکن برسانید

در رویارویی با همسر ناسازگار کلید طلایی وجود ندارد که بتوان با توسل به آن، همه مشکلات را یک مرتبه برطرف نمود تا پس از آن امور به خوبی و خوشی ادامه یابد. به عبارت دیگر، شرایط همسران به
دوشنبه، 27 فروردين 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
درگیری با همسر ناسازگار را به حداقل ممکن برسانید
 درگیری با همسر ناسازگار را به حداقل ممکن برسانید

نویسنده: سعید کاوه
در رویارویی با همسر ناسازگار کلید طلایی وجود ندارد که بتوان با توسل به آن، همه مشکلات را یک مرتبه برطرف نمود تا پس از آن امور به خوبی و خوشی ادامه یابد. به عبارت دیگر، شرایط همسران به صورت یک مسأله ریاضی نیست که راه حل خاصی برای آن موجود باشد. یا با استفاده از یک حل‌المسائل بتوان راه حلی برای آن پیدا نمود. به دلیل آسیب‌هایی که در رفتار همسر ناسازگار وجود دارد، رنجش‌ها، ناراحتی‌ها و گذشته‌های دردناک، به نحوی هدایت کننده‌ی افکار، اعمال و رفتار او هستند. در چنین وضعیتی، عواطف بر او حاکم و منطق او ضعیف و سست است. به همین دلیل اطرافیان او نمی‌توانند به خوبی با وی ارتباط برقرار نمایند. بلکه مجموعه‌ای از اطلاعات و مهارت‌های ارتباطی است که با آشنایی و آگاهی نسبت به آن‌ها تسلط به چنین مهارت‌هایی می‌توان تغییراتی سازنده در شرایط موجود ایجاد نمود.
کلیه‌ی مطالبی که در این مقاله مطرح می‌شود، چنان‌چه به نحو مطلوبی مورد مطالعه‌ی دقیق واقع شود و به خوبی ادراک و به صورت رفتار درآید، یعنی تأثیر مطلوبی در رفتار فرد بر جای گذارد، می‌تواند راهگشا و مؤثر واقع شود.
از ویژگی‌های همسر ناسازگار، مشاجره و درگیری‌های زیاد و بیش از اندازه با اطرافیان، به ویژه با شریک زندگی‌اش است. در این مورد باید نکاتی را در نظر داشت. عمده‌ترین نکته این است که در صورت امکان درگیری با همسر ناسازگار به حداقل ممکن کاهش یابد. در این ارتباط باید موارد زیر را مورد توجه قرار داد.
1- به طور معمول ارتباط همسر ناسازگار با دیگران، به ویژه با همسر خود، به دلیل کم رشدی و آسیب‌خورده و مشکل‎دار بودن از نظر رفتاری و شخصیتی، توأم با درگیری است.
2- درگیری با همسر ناسازگار را نمی‌توان با منطق برطرف نمود.
3- میزان درگیری‌های همسر ناسازگار به مراتب بیشتر از همسران عادی است.
4- درگیری‌های بیش از اندازه با همسر ناسازگار به ندرت برنده، ولی بازنده همیشه خواهد داشت.
5- درگیری با همسر ناسازگار به مراتب بیش‌تر از یک همسر عادی توان، نیرو و اعصاب شخص درگیر را به کار می‌گیرد.
6- درگیری بیش از اندازه، مانع از یافتن راه حل و بهبود اوضاع خانواده می‌شود.
در ارتباط با موارد یاد شده توضیحاتی ارائه می‌گردد:
1- به طور معمول ارتباط همسر ناسازگار با دیگران، به ویژه با همسر خود، به دلیل کم رشدی و آسیب خورده و مشکل دار بودن از نظر رفتاری و شخصیتی توأم با درگیری است.
کم رشدی و آسیب در رفتار، رنجش‌هایی را برای همسر ناسازگار به همراه دارد. او توان برطرف کردن مشکلات را ندارد و همواره گذشته‌ها، وقایع و اموری هستند که از درون او را می‌آزارند. به نحوی که توان شناخت، تحلیل و برطرف نمودن آن‌ها را ندارد. گاهی نیز افکار اشتباهی به ذهن او خطور می‌کند، مبنی بر این که می‌تواند به تنهایی مشکلات خود را حل کند، ولی توان انجام چنین کاری را ندارد. در شرایطی که پی می‌برد گذشت زمان و تلاش‌های او کاری از پیش نمی‌برد، رنجش‌هایش بیشتر می‌شود. رنجش‌های درون او خواه ناخواه به بیرون و اطرافیان سرایت می‌کند. به همین دلیل شریک زندگی همسر ناسازگار، که از هر لحاظ به او نزدیک‌تر و در معرض کلیه‌ی نابسامانی‌های درونی و رفتاری اوست، از این شرایط بی‌نصیب نمی‌ماند. بنابراین همسر ناسازگار بیشترین درگیری را معمولاً با همسر خویش دارد.
به عبارت دیگر، یکی از ره‌آوردهای زندگی در کنار همسر ناسازگار، درگیری‌ها، نزاع‌ها و مرافعه‌های بسیار آن است. یکی دیگر از دلایلی که باعث چنین درگیری‌هایی می‌شود، آن است که معمولاً همسران با یکدیگر رودربایستی ندارند و به راحتی واکنش‌های خود را بدون سانسور نسبت به هم بروز می‌دهند.
در این رابطه، نکته‌ی مهم آن است که آسیب در رفتار یا روان رنجوری جنبه‌ی مسری دارد و اطرافیان را هم به چنین امری مبتلا می‌کند. در این میان فرزندان آسیب پذیری بیشتری در مقایسه با بزرگ سالان دارند. در درجه‌ی بعد، شریک زندگی همسر ناسازگار، در معرض آسیب رفتاری او قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، همسر ناسازگار مشکلات خود را به دیگران، خصوصاً همسر و فرزندانی که دوستشان دارد، منتقل می‌نماید. عمده‌ترین عاملی که باعث انتقال آسیب‌های رفتاری می‌شود، درگیری‌های بیمارگونه و ناسازگارانه است. همین درگیری‌هاست که همسر، فرزندان و اطرافیان را دچار مشکل می‌نماید.
یکی از نشانه‌های انسان سالم، توانایی او در ایجاد ارتباط سالم با اعضای خانواده، انسان‌ها و جهان هستی است. انسان ناسالم و آسیب خورده از نظر رفتاری، ناتوان از ارتباط برقرار کردن است. البته او ارتباط برقرار می‌کند، ولی این ارتباطی است که صرفاً برای مقاصد خاصی صورت می‌گیرد. او به دلیل این که نمی‌تواند به درک درستی از خود برسد، ناتوان از درک دیگران است و از این رو نمی‌تواند ارتباط سالم و کارآمدی نیز با اطرافیان خویش برقرار کند. همین امر، عامل بسیاری از سوء تفاهم‌ها، منازعه‌ها و درگیری‌ها می‌شود.
افراد سالم درگیری‌های مداومی با اطرافیان خود ندارند و قادر به ایجاد ارتباط سالم هستند و می‌توانند منظور خود را به دیگران تفهیم نمایند. از آن جا که افراد سالم می‌توانند منظور و مقاصد دیگران را به درستی بفهمند، بسیار کمتر از افراد آسیب خورده و روان رنجور، موجب درگیری می‌شوند. اموری که معمولاً در افراد سالم، با مشکل چندانی روبرو نمی‌شوند، در افراد ناسالم، خصوصاً همسر ناسازگار، با مشکلات بسیاری توأم است.
آقایی 35 ساله به نام محسن به مرکز مشاوره مراجعه نمود. حدود 2 سال از ازدواج او با همسر 34 ساله‌اش به نام فرشته می‌گذشت. فرشته قبلاً ازدواج کرده بود و از همسر سابقش پسری 9 ساله داشت که با والدین همسر پیشین زنگی می‌کرد. فرشته هفته‌ای یک بار پسرش را ملاقات می‌کرد. همین امر موجب بروز مشکلات بسیاری میان آن‌ها شده بود. محسن معتقد بود که او و فرشته هیچ مشکلی با یکدیگر ندارند، غیر از مشکلاتی که فرزند خانمش به وجود آورده است. گفتنی است که آنها مشکلات متعددی با یکدیگر داشتند و بر سر جزیی‌ترین امور درگیری‌های بسیاری میان آنها ایجاد می‌شد. والدین فرشته نیز موافق ادامه‌ی زندگی آن‌ها نبودند.
در نهایت آن‌ها از یکدیگر طلاق گرفتند. فرشته چند سال بعد مجدداً به مرکز مشاوره مراجعه نمود. او سؤالاتی در ارتباط با امور تربیتی فرزندش داشت. پس از جدایی از محسن، ازدواج کرده بود. ولی دیگر از درگیری‌های زیاد و بیش از اندازه در زندگی‌اش خبری نبود.
او خاطر نشان کرد که حالا متوجه می‌شوم که بسیاری از مشکلات و درگیری‌هایی که با محسن داشتم، در واقع اصلاً مشکلی نبود. البته دو ماه پس از این که آن‌ها از هم جدا شدند، محسن به تنهایی به مرکز مشاوره مراجعه کرد. او دچار بی‌قراری، افسردگی و ناراحتی‌های مختلفی پس از طلاق شده بود. او نابسامانی‌های درونی و عاطفی بسیاری را با خانواده‌اش در دوران رشد تجربه کرده بود. او نتوانسته بود پی به وجود چنین مشکلاتی ببرد. در واقع مشکلات موجود در خانواده‌ی پدری مانع از رشد عاطفی، رفتاری و شخصیتی او شده بود. به دلیل این که او بالغ نشده بود، نمی‌توانست با همسرش در حد یک فرد بالغ ارتباط برقرار نماید.
به خاطر می‌آورم که در یکی از جلسات پس از طلاق، به محسن گفتم که مشکل او فرزند همسرش نبوده، بلکه مشکل او درونی و کم رشدی بود که او بدان مبتلا شده بود. به عبارت دیگر، مهارت‌های او در حد یک فرد متأهل نبود. او توان درک همسرش را نداشت و نتوانسته بود همسرش را درک کند و ارتباطی کارآمد با وی برقرار نماید. از دید آسیب شناختی مشکل او اختلال شخصیتی بود که بدان مبتلا شده بود. پس از بیان این مطالب، او پس از سکوتی طولانی در حالی که سرش را پائین انداخته و به فکر رفته بود، به من نگاه کرد و با حرکات سر صحبت‌های مرا تأیید کرد.

بیشتر بخوانید: ده توصیه به خانم ها که باید در روابط با شوهر خود آنها را رعایت کنند


2- درگیری با همسر ناسازگار را نمی‌توان با منطق برطرف نمود.
به دلیل آسیب‌هایی که در رفتار همسر ناسازگار وجود دارد، رنجش‌ها، ناراحتی‌ها و گذشته‌های دردناک، به نحوی هدایت کننده‌ی افکار، اعمال و رفتار او هستند. در چنین وضعیتی، عواطف بر او حاکم و منطق او ضعیف و سست است. به همین دلیل اطرافیان او نمی‌توانند به خوبی با وی ارتباط برقرار نمایند. دام بسیار بزرگی که بعضی از همسران در آن گیر می‌افتند و آسیب‌های بی‌شماری را از آن بابت متحمل می‌شوند، وارد شدن از طریق منطق با کج‌رفتاری‌های همسر ناسازگار است. چنین رویکردی، نه تنها نتایج کارآمدی را به همراه ندارد، بلکه شرایط بسیار آزاردهنده‌ای را برای هر یک از طرفین ایجاد می‌نماید.
اغلب مواقع فردی که به مرکز مشاوره مراجعه و از درگیری‌های متعدد با همسر ناسازگار صحبت می‌کند، در حالی که او در مورد بی‌منطق بودن رفتارها، برخوردها و درگیری‌های همسرش صحبت می‌نماید، وقتی به او خاطر نشان می‌کنم که "تو با منطق حریف او نمی‌شوی!" پس از سکوت و تأملی در ادامه می‌گوید "بله درست است صحبت منطقی در او تأثیری ندارد. زیرا سال‌ها تلاشم در این مسیر بی‌نتیجه بوده و او فقط همان حرف‌های خودش را تکرار می‌کند."
چنان‌چه همین امر برای فردی که با رفتارهای کج منشانه و ناسازگارانه‌ی همسرش روبروست، تفهیم شود و به صورت رفتار درآید و با منطق به رویارویی با رفتارهای ناسازگارانه‌ی همسرش نرود، آرامش بیشتری را تجربه خواهد نمود. البته باید خاطر نشان شود که چنان‌چه همسر ناسازگار تحت تأثیر ناراحتی‌ها و مشکلات درونی و اختلال رفتاری‌اش نباشد، می‌توان از طریق منطق با وی ارتباط برقرار نمود. ولی در شرایطی که ناسازگاری‌ها بروز می‌کند، منطق او تعطیل می‌شود. این نکته را همیشه بایستی در نظر داشت که نباید با منطق به رویارویی با درگیری‌های همسر ناسازگار رفت. زیرا ناآرامی و کج رفتاری‌های همسر ناسازگار اغلب مواقع از منطق پیروی نمی‌کند، بلکه نابسامانی‌های درونی او هدایت کننده ناسازگاری هایش است.
3- میزان درگیری‌های همسر ناسازگار به مراتب بیشتر از همسران عادی است.
یکی از علائمی که همسران سالم از ناسالم را تفکیک می‌نماید، مقدار و شدت درگیری‌هایی است که آنها با یکدیگر دارند. در ارتباط با درگیری همسران دو نکته بسیار مهم در نظر گرفته شود. یکی تعداد و دفعات درگیری آن‌ها و مورد دیگر شدت درگیری و منازعه آن‌هاست.
برای مثال همسرانی که در طول یک ماه، یک بار با یکدیگر اختلاف و درگیری پیدا می‌کنند، به مراتب از سلامت ارتباطی و رفتاری بهتری برخوردارند تا همسرانی که در طول یک ماه 5 تا 6 بار با یکدیگر مرافعه دارند. ناگفته پیداست که زوج‌ها هر قدر بیشتر با هم مشاجره داشته باشند، ناآرامی، ناخشنودی و نارضایتی بیشتری را نیز تجربه خواهند نمود. بنابراین تعداد دفعات درگیری، از عوامل بسیار مهم در تشخیص سلامت یا آسیب خوردگی همسران است.
مورد دیگر، شدت درگیری‌ها است. به عنوان مثال، دو زوج را در نظر بگیرید که هر دو در طول یک ماه یک بار با یکدیگر اختلاف و درگیری داشته باشند. درگیری زوج اول با کمی مشاجره‌ی کلامی و بگومگو پس از 20 الی 30 دقیقه پایان می‌گیرد. پس از آن هم تا یکی دو ساعت یا حداکثر حدود یکی دو روز با یکدیگر کم صحبت و سرسنگین می‌شوند. سپس ارتباط‌شان با یکدیگر به حالت عادی و طبیعی می‌رسد، ولی زوج دیگری هم ماهی یک بار با یکدیگر مرافعه و درگیری پیدا می‌کنند، به نحوی که طی درگیری صدای‌شان بالا می‌رود و گاهی طی مشاجره بر سر یکدیگر فریاد می‌کشند و از ناسزا و کلمات توهین آمیز استفاده می‌کنند. ادامه‌ی مشاجره نیز ممکن است با برخورد فیزیکی و ضرب و جرح همراه باشد. چنین زوجی با این که در طی ماه یک بار مرافعه و درگیری دارند، ولی شدت درگیری میان آنها زیاد است، به نحوی که آثار زیان بارتری را به همراه دارد تا زوج اولی که یک بار در طول ماه درگیری دارند، ولی شدت درگیری‌شان به مراتب کمتر است. چنین اختلافی، آسیب‌های به مراتب کمتری را در پیش دارد. به عبارت دیگر، چنین زوجی همسرانی سالم‌تر هستند. از این رو، هر چه شدت درگیری همسران کمتر باشد، آن‌ها از سلامت ارتباطی نسبتاً بیش تری برخوردار هستند.
در مجموع همسر ناسازگار، در زندگی با خانواده‌ی خود درگیری‌های بیشتری را، به ویژه با همسر دارد، که بعضی مواقع نیز به دلیل تکرار بیش از حد کار به خشونت و درگیری جسمانی نیز کشیده می‌شود. به همین دلیل می‌توان با خودداری از درگیری‌های بی‌مورد و نابجا و بیش از حد، مانع از شدت کشمکش‌ها و آسیب‌های ناشی از آن شد.
4- درگیری‌های بیش از اندازه با همسر ناسازگار معمولاً به ندرت برنده، ولی همیشه بازنده خواهد داشت
گاهی اوقات برای احقاق حق و برای رفعه شبهه و روشن شدن موضوع نیاز است که با گفت و شنود بر سر موضوعی با فردی یا جمعی صحبت نمود و به توافق لازم رسید. البته گاهی نیز کار به مرافعه کشیده می‌شود. حتی سالم‌ترین افراد نیز، گاهی با دیگران درگیری و مرافعه پیدا می‌کنند. چنین مواردی نیز خواه ناخواه پیش می‌آید، ولی بایستی تلاش نمود تا مرافعه و درگیری‌ها را در حداقل ممکن نگه داشت.
البته تفاوت عمده‌ای میان درگیری با صحبت و گفت و شنود منطقی جهت حل موضوع وجود دارد. در شرایطی که کار به جدل و کشمکش کلامی کشیده می‌شود، ادامه دادن آن کارایی و سودی به دنبال ندارد. زیرا در حالت درگیری و جدل، هر فردی به دنبال این است که حرف و منظور خود را به طرف مقابل بقبولاند. در چنین وضعیتی معمولاً گوش شنوایی وجود ندارد و دو طرف درگیر فقط در پی اثبات حرف خودشان هستند. یکی از بیراهه‌هایی که در مشاوره با همسران وجود دارد، آن است که درگیری‌های همسران، در مرکز مشاوره نیز ادامه یابد. زیرا آن‌ها معمولاً در کشمکش‌هایی که با یکدیگر دارند تجربه‌ی کافی دارند و از توانایی‌های لازم برای ادامه‌ی چنین درگیری‌هایی حتی در مرکز مشاوره و در حضور مشاور خانواده برخوردارند.
بنابراین هنگامی که بحث و مذاکره به جدل تبدیل می‌شود، بایستی از آن اجتناب کرد. زیرا در حالت جدل، مسیرهای ارتباطی و تفاهم بسته می‌شود و هر فردی قصد دارد که حرف خودش را به طرف مقابل تفهیم و تحمیل کند. با توجه به این امر، حتی در شرایطی که فرد با همسری ناسازگار نیز روبرو نیست، در وضعیتی که گفتگو و مباحثه به جدل تبدیل می‌شود، بایستی از آن اجتناب کرد.
ارتباط همسر ناسازگار با همسر خود، با توجه به وضعیت رفتاری و شخصیتی که دارد بیشتر به جدل، جدال و درگیری منجر می‌شود. از آن جا که درگیری و جدل جزیی از سرشت و وجود همسر ناسازگار است، همسری که وارد چنین درگیری شود، در نهایت بازنده خواهد بود. بنابراین بایستی از آن اجتناب نمود.
5- درگیری با همسر ناسازگار به مراتب بیشتر از یک همسر عادی، توان، نیرو و اعصاب را به کار می‌گیرد
همسر ناسازگار، به دلیل سابقه‌ی طولانی از بدرفتاری‌ها نسبت به همسر خود، در شرایطی که با شریک زندگی خویش درگیر می‌شود، شرایط آزاردهنده و توان فرساتری را به وجود می‌آورد. البته نفس مشاجره و درگیری همسران مقداری از توان و نیروی ذهنی و فکری زوجین را مصرف می‌کند. آن‌ها که سابقه و تجربه‌ی درگیری با همسر را دارند، به خوبی آگاهند که بعد از هر مشاجره و درگیری تا ساعت‌ها، روزها و حتی در مواردی که شدت درگیری بیشتر بوده، تا هفته‌ها، حالت طبیعی ندارند. زمان قابل توجهی بایستی سپری شود تا شخص پس از درگیری با همسر به حالت عادی برسد و به دلیل این که همسر ناسازگار حرکات و رفتارهای آزاردهنده بیشتری دارد و هم چنین سوابقی از ناراحتی‌ها را نیز برای همسر به وجود آورده است، درگیری با او ناراحتی، رنجش و آسیب‌های به مراتب بیشتری را به همراه دارد.
6- درگیری بیش از اندازه مانع از یافتن راه حل و بهبود اوضاع خانواده می‌شود
درگیری‌های بیش از اندازه، توان ذهنی همسران را به نحوی شدید و فرسایشی مصرف می‌کند. این امر به شیوه‌های مختلف مانع از بهبود اوضاع و شرایط زندگی مشترک می‌شود، یکی از موارد عمده‌ی آن صرف اوقاتی است که می‌تواند باعث ساختن و سازندگی شود و به آزار، اذیت و متقاعد نمودن یکدیگر، بر این اساس که "حرف، صحبت و شیوه‌ی رفتار و زندگی من درست‌تر است"، به مصرف می‌رسد.
نکته‌ی دیگر که باید در رویارویی با همسر ناسازگار در نظر گرفته شود، این است که همسر ناسازگار معمولاً توان بیرون کشیدن خویش از مشکلات را ندارد. همسری که از نظر رفتاری و شخصیتی سالم‌تر است، بایستی کار و تلاش لازم را از خود ارائه نماید تا بتواند مسیری مناسب را بیابد و بار مشکلات را ابتدا از خودش و سپس سایر اعضای خانواده کمتر کند.
هم چنین مشغول شدن بیش از اندازه در منازعه‌ها و درگیری‌ها، نیروی فکری و ذهنی هر دو همسران و سایر اعضای خانواده را مصرف می‌نماید. چنین شرایطی اجازه نمی‌دهد که نیروی ذهنی فردی که با همسری ناسازگار مواجه است، صرف اموری مفیدتر شود.
برای مثال، خانمی به نام مهین 48 ساله، به مرکز مشاوره مراجعه کرد. وی 3 فرزند داشت و چند سالی بود که از شوهرش طلاق گرفته بود. طی صحبت‌هایش خاطر نشان کرد که اگر بخواهم زندگی ام را در یک جمله خلاصه کنم، این است که "در تمام طول مدت زندگی با همسر سابق به مدت 25 سال در جنگ و ستیز بودیم. در طول زندگی به یکدیگر آسیب زدیم و سوهان روح همدیگر بودیم."
فردی که با همسری ناسازگار روبرو است، چنان‌چه نیروی فکر و ذهن خویش را صرف درگیری‌های بیش از اندازه با همسر ناسازگار بنماید، از بهبود یافتن و بهتر نمودن وضع خود نیز باز می‌ماند. از این که چه کند تا در چنین شرایطی بتواند وضعیت خود را بهبود و ارتقا بخشد، باز می‌ماند. به عبارت دیگر، رشد و پیشرفت وی مختل می‌شود. این نکته را حتماً باید در نظر داشت که نباید در دام و تله درگیری‌های بیش از حد با همسر ناسازگار قرار گرفت. سعی و تلاش بایستی بر این باشد که نیروی ذهن و فکر صرف اموری سازنده‌تر و مفیدتر واقع شود.
منبع مقاله :
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط