انسان قرآنی در دیدگاه عرفانی دارای حقیقتی ارزشمند است، که از این حقیقت به کرامت نام برده میشود . لذا انسان بواسطه این لطیفه ربانی و صفت الهی ( کرامت ) ؛ خَلقاً ( از نظر خلقت مانند هوش و عقل و ... ) و خُلقاً ( آئینه خدا بودن و مسجود ملائکه شدن ) از سایر مخلوقات ممتاز شده و احکام و خصوصیاتی پیدا نموده است . خداوند با پوشاندن لباس کرامت ذاتی به انسان، او را مسجود ملائکه و محبوب فرشتگان مقرّب خود نمود. آری انسانی که صاحب روحی بزرگوار و بدور از هر گونه پستی میباشد باید هم مسجود فرشته باشد ، و این خلقت اولیه انسان بود که وی را مکرّم و گرامینمود.[1] کرامت انسان چونان خورشیدی است که با طلوع درخشان انوار خود مانند بسیاری از حقوق انسانی چونان حق حیات در زندگی، حق تعلیم و تربیت ، حق آزادی تفکر و اندیشه و حقوقی مانند امنیت، شکوفایی استعدادات در پرتو آموزش و پرورش و ... موجب شده این امور مورد توجه و از جملهی مهمترین نمادهای کرامت انسانی در طول زندگی بشر به شمار آیند . تا جایی که کرامت ذاتی انسانها به عنوان مهمترین بخش اعلامیهی جهانی حقوق بشر[2] گشته و اساس و پایه آزادی و عدالت و صلح جهانی به شمار میآید . حال آیا به این کرامت انسانی ، حکومتها احترام گذاشته و عامل میباشند یا نه خود بحثی دیگر است!!. در این نوشتار اشارهای به معنای لغوی کرامت و نیز مفهوم اصطلاحی آن از منظر قرآنی و عرفانی و اندیشهی عارف مشهور مسلمان مولانا شده است ( تذکر : کَرامت این نوشتار با کِرامت به معنی امر خارق العاده یکی نمیباشد).
تعداد کلمات 1903/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
معنای لغوی کَرامت
« کَرم درمقام توصیف انسان به معنای خوی و کردار ستوده است که بالفعل از او ظاهر گردد و جز بر محاسن (نیک های) بزرگ اطلاق نمیشود ».[3]
طبق این معنای لغوی میتوانیم بگوییم انسان کریم کسی است که همه اوصاف ستودنی و پسندیده را درخود جمع داشته باشد. اما معانی دیگری نیز وجود دارد که از مجموع آنها وجه جامعی چون شرافت یک انسان یا بزرگواری روح انسان صاحب صفت کرامت در داشتن اوصاف پسندیده یا بدور بودن از آلودگیها بدست میآید. این معانی به ما کمک میکند تا در فهم کرامت و بزرگواری انسان راحت بتوانیم سخن بگوییم و او را به لحاظ این وصف بزرگ صاحب حقوقی ارزشمند خصوصاً در جوامع مدنی و یا دینی مردم سالار که حقوق مردم بسیار قابل احترام میباشد بدانیم .
کرامت انسان از منظر اسلام
ترجمه: «و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه آنها را روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از مخلوقات خود برترى و فضیلت کامل بخشیدیم».[6]
علامه طباطبائی(ره) در تفسیر این آیه و در توصیف تکریم موجود در آیه و تفاوت آن با تفضیل موجود در آیه اسلام نیز در میان ادیان توحیدی به انسان کرامت داده است . خداوند با آفرینش انسان و بخشیدن صفت کرامت به او درهای رحمتش را بر انسان گشوده است . ریشهی کرامت انسان یک تعبیری قرآنی است.به این نکته مهم نیز اشاره میکنند که تکریم انسان از ناحیه پروردگار مختص به گروهی یا جماعتی از مردم نمیباشد بلکه همگان در مورد کرامت انسانی با همدیگر مشترکند . ایشان در تفسیر المیزان مینویسد:
«مراد از آیه، بیان حال جنس بشر است، صرفنظر از کرامتهاى خاص و فضائل روحى و معنوى که به عدهاى اختصاص داده، بنا بر این این آیه مشرکین و کفار و فاسقین را زیر نظر دارد، چه اگر نمىداشت و مقصود از آن انسانهاى خوب و مطیع بود معناى امتنان و عتاب درست در نمىآمد.
پس اینکه فرمود: "وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ" مقصود از تکریم اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتى است که در دیگران نباشد، و با همین خصوصیت است که معناى"تکریم" با "تفضیل" فرق پیدا مىکند، چون تکریم معنایى است نفسى و در تکریم کارى به غیر نیست، بلکه تنها شخص مورد تکریم مورد نظر است که داراى شرافتى و کرامتى بشود، به خلاف تفضیل که منظور از آن این است که شخص مورد تفضیل از دیگران برترى یابد، در حالى که او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد.
حال که معناى تکریم و فرق آن با تفضیل روشن شد اینک مىگوئیم: انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتى دارد که در دیگران نیست، و آن داشتن نعمت عقل است ».[7]
عارف قونیه جناب مولانا در خصوص آیهی بالا که مرتبط با بحث کرامت انسانی است میگوید:
تاج کرّمناست بر فرق سرت طوق اعطیناک آویز برت[8]
بیشتر بخوانید: کرامت انسان در قرآن کریم
کرامت انسان در اندیشهی عارف مشهور مسلمان مولانا ( ره )
مولانای عاشق در مورد اینکه خداوند به انسان کرامت عنایت فرموده است میگوید:
«یکى گفت که اینجا چیزى فراموش کردهام. خداوندگار فرمود که در عالم یک چیز است که آن فراموشکردنى نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنى و آن را فراموش نکنى باک نیست و اگر جمله را به جاى آرى و یاد دارى و فراموش نکنى و آن را فراموش کنى هیچ نکرده باشى! همچنانکه پادشاهى ترا به ده فرستاد براى کارى معیّن تو رفتى و صد کار دیگر گزاردى چون آن کار را که براى آن رفته بودى نگزاردى [ انجام ندادی ] چنان است که هیچ نگزاردى. پس آدمى درین عالم براى کارى آمده است و مقصود آن [کار است ! کنایه از بندگی و عبودیت] است چون آن نمىگزارد [بندگی نمیکند] پس هیچ نکرده باشد: آیة «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»[9] آن امانت را بر آسمانها عرض داشتیم نتوانست پذیرفتن. بنگر که ازو چند کارها مىآید که عقل درو حیران مىشود. سنگها را لعل و یاقوت مىکند، کوهها را کان زر و نقره مىکند. نبات زمین را در جوش مىآورد و زنده مىگرداند و بهشت عدن مىکند. زمین نیز دانهها را مىپذیرد و برمىدهد و عیبها را مىپوشاند و صد هزار عجایب که در شرح نیاید مىپذیرد و پیدا مىکند از منظر عرفان چنانکه خداوند صاحب اسم کریم میباشد و دارای وصف کرم است و انسان را بر اساس صفات وجودی خود آفریده و وی را آئینهی تمام نمای خود برای انعکاس این صفات من جمله صفت کرم و کرامت اش نموده؛ و به قدری برای این مخلوق ارزش والایی قائل شده که وی را خلیفه و جانشین خودش در زمین لحاظ نموده است.و جبال نیز همچنین معدنهاى گوناگون مىدهد، این همه مىکنند امّا ازیشان آن یکى کار نمىآید آن یک (کار) از آدمى مىآید آیه «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ » [10]؛ نگفت و لقد کرّمنا السّماء و الارض!! پس از آدمى آن کار مىآید که نه از آسمانها مىآید و نه از زمینها مىآید. و نه از کوهها!!... اگر تو گویى که اگر آن کار نمىکنم چندین کار از من مىآید، آدمى را براى آن کارهاى دیگر نیافریدهاند همچنان باشد که تو شمشیر پولاد هندى بىقیمتى [یعنی قیمتش آنقدر زیاد است که کسی نمیداند چقدر قیمت دارد] که آن در خزاین ملوک یابند آورده باشى و ساطور گوشت گندیده کرده که من این تیغ را معطّل نمىدارم!!، به وى چندین مصلحت به جاى آرم یا دیگ زرّین [طلایی] را آوردهاى و در وى شلغم مىپزى؟!! که به ذرّه از آن صد دیگ به دست آید. یا کارد مجوهر را میخ کدوى شکسته کردهاى [یعنی به جای یک میخ معمولی که محل آویزان کردن است از یک کارد باارزش استفاده کرده ای] که من مصلحت مىکنم [میدانم] و کدو را بر وى مىآویزم و این کارد را معطّل نمىدارم [یعنی از این کارد استفاده میکنم] جاى افسوس و خنده نباشد؟!!! چون کار آن کدو به میخ چوبین یا آهنین که قیمت آن به پولى [کم و ناچیز] است برمىآید، چه عقل باشد کارد صد دینارى را مشغول آن کردن؟!! حق تعالى ترا قیمت عظیم کرده است [کنایه از اینکه خداوند ما را با کرامت آفریده نباید مشغول دنیا و بازیهای دنیایی شویم و ارزش خودمان را که عقل داریم، هوش و ادراکات و استعدادات بسیار داریم از بین ببریم] ... مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایى!!
حق تعالى مىفرماید که من شما را و اوقات و انفاس شما را و اموال و روزگار شما را خریدم که اگر به من صرف رود [یعنی عاشقانه متوجه من شوید] و به من [اختصاص] دهید بهاى آن بهشت جاودانى است. قیمت تو پیش من این است. اگر تو خود را به دوزخ فروشى ظلم بر خود کرده باشى ... تو را غیر این غذاى خواب و خور غذاى دیگرست که «ابیت عند ربّى یطعمنى و یسقینى»[11] درین عالَم آن غذا را فراموش کردهاى و به این مشغول شدهاى و شب و روز تن را مىپرورى. آخر این تن اسب توست و این عالَم آخور اوست و غذاى اسب غذاى سوار نباشد!!! او را به سر خود خواب و خورى است و تنعّمى است اما سبب آنکه حیوانى و بهیمى بر تو غالب شده است تو بر سر اسب در آخور اسبان ماندهاى و در صف شاهان و امیران عالم بقا مقام ندارى. دلت آنجاست امّا چون تن غالب است حکم تن گرفتهاى و اسیر او ماندهاى. همچنانکه مجنون قصد دیار لیلى کرد اشتر را آن طرف مىراند تا هوش با او بود.
چون لحظهاى مستغرق لیلى مىگشت و خود را و اشتر را فراموش مىکرد. اشتر را در ده بچهاى بود فرصت مىیافت باز مىگشت و به ده مىرسید. چون مجنون به خود آمد دو روزه راه بازگشته بود همچنین سه ماه را در راه بماند عاقبت افغان کرد که این اشتر بلاى منست از اشتر فروجست و روان شد». [12]
نمایش پی نوشت ها:
[1] . اشاره به سورهی مبارکهی الاسراء آیهی 70.
[2] . اشاره به اعلامیهی جهانی حقوق بشر در تاریخ 10 دسامبر 1948 م.
[3] . حسین بن محمد راغب اصفهانی ، مفردات ، دارالعلم – الدار الشامیة،1412 ه . ق ، ص : 707 .
[4] . ( ادیان یهودی ، مسیحی و اسلام ).
[5] . الاسراء/ 70
[6] . الاسراء/70- ترجمهی مهدی الهی قمشه ای.
[7] . طباطبائی/ موسوی همدانی،ترجمه المیزان،ج 13،صص : 214-215 .
[8] . مثنوی / دفتر پنجم.
[9] . احزاب / 72.
[10] . الاسراء / 70.
[11]. اشاره به حدیث نبوی که فرمودند : « صم ایّاکم و الوصال قالوا فانّک تواصل یا رسول اللّه قال انکم لستم فى ذلک مثلى انّى ابیت یطعمنى ربّى و یقینى فاکلفوا من الاعمال ما تطیقون » . ( متقی هندی ، کنز العمال،ج 8،ص:513 ).
[12] . مولوی،فیه ما فیه،انتشارات نگاه،1386،صص : 27-29 ( با اندکی تلخیص و تصرف ).
1 – قرآن کریم سور اسراء آیه 70 و احزاب آیه 72.
2 - اعلامیهی جهانی حقوق بشر در تاریخ 10 دسامبر 1948 م.
3 - حسین بن محمد راغب اصفهانی ، مفردات ، دارالعلم – الدار الشامیة،1412 ه . ق ، ص : 707.
4 – قرآن ترجمهی مهدی الهی قمشه ای.
5 - مثنوی / دفتر پنجم.
6 - متقی هندی ، کنز العمال، ج 8، ص: 513.
7 - مولوی، فیه ما فیه، انتشارات نگاه، 1386،صص: 27-29 ( با اندکی تلخیص و تصرف ).