سخنرانى حاج آقا ابوترابى (ره) در اسارت
متن سخنرانى حاج آقا سيدعلى اكبر ابوترابى (ره) در دوران اسارت در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 68
«بسم الله الرحمن الرحيم . لاحول و لاقوة الا بالله العلى العظيم. ربنا آتنا من لدنك رحمة و هيّىء لنا من امرنا رشدا. »
قال على عليه السّلام: «كان لى فى فيما مضى اخ فى الله و كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه».
در گذشته، برادرى داشتم كه در نظرم بسيار بزرگ مى نمود؛ چون دنيا در نظرش كوچك بود. در اين ايام پرخير و بركت و متعلق به مولا اميرالمؤمنين عليه السّلام (1) ، اميدواريم روزه شما مقبول و دعاى خيرتان مستجاب باشد و به توجهات آن حضرت، به زودى و با سرافرازى به وطن عزيز بازگشته و در سايه اسلام، عمر با عزت و زندگى سرافرازانه اى داشته باشيد.
ما با ايمان به خدا و گرايش به مكتب گرانقدر و حياتبخش اسلام يك هدف داريم و آن بندگى ذات اقدس حق و خدمت به اين امت اسلام است و در نتيجه، روسفيدى در پيشگاه پيامبر گرامى و ائمه معصومين و سربلندى در مقابل وجدان و بندگى خدا.
گرچه اين واقعيت در دنياى ديگر و روز حساب و كتاب كاملاً مشخص مى گردد، ولى در همين دنيا مى توان آن را برآورده كرد؛ زيرا به فرموده رسول گرامى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) على (علیه السّلام) در قيامت، ميزان و معيار بندگى است و ما در همين دنيا موظفيم خود را با اين ميزان و معيار ارزيابى كنيم.
خود آقا اميرالمومنين (علیه السّلام) اين مساله را در بيانات خود آسان نمودند: «كان لى فيما مضى اخ فى الله». حضرت در بين اصحابشان يكى را انتخاب كرده و فرمودند، او براى من برادرى
با عظمت بود؛ و صفاتى چند از او را بيان داشته اند و اشاره مى كنند كه عظمتش در نظر من به جهت برخوردارى او از اين صفات است و مى فرمايند، شما هم بكوشيد و مسلماً عظمت پيدا كردن در پيشگاه على (علیه السّلام) يعنى همه چيز و برخوردارى از همه خيرها و خوبى ها؛ برخوردار شدن از اين صفات به معناى پيدا كردن محبوبيت در پيشگاه مولى المتقين على (علیه السّلام) است و اين خود روشن ترين معيار است كه خود را با آن مى توان سنجيد.
و اما صفات مورد نظر آن حضرت:
۱- «كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه». او در نظرم بزرگ مى نمود، چون دنيا در نظرش كوچك بود.
پس به فرموده على (علیه السّلام) براى عظمت واقعى انسان، نداشتن وابستگى و دلبندى به دنيا يك امر ضرورى است؛ چرا كه على (علیه السّلام) با آن چشم واقع بين امامت، نداشتن وابستگى و دلبندى به دنيا را براى به عظمت رسيدن انسان ضرورى و لازم مى بيند و اگر مختصرى دقت كنيم، واقعيتى هم جز اين نخواهد داشت كه دلبندى به دنيا از بزرگ ترين عوامل بازدارنده انسان از رشد و تكامل و بندگى خداست و بايد گفت، اين وابستگى، يعنى قرار گرفتن در سراشيبى سقوط. در اين صورت، انحطاط و تباهى حتمى است، مگر اين كه به خود آمده و دلبستگى به دنيا را تعديل كنيم؛ كه اين هم بدون اتكا به خدا كارى است دشوار و بلكه ناشدنى؛ زيرا انسان در اين حالت همانند سنگى است كه از بلندى به پايين بلغزد و همين گونه وابستگى شديد به دنيا باعث آلودگى است، بدون هيچ ترديدى؛ زيرا دلبسته به دنيا براى رسيدن به اميال و آرزوهاى دانسته و ندانسته، به هر كجا كه دستش برسد چنگ مى زند، بدين صورت كه هدفش رسيدن به دنياست و حق و باطل مطرح نيست. حال ببينيد چنين انسانى چه سرنوشتى خواهد داشت؟
البته گمان نشود كه اين دلبندى شديد، انزوا به بار مى آورد و موجب عاطل و باطل شدن انسان مى گردد! بلكه اگر كسى تنها دل از دنيا بريد چنين خواهد شد؛ كه سرانجام كار هيپى هاست كه به جزيره لختى ها منتهى گشته و به انتحار و خودكشى مى انجامد. ولى آنچه منظورماست، كنترل شدن علاقه مندى به دنيا و دل بستن به خداست. در اين صورت، فعال شدن انسان با صداقت و يا اخلاص در جهت خدمت به انسان هاست. انسان دلبسته به دنيا تا دل از دنيا ندارد، روحش قابل رشد و كمال نيست، حتى اگر اهل نماز و روزه باشد و خمس و زكات بپردازد؛ زيرا تا انسان دل از دنيا نكند، هميشه به دنيا فكر مى كند و دنبال آمال و آرزوهاى دنيوى است و نماز تنها برايش فرصت خوبى است براى فكر كردن به امور دنيا و اگر براى حفظ آبرو كمك مالى كند، در همان حال به فكر تامين كردن چندين برابر جاى خالى آن است و با چنين طرز فكرى هيچ گاه به فكر خوبى ها و پاكى ها نيست. اگر هم باشد به زبان مى گويد، ولى در عمل انجام نخواهد داد.
پس با چنين وابستگى مادى، روح انسان هيچ گاه قابل اصلاح نيست، حتى اگر تمام سال را روزه بگيرد و بيشتر اوقات را به نماز برخيزد؛ چرا كه نماز روى آوردن به خدا و آماده شدن براى كارهاى خدايى است، و دلبسته به دنيا بدون شك دستش كوتاه از اين هاست؛ زيرا او را كاخ هايى است از آمال و آرزوها و با فكر خام در فكر رسيدن به آن هاست، به هر قيمتى كه شده، حتى اگر صدها انسان بيچاره را بيچاره تر كند و حقوقشان را پايمال نمايد؛ حال آن كه پس از تمام اين جنايات، به يك هزارم آمال و آرزوهاى پيش ساخته خود نخواهد رسيد.
به ياد دارم دانشجوى ممتازى، پس از گذراندن دوره پزشكى، براى گرفتن تخصص در جراحى گوش و حلق و بينى رهسپار امريكا گشت و پس از گرفتن تخصص در همان جان اقامت گزيد و به جراحى مشغول شد. چون بسيار زيبا و خوش قامت و تيزهوش و خوش استعداد بود، تصميم مى گيرد براى اين كه در زندگى به تمام معنا خوشبخت باشد، با يكى از بزرگ ترين خانواده هاى امريكايى كه تنها يك دختر داشته باشند ازدواج كند. با اين طرز فكر، پس از جست و جوى زيادى به چنين خانواده اى برخورد مى كند كه پدر دختر با خود مى گفت: من دخترم را به كسى بايد بدهم كه صلاحيت اين را داشته باشد كه فرزندش رييس جمهور امريكا شود و او هم، آقاى پروفسور جوان و زيبا را واجد شرايط ديده، دخترش را به او مى دهد. ولى چند سالى نگذشت، آقاى پروفسور كه يك ايرانى اصيل بود، از زندگى در غربت به ستوه آمده و با همسرش ناگزير شد كه به ايران بيايد، به شرط اين كه هر سه ماه يك بار به امريكا برود و خرج رفتنش با دكتر و برگشتنش با پدرش باشد. در زعفرانيه تهران، ديوار به ديوار كاخ نياوران ويلايى داشتند. ولى آن زن، خون به دل دكتر كرده بود. دكتر بود و دلى پر از همسر و از دنيا سير. عاقبت، پس از مشكلات زياد و شكايت به دادگاه امريكا و ايران، زنى كه مى خواست فرزندش رييس جمهور امريكا شود، با هزار و يك بدبختى، سه دختر به جاى گذاشت و خود از ايران گريخت.
تا انسان به دنيا فكر مى كند، از خدا دور است و از انسان دوستى و خدمت محروم. ولى اگر علاقه مندى به دنيا را تعديل كرد و دل به خدا بست و وظيفه شناسى در خدمت به انسان ها را پيشه كرد، هم خود زندگى با عزتى خواهد داشت و هم ديگران از پرتو او بهره مند خواهند بود و هم در پيشگاه خدا سربلند است و هم در مقابل وجدان و بندگان خدا روسفيد و هم در اين رابطه به تدريج به ارزش واقعى خود خواهد رسيد.
براساس همين ارزش واقعى است كه در پيشگاه على (علیه السّلام) عظمت پيدا مى كنند و آن حضرت از آنان به عظمت و بزرگى ياد مى كنند و اين گونه افراد، نه تنها در حال نماز رو به خدا آورده، مى گويند: «و جهت وجهى للذى فطر السموات و الارض»، بلكه در همه حال چون به خدا دل بسته اند و خيرخواه مردم اند، روى آور به خدا مى باشند، و آنچه را كه در نماز به زبان جارى نموده اند از بندگى و خدمت و پايدارى و استقامت، در زندگى عملاً به آن پايبند بوده و با صداقت و اخلاص در جهت آن گام برمى دارند و اين نتيجه دل بريدن از دنيا و دل بستن به خدا است.
اميدواريم به حقيقت اميرالمومنين (علیه السّلام) همه با اين معيار حركت كرده و به اين وسيله تعهد خود را به خدا و وفادارى خود را به مولا على (علیه السّلام) عملاً ثابت كرده و در دنيا و آخرت از توجهات و دعاى خير آن حضرت بهره مند باشيم. والسلام!
/خ
«بسم الله الرحمن الرحيم . لاحول و لاقوة الا بالله العلى العظيم. ربنا آتنا من لدنك رحمة و هيّىء لنا من امرنا رشدا. »
قال على عليه السّلام: «كان لى فى فيما مضى اخ فى الله و كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه».
در گذشته، برادرى داشتم كه در نظرم بسيار بزرگ مى نمود؛ چون دنيا در نظرش كوچك بود. در اين ايام پرخير و بركت و متعلق به مولا اميرالمؤمنين عليه السّلام (1) ، اميدواريم روزه شما مقبول و دعاى خيرتان مستجاب باشد و به توجهات آن حضرت، به زودى و با سرافرازى به وطن عزيز بازگشته و در سايه اسلام، عمر با عزت و زندگى سرافرازانه اى داشته باشيد.
ما با ايمان به خدا و گرايش به مكتب گرانقدر و حياتبخش اسلام يك هدف داريم و آن بندگى ذات اقدس حق و خدمت به اين امت اسلام است و در نتيجه، روسفيدى در پيشگاه پيامبر گرامى و ائمه معصومين و سربلندى در مقابل وجدان و بندگى خدا.
گرچه اين واقعيت در دنياى ديگر و روز حساب و كتاب كاملاً مشخص مى گردد، ولى در همين دنيا مى توان آن را برآورده كرد؛ زيرا به فرموده رسول گرامى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) على (علیه السّلام) در قيامت، ميزان و معيار بندگى است و ما در همين دنيا موظفيم خود را با اين ميزان و معيار ارزيابى كنيم.
خود آقا اميرالمومنين (علیه السّلام) اين مساله را در بيانات خود آسان نمودند: «كان لى فيما مضى اخ فى الله». حضرت در بين اصحابشان يكى را انتخاب كرده و فرمودند، او براى من برادرى
با عظمت بود؛ و صفاتى چند از او را بيان داشته اند و اشاره مى كنند كه عظمتش در نظر من به جهت برخوردارى او از اين صفات است و مى فرمايند، شما هم بكوشيد و مسلماً عظمت پيدا كردن در پيشگاه على (علیه السّلام) يعنى همه چيز و برخوردارى از همه خيرها و خوبى ها؛ برخوردار شدن از اين صفات به معناى پيدا كردن محبوبيت در پيشگاه مولى المتقين على (علیه السّلام) است و اين خود روشن ترين معيار است كه خود را با آن مى توان سنجيد.
و اما صفات مورد نظر آن حضرت:
۱- «كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه». او در نظرم بزرگ مى نمود، چون دنيا در نظرش كوچك بود.
پس به فرموده على (علیه السّلام) براى عظمت واقعى انسان، نداشتن وابستگى و دلبندى به دنيا يك امر ضرورى است؛ چرا كه على (علیه السّلام) با آن چشم واقع بين امامت، نداشتن وابستگى و دلبندى به دنيا را براى به عظمت رسيدن انسان ضرورى و لازم مى بيند و اگر مختصرى دقت كنيم، واقعيتى هم جز اين نخواهد داشت كه دلبندى به دنيا از بزرگ ترين عوامل بازدارنده انسان از رشد و تكامل و بندگى خداست و بايد گفت، اين وابستگى، يعنى قرار گرفتن در سراشيبى سقوط. در اين صورت، انحطاط و تباهى حتمى است، مگر اين كه به خود آمده و دلبستگى به دنيا را تعديل كنيم؛ كه اين هم بدون اتكا به خدا كارى است دشوار و بلكه ناشدنى؛ زيرا انسان در اين حالت همانند سنگى است كه از بلندى به پايين بلغزد و همين گونه وابستگى شديد به دنيا باعث آلودگى است، بدون هيچ ترديدى؛ زيرا دلبسته به دنيا براى رسيدن به اميال و آرزوهاى دانسته و ندانسته، به هر كجا كه دستش برسد چنگ مى زند، بدين صورت كه هدفش رسيدن به دنياست و حق و باطل مطرح نيست. حال ببينيد چنين انسانى چه سرنوشتى خواهد داشت؟
البته گمان نشود كه اين دلبندى شديد، انزوا به بار مى آورد و موجب عاطل و باطل شدن انسان مى گردد! بلكه اگر كسى تنها دل از دنيا بريد چنين خواهد شد؛ كه سرانجام كار هيپى هاست كه به جزيره لختى ها منتهى گشته و به انتحار و خودكشى مى انجامد. ولى آنچه منظورماست، كنترل شدن علاقه مندى به دنيا و دل بستن به خداست. در اين صورت، فعال شدن انسان با صداقت و يا اخلاص در جهت خدمت به انسان هاست. انسان دلبسته به دنيا تا دل از دنيا ندارد، روحش قابل رشد و كمال نيست، حتى اگر اهل نماز و روزه باشد و خمس و زكات بپردازد؛ زيرا تا انسان دل از دنيا نكند، هميشه به دنيا فكر مى كند و دنبال آمال و آرزوهاى دنيوى است و نماز تنها برايش فرصت خوبى است براى فكر كردن به امور دنيا و اگر براى حفظ آبرو كمك مالى كند، در همان حال به فكر تامين كردن چندين برابر جاى خالى آن است و با چنين طرز فكرى هيچ گاه به فكر خوبى ها و پاكى ها نيست. اگر هم باشد به زبان مى گويد، ولى در عمل انجام نخواهد داد.
پس با چنين وابستگى مادى، روح انسان هيچ گاه قابل اصلاح نيست، حتى اگر تمام سال را روزه بگيرد و بيشتر اوقات را به نماز برخيزد؛ چرا كه نماز روى آوردن به خدا و آماده شدن براى كارهاى خدايى است، و دلبسته به دنيا بدون شك دستش كوتاه از اين هاست؛ زيرا او را كاخ هايى است از آمال و آرزوها و با فكر خام در فكر رسيدن به آن هاست، به هر قيمتى كه شده، حتى اگر صدها انسان بيچاره را بيچاره تر كند و حقوقشان را پايمال نمايد؛ حال آن كه پس از تمام اين جنايات، به يك هزارم آمال و آرزوهاى پيش ساخته خود نخواهد رسيد.
به ياد دارم دانشجوى ممتازى، پس از گذراندن دوره پزشكى، براى گرفتن تخصص در جراحى گوش و حلق و بينى رهسپار امريكا گشت و پس از گرفتن تخصص در همان جان اقامت گزيد و به جراحى مشغول شد. چون بسيار زيبا و خوش قامت و تيزهوش و خوش استعداد بود، تصميم مى گيرد براى اين كه در زندگى به تمام معنا خوشبخت باشد، با يكى از بزرگ ترين خانواده هاى امريكايى كه تنها يك دختر داشته باشند ازدواج كند. با اين طرز فكر، پس از جست و جوى زيادى به چنين خانواده اى برخورد مى كند كه پدر دختر با خود مى گفت: من دخترم را به كسى بايد بدهم كه صلاحيت اين را داشته باشد كه فرزندش رييس جمهور امريكا شود و او هم، آقاى پروفسور جوان و زيبا را واجد شرايط ديده، دخترش را به او مى دهد. ولى چند سالى نگذشت، آقاى پروفسور كه يك ايرانى اصيل بود، از زندگى در غربت به ستوه آمده و با همسرش ناگزير شد كه به ايران بيايد، به شرط اين كه هر سه ماه يك بار به امريكا برود و خرج رفتنش با دكتر و برگشتنش با پدرش باشد. در زعفرانيه تهران، ديوار به ديوار كاخ نياوران ويلايى داشتند. ولى آن زن، خون به دل دكتر كرده بود. دكتر بود و دلى پر از همسر و از دنيا سير. عاقبت، پس از مشكلات زياد و شكايت به دادگاه امريكا و ايران، زنى كه مى خواست فرزندش رييس جمهور امريكا شود، با هزار و يك بدبختى، سه دختر به جاى گذاشت و خود از ايران گريخت.
تا انسان به دنيا فكر مى كند، از خدا دور است و از انسان دوستى و خدمت محروم. ولى اگر علاقه مندى به دنيا را تعديل كرد و دل به خدا بست و وظيفه شناسى در خدمت به انسان ها را پيشه كرد، هم خود زندگى با عزتى خواهد داشت و هم ديگران از پرتو او بهره مند خواهند بود و هم در پيشگاه خدا سربلند است و هم در مقابل وجدان و بندگان خدا روسفيد و هم در اين رابطه به تدريج به ارزش واقعى خود خواهد رسيد.
براساس همين ارزش واقعى است كه در پيشگاه على (علیه السّلام) عظمت پيدا مى كنند و آن حضرت از آنان به عظمت و بزرگى ياد مى كنند و اين گونه افراد، نه تنها در حال نماز رو به خدا آورده، مى گويند: «و جهت وجهى للذى فطر السموات و الارض»، بلكه در همه حال چون به خدا دل بسته اند و خيرخواه مردم اند، روى آور به خدا مى باشند، و آنچه را كه در نماز به زبان جارى نموده اند از بندگى و خدمت و پايدارى و استقامت، در زندگى عملاً به آن پايبند بوده و با صداقت و اخلاص در جهت آن گام برمى دارند و اين نتيجه دل بريدن از دنيا و دل بستن به خدا است.
اميدواريم به حقيقت اميرالمومنين (علیه السّلام) همه با اين معيار حركت كرده و به اين وسيله تعهد خود را به خدا و وفادارى خود را به مولا على (علیه السّلام) عملاً ثابت كرده و در دنيا و آخرت از توجهات و دعاى خير آن حضرت بهره مند باشيم. والسلام!
پی نوشتها:
۱- شامگاه يكشنبه ۱۸ ماه مبارك رمضان (شب نوزدهم و شب قدر) برابر با 3/2/1۳۶۸
/خ