اسماعیل فاروقی با ترکیب اندیشههای اسلامی و سکولار توسط روشنفکران دینی مخالفت کرد، ولی خود نیز در پیشنهاد اسلامیسازی علوم، گرفتار ترکیب روششناسی غربی با معارف اسلامی شده است. این رویکرد با همه امتیازهایش، از جمله برداشتن گامی برای اسلامیسازی معرفت و دانش و توجه به میراث اسلامی و علوم غربی و مشکلات انسان معاصر و امت اسلامی، چند مشکل اساسی دارد که در این مقال به بررسی آن میپردازیم.
تعداد کلمات 1216/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
محمد حنیف در کتاب «یک ارزیابی انتقادی از اسلامیکردن دانش»[2] به تبیین دودستگی مسلمانان در زمینه اسلامیکردن دانش پرداخته، جنبشهای فکری در حوزه اسلامیکردن دانش در قرن بیستم را معرفی و ارزیابی کرده است.[3]
فضل الرحمان هم با اسلامی شدن دانش مخالفت کرده و هم مدل فاروقی را نقد میکند. وی بر این باور است که اسلامیسازی و سکولار شدن، به ماهیت علم و دانش ارتباطی ندارد و تنها کارکرد علوم را میتوان به این دو عنوان متصف کرد. به اعتقاد وی مشکلات و بحران دانش مدرن را میتواند با چشمانداز اسلامی برطرف کرد.[4]
محمد یاسین، نه دیدگاه چشم انداز اسلامیفضل الرحمان را میپذیرد و نه مدل فاروقی را جایگزین مناسبی برای علم مدرن میداند.[5]
ضیاءالدین سردار، یکی از منتقدان علم مدرن است که بر تأثیر جهانبینی بر علم مدرن تأکید دارد. وی بر این باور است که با جهانبینی و اصول و مبانی علم مدرن، نمیتوان به علم اسلامیدست یافت. سردار به شدت با طرح ترکیبی فاروقی مخالفت کرده، اصرار دارد علم مدرن غربی با مبانی و اصول و جریانبینی روین به هیچ وجه نمیتواند اسلامی شود.[6]
حاصل سخن: آنکه گرچه اسماعیل فاروقی با ترکیب اندیشههای اسلامی و سکولار توسط روشنفکران دینی مخالفت کرد، ولی خود نیز در پیشنهاد اسلامیسازی علوم، گرفتار ترکیب روششناسی غربی با معارف اسلامی شده است. این رویکرد با همه امتیازهایش، از جمله برداشتن گامی برای اسلامیسازی معرفت و دانش و توجه به میراث اسلامی و علوم غربی و مشکلات انسان معاصر و امت اسلامی، چند مشکل اساسی دارد که به شرح ذیل بیان میگردد:
١. نخستین اشکال بر فاروقی این است که وی در بحث اسلامیسازی معرفت، به مباحث بنیادین و فلسفی توجه لازم نداشته، سطحینگرانه از آنها عبور کرده است. بیان پنج اصل وحدت برای این امر مهم، کفایت نمیکند. مبانی مهم دینشناختی، روششناختی، معرفتشناختی، هستیشناختی، انسانشناختی و جهانشناختی وجود دارد که بر علوم و نظریههای علمی تأثیر گذارند و فاروقی به آنها توجه نداشته است. چیستی علم، تئوری صدق، تئوری توجیه، ابزار و منابع شناخت، معیار ارزش، قلمرو دین، عوالم هستیشناسانه و دهها مسأله دیگر که بر دانش تأثیر گذارند و فاروقی به آنها نپرداخته است. شاید رویکرد اشعریگری فاروقی، این نگرش سطحی را به او در زمینه مبانی داده است. خوانندگان توجه داشته باشند که نداشتن مبانی علمشناختی و دینشناختی، نه تنها اسلامیسازی معرفت را به ارمغان نمیآورد که شناخت دقیقی به علوم غربی نیز فراهم نمیسازد. وقتی بحران علم غرب با دقت و مبنایی شناخته نشود، به تحول دانش و تولید معرفت اسلامی هم دست نخواهیم یافت.
۲. یکی از عوامل پیدایش علم مدرن، دوگانه انگاری وجودشناختی و معرفتشناختی در فلسفه دکارت و کانت بوده که چالشهایی در جهان غرب به وجود آورده است. دوگانه انگاری نفس و بدن، دنیا و آخرت، الهیات و فلسفه در فلسفه دکارت باعث قداست زدایی و سکولاریسم و سپس ماتریالیسم در قرن نوزدهم شد. همه علم مدرن بر خلاف نظر فاروقی به هیچ و مبتنی بر نژادپرستی نبود و بر اساس اومانیسم، انسان عام را مورد مطالعه قرار میداد و برای همه انسانها حکم صادر میکرد. آری، هگل با توصیف فلسفی از نژاد آلمان و نیچه با تاکید بر اصالت قدرت، دانش را به نژادپرستی سوق دادند. وحدت انسان در مبانی فاروقی، بیشک صحیح است و باید مبنای علوم انسانی قرار گیرد؛ ولی اینگونه نبوده است که همه نظریههای علوم انسانی غربی مبتنی بر نژادپرستی بوده باشد.
بیشتر بخوانید: بازخوانی انتقادی اسلامی سازی علوم انسانی از منظر اسماعیل فاروقی
3. روششناسی تولید علم و دانش، نه تنها خنثی نیست، بلکه مبتنی بر اصول معرفتشناختی هستی شناختی و انسانشناختی معینی است و بر محتوای معرفت تأثیرگذار است. ترکیب روشهای غربی با معارف اصلاح شده اسلامی، جز التقاط معرفتی که فاروقی از آن پرهیز داشت، چیز دیگری به ارمغان میآورد.
4. اشکال مهمیکه طرفداران دانش دینی گرفتارش هستند، مغالطه جمعکردن علوم در علم واحد است. این طایفه گمان میکنند، میتوانند با ارائه مدل واحدی به اسلامیسازی معرفت دست یابند. وضعیت علوم طبیعی با علوم انسانی متفاوت است. علوم رفتاری و اجتماعی با سایر علوم انسانی، در عرصه روش و محتوا تفاوت اساسی دارند. باید طرفداران اسلامیسازی معرفت برای هر یک از دستههای دانش به یک مدل مشخصی دست یابند.
۵ اصلاح روش اجتهادی و بسنده کردن به بیان مراحل دوازده گانه، مشکل دانش دینی و گرفتاری مسلمانان از استعمار علمی را حل نمیکند. فاروقی میبایست به مدل و الگویی از مبانی فلسفی و انسانشناسی و روششناسی معرفت دست مییافت و مدلش را به تجربه و آزمون میکشاند تا امکان علم دینی را بر اساس تحقق آن نشان دهد.
۶ ارزیابی انتقادی از میراث اسلامی با معیار وحی و نیازهای معاصر و علوم انسانی معاصر، مشکل است. اولا: وحی و سنت نبوی به صورت میراث اسلامی در اختیار بشر است؛ حال چگونه با میراث اسلامی میخواهید میراث اسلامیرا ارزیابی کنید؟ آیا فاروقی با امور ثابت در میراث اسلامی قصد ارزیابی امور متغیر در میراث اسلامی را دارد؟ ثانیا: فاروقی سنت صحابه و تابعین را هم معیار ارزیابی میراث اسلامیقرار میدهد که بی شک با وجود صحابه و تابعین و دنیاگرا و آخرتگرا نمیتواند عمومیت داشته باشد. ثالثا: مقصود از نیازهای بشر به عنوان معیار دوم ارزیابی میراث اسلامی چیست؟ همه نیازهای مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، کوتاه مدت و بلندمدت است؟ آیا با همه انواع نیازها میتوان در میراث اسلامی تغییر و اصلاح ایجاد کرد؟ آیا در آن صورت، چیزی از میراث اسلامی باقی میماند؟ اصولا مرجع تعیین کننده نیازهای بشر چیست؟ میراث اسلامی است یا میراث غربی؟ رابعا: دانشهای انسانی معاصر، با کدام معیار میتوانند میراث اسلامی را محک بزنند؟ آیا قبل از هر چیزی، فاروقی به رابطه علم و دین و عقل و دین پرداخته و نظریه خود را در این زمینه بیان داشته است؟
۷. فاروقی برای اسلامیسازی معرفت، میان فرآیند راهبردی و فرآیند اجرایی و فرآیند معرفتی خلط کرده است. اسلامیسازی دانش و دانشگاه به سه فرآیند جداگانه و البته مرتبط نیاز دارد. شاید یکی از علتهای مهمیکه باعث شد جریان فاروقی و دوستانش مانند: عبدالحمید ابوسلیمان و طه جابر العلوانی و تشکیل مؤسسة المعهد العالمی للفکر الاسلامی در آمریکا و دانشگاه بینالمللی اسلامیدر مالزی نتوانست به تدوین متون مناسب دست یابند، خلط سه راهبرد پیش گفته است.
نمایش پی نوشت ها:
[1] طه جابر العلوانی؛ اصلاح تفکر اسلامی، مدخلی به ساختار گفتمان اسلامیمعاصر؛ نیز ر.ک:
T. Jaber Al-Alwani; The Islamization of Methodology of Behavioral SCIENCE, The American Journal of Islamic Social Science; Vol.6, No.2, 1989, PP. 227-238
[2] A Critical Survey of Islamization of Knowledge.
[3] Muhamed Aslam Haneef'; A Critical Survey of Islamization of Knowledge published by: Research Centre International Islamic University Malaysia, 2005.
[4] Fazlur Rahman; Islamization of Knowledge: A Response, AJISS'; Vol.5, NO.1, 1988, pp. 35-110.
[5] Mohamed Yasein; Islamization of knowledge: A Comparative Analysis of Faruqi and Rahman', The Muslimn Education of Quarterly, 2 (1), 1993, PP. 27-40
[6] Ziauddin Sardar; The Future of Muslim Civilization, Kuala Lumpur:Pelanduk Publications, 1988