اين گونه بود خدیجه (س)
نويسنده: عزيزالله حسيني
دهمين روز از ماه مبارك رمضان، دهمين سال بعثت و سه سال پيش از هجرت تاريخي پيامبر اكرم (ص) خديجه كبري نخستين بانوي مسلمان تاريخ و همراه راستين آن بزرگمرد حماسه ساز اسلام، دعوت حق را لبيك گفت.
هم او بود كه در كنار ايمان وصف ناپذير همسرش به خدا، او را به پايداري در رسالتي خطير و مقاومت و مبارزه با شرك تشويق مي نمود و آينده بزرگ و عالمگير آن دعوت را به چشم معرفت و بصيرت مي ديد و دشواريها و مشكلات در راه تبليغ اين دعوت را با جان و دل مي خريد و از آن استقبال مي كرد.
خديجه اين دلباخته فضيلت و معنويت كه نخستين زن تاجر عرب و يكي از بزرگترين شخصيتهاي تجاري حجاز بود، حتي پيش از ازدواج با پيامبر نيز، شهرتي شايسته داشت؛ چنان كه نام وي نه تنها در تاريخ اسلام، بلكه در تاريخ اعراب و قبايل عرب و در آثار تاريخ نگاران غيراسلامي نيز، به عظمت و تجليل، ياد شده است. ايشان پيش از بعثت پيامبر (ص) پيرو آيين جد بزرگوارش حضرت ابراهيم (ع) و از «حنفاء» بود و در نخستين روزي كه پيامبر خدا (ص) به پيامبري مبعوث شد، اسلام خود را اعلام كرد. سالها پيش از آن، يكي از بستگان وي «امين قريش» را در خانه خديجه (س) ديده و به حضرت خديجه (س) گفته بود: «اي خديجه، او همان پيامبر موعود است كه من نشانه هاي او را در تورات خوانده ام. بانويي از قريش با او ازدواج مي كند كه سرور بانوان قريش است، مبادا از اين شرف محروم شوي!»
در سفرهاي تجارتي آن حضرت به شام، امور خارق العاده فراوان از آن حضرت مشاهده شده بود، كه دقيقاً به حضرت خديجه گزارش مي شد و بر تعلقات قلبي او مي افزود. پسر عمويش ورقة بن نوفل نيز او را به اين امر تشويق مي كرد و مي گفت: به خدا سوگند او همان پيامبري است كه ما در انتظار بعثتش به سر مي بريم. ورقه از كساني بود كه با بت پرستي مبارزه مي كرد و محبت پيامبر اكرم (ص) را در دل خديجه استوار مي نمود. از اين رهگذر، هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) در نخستين روز بعثت از غار حرا با رسالت عظيم پايين مي آمدند، سرور بانوان قريش به استقبال آن حضرت شتافت و عرض كرد: اين چه نوري است كه در پيشاني شما مي بينم؟ فرمودند: اين نور نبوت است. آنگاه اركان اسلام را براي وي بيان نمود، و خديجه (س) عرضه داشت: «من ايمان آوردم، پيامبري ات را باور كردم، آيين اسلام را پسنديدم و تسليم شدم.”
خديجه در كار تجارت خود نيز، بر اساس همان خصوصيات و خصلتهاي برجسته انساني اش، گام برمي داشت. هرگز به تجارت به عنوان ابزاري براي كسب درآمدهاي سرشار، به هر طريق، نمي نگريست و در پي سودجويي بي رويه نبود. از اين رو، همواره مي كوشيد تجارتي عاري از درآمدهاي ناصحيح انجام دهد، و آن را از عوايدي كه از راه هايي نامشروع به دست مي آيد، مصون دارد. همين خصوصيات انساني، و رفتار معقول و منطقي ايشان اعتماد گروه ها و طبقات مختلف مردم را به سوي او جلب نمود. در همان زمان كه خديجه به عنوان زن نخست عرصه تجارت، نام و شهرت يافته بود، پيامبر خدا (ص) نيز دوران جواني خود را طي مي كرد و مردم نيز ايشان را به خاطر پاكي، راستي، درستي فوق العاده و امانتداري بي مانندش مي ستودند. آوازه اين درستي و امانت كه در مكه توام با اداي احترام به «امين»، گسترده شده بود، خديجه را نيز به سوي اين جوان درستكار و امانتدار، جلب و جذب كرد و اندكي بعد وي را به عنوان قافله سالار كاروان تجارتي، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهاي خود برگزيد. توفيقات غير منتظره پيامبر در تجارت كه خديجه پيش از آن هرگز نظيرش را نديده بود، توجه و اعتماد و اطمينان خردمندترين زن حجاز را بيش از پيش به درستي و امانتداري محمدامين، جلب كرد. آنچه بدين سان خديجه در وجود اين جوان پاك و پاك سرشت يافته بود، چنان باعث دگرگوني فكر، انديشه و ديدگاهش شد، كه يكسره در مسير زندگي و طرز تفكر خود، تجديدنظر كرد. عظمت روح و تعالي فكر و والايي روش زندگي محمد (ص) براي او چنان جاذبه اي داشت كه به يكباره استقلال طلبي خاص خود را كنار گذاشت، و تصميم گرفت از آن پس زندگي خود را با زندگي اين يگانه تاريخ پيوند زند. جاذبه صداقت و راستي و پاكي محمدامين چنان بود كه حتي بر غرور خديجه نيز، فايق آمد، به گونه اي كه خود داوطلبانه قدم پيش گذاشت، و به آن جوان بي مانند پيشنهاد ازدواج داد و اندكي بعد پيوند مبارك خديجه (س) با بزرگمرد تاريخ اسلام شكل گرفت.
از اين زوج پاك و آسماني چهار فرزند متولد شدند؛ پسري به نام قاسم كه طاهر و طيب لقب داشت، و كنيه «ابوالقاسم» براي پيامبر (ص)، از نام همين فرزند عزيز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادي و شيرخوارگي را مدتي طي كرد، اما اندكي بعد بنا بر تقدير الهي از دنيا چشم پوشيد و به سراي باقي شتافت. غير از اين فرزند پسر، خديجه داراي سه دختر به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه (س) شد. آري شخصيت والايي همچون خديجه است كه در دامان پاكش، پاكدامن ترين و پاكيزه گوهرترين بانوي جهان هستي، يعني حضرت فاطمه زهرا (س)، پرورانده مي شود. آن خورشيد تاباني كه بنا بر اراده و مشيت الهي، از ميان تمام فرزندان پيامبر، براي پدر بزرگوارش باقي مي ماند، تا براي مادري انوار الهي و سادات جهان انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمه معصومين (ع) را پرورش دهد كه خود، مشعل داران ارشاد و هدايت جهانيان باشند.
ايشان تنها بانوي شايسته اي است كه خداوند او را ظرف انوار درخشان امامت قرار داد و پيامبر نور و رحمت، در تبيين شايستگي هايش به دخت گرامي اش فرمود: دخترم !اين مادرت خديجه بود كه خداوند او را ظرف نور امامت قرار داد. ايشان همواره به اين فضيلت بزرگ ام الفضايل، اشاره كرده و مي فرمود: خداوند از او براي من فرزند روزي كرد و از ديگران محروم نمود.
از ويژگيهاي بارز حضرت خديجه (س) بهره مندي ايشان از هوش و تدبيري سرشار بود؛ چنانكه در عصري كه سايه جهل همه جا را فرا گرفته بود و زنان از بيشتر مزاياي زندگي محروم بودند، خديجه (س) داراي كمال، عقل و شخصيت ادبي در سطح بالايي بود؛ چنانكه اشعار سرشار از ظرافت ادبي و معنوي او در شأن رسول خدا (ص) كه حدود پانزده سال پيش از بعثت سروده شده، شاهد گويايي بر اين مطلب است.
خديجه (س) با حسن تدبير تمامي مشكلات و مشقتهاي دعوت اسلامي را كه پيامبر (ص) با آنها مواجه بودند، براي آن حضرت قابل تحمل مي كرد. در روزهاي مشقت بار محاصره اقتصادي، ثروت فراوان حضرت خديجه در شكستن حصر اقتصادي بسيار مؤثر بود. در اين دوران، تبسم شادي آفرين آن بانوي نمونه، در زدودن آثار شكننده آن همه غم و اندوه سهم فراوان داشت. اگر چه همواره خداوند منان با عنايتهاي بي كران خود پشتيبان پيامبر خدا (ص) بود، ولي چهره شاداب و نگاه هاي پرنشاط خديجه، او را براي روزگار سختي كه در پيش رو داشت، مصمم تر مي نمود.
هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) با ده هزار سرباز جنگي وارد مكه معظمه گرديد و آن فتح با شكوه را از آنِ خود نمود، اشراف مكه دسته دسته به محضر آن حضرت مي شتافتند و با اصرار تقاضا مي كردند كه در منزل آنان فرود آيد. پيامبر (ص) با پيشنهاد آنان موافقت نكرد و در كنار مرقد مطهر حضرت خديجه (س) خيمه زد و ايام اقامت خويش را در مكه معظمه، در كنار محبوب از دست رفته خويش سپري نمود و بدين سان 25 سال تمام نيز خديجه ستاره پرفروغ دودمان رسالت بود. پس از پايان محاصره اقتصادي پيامبر (ص) و يارانش در شعب ابي طالب، چندي نگذشت كه ابوطالب و خديجه هر دو با فاصله چند روز در بستر بيماري افتادند. طبق پاره اي از روايات، ابوطالب (ع) دو ماه پس از آزادي از محاصره از دنيا رفت و پس از سه و به روايتي ديگر 35 روز، در دهم رمضان سال دهم هجرت، خديجه (س) نيز دار فاني را وداع گفت. با رحلت دو يار با وفا و پشتيبان خستگي ناپذير محمد (ص)، حضرت آن سال را عامُ الحُزن يا سال غم واندوه ناميد. پس از آن، پيامبر اكرم (ص) همواره مي فرمود: تا هنگامي كه ابوطالب و خديجه زنده بودند، هرگز غم و اندوهي بر من مستولي نشد. خاطرات تلخ و شيرين ايام زندگي مشترك خديجه هرگز از حافظه پيامبر (ص) محو نشد. او هرگز از خانه بيرون نمي رفت، جز اينكه از خديجه ياد مي كرد و مي فرمود: آري خديجه اين گونه بود و خداوند نسل مرا از او قرار داد. ايشان همچنين مي فرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصيب نفرموده است. او روزي كه من به كمك نياز داشتم، به ياري ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزي به من ايمان آورد كه جهانيان نسبت به من كفر مي ورزيدند، و روزي مرا تصديق كرد كه جهانيان تكذيبم مي كردند، خداوند از او به من اولاد عنايت كرد.”
خديجه در حساس ترين شرايط زندگي پيامبر خدا (ص) -چه آن زمان كه وجود مباركش در آستانه نزول وحي قرار داشت و همه چيز دگرگون شده بود، و چه آن زمان كه وحي الهي بر قلب پاكش نازل مي شد و جهاني را به لرزه درمي آورد- همواره رسول اكرم (ص) را به خوبي درك مي كرد. او را به طور صحيح شناخت و به واقعيتهاي والاي وجودش پي برد. رسالت او را به روشني فهميد و آن را با تمام جانش پذيرفت و با تمامي توان خود در راه تثبيت و گسترش آن ايستادگي كرد. «ابن اسحاق» يكي از سيره نويسان اوليه و معروف اسلام، در اين خصوص مي گويد: مقام معنوي و اخلاقي و حرمت بي مانند خديجه به جايي رسيد كه مورد عنايت خاص الهي قرار گرفت. چنان كه روزي جبرئيل به هنگام نزول وحي گفت: «اي پيامبر، سلام پروردگار يكتا را به خديجه برسان.” پيامبر اسلام (ص) نيز به خديجه گفت: «اي خديجه، اينك جبرئيل درود پروردگار را به تو ابلاغ مي كند.” آنگاه خديجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئيل...”
امامان معصوم (ع) نيز در موارد متعدد به وجود اين بانوي گرانقدر، مباهات و افتخار كرده اند ؛چنانكه امام حسين (ع) روز عاشورا، در ضمن خطبه اي كه خود را به دشمن معرفي مي كرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا مي دانيد كه جده من خديجه (ع) دختر خويلد است». يا امام سجاد (ع) در مجلس يزيد در دمشق، در فرازي از سخنراني اش، خود را چنين معرفي مي كند: «من پسر خديجه بانوي بزرگ اسلام هستم». امام صادق (ع) نيز مي فرمايد: وقتي خديجه (س) وفات كرد، فاطمه (ع) به رسول خدا پناه برد. به دور پيامبر مي چرخيد و مي گفت: «پدر جان، مادر من كجاست؟» جبرئيل نازل شد و عرضه داشت: «اي رسول خدا، پروردگارت امر فرمود به فاطمه سلام برسان و بگو مادرش در خانه اي است از ياقوت و زبرجد كه اتاقهايش از طلا و ستونهايش از ياقوت قرمز ساخته شده و با آسيه و مريم همنشين است».
منابع :
1- تذكرةالخواص، ج 2
2- عمدة ابن بطريق
3- منبر الاسلام و توفيق الاعلم.
4- سيره ابن هشام، ج1
منبع: روزنامه قدس
/خ
هم او بود كه در كنار ايمان وصف ناپذير همسرش به خدا، او را به پايداري در رسالتي خطير و مقاومت و مبارزه با شرك تشويق مي نمود و آينده بزرگ و عالمگير آن دعوت را به چشم معرفت و بصيرت مي ديد و دشواريها و مشكلات در راه تبليغ اين دعوت را با جان و دل مي خريد و از آن استقبال مي كرد.
خديجه اين دلباخته فضيلت و معنويت كه نخستين زن تاجر عرب و يكي از بزرگترين شخصيتهاي تجاري حجاز بود، حتي پيش از ازدواج با پيامبر نيز، شهرتي شايسته داشت؛ چنان كه نام وي نه تنها در تاريخ اسلام، بلكه در تاريخ اعراب و قبايل عرب و در آثار تاريخ نگاران غيراسلامي نيز، به عظمت و تجليل، ياد شده است. ايشان پيش از بعثت پيامبر (ص) پيرو آيين جد بزرگوارش حضرت ابراهيم (ع) و از «حنفاء» بود و در نخستين روزي كه پيامبر خدا (ص) به پيامبري مبعوث شد، اسلام خود را اعلام كرد. سالها پيش از آن، يكي از بستگان وي «امين قريش» را در خانه خديجه (س) ديده و به حضرت خديجه (س) گفته بود: «اي خديجه، او همان پيامبر موعود است كه من نشانه هاي او را در تورات خوانده ام. بانويي از قريش با او ازدواج مي كند كه سرور بانوان قريش است، مبادا از اين شرف محروم شوي!»
در سفرهاي تجارتي آن حضرت به شام، امور خارق العاده فراوان از آن حضرت مشاهده شده بود، كه دقيقاً به حضرت خديجه گزارش مي شد و بر تعلقات قلبي او مي افزود. پسر عمويش ورقة بن نوفل نيز او را به اين امر تشويق مي كرد و مي گفت: به خدا سوگند او همان پيامبري است كه ما در انتظار بعثتش به سر مي بريم. ورقه از كساني بود كه با بت پرستي مبارزه مي كرد و محبت پيامبر اكرم (ص) را در دل خديجه استوار مي نمود. از اين رهگذر، هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) در نخستين روز بعثت از غار حرا با رسالت عظيم پايين مي آمدند، سرور بانوان قريش به استقبال آن حضرت شتافت و عرض كرد: اين چه نوري است كه در پيشاني شما مي بينم؟ فرمودند: اين نور نبوت است. آنگاه اركان اسلام را براي وي بيان نمود، و خديجه (س) عرضه داشت: «من ايمان آوردم، پيامبري ات را باور كردم، آيين اسلام را پسنديدم و تسليم شدم.”
خديجه در كار تجارت خود نيز، بر اساس همان خصوصيات و خصلتهاي برجسته انساني اش، گام برمي داشت. هرگز به تجارت به عنوان ابزاري براي كسب درآمدهاي سرشار، به هر طريق، نمي نگريست و در پي سودجويي بي رويه نبود. از اين رو، همواره مي كوشيد تجارتي عاري از درآمدهاي ناصحيح انجام دهد، و آن را از عوايدي كه از راه هايي نامشروع به دست مي آيد، مصون دارد. همين خصوصيات انساني، و رفتار معقول و منطقي ايشان اعتماد گروه ها و طبقات مختلف مردم را به سوي او جلب نمود. در همان زمان كه خديجه به عنوان زن نخست عرصه تجارت، نام و شهرت يافته بود، پيامبر خدا (ص) نيز دوران جواني خود را طي مي كرد و مردم نيز ايشان را به خاطر پاكي، راستي، درستي فوق العاده و امانتداري بي مانندش مي ستودند. آوازه اين درستي و امانت كه در مكه توام با اداي احترام به «امين»، گسترده شده بود، خديجه را نيز به سوي اين جوان درستكار و امانتدار، جلب و جذب كرد و اندكي بعد وي را به عنوان قافله سالار كاروان تجارتي، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهاي خود برگزيد. توفيقات غير منتظره پيامبر در تجارت كه خديجه پيش از آن هرگز نظيرش را نديده بود، توجه و اعتماد و اطمينان خردمندترين زن حجاز را بيش از پيش به درستي و امانتداري محمدامين، جلب كرد. آنچه بدين سان خديجه در وجود اين جوان پاك و پاك سرشت يافته بود، چنان باعث دگرگوني فكر، انديشه و ديدگاهش شد، كه يكسره در مسير زندگي و طرز تفكر خود، تجديدنظر كرد. عظمت روح و تعالي فكر و والايي روش زندگي محمد (ص) براي او چنان جاذبه اي داشت كه به يكباره استقلال طلبي خاص خود را كنار گذاشت، و تصميم گرفت از آن پس زندگي خود را با زندگي اين يگانه تاريخ پيوند زند. جاذبه صداقت و راستي و پاكي محمدامين چنان بود كه حتي بر غرور خديجه نيز، فايق آمد، به گونه اي كه خود داوطلبانه قدم پيش گذاشت، و به آن جوان بي مانند پيشنهاد ازدواج داد و اندكي بعد پيوند مبارك خديجه (س) با بزرگمرد تاريخ اسلام شكل گرفت.
از اين زوج پاك و آسماني چهار فرزند متولد شدند؛ پسري به نام قاسم كه طاهر و طيب لقب داشت، و كنيه «ابوالقاسم» براي پيامبر (ص)، از نام همين فرزند عزيز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادي و شيرخوارگي را مدتي طي كرد، اما اندكي بعد بنا بر تقدير الهي از دنيا چشم پوشيد و به سراي باقي شتافت. غير از اين فرزند پسر، خديجه داراي سه دختر به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه (س) شد. آري شخصيت والايي همچون خديجه است كه در دامان پاكش، پاكدامن ترين و پاكيزه گوهرترين بانوي جهان هستي، يعني حضرت فاطمه زهرا (س)، پرورانده مي شود. آن خورشيد تاباني كه بنا بر اراده و مشيت الهي، از ميان تمام فرزندان پيامبر، براي پدر بزرگوارش باقي مي ماند، تا براي مادري انوار الهي و سادات جهان انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمه معصومين (ع) را پرورش دهد كه خود، مشعل داران ارشاد و هدايت جهانيان باشند.
ايشان تنها بانوي شايسته اي است كه خداوند او را ظرف انوار درخشان امامت قرار داد و پيامبر نور و رحمت، در تبيين شايستگي هايش به دخت گرامي اش فرمود: دخترم !اين مادرت خديجه بود كه خداوند او را ظرف نور امامت قرار داد. ايشان همواره به اين فضيلت بزرگ ام الفضايل، اشاره كرده و مي فرمود: خداوند از او براي من فرزند روزي كرد و از ديگران محروم نمود.
از ويژگيهاي بارز حضرت خديجه (س) بهره مندي ايشان از هوش و تدبيري سرشار بود؛ چنانكه در عصري كه سايه جهل همه جا را فرا گرفته بود و زنان از بيشتر مزاياي زندگي محروم بودند، خديجه (س) داراي كمال، عقل و شخصيت ادبي در سطح بالايي بود؛ چنانكه اشعار سرشار از ظرافت ادبي و معنوي او در شأن رسول خدا (ص) كه حدود پانزده سال پيش از بعثت سروده شده، شاهد گويايي بر اين مطلب است.
خديجه (س) با حسن تدبير تمامي مشكلات و مشقتهاي دعوت اسلامي را كه پيامبر (ص) با آنها مواجه بودند، براي آن حضرت قابل تحمل مي كرد. در روزهاي مشقت بار محاصره اقتصادي، ثروت فراوان حضرت خديجه در شكستن حصر اقتصادي بسيار مؤثر بود. در اين دوران، تبسم شادي آفرين آن بانوي نمونه، در زدودن آثار شكننده آن همه غم و اندوه سهم فراوان داشت. اگر چه همواره خداوند منان با عنايتهاي بي كران خود پشتيبان پيامبر خدا (ص) بود، ولي چهره شاداب و نگاه هاي پرنشاط خديجه، او را براي روزگار سختي كه در پيش رو داشت، مصمم تر مي نمود.
هنگامي كه پيامبر اكرم (ص) با ده هزار سرباز جنگي وارد مكه معظمه گرديد و آن فتح با شكوه را از آنِ خود نمود، اشراف مكه دسته دسته به محضر آن حضرت مي شتافتند و با اصرار تقاضا مي كردند كه در منزل آنان فرود آيد. پيامبر (ص) با پيشنهاد آنان موافقت نكرد و در كنار مرقد مطهر حضرت خديجه (س) خيمه زد و ايام اقامت خويش را در مكه معظمه، در كنار محبوب از دست رفته خويش سپري نمود و بدين سان 25 سال تمام نيز خديجه ستاره پرفروغ دودمان رسالت بود. پس از پايان محاصره اقتصادي پيامبر (ص) و يارانش در شعب ابي طالب، چندي نگذشت كه ابوطالب و خديجه هر دو با فاصله چند روز در بستر بيماري افتادند. طبق پاره اي از روايات، ابوطالب (ع) دو ماه پس از آزادي از محاصره از دنيا رفت و پس از سه و به روايتي ديگر 35 روز، در دهم رمضان سال دهم هجرت، خديجه (س) نيز دار فاني را وداع گفت. با رحلت دو يار با وفا و پشتيبان خستگي ناپذير محمد (ص)، حضرت آن سال را عامُ الحُزن يا سال غم واندوه ناميد. پس از آن، پيامبر اكرم (ص) همواره مي فرمود: تا هنگامي كه ابوطالب و خديجه زنده بودند، هرگز غم و اندوهي بر من مستولي نشد. خاطرات تلخ و شيرين ايام زندگي مشترك خديجه هرگز از حافظه پيامبر (ص) محو نشد. او هرگز از خانه بيرون نمي رفت، جز اينكه از خديجه ياد مي كرد و مي فرمود: آري خديجه اين گونه بود و خداوند نسل مرا از او قرار داد. ايشان همچنين مي فرمود: «هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصيب نفرموده است. او روزي كه من به كمك نياز داشتم، به ياري ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزي به من ايمان آورد كه جهانيان نسبت به من كفر مي ورزيدند، و روزي مرا تصديق كرد كه جهانيان تكذيبم مي كردند، خداوند از او به من اولاد عنايت كرد.”
خديجه در حساس ترين شرايط زندگي پيامبر خدا (ص) -چه آن زمان كه وجود مباركش در آستانه نزول وحي قرار داشت و همه چيز دگرگون شده بود، و چه آن زمان كه وحي الهي بر قلب پاكش نازل مي شد و جهاني را به لرزه درمي آورد- همواره رسول اكرم (ص) را به خوبي درك مي كرد. او را به طور صحيح شناخت و به واقعيتهاي والاي وجودش پي برد. رسالت او را به روشني فهميد و آن را با تمام جانش پذيرفت و با تمامي توان خود در راه تثبيت و گسترش آن ايستادگي كرد. «ابن اسحاق» يكي از سيره نويسان اوليه و معروف اسلام، در اين خصوص مي گويد: مقام معنوي و اخلاقي و حرمت بي مانند خديجه به جايي رسيد كه مورد عنايت خاص الهي قرار گرفت. چنان كه روزي جبرئيل به هنگام نزول وحي گفت: «اي پيامبر، سلام پروردگار يكتا را به خديجه برسان.” پيامبر اسلام (ص) نيز به خديجه گفت: «اي خديجه، اينك جبرئيل درود پروردگار را به تو ابلاغ مي كند.” آنگاه خديجه در پاسخ گفت: «خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئيل...”
امامان معصوم (ع) نيز در موارد متعدد به وجود اين بانوي گرانقدر، مباهات و افتخار كرده اند ؛چنانكه امام حسين (ع) روز عاشورا، در ضمن خطبه اي كه خود را به دشمن معرفي مي كرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا مي دانيد كه جده من خديجه (ع) دختر خويلد است». يا امام سجاد (ع) در مجلس يزيد در دمشق، در فرازي از سخنراني اش، خود را چنين معرفي مي كند: «من پسر خديجه بانوي بزرگ اسلام هستم». امام صادق (ع) نيز مي فرمايد: وقتي خديجه (س) وفات كرد، فاطمه (ع) به رسول خدا پناه برد. به دور پيامبر مي چرخيد و مي گفت: «پدر جان، مادر من كجاست؟» جبرئيل نازل شد و عرضه داشت: «اي رسول خدا، پروردگارت امر فرمود به فاطمه سلام برسان و بگو مادرش در خانه اي است از ياقوت و زبرجد كه اتاقهايش از طلا و ستونهايش از ياقوت قرمز ساخته شده و با آسيه و مريم همنشين است».
منابع :
1- تذكرةالخواص، ج 2
2- عمدة ابن بطريق
3- منبر الاسلام و توفيق الاعلم.
4- سيره ابن هشام، ج1
منبع: روزنامه قدس
/خ