تبعيض بين فرزندان
نويسنده:دکترعلي اصغر کيهان نيا
شما خودتان را جاي نوجوانتان بگذاريد.آيا از تبعيض خوشتان نمي آيد؟ آيا اگر دوستي يا فاميلي يا آشنايي نسبت به شما تبعيض روا دارد، ناراحت نخواهيد شد؟ پس شما که خودتان بالغ هستيد و صاحب فرزند و از تبعيض آزرده مي شويد، چطور انتظار داريد که فرزندان شما به خاطر بي عدالتي هايي که نسبت به آنها روا مي شود ساکت بمانند؟ متاسفانه والدين براي اين موضوع هم اهميت لازم را قائل نيستند و يا اصولاً توجه ندارند که بين فرزندانشان تفاوت قائل مي شوند. وقتي دختر مو طلايي چهارساله ما با شيرين زباني، هرچه مي خواهد از ما مي گيرد و حرفش را به کرسي مي نشاند، بايد بدانيم که نوجوان سيزده ساله ما که ناظر براين صحنه است دچار احساس نامطلوبي خواهد شد و ممکن است از خودش بپرسد چرا چندي پيش که من همين خواسته را از پدر و مادرم داشتم، آن را انجام ندادند؟ آيا اين تبعيض نيست؟ وقتي براي پسر پنج ساله مان، همه کاري مي کنيم ولي به خواسته هاي دختر دوازده ساله مان توجه نمي کنيم، اگر فرياد اعتراض اوبه آسمان برود، حق خواهد داشت.
آن روز سوالهاي ديگري نيز از او کردم و سپس از پدر خواستم تا برود و مرا با فرزندش تنها بگذارد. وقتي نوجوان به اتاقم وارد شد، متوجه شدم از اينکه نزد مشاورآمده راضي نيست.براي آنکه دهانش را به سخن گفتن باز کنم، به او گفتم: «پدرت از تو خيلي شکايت کرد، ولي من براي اينکه بتوانم قضاوت درستي بکنم، به پدرت گفتم که حتماً بايد با خود تو صحبت کنم.» و بي آنکه به او بگويم که من مي دانم تو سرقت مي کني، مدتي با او به صحبت نشستم، از حال و هواي صحبت متوجه شدم که اين خانواده داراي چهار فرزند پسر ويک فرزند دختر هستند. پيش خود حدس زدم دختر که فرزند کوچک است، قلب پدر و مادر را تصاحب کرده است. براي اينکه بدانم حدسم درست است يا نه، با اين نوجوان که اسمش «حبيب» بود، همدلي کرده از او پرسيدم: «حتماً پدر و مادرت خيلي به اين خواهر کوچکت توجه دارند؟» هنوز حرفم تمام نشده بود که بغضش ترکيد و به حرف آمد و براي مدتي از بدجنسي ها و بي تربيتي ها و بدرفتاريهاي خواهر کوچکش نسبت به خود شکايت کرد.در ضمن گفت:«هر وقت شکايت خواهر کوچکترم را به خاطر زورگويي هايش به پدرو مادرم مي کنم، آنها در جواب مي گويند که او بچه است، در حالي که او بچه نيست و خيلي هم موذي است. خواهر کوچکم از اين حرف پدرو مادرم سوء استفاده مي کند و دائماً بدون اجازه وارد اتاق من مي شود وهرچه را که اراده کند برمي دارد. هر وقت به پدر و مادرم اعتراض مي کنم، مي گويند تو کوتاه بيا؛ او خواهر توست؛ او بچه است؛ وقتي بزرگ شد خوب مي شود. آن قدر از کارهاي خواهر کوچکم عصباني هستم که گاهي فکر مي کنم بهتر است او را خفه کنم. هر وقت با اتومبيل به جايي مي رويم، خانم زود مي رود جلو ماشين مي نشيند و تمام صندلي را اشغال مي کند و گاهي حتي به مادرم اجازه نمي دهد که روي صندلي جلو بنشيند. بنابراين من از پدر و مادرم بدم مي آيد، براي اينکه او را به همه ما ترجيح مي دهند. برادرهاي بزرگم توانسته اند از حق خود دفاع کنند، ولي من نتوانسته ام کاري بکنم. به همين دليل براي اينکه از آنها انتقام بگيرم و آبرويشان را پيش همه ببرم، دست به سرقت مي زنم.»
اين چنين رفتارهايي، متأسفانه هم بسيار خطرناک است و هم هشداري است براي والدين، تا در تغيير روشهاي تربيتي خود بکوشند. اين نوع سرقتها نشانه آزردگي و رنجش شديد نوجوان از والدين است که بايد هرچه سريعتر برطرف شود.نوجواني که به خاطر نياز شخصي در خانه و از جيب پدر يا از کيف مادر پولي بر مي دارد، اگر چه کارش زشت است و بالقوه خطرناک و هشدار دهنده ولي خطر بالفعلي ندارد. با اين گونه نوجوانان بايد به صراحت صحبت کرد و از آنها خواست که هر وقت نياز به پول داشتند، مستقيماً با خود شما در ميان بگذارند.
WWW.Kayhannia.com
منبع:مجله:روزهاي زندگي شماره329
/خ
يک نمونه
آن روز سوالهاي ديگري نيز از او کردم و سپس از پدر خواستم تا برود و مرا با فرزندش تنها بگذارد. وقتي نوجوان به اتاقم وارد شد، متوجه شدم از اينکه نزد مشاورآمده راضي نيست.براي آنکه دهانش را به سخن گفتن باز کنم، به او گفتم: «پدرت از تو خيلي شکايت کرد، ولي من براي اينکه بتوانم قضاوت درستي بکنم، به پدرت گفتم که حتماً بايد با خود تو صحبت کنم.» و بي آنکه به او بگويم که من مي دانم تو سرقت مي کني، مدتي با او به صحبت نشستم، از حال و هواي صحبت متوجه شدم که اين خانواده داراي چهار فرزند پسر ويک فرزند دختر هستند. پيش خود حدس زدم دختر که فرزند کوچک است، قلب پدر و مادر را تصاحب کرده است. براي اينکه بدانم حدسم درست است يا نه، با اين نوجوان که اسمش «حبيب» بود، همدلي کرده از او پرسيدم: «حتماً پدر و مادرت خيلي به اين خواهر کوچکت توجه دارند؟» هنوز حرفم تمام نشده بود که بغضش ترکيد و به حرف آمد و براي مدتي از بدجنسي ها و بي تربيتي ها و بدرفتاريهاي خواهر کوچکش نسبت به خود شکايت کرد.در ضمن گفت:«هر وقت شکايت خواهر کوچکترم را به خاطر زورگويي هايش به پدرو مادرم مي کنم، آنها در جواب مي گويند که او بچه است، در حالي که او بچه نيست و خيلي هم موذي است. خواهر کوچکم از اين حرف پدرو مادرم سوء استفاده مي کند و دائماً بدون اجازه وارد اتاق من مي شود وهرچه را که اراده کند برمي دارد. هر وقت به پدر و مادرم اعتراض مي کنم، مي گويند تو کوتاه بيا؛ او خواهر توست؛ او بچه است؛ وقتي بزرگ شد خوب مي شود. آن قدر از کارهاي خواهر کوچکم عصباني هستم که گاهي فکر مي کنم بهتر است او را خفه کنم. هر وقت با اتومبيل به جايي مي رويم، خانم زود مي رود جلو ماشين مي نشيند و تمام صندلي را اشغال مي کند و گاهي حتي به مادرم اجازه نمي دهد که روي صندلي جلو بنشيند. بنابراين من از پدر و مادرم بدم مي آيد، براي اينکه او را به همه ما ترجيح مي دهند. برادرهاي بزرگم توانسته اند از حق خود دفاع کنند، ولي من نتوانسته ام کاري بکنم. به همين دليل براي اينکه از آنها انتقام بگيرم و آبرويشان را پيش همه ببرم، دست به سرقت مي زنم.»
نشانه آزردگي
اين چنين رفتارهايي، متأسفانه هم بسيار خطرناک است و هم هشداري است براي والدين، تا در تغيير روشهاي تربيتي خود بکوشند. اين نوع سرقتها نشانه آزردگي و رنجش شديد نوجوان از والدين است که بايد هرچه سريعتر برطرف شود.نوجواني که به خاطر نياز شخصي در خانه و از جيب پدر يا از کيف مادر پولي بر مي دارد، اگر چه کارش زشت است و بالقوه خطرناک و هشدار دهنده ولي خطر بالفعلي ندارد. با اين گونه نوجوانان بايد به صراحت صحبت کرد و از آنها خواست که هر وقت نياز به پول داشتند، مستقيماً با خود شما در ميان بگذارند.
گاهي توقع نوجوانان، براي گرفتن پول است که بيش از نياز واقعي آنهاست؛ پرسش اين است که در اين مورد چه بايد کرد؟
WWW.Kayhannia.com
منبع:مجله:روزهاي زندگي شماره329
/خ