با توجه به وضع دنیای امروز که دنیای مدرن تمام آلودگی خود را در پشت نقابی از زیبایی عرضه می کند بهترین کار توجه دادن به نگاه توحیدی است. با وارد کردن تمام هستی به حیطه ریاضیات نگاه به عالم، از انسان تا گیاه و جماد ماشین خواهد بود. از دیدگاه اسلامی نگاه حاکم بر روش شناختی، ارزش شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و دیگر امور، حق بودن است. یکی از ویژگیهای فلسفه معرفت اسلامی، این است که مباحث این علم، با هستی شناسی علم ارتباط جدی داشته است. در این رویکرد منافع گروه های ذی نفع به هر قیمتی نخواهد بود و بلکه تمام معیارها از هستی تا انسان تا معرفت مورد تاکید قرار گرفته است. در دیدگاه فلسفه اسلامی در این خلقت عالم انسان دارای جایگاه خاصی است. با این وجود محور تمام خلقت خداوند است. انسان موجودی دو ساحتی و متشکل از روح و جسم است. در بعد مبانی ارزش شناختی ارزشهای الهی به دو دسته حقوقی و اخلاقی تقسیم می شوند. ارزشهای حقوقی، مجموعه قواعد و مقررات الزامی نهادها و سازمانهایی است که بر رفتار اجتماعی انسان حکومت میکند و ارزشهای اخلاقی، مجموعه فضایل و بایستههای فطری است که ایمان و تعهد وجدانی ضامن حفظ، رشد و شکوفایی آنهاست. از نظر معرفت شناختی نیز بینش و اعتقاد توحیدی به این معنی است که انسان همه هستی خود را در قبضه حق بیابد و بر اساس احکام الهی عمل کند و بر مبنای اعتقاد توحیدی بیندیشد و حوادث را تجزیه و تحلیل کند.
تعداد کلمات 3463/ تخمین زمان مطالعه 18 دقیقه
مقدمه
تا نگاه ما به عالم و آدم، همان نگاهی باشد که غرب در چشم و دل و عقل ما انداخته است، هر قدمیکه بر میداریم، ناخواسته به غرب نزدیک میشویم. آزادشدن از نگاه فرهنگ غربی، اولین قدم مهمی است که باید برداشته شود و به همین جهت هم مشکلترین قدم محسوب میشود. وقتی مدرنیته را بیرون از منظر مدرنیته نگاه کردیم، مطمئن باشید مدرنیته رنگ دیگری خواهد داشت؛ غیر از آنچه خودش برای خودش تعریف کرده است.
فرهنگ مدرنیته طبیعت را یک موجود مرده و بیجان تصور کرد و در نتیجه بدون هیچ ملاحظه ای به میل و دلخواه خود هر طور خواست با آن برخورد کرد. حالا هم که با بحران بی سابقه زیست محیطی روبرو شده است، به طوری که حیات کل زمین را تهدید میکند، هنوز هم از اینکه ببیند علت واقعی مشکل کجاست، طفره میرود. به جای آنکه مشکل را در تقدسزدایی تدریجی از طبیعت بداند، میخواهد با ادامه مدرنیته و با اختراع ابزارهای جدید و تسلط بیشتر بر طبیعت مشکل را رفع کند؛ بدون توجه به معنویتی که موجب کنترل هوسها میشود. واقعیات آشکار قیامت و معنویت مانع از آن میشود که انسانها همه چیز را فدای زندگی دنیوی خود بکنند و گرفتار این همه پیامدهای مهلک شوند؛ در واقع پسامدرن نمیگوید: مدرنیته بی خود و بی معنی است؛ بلکه میگوید راه تحقق آن وعدههایی که مدرنیته داده است، در دستان ماست. باید منتظر فردا و پس فردا بود تا تفکری ناب بیاید و بشر را نجات دهد.[2]
اینجاست که جایگاه نگاه اسلامی به علوم انسانی معلوم میشود. حال باید دید چگونه میتوان با تبیین مبانی فلسفی اسلام نظریات را متحول کرد و در نتیجه بشر را از این بنبستهای موجود نجات داد.
تفکر توحیدی چیزی نیست که در کنار زندگی باشد؛ بلکه بصیرتی است که همه زندگی را در بر میگیرد؛ به طوری که با آن بصیرت هر چیز معنی و شخصیت خاص خود را داراست. بر اساس آیه چهل سوره یوسف که میفرماید: «إن الحُکم الا لله»، یک کس است که تعیین میکند چگونه عمل کن و به سوی چه مقصدی رهسپار باش، و آن «الله» است و هر مکتب و فردی ادعایی غیر از این داشته باشد، آن مکتب یا شخص مدعی دغلکاری است که جای خدا نشسته است و میخواهد با نفی خدای واقعی، خودش بر ما خدایی کند؛ حال چه به صورت بتپرستی دوران جاهلیت و چه به صورت بتپرستی مدرن. بنابراین اصل حاکم بر روش شناختی، ارزش شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و دیگر امور، حق بودن است و در مقابل آن جبهه باطل قرار دارد. علم بشری هراندازه هم پیشرفت کند، مگر میتواند جایگاه بشر را در هستی بشناسد و هدفهای عالیه او را برایش مشخص کند؟ حضرت یوسف(ع) همین نکته را یادآوری کردند که فقط حکم از آن خداست و او میتواند افقی که انسانها باید به سوی آن رهسپار شوند، بنمایاند. سپس در ادامه میفرماید: «ذلک الدین القیم»: تنها این راه و روش، راه و روش پایدار و پابرجاست.[3]
مبانی هستی شناختی
اراده عمومی بشر در فرهنگ غربی به این نتیجه رسید که راه زمین از آسمان بریده است و خدا با بشر گفتگویی ندارد و ما باید امور خود را با عقل بشری یا مکتب «راسیونالیسم» سر و سامان دهیم. اما حضرت یوسف در آیه ۴۰ سوره یوسف بینش توحیدی را بیان میکند و علت سرگردانی ملتها را در پرستیدن چیزهایی معرفی میکند که با خیالات خود ساختهاند و اسمهایی که خودشان بر آنها گذاردهاند؛ اراده عمومی بشر در فرهنگ غربی به این نتیجه رسید که راه زمین از آسمان بریده است و خدا با بشر گفتگویی ندارد و ما باید امور خود را با عقل بشری یا مکتب «راسیونالیسم» سر و سامان دهیم. اما حضرت یوسف در آیه ۴۰ سوره یوسف بینش توحیدی را بیان میکند و علت سرگردانی ملتها را در پرستیدن چیزهایی معرفی میکند که با خیالات خود ساختهاند و اسمهایی که خودشان بر آنها گذاردهاند؛ بدون آنکه هیچ حقیقت و واقعیتی داشته باشند؛بدون آنکه هیچ حقیقت و واقعیتی داشته باشند؛ لذا از طریق پرستیدن آنها به گرد اهداف وهمیخود میگردند؛ زیرا واقعیت مطلق مربوط به «واحد قهار» اوست و هر چیزی هم که واقعیت دارد، پرتو نور وجود حضرت ربالعالمین است و چیزی در عرض وجود خدا وجود ندارد تا بتوان به عنوان وجودی مستقل از کمالات آن بهرهمند شد؛ حال چه آن چیز بت باشد و چه پول و ثروت و چه تکنولوژی و مدرن ترین ابزار، هیچ کدام نمیتواند جای معبود یگانه عالم هستی را بگیرند. با توجه به تذکارهای قرآن نسبت به روانکاوی تمدنهای گرفتار بتپرستی، میتوان فهمید اگر معبودهای وهمی را به جای خدای حقیقی قرار دادیم، با همان سرگردانی روبرو میشویم که جهان امروز از طریق هدف قراردادن مدرنترین فناوری برای خود به وجود آورده است. انسان متجدد هر روز به دنبال مدرنترین ابزار است و هیچ وقت هم ارضا نمیشود و حضرت یوسف تا با مخاطب قرار دادن دو زندانی، به همین نکتهاشاره کرد: آیا معبودهای متفرق بهتر و نتیجه بخشترند یا خدای واحد قهار؟ ما موقعی تأثیر و برکات زندگی توحیدی را میفهمیم که متوجه باشیم زندگی غیرتوحیدی چگونه ملتها و خانوادهها را ویران کرده و فروپاشیده است، و اگر خداوند چنین بصیرتی به ملتی داد، معلوم است سینه آن ملت را برای فهم توحیدی گشوده است.[6]
بر این اساس، هرگز کسب منافع گروههای ذینفع به هر قیمتی نخواهد بود؛ بلکه باید در جهت کسب رضایت حضرت حق باشد؛ برای مثال محیط زیست نیز جزو اعضای ذینفع است؛ همچنین ملائکه در این نظام فکری دارای جایگاه ویژهای هستند. نظام اجتماعی اسلام، معتقد است: واقعیاتی خارج از معرفتهای عادی بشری وجود دارد که قابل شناخت و شناساندن هستند؛ از آن جمله: وجود، حقیقتی واحد و اصیل و دارای مراتب متعدد مادی و مجرد، متغیر و ثابت، علت و معلول، حادث و قدیم، واجب و ممکن است. عالم ماده، عالم تغیر است. این حرکت در اعراض و جواهر جسمانی، توسط علت مجرد و ثابت ایجاد میشود. موجودات مادی، به جهت حرکت جوهریشان، حادث به حدوث زمانی و محتاج به قدیم بالذاتاند. همه موجودات مادی و مجرد(غیر از حق تعالی)، ممکن الوجود هستند که در اصل وجود و بقای خود، نیازمند واجبالوجود بالذاتند. چگونگی تأثیرگذاری علت در معلول و نیازمندی معلول به علت، همواره به یک صورت نیست؛ از این رو علت، اقسام متعددی همچون علت حقیقی و علت اعدادی یا علت مادی، علت صوری، علت غایی و علت فاعلی دارد. سلسله همه علتهای ممکن به واجبالوجود ختم میشود و تمامی ماسوای حق تعالی، شأنی از شئون او و عین تعلق، فقر و ربط به حقیقت او هستند.[7]
مبانی انسان شناختی
خداوند متعال، آفریننده، حاکم مطلق بر هستی و انسان و محور همه جهان است. پس همه مخلوقات از جمله انسان و تمامی فعالیتها و دستاوردهای او، نسبت به خداوند متعال هیچ استقلالی ندارند و عین فقر، نیاز و وابستگی به او هستند. اگر انسان این مطلب را درک کند، موقعیت و جایگاه خود در هستی و چگونگی انجام رفتارهای فردی و اجتماعی در مسیر قرب به خداوند سبحان را مییابد. آدمی دارای دو ساحت جسمانی و روحانی(مادی و ملکوتی) است. بعد روحانی انسان، اصالت و هویت واقعی انسان را تشکیل میدهد و حیات واقعی و تدبیر بدن را بر عهده دارد. روح، حتی پس از جداشدن از بدن به حیات خود ادامه میدهد. امتیاز انسان بر سایر حیوانات، مدیون ویژگیهای انسانی و روحانی اوست که خاستگاه ارزشهای معنوی و الهی به شمار میرود. ساحت مادی انسان، زمینه ساز و ابزار رشد و کمال معنوی و سعادت جاودانه اوست. نیتها و اعمال نیک و بد انسان در زندگی فردی و اجتماعی به تدریج، هویت مثبت یا منفی او را شکل میدهد و او را به عالیترین یا نازلترین مراتب هستی میرساند. خداوند، انسان را با طبیعتی حیوانی و فطرتی ملکوتی آفریده است. به اقتضای طبیعت حیوانی، موجودی حریص، ظلوم، جهول، عجول و... است و به اقتضای فطرت ملکوتی، دارای ادراکات و گرایشهایی چون خداشناسی، خداجویی، خداپرستی، عدالتخواهی، کمالطلبی، خیرخواهی و حقیقت جویی است. آفرینش فطری انسان به گونه ای است که برای تکامل و هدایتش به دین الهی نیاز دارد و بدون دخالت عوامل انحرافی و بیرونی، پذیرای آن است.
مبانی ارزش شناختی
ارزشهای اخلاقی، مجموعه فضایل و بایستههای فطری است که ایمان و تعهد وجدانی ضامن حفظ، رشد و شکوفایی آنهاست. ارزشهای حقوقی اسلام، از یک سو نگهبان و پاسدار ارزشهای اخلاقی است و از سوی دیگر با تبدیل پارهای از توصیههای اخلاقی به قاعدههای الزامی حقوقی، تحقق آنها را در جامعه تضمین میکند و نظام زندگی اجتماعی را به گونه ای سامان میبخشد که فرصت رشد و خودسازی معنوی و سیاسی برای همه وجود داشته باشد. قرآن میفرماید: «و ما اوتیتم من شیء فمتاع الحیاة الدنیا و زینتها و ما عند الله خیر وابقی افلا تعقلون» (قصص: ۶۰) علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرمایند: آنچه از متاع زندگی دنیا به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است و زندگی دنیایی آنها را زینت داده؛ یعنی همان زندگی زودگذر به اینها ارزش داده است؛ در حالی که آنچه نزد خداست و در اثر هدایت الهی به دست میآورید، دارای نتیجه پایدار است. اگر انسان از وهمیکه در اثر مقصد گرفتن زندگی دنیایی است، رها شود، متوجه این حقیقت بزرگ میشود که نه این ابزارهای به ظاهر زیبا برای او پایدار است و نه نیاز او به آنها جاودانه است. بشر در زندگی دنیایی بر اساس نیازهای این زندگی ابزارهایی برمیگزیند تا بتواند زندگی کند؛ ولی در قیامت و در آن شرایط جدید، نیازهای دیگری دارد که این ابزارها نمیتواند آنها را برآورده کند. حال اگر زندگی انسان آخرتی شد و نظر جان خود را به حقایق پایدار ابدیانداخت، دیگر آنچه برای زندگی دنیایی جذاب است، نمیتواند برای او جذاب باشد و او را فریب دهد. عنوانهای اعتباری همه با ظهور قیامت رخت بر میبندد و هیچ میشوند.[9] هم اکنون نیز به هماناندازه که نظرمان به هدف حقیقی، یعنی خداوند باشد، متوجه مجاز بودن اعتباریات خواهیم شد و در عین استفاده از آنها، آنها را حقیقی نمیدانیم[10] اما ولتر[11] میگفت: هیچ چیز مقدس نیست و هیچ چیز ارزش آسمانی ندارد. معنویت همان چیزی است که انسانها میپسندند. معنی جمله او این است که معنویت امری نسبی است و به افراد بستگی دارد. با نگاه ولتر هدف توحیدی به کلی از منظر فرهنگ غربی زدوده شد و روحیه تصرف هرچه بیشتر در طبیعت با محوریت انسان به جای خدا جایگزین آن شد.[12]
مبنای معرفت شناختی
مبنای روششناسی (روش فهم پدیدهها)
اندیشمندان مسلمان معتقدند: علوم اجتماعی غربی جهان شمول نیست و تنها نگرش فلسفی و ایدئولوژیکی موجود در غرب را بیان میکند و بسیاری از پژوهشهایی که با عنوان پژوهش علمیدرباره مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روانشناسی معروف شدهاند، مواضع فلسفی و ایدئولوژیکی را در قالب همان دیدگاههای مادی گرایانه و یا ایدئالیستی منعکس میکنند؛ در نتیجه، این دو مکتب به ابزار تحلیلی مبدل شدند، و درست در همین زمینه است که اندیشه اسلامی به نقد علوم اجتماعی میپردازد.[14]
هیچ فرضیه ای بدون پیش فرضهای معرفتشناسانه شکل نمیگیرد. فلسفه معرفت، عامل یافتن معیار سنجش به صورت ضابطه مند است؛ چه در علوم فلسفی و کلامیو چه در علوم تجربی و طبیعی. با تکیه بر نظام کامل معرفت شناسی و با بهره وری از مبانی محکم و منطقی، میتوان پاسخ پرسشها و راه حل مناسب مسائل مختلف واشکالات مکاتب مختلف را یافت و با تکیه بر معیار صحیح معرفت،اندیشه صحیح و کارگشا را برگزید. علت بسیاری از تحیرها، شکاکیتها و نسبی گراییها و... نبود یا ضعف فلسفه معرفت و معرفت شناسی است.[15] بنابراین با داشتن یک نظام معرفتی صحیح و ضابطه مند، میتوان روش صحیح را برگزید. در پرتو چنین شناخت صحیح و ضابطه مندی است که به نتایج اثربخشی خواهیم رسید. فلسفه معرفت اسلامیدر واقع یک روش صحیح و کاملا اسلامیاست که با وجود پیروی از وحی، نقش عقل بشری را نادیده نمیگیرد. معرفت شناسی اسلامیدر حقیقت توانایی و دستاوردهای علمیو تمدن صحیح انسانی را متجلی میسازد و پس از پالایش و محک زدن با ارزشها، اهداف و مبانی اسلامی، آن را به جامعه عرضه میدارد.[16] اسلام همواره با شکاکیت و نسبی گرایی مخالف بوده، واقع گرا و دارای معیار تشخیص معرفت صحیح است؛ بنابراین معرفت شناسی سوفسطائیان و کانت و پوزیتویستها را نمیتوان اسلامیدانست.[17] فلسفه معرفت اسلامینه تنها یک مجموعه از ارزشها و ایدهها یا تراوشهایاندیشه فردی یا میراث فرهنگی و تاریخ، بلکه راهی برای پرورش تفکر متدیک علمییک مسلمان در تمام زمینههای علوم و معارف اجتماعی، انسانی، طبیعی و تجربی است. بدین دلیل، امروزه باید فلسفه معرفت اسلامیسرلوحه تمام اولویتهای جامعه اسلامیباشد تا روشاندیشه اسلامیرا دگرگون سازد.[18]
در نظریه معرفت اسلامی، الگوی معرفتی وحیانی بر روند الگوی معرفتی بشری چیره شده است و به آنها خط و جهت میدهد... . الگوی معرفت علمیتجربی پیوسته و همگام با تحولاتی که در قابلیتها و تواناییهای انسان در هر عصری رخ میدهد، در معرض تغییر و بازنگری است.[19] از این رو روششناسی نظریههای علمی، مخصوصا در حوزه علوم اجتماعی انسانی بر موضوع معرفت شناسی تکیه میزند و به عبارتی منشأ بروز و تشتت نظریههای علمیدر این حوزه، از اختلاف نظر و دیدگاه در معرفت شناسی نظریه پردازان و نظریه شان سرچشمه میگیرد. بر اساس برگیری روش هستی شناسی و معرفت شناسی و انسان شناسی توحیدی، میتوان روش خاص توحیدی را اتخاذ کرد؛ به این صورت که اگر هستی را وسیع تر از عالم ماده در نظر بگیریم، همچنین انسان را موجودی ابدی و محتاج توشه ابدی بپنداریم و راه شناخت را هم منحصر در عقل محدود بشری ندانیم و خود را به وحی و عقل قدسی نیازمند بدانیم، روش ما نیز از گستره بیشتری برخوردار خواهد شد.
نمایش پی نوشت ها:
[1] اصغر طاهرزاده؛ گزینش تکنولوژی؛ ص۱۱۲-۱۱۶.
[2] همو، مدرنیته و توهم؛ ص۸۰
[3] همو، گزینش تکنولوژی؛ ص ۴۲.
[4] عبدالحسین خسروپناه؛ فلسفه معرفت؛ ص۱۷.
[5] محمد تقی مصباح یزدی؛ آموزش فلسفه؛ ج ۱، ص ۱۹۸.
[6] اصغر طاهرزاده؛ گزینش تکنولوژی؛ ص75.
[7] داود قصیری؛ شرح فصوص؛ ص ۴۴.
[8] قالت إن الملوک إذا دخلوا قریة أفسدوها و جعلوا أیة أهلها أذلة و کذلک یفعلون (نمل: ۳۴)
[9] پس آن گاه که در صور دمیده شود، دیگر میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از حال یکدیگر سؤال هم نمیکنند.
[10] محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۶۰. به نقل از: اصغر طاهرزاده؛ گزینش تکنولوژی؛ ص ۷۵
[11] نویسنده معروف فرانسوی، ۱۶۹۴-۱۷۷۸م.
[12] اصغر طاهرزاده؛ گزینش تکنولوژی؛
[13] عبدالحسین خسروپناه؛ فلسفه معرفت؛ ص۱۷.
[14] عبدالله اللاوی؛ روششناسی علوم اجتماعی اسلامی؛ ص۱۵۵.
[15] عبدالحسین خسروپناه؛ فلسفه معرفت؛ ص ۴.
[16] همان، ص5.
[17] همان.
[18] همان.
[19] عبد اللاوی و اسفندیاری؛ روششناسی علوم اجتماعی اسلامی؛ شاخصهای معرفت شناختی و پاسخ جایگزین، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۳۵، ص ۱۶۴-۱۳۵.
منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، 1393 ش.
بیشتر بخوانیم:
برآیند جایگزینی مبانی و روششناسی اسلامیدر نظریه ذینفعان سازمانی
روشهای سنجش واندازهگیری اثربخشی سازمان در نظریه ذینفعان فریمن
جایگزینی مبانی اسلامیدر نظریه ذینفعان ادوارد فریمن