آيات اخلاق در سيماى حسينى (1)
نويسنده: عباس كوثري
به حُسن خُلق و وفا، كس به يار ما نرسد
ترا در اين سخن، انكار كارما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
كسى به حُسن و ملاحت، به يارما نرسد
هزار نقد به بازار كائنات آرند
يكى به سكّه صاحب عيار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز كِلْك صُنع
و يكى به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
بسوخت «حافظ» و ترسم كه شرح قصّه او
به سمع پادشه كامكار ما نرسد
زيبايى هاى صفاتش دلربا و روحنواز است و نگاه و رفتارش ظهور آيات حقّ، و مكارم اخلاقش تجلّىبخش فلسفه بعثت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم است كه فرمود: «بعثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ»1 عصمت و قداست او در آيه تطهير با جلوهاى پرفروغ انعكاس يافته و برعشق الهى و ايثار او كريمه «ويطعمون الطعام على حُبّه»شاهد و گواه است. زيبايى و جمال روح و اعتدال جسمانىاش با نام حسين عليهالسلام شكوهى افزون يافته است؛ زيرا كه «حسين» يعنى زيبايى و براساس روايت، نامى است كه خداوند آن را برايش برگزيده است. او چنان است كه خود فرمود:
سَبَقْتُ العالمين الى المعالى؛ بحُسنِ خليقةٍ و علوّ همّة و لاح بحكمتى نورالهدى فى ليالٍ فى الضلالة مُدْلَهِمَّة يُريد الجاهدون ليُطْفئوه و يأبى اللّه الاّ ان يُتمَّه2
با اخلاق نيك و همت بلند، از همه جهانيان به قلّههاى فضيلت پيشى گرفتم و با حكمت من، نور هدايت در شبهاى تاريك و ديجور گمراهى درخشيد. منكران مىخواهند اين نور را خاموش كنند؛ ولى خداوند نخواسته كه اين نور خاموش شود.اكنون جلوههاى آيات الهى را در چهره پرفروغش مرور مىنماييم و نظارهگر پرتوى از شكوهمندى زيبايىهاى اخلاقىاش مىگرديم.
«وَاصْبِرْ نفسَكَ مَعَ الّذين يَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوة وَالْعشِىِّ يُريدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عيناك عَنْهُمْ تُريدُ زينةَ الحيوةِ الدُّنْيا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِكرنا وَاتَّبَعَ هَويهُ وَ كانَ اَمرُهُ فُرُطاً»3 با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و شام مىخوانند و تنها رضاى او را مىطلبند. و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم. اطاعت مكن؛ همانها كه از هواى نفس پيروى كردند و كارهايشان افراطى است.
مفسّران در شأن نزول آيه، نوشتهاند كه:
عدّهاى از ثروتمندان مغرور به حضور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم رسيدند و در حالى كه به «اصحاب صفّه» و تهىدستان پاكسيرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهيب اشاره مىكردند، گفتند:
اگر تو در بالاى مجلس بنشينى و اينگونه افراد را كه بدنى بدبو و جامههايى پشمينه برتن دارند، از خود دور كنى با تو همراه خواهيم شد و به سخنانت گوش خواهيم داد. تنها وجود اين افراد است كه مانعى عمده براى حضور ما در مجلس شما شده است.
در اين زمان آيه فوق نازل شد و جايگاه متعالى صفّهنشينان تهىدست را كه قلبى مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بيان داشت. پس از آن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به جستوجوى آنان برخاست و در حالىكه آنان را در آخر مسجد يافت، فرمود:
«الحمدللّه الّذى لم يَمُتْنى حتّى اَمَرَنى اَنْ اَصْبِرَ نفسى مع رجالٍ من امّتى معكم المحيا و معكم الممات4؛ حمد خدا را كه مرا نميراند تا اين كه به من دستور داد با شما باشم. زندگىام باشما و مردنم نيز با شما خواهد بود.»
گذشتگانِ اين مستكبران نيز همين ايراد را با نوح پيامبر عليهالسلام در ميان گذاشتند كه قرآن مىفرمايد:
«اشراف كافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبينيم و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند، جز گروهى پست و سادهلوح مشاهده نمىكنيم و براى شما فضيلتى نسبت به خود نمىبينيم؛ بلكه شما را دروغگو تصوّر مىكنيم».
سپس قرآن كريم پاسخ نوح عليهالسلام را بيان مىكند و مىفرمايد:
«وَ ما انَا بِطارِد الّذين آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم»5
من آنها را كه ايمان آوردهاند، از خود دور نمىكنم، چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قيامت خصم من خواهند بود.)
در راستاى همين تفكّر مادّى جمعى از بنىاسرائيل پس از برگزيده شدن طالوت به فرماندهى، گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند با اينكه ما از او شايستهتريم و او ثروت زيادى ندارد؟! قرآن كريم پاسخ اشموئيل پيامبر عليهالسلام را اينچنين بيان مىدارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفيهُ عَلَيْكُمْ و زادَهُ بِسْطَةً فىِالْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»6
گفت: خداوند او را بر شما برگزيده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است.
با دقت در سيره اخلاقى ابىعبداللّه عليهالسلام نيز همين جلوههاى متعالى و مفاهيم بلند را مشاهده مىكنيم كه دو نمونه از آن ذكر مىشود:
الف) انسانهاى وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمدهاند تا عاشقانهترين نظام عزّت وكرامت انسانى را در كربلا تجسّم بخشند. يكى از آنها «جون» است كه قبلاً غلام ابىذرغفارى بوده است. با گوهر محبت و ولايت در كربلا حضور يافته است و بىاعتنا به تحقير دنياگرايان، عزّت خويش را در همراهى سيدالشهدا عليهالسلام ديده است.
هريك از ياران ابىعبداللّه عليهالسلام به سوى نبرد حركت مىكند و مدتى نمىگذرد كه بدنش نقش زمين مىشود و به ملكوت اعلى پر مىكشد. او نيز خود را آماده مىكند تا در صف بلاجويان دشت كربلا قرار بگيرد؛ پس به حضور امام حسين عليهالسلام مىرسد و مىگويد:
بدنم بدبو و رنگم سياه و بىبهره از نسب و قبيله هستم؛ امّا شوق بهشت، بىتابم كرده است. پس بهشت را ارزانى مندار تا بوى بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت يابد و صورت من سفيد گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاك شما مخلوط گردد.
سپس از امام حسين عليهالسلام رخصت طلبيد و به ميدان شتافت؛ مبارزهاى شگفت نمود تا اينكه بر زمين افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوى او از اين دنيا، اين بود كه يكبار ديگر نگاهش بر چهره پرمهر ابىعبداللّه عليهالسلام نقش بندد، اما تصوّرات پيشين او، كه در پيشگاه حضرت آن را اظهار كرد، به او اجازه نمىدهد كه از ابىعبداللّه عليهالسلام بخواهد تا بربا لينش حاضر گردد. ولى بر خلاف اين تصوّرات، مشاهده مىكند كه امام بر بالين او حاضرگشته و دعاى خويش را بدرقه راه آخرتش مىنمايد و مىفرمايد:
«اللّهُمَّ بِيِّضْ وَجْهَهُ، و طَيِّبْ ريحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَيْنَه و بَيْنَ محمّد و آل محمّد7؛ بارالها! روى او را سفيدگردان و بوى او را خوش كن و بين او و محمد و آل محمد آشنايى و شناسايى ده.»
اكنون او ظهور قرآن ناطق را با ديدگان خويش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانى خويش را در پناه او، متحقّق ديده و خويش را در كاروانى از نور مىبيند كه دور از امتيازات مادّى و فخر فروشىهاى ناپسند، به سوى كمال انسانى گام مىنهد و در استمرار حركت بلال، جُوَيبر، سلمان و صُهيب، خود را با جامعه برين كه اينك رهبرش سيدالشهدا عليهالسلام است، رو به رو مىبيند.
ب) روزى امام حسين عليهالسلام از كنار جمعى از فقرا گذشت، كه عباى خود را پهن و نان خشكى را بر آن نهاده و مىخوردند. چون آن حضرت را ديدند، او را دعوت كردند، حضرت نزد ايشان نشست و فرمود: اگر اين مال صدقه نبود، آن را مىخوردم. سپس فرمود: برخيزيد به سوى خانه من آييد. آنان را با خود به خانه برد و ميهمان كرد و لباس به آنها هديه كرد و دستور داد تا پول نيز به آنان بدهند.8
در روايتى پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم از قول جبرئيل درباره تفسير «رضا» فرمودند:
انسان راضى از آقاى خويش ناخشنود نيست؛ چه از دنيا بهرهمند باشد و چه بىبهره، و به عمل اندك بسنده نمىكند.9
اين صفتى است كه از اعتقاد عميق به خداوند و حكمت او نشأت مىگيرد؛ زيرا در اين صورت مىداند كه هيچ يك از حوادث بدون مصلحت نيست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره مىشود.
در بلاهم مىچشم لذّات او مات اويم، مات اويم، مات او و از سويى ديگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نيز برايش شيرين و خوشايند خواهد بود.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ وى عجب من عاشق اين هردو ضدّ
قرآن كريم مىفرمايد:
«والسّابقون الاوّلون من المهاجرين والانصار و الذّين اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِىَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ»10
پيشگامان نخستينى از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نيز) از او خشنود شدند.
در آيه ديگر مىفرمايد:
هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند؛ هرچند پدران يا خويشاوندان آنها باشند. آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را در صفحه دل هايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت كرده و آنها را در باغهايى از باغهاى بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن مىمانند. «رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»11؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانيد حزب اللّه پيروز و رستگارند.
امام حسين عليهالسلام نمونه متعالى و كامل اين صفت است و در رفتار و گفتارش، رضايت و تسليم حق موج مىزند. امام صادق عليهالسلام سوره والفجر را سوره حسين مىنامد،12 زيرا كه او جلوه تام و تمام اين آيه است كه مىفرمايد: «يا ايّتها النفس المطمئنّة ارجعى الى ربّك راضيةً مرضيةً»13 آن حضرت همان روح آرامش يافته در سايه ياد خداست كه فرمود: «الابذكر اللّه تطمئنّ القلوب»14 و در حالى به سوى ملكوت اعلى پركشيد كه رضايت و تسليم خويش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعاى عرفه مىفرمايد:
«وَخِرْلى فى قضائك و بارِك لى فى قدرك حتّى لا اُحِبُّ تعجيل ما اَخَّرْتَ ولاتأخيرَ ما عَجَّلْتَ15؛ قضا و قدرت را بر من خير و مبارك ساز تا آنچه دير مىخواهى بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر مىخواهى، ديرتر مايل نباشم».
در جملهاى ديگر مىفرمايد:
«رضا اللّه رضانا اهل البيت نصبر على بلائه16؛ رضايت و خشنودى خدا مورد رضايت ما اهلبيت است و بر بلاى رسيده از جانب او، صبر مىكنيم».
و در آخرين لحظات عمر شريفش در قتلگاه فرمود:
«رضاً بقضائك و تسليماً لاَِمرك و لامعبود سواك يا غياث المُستغيثين17؛ خشنود به قضاى تو و تسليم امر و فرمانت هستم و معبودى غير تو نيست اى فرياد رس فريادجويان!»
... ادامه دارد.
/خ
ترا در اين سخن، انكار كارما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمدهاند
كسى به حُسن و ملاحت، به يارما نرسد
هزار نقد به بازار كائنات آرند
يكى به سكّه صاحب عيار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز كِلْك صُنع
و يكى به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
بسوخت «حافظ» و ترسم كه شرح قصّه او
به سمع پادشه كامكار ما نرسد
زيبايى هاى صفاتش دلربا و روحنواز است و نگاه و رفتارش ظهور آيات حقّ، و مكارم اخلاقش تجلّىبخش فلسفه بعثت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم است كه فرمود: «بعثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ»1 عصمت و قداست او در آيه تطهير با جلوهاى پرفروغ انعكاس يافته و برعشق الهى و ايثار او كريمه «ويطعمون الطعام على حُبّه»شاهد و گواه است. زيبايى و جمال روح و اعتدال جسمانىاش با نام حسين عليهالسلام شكوهى افزون يافته است؛ زيرا كه «حسين» يعنى زيبايى و براساس روايت، نامى است كه خداوند آن را برايش برگزيده است. او چنان است كه خود فرمود:
سَبَقْتُ العالمين الى المعالى؛ بحُسنِ خليقةٍ و علوّ همّة و لاح بحكمتى نورالهدى فى ليالٍ فى الضلالة مُدْلَهِمَّة يُريد الجاهدون ليُطْفئوه و يأبى اللّه الاّ ان يُتمَّه2
با اخلاق نيك و همت بلند، از همه جهانيان به قلّههاى فضيلت پيشى گرفتم و با حكمت من، نور هدايت در شبهاى تاريك و ديجور گمراهى درخشيد. منكران مىخواهند اين نور را خاموش كنند؛ ولى خداوند نخواسته كه اين نور خاموش شود.اكنون جلوههاى آيات الهى را در چهره پرفروغش مرور مىنماييم و نظارهگر پرتوى از شكوهمندى زيبايىهاى اخلاقىاش مىگرديم.
1. همنشينى با تهىدستان
«وَاصْبِرْ نفسَكَ مَعَ الّذين يَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوة وَالْعشِىِّ يُريدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عيناك عَنْهُمْ تُريدُ زينةَ الحيوةِ الدُّنْيا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِكرنا وَاتَّبَعَ هَويهُ وَ كانَ اَمرُهُ فُرُطاً»3 با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و شام مىخوانند و تنها رضاى او را مىطلبند. و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم. اطاعت مكن؛ همانها كه از هواى نفس پيروى كردند و كارهايشان افراطى است.
مفسّران در شأن نزول آيه، نوشتهاند كه:
عدّهاى از ثروتمندان مغرور به حضور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم رسيدند و در حالى كه به «اصحاب صفّه» و تهىدستان پاكسيرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهيب اشاره مىكردند، گفتند:
اگر تو در بالاى مجلس بنشينى و اينگونه افراد را كه بدنى بدبو و جامههايى پشمينه برتن دارند، از خود دور كنى با تو همراه خواهيم شد و به سخنانت گوش خواهيم داد. تنها وجود اين افراد است كه مانعى عمده براى حضور ما در مجلس شما شده است.
در اين زمان آيه فوق نازل شد و جايگاه متعالى صفّهنشينان تهىدست را كه قلبى مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بيان داشت. پس از آن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به جستوجوى آنان برخاست و در حالىكه آنان را در آخر مسجد يافت، فرمود:
«الحمدللّه الّذى لم يَمُتْنى حتّى اَمَرَنى اَنْ اَصْبِرَ نفسى مع رجالٍ من امّتى معكم المحيا و معكم الممات4؛ حمد خدا را كه مرا نميراند تا اين كه به من دستور داد با شما باشم. زندگىام باشما و مردنم نيز با شما خواهد بود.»
گذشتگانِ اين مستكبران نيز همين ايراد را با نوح پيامبر عليهالسلام در ميان گذاشتند كه قرآن مىفرمايد:
«اشراف كافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبينيم و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند، جز گروهى پست و سادهلوح مشاهده نمىكنيم و براى شما فضيلتى نسبت به خود نمىبينيم؛ بلكه شما را دروغگو تصوّر مىكنيم».
سپس قرآن كريم پاسخ نوح عليهالسلام را بيان مىكند و مىفرمايد:
«وَ ما انَا بِطارِد الّذين آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم»5
من آنها را كه ايمان آوردهاند، از خود دور نمىكنم، چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قيامت خصم من خواهند بود.)
در راستاى همين تفكّر مادّى جمعى از بنىاسرائيل پس از برگزيده شدن طالوت به فرماندهى، گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند با اينكه ما از او شايستهتريم و او ثروت زيادى ندارد؟! قرآن كريم پاسخ اشموئيل پيامبر عليهالسلام را اينچنين بيان مىدارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفيهُ عَلَيْكُمْ و زادَهُ بِسْطَةً فىِالْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»6
گفت: خداوند او را بر شما برگزيده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است.
با دقت در سيره اخلاقى ابىعبداللّه عليهالسلام نيز همين جلوههاى متعالى و مفاهيم بلند را مشاهده مىكنيم كه دو نمونه از آن ذكر مىشود:
الف) انسانهاى وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمدهاند تا عاشقانهترين نظام عزّت وكرامت انسانى را در كربلا تجسّم بخشند. يكى از آنها «جون» است كه قبلاً غلام ابىذرغفارى بوده است. با گوهر محبت و ولايت در كربلا حضور يافته است و بىاعتنا به تحقير دنياگرايان، عزّت خويش را در همراهى سيدالشهدا عليهالسلام ديده است.
هريك از ياران ابىعبداللّه عليهالسلام به سوى نبرد حركت مىكند و مدتى نمىگذرد كه بدنش نقش زمين مىشود و به ملكوت اعلى پر مىكشد. او نيز خود را آماده مىكند تا در صف بلاجويان دشت كربلا قرار بگيرد؛ پس به حضور امام حسين عليهالسلام مىرسد و مىگويد:
بدنم بدبو و رنگم سياه و بىبهره از نسب و قبيله هستم؛ امّا شوق بهشت، بىتابم كرده است. پس بهشت را ارزانى مندار تا بوى بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت يابد و صورت من سفيد گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاك شما مخلوط گردد.
سپس از امام حسين عليهالسلام رخصت طلبيد و به ميدان شتافت؛ مبارزهاى شگفت نمود تا اينكه بر زمين افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوى او از اين دنيا، اين بود كه يكبار ديگر نگاهش بر چهره پرمهر ابىعبداللّه عليهالسلام نقش بندد، اما تصوّرات پيشين او، كه در پيشگاه حضرت آن را اظهار كرد، به او اجازه نمىدهد كه از ابىعبداللّه عليهالسلام بخواهد تا بربا لينش حاضر گردد. ولى بر خلاف اين تصوّرات، مشاهده مىكند كه امام بر بالين او حاضرگشته و دعاى خويش را بدرقه راه آخرتش مىنمايد و مىفرمايد:
«اللّهُمَّ بِيِّضْ وَجْهَهُ، و طَيِّبْ ريحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَيْنَه و بَيْنَ محمّد و آل محمّد7؛ بارالها! روى او را سفيدگردان و بوى او را خوش كن و بين او و محمد و آل محمد آشنايى و شناسايى ده.»
اكنون او ظهور قرآن ناطق را با ديدگان خويش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانى خويش را در پناه او، متحقّق ديده و خويش را در كاروانى از نور مىبيند كه دور از امتيازات مادّى و فخر فروشىهاى ناپسند، به سوى كمال انسانى گام مىنهد و در استمرار حركت بلال، جُوَيبر، سلمان و صُهيب، خود را با جامعه برين كه اينك رهبرش سيدالشهدا عليهالسلام است، رو به رو مىبيند.
ب) روزى امام حسين عليهالسلام از كنار جمعى از فقرا گذشت، كه عباى خود را پهن و نان خشكى را بر آن نهاده و مىخوردند. چون آن حضرت را ديدند، او را دعوت كردند، حضرت نزد ايشان نشست و فرمود: اگر اين مال صدقه نبود، آن را مىخوردم. سپس فرمود: برخيزيد به سوى خانه من آييد. آنان را با خود به خانه برد و ميهمان كرد و لباس به آنها هديه كرد و دستور داد تا پول نيز به آنان بدهند.8
2. رضا و تسليم
در روايتى پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم از قول جبرئيل درباره تفسير «رضا» فرمودند:
انسان راضى از آقاى خويش ناخشنود نيست؛ چه از دنيا بهرهمند باشد و چه بىبهره، و به عمل اندك بسنده نمىكند.9
اين صفتى است كه از اعتقاد عميق به خداوند و حكمت او نشأت مىگيرد؛ زيرا در اين صورت مىداند كه هيچ يك از حوادث بدون مصلحت نيست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره مىشود.
در بلاهم مىچشم لذّات او مات اويم، مات اويم، مات او و از سويى ديگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نيز برايش شيرين و خوشايند خواهد بود.
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ وى عجب من عاشق اين هردو ضدّ
قرآن كريم مىفرمايد:
«والسّابقون الاوّلون من المهاجرين والانصار و الذّين اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِىَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ»10
پيشگامان نخستينى از مهاجران و انصار و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نيز) از او خشنود شدند.
در آيه ديگر مىفرمايد:
هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند؛ هرچند پدران يا خويشاوندان آنها باشند. آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را در صفحه دل هايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت كرده و آنها را در باغهايى از باغهاى بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن مىمانند. «رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»11؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانيد حزب اللّه پيروز و رستگارند.
امام حسين عليهالسلام نمونه متعالى و كامل اين صفت است و در رفتار و گفتارش، رضايت و تسليم حق موج مىزند. امام صادق عليهالسلام سوره والفجر را سوره حسين مىنامد،12 زيرا كه او جلوه تام و تمام اين آيه است كه مىفرمايد: «يا ايّتها النفس المطمئنّة ارجعى الى ربّك راضيةً مرضيةً»13 آن حضرت همان روح آرامش يافته در سايه ياد خداست كه فرمود: «الابذكر اللّه تطمئنّ القلوب»14 و در حالى به سوى ملكوت اعلى پركشيد كه رضايت و تسليم خويش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعاى عرفه مىفرمايد:
«وَخِرْلى فى قضائك و بارِك لى فى قدرك حتّى لا اُحِبُّ تعجيل ما اَخَّرْتَ ولاتأخيرَ ما عَجَّلْتَ15؛ قضا و قدرت را بر من خير و مبارك ساز تا آنچه دير مىخواهى بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر مىخواهى، ديرتر مايل نباشم».
در جملهاى ديگر مىفرمايد:
«رضا اللّه رضانا اهل البيت نصبر على بلائه16؛ رضايت و خشنودى خدا مورد رضايت ما اهلبيت است و بر بلاى رسيده از جانب او، صبر مىكنيم».
و در آخرين لحظات عمر شريفش در قتلگاه فرمود:
«رضاً بقضائك و تسليماً لاَِمرك و لامعبود سواك يا غياث المُستغيثين17؛ خشنود به قضاى تو و تسليم امر و فرمانت هستم و معبودى غير تو نيست اى فرياد رس فريادجويان!»
... ادامه دارد.
پىنوشتها:
1 ـ ميزان الحكمه، ج 9، ص 321، باب النبوّة.
2 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 194، به نقل از مناقب، ج 4، ص 73 و 75.
3 ـ كهف/ 28.
4 ـ مجمع البيان، ج 3، ذيل آيه.
5 ـ هود/ 27 و 28.
6 ـ بقره/ 247.
7 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 22 و 23.
8 ـ همان، ج 44، ص 191.
9 ـ ميزان الحكمه، ج 4، ص 145، باب الرّضا.
10 ـ توبه/ 100.
11 ـ مجادله/ 22.
12 ـ مجمع البيان، ج 9 و 10، ذيل سوره والفجر و تفسير صافى، ج 2، ص 818.
13 ـ والفجر/ 27 و 28.
14 ـ رعد/ 28.
15 ـ مفاتيح الجنان، دعاى عرفه.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 367.
17 ـ مقتل الحسين، مقرّم، ص 357.
/خ