فرزندان حضرت خديجه (س)

در سيرت رسول اللّه از رفيع الدين اسحاق همداني ميخوانيم. "پس سيّد او را [ خديجه ] به خانه برد و هفت فرزند از وي ظاهر شد سه پسر و چهار دختر. پسران قاسم و طاهر و طيب بودند. دختران، زينب و رقيّه و ام كلثوم و فاطمه. و پسرانش - هر سه - در ايام جاهليت وفات يافتند و دخترانش همه اسلام را دريافتند و با سيّد به مدينه هجرت كردند. و سيّد فرزندان را همه از خديجه بياورد، الا ابراهيم كه از ماريه ي قبطيه بياورد و تا خديجه زنده بود، سيّد هيچ زن ديگري نخواست".(1)
چهارشنبه، 24 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرزندان حضرت خديجه (س)
فرزندان حضرت خديجه (س)
فرزندان حضرت خديجه (س)

نويسنده: سميه صبوري



در سيرت رسول اللّه از رفيع الدين اسحاق همداني ميخوانيم. "پس سيّد او را [ خديجه ] به خانه برد و هفت فرزند از وي ظاهر شد سه پسر و چهار دختر. پسران قاسم و طاهر و طيب بودند. دختران، زينب و رقيّه و ام كلثوم و فاطمه. و پسرانش - هر سه - در ايام جاهليت وفات يافتند و دخترانش همه اسلام را دريافتند و با سيّد به مدينه هجرت كردند. و سيّد فرزندان را همه از خديجه بياورد، الا ابراهيم كه از ماريه ي قبطيه بياورد و تا خديجه زنده بود، سيّد هيچ زن ديگري نخواست".(1)
برخي ديگر گفته اند حضرت خديجه دو پسر به نامهاي قاسم و عبدالله داشته كه عبدالله را با لقب طيب و طاهر مي خوانند و دختران خديجه را نيز رقيّه، زينب، ام كلثوم و فاطمه دانسته اند.
ابن هشام نيز همان نظر رفيع الدين اسحاق را تكرار ميكند.(2)
در جاي ديگري نيز در حديثي شيعي به نقل از رسول اللّه وي فرزندان خود را طاهر (عبداللّه)، قاسم، فاطمه، رقيّه، امّ كلثوم، و زينب ناميده است.(3)
قول تقريباً بعيدي نيز از ابن عباس نقل شده كه خديجه را صاحب ده فرزند از حضرت محمد (ص) ميداند (4)،و برخي محدثان اهل تسنن فرزندان آن دو را بالغ بر دوازده نفر برشمرده اند (5).
ملاحظه مي شود كه در مورد فرزندان پسر حضرت محمد(ص) اختلاف بسيار است اما تقريباً همگي متفق القولند كه ايشان چهار فرزند دختر داشته است. هر چند نبايد غافل شويم كه برخي در انتساب دختران به جز فاطمه زهرا(س) به محمد(ص) و خديجه(ع) ترديد كرده اند و اّم كلثوم، زينب و رقيّه را فرزند خواندگان آنها ناميده اند.
البته اين نظريه اخير با نگاه به قرآن آنجا كه در سوره احزاب پيرامون حجاب مي فرمايد:
"يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك...؛"
يعني ؛ اي پيامبر! به همسران و دخترانت بگو..." كمي ضعيف بنظر مي رسد.
لذا با نگاهي به متون نظر خود را اين گونه اعلام مي كنيم كه تعداد دختران همان 4 نفر ميباشند و در مورد پسران هم از ميان همه اقوال به نظريه اي كه تعداد آنها دو نفر ذكر شده است بسنده مي كنيم، زيرا شرط عقل اين است كه قدر متيقّن اين تعداد را در نظر بگيريم.
نكته بعدي آنكه مورّخان ميگويند پسران نبي يعني قاسم كه كنيه رسول اللّه نيز از نام او بود و عبداللّه ملقب به طاهر يا طيب در خردسالي و يكي پيش از بعثت و ديگري اندكي بعد از آن درگذشتند.
عمادزاده در كتاب زنان پيغمبر مينويسد: « قاسم در سن 4 سالگي درگذشت و عبداللّه يك ماه پس از وي » (6) و باز هم اينجا در مورد سن وفات آنها اختلاف فراوان است برخي ميگويند هر دو در هفت سالگي وفات يافتند و برخي گفته اند قاسم دو ساله بود كه درگذشته است.
امّا روايت غم انگيزي از حضرت محمد (ص) و خديجه كبري نقل شده است كه: « آن بانوي بزرگوار چند روز پس از وفات قاسم در خانه نشسته بود و مي گريست.
چون پيامبر وارد شد علت اين كار را پرسيد و او گفته است: از سينه هايم شير جاري شد و من به ياد فرزند كوچكم افتادم كه اكنون گرسنه و تنها در زير خاك آرميده است. و نظير اين حديث را در مورد عبدالله طاهر نقل كرده اند، كه در هر دو مورد نبي خديجه را بشارت مي دهد كه فرزندان كوچك تو به سان فرشتگان در كنار در بهشت به انتظار ورودت به سر ميبرند تا با دستان كوچك خود تو را به باغهاي ارم رهنمون شوند.
اين موضوع نشان مي دهد هر دوي پسران نبي مكرم و خديجه در سن كودكي و شير خوارگي از دنيا رفته اند. دليل ديگر اثبات اين قضيه نيز انتساب عنوان ابتر به محمد (ص) از سوي كفار بود كه چون پسرانش زود از دنيا مي رفتند اين چنين او را مورد استهزاء قرار مي دادند .
به هر حال درگذشت اين دو پسر كه مي توانستند محمد را در پيشبرد دين خدا ياري بسيار كنند براي اين زوج نمونه بسيار گران آمده بود. از تاريخ يعقوبي نقل شده است هنگامي كه قاسم در چهارسالگي از دنيا رفت، نگاه پيامبر (ص) در كنار جنازه او به يكي از كوههاي مكه افتاد و خطاب به آن فرمود: « اي كوه! آن چه به من در مورد مرگ قاسم وارد شد، اگر بر تو مي آمد متلاشي مي شدي » (7)
اما دختران نبي مكرم (ص) به سن بلوغ و ازدواج رسيدند. شايد باقي ماندن دختران از ميان فرزندان نبي حكمتي در مورد اين مسئله دارد كه عرب دختران را خفيف ميشمردند و آنها را در سن خردسالي زنده در گور مي نمودند.
اين ننگ را قرآن مجيد اين گونه نكوهش ميكند كه: «و اذا الموؤدة سئلت بأي ذنب قتلت؛(8) آنگاه كه درباره ی دختران زنده بگور پرسش شود كه به كدام گناه، كشته شدند» لذا در چنين محيطي پيامبر دختران خود را بسيار گرامي مي داشت و خصوصاً به غنچه خوش بوي كوچك خود فاطمه زهرا، ام ابيها، (س) عنايت خاصي داشت و آن بانوي مكرمه را كه در سختي ها و شدائد همراهش بود سرور زنان دو گيتي مي ناميد.
فرزندان دختر خديجه از حضرت محمد(ص) عبارتند از:

زينب:

ايشان بزرگترين دختر پيامبر اكرم (ص) و خديجه بود. خديجه زينب را به عقد خواهرزادة خود ابوالعاص بن ربيع در آورد كه از آنها پسري به نام علي و دختري به نام امامه حاصل شد. علي در سنين پائين وفات يافت و اما امامه كه از همسر اول خود مغيرة بن نوفل جدا شده بود پس از وفات زهراي مرضيه به وصيت خودش به عقد اميرالمؤمنين (ع) در آمد.
زينب هنگام هجرت نبي مكرم اسلام به مدينه به همراه شوهرش ابوالعاص در مكه باقي ماند به هنگام جنگ بدر (در سال دوم هجرت) ابوالعاص از لشگريان دشمن بود كه به همراه هفتاد نفر ديگر از مشركين به اسارت نيروهاي اسلام درآمد.
هنگامي كه قرار شد اسرا با پرداختن فديه آزاد شوند زينب براي آزادي شوهرش گردنبندي كه خديجة كبري (ع) در شب عروسي به گردنش آويخته بود، به مدينه فرستاد. ابوالعاص آن را بعنوان فديه به محضر سرور عالميان آورد و چون نگاه نبي (ص) به آن گردنبند افتاد بي اختيار گريست و به ياد همسر فداكارش خديجه افتاد و فرمود: «رحم الله خديجه، هذه قلائد هي جهزتها بها؛ خداوند خديجه را رحمت كند، اين گردنبندي است كه خديجه آن را براي زينب فراهم كرده است.»
پيامبر ابوالعاص را به شرط آن كه زينب را آزاد بگذارد تا به مدينه بيايد، رها كرد و وي نيز به عهد خود وفا نمود و زيدبن حارثه به مكه رفت و او را با خود به مدينه آورد سرانجام ابوالعاص قبل از فتح مكه مسلمان شد و به مدينه آمد تا با زينب ازدواج دوباره نمايد. زينب در سال هشتم هجرت در مدينه از دنيا رفت.

ام كلثوم و رقيه :

دومين و سومين دختر، ام كلثوم و رقيه بودند كه زندگي سختي را پشت سر نهادند ام كلثوم و رقيه در ابتدا به درخواست ابي لهب و همسرش ام جميل، هيزم كش آتش جهنم، به عقد عتيبه و عتبه فرزندان آنها در آمدند. اين ازدواج با پا در مياني ابوطالب صورت گرفته بود، لذا خديجه كبري عليرغم آن كه از خوي بد ام جميل و فرزندش آگاهي داشت به احترام عموي پيامبر سخن نگفت. تا جايي كه پس از آشكار شدن دعوت به اسلام از سوي محمد (ص) عتيبه و عتبه كه ام كلثوم و رقيه را در عقد خود داشتند آنها را به خانه پدر باز گرداندند تا مايه آبروريزي براي خانواده محمد (ص) شوند كه البته ناكام ماندند.
دو دختر پيامبر به خانه پدر بازگشتند و پيامبر و خديجه نيز با روي خوش از آنها استقبال كردند. پس از اندكي عثمان بن عفان به خواستگاري رقيه آمد و با او تزويح نمود. اما خلق خشن عثمان سبب شد آن بانو بر اثر شدت ضربات كتك جان به جان آفرين تسليم كند. در مورد علت قتل وي از سوي عثمان گفته اند عثمان عموي خود مغيرة بن ابي العاص كه در جنگ احد دندان پيامبر را شكست و لب وي را شكافت و پيامبر او را مهدورالدم ناميده بود در خانه پنهان داشت. پيامبر چون از اين امر اطلاع يافت علي (ع) را مأمور كرد تا آنجا رود و او را به قتل رساند. عثمان چون اين را دريافت او را فراري داد و به همراه توشه و غذا از مدينه خارج كرد. در راه مركبش هلاك شد و پياده راه مي پيمود تا جبرئيل به پيامبر گفت كه دشمن خدا در فلان نقطه است برو و او را بكش كه مولا علي (ع) مأمور اين كار شد. پس خبر هلاكت مغيره به عثمان رسيد وي به خانه نزد رقيه آمد و او را متهم كرد كه جاي عمويش را به پيامبر اطلاع داده است. پس آنگاه آن چنان با چوب جهاز شتر او را پي در پي ميزد تا نيمه جان افتاد و پيكرش را كه به خانه ی نبي آوردند پس از سه روز از روح تهي شد. پيامبر عثمان را - كه به خاطر اين عمل منفور او گرديده بود - از شركت در تشيع جنازه رقيه منع فرمود پس از رقيه ام كلثوم نيز به عقد عثمان بن عفان در آمد و باز هم به سبب خشونت وي جان سپرد.

فاطمه زهرا سلام الله عليها:

اگر چه سخن گفتن در مورد اين بانوي مكرم در اندازه و گنجايش اين مقاله نيست و در مورد او همچون مادر بزرگوارش ميتوان صفحات زيادي مطلب نوشت اما به لحاظ حفظ روند اصلي نوشتار، ذكري مختصر به ميان خواهد آمد.
«انا اعطيناك الكوثر...»
فاطمه كوچكترين فرزند خديجه و محمد بود. در مورد وي احاديث، روايات و آيات فراواني نقل شده. پيامبر ميفرمايد: «فاطمة حوراء انسيه؛ فاذا اشتقت الي الجنة شممت رائحة فاطمة عليها السلام؛ پس فاطمه بانوي بهشتي است كه به صورت انسان روي زمين در آمد، هرگاه مشتاق بهشت مي گردم بوي خوش وجود فاطمه را مي بويم»(9)
باز هم حديثي نقل شده كه از نبي پرسيدند چرا ميزان علاقه اش به فاطمه بيش از ساير فرزندانش است، حضرت فرمود: «هنگامي كه من در شب معراج به آسمانها سير داده شدم، جبرئيل مرا در كنار درخت طوبي برد، ميوه اي از ميوه هاي آن درخت را چيد و به من داد، آن را خوردم، سپس دستش را بر ميان دو شانه ام كشيد، آنگاه فرمود: «اي محمد! خداوند متعال ولادت فاطمه (ع) از خديجه (ع) را به تو مژده ميدهد»(10)
از اين حديث و قريب آن از لحاظ مفهوم در كلام محدثان و راويان بسيار نقل شده است. لذا آن وجود مباركه انساني ممتاز و در ميان زنان عصر خود سرآمد بود. نيز روايت شده قبل از حمل يافتن فاطمه (س) در بطن خديجه كبري، محمد (ص) چهل روز از وي كناره گرفت و به تنهائي به عبادت و راز و نياز مشغول گشت. فاطمه در 9 سالگي به ازدواج پسر عمويش علي بن ابيطالب (ع) در آمد پس از 9 سال حيات پربركت و به دنيا آوردن فرزنداني كه هر كدام بخشي از تاريخ بشريت به شمار مي آيند درگذشت.

پی نوشت ها :

1ـ سيره رسول الله، رفيع الدين اسحق همداني، ويراستة مدرسي صادق، چاپ دوم 1375، ص 90
2ـ سيرة ابن حشام، ج 1، ص 202
3ـ حصال شيخ صدوق صص 37 و 38، به نقل از خديجه اسطورة مقاومت صص 239،238
4ـ مختصر تاريخ دمشق ج 2، ص 263
5ـ خديجه اسطورة مقاومت ص 244
6ـ زنان پيغمبر ص 312
7ـ تاريخ يعقوبي ج 2، ص 32
8ـ سورة تكوير. آية 8
9ـ نورالثقلين، ج 3، ص 119
10ـ بحارالنوار، ج 43 صص 2 تا 6.

منبع: www.khadijeh.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط