مداخلات ایالات متحده آمریکا در قاره ی آمریکای جنوبی - بخش اول
چکیده
حوزه استحفاظی ایالات متحده محدود به مرزهای سرزمینی اش نمی شود. آمریکا هیچگونه محدودیتی را برای خود قائل نمیباشد و برای دست یافتن به منافع خود و هرآنچه که منفعت میپندارد، از هیچ کوششی دست برنمیدارد. از نفوذ در امور دولتی تا جاسوسی و... گرفته تا اعمال تحریم و تحمیل جنگ. آنچه در این مقاله میخوانید بخشی از دخالت هاو جنایت های ایالات متحده در حق همسایگان خود یعنی کشورهای آمریکای لاتین است. با ما در این مقاله همراه باشید.
تعداد کلمات: 5223 / تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه
حوزه استحفاظی ایالات متحده محدود به مرزهای سرزمینی اش نمی شود. آمریکا هیچگونه محدودیتی را برای خود قائل نمیباشد و برای دست یافتن به منافع خود و هرآنچه که منفعت میپندارد، از هیچ کوششی دست برنمیدارد. از نفوذ در امور دولتی تا جاسوسی و... گرفته تا اعمال تحریم و تحمیل جنگ. آنچه در این مقاله میخوانید بخشی از دخالت هاو جنایت های ایالات متحده در حق همسایگان خود یعنی کشورهای آمریکای لاتین است. با ما در این مقاله همراه باشید.
تعداد کلمات: 5223 / تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه
آرژانتین
*۱۸۹۰؛ ایالاتمتحده آمریکا در حمایت از حکومت مستبد آرژانتین و برای حفظ حکومت ضدمردمی آن، از هیچ کمکی دریغ نکرد.
*۱۹۸۳-۱۹۶۶؛ آمریکا با حمایت از حکومت نظامیان در آرژانتین و سرکوب اعتراضات مردمی و به قصد حفظ منافع خود، در امور این کشور مداخله کرد.
*۱۹۷۶؛ دولت دموکراتیک آرژانتین با کودتای نظامی سازمان سیا سرنگون شد. براساس اسناد طبقهبندی نشده آمریکا در ۲۰۰۳، در اکتبر ۱۹۷۶ بین وزرای امورخارجه آمریکا و آرژانتین هنری کیسینجرو گوزیتی، پس از اینکه دولت نظامی و کودتا در این کشور به قدرت رسید، گفتوگوهایی شد. کیسینجر در این سخنان به صراحت از دولت کودتا حمایت کرده و نبرد ناعادلانهای که در آن سی هزار نفر، که بیشتر جوان بودند، کشته شده و چهارصد کودک نیز به سرقت رفتند را تأیید کرده است.
*۲۰۱۲؛ ایالاتمتحده آمریکا با حمایت همه جانبه از حکومت آرژانتین در مقابل تظاهرات میلیونی مردم، از ایجاد تغییرات مورد نظر مردم و اصلاحات در این کشور جلوگیری کرد.
*۱۹۸۳-۱۹۶۶؛ آمریکا با حمایت از حکومت نظامیان در آرژانتین و سرکوب اعتراضات مردمی و به قصد حفظ منافع خود، در امور این کشور مداخله کرد.
*۱۹۷۶؛ دولت دموکراتیک آرژانتین با کودتای نظامی سازمان سیا سرنگون شد. براساس اسناد طبقهبندی نشده آمریکا در ۲۰۰۳، در اکتبر ۱۹۷۶ بین وزرای امورخارجه آمریکا و آرژانتین هنری کیسینجرو گوزیتی، پس از اینکه دولت نظامی و کودتا در این کشور به قدرت رسید، گفتوگوهایی شد. کیسینجر در این سخنان به صراحت از دولت کودتا حمایت کرده و نبرد ناعادلانهای که در آن سی هزار نفر، که بیشتر جوان بودند، کشته شده و چهارصد کودک نیز به سرقت رفتند را تأیید کرده است.
*۲۰۱۲؛ ایالاتمتحده آمریکا با حمایت همه جانبه از حکومت آرژانتین در مقابل تظاهرات میلیونی مردم، از ایجاد تغییرات مورد نظر مردم و اصلاحات در این کشور جلوگیری کرد.
اروگوئه
در ۱۸۰۸ اروگوئه از اسپانیا مستقل شد ولی اوروگوئه پیش از این در ۱۸۲۸ مجبور شد حملههایپی درپی ارتشهای برزیل و آرژانتین طی ۱۸۱۱-۱۸۲۷ را دفع کند. تا ۱۹۰۳ اروگوئه زیر حکمرانی دیکتاتورها و گرفتار جنگهای ویرانگر داخلی بود و دورههای ریاستجمهوری خوزه باتله (۱۹۰۳-۱۹۰۷ و۱۹۱۱-۱۹۱۵) که فردی اصلاحطلب بود، اروگوئه را به کشوری دموکراتیک و برخوردار از برنامه رفاه اجتماعی پیشرفته تبدیل کرد. در طی بحران بزرگ اقتصادی که از ۱۹۲۹ آغاز شد دیکتاتورهای نظامی قدرت را در دست داشتند. در اواخر دهه شصت، بحران اقتصادی موجب آشفتگی اجتماعی و سیاسی و فعالیت چریکهای شهری شده بود.
*۱۹۷۳؛ آمریکا با اجرای کودتای نظامی و حمایتهای گسترده از دیکتاتوری نظامیان در اروگوئه، دولت این کشور را سرنگون کرد.
خوان ماریا بوردابری، در ۱۹۷۱ به ریاستجمهوری انتخاب شد و با توجه به حمایتهای مهم آمریکا و نیروهای نظامی که در اختیار داشت، در ۱۹۷۳ کودتایی امریکایی انجام داد و منجر به تعطیلی کنگره، سانسور مطبوعات و غیرفعال شدن اتحادیهها و گروههایسیاسی شد. در این کودتا، دیکتاتوری نظامی با حمایت و پشتیبانی ایالاتمتحده آمریکا به قدرت رسید و در سالهای بعدی اروگوئه را به دلیل نقض مکرر حقوق بشر بدنام کرد.
پس از سه سال، با افزایش درگیریهایسیاسی، رژیم نظامی وی سرنگون شد ولی تا ۱۹۸۵ ارتش، با مداخلات مستقیم آمریکا، قدرت را در دست داشت و در ۱۹۸۵ این کشور به حکومت دموکراتیک بازگشت.
گرچه در اروگوئه، اعمال خشونت زیاد و شکنجه نظامیان وابسته به آمریکا نسبت به رژیمهاینظامی که هم زمان در سایر کشورهای امریکای لاتین حاکم بودند قابل مقایسه نیست، با این همه، در این دوره، شمار زندانیان سیاسی نسبت به جمعیت اروگوئه و در تمام قاره زیاد بود که در مجموع ۲۳ هزار نفر کشته یا ناپدید شدند.
*۱۹۷۳؛ آمریکا با اجرای کودتای نظامی و حمایتهای گسترده از دیکتاتوری نظامیان در اروگوئه، دولت این کشور را سرنگون کرد.
خوان ماریا بوردابری، در ۱۹۷۱ به ریاستجمهوری انتخاب شد و با توجه به حمایتهای مهم آمریکا و نیروهای نظامی که در اختیار داشت، در ۱۹۷۳ کودتایی امریکایی انجام داد و منجر به تعطیلی کنگره، سانسور مطبوعات و غیرفعال شدن اتحادیهها و گروههایسیاسی شد. در این کودتا، دیکتاتوری نظامی با حمایت و پشتیبانی ایالاتمتحده آمریکا به قدرت رسید و در سالهای بعدی اروگوئه را به دلیل نقض مکرر حقوق بشر بدنام کرد.
پس از سه سال، با افزایش درگیریهایسیاسی، رژیم نظامی وی سرنگون شد ولی تا ۱۹۸۵ ارتش، با مداخلات مستقیم آمریکا، قدرت را در دست داشت و در ۱۹۸۵ این کشور به حکومت دموکراتیک بازگشت.
گرچه در اروگوئه، اعمال خشونت زیاد و شکنجه نظامیان وابسته به آمریکا نسبت به رژیمهاینظامی که هم زمان در سایر کشورهای امریکای لاتین حاکم بودند قابل مقایسه نیست، با این همه، در این دوره، شمار زندانیان سیاسی نسبت به جمعیت اروگوئه و در تمام قاره زیاد بود که در مجموع ۲۳ هزار نفر کشته یا ناپدید شدند.
اکووادور
*۱۹۷۹-۱۹۷۲؛ ایالاتمتحده آمریکا با حمایت همه جانبه از حکومت دیکتاتوری نظامیان در اکووادور از روی کار آمدن حکومتهایمردمی جلوگیری کرد.
برزیل
امریکا، گولارت، رئیسجمهور برزیل، را که با رای مردم روی کار آمده بود، در مارس ۱۹۶۴ سرنگون کرد. در ۱۹۶۴ ژنرال کاستلو برانسوتوانست با کمک و حمایت ایالاتمتحده آمریکا کودتایی را برپا کند که در نتیجه آن بیست سال حکومت دیکتاتوری ظالمانه براین کشور حاکم شد و در ادامه تا ۱۹۸۵ آمریکا از این حکومت حمایت کرد.
از نظر ایالاتمتحده امریکا، جوآگولارت، رئیسجمهور برزیل، مرتکب گناهان رایج شده بود: سیاست خارجی مستقل، ازسرگیری رابطه با کشورهای سوسیالیستی و نپذیرفتن تحریم علیه کوبا.
دولت او، قانونی را برای محدود کردن منافع کمپانیهای چند ملیتی و به خصوص امریکایی تصویب کرد و اصلاحات اجتماعی چندی در پیش گرفت. همچنین رابرت کندی، دادستان کل برزیل، از اینکه گولارت به کمونیستها اجازه داده بود سمتهایی در دولت داشته باشند، دلخور بود. با این حال گولارت چندان رادیکال نبود. او میلیونر و ملاک بود. اما اینها برای حفاظت از او در مقابل آمریکا کافی نبود و در ۱۹۶۴ در کودتای نظامی با حمایت آمریکا سرنگون شد.
پس از پانزده سال، هرچه لازمه دیکتاتوری نظامی بود محقق شد: کنگره منحل شد، اپوزیسیون سرکوب شد، آزادی مجرمان سیاسی تعلیق شد، انتقاد از رئیسجمهور ممنوع شد، اتحادیههایکارگری در دولت مضمحل شدند، هرگونه تظاهرات مردمی با گلوله پاسخ داده میشد و... دولت به همه اینها نامی داده بود: «بازسازی اخلاقی برزیل!»
واشنگتن از این فرایند به طور کامل راضی بود. رابطه برزیل با کوبا قطع شد و به یکی از قابل اعتمادترین متحدان ایالاتمتحده در امریکای لاتین تبدیل شد.
*۲۰۱۳؛ آمریکا با حمایت از حکومت برزیل، در سرکوب اعتراضات گسترده و شورشهایمردمی همکاری و مداخله کرد.
از نظر ایالاتمتحده امریکا، جوآگولارت، رئیسجمهور برزیل، مرتکب گناهان رایج شده بود: سیاست خارجی مستقل، ازسرگیری رابطه با کشورهای سوسیالیستی و نپذیرفتن تحریم علیه کوبا.
دولت او، قانونی را برای محدود کردن منافع کمپانیهای چند ملیتی و به خصوص امریکایی تصویب کرد و اصلاحات اجتماعی چندی در پیش گرفت. همچنین رابرت کندی، دادستان کل برزیل، از اینکه گولارت به کمونیستها اجازه داده بود سمتهایی در دولت داشته باشند، دلخور بود. با این حال گولارت چندان رادیکال نبود. او میلیونر و ملاک بود. اما اینها برای حفاظت از او در مقابل آمریکا کافی نبود و در ۱۹۶۴ در کودتای نظامی با حمایت آمریکا سرنگون شد.
پس از پانزده سال، هرچه لازمه دیکتاتوری نظامی بود محقق شد: کنگره منحل شد، اپوزیسیون سرکوب شد، آزادی مجرمان سیاسی تعلیق شد، انتقاد از رئیسجمهور ممنوع شد، اتحادیههایکارگری در دولت مضمحل شدند، هرگونه تظاهرات مردمی با گلوله پاسخ داده میشد و... دولت به همه اینها نامی داده بود: «بازسازی اخلاقی برزیل!»
واشنگتن از این فرایند به طور کامل راضی بود. رابطه برزیل با کوبا قطع شد و به یکی از قابل اعتمادترین متحدان ایالاتمتحده در امریکای لاتین تبدیل شد.
*۲۰۱۳؛ آمریکا با حمایت از حکومت برزیل، در سرکوب اعتراضات گسترده و شورشهایمردمی همکاری و مداخله کرد.
بیشتر بخوانید: دخالت های آمریکا در آفریقا
بولیوی
*۱۹۶۴–۱۹۹۳؛ ایالاتمتحده آمریکا از حکومت غیرمردمی نظامیان در بولیوی حمایت کرد.
*۱۹۷۱؛ آمریکا در ۲۱ اوت، از کودتایی بیرحمانه در بولیوی پشتیبانی مالی کرد و آن را به نتیجه رساند. مداخلهجوییهای واشنگتن در امور داخلی کشورهای لاتین از جمله بولیوی، نقطه پایانی ندارد.
مقامات آمریکایی از دیرباز به بولیوی چشم طمع داشتند. به تازگی پایگاه تحلیلی خبری کوبا دباته، با انتشار متن مکالمه نیکسون و کیسینجر درباره طراحی کودتای ۱۹۷۱ در بولیوی، از وجود اسنادی مبنی بر حمایت مالی آمریکا از این کودتا خبر داده است.
Abiding in Bolivia و چند سایت معتبر به زبان انگلیسی که به بولیوی و موضوعات مرتبط با آن میپردازند، گزارشی انحصاری درباره همکاری نیکسون و کیسینجر با کودتای هوگوبانسر در۱۹۷۱ منتشر کردهاند.
اسناد معتبر موجود نشان میدهد که نیکسون و کیسینجر در مکالمه خود درباره فراهم کردن امکانات لازم برای کودتا علیه خوان خوزه تورس، رئیسجمهوری قانونی بولیوی، در ۲۱ اوت۱۹۷۱ مقدمه چینی و برنامهریزی کردهاند. همچنین براساس این اسناد، با اطلاع نیکسون و کیسینجر، ۱۴۰ هزار دلار به مخالفان رئیسجمهوری قانونی بولیوی، برای انجام کودتا پرداخت شده است. جالب اینکه در این مکالمه به استفاده از گروهی با عنوان سپاه صلح برای مقدمه چینی کودتا اشاره شده است. در این مکالمه همچنین درباره کودتا در شبلی نیز صحبت شده است.
در بین این مستندات، یادداشتهایی از نشست ۸ جولای۱۹۷۱ کمیته چهل گروهی از شاخه اجرایی به ریاست هنری کیسینجر و مسؤول نظارت بر عملیاتهایمخفی در اختیار است که شامل بحث درباره پیشنهاد سیا برای پرداخت ۱۴۰ هزار دلار به گروهی از سیاسیون مخالف و سران نظامی بولیوی بود، پولی که میدانستند برای سرنگون کردن رئیسجمهور خوان خوسه تورس استفاده میشود.
تورس در کودتای ۲۱ اوت با هدایت هوگوبانسر، سرنگون شد. وی به منظور پناهندگی ابتدا به پرو، سپس به شیلی و سرانجام به آرژانتین رفت. در ۲ ژوئن۱۹۷۶ در چارچوب طرح کندور در بوینس آیرس ربوده و کشته شد. در همان روزی که کودتا در شهر سانتا کروز آغاز شد یکی از کارکنان شورای امنیت ملی آمریکا به کیسینجر اطلاع داد که سیا پول را به دو عضو بلندپایه مخالفان داده بود. ۱۹۸۶۰؛ آمریکا همچنین به بهانه مبارزه با موادمخدر به بولیوی حمله و به طور گسترده مداخله کرد.
*۱۹۷۱؛ آمریکا در ۲۱ اوت، از کودتایی بیرحمانه در بولیوی پشتیبانی مالی کرد و آن را به نتیجه رساند. مداخلهجوییهای واشنگتن در امور داخلی کشورهای لاتین از جمله بولیوی، نقطه پایانی ندارد.
مقامات آمریکایی از دیرباز به بولیوی چشم طمع داشتند. به تازگی پایگاه تحلیلی خبری کوبا دباته، با انتشار متن مکالمه نیکسون و کیسینجر درباره طراحی کودتای ۱۹۷۱ در بولیوی، از وجود اسنادی مبنی بر حمایت مالی آمریکا از این کودتا خبر داده است.
Abiding in Bolivia و چند سایت معتبر به زبان انگلیسی که به بولیوی و موضوعات مرتبط با آن میپردازند، گزارشی انحصاری درباره همکاری نیکسون و کیسینجر با کودتای هوگوبانسر در۱۹۷۱ منتشر کردهاند.
اسناد معتبر موجود نشان میدهد که نیکسون و کیسینجر در مکالمه خود درباره فراهم کردن امکانات لازم برای کودتا علیه خوان خوزه تورس، رئیسجمهوری قانونی بولیوی، در ۲۱ اوت۱۹۷۱ مقدمه چینی و برنامهریزی کردهاند. همچنین براساس این اسناد، با اطلاع نیکسون و کیسینجر، ۱۴۰ هزار دلار به مخالفان رئیسجمهوری قانونی بولیوی، برای انجام کودتا پرداخت شده است. جالب اینکه در این مکالمه به استفاده از گروهی با عنوان سپاه صلح برای مقدمه چینی کودتا اشاره شده است. در این مکالمه همچنین درباره کودتا در شبلی نیز صحبت شده است.
در بین این مستندات، یادداشتهایی از نشست ۸ جولای۱۹۷۱ کمیته چهل گروهی از شاخه اجرایی به ریاست هنری کیسینجر و مسؤول نظارت بر عملیاتهایمخفی در اختیار است که شامل بحث درباره پیشنهاد سیا برای پرداخت ۱۴۰ هزار دلار به گروهی از سیاسیون مخالف و سران نظامی بولیوی بود، پولی که میدانستند برای سرنگون کردن رئیسجمهور خوان خوسه تورس استفاده میشود.
تورس در کودتای ۲۱ اوت با هدایت هوگوبانسر، سرنگون شد. وی به منظور پناهندگی ابتدا به پرو، سپس به شیلی و سرانجام به آرژانتین رفت. در ۲ ژوئن۱۹۷۶ در چارچوب طرح کندور در بوینس آیرس ربوده و کشته شد. در همان روزی که کودتا در شهر سانتا کروز آغاز شد یکی از کارکنان شورای امنیت ملی آمریکا به کیسینجر اطلاع داد که سیا پول را به دو عضو بلندپایه مخالفان داده بود. ۱۹۸۶۰؛ آمریکا همچنین به بهانه مبارزه با موادمخدر به بولیوی حمله و به طور گسترده مداخله کرد.
پرو
*۱۹۹۷-۱۹۸۰؛ ایالاتمتحده آمریکا با حمایت از حکومت پرو در سرکوب معترضان و شورشیان مرتکب جنایات ضدبشری بسیاری شد.
دومینیکن
جمهوریدموکراتیک دومینیکن، کشوری در دریای کارائیب، در آمریکای جنوبی است که پیش از این مستعمره اسپانیا بود. این کشور با هائیتی هم مرز است و در نزدیکی کوبا، جامائیکاو پورتوریکو قرار دارد. دومینیکن در جزیره ایسپانیولا قرار دارد که کریستف کلمب در ۱۴۹۲ آن را به طور مستقیم زیر حاکمیت اسپانیا اعلام کرد.
.*۱۷۹۵؛ در پی نبردهای اسپانیا با جمهوری تازه تأسیس فرانسه، اسپانیا طبق قرار داد باسل اداره سانتو دومینگورا به فرانسویها واگذار کرد.
*۱۸۰۸؛ همزمان با حمله ناپلئون به اسپانیا، سفیدپوستان سانتو دومینگو علیه حاکمیت فرانسه در جزیره ایسپانیولا قیام کردند و دوباره اداره سانتو دومینگورا به اسپانیاییها بازگرداندند.
*۱۸۲۰؛ یکی از فرمانداران پیشین اسپانیا در دومینیکن، استقلال این کشور از استعمار اسپانیا را اعلام کرد؛ اما عمر استقلال دومینیکن چندان طولانی نبود و نه ماه بعد نیروهای هائیتی به دومینیکن حمله و این منطقه را تصرف کردند.
*۱۸۳۸؛ دوباره تلاشها برای استقلال دومینیکن آغاز شد و سرانجام با تشکیل انجمنهای مخفی و پیگیری مبارزات برای کسب استقلال، دومینیکن در ۱۸۴۴ از هائیتی مستقل و در نوامبر همین سال نیز نخستین قانون اساسی دومینیکن تدوین شد.
*۱۹۰۳؛ آمریکا با سرکوب گسترده انقلاب مردم دومینیکن، مداخلات همهجانبه خود را آغاز کرد.
*۱۹۰۴؛ ارتش ایالاتمتحده آمریکا با عنوان حمایت از منافع آمریکا، به طور رسمی با نیروهای نظامی وارد خاک جمهوری دومینیکن شد.
*۱۹۱۴؛ آمریکا نبرد با معترضان و شورشیان دومینیکن در سانتو دومینگورا به نیابت از حکومت وابسته آغاز کرد و مرتکب جنایات فراوانی شد.
*۱۹۱۶؛ ارتش آمریکا دوباره به جمهوری دومینیکن لشکرکشی کردن
*۱۹۲۴-۱۹۱۶؛ آمریکا در ادامه دومینیکن را طی هشت سال به طور کامل اشغال کرد. پس از استقلال، دومینیکن طی ۳۱ سال (۱۹۳۰-۱۹۶۱) و با حمایت قاطع امریکا، زیر حکومت دیکتاتوری رافائل تروخیو بود. این دوران در ادبیات جهان نیز بازتاب پیدا کرد.
*۱۹۶۰؛ بار دیگر و با تضعیف حکومت دیکتاتوری و امریکایی رافائل تروخیو ایالاتمتحده با فرستادن بیست هزار سرباز نظامی، قسمتهایی از جمهوری دومینیکن را اشغال کرد، که تا ۱۹۶۵ ادامه داشت.
*۱۹۶۳؛ جان بوش، نخستین رئیسجمهوری دموکراتیک دومینیکن از ۱۹۲۴، در فوریه به قدرت رسید. جاناف.کندی ضدکمونیست، از این فرصت استفاده کرد تا چهره آمریکا را به عنوان مدافع همه دیکتاتوریهای امریکای لاتین تطهیر کند، از این رو دولت بوش، نمونه دموکراسی در مقابل فیدل کاسترو بود. اما بوش عقاید متفاوتی داشت؛ او اصلاحات ارضی کرد، خانههایقابل استطاعت ساخت، تجارت را کم و بیش ملی کرد و همچنین درباره در فعالیتهایسیاسی هم باز بود و اعلام کرد که کمونیستها تا جرمی مرتکب نشده باشند زیر تعقیب قرار نخواهند گرفت. واشنگتن از این قبیل اقدامات آزرده خاطر شد.
*۱۹۶۵-۱۹۶۶؛ آمریکا این بار با لشکرکشی و اشغال نظامی در دوران انتخابات، مانع تحقق حکومت موردنظر مردم دومینیکن شد.
*۱۹۶۶؛ کودتای نظامی، رئیسجمهور را سرنگون کرد و واشنگتن با اینکه میتوانست جلوی کودتا را بگیرد، هیچ کاری نکرد. پس از نوزده ماه، با شورش علیه نظامیها، امید بود رئیسجمهور به قدرت بازگردد. این بار واشنگتن با اعزام ۲۳ هزار نیروی نظامی برای کمک به نظامیهایدومینیکن، مداخله کرد.
در سیاست آمریکا یکی از بهانههای مرسوم برای اقدام نظامی، دفاع از شهروندان آمریکایی در برابر تهدیدات کشور مورد نظر است، که در این امر فرافکنی و بزرگنمایی رسانهای یکی از از اهرمهایتبلیغاتی آنها بوده است. درباره حمله ایالاتمتحده به جمهوری دومینیکن در ۱۹۶۵ نیز این بهانهتراشیها نیز به چشم میخورد. در این مورد، آمریکا پیش از آغاز حمله، ۱۸۵۶ شهروند خود را از این کشور خارج کرد. بیشترین امریکاییها در محله سانتو دومینگو زندگی میکردند، که با توجه به شرایط جنگ، اصلاً نیازی به تخلیه آن محله نبود.
همه جناحهای وقت در جمهوریدومینیکن با خارج کردن شهروندان خارجی موافق بودند. دلیل لشکرکشی ۱۹۶۵ لیندونبی.جانسون، رئیسجمهور وقت، به جمهوریدومینیکن، نجات زندگی امریکاییهایدر خطر و مبارزه با کمونیسم در این کشور اعلام شد.
در جلسه غیرعلنی کمیته روابطخارجی مجلس سنا، توماس مان، دستیار وزیر امورخارجه، اشاره کرد که سفیر ایالاتمتحده به رئیس ارتش جمهوریدومینیکن درباره اهداف آمریکا در مبارزه با کمونیسم و نجات جان شهروندان امریکایی مطالبی را گفته و از وی خواسته بود تا نظر خود را برای تغییرات اساسی در این کشور اعلام کند.
.*۱۷۹۵؛ در پی نبردهای اسپانیا با جمهوری تازه تأسیس فرانسه، اسپانیا طبق قرار داد باسل اداره سانتو دومینگورا به فرانسویها واگذار کرد.
*۱۸۰۸؛ همزمان با حمله ناپلئون به اسپانیا، سفیدپوستان سانتو دومینگو علیه حاکمیت فرانسه در جزیره ایسپانیولا قیام کردند و دوباره اداره سانتو دومینگورا به اسپانیاییها بازگرداندند.
*۱۸۲۰؛ یکی از فرمانداران پیشین اسپانیا در دومینیکن، استقلال این کشور از استعمار اسپانیا را اعلام کرد؛ اما عمر استقلال دومینیکن چندان طولانی نبود و نه ماه بعد نیروهای هائیتی به دومینیکن حمله و این منطقه را تصرف کردند.
*۱۸۳۸؛ دوباره تلاشها برای استقلال دومینیکن آغاز شد و سرانجام با تشکیل انجمنهای مخفی و پیگیری مبارزات برای کسب استقلال، دومینیکن در ۱۸۴۴ از هائیتی مستقل و در نوامبر همین سال نیز نخستین قانون اساسی دومینیکن تدوین شد.
*۱۹۰۳؛ آمریکا با سرکوب گسترده انقلاب مردم دومینیکن، مداخلات همهجانبه خود را آغاز کرد.
*۱۹۰۴؛ ارتش ایالاتمتحده آمریکا با عنوان حمایت از منافع آمریکا، به طور رسمی با نیروهای نظامی وارد خاک جمهوری دومینیکن شد.
*۱۹۱۴؛ آمریکا نبرد با معترضان و شورشیان دومینیکن در سانتو دومینگورا به نیابت از حکومت وابسته آغاز کرد و مرتکب جنایات فراوانی شد.
*۱۹۱۶؛ ارتش آمریکا دوباره به جمهوری دومینیکن لشکرکشی کردن
*۱۹۲۴-۱۹۱۶؛ آمریکا در ادامه دومینیکن را طی هشت سال به طور کامل اشغال کرد. پس از استقلال، دومینیکن طی ۳۱ سال (۱۹۳۰-۱۹۶۱) و با حمایت قاطع امریکا، زیر حکومت دیکتاتوری رافائل تروخیو بود. این دوران در ادبیات جهان نیز بازتاب پیدا کرد.
*۱۹۶۰؛ بار دیگر و با تضعیف حکومت دیکتاتوری و امریکایی رافائل تروخیو ایالاتمتحده با فرستادن بیست هزار سرباز نظامی، قسمتهایی از جمهوری دومینیکن را اشغال کرد، که تا ۱۹۶۵ ادامه داشت.
*۱۹۶۳؛ جان بوش، نخستین رئیسجمهوری دموکراتیک دومینیکن از ۱۹۲۴، در فوریه به قدرت رسید. جاناف.کندی ضدکمونیست، از این فرصت استفاده کرد تا چهره آمریکا را به عنوان مدافع همه دیکتاتوریهای امریکای لاتین تطهیر کند، از این رو دولت بوش، نمونه دموکراسی در مقابل فیدل کاسترو بود. اما بوش عقاید متفاوتی داشت؛ او اصلاحات ارضی کرد، خانههایقابل استطاعت ساخت، تجارت را کم و بیش ملی کرد و همچنین درباره در فعالیتهایسیاسی هم باز بود و اعلام کرد که کمونیستها تا جرمی مرتکب نشده باشند زیر تعقیب قرار نخواهند گرفت. واشنگتن از این قبیل اقدامات آزرده خاطر شد.
*۱۹۶۵-۱۹۶۶؛ آمریکا این بار با لشکرکشی و اشغال نظامی در دوران انتخابات، مانع تحقق حکومت موردنظر مردم دومینیکن شد.
*۱۹۶۶؛ کودتای نظامی، رئیسجمهور را سرنگون کرد و واشنگتن با اینکه میتوانست جلوی کودتا را بگیرد، هیچ کاری نکرد. پس از نوزده ماه، با شورش علیه نظامیها، امید بود رئیسجمهور به قدرت بازگردد. این بار واشنگتن با اعزام ۲۳ هزار نیروی نظامی برای کمک به نظامیهایدومینیکن، مداخله کرد.
در سیاست آمریکا یکی از بهانههای مرسوم برای اقدام نظامی، دفاع از شهروندان آمریکایی در برابر تهدیدات کشور مورد نظر است، که در این امر فرافکنی و بزرگنمایی رسانهای یکی از از اهرمهایتبلیغاتی آنها بوده است. درباره حمله ایالاتمتحده به جمهوری دومینیکن در ۱۹۶۵ نیز این بهانهتراشیها نیز به چشم میخورد. در این مورد، آمریکا پیش از آغاز حمله، ۱۸۵۶ شهروند خود را از این کشور خارج کرد. بیشترین امریکاییها در محله سانتو دومینگو زندگی میکردند، که با توجه به شرایط جنگ، اصلاً نیازی به تخلیه آن محله نبود.
همه جناحهای وقت در جمهوریدومینیکن با خارج کردن شهروندان خارجی موافق بودند. دلیل لشکرکشی ۱۹۶۵ لیندونبی.جانسون، رئیسجمهور وقت، به جمهوریدومینیکن، نجات زندگی امریکاییهایدر خطر و مبارزه با کمونیسم در این کشور اعلام شد.
در جلسه غیرعلنی کمیته روابطخارجی مجلس سنا، توماس مان، دستیار وزیر امورخارجه، اشاره کرد که سفیر ایالاتمتحده به رئیس ارتش جمهوریدومینیکن درباره اهداف آمریکا در مبارزه با کمونیسم و نجات جان شهروندان امریکایی مطالبی را گفته و از وی خواسته بود تا نظر خود را برای تغییرات اساسی در این کشور اعلام کند.
شیلی
جمهوریشیلی با مرکزیت سانتیاگو، کشوری امریکای جنوبی است. شیلی در نقشه امریکای جنوبی مانند یک نوار بلند و باریک میان رشته کوههای آند در شرق واقیانوس آرام در غرب کشیده شده است. اقیانوس آرام تمام مرز غربی این کشور را تشکیل میدهد، و از شمال با پرو، از شمال شرق با بولیوی، از شرق با آرژانتین، و در پایینترین نقطه جنوبی کشور با گذرگاه دریک هممرز است. با توجه به حضور شیلی در قاره آمریکا، اقیانوسیه و قطب جنوب، این کشور را «سه قارهای» توصیف میکنند.
*۱۸۹۱؛ ایالاتمتحده آمریکا با حکومت شیلی در سرکوب وحشیانه معترضان و شورشیان همکاری گسترده کرد.
دولت کندی تیمی متشکل از صد مأمور سیا و وزارت امورخارجه را به شیلی فرستاد تا در انتخابات ۱۹۶۴ نتیجه را تغییر دهند. کمپین ترس سرخ، با تصاویر تیرباران افراد و تانکهایشوروی برای ترساندن زنان، تولید برنامههایرادیویی توسط سیا، پخش اخبار ساختگی و موارد مشابه همه در همین راستا بود. در پایان ادواردو فری، با کسب آرای بیشترزنان برنده انتخابات شد؛ ولی با وجود برپایی کمپینهایآمریکایی، آلنده در ۱۹۷۰ بهرغم تحریمهایاقتصادی و کمپین بیثباتسازی امریکا، دوباره در انتخابات پیروز شد.
سالوادور آلنده، نامزد سوسیالیست انتخابات ریاستجمهوری شیلی، در۱۹۷۰ و بهرغم هزینههای سرسامآوری که ایالاتمتحده برای پیروزی رقیب او انجام داده بود، به طور دموکراتیک در این انتخابات برنده شد. ریچارد نیکسون رئیسجمهور وقت آمریکا، بیدرنگ کیسینجر، وزیر امورخارجه، و سازمانهای جاسوسی آمریکا را مأمور سرنگونی او کرد.
آلنده با پشتیبانی مردمی گسترده خود، برنامه وسیعی را برای ملی کردن صنایع به ویژه مس و کمپانیهای فراملیتی آغاز کرد و در پی آن بود که با این کار بتواند هزینههاییک سیاست اجتماعی برای بهبود وضعیت مردم را فراهم کند. به همین دلیل نیز بورژوازی هراسزده شیلی، در همدستی با ایالاتمتحده و کمپانیهای فراملیتی، مردم را برای اعتصابهایگسترده تحریک کردند.
درعین حال، سالوادور آلنده دشمن بزرگتری هم داشت و آن مخالفان جناح راست بودند که در مجلس دارای اکثریت بوده و به طور پنهانی از سوی سازمان جاسوسی سیا حمایت میشدند. جناح راست از حمایت مالی شرکتهای چندملیتی به ویژه تراست مخابراتی آتیاندتی، برخوردار بود. عوامل سازمان سیا و شرکتهایچند ملیتی برای تضعیف دولت آلنده بیوقفه درحال دسیسه چینی و توطئه بودند.
هنگامی که آلنده خواست همهپرسی اجرا کند، ژنرال آگوستو پینوشه، فرمانده کل نیروهای مسلح شیلی، با کمک توطئه و طرح یک نقشه کودتا توسط سازمان جاسوسی امریکا، سیا، تصمیم میگیرد با توسل به زور به تجربه سوسیالیسم خاتمه دهد.
هنری کیسینجر، وزیر امورخارجه امریکا، که از همان آغاز مخالف سرسخت سالوادور آلنده بود، دستور طراحی این کودتا را به سازمان سیا داد و از نزدیک اوضاع را زیر نظر گرفت. کودتای نظامی را به وسیله گروهی از نظامیان تندرو به سرکردگی پینوشه، سامان دادند. ایدئولوگهایامریکایی این کودتا، اقتصاددانان مکتب شیکاگو و در رأس آنها میلتون فریدمن بودند که ادعا میکردند آلنده راه را برای مارکسیسم باز خواهد کرد و مانع رشد بازار اقتصاد آزاد میشود.
به این ترتیب، کودتا در ۱۱سپتامبر۱۹۷۳ با حمله نظامیان به کاخ ریاستجمهوری آغاز شد. آلنده خود با مسلح شدن به جنگ کودتاچیان رفت و کشته شد. در این روز ارتش شیلی با همراهی قاطع آمریکا و سازمان سیا، سالوادور آلنده را برکنار کرد. آلنده در این کودتا، به همراه نزدیک به سه هزار نفر از یارانش، کشته شد و آگوستو پینوشه، دیکتاتور مورد حمایت آمریکا، قدرت را در دست گرفت.
همسر سالوادور آلنده همان روز اعلام کرد که کودتای نظامیان با کمک و نقشه آمریکا انجام شده است. آلنده بسیاری از شرکتهایامریکایی فعال در شیلی را ملی کرده بود؛ از این رو، شرکت آمریکایی آی.تی.تی نقش مؤثری در سرنگونی آلنده داشت.
سالوادور آلنده برای آمریکا، بدترین سناریوی ممکن در شیلی بود. فقط یک چیز از یک مارکسیست در قدرت بدتر است: مارکسیستی که با انتخابات به قدرت رسیده باشد. کودتای خونین ۱۹۷۳ علیه آلنده، نقطه پایان کارشکنیهایچندین ساله واشنگتن بود. نتیجه این کودتای نظامی سبعانه، بیش از دهها هزار اعدامی و هزاران مورد شکنجه و ناپدید شده بود.
پس از کودتا، پینوشه، دیکتاتور نظامی مورد حمایت آمریکا، بر سر کار آمد و بیش از ۲۵ سال با استبداد و دیکتاتوری در شیلی حکومت کرد.
در طول چند روز پس از کودتا، نظامیان بیش از چهل هزار نفر را در استادیوم ورزشی ملی شیلی جمع کردند و هزاران نفر را شکنجه داده و کشتند. آنها در طول نزدیک به بیست سال، بیش از صد هزار نفر را دستگیر و چندین هزار نفر را شکنجه کردند و کشتند. افزون بر این، صدها هزار نفر تبعید شدند.
در ۸ سپتامبر۱۹۷۴ ویلیام کولب، مدیر وقت سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا، سیا، از نقش اساسی این سازمان جاسوسی برای از پیش رو برداشتن سالوادور آلنده، رئیسجمهور وقت شیلی، پرده برداشت و یادآوری کرد که دولت نیکسون طی ۱۹۷۰-۱۹۷۳ بیش از هشت میلیون دلار به فعالیتهایسازمان سیا در شیلی اختصاص داده بود تا بر سر راه دولت آلنده و فعالیتش موانعی ایجاد کند.
برخلاف تصور بورژوازی شیلی و ایدئولوگهایامریکایی، نظامیان در قدرت با فساد زیاد خود، این بورژوازی را زیر فشار گذاشتند و سرانجام هم به دست همین گروه از کار برکنار شدند. نظامیان پیش از خروج از قدرت ، توانستند ضمانتهایی برای تعقیب نشدن خود بگیرند. با این حال، پینوشه در سالهایپایانی عمرش محاکمه شد اما به دلیل کهولت سن زندانی نشد.
پینوشه در ۵ اکتبر۱۹۸۸ و در پی اعتصاب و اعتراضهایسراسری، با برگزاری همهپرسی پیشبینی شده و هدایت شده در قانون اساسی موافقت کرد. در این همهپرسی نزدیک به ۵۵ درصد مردم شیلی به بازگشت دموکراسی رأی دادند.
پس از یکسال در ۱۴دسامبر۱۹۸۹، پاتریسیو آیلوین، مسیحی دموکرات ، در نخستین انتخابات آزاد پس از سرنگونی دولت سالوادور آلنده پیروز شد و پس از مدتی به طور رسمی زمام امور را در دست گرفت. پینوشه با وجود جنایات عظیم انسانی که مرتکب شده بود، با خواست آمریکا تا ۱۹۹۸ فرمانده کل ارتش باقی ماند و پس از آن هم نماینده مادامالعمر سنا شد.
پینوشه در هیچ دادگاهی به اتهامهای ضدحقوق بشری علیه خود پاسخ نداد و فقط در پایان عمرش، دادگاهی او را به ناپدید شدن ثه نفر از فعالان اپوزیسیون و کشتن یکی از آنها در دوران حکومتش متهم کرد. بالأخره پینوشه در ۱۰دسامبر۲۰۰۶ در ۹۱ سالگی درگذشت.
*۲۰۱۳-۲۰۱۱؛ آمریکا با حمایت قاطع از سرکوب اعتراضات و شورش دانشجویان، آشکارا در شیلی مداخله کرد.
*۱۸۹۱؛ ایالاتمتحده آمریکا با حکومت شیلی در سرکوب وحشیانه معترضان و شورشیان همکاری گسترده کرد.
دولت کندی تیمی متشکل از صد مأمور سیا و وزارت امورخارجه را به شیلی فرستاد تا در انتخابات ۱۹۶۴ نتیجه را تغییر دهند. کمپین ترس سرخ، با تصاویر تیرباران افراد و تانکهایشوروی برای ترساندن زنان، تولید برنامههایرادیویی توسط سیا، پخش اخبار ساختگی و موارد مشابه همه در همین راستا بود. در پایان ادواردو فری، با کسب آرای بیشترزنان برنده انتخابات شد؛ ولی با وجود برپایی کمپینهایآمریکایی، آلنده در ۱۹۷۰ بهرغم تحریمهایاقتصادی و کمپین بیثباتسازی امریکا، دوباره در انتخابات پیروز شد.
سالوادور آلنده، نامزد سوسیالیست انتخابات ریاستجمهوری شیلی، در۱۹۷۰ و بهرغم هزینههای سرسامآوری که ایالاتمتحده برای پیروزی رقیب او انجام داده بود، به طور دموکراتیک در این انتخابات برنده شد. ریچارد نیکسون رئیسجمهور وقت آمریکا، بیدرنگ کیسینجر، وزیر امورخارجه، و سازمانهای جاسوسی آمریکا را مأمور سرنگونی او کرد.
آلنده با پشتیبانی مردمی گسترده خود، برنامه وسیعی را برای ملی کردن صنایع به ویژه مس و کمپانیهای فراملیتی آغاز کرد و در پی آن بود که با این کار بتواند هزینههاییک سیاست اجتماعی برای بهبود وضعیت مردم را فراهم کند. به همین دلیل نیز بورژوازی هراسزده شیلی، در همدستی با ایالاتمتحده و کمپانیهای فراملیتی، مردم را برای اعتصابهایگسترده تحریک کردند.
درعین حال، سالوادور آلنده دشمن بزرگتری هم داشت و آن مخالفان جناح راست بودند که در مجلس دارای اکثریت بوده و به طور پنهانی از سوی سازمان جاسوسی سیا حمایت میشدند. جناح راست از حمایت مالی شرکتهای چندملیتی به ویژه تراست مخابراتی آتیاندتی، برخوردار بود. عوامل سازمان سیا و شرکتهایچند ملیتی برای تضعیف دولت آلنده بیوقفه درحال دسیسه چینی و توطئه بودند.
هنگامی که آلنده خواست همهپرسی اجرا کند، ژنرال آگوستو پینوشه، فرمانده کل نیروهای مسلح شیلی، با کمک توطئه و طرح یک نقشه کودتا توسط سازمان جاسوسی امریکا، سیا، تصمیم میگیرد با توسل به زور به تجربه سوسیالیسم خاتمه دهد.
هنری کیسینجر، وزیر امورخارجه امریکا، که از همان آغاز مخالف سرسخت سالوادور آلنده بود، دستور طراحی این کودتا را به سازمان سیا داد و از نزدیک اوضاع را زیر نظر گرفت. کودتای نظامی را به وسیله گروهی از نظامیان تندرو به سرکردگی پینوشه، سامان دادند. ایدئولوگهایامریکایی این کودتا، اقتصاددانان مکتب شیکاگو و در رأس آنها میلتون فریدمن بودند که ادعا میکردند آلنده راه را برای مارکسیسم باز خواهد کرد و مانع رشد بازار اقتصاد آزاد میشود.
به این ترتیب، کودتا در ۱۱سپتامبر۱۹۷۳ با حمله نظامیان به کاخ ریاستجمهوری آغاز شد. آلنده خود با مسلح شدن به جنگ کودتاچیان رفت و کشته شد. در این روز ارتش شیلی با همراهی قاطع آمریکا و سازمان سیا، سالوادور آلنده را برکنار کرد. آلنده در این کودتا، به همراه نزدیک به سه هزار نفر از یارانش، کشته شد و آگوستو پینوشه، دیکتاتور مورد حمایت آمریکا، قدرت را در دست گرفت.
همسر سالوادور آلنده همان روز اعلام کرد که کودتای نظامیان با کمک و نقشه آمریکا انجام شده است. آلنده بسیاری از شرکتهایامریکایی فعال در شیلی را ملی کرده بود؛ از این رو، شرکت آمریکایی آی.تی.تی نقش مؤثری در سرنگونی آلنده داشت.
سالوادور آلنده برای آمریکا، بدترین سناریوی ممکن در شیلی بود. فقط یک چیز از یک مارکسیست در قدرت بدتر است: مارکسیستی که با انتخابات به قدرت رسیده باشد. کودتای خونین ۱۹۷۳ علیه آلنده، نقطه پایان کارشکنیهایچندین ساله واشنگتن بود. نتیجه این کودتای نظامی سبعانه، بیش از دهها هزار اعدامی و هزاران مورد شکنجه و ناپدید شده بود.
پس از کودتا، پینوشه، دیکتاتور نظامی مورد حمایت آمریکا، بر سر کار آمد و بیش از ۲۵ سال با استبداد و دیکتاتوری در شیلی حکومت کرد.
در طول چند روز پس از کودتا، نظامیان بیش از چهل هزار نفر را در استادیوم ورزشی ملی شیلی جمع کردند و هزاران نفر را شکنجه داده و کشتند. آنها در طول نزدیک به بیست سال، بیش از صد هزار نفر را دستگیر و چندین هزار نفر را شکنجه کردند و کشتند. افزون بر این، صدها هزار نفر تبعید شدند.
در ۸ سپتامبر۱۹۷۴ ویلیام کولب، مدیر وقت سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا، سیا، از نقش اساسی این سازمان جاسوسی برای از پیش رو برداشتن سالوادور آلنده، رئیسجمهور وقت شیلی، پرده برداشت و یادآوری کرد که دولت نیکسون طی ۱۹۷۰-۱۹۷۳ بیش از هشت میلیون دلار به فعالیتهایسازمان سیا در شیلی اختصاص داده بود تا بر سر راه دولت آلنده و فعالیتش موانعی ایجاد کند.
برخلاف تصور بورژوازی شیلی و ایدئولوگهایامریکایی، نظامیان در قدرت با فساد زیاد خود، این بورژوازی را زیر فشار گذاشتند و سرانجام هم به دست همین گروه از کار برکنار شدند. نظامیان پیش از خروج از قدرت ، توانستند ضمانتهایی برای تعقیب نشدن خود بگیرند. با این حال، پینوشه در سالهایپایانی عمرش محاکمه شد اما به دلیل کهولت سن زندانی نشد.
پینوشه در ۵ اکتبر۱۹۸۸ و در پی اعتصاب و اعتراضهایسراسری، با برگزاری همهپرسی پیشبینی شده و هدایت شده در قانون اساسی موافقت کرد. در این همهپرسی نزدیک به ۵۵ درصد مردم شیلی به بازگشت دموکراسی رأی دادند.
پس از یکسال در ۱۴دسامبر۱۹۸۹، پاتریسیو آیلوین، مسیحی دموکرات ، در نخستین انتخابات آزاد پس از سرنگونی دولت سالوادور آلنده پیروز شد و پس از مدتی به طور رسمی زمام امور را در دست گرفت. پینوشه با وجود جنایات عظیم انسانی که مرتکب شده بود، با خواست آمریکا تا ۱۹۹۸ فرمانده کل ارتش باقی ماند و پس از آن هم نماینده مادامالعمر سنا شد.
پینوشه در هیچ دادگاهی به اتهامهای ضدحقوق بشری علیه خود پاسخ نداد و فقط در پایان عمرش، دادگاهی او را به ناپدید شدن ثه نفر از فعالان اپوزیسیون و کشتن یکی از آنها در دوران حکومتش متهم کرد. بالأخره پینوشه در ۱۰دسامبر۲۰۰۶ در ۹۱ سالگی درگذشت.
*۲۰۱۳-۲۰۱۱؛ آمریکا با حمایت قاطع از سرکوب اعتراضات و شورش دانشجویان، آشکارا در شیلی مداخله کرد.
کلمبیا
*۱۹۶۹-۱۹۷۵؛ ایالاتمتحده آمریکا با لشکرکشی و جنگافروزی، دو میلیون نفر از مردم کلمبیا را کشت.
*۱۹۷۵؛ آمریکا با کشتار بیرحمانه سرنشینان کشتی مایاگواز با گاز سمی، سند روشنی از توحش و بیرحمی خود را اثبات کرد.
*۱۹۹۷؛ با دخالت نظامی آمریکا و سرنگونی پابلو اسکوبر، دیاگو موریلو- بجارانو، بر روی کار آمد، گرچه بهانه آمریکا برای دخالت نظامی در کلمبیا، مبارزه برعلیه موادمخدر بود اما برعکس این کشور از گروهی حمایت کرد که طی ده سال ۷۵ درصد از مردم را به طور وحشیانهای کشت.
در گزارشی که واشنگتن پست منتشر کرد، برنامه پنهان یک دههای سازمان سیا در کلمبیا آشکار شد. هدف از این برنامه کمک به این کشور برای ردیابی و کشتن شورشیان دست راستی و کارتلهای موادمخدر بود.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، افزون بر ارائه سریع اطلاعات برای به دام انداختن رهبران معترض و ترور آنان، بمبهایهوشمندی را در اختیار نیروهای شورشی گذاشت.
امریکا در میانه دهه هشتاد، در عملیاتهای پارلمانی کلمبیا درگیر شد. ایالاتمتحده با حمایت مالی از تمامی عملیاتها در کلمبیا، به دنبال کارتلهایی بودند که برای ورود کوکائین و دیگر موادمخدر از امریکای لاتین به آمریکا، رابطه نزدیکی با آنها داشته باشند، که ارتش کلمبیا نیز در این بین سود سرشاری میکرد.
*۲۰۰۳؛ نیروهای ویژه ایالاتمتحده برای حفاظت از خط لوله نفت به کلمبیا حمله کرد.
*۱۹۷۵؛ آمریکا با کشتار بیرحمانه سرنشینان کشتی مایاگواز با گاز سمی، سند روشنی از توحش و بیرحمی خود را اثبات کرد.
*۱۹۹۷؛ با دخالت نظامی آمریکا و سرنگونی پابلو اسکوبر، دیاگو موریلو- بجارانو، بر روی کار آمد، گرچه بهانه آمریکا برای دخالت نظامی در کلمبیا، مبارزه برعلیه موادمخدر بود اما برعکس این کشور از گروهی حمایت کرد که طی ده سال ۷۵ درصد از مردم را به طور وحشیانهای کشت.
در گزارشی که واشنگتن پست منتشر کرد، برنامه پنهان یک دههای سازمان سیا در کلمبیا آشکار شد. هدف از این برنامه کمک به این کشور برای ردیابی و کشتن شورشیان دست راستی و کارتلهای موادمخدر بود.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، افزون بر ارائه سریع اطلاعات برای به دام انداختن رهبران معترض و ترور آنان، بمبهایهوشمندی را در اختیار نیروهای شورشی گذاشت.
امریکا در میانه دهه هشتاد، در عملیاتهای پارلمانی کلمبیا درگیر شد. ایالاتمتحده با حمایت مالی از تمامی عملیاتها در کلمبیا، به دنبال کارتلهایی بودند که برای ورود کوکائین و دیگر موادمخدر از امریکای لاتین به آمریکا، رابطه نزدیکی با آنها داشته باشند، که ارتش کلمبیا نیز در این بین سود سرشاری میکرد.
*۲۰۰۳؛ نیروهای ویژه ایالاتمتحده برای حفاظت از خط لوله نفت به کلمبیا حمله کرد.
ونزوئلا
با سیرکوتاهی در تاریخ سیاسی معاصر ونزوئلا، مشاهده میشود اوج روابط آمریکا و ونزوئلا به دوره شکلگیری رژیم صهیونیستی برمیگردد. در ۲۷ نوامبر۱۹۴۷، نماینده این کشور در سازمان ملل متحد، به سبب حکومت دیکتاتوری و روابط دوستانه آمریکا و ونزوئلا، به عضویت صهیونیستها در سازمان ملل رأی داد و به این ترتیب روابط دیپلماتیک دو کشور بیش از پیش رونق گرفت.
در جریان جنگ شش روزه اعراب با رژیم صهیونیستی نیز گروهی از یهودیان ونزوئلا برای حضور در جنگ، به ارتش رژیم صهیونیستی پیوستند.
در ونزوئلاتا ۱۹۵۸ حکومت دیکتاتوری و دست نشانده امریکایی مارکوس پرز جیمنز، روی کار بود. البته پس از آن دوره نیز ایالاتمتحده تلاش میکرد تا سیاستهاینئولیبرالیستی خود را از طریق صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی به این کشور تحمیل کند.
این مؤسسات، برنامههای موسوم به تعدیل ساختاری را به عنوان شرط لازم برای اعطای وامهای توسعهای به کشورهای مختلف تحمیل میکردند، که پس از آن، این کشورها با ورشکستگی و بدهی کلان، زیر فشار قرار میگرفتند. در ادامه، این بدهیها ابزاری میشد برای کنترل سیاستهایدولت و طرفداری هرچه بیشتر آنان از منافع ایالاتمتحده و فقیرشدن بیشتر مردم این کشورها.
حتی کارلوس آندرس پرز نیز، که با وعدههایمخالفت با نئولیبرالیسم در ۱۹۸۸ برای چندمین بار بر منصب ریاستجمهوری نشست، سیاستهاینئولیبرالیستی مورد نظر واشنگتن از جمله خصوصیسازی و کاهش نقش دولت در خدمات اجتماعی را در دستور کار خود قرار داد.
وی پرداختیارانه نفتی را نیز حذف کرد که باعث شد قیمت بنزین دو برابر شود و هزینههایحمل و نقل عمومی به شدت افزایش یابد. این تصمیم وی با تظاهرات گستردهای روبهرو شد که در جریان این اعتراضات، به دستور رئیسجمهور، نیروهای امنیتی معترضان را سرکوب کردند که در نتیجه بیش از سه هزار نفر کشته شدند. این واقعه در ونزوئلا، کاراکازو، به معنای فریاد کاراکاس، شناخته شد و در عمل نشان داد که رئیسجمهور به جای ایستادن در کنار مردم از سیاستهایحاکمان آمریکا پیروی میکند.
پرز در ۱۹۹۲، هوگوچاوز را، که در پی کودتا علیه وی ناکام مانده بود، زندانی کرد. چاوز پس از آزادی، در دورههایمتوالی به ریاستجمهوری رسید، ولی با این حال هنوز سیاستهایواشنگتن بر کشور ونزوئلا حاکم بود.
دولت ونزوئلا همواره مناسبات اقتصادی خوبی با آمریکا داشت، به طوری که طی سالها این کشور بیشتر نفت خود را به آمریکا صادر میکرد. بیشترین صادرات نفت ونزوئلا به آمریکا دو میلیون بشکه در روز بوده است.
کابینه بوش در آوریل ۲۰۰۲ دستور کودتا بر علیه هوگوچاوز، رئیسجمهور ونزوئلا، را صادر کرد. پس از دو ماه اعتصابات سراسری مردم در طرفداری از هوگو چاوز و محکوم شدن کودتا از سوی نوزده کشور امریکای لاتین، کودتا شکست خورد و چاوز به قدرت بازگشت. آمریکا عقبنشینی کرد ولی به کمکهایمالی خود به مخالفان چاوز به رهبری پدرو کارمونا، یکی از کارتلهای نفتی، ادامه داد و خواستار رفراندوم برای تأیید یا نفی چاوز شد. این رفراندم در ۱۵ اوت۲۰۰۴ برگزار شد و دوباره ۵۸ درصد از مردم چاوز را تأیید کردند.
بازنگری روابط دولتهایآمریکا و ونزوئلا به خوبی آشکار میکند که واشنگتن از ابتدای به قدرت رسیدن چاوز از وی ناخرسند بود. از هنگامی که سرهنگ هوگوچاوز، با رأی قابل توجهی در انتخابات ونزوئلا به پیروزی رسید، همواره وی و دولتش مورد انتقاد و گاهی تهدیدهای آمریکا قرار گرفته است. مهمترین مسئلهای که سبب ناخرسندی آمریکا از چاوز شده بود، تقویت ارتباط وی با کشورهایی است که واشنگتن از آنها خشمگین است یا دست کم کاخسفید را در تمام ماجراجویی هایش همراهی نمیکنند.
ایران، کوبا، لیبی، چین و روسیه، از جمله این کشورها هستند که چاوز در مدت زمامداری خود، تا سه بار به آنها سفر کرده، که هربار هم خشم شدید آمریکا را از این کار برانگیخته است.
به تدریج حملات آمریکا به دولت چاوز تشدید شد و شکل جدیتری به خود گرفت. در پی وقوع حملات انتحاری به دو شهر آمریکا، دولت چاوز این اقدامات را تروریستی خواند و آن را محکوم کرد اما مخالفت خود را با شرکشی به افغانستان آشکار کرد. علاوه بر آن، همزمان با بمبارانهایوحشیانه آمریکا در افغانستان، چاوز در یک برنامه تلویزیونی این اقدام را محکوم کرد و گفت: «همگی باید علیه چنین کشتاری فریاد برآوریم.»
به این ترتیب، مواضع چاوز، کاخسفید را خشمگین کرد و در اقدامی انفعالی، دونا هریناک، سفیر جنجالی خود، را از کاراکاس فراخواند اما وی پس از یک هفته، دوباره به محل خدمتش بازگشت. همزمان با این رویداد، دور تازهای از برنامههایضدچاوز از سوی آمریکا آغاز و در پی آن، فعالیتهایمخالفان داخلی دوچندان شد.
هوگوچاوز در دوران حکومت خود، همواره با کارشکنی و نارضایتیهای نظامیان روبهرو بود. وی چندین شبکه کودتا را نیز کشف کرده بود. با این حال، حمایت آمریکا از شبکههای براندازی و ترور در داخل کشور، از موفقیت چاوز در سرکوب شورشهای دورهای نظامیان، جلوگیری کرد.
امریکاییها خود را پرچمدار صلح و مبارزه با تروریسم میدانند ولی در تمام این سالها از همه ابزارها برای بیثباتی جامعه ونزوئلا و سرنگون کردن حکومت آن، که منتخب آرا و اراده مردم این کشور بود، استفاده کردند. آنان شدیدترین فشارهای سیاسی و اقتصادی را برای به زانو درآوردن حکومت غیرنظامی چاوز وارد کردند.
هوگو چاوز در دور نخست ریاستجمهوری قانونی خود در ۲۰۰۲، از کودتایی امریکایی و در پی آن آدم ربایی، جان سالم به در برد و توانست خود را در مقام ریاستجمهوری حفظ کند. ایالتمتحده آمریکا، طراح و عامل برپایی این کودتا بود. از آن هنگام که دولت ونزوئلا فرایند بولیواری را آغاز کرد و اجرای آن را حرکت به سوی سوسیالیسم نامید، آمریکا به حمایت مالی و سیاسی از دستراستیها علیه دولت پرداخت.
*۲۰۰۲؛ ارتش، کودتایی را با کمک آمریکا اجرا کرد و چاوز را ربود، به این ترتیب که تروریستهای ضد بولیواری به وزارت فواید عامه و مسکن ونزوئلا حمله کردند و آن ساختمان را به آتش کشیدند. خوشبختانه با کمک نیروهای مردمی و امنیتی ۸۹ کودک از این ساختمان، سالم خارج شدند.
تروریستها حتی چند بمب آتش زا را در دانشگاه تجربی نیروهای مسلح منفجر کردند. آنها کتابخانه، آزمایشگاه و امکانات دیگر را نابود کردند. دو روز پس از بمبگذاری در دانشگاه، نیروهای ضد دولتی بازگشتند و یک افسر گارد ملی، که از اعضای کادر حفاظت محوطه دانشگاه بود، را به ضرب گلوله کشتند.
برخلاف وجود شواهد و مدارکی دال بر نقش اصلی آمریکا در این کودتا، ایالاتمتحده مدعی بود که مخالفان، مدیران و کارفرمایان، در اعتراض به اقدامات چاوز، اعتصاب کردهاند. دوره پرتلاطمی در ونزوئلا آغاز شد که نقطه اوج آن، کودتا برعلیه چاوز و ربودن وی بود. چاوز با کمک طرفدارانش از این آدمربایی یک روزه جان سالم به در برد و مصممتر از پیش به قدرت بازگشت.
آمریکاییها تلاش کردند تا نسخه کودتای ۱۳۵۲ ژنرال پینوشه در شیلی را در ونزوئلا هم پیاده کنند. تمام اعتصابهایی را که علیه دولت آلنده وضع کرده بودند، در ونزوئلا هم علیه دولت چاوز به راه انداختند و همان تحریمها را علیه دولت قانونی وی وضع کردند. همان برچسبها، اتهامها و فشارهای سیاسی را برای به زانو درآوردن حکومت چاوز اعمال کردند و از همان نظامیان بریده از مردم و ژنرالهایسرسپرده لانیک، که درسهایی را از کودتای آمریکایی شبلی آموخته بودند، در ونزوئلا هم برخوردار بودند. دقیقاً همان نقشهها و برنامهریزیهای زمانبندی شدهای را که در کودتای شیلی تدارک دیده بودند در ونزوئلا نیز طرحریزی کرده بودند.
تروریستها از سوی رسانههایآمریکایی، با نام مدافعان حقوق بشر در برابر حمایت از دیکتاتور، به طور کامل حمایت میشدند. دولت ایالاتمتحده به طورمستقیم جنبش اعتراضی ضددولتی خشونتآمیز در ونزوئلا را با صرف میلیونها دلارحمایت کرد. دولت آمریکا با مشروع خواندن اعتراضهایخیابانی، درواقع با حمایت ضمنی از مخالفان در تلاش برای کودتایی در ونزوئلا بود و لئوپولدو لوپز، رهبر راستگرای مخالفان، که در کودتا علیه چاوز دست داشت، از حامیان اصلی سیاستهایآمریکا بود.
با اعترافات دولتمردان آمریکایی مشخص شد که در این کودتا مشوق توطنهگران به منظور سرنگونی رئیسجمهور چاوز، جنگهایکثیف دهه۸۰ بود.
کودتای شکست خورده ونزوئلا کاملاً به کارشناسان ارشد دولت آمریکا وابسته بود، به خصوص آنهایی که پیشینه طولانی در درگیریهای دهه۸۰ (جنگهایکنیف) داشته و به طور فعال با جوخههایمرگ در امریکای مرکزی و لاتین در دوره ریاستجمهوری ریگان ارتباط داشتند. گرچه حکومت بوش سعی داشت خود را از کودتا دور نگه دارد، اما بیدرنگ حکومت تازه به رهبری پدرو کارمونا، مرد تاجرپیشه، را تأیید کرد.
دولتمردان آمریکایی گفتند که این کشور در پیش و پس از کودتا، نه فقط از وقوع کودتا آگاه بود و آن را تأیید کرد، بلکه پیروزی آن را هم تصور کرده بود. از چند ماه پیش از کودتا، کودتاگران ونزوئلایی از جمله کارمونا، ملاقاتهایی با مقامات آمریکایی داشتند و این دیدارها تا پایان هفتهای که کودتا صورت گرفت نیز ادامه داشت.
ملاقاتکنندگان به کاخسفید دعوت شده بودند و با اوتورابش، مشاور اصلی جورج بوش، که از بقایای دوران ریگان و سیاستگذار دولت بوش در آمریکای لاتین بود، ملاقات میکردند. رایش در آن هنگام طی ماهها دیدار با کارمونا و دیگر رهبران کودتا، جزئیات کودتا را با آنان بررسی میکرد. زمانبندی و امکانات چنان عالی بود که کودتا به بهترین شکل موفق شد. روزی که کارمونا پیروز شد، رایش همه سفیران امریکای لاتین و کارائیب را به دفتر خود دعوت کرد و گفت: سرنگونی چاوز نقض قواعد دموکراتیک نبود. همان طور که خود استعفا داده، خودش هم مسئول سرنوشتش است.»
وی اضافه کرد: «امریکا حامی کارموناست.»
بعدها مشخص شد که اوتورایش به طور مستقیم گزارشهایخود را در اختیار کلنل اولیور نورث، مشاور امنیت ملی ریگان، قرار میداد و اولیور نورث، که در ماجرای ایران کنترا رسوا شده بود، در پشت پرده کودتای ونزوئلا جزء بازیگران اصلی بوده است.
اما در محفل کودتاگران، الیوت آبرامز، از اصلیترین چهرهها بود؛ کسی که در کاخسفید مدیر ارشد و مشاور امنیت ملی برای دموکراسی و حقوق بشرو عملیات بینالمللی بود. وی نظریهپرداز اصلی مکتبی به نام نیمکرهگرایی Hemis Pherism است که به مبارزه علیه مارکسیسم در امریکای لاتین اهمیت میدهد. وی در ۱۹۷۳ کودتای شیلی را رهبری کرد و سپس سرکرده جوخههایمرگ در آرژانتین، ونزوئلا، السالوادور، گواتمالا وهندوراس شد و در هنگام شورش کنتراها در نیکاراگوئه، به طور مستقیم با آنها در شمال ارتباط داشت.
مردم ونزوئلا نیز برای حمایت از رئیسجمهور خود به خیابانها ریختند، و در پایان عوامل کودتا در اجرای طرح خود شکست خوردند و چاوز با کمک مردم به قدرت بازگشت. کمتر از ۴۸ ساعت پس از آنکه نظامیان ناراضی ونزوئلا با برخورداری از طراحی و حمایت کامل آمریکا علیه هوگوچاوز، رئیسجمهور، کودتا کرده و حکومت قانونی وی را برانداختند، قیام مردم ونزوئلا، عامل شکست کودتا و بازگشت چاوز شد. این حادثه درس بزرگی برای همه سیاستمداران، دولتها و ملتهایجهان است که پرونده یکهتازی و سلطهگری کاخسفید، در بسیاری از نقاط جهان، بسته شده و آن هنگام که متولیان سیاست خارجی آمریکا به یاری جاسوسان حرفهای سیا، با فراهم کردن زمینه کودتاهای نظامی، اقدام به سرنگون کردن حکومتهایمردمی میکردند، سپری شده است.
پس از درگذشت هوگوچاوز، که هنوز در هالهای از ابهام است و احتمال میدهد ویروس این بیماری از سوی آمریکاییها منتقل شده باشد، و پس از اینکه مقامات و مردم ونزوئلا موفق شدند موج خشونتها علیه فعالان حامی دولت را سرکوب کنند، کودتای نرم و امریکایی، این بار علیه دولت قانونی ونزوئلا و نیکلاس مادورو، رئیسجمهور تازه و منتخب این کشور، شکست خورد.
در جریان این خشونتها در پانزدهم آوریل، اوباش و حامیان خشمگین هنریک کاپریلس راندوسکی، سیاستمدار راستگرا و حامی امریکا، هشت نفر از فعالان حامی دولت را کشتند.
فعالان مخالف دولت، به مراکز حزب حاکم در ونزوئلا (PSUV) در چند شهر حمله کرده یا آن را آتش زدند. آنها همچنین هجده مرکز درمانی و سه بازار مواد غذایی را به آتش کشیدند. همچنین گروهی از جانیان به خانه تیبیسای الوسنا، مدیر شورای ملی انتخابات، و همچنین دفتر دو شبکه تلوزیونی تله سور و وی.تی.وی حمله کردند. در پی این حوادث، رئیسجمهور ونزوئلا سفارتخانه آمریکا در کاراکاس را به شلعهور کردن درگیریها متهم کرد.
اما واقعیت این است که سفارتخانه آمریکا، حامی مالی خشونتها در ونزوئلا بود. پنتاگون، وزارت امورخارجه آمریکا وسیا، از نهادهایی هستند که در این ناآرامیها نقش داشتهاند.
بنا به گزارش بسیاری از رسانهها، مخالفان دولت ونزوئلا از نهادهایی همچون موقوفه ملی آمریکا برای دموکراسی، نهاد بینالمللی جمهوریخواهان، آژانس بینالمللی توسعه آمریکا و دیگر سازمانهای غیردولتی و زیر حمایت آمریکا، کمکهاینقدی و غیرنقدی دریافت کردهاند. برخی از رسانهها همچنین فاش کردند که کاپریلس، راهبردهای انتخاباتی خود را با کمک مشاوران سیاسی امریکایی چیده و طرحریزی کرده است.
روبرتا جکوبسون، معاون وزیر خارجه آمریکا در امور نیمکره غربی، یک ماه پیش از انتخابات، در مصاحبه با روزنامه اسپانیایی زبان ال پیس، که دشمن انقلاب بولیواری ونزوئلا شناخته میشود، گفت: «برای ونزوئلا کمی مشکل خواهد بود که انتخاباتی روشن و شفاف داشته باشد.»
وی افزود: «کاپریلس میتواند رئیسجمهور بسیار خوبی باشد.»
در مقابل، ونزوئلا انتقادات آمریکا از نظام انتخاباتی آن کشور را رد کرد. یکی از مقامات عالیرتبه شورای ملی انتخابات گفت: «اظهارات مقامات آمریکا بخشی از یک هجمه دیرینه برای بیاعتبار کردن نهادهای کشور ونزوئلا است.»
جان کری، وزیر امورخارجه آمریکا، در کنگره این کشور از درخواست کاپریلس برای بازشماری آرا حمایت کرد. براساس آخرین ویدئوی منتشرشده از رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، مقرطراحی تمامی کودتاهای اخیر در این کشور امریکای جنوبی، امریکاست.
آخرین ویدئوی منتشر شده از لئوپولدو لوپز، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا در شبکه اینترنتی یوتیوب، نشان میدهد که وی جزئیات برنامههای بیثباتکننده علیه دولت نیکلاس مادورو، رئیسجمهور، را سه ماه پیش از آشوبهای این کشور، طی نشستی با گروههای تبعیدی راستگرا، طراحی کرده بود.
این نشست که بین لوپز، یکی از رهبران اپوزیسیون ونزوئلا، و اعضای گروه سیاسی «شکنجهشدگان ونزوئلایی در تبعید» در ۳۱ اکتبر۲۰۱۳ در فلوریدا انجام شد، فقط سه ماه پیش از آغاز تظاهرات خشونتآمیز مخالفان دولت مادورو در کاراکاس، پایتخت ونزوئلا، بود. کودتای لوپز، که با نام «خروج» شناخته شده است، بین ماههای فوریه و ژوئن ۲۰۱۴ طراحی شد و گروه اپوزیسیون این کشور برای سرنگونی دولت منتخب دموکراتیک مادورو، از طریق اقدامات خرابکارانه، شورش، و طرحهایتروریستی، آن را اجرا کرد. خشونت گروه مخالفان دولت ونزوئلا، ۴۳ کشته و صدها زخمی برجای گذاشت و طی آن اموال عمومی و خصوصی خسارت دیدند.
در جریان جنگ شش روزه اعراب با رژیم صهیونیستی نیز گروهی از یهودیان ونزوئلا برای حضور در جنگ، به ارتش رژیم صهیونیستی پیوستند.
در ونزوئلاتا ۱۹۵۸ حکومت دیکتاتوری و دست نشانده امریکایی مارکوس پرز جیمنز، روی کار بود. البته پس از آن دوره نیز ایالاتمتحده تلاش میکرد تا سیاستهاینئولیبرالیستی خود را از طریق صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی به این کشور تحمیل کند.
این مؤسسات، برنامههای موسوم به تعدیل ساختاری را به عنوان شرط لازم برای اعطای وامهای توسعهای به کشورهای مختلف تحمیل میکردند، که پس از آن، این کشورها با ورشکستگی و بدهی کلان، زیر فشار قرار میگرفتند. در ادامه، این بدهیها ابزاری میشد برای کنترل سیاستهایدولت و طرفداری هرچه بیشتر آنان از منافع ایالاتمتحده و فقیرشدن بیشتر مردم این کشورها.
حتی کارلوس آندرس پرز نیز، که با وعدههایمخالفت با نئولیبرالیسم در ۱۹۸۸ برای چندمین بار بر منصب ریاستجمهوری نشست، سیاستهاینئولیبرالیستی مورد نظر واشنگتن از جمله خصوصیسازی و کاهش نقش دولت در خدمات اجتماعی را در دستور کار خود قرار داد.
وی پرداختیارانه نفتی را نیز حذف کرد که باعث شد قیمت بنزین دو برابر شود و هزینههایحمل و نقل عمومی به شدت افزایش یابد. این تصمیم وی با تظاهرات گستردهای روبهرو شد که در جریان این اعتراضات، به دستور رئیسجمهور، نیروهای امنیتی معترضان را سرکوب کردند که در نتیجه بیش از سه هزار نفر کشته شدند. این واقعه در ونزوئلا، کاراکازو، به معنای فریاد کاراکاس، شناخته شد و در عمل نشان داد که رئیسجمهور به جای ایستادن در کنار مردم از سیاستهایحاکمان آمریکا پیروی میکند.
پرز در ۱۹۹۲، هوگوچاوز را، که در پی کودتا علیه وی ناکام مانده بود، زندانی کرد. چاوز پس از آزادی، در دورههایمتوالی به ریاستجمهوری رسید، ولی با این حال هنوز سیاستهایواشنگتن بر کشور ونزوئلا حاکم بود.
دولت ونزوئلا همواره مناسبات اقتصادی خوبی با آمریکا داشت، به طوری که طی سالها این کشور بیشتر نفت خود را به آمریکا صادر میکرد. بیشترین صادرات نفت ونزوئلا به آمریکا دو میلیون بشکه در روز بوده است.
کابینه بوش در آوریل ۲۰۰۲ دستور کودتا بر علیه هوگوچاوز، رئیسجمهور ونزوئلا، را صادر کرد. پس از دو ماه اعتصابات سراسری مردم در طرفداری از هوگو چاوز و محکوم شدن کودتا از سوی نوزده کشور امریکای لاتین، کودتا شکست خورد و چاوز به قدرت بازگشت. آمریکا عقبنشینی کرد ولی به کمکهایمالی خود به مخالفان چاوز به رهبری پدرو کارمونا، یکی از کارتلهای نفتی، ادامه داد و خواستار رفراندوم برای تأیید یا نفی چاوز شد. این رفراندم در ۱۵ اوت۲۰۰۴ برگزار شد و دوباره ۵۸ درصد از مردم چاوز را تأیید کردند.
بازنگری روابط دولتهایآمریکا و ونزوئلا به خوبی آشکار میکند که واشنگتن از ابتدای به قدرت رسیدن چاوز از وی ناخرسند بود. از هنگامی که سرهنگ هوگوچاوز، با رأی قابل توجهی در انتخابات ونزوئلا به پیروزی رسید، همواره وی و دولتش مورد انتقاد و گاهی تهدیدهای آمریکا قرار گرفته است. مهمترین مسئلهای که سبب ناخرسندی آمریکا از چاوز شده بود، تقویت ارتباط وی با کشورهایی است که واشنگتن از آنها خشمگین است یا دست کم کاخسفید را در تمام ماجراجویی هایش همراهی نمیکنند.
ایران، کوبا، لیبی، چین و روسیه، از جمله این کشورها هستند که چاوز در مدت زمامداری خود، تا سه بار به آنها سفر کرده، که هربار هم خشم شدید آمریکا را از این کار برانگیخته است.
به تدریج حملات آمریکا به دولت چاوز تشدید شد و شکل جدیتری به خود گرفت. در پی وقوع حملات انتحاری به دو شهر آمریکا، دولت چاوز این اقدامات را تروریستی خواند و آن را محکوم کرد اما مخالفت خود را با شرکشی به افغانستان آشکار کرد. علاوه بر آن، همزمان با بمبارانهایوحشیانه آمریکا در افغانستان، چاوز در یک برنامه تلویزیونی این اقدام را محکوم کرد و گفت: «همگی باید علیه چنین کشتاری فریاد برآوریم.»
به این ترتیب، مواضع چاوز، کاخسفید را خشمگین کرد و در اقدامی انفعالی، دونا هریناک، سفیر جنجالی خود، را از کاراکاس فراخواند اما وی پس از یک هفته، دوباره به محل خدمتش بازگشت. همزمان با این رویداد، دور تازهای از برنامههایضدچاوز از سوی آمریکا آغاز و در پی آن، فعالیتهایمخالفان داخلی دوچندان شد.
هوگوچاوز در دوران حکومت خود، همواره با کارشکنی و نارضایتیهای نظامیان روبهرو بود. وی چندین شبکه کودتا را نیز کشف کرده بود. با این حال، حمایت آمریکا از شبکههای براندازی و ترور در داخل کشور، از موفقیت چاوز در سرکوب شورشهای دورهای نظامیان، جلوگیری کرد.
امریکاییها خود را پرچمدار صلح و مبارزه با تروریسم میدانند ولی در تمام این سالها از همه ابزارها برای بیثباتی جامعه ونزوئلا و سرنگون کردن حکومت آن، که منتخب آرا و اراده مردم این کشور بود، استفاده کردند. آنان شدیدترین فشارهای سیاسی و اقتصادی را برای به زانو درآوردن حکومت غیرنظامی چاوز وارد کردند.
هوگو چاوز در دور نخست ریاستجمهوری قانونی خود در ۲۰۰۲، از کودتایی امریکایی و در پی آن آدم ربایی، جان سالم به در برد و توانست خود را در مقام ریاستجمهوری حفظ کند. ایالتمتحده آمریکا، طراح و عامل برپایی این کودتا بود. از آن هنگام که دولت ونزوئلا فرایند بولیواری را آغاز کرد و اجرای آن را حرکت به سوی سوسیالیسم نامید، آمریکا به حمایت مالی و سیاسی از دستراستیها علیه دولت پرداخت.
*۲۰۰۲؛ ارتش، کودتایی را با کمک آمریکا اجرا کرد و چاوز را ربود، به این ترتیب که تروریستهای ضد بولیواری به وزارت فواید عامه و مسکن ونزوئلا حمله کردند و آن ساختمان را به آتش کشیدند. خوشبختانه با کمک نیروهای مردمی و امنیتی ۸۹ کودک از این ساختمان، سالم خارج شدند.
تروریستها حتی چند بمب آتش زا را در دانشگاه تجربی نیروهای مسلح منفجر کردند. آنها کتابخانه، آزمایشگاه و امکانات دیگر را نابود کردند. دو روز پس از بمبگذاری در دانشگاه، نیروهای ضد دولتی بازگشتند و یک افسر گارد ملی، که از اعضای کادر حفاظت محوطه دانشگاه بود، را به ضرب گلوله کشتند.
برخلاف وجود شواهد و مدارکی دال بر نقش اصلی آمریکا در این کودتا، ایالاتمتحده مدعی بود که مخالفان، مدیران و کارفرمایان، در اعتراض به اقدامات چاوز، اعتصاب کردهاند. دوره پرتلاطمی در ونزوئلا آغاز شد که نقطه اوج آن، کودتا برعلیه چاوز و ربودن وی بود. چاوز با کمک طرفدارانش از این آدمربایی یک روزه جان سالم به در برد و مصممتر از پیش به قدرت بازگشت.
آمریکاییها تلاش کردند تا نسخه کودتای ۱۳۵۲ ژنرال پینوشه در شیلی را در ونزوئلا هم پیاده کنند. تمام اعتصابهایی را که علیه دولت آلنده وضع کرده بودند، در ونزوئلا هم علیه دولت چاوز به راه انداختند و همان تحریمها را علیه دولت قانونی وی وضع کردند. همان برچسبها، اتهامها و فشارهای سیاسی را برای به زانو درآوردن حکومت چاوز اعمال کردند و از همان نظامیان بریده از مردم و ژنرالهایسرسپرده لانیک، که درسهایی را از کودتای آمریکایی شبلی آموخته بودند، در ونزوئلا هم برخوردار بودند. دقیقاً همان نقشهها و برنامهریزیهای زمانبندی شدهای را که در کودتای شیلی تدارک دیده بودند در ونزوئلا نیز طرحریزی کرده بودند.
تروریستها از سوی رسانههایآمریکایی، با نام مدافعان حقوق بشر در برابر حمایت از دیکتاتور، به طور کامل حمایت میشدند. دولت ایالاتمتحده به طورمستقیم جنبش اعتراضی ضددولتی خشونتآمیز در ونزوئلا را با صرف میلیونها دلارحمایت کرد. دولت آمریکا با مشروع خواندن اعتراضهایخیابانی، درواقع با حمایت ضمنی از مخالفان در تلاش برای کودتایی در ونزوئلا بود و لئوپولدو لوپز، رهبر راستگرای مخالفان، که در کودتا علیه چاوز دست داشت، از حامیان اصلی سیاستهایآمریکا بود.
با اعترافات دولتمردان آمریکایی مشخص شد که در این کودتا مشوق توطنهگران به منظور سرنگونی رئیسجمهور چاوز، جنگهایکثیف دهه۸۰ بود.
کودتای شکست خورده ونزوئلا کاملاً به کارشناسان ارشد دولت آمریکا وابسته بود، به خصوص آنهایی که پیشینه طولانی در درگیریهای دهه۸۰ (جنگهایکنیف) داشته و به طور فعال با جوخههایمرگ در امریکای مرکزی و لاتین در دوره ریاستجمهوری ریگان ارتباط داشتند. گرچه حکومت بوش سعی داشت خود را از کودتا دور نگه دارد، اما بیدرنگ حکومت تازه به رهبری پدرو کارمونا، مرد تاجرپیشه، را تأیید کرد.
دولتمردان آمریکایی گفتند که این کشور در پیش و پس از کودتا، نه فقط از وقوع کودتا آگاه بود و آن را تأیید کرد، بلکه پیروزی آن را هم تصور کرده بود. از چند ماه پیش از کودتا، کودتاگران ونزوئلایی از جمله کارمونا، ملاقاتهایی با مقامات آمریکایی داشتند و این دیدارها تا پایان هفتهای که کودتا صورت گرفت نیز ادامه داشت.
ملاقاتکنندگان به کاخسفید دعوت شده بودند و با اوتورابش، مشاور اصلی جورج بوش، که از بقایای دوران ریگان و سیاستگذار دولت بوش در آمریکای لاتین بود، ملاقات میکردند. رایش در آن هنگام طی ماهها دیدار با کارمونا و دیگر رهبران کودتا، جزئیات کودتا را با آنان بررسی میکرد. زمانبندی و امکانات چنان عالی بود که کودتا به بهترین شکل موفق شد. روزی که کارمونا پیروز شد، رایش همه سفیران امریکای لاتین و کارائیب را به دفتر خود دعوت کرد و گفت: سرنگونی چاوز نقض قواعد دموکراتیک نبود. همان طور که خود استعفا داده، خودش هم مسئول سرنوشتش است.»
وی اضافه کرد: «امریکا حامی کارموناست.»
بعدها مشخص شد که اوتورایش به طور مستقیم گزارشهایخود را در اختیار کلنل اولیور نورث، مشاور امنیت ملی ریگان، قرار میداد و اولیور نورث، که در ماجرای ایران کنترا رسوا شده بود، در پشت پرده کودتای ونزوئلا جزء بازیگران اصلی بوده است.
اما در محفل کودتاگران، الیوت آبرامز، از اصلیترین چهرهها بود؛ کسی که در کاخسفید مدیر ارشد و مشاور امنیت ملی برای دموکراسی و حقوق بشرو عملیات بینالمللی بود. وی نظریهپرداز اصلی مکتبی به نام نیمکرهگرایی Hemis Pherism است که به مبارزه علیه مارکسیسم در امریکای لاتین اهمیت میدهد. وی در ۱۹۷۳ کودتای شیلی را رهبری کرد و سپس سرکرده جوخههایمرگ در آرژانتین، ونزوئلا، السالوادور، گواتمالا وهندوراس شد و در هنگام شورش کنتراها در نیکاراگوئه، به طور مستقیم با آنها در شمال ارتباط داشت.
مردم ونزوئلا نیز برای حمایت از رئیسجمهور خود به خیابانها ریختند، و در پایان عوامل کودتا در اجرای طرح خود شکست خوردند و چاوز با کمک مردم به قدرت بازگشت. کمتر از ۴۸ ساعت پس از آنکه نظامیان ناراضی ونزوئلا با برخورداری از طراحی و حمایت کامل آمریکا علیه هوگوچاوز، رئیسجمهور، کودتا کرده و حکومت قانونی وی را برانداختند، قیام مردم ونزوئلا، عامل شکست کودتا و بازگشت چاوز شد. این حادثه درس بزرگی برای همه سیاستمداران، دولتها و ملتهایجهان است که پرونده یکهتازی و سلطهگری کاخسفید، در بسیاری از نقاط جهان، بسته شده و آن هنگام که متولیان سیاست خارجی آمریکا به یاری جاسوسان حرفهای سیا، با فراهم کردن زمینه کودتاهای نظامی، اقدام به سرنگون کردن حکومتهایمردمی میکردند، سپری شده است.
پس از درگذشت هوگوچاوز، که هنوز در هالهای از ابهام است و احتمال میدهد ویروس این بیماری از سوی آمریکاییها منتقل شده باشد، و پس از اینکه مقامات و مردم ونزوئلا موفق شدند موج خشونتها علیه فعالان حامی دولت را سرکوب کنند، کودتای نرم و امریکایی، این بار علیه دولت قانونی ونزوئلا و نیکلاس مادورو، رئیسجمهور تازه و منتخب این کشور، شکست خورد.
در جریان این خشونتها در پانزدهم آوریل، اوباش و حامیان خشمگین هنریک کاپریلس راندوسکی، سیاستمدار راستگرا و حامی امریکا، هشت نفر از فعالان حامی دولت را کشتند.
فعالان مخالف دولت، به مراکز حزب حاکم در ونزوئلا (PSUV) در چند شهر حمله کرده یا آن را آتش زدند. آنها همچنین هجده مرکز درمانی و سه بازار مواد غذایی را به آتش کشیدند. همچنین گروهی از جانیان به خانه تیبیسای الوسنا، مدیر شورای ملی انتخابات، و همچنین دفتر دو شبکه تلوزیونی تله سور و وی.تی.وی حمله کردند. در پی این حوادث، رئیسجمهور ونزوئلا سفارتخانه آمریکا در کاراکاس را به شلعهور کردن درگیریها متهم کرد.
اما واقعیت این است که سفارتخانه آمریکا، حامی مالی خشونتها در ونزوئلا بود. پنتاگون، وزارت امورخارجه آمریکا وسیا، از نهادهایی هستند که در این ناآرامیها نقش داشتهاند.
بنا به گزارش بسیاری از رسانهها، مخالفان دولت ونزوئلا از نهادهایی همچون موقوفه ملی آمریکا برای دموکراسی، نهاد بینالمللی جمهوریخواهان، آژانس بینالمللی توسعه آمریکا و دیگر سازمانهای غیردولتی و زیر حمایت آمریکا، کمکهاینقدی و غیرنقدی دریافت کردهاند. برخی از رسانهها همچنین فاش کردند که کاپریلس، راهبردهای انتخاباتی خود را با کمک مشاوران سیاسی امریکایی چیده و طرحریزی کرده است.
روبرتا جکوبسون، معاون وزیر خارجه آمریکا در امور نیمکره غربی، یک ماه پیش از انتخابات، در مصاحبه با روزنامه اسپانیایی زبان ال پیس، که دشمن انقلاب بولیواری ونزوئلا شناخته میشود، گفت: «برای ونزوئلا کمی مشکل خواهد بود که انتخاباتی روشن و شفاف داشته باشد.»
وی افزود: «کاپریلس میتواند رئیسجمهور بسیار خوبی باشد.»
در مقابل، ونزوئلا انتقادات آمریکا از نظام انتخاباتی آن کشور را رد کرد. یکی از مقامات عالیرتبه شورای ملی انتخابات گفت: «اظهارات مقامات آمریکا بخشی از یک هجمه دیرینه برای بیاعتبار کردن نهادهای کشور ونزوئلا است.»
جان کری، وزیر امورخارجه آمریکا، در کنگره این کشور از درخواست کاپریلس برای بازشماری آرا حمایت کرد. براساس آخرین ویدئوی منتشرشده از رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، مقرطراحی تمامی کودتاهای اخیر در این کشور امریکای جنوبی، امریکاست.
آخرین ویدئوی منتشر شده از لئوپولدو لوپز، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا در شبکه اینترنتی یوتیوب، نشان میدهد که وی جزئیات برنامههای بیثباتکننده علیه دولت نیکلاس مادورو، رئیسجمهور، را سه ماه پیش از آشوبهای این کشور، طی نشستی با گروههای تبعیدی راستگرا، طراحی کرده بود.
این نشست که بین لوپز، یکی از رهبران اپوزیسیون ونزوئلا، و اعضای گروه سیاسی «شکنجهشدگان ونزوئلایی در تبعید» در ۳۱ اکتبر۲۰۱۳ در فلوریدا انجام شد، فقط سه ماه پیش از آغاز تظاهرات خشونتآمیز مخالفان دولت مادورو در کاراکاس، پایتخت ونزوئلا، بود. کودتای لوپز، که با نام «خروج» شناخته شده است، بین ماههای فوریه و ژوئن ۲۰۱۴ طراحی شد و گروه اپوزیسیون این کشور برای سرنگونی دولت منتخب دموکراتیک مادورو، از طریق اقدامات خرابکارانه، شورش، و طرحهایتروریستی، آن را اجرا کرد. خشونت گروه مخالفان دولت ونزوئلا، ۴۳ کشته و صدها زخمی برجای گذاشت و طی آن اموال عمومی و خصوصی خسارت دیدند.
منبع: کتاب خاطرات شیطان، نوشته صالح قاسمی