همه امتیازاتی که طی سالها در عراق به دست آورده بودند یک شبه از دست دادند
چکیده
زمزمه شروع جنگ آمریکا علیه عراق و سرنوشت این کشور که با سرنوشت مجاهدین در پیوند بود، بر تشدید وضعیت به هم ریخته نیروهای سازمان افزوده بود. فرار یا تسلیم خود به نیروهای ایران از گزینه های پیش روی افراد سازمان بود که مطمئناً به این راحتی نمی توانستند خود را تسلیم حکومت ایران کنند، اما آنچه که انجام دادند را در این مقاله پاسخ خواهیم داد.
تعداد کلمات 3343/ تخمین زمان مطالعه 17 دقیقه
زمزمه شروع جنگ آمریکا علیه عراق و سرنوشت این کشور که با سرنوشت مجاهدین در پیوند بود، بر تشدید وضعیت به هم ریخته نیروهای سازمان افزوده بود. فرار یا تسلیم خود به نیروهای ایران از گزینه های پیش روی افراد سازمان بود که مطمئناً به این راحتی نمی توانستند خود را تسلیم حکومت ایران کنند، اما آنچه که انجام دادند را در این مقاله پاسخ خواهیم داد.
تعداد کلمات 3343/ تخمین زمان مطالعه 17 دقیقه
مقدمه
مسعود رجوی در سال ۱۳۸۱ قبل از جدی شدن موضوع جنگ، سلسله نشستهایی را با نام «طعمه» برگزار کرد و به همه نیروها گفت: اگر بخواهند بروند و از سازمان جدا شوند، به ایران تحویل داده میشوند، ولی اگر میخواهند بمانند، باید همه پلهای بازگشت را خراب کنند؛ مثلاً پاسپورت، پول، برگ اقامت (مربوط به کشورهای اروپایی و یا...) را تحویل دهند و با نوشتن نامه به آشنایان، خانواده و فامیل و فحاشی به آنها، امکان بازگشت خود را از بین ببرند. این اقدام به نوعی آمادهسازی برای شرایط سخت بود.
در اسفندماه ۱۳۸۱ - چند روز مانده به حمله آمریکا و ائتلافش با عراق- مریم رجوی، در ابتدا، در معیت مسعود رجوی به اردن رفت و بعد، از آنجا به اتفاق ۱۶۵ تن از اعضا و کادرهای نزدیک به خود راهی فرانسه شد. مسعود رجوی نیز با انبوهی از مشکلات و بحران در نزدیکی مرز عراق - اردن (و البته در خاک اردن) منتظر ماند. شرایطی که مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق اکنون با آن دست به گریبان بودند، با وضعیت زمان جنگ اول خلیج فارس تفاوت بسیار داشت. در سال ۱۳۷۰ مجاهدین خلق به دنبال سرکوب کردهای مخالف صدام حسین و عدهای از مبارزان شیعی در نخلستانهای اطراف «کوت» و «العماره»، از صدام جایزه گرفتند و به ارقام بالایی از امتیازات مالی و نظامی دست یافتند.
وضعیت اخیر به کلی با گذشته فرق داشت.
«همه امتیازات نظامی و مالیشان را که طی سالها در عراق به دست آورده بودند، یک شبه از دست دادند. آنان در این سرفصل، بحرانیترین سالهای عمر سازمان را به چشم دیدند. ضرباتنظامی، سیاسی، امنیتی، مالی و غیره را - از بالا به پایین - متحمل شدند، ولی به سبک همیشگی به دنبال این بودند که با بحرانسازیهای خطرناک خارجی، اولاً شکست را به گردن مخالفان داخلی خود بیندازند و ثانیاً، از طریق بحرانسازی فرعی بتوانند مهار اوضاع - به ویژه بحران نیرویی - را در غیاب راهحل بدون جنگ، باز به دست گیرند. این راهحل خطرناک، فرمان قتل ۲۵ تن از اعضای جدا شده و ناراضی مجاهدین در کشورهای اروپایی بود! این فرمان رهبری را مریم عضدانلو میبایست به پیش میبرد تا از طریق زهرچشم گرفتن و ترساندن اپوزیسیون، ضمن در لاک دفاعی بردن اپوزسیون برونمرزی ایران و مخالفان و اضداد خود در خارج از کشور، زبان اعتراض منتقدان داخلی را بِبُرد و مهار نیروی را دوباره به دست گیرد.»[1]
دیگر ماموریتهای بحرانزای همسر رجوی و نیروهایش بدین قرار بود:
1- حمله به سفارتخانههای جمهوری اسلامی ایران در کشورهای اروپایی؛
2- نقل و انتقال پولها، اطلاعات و فرماندهان سازمان از عراق به فرانسه؛
3- نجات مسعود رجوی از عراق و انتقال وی به فرانسه با بهرهگیری از امکانات و روابط نیرویی و مالی و نیز روابط اطلاعاتی و سیاسی قدیم و جدید.
در اسفندماه ۱۳۸۱ - چند روز مانده به حمله آمریکا و ائتلافش با عراق- مریم رجوی، در ابتدا، در معیت مسعود رجوی به اردن رفت و بعد، از آنجا به اتفاق ۱۶۵ تن از اعضا و کادرهای نزدیک به خود راهی فرانسه شد. مسعود رجوی نیز با انبوهی از مشکلات و بحران در نزدیکی مرز عراق - اردن (و البته در خاک اردن) منتظر ماند. شرایطی که مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق اکنون با آن دست به گریبان بودند، با وضعیت زمان جنگ اول خلیج فارس تفاوت بسیار داشت. در سال ۱۳۷۰ مجاهدین خلق به دنبال سرکوب کردهای مخالف صدام حسین و عدهای از مبارزان شیعی در نخلستانهای اطراف «کوت» و «العماره»، از صدام جایزه گرفتند و به ارقام بالایی از امتیازات مالی و نظامی دست یافتند.
وضعیت اخیر به کلی با گذشته فرق داشت.
«همه امتیازات نظامی و مالیشان را که طی سالها در عراق به دست آورده بودند، یک شبه از دست دادند. آنان در این سرفصل، بحرانیترین سالهای عمر سازمان را به چشم دیدند. ضرباتنظامی، سیاسی، امنیتی، مالی و غیره را - از بالا به پایین - متحمل شدند، ولی به سبک همیشگی به دنبال این بودند که با بحرانسازیهای خطرناک خارجی، اولاً شکست را به گردن مخالفان داخلی خود بیندازند و ثانیاً، از طریق بحرانسازی فرعی بتوانند مهار اوضاع - به ویژه بحران نیرویی - را در غیاب راهحل بدون جنگ، باز به دست گیرند. این راهحل خطرناک، فرمان قتل ۲۵ تن از اعضای جدا شده و ناراضی مجاهدین در کشورهای اروپایی بود! این فرمان رهبری را مریم عضدانلو میبایست به پیش میبرد تا از طریق زهرچشم گرفتن و ترساندن اپوزیسیون، ضمن در لاک دفاعی بردن اپوزسیون برونمرزی ایران و مخالفان و اضداد خود در خارج از کشور، زبان اعتراض منتقدان داخلی را بِبُرد و مهار نیروی را دوباره به دست گیرد.»[1]
دیگر ماموریتهای بحرانزای همسر رجوی و نیروهایش بدین قرار بود:
1- حمله به سفارتخانههای جمهوری اسلامی ایران در کشورهای اروپایی؛
2- نقل و انتقال پولها، اطلاعات و فرماندهان سازمان از عراق به فرانسه؛
3- نجات مسعود رجوی از عراق و انتقال وی به فرانسه با بهرهگیری از امکانات و روابط نیرویی و مالی و نیز روابط اطلاعاتی و سیاسی قدیم و جدید.
آخرین جلسه رجوی با مسئولان عراقی
در آستانه جنگ، نشست دیگری با نیروها داشت. در این اجتماع ملاقاتش را با مسئولان عراقی چنین بازتاب داد:
پیام آمده بود (از طرف صدام) که برود ملاقات، ولی وقتی رفته بود، صدام نبود، اما توانسته عزت ابراهیم و طارق عزیز را ملاقات کند و البته وزیر اطلاعات (ارتباطات) عراق نیز حضور داشته. وی به نقل از عزت ابراهیم میگوید که قصد دارند در مقابل آمریکا ایستادگی کنند و چون به لحاظ نظامی و در یک جنگ کلاسیک امکان مقابله با آمریکا وجود ندارد، بنا دارند تا وارد یک جنگ چریکی شوند و به همین دلیل هفت میلیون نفر از مردم عراق را مسلح کردهاند.
عزت ابراهیم در مورد سازمان از قول صدام به رجوی گفته بود که صدام، شما را مهیا نموده که در کنار حکومت عراق و یا بیطرف باشید، اما وظیفه حکومت است که از شما دفاع نماید؛ مگر اینکه اوضاع به هم بریزد که در این صورت سازمان خودش باید مواظب خودش باشید. رجوی میگوید که در پاسخ عزت ابراهیم گفته که انشاءالله عراق پیروز خواهد شد، ولی سازمان در این مسئله بیطرف است و مسئله را به اطلاع مجامع بینالمللی رساندهایم. عزت ابراهیم از پاسخ رجوی ناراحت شد. باقی جلسه به سردی سپری گردید و علیرغم اینکه در هر جلسه مشترک با مسئولان عراقی توانسته بود امکانات و پول و مهمات فراوانی بگیرد، در این جلسه وقتی بحث کمکها مطرح میشود، عزت ابراهیم میگوید که متأسف است و عراق به همه منابعاش نیاز دارد و جواب منفی داده بود. رجوی میگوید که محل ملاقات در مکانهای رسمی و معمول نبوده و حاکی از تحرک و تردد و جابجایی مداوم مسئولان عراقی حکایت داشت.
در این نشست به رجوی تأکید شده بود که مطلقاً حق نزدیک شدن به مرز ایران را ندارند و باید تحرک نظامی داشته باشد و تأکید شده بود که مواضع دفاعی سازمان باید همان اطراف اشرف باشد. [در زمان جنگ نیز نمایندگان مخابرات (سرویس اطلاعاتی عراق) و ارتش مراقب بودند که سازمان به سمت مرزها حرکت نکند.] در این نشست، برای روحیه دادن به نیروها، گفت که نباید عراق در حمله به جمهوری اسلامی در صورت قطعی شدن اسقاط، صدام و حکومت بویی ببرد و در ادامه جلسه، از فرماندهان ارتش خواسته بود، گزارشی از آمادگی نیروها بدهند که همه آنها به اتفاق بر آمادگی سازمان صحه گذاشته بودند. در حالیکه هرگونه حمله به ایران هم به جهت مخالفت شدید صدام با انگیزه عدم تحریک ایران و هم مخالفت شدید آمریکا و انگلیس آن هم باز به انگیزه عدم تحریک ایران و ورودش به جنگ که میتوانست مسائل منطقه را بغرنجتر نماید، کاملاً منتفی بود؛ اما طرح نهایی سازمان در مورد گزینههای پیش رو در حالتهای مختلف در همین نشست ارائه شد. این طرح 3 مرحله داشت که در صورت حمله آمریکا، وظایف نیروها را تعیین میکرد:
مرحله اول: اخذ موضوع اختفا، یعنی اینکه تمامی سلاحها و مهمات و نیرو باید در مکانهای انتخابشده استتار شوند. این مرحله در واقع برای حفاظت نیرو و امکانات از بمبارانها و جلوگیری از صدمات نظامی بود. در همین نشست مسئولان ارتشهای سازمان، یکبهیک گزارشی را از آمادگی برای اختفا ارائه دادند. حلقه اولیه اقتفا که در اطراف قرارگاه اشرف شیارها و عوارض طبیعی را شامل میشد که نیروها را قادر میساخت، مواضع دفاعی اتخاذ نمایند. همچنین مواضعی را نیز نشان کرده بودند تا در صورت کسب اطلاع از تحرکات نظامی احتمالی ایران، برای دفاع به آن مواضع انتقال پیدا کنند. البته مواضع مذکور فقط برای نیروهای مسئول و اکیپهای مهندسی که مجبور بودند مواضع دفاعی را آماده نمایند، شناخته شده بود.
مرحله دوم: مرحله تدافع بود؛ یعنی اینکه در صورت مداخله ایران و عبور نیروهای ایرانی از مرزها، لازم بود تا نیروهای سازمان از موضوع اختفا به مواضع تدافعی منتقل شوند. این مواضع، همانطور که توضیح داده شد، در نزدیکی مواضع اختفاء اتخاذ شده بود. (جادهای که به فرودگاه متروکه شمال قرارگاه اشرف منتهی میشد و در ۲۰ کیلومتری از قرارگاه واقع شده بود. محور خانقین به اشرف، محور خالص به اشرف و ارتفاعات حمرین در مسیر کرکوک - خالص از جمله این مواضع بود)
مرحله سوم: مرحله تهاجم بود که شرط تحقق آن، به هم ریختن اوضاع عراق، یعنی فقدان نیروهای عراقی بازدارنده بود. در این مرحله بحث مخالفت آمریکاییها با انجام بمبارانهای احتمالی بر روی نیروی پیشرونده نیز مورد توجه واقع شد که رجوی در پاسخ گفت: از جنبه سیاسی، قطعاً آمریکاییها برای برخورد با سازمان به این منطقه نیامدهاند، ولی از جنبه نظامی، با توجه به اینکه نیروهای آمریکایی از شمال، جنوب و غرب عراق وارد خواهند شد، محور شرق در مواجهه با نیروی آمریکایی نخواهد بود؛ لذا راه برای نیروهای سازمان باز است.
نهایتاً رجوی در جمعبندی گفت: اگر به هر دلیلی امکان اجرای مرحله سوم نبود، با آمریکاییها وارد مذاکره خواهیم شد و از قبل نیز پیام دادهایم که ما بیطرف هستیم. در واقع، آنچه که رخ داد، همین امر بود و نشان میداد که از قبل بر روی آن، اتفاق شده بود.
پیام آمده بود (از طرف صدام) که برود ملاقات، ولی وقتی رفته بود، صدام نبود، اما توانسته عزت ابراهیم و طارق عزیز را ملاقات کند و البته وزیر اطلاعات (ارتباطات) عراق نیز حضور داشته. وی به نقل از عزت ابراهیم میگوید که قصد دارند در مقابل آمریکا ایستادگی کنند و چون به لحاظ نظامی و در یک جنگ کلاسیک امکان مقابله با آمریکا وجود ندارد، بنا دارند تا وارد یک جنگ چریکی شوند و به همین دلیل هفت میلیون نفر از مردم عراق را مسلح کردهاند.
عزت ابراهیم در مورد سازمان از قول صدام به رجوی گفته بود که صدام، شما را مهیا نموده که در کنار حکومت عراق و یا بیطرف باشید، اما وظیفه حکومت است که از شما دفاع نماید؛ مگر اینکه اوضاع به هم بریزد که در این صورت سازمان خودش باید مواظب خودش باشید. رجوی میگوید که در پاسخ عزت ابراهیم گفته که انشاءالله عراق پیروز خواهد شد، ولی سازمان در این مسئله بیطرف است و مسئله را به اطلاع مجامع بینالمللی رساندهایم. عزت ابراهیم از پاسخ رجوی ناراحت شد. باقی جلسه به سردی سپری گردید و علیرغم اینکه در هر جلسه مشترک با مسئولان عراقی توانسته بود امکانات و پول و مهمات فراوانی بگیرد، در این جلسه وقتی بحث کمکها مطرح میشود، عزت ابراهیم میگوید که متأسف است و عراق به همه منابعاش نیاز دارد و جواب منفی داده بود. رجوی میگوید که محل ملاقات در مکانهای رسمی و معمول نبوده و حاکی از تحرک و تردد و جابجایی مداوم مسئولان عراقی حکایت داشت.
در این نشست به رجوی تأکید شده بود که مطلقاً حق نزدیک شدن به مرز ایران را ندارند و باید تحرک نظامی داشته باشد و تأکید شده بود که مواضع دفاعی سازمان باید همان اطراف اشرف باشد. [در زمان جنگ نیز نمایندگان مخابرات (سرویس اطلاعاتی عراق) و ارتش مراقب بودند که سازمان به سمت مرزها حرکت نکند.] در این نشست، برای روحیه دادن به نیروها، گفت که نباید عراق در حمله به جمهوری اسلامی در صورت قطعی شدن اسقاط، صدام و حکومت بویی ببرد و در ادامه جلسه، از فرماندهان ارتش خواسته بود، گزارشی از آمادگی نیروها بدهند که همه آنها به اتفاق بر آمادگی سازمان صحه گذاشته بودند. در حالیکه هرگونه حمله به ایران هم به جهت مخالفت شدید صدام با انگیزه عدم تحریک ایران و هم مخالفت شدید آمریکا و انگلیس آن هم باز به انگیزه عدم تحریک ایران و ورودش به جنگ که میتوانست مسائل منطقه را بغرنجتر نماید، کاملاً منتفی بود؛ اما طرح نهایی سازمان در مورد گزینههای پیش رو در حالتهای مختلف در همین نشست ارائه شد. این طرح 3 مرحله داشت که در صورت حمله آمریکا، وظایف نیروها را تعیین میکرد:
مرحله اول: اخذ موضوع اختفا، یعنی اینکه تمامی سلاحها و مهمات و نیرو باید در مکانهای انتخابشده استتار شوند. این مرحله در واقع برای حفاظت نیرو و امکانات از بمبارانها و جلوگیری از صدمات نظامی بود. در همین نشست مسئولان ارتشهای سازمان، یکبهیک گزارشی را از آمادگی برای اختفا ارائه دادند. حلقه اولیه اقتفا که در اطراف قرارگاه اشرف شیارها و عوارض طبیعی را شامل میشد که نیروها را قادر میساخت، مواضع دفاعی اتخاذ نمایند. همچنین مواضعی را نیز نشان کرده بودند تا در صورت کسب اطلاع از تحرکات نظامی احتمالی ایران، برای دفاع به آن مواضع انتقال پیدا کنند. البته مواضع مذکور فقط برای نیروهای مسئول و اکیپهای مهندسی که مجبور بودند مواضع دفاعی را آماده نمایند، شناخته شده بود.
مرحله دوم: مرحله تدافع بود؛ یعنی اینکه در صورت مداخله ایران و عبور نیروهای ایرانی از مرزها، لازم بود تا نیروهای سازمان از موضوع اختفا به مواضع تدافعی منتقل شوند. این مواضع، همانطور که توضیح داده شد، در نزدیکی مواضع اختفاء اتخاذ شده بود. (جادهای که به فرودگاه متروکه شمال قرارگاه اشرف منتهی میشد و در ۲۰ کیلومتری از قرارگاه واقع شده بود. محور خانقین به اشرف، محور خالص به اشرف و ارتفاعات حمرین در مسیر کرکوک - خالص از جمله این مواضع بود)
مرحله سوم: مرحله تهاجم بود که شرط تحقق آن، به هم ریختن اوضاع عراق، یعنی فقدان نیروهای عراقی بازدارنده بود. در این مرحله بحث مخالفت آمریکاییها با انجام بمبارانهای احتمالی بر روی نیروی پیشرونده نیز مورد توجه واقع شد که رجوی در پاسخ گفت: از جنبه سیاسی، قطعاً آمریکاییها برای برخورد با سازمان به این منطقه نیامدهاند، ولی از جنبه نظامی، با توجه به اینکه نیروهای آمریکایی از شمال، جنوب و غرب عراق وارد خواهند شد، محور شرق در مواجهه با نیروی آمریکایی نخواهد بود؛ لذا راه برای نیروهای سازمان باز است.
نهایتاً رجوی در جمعبندی گفت: اگر به هر دلیلی امکان اجرای مرحله سوم نبود، با آمریکاییها وارد مذاکره خواهیم شد و از قبل نیز پیام دادهایم که ما بیطرف هستیم. در واقع، آنچه که رخ داد، همین امر بود و نشان میداد که از قبل بر روی آن، اتفاق شده بود.
نشست عاشورا
۱۱ روز قبل از روز عاشورا (در سال ۱۳۸۱ عاشورا مصادف بود با ۲۳ اسفندماه)، یعنی در تاریخ ۱۲ اسفند ۸۱ (به فاصله ۱۷ روز از حمله آمریکا) نشست عمومی، با نام نشست عاشورا، در قرارگاه «اشرف» برگزار شد. رجوی در این نشست به کار تبلیغی و ترویجی پرداخت و وانمود کرد که امروز (آن روز) عاشورا است و حتی زیارت عاشورا را خواند.
در آن مواقع افراد حاضر در نشست نمیدانستند که رهبری سازمان قصد فرار دارد و نشست به همین دلیل ۱۱ روز زودتر برگزار شده است؛ منتهی با این هدف که فیلم آن روز، عاشورا پخش شود. بعدها نیروها میگفتند: در نشست عاشورا چراغها را خاموش کردند و وقتی روشن شد هیچکس نرفته بود الا رجوی و مریم قجر.
در آن مواقع افراد حاضر در نشست نمیدانستند که رهبری سازمان قصد فرار دارد و نشست به همین دلیل ۱۱ روز زودتر برگزار شده است؛ منتهی با این هدف که فیلم آن روز، عاشورا پخش شود. بعدها نیروها میگفتند: در نشست عاشورا چراغها را خاموش کردند و وقتی روشن شد هیچکس نرفته بود الا رجوی و مریم قجر.
جانبداری سازمان از رژیم بعثی تا آخرین روزها
پس از شروع حمله آمریکا اخبار سیمای مجاهدین و موضعگیریهای آنان تا آخرین روزهای جنگ نیز جانبدارانه و به نفع صدام و تقریباً تکرار همان ادعاهای رژیم بعثی مبنی بر شکست نیروهای اشغالگر بود. (مانند سقوط هلیکوپترهای آپاچی- مصاحبههای سعید الصحاف وزیر تبلیغات عراق و...)
پیام ۱۲ مادهای رجوی پس از سقوط صدام
پس از سقوط صدام و پایان بمباران مواضع سازمان، رجوی برای نیروها، پیامی ارسال نمود که توسط فرماندهان قرارگاهها به نیروهای تحت امر ابلاغ گردید. در این پیام، به بمباران محل استقرار خود و مریم قجر اشاره نمود و حتی اعلام نمود که در اثر بمباران، میز کار و تختخواب وی منهدم شده است. قسمتهایی از پیام به شرح زیر است:
با تشکر و قدردانی از زحمات تکتک نیروهای ارتش آزادیبخش از اینکه در هر شرایطی فرمانپذیری داشتید و گوش به فرمان فرماندههان بودید و علیرغم اینکه به شما تکتیراندازی شد، ولی مقاومت و صبر پیشه کردید و به سمت کسی شلیک نکردید، مراتب سپاس خود را از یکایک شما تقدیم و توجهتان را به موارد زیر جلب میکنم:
1- زمانی که لنین در روسیه پیروز شد و نماینده خود را جهت مذاکره نزد آلمانیها فرستاد، آلمانیها برخورد توهینآمیزی با نماینده لنین داشتند. هنگامی که جریان برخورد آلمانیها و درخواستهای آنها را مطرح میکنند، لنین به او میگوید: اگر به شما گفتند دامن هم بپوشید، بپوشید. امروز ما در یک موقعیت تاریخی حساس قرار گرفتهایم؛ لذا به خاطر نجات خلقمان اگر لازم باشد، ما هم دامن میپوشیم.
2- رژیم هنوز در ساعت «سین» (ساعت سرنگونی) قرار دارد و از این شرایط خارج نشده است.
3- تنها تضاد ما رژیم است. ما تنها با رژیم در جنگ هستیم و با هیچ گروه و کشوری سر جنگ نداریم.
4- در مورد جنگ «لب پر» [تشبیه به لبه ظروف چینی که پس از ضربه خوردن میپرد] نخورید، معاملهای است که رژیم با انگلیس کرده بود تا قرارگاههای ما را صفر صفر کنند. [منظور این است که آمریکاییها نقشی نداشتند.]
5- ما اکنون «سَر قله» هستیم و چشم تمام دنیا به ما است.
6- ما از جناح قدرت هستیم و دنیا و آمریکا نیز به قدرت ما پی برده و روی ما حساب باز کرده. ما امروز روی میز پنتاگون هستیم و آنها در آمریکا درباره ما صحبت میکنند؛ پس باید با قدرت بیشتری برای حفظ تشکیلات خود بکوشیم.
7- ما چاشنی نابودی رژیم و تنها آلترناتیو قدرتمند آن میباشیم.
8- ارتش آزادیبخش امید خلق قهرمان ایران میباشد و نیرویی است که باید مردم را به تهران ببرد.
9- امروز همان روزی است که همه باید وفاداری خود را به سازمان ثابت کنند، زیرا سازمان افراد را در روزهای سخت و دشوار میخواهد، نه فقط در روزهای شادی و پیروزی.
10- عملیات جاری، ناموس مجاهدین است. نشستهای عملیات جاری را فعالتر برگزار کنید.
11- فرمانپذیری و گوش به فرمان بودن از فرماندهان خود را هرگز فراموش نکنید.
12- «انا فتحنا لک فتحا مبینا» نام این عملیات را فتحالمبین انتخاب کردیم، چون از شرّی عظیم، خیری عظیم گرفتیم.
در تشریح بند آخر پیام نادر رفیعی نژاد از مسئولین سازما میگوید:
«در این جنگ ما باید صفر صفر (نابود) میشدیم، ولی رهبری بار دیگر سازمان را از مرگ حتمی نجات داد.» این پیام صرفاً جهت روحیه دادن به نیروها و آرامسازی و آمادهسازی آنها برای همکاری با آمریکا به عنوان حاکم مناظره عراق و جانشین صدام بود و در آن هیچ اشاره به ادعاهای قبلی مبنی بر این که اعلام کرده بودند که تحت حملات ایران قرار داشتند نشده بود.
بعد از این پیام و یک پیام دیگر به مناسبت دستگیری مریم قجر که اشاره خواهد شد، دیگر هیچ خبری از رجوی نشد و مسئولین سازمان در پاسخ به سوال نیروها از سرنوشت وی، اعلام میکردند که سوال از وضعیت رجوی خط سرخ سازمان است و بوی رژیم میدهد (شیوه معمول سازمان برای سرکوب سوالات افراد) همچنین موارد زیر در پرسشهای بیپایان نیروها از سوی مسئولین و فرماندهان مجاهدین خلق مطرح میشد:
1- الان تهدید ما (سازمان) تحلیل کردن است. «واو شدن» [انفجار و بریدگی، وا دادن] و محفل زدن است. امروز در سازمان از این نوع سوالات حرام است. فقط و فقط خود را به رهبری بسپارید.
2- تحلیل کردن و سوال کردن حرام و مرز سرخ است. مسعود [رجوی] هرموقع لازم باشد و صلاح بداند، خودش پیام میدهد.
3- ارتش پابرجاست و آمریکاییها هم میدانند ما تروریست نیستیم.
با تشکر و قدردانی از زحمات تکتک نیروهای ارتش آزادیبخش از اینکه در هر شرایطی فرمانپذیری داشتید و گوش به فرمان فرماندههان بودید و علیرغم اینکه به شما تکتیراندازی شد، ولی مقاومت و صبر پیشه کردید و به سمت کسی شلیک نکردید، مراتب سپاس خود را از یکایک شما تقدیم و توجهتان را به موارد زیر جلب میکنم:
1- زمانی که لنین در روسیه پیروز شد و نماینده خود را جهت مذاکره نزد آلمانیها فرستاد، آلمانیها برخورد توهینآمیزی با نماینده لنین داشتند. هنگامی که جریان برخورد آلمانیها و درخواستهای آنها را مطرح میکنند، لنین به او میگوید: اگر به شما گفتند دامن هم بپوشید، بپوشید. امروز ما در یک موقعیت تاریخی حساس قرار گرفتهایم؛ لذا به خاطر نجات خلقمان اگر لازم باشد، ما هم دامن میپوشیم.
2- رژیم هنوز در ساعت «سین» (ساعت سرنگونی) قرار دارد و از این شرایط خارج نشده است.
3- تنها تضاد ما رژیم است. ما تنها با رژیم در جنگ هستیم و با هیچ گروه و کشوری سر جنگ نداریم.
4- در مورد جنگ «لب پر» [تشبیه به لبه ظروف چینی که پس از ضربه خوردن میپرد] نخورید، معاملهای است که رژیم با انگلیس کرده بود تا قرارگاههای ما را صفر صفر کنند. [منظور این است که آمریکاییها نقشی نداشتند.]
5- ما اکنون «سَر قله» هستیم و چشم تمام دنیا به ما است.
6- ما از جناح قدرت هستیم و دنیا و آمریکا نیز به قدرت ما پی برده و روی ما حساب باز کرده. ما امروز روی میز پنتاگون هستیم و آنها در آمریکا درباره ما صحبت میکنند؛ پس باید با قدرت بیشتری برای حفظ تشکیلات خود بکوشیم.
7- ما چاشنی نابودی رژیم و تنها آلترناتیو قدرتمند آن میباشیم.
8- ارتش آزادیبخش امید خلق قهرمان ایران میباشد و نیرویی است که باید مردم را به تهران ببرد.
9- امروز همان روزی است که همه باید وفاداری خود را به سازمان ثابت کنند، زیرا سازمان افراد را در روزهای سخت و دشوار میخواهد، نه فقط در روزهای شادی و پیروزی.
10- عملیات جاری، ناموس مجاهدین است. نشستهای عملیات جاری را فعالتر برگزار کنید.
11- فرمانپذیری و گوش به فرمان بودن از فرماندهان خود را هرگز فراموش نکنید.
12- «انا فتحنا لک فتحا مبینا» نام این عملیات را فتحالمبین انتخاب کردیم، چون از شرّی عظیم، خیری عظیم گرفتیم.
در تشریح بند آخر پیام نادر رفیعی نژاد از مسئولین سازما میگوید:
«در این جنگ ما باید صفر صفر (نابود) میشدیم، ولی رهبری بار دیگر سازمان را از مرگ حتمی نجات داد.» این پیام صرفاً جهت روحیه دادن به نیروها و آرامسازی و آمادهسازی آنها برای همکاری با آمریکا به عنوان حاکم مناظره عراق و جانشین صدام بود و در آن هیچ اشاره به ادعاهای قبلی مبنی بر این که اعلام کرده بودند که تحت حملات ایران قرار داشتند نشده بود.
بعد از این پیام و یک پیام دیگر به مناسبت دستگیری مریم قجر که اشاره خواهد شد، دیگر هیچ خبری از رجوی نشد و مسئولین سازمان در پاسخ به سوال نیروها از سرنوشت وی، اعلام میکردند که سوال از وضعیت رجوی خط سرخ سازمان است و بوی رژیم میدهد (شیوه معمول سازمان برای سرکوب سوالات افراد) همچنین موارد زیر در پرسشهای بیپایان نیروها از سوی مسئولین و فرماندهان مجاهدین خلق مطرح میشد:
1- الان تهدید ما (سازمان) تحلیل کردن است. «واو شدن» [انفجار و بریدگی، وا دادن] و محفل زدن است. امروز در سازمان از این نوع سوالات حرام است. فقط و فقط خود را به رهبری بسپارید.
2- تحلیل کردن و سوال کردن حرام و مرز سرخ است. مسعود [رجوی] هرموقع لازم باشد و صلاح بداند، خودش پیام میدهد.
3- ارتش پابرجاست و آمریکاییها هم میدانند ما تروریست نیستیم.
دستگیری مریم رجوی و همراهانش در فرانسه
پلیس ضد تروریست فرانسه، در ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳، با حمله به ۱۳ پایگاه سازمان و دستگیری مریم رجوی و ۱۶۵ تا از کارتهای بالای سازمان مزبور - که کنترل عمدهترین مراکز و پایگاههای آنها در اروپا و آمریکا را به عهده داشتند - برنامههای تدارک دیدهشده همسر مسعود رجوی را در اروپا خنثی کرد. روزنامه «فیگارو»، اهداف مجاهدین خلق در اروپا و نقشه ترور ۲۵ تن از جداشدگان آنان را فاش کرد.
فرماندهان سازمان به زیر ضرب رفتند، شیوههای پولشویی افشا و ردیابی شد. بحرانسازی از طریق حمله به سفارتخانههای ایران کنسل شد، حملونقل رهبری سازمان و جابجایی اسناد و مدارک منتفی شد و شکست پشت شکست برای مجاهدین خلق پیش آمد.[2]
فرماندهان سازمان به زیر ضرب رفتند، شیوههای پولشویی افشا و ردیابی شد. بحرانسازی از طریق حمله به سفارتخانههای ایران کنسل شد، حملونقل رهبری سازمان و جابجایی اسناد و مدارک منتفی شد و شکست پشت شکست برای مجاهدین خلق پیش آمد.[2]
بیشتر بخوانید: دستگیری مریم رجوی و همراهانش در فرانسه
انعکاس این واقعه سریع بود و رسانهها و به تحلیل علت آن پرداختند. روزنامه «نیویورک تایمز» انگیزه دولت فرانسه از این اقدام را «جلوگیری از انتقال کانون سیاسی - عملیاتی سازمان مجاهدین خلق از عراق به فرانسه» عنوان کرد. پی یر دوبوسکه، مسئول سازمان اطلاعاتی فرانسه، در مصاحبه با روزنامه مذکور اظهار داشت:
سازمانهای اطلاعاتی فرانسه از پاییز گذشته متوجه ورود شمار روز افزون مجاهدین خلق و پس از [آغاز] جنگ عراق، متوجه ورود شمار زیادی از سربازان آن به فرانسه شدند... مجاهدین [خلق] یک کارخانه تولید رنگ را در شهر «سنت کوئن لامون» اجاره کردند و ضمن راهاندازی یک استودیوی تلویزیونی و نصب بشقابهای ماهوارهای، در حال تبدیل کردن آن به یک مرکز ارتباطات بودند... .
مجاهدین برای حمله به سفارتخانههای ایران و سایر منافع این کشور در اروپا و اعتبار ۲۵ نفر از اعضای سابق خود برنامهریزی کرده بودند... این [سازمان] به هیچ وجه یک جنبش سیاسی و یک جنبش دموکراتیک و سیاسی نیست. این گروه خود را برای احیای دموکراسی در ایران آماده نمیکند. اینها گروهی کاملاً افراطگرا هستند؛ فرقهای تندرویی که فاقد هرگونه نظام دموکراتیک است؛ کیش شخصیت در پیروی از رهبر.[3]
به دنبال این ضربه غیر منتظره و واکنشهای منفی گسترده، جمعی از اعضای جداشده سازمان - که نامشان در لیست ترورهای برنامهریزی شده مسعود و مریم رجوی بود - تحت عنوان حقوقی «انجمن سیاسی - فرهنگی ایران پیوند» اطلاعیهای صادر و بر تداوم اقدامات حقوقی و قانونی علیه این سازمان و سران آن تأکید نمودند.
دستور تشکیلاتی خودسوزی
ماجرای فرانسه، سران سازمان را دستپاچه کرد. نامعلوم بودن تصمیم و حکم دادگاه، احتمال استرداد مریم رجوی و برخی دیگر از فازهای دستگیرشده به ایران و از همه مهمتر به هم ریختن تمهیدات و تدارکات - به دقت – طراحیشده، سازمان را به این اندیشه واداشت که واکنش متناسب با ماهیت فرقهای خود بروز دهد. ده تن از وابستگان سازمان مجاهدین خلق، در اعتراض به دستگیری مریم رجوی و جمعی از همراهان وی، دست به خودسوزی علنی زدند! نتیجه نخستین، مرگ ۳ تن به نامهای علی ملک، مرضیه باباخانی، ندا حسنی و سوختگیهای شدید بقیه بود. تصور رهبری سازمان این بود که این اقدام وحشتناک باعث تاثیرگذاری روی افکار عمومی در اروپا و آمریکا و... خواهد شد و دولت فرانسه را به تجدید نظر وادار خواهد ساخت. یکی از سران سازمان در سایت «ایران لیبرتی» اعلام نمود:
صدها نفر خود را در لیست خودسوزی قرار داده و اگر دولت فرانسه به توطئههای مشترکاش با رژیم... پایان ندهد، مصمماند که خود را به آتش بکشند.[4]
بنابر نقل روزنامه «پاریسین»، قبل و بعد از خودسوزی، از سوی عناصر مجاهدین با تلفن همراه چند خبرنگار تماس گرفته شد و سخنگوی روابط خارجی «شورای ملی مقاومت» (محمد سید المحدثین) هم نام شخص خودسوزیکننده را اعلام کرده است.
برخی از جداشدگان سازمان در عراق (در واقع گریختگان و پناهبرندگان به گروه جلال طالبانی) نیز قراین و شواهدی ارائه کردهاند که حاکی است: پس از دستگیری مریم رجوی و نزدیکانش در پاریس، بنا به تکلیف مسئولان و فرماندهان سازمان در «قرارگاه اشرف» در عراق - که تحت کنترل نیروهای نظامی آمریکا قرار دارند - هر عضو یا نیرو، تقاضای «داوطلبانه»ی خودسوزی را کتباً نوشته و به دست فرماندهان خود داده است.[5]
زمانی که این اقدام نتیجه معکوس داد و بر خلاف پیشبینی و گمان رهبران گروه، افکار عمومی و مردم اروپا و دیگر کشورها واکنش منفی نشان دادند و موجی از انزجار و تنفر و تعجب برانگیخته شد، سازمان و رهبران مدعی شدند که این حرکتها به صورت خودجوش و خودبهخودی صورت گرفته و اعضای آنها، با دستور تشکیلاتی دست به خودسوزی نزدهاند!
صدها نفر خود را در لیست خودسوزی قرار داده و اگر دولت فرانسه به توطئههای مشترکاش با رژیم... پایان ندهد، مصمماند که خود را به آتش بکشند.[4]
بنابر نقل روزنامه «پاریسین»، قبل و بعد از خودسوزی، از سوی عناصر مجاهدین با تلفن همراه چند خبرنگار تماس گرفته شد و سخنگوی روابط خارجی «شورای ملی مقاومت» (محمد سید المحدثین) هم نام شخص خودسوزیکننده را اعلام کرده است.
برخی از جداشدگان سازمان در عراق (در واقع گریختگان و پناهبرندگان به گروه جلال طالبانی) نیز قراین و شواهدی ارائه کردهاند که حاکی است: پس از دستگیری مریم رجوی و نزدیکانش در پاریس، بنا به تکلیف مسئولان و فرماندهان سازمان در «قرارگاه اشرف» در عراق - که تحت کنترل نیروهای نظامی آمریکا قرار دارند - هر عضو یا نیرو، تقاضای «داوطلبانه»ی خودسوزی را کتباً نوشته و به دست فرماندهان خود داده است.[5]
زمانی که این اقدام نتیجه معکوس داد و بر خلاف پیشبینی و گمان رهبران گروه، افکار عمومی و مردم اروپا و دیگر کشورها واکنش منفی نشان دادند و موجی از انزجار و تنفر و تعجب برانگیخته شد، سازمان و رهبران مدعی شدند که این حرکتها به صورت خودجوش و خودبهخودی صورت گرفته و اعضای آنها، با دستور تشکیلاتی دست به خودسوزی نزدهاند!
جمعبندی وضعیت تحت اشغال
پس از استقرار نیروهای آمریکایی در «قرارگاه اشرف»، اضطراب و تشویش بر همه اعضای سازمان چیره شد. افراد، ناراحت و مضطرب بودند و گاه ابراز خشم میکردند. مسئولان سازمان از این مسئله مطلع شده و شروع به برخورد با نیروها کردند. از طریق نشستهای لایهای با افراد یا برخوردهای انفرادی، میخواستند به نیروها تفهیم کنند که «هیچ مشکلی پیش نیامده است و در حال حاضر نیز آمریکاییها با سازمان همکاری میکنند و قصد بهرهبرداری از سازمان علیه رژیم ایران را دارند.»
موضوع دریافت کارت و انگشتنگاری، یکباره تمام تلاشهای انجامشده را خنثی نمود، تشویشها باز ظاهر گشته و - حتی نسبت به قبل - شدیدتر شدند. مجدداً همه افراد را وارد نشستهایی کردند که حدود دو هفته طول میکشید. مبنای توجیه افراد و تکیه اصلی در این مرحله، بیشتر این قضیه بود که هدف، حفاظت بچههای سازمان و به موقعیت بد سازمان ربطی ندارد.
این اولین بار بود که در هنگام نشست و چه پس از آن، همه متوجه میشدند که هیچکس تحت تاثیر قرار نگرفته است! پیش از این، هرچند ممکن بود افراد بفهمند که سازمان دروغ تحویل آنها میدهد! اما دستکم در همان نشست یا چند روز پس از آن، تحت تاثیر قرار میگرفتند و هدف نشست تامین میشد، اما این بار به این صورت نبود و وضع فرق میکرد.
افراد بسیاری با صراحت و جرأت مطرح میکردند که تمام اطلاعات سازمان با این کار فاش میشود و بچههایی که در ایران ترور و عملیات داشته یا در جریان هواپیمارباییها بودند، میروند و تروریست شناخته میشوند.
تنها راهکار پیشنهادشده از سوی مسئولان سازمان این بود که «به هیچ وجه راجع به این چیزها حرفی نزنید و اسم اصلی خود را هم ندهید. هیچ اجباری در دادن اسم اصلی نیست»! به خوبی معلوم بود که ترس از ایران، علت این تشویشهاست. مسئولان تأکید میکردند که «به آمریکاییها بگویید: ما تروریست نیستیم. حرفهایتان را بزنید، ولی تأکید کنید که اطلاعاتی از مجاهدین به ایران ندهند»!
واقعاً این توهّم حاکم بود که آمریکا هم برای رژیم کار میکند! از بس که در این چند سال، هرکس و ناکسی را که حرفی - ولو کوچک و بیاهمیت - برعلیه سازمان میزد، به رژیم وصل میکردند، به طور اتوماتیک وار، افراد، کارهای آمریکا را در ارتباط با رژیم میدیدند و این، هم دردناک بود که تا چه اندازه این نیروها از همه چیز بیخبر هستند و هم خندهدار که آمریکا را هم مزدور رژیم ایران میدانستند.[6]
خطدهیها و رهنمودهای مسئولان هیچ اثری نداشت و همه متوجه شدند که تازه آغاز ماجراست! ماجرایی که آنچه در چشمانداز آن، قابل پیشبینی است، یا همکاری با ارتش آمریکا (جهانخوار سابق) است و یا زندانی شدن. تناقضات، گسترده و دامنگیر شده بود؛ از این رو، تشکیلات نیاز داشت مجدداً وارد پروژههای «عملیات جاری» و بازگویی تناقضات شود. همان چیزی که در این شرایط، دیگر تنفرآمیز شده بود و افراد بسیاری از آن فرار میکردند.
موضوع دریافت کارت و انگشتنگاری، یکباره تمام تلاشهای انجامشده را خنثی نمود، تشویشها باز ظاهر گشته و - حتی نسبت به قبل - شدیدتر شدند. مجدداً همه افراد را وارد نشستهایی کردند که حدود دو هفته طول میکشید. مبنای توجیه افراد و تکیه اصلی در این مرحله، بیشتر این قضیه بود که هدف، حفاظت بچههای سازمان و به موقعیت بد سازمان ربطی ندارد.
این اولین بار بود که در هنگام نشست و چه پس از آن، همه متوجه میشدند که هیچکس تحت تاثیر قرار نگرفته است! پیش از این، هرچند ممکن بود افراد بفهمند که سازمان دروغ تحویل آنها میدهد! اما دستکم در همان نشست یا چند روز پس از آن، تحت تاثیر قرار میگرفتند و هدف نشست تامین میشد، اما این بار به این صورت نبود و وضع فرق میکرد.
افراد بسیاری با صراحت و جرأت مطرح میکردند که تمام اطلاعات سازمان با این کار فاش میشود و بچههایی که در ایران ترور و عملیات داشته یا در جریان هواپیمارباییها بودند، میروند و تروریست شناخته میشوند.
تنها راهکار پیشنهادشده از سوی مسئولان سازمان این بود که «به هیچ وجه راجع به این چیزها حرفی نزنید و اسم اصلی خود را هم ندهید. هیچ اجباری در دادن اسم اصلی نیست»! به خوبی معلوم بود که ترس از ایران، علت این تشویشهاست. مسئولان تأکید میکردند که «به آمریکاییها بگویید: ما تروریست نیستیم. حرفهایتان را بزنید، ولی تأکید کنید که اطلاعاتی از مجاهدین به ایران ندهند»!
واقعاً این توهّم حاکم بود که آمریکا هم برای رژیم کار میکند! از بس که در این چند سال، هرکس و ناکسی را که حرفی - ولو کوچک و بیاهمیت - برعلیه سازمان میزد، به رژیم وصل میکردند، به طور اتوماتیک وار، افراد، کارهای آمریکا را در ارتباط با رژیم میدیدند و این، هم دردناک بود که تا چه اندازه این نیروها از همه چیز بیخبر هستند و هم خندهدار که آمریکا را هم مزدور رژیم ایران میدانستند.[6]
خطدهیها و رهنمودهای مسئولان هیچ اثری نداشت و همه متوجه شدند که تازه آغاز ماجراست! ماجرایی که آنچه در چشمانداز آن، قابل پیشبینی است، یا همکاری با ارتش آمریکا (جهانخوار سابق) است و یا زندانی شدن. تناقضات، گسترده و دامنگیر شده بود؛ از این رو، تشکیلات نیاز داشت مجدداً وارد پروژههای «عملیات جاری» و بازگویی تناقضات شود. همان چیزی که در این شرایط، دیگر تنفرآمیز شده بود و افراد بسیاری از آن فرار میکردند.
نمایش پی نوشت ها:
[1]. خوشحال، شانتاژ؛ ص 9-10؛ بااندکی تصرف.
[2]. همان، ص 10.
[3]. همان، ص 75-76؛ به نقل از:WWW.newyourk time./2003/6/30
[4]. همان، ص 50؛ نام این عضو سازمان، منصور قدرخواه است.
[5]. خوشحال، ویرانسازی نیرو...: ص 70.
[6]. مجاهدین در جنگ سوم...، ص 36-37؛ با اندکی تصرف.
منبع: کتاب سازمان مجاهدین خلق؛ موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی؛ بهار 1389.