مردمنگاری، مردمشناسی، انسانشناسی
چکیده
نویسنده در این مقاله، چشماندازی از تجربهی فرانسوی، برای توجیه کاربرد روزمرهی چند واژهی کمابیش مترادف را پیش رو قرار خواهد داد. به نظر او، با وجود یک قرن کامل پیشینه، گزینههای نظری جهت یک تعریف رسمی حداقلی از سه اصطلاح مردمنگاری، مردمشناسی و انسانشناسی، در دست هست.
تعداد کلمات: 1060 کلمه / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
نویسنده در این مقاله، چشماندازی از تجربهی فرانسوی، برای توجیه کاربرد روزمرهی چند واژهی کمابیش مترادف را پیش رو قرار خواهد داد. به نظر او، با وجود یک قرن کامل پیشینه، گزینههای نظری جهت یک تعریف رسمی حداقلی از سه اصطلاح مردمنگاری، مردمشناسی و انسانشناسی، در دست هست.
تعداد کلمات: 1060 کلمه / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
نویسنده: ژان کوپانس
برگردان: حسین میرزایی
برگردان: حسین میرزایی
این عمومیترین و فراگیرترین واژه است. این واژه پیچیدگی موضوعهای ممکن هر علم انسانی را بازتاب میدهد و از کلمهی لاتین آنتروپولوژیا (1) که خود از واژهی آنتروپولوگُسِ (2) یونانی (موجود انسانی: anthropos وام گرفته شده، ایجاد شده است. این رشته، در بدو امر، در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی چشماندازی تمثیلی با مطالعهی روح و جسم را در اذهان ترسیم کرده است. اما این واژه در هیچ یک از نخستین فرهنگهای لغاب زبان فرانسوی، چون فرهنگ فورتییر (3) در 1690، یافت نمیشود. انسانشناسی در پایان قرن هجدهم، چندین معنی به خود میگیرد. در ابتدا، چشم انداز طبیعت گرا وجود دارد: مثلاً در 1751، دیدِرو (4) کالبدشکافی انسانشناسی را در دایرةالمعارف (5) معرفی و اف. بلومنباخ (6) آلمانی در 1795 انسانشناسی را به مثابهی علمی طبیعی تعریف میکند. وانگهی، همین معنی از انسانشناسی جسمانی است که دایرةالمعارف ارائه داد و تا اواسط قرن بیستم آن را در فرانسه حفظ کرد.
بیشتر بخوانید : انسان شناسی و ساختارگرایی
معنی دیگر این واژه که ترکیبیتر است (و میرود یک مردمشناسی را شامل شود)، به زمان عالمِ دینی سوئیسی اِ. سی دُشاوان (7) بازمیگردد که در 1788 کتابی با عنوان انسانشناسی یا علم عمومی انسان را منتشر میکند. در همان سال، فیلسوف آلمانی اِمانوئل کانت (8) آخرین اثر خود را انسانشناسی از دیدگاه عمل گرایی (9) نامگذاری میکند. اعضای انجمن دیدهبانهای انسان (10) در سالهای 1799-1804، این واژه را در چنین چشماندازی مورد استفاده قرار میدهند. اما عدهای، معنای محدود آن (یعنی کالبدشکافی و علم پزشکی) را حفظ میکنند (11). در دنیای آنگلوساکسون، واژهی انسانشناسی رشتههایی مانند علوم طبیعی، علوم باستانشناختی، زبانشناختی و مردمشناختی را که گذشته و حالِ زندگی انسان را کنکاش میکنند، پوشش خواهد داد. تنها در پایان قرن نوزدهم، زمانی که صفت اجتماعی در بریتانیای کبیر و صفت فرهنگی در ایالات متحد به آن متصل میشود، این واژه معنای دقیقتر به خود میگیرد. پس باید استفادهی جاری واژهی انسانشناسی را در زبان انگلیسی که مجموعهای از علوم انسانی، طبیعی و تاریخی را همچون رشتهای اجتماعی یا فرهنگی کم و بیش نزدیک به مردمشناسی مشخص میدارد، متمایز دانست.
گذار از مردمنگاری به مردمشناسی و سپس به انسانشناسی، در عین حال به جا افتادگی به ظاهر فنی نظری و فرایند عمومی سازی و تطبیقی بیش از پیش گسترده منجر میشود. این جنبش، ما را از توصیف به اصطلاح عینی و خنثای یک جمعیت به اندیشه نظاممند و تطبیقیتر و در نهایت، به غوری انتزاعی و جهان شمول دربارهی آیندهی فرهنگها رهنمون میسازد. با وجود این، این طرح منطقیتر است تا تاریخی و همیشه خودمختاری هرکدام از این رشتهها نسبی بوده است. سنتهای علمی ملی، به طور کاملاً طبیعی به سوی این پیشرفت متمایل شدهاند و در نهایت، مجموعهی این سه رویکرد تنها یک رشته را تشکیل میدهند.
در جریان دههی 1950، کلود لوی - استروس با تأثیری که از اقامت خود به هنگام جنگ جهانی دوم در ایالات متحد پذیرفت، دوباره بیان انسانشناسی را در معنی علم اجتماعی و علم فرهنگی عمومی انسان به کار گرفت. افزون بر این، وی صفت «ساختاری» را برای شاخص کردن کامل جهت گیری نظریاش، که از آن خودِ اوست، به آن افزود. (12) در همین هنگام، ژُرژ بَلاندیه با مطالعهی تغییر اجتماعی و فرهنگی، ابتدا واژهی جامعهشناسی سپس انسانشناسی را به واژهی مردمشناسی ترجیح داد. (13) در فرانسه، از دههی 1960 تا کنون، به علت این چشم انداز کلیتر، واژهی انسانشناسی تا حدودی جایگزین واژهی مردمشناسی شده است. با وجود این، هر دو واژه، برحسب نهادها، شرایط، یا جهت گیریهای روششناختی حفظ شدهاند. حتی اگر امروزه عبارت انسانشناسی رایجتر به نظر آید میتوان از این دو واژه به عنوان مترادف بهره جست. با توجه به این گفته، عنوان اداری در نهادها و گروههای درسی آموزش عالی فرانسه همچنان عنوان مردمشناسی است (در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد)! (14)
مردمنگاری و مردمشناسی
این دو واژه که از ریشهی یونانی مشترکی (اِتنوس (15) به معنای گروه)، مردم تشکیل شدهاند، در اواخر قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم پا به میدان گذاردند. مردمنگاری در ابتدا، به طبقهبندی زبانها علاقه نشان میداد، در حالی که مردمشناسی معنای نژادیتری از طبقهبندی ملتها و نژادها دارا بود. از همان سال 1772، اِ. ال. اشلوتسر (16) آلمانی، صفت مردمنگاری را در کتاب معرفی یک تاریخ جهان شمول (17) به کار میبرد. پژوهش کتابخانه ایِ جی. اچ. استاک (18) در 1784 عنوانی دربارهی آداب و رسوم «و سایر کنجکاویهای مردمنگاری» دارد. اما اندکی بعد، پس از انتشار کتاب اطلس مردمنگاری کرهی زمین (19) در 1824 توسط اِ. بالبی (20) است که این واژه در سطح عامّه رواج مییابد تا معنای کنونی خود یعنی توصیف رخدادها را پیدا کند. در مورد مردمشناسی، باز این اِ. سی. دُشاوان سوئیسی است که آن را در کتاب انسانشناسی خود در 1788 پیشنهاد میکند. در ابتدا مردمشناسی، علمی است که تاریخ ملتها را بازسازی میکند و این همان جنبهی سوداگرانه است که باعث بیاعتباری کاربرد این واژه در زبان انگلیسی در برابر واژهی انسانشناسی میشود.
برعکس، این واژه در فرانسه برای متمایز شدن از جامعهشناسی به عنوان علم اجتماعی، شکل تخصصی به خود میگیرد. ایجاد مؤسسهی مردمشناسی در 1925، این تعریف تطبیقی و تعمیم بخش را مورد تأیید قرار میدهد. مردمشناسی از ابزار مردمنگاری بهره میجوید، اما چشماندازی اغلب ایستا و توصیفی را حفظ میکند. همچنین مردمشناسی گاهی تمایل دارد پویایی زمانیای را که در هر جامعه و فرهنگی وجود دارد، خنثی کند. مردمشناسی میتواند خودِ جامعهی ما [فرانسه] را نیز شامل شود: این واژه توسط وزیر فرهنگ [ژ. اَلتاب] برای معرفی مأموریت میراث مردمنگاری در 1980 به کار گرفته میشود. (21)
گذار از مردمنگاری به مردمشناسی و سپس به انسانشناسی، در عین حال به جا افتادگی به ظاهر فنی نظری و فرایند عمومی سازی و تطبیقی بیش از پیش گسترده منجر میشود. این جنبش، ما را از توصیف به اصطلاح عینی و خنثای یک جمعیت به اندیشه نظاممند و تطبیقیتر و در نهایت، به غوری انتزاعی و جهان شمول دربارهی آیندهی فرهنگها رهنمون میسازد. با وجود این، این طرح منطقیتر است تا تاریخی و همیشه خودمختاری هرکدام از این رشتهها نسبی بوده است. سنتهای علمی ملی، به طور کاملاً طبیعی به سوی این پیشرفت متمایل شدهاند و در نهایت، مجموعهی این سه رویکرد تنها یک رشته را تشکیل میدهند.
پینوشتها:
1. anthropologia
2. anthropologos
3. Furelière
4. Diderot
5. L'Encylopédie
6.F. Blumenbach
7. A. C. de Chavannes
8. E. Kant
9. Anthropologie du point de vue pragnatique
10. Sociéte des observaterus de l'Homme
11. Copans & Jamin, 1994
12. CI. Lévy-Strauss, 1958.
13. Balandier, 1955
14. در مقطع دکتری از عنوان انسانشناسی استفاده میشود.
15. ethnos
16. A. L. Schluzer
17. Présentationd'une historie universelle
18. G. H. Stuch
19. Atlas ethnographique du globe
20. A. Balbi
21. G. Althabe & al. 1992.
منبع مقاله: کوپانس، ژان (1394) درآمدی بر مردمشناسی و انسانشناسی، ترجمه حسین میرزائی، تهران: نشر ثالث، چاپ دوم
منبع:
در آمدی بر مردمشناسی و انسانشناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394
گذار از مردمنگاری به مردمشناسی و سپس به انسانشناسی، در عین حال به جا افتادگی به ظاهر فنی نظری و فرایند عمومی سازی و تطبیقی بیش از پیش گسترده منجر میشود. این جنبش، ما را از توصیف به اصطلاح عینی و خنثای یک جمعیت به اندیشه نظاممند و تطبیقیتر و در نهایت، به غوری انتزاعی و جهان شمول دربارهی آیندهی فرهنگها رهنمون میسازد. با وجود این، این طرح منطقیتر است تا تاریخی و همیشه خودمختاری هرکدام از این رشتهها نسبی بوده است. سنتهای علمی ملی، به طور کاملاً طبیعی به سوی این پیشرفت متمایل شدهاند و در نهایت، مجموعهی این سه رویکرد تنها یک رشته را تشکیل میدهند.
در جریان دههی 1950، کلود لوی - استروس با تأثیری که از اقامت خود به هنگام جنگ جهانی دوم در ایالات متحد پذیرفت، دوباره بیان انسانشناسی را در معنی علم اجتماعی و علم فرهنگی عمومی انسان به کار گرفت. افزون بر این، وی صفت «ساختاری» را برای شاخص کردن کامل جهت گیری نظریاش، که از آن خودِ اوست، به آن افزود. (12) در همین هنگام، ژُرژ بَلاندیه با مطالعهی تغییر اجتماعی و فرهنگی، ابتدا واژهی جامعهشناسی سپس انسانشناسی را به واژهی مردمشناسی ترجیح داد. (13) در فرانسه، از دههی 1960 تا کنون، به علت این چشم انداز کلیتر، واژهی انسانشناسی تا حدودی جایگزین واژهی مردمشناسی شده است. با وجود این، هر دو واژه، برحسب نهادها، شرایط، یا جهت گیریهای روششناختی حفظ شدهاند. حتی اگر امروزه عبارت انسانشناسی رایجتر به نظر آید میتوان از این دو واژه به عنوان مترادف بهره جست. با توجه به این گفته، عنوان اداری در نهادها و گروههای درسی آموزش عالی فرانسه همچنان عنوان مردمشناسی است (در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد)! (14)
مردمنگاری و مردمشناسی
این دو واژه که از ریشهی یونانی مشترکی (اِتنوس (15) به معنای گروه)، مردم تشکیل شدهاند، در اواخر قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم پا به میدان گذاردند. مردمنگاری در ابتدا، به طبقهبندی زبانها علاقه نشان میداد، در حالی که مردمشناسی معنای نژادیتری از طبقهبندی ملتها و نژادها دارا بود. از همان سال 1772، اِ. ال. اشلوتسر (16) آلمانی، صفت مردمنگاری را در کتاب معرفی یک تاریخ جهان شمول (17) به کار میبرد. پژوهش کتابخانه ایِ جی. اچ. استاک (18) در 1784 عنوانی دربارهی آداب و رسوم «و سایر کنجکاویهای مردمنگاری» دارد. اما اندکی بعد، پس از انتشار کتاب اطلس مردمنگاری کرهی زمین (19) در 1824 توسط اِ. بالبی (20) است که این واژه در سطح عامّه رواج مییابد تا معنای کنونی خود یعنی توصیف رخدادها را پیدا کند. در مورد مردمشناسی، باز این اِ. سی. دُشاوان سوئیسی است که آن را در کتاب انسانشناسی خود در 1788 پیشنهاد میکند. در ابتدا مردمشناسی، علمی است که تاریخ ملتها را بازسازی میکند و این همان جنبهی سوداگرانه است که باعث بیاعتباری کاربرد این واژه در زبان انگلیسی در برابر واژهی انسانشناسی میشود.
برعکس، این واژه در فرانسه برای متمایز شدن از جامعهشناسی به عنوان علم اجتماعی، شکل تخصصی به خود میگیرد. ایجاد مؤسسهی مردمشناسی در 1925، این تعریف تطبیقی و تعمیم بخش را مورد تأیید قرار میدهد. مردمشناسی از ابزار مردمنگاری بهره میجوید، اما چشماندازی اغلب ایستا و توصیفی را حفظ میکند. همچنین مردمشناسی گاهی تمایل دارد پویایی زمانیای را که در هر جامعه و فرهنگی وجود دارد، خنثی کند. مردمشناسی میتواند خودِ جامعهی ما [فرانسه] را نیز شامل شود: این واژه توسط وزیر فرهنگ [ژ. اَلتاب] برای معرفی مأموریت میراث مردمنگاری در 1980 به کار گرفته میشود. (21)
گذار از مردمنگاری به مردمشناسی و سپس به انسانشناسی، در عین حال به جا افتادگی به ظاهر فنی نظری و فرایند عمومی سازی و تطبیقی بیش از پیش گسترده منجر میشود. این جنبش، ما را از توصیف به اصطلاح عینی و خنثای یک جمعیت به اندیشه نظاممند و تطبیقیتر و در نهایت، به غوری انتزاعی و جهان شمول دربارهی آیندهی فرهنگها رهنمون میسازد. با وجود این، این طرح منطقیتر است تا تاریخی و همیشه خودمختاری هرکدام از این رشتهها نسبی بوده است. سنتهای علمی ملی، به طور کاملاً طبیعی به سوی این پیشرفت متمایل شدهاند و در نهایت، مجموعهی این سه رویکرد تنها یک رشته را تشکیل میدهند.
پینوشتها:
1. anthropologia
2. anthropologos
3. Furelière
4. Diderot
5. L'Encylopédie
6.F. Blumenbach
7. A. C. de Chavannes
8. E. Kant
9. Anthropologie du point de vue pragnatique
10. Sociéte des observaterus de l'Homme
11. Copans & Jamin, 1994
12. CI. Lévy-Strauss, 1958.
13. Balandier, 1955
14. در مقطع دکتری از عنوان انسانشناسی استفاده میشود.
15. ethnos
16. A. L. Schluzer
17. Présentationd'une historie universelle
18. G. H. Stuch
19. Atlas ethnographique du globe
20. A. Balbi
21. G. Althabe & al. 1992.
منبع مقاله: کوپانس، ژان (1394) درآمدی بر مردمشناسی و انسانشناسی، ترجمه حسین میرزائی، تهران: نشر ثالث، چاپ دوم
منبع:
در آمدی بر مردمشناسی و انسانشناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394
بیشتر بخوانید :
جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی
آغاز مردم شناسی
انسان شناسی و کارکردگرایی