رسانه ها و 11 سپتامبر

11 سپتامبر از نگاه توطئه و نقش رسانه فرضیه توطئه يا توهم توطئه، نظريه اي است که به موجب آن، تمام حوادث و جريانات سياسی و يا اجتماعی حاصل طراحی و توطئه ديگران است از ديدگاه فرضیه توطئه در پشت هر رویدادی یک توطئه مخفی و عواملی نهان وجود دارد که کشف و شناسایی افراد و عوامل نهان آن بطور مستند و به سادگی امکان ندارد.
چهارشنبه، 11 شهريور 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رسانه ها و 11 سپتامبر
رسانه ها و 11 سپتامبر
رسانه ها و 11 سپتامبر

تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون



11 سپتامبر از نگاه توطئه و نقش رسانه

فرضیه توطئه يا توهم توطئه، نظريه اي است که به موجب آن، تمام حوادث و جريانات سياسی و يا اجتماعی حاصل طراحی و توطئه ديگران است
از ديدگاه فرضیه توطئه در پشت هر رویدادی یک توطئه مخفی و عواملی نهان وجود دارد که کشف و شناسایی افراد و عوامل نهان آن بطور مستند و به سادگی امکان ندارد.
چرا بسیاری از مردم دوست دارند هر رویدادی را از زاویه توطئه و یا از دیدگاه فرافکنی نگاه کنند.آیا این بیماری اجتماعی است و یا یک اصل علمی پذیرفته شده ! و یا ناشی از بازتاب زخم ها و افشای خیانتها و ریشه های بحرانهای قبلی و تاریخی که عموما ریشه در توطئه داشته اند؟
عده ای اندکی از نخبگان از روی کنجکاوی و اطلاعات کافی و مستند از این منظر به تفسیر رویدادها می روند ولی اکثریت دیگری وجود دارند بویژه در جهان سوم که از روی کم اطلاعی ، نا آگاهی، کم حوصله ای ، عدم علاقه مندی به درک کنه و عمق وقایع به این شیوه و دیدگاه پناه می برند.
این گروه مانند جبرگرایان، ریشه یابی علت و معلولی رویدادها را امری بی فایده می بینند لذا با توسل به تفسیر رویدادها از منظر توهم توطئه هیچ نيازی به بررسی ابعاد و زوایای رنگارنگ موضوع نمی بینند و مراجعه به کتاب ها و مقاله ها و تئوری های سياسی و تجزیه و تحلیل تاریخی و زنجیره ای حوادث برایشان بی معنی است.
حتی نيازی نمی بینند مکانيزم تصميم گيری در کشورهای توطئه گری که آنها را کانون هر توطئه ای می دانند را مورد ارزیابی قرار دهند. نگران شرایط ذهنی و عینی و آبستن رویدادها و گرايشات سياسی داخلی و منطقه ای هم نيستيد. چون از پيش برای همه چيز جواب دارند. نيازی به تجزيه و تحليل اجتماع و جامعه شناسی سياسی و عوامل عینی (مادی) و ذهنی (معنوی) هم ندارند.
از این جهت افکار این عده به جبرگرایان قرون گذشته شبیه است. تئوری توطئه برای این افراد آرامش بخش است چرا که از قبل برای همه پرسش ها جواب دارند و نيازی هم ندارند به خودشان دغدغه ای راه بدهند چون تمام دردها از جای ديگری است و اینها هيچ نقشی در انجام و یا پیشگیری آن نمی توانند داشته باشد .
یازده سبتامبر یکی از این رویدادهای مهم و تاریخ ساز است که از ابعاد متفاوت مورد قضاوت قرار گرفته است و می تواند از این بعد مثال خوبی برای موضوع باشد.
اكنون از 11 سپتامبر 5 سال گذشته است و موضوع در سراسر جهان از ابعاد مختلف مورد کند و کاو قرار گرفته و اسناد مختلف و رنگارنگی از همه نوع منتشر شد ه است، اما با این وجود هنوز همان قضاوت اولیه توطئه برای عده زیادی پابرجا مانده اند.
هر چند این رویداد پر تصویر ترین و پر فیلم ترین و پر شاهد ترین و پر بیننده ترین رویداد ثبت شده در جهان است و موضوع کتابها، فیلم های پلیسی، فیلم نامه های تاریخی و داستانهای خیالی حال و آینده نیز خواهد بود با این وجود در مورد عوامل و علت رویداد و بر سر دلائل و ريشه هاي آن نه تنها دیدگاهی يگانه وجود ندارد بلکه نظریه ها و دیدگاههای بسیار متضادی وجود دارد که در عصری که آن را انفجار اطلاعات و عصر بیرون رفت از انحصار رسانه ها و تعدد رسانه های گروهی جهانی می نامند، این تضادها و تناقضات در تفسیر رویدادها مایه نا امیدی است.
یک تفسیر همان گزارش رسمی دولت آمریکا است اما دیدگاههای و فرضیه های بسیار زیاد دیگری نیز مطرح است، تنها در خاورمیانه نیست که روزنامه ها و رسانه های گروهی مطالب و دیدگاههای عجیب و غریب در این مورد ارایه می کنند بلکه در خود آمریکا نیز تنها 37 درصد مردم گزارش مفصل کمیسیون تحقیق و گزارش رسمی رسانه های گروهی و دولت آمریکا را در مورد این رویداد باور دارند، چرا چنین بی اعتمادی نسبت به نظریه های رسمی رسانه های گروهی وجود دارد.
تصور کنید که چندین دیدگاه متفاوت فقط از زاویه تئوری توطئه به این رویداد پرداخته اند.عده ای می گویند با محاسبات دقیق ساختمانها از قبل بمب گذاری شده و برخورد هواپیماها بصورت فیلم انیمیشنی بوده است.اين گروه در این مورد معتقد است وقتی خود مهندسین سازنده این برجها سقوط برجها در 9 ثانیه را به طراحی و جاسازی بسیار دقیق دینامیت از قبل مربوط می کنند چرا من نظر آنها را تائید نکنم ؟
عده ای بر این باورند که این رویداد مسیر تاریخ را عوض کرده است و یک نقطه عطف تاریخی است دیگران و از جمله نویسنده کتاب فرانسه در مقابل امپریالیسم نوشته پاسکال بونیفس مدیر مرکز روابط بین المللی و راهبردی ، نظری کاملا متضاد دارد.
عده ای بر این باورند که اصلا فردی بنام بن لادن و زرقاوی و ملا عمر وجود خارجی ندارند و ساخته و پرداخته رسانه های آمریکایی هستند.عده دیگری معتقدند آنها وجود دارند ولی در خدمت آمریکا هستند و با رهبران آمریکا همدست هستند .
درست برعکس این نظریه ، جمعی براین باورند که آنها سمبل اسلام جهادی هستند و جهاد علیه کفارصلیبی و یهود را به پیش می برند و در مقابل ظلم وجنایات آمریکا و یکجانبه گرایی و جهانخواری و سلطه طلبی غرب به پا خواسته اند البته گروهی دیگر که با اسلام سر دشمنی و عناد دارند بر این باورند که آنها (عوامل انفجار ) مسلمانان راستین هستند و هدف آنها قتل و غارت و کشتار مردم جهان آزاد و کشتار علیه بشریت و مجبور ساختن دیگران به پذیرش اسلام هستند. آنها بنیادگرایان اسلامی هستند که با زور شمشیر می خواهند افکار حود را پیش ببرند بنيادگرائي اسلامي را واكنش قهر آميز مسلمانان افراطي در مقابله با نفوذ فرهنگ و ارزش هاي غرب دانسته اند.
عده اي بر اين نظرند كه اين اقدام واكنشي است در برابر تحميل يكجانبه و عجولانه ارزش هاي دمكراتيك جوامع غربي به جوامع اسلامي. برخي از " ستيز فرهنگ ها " سخن مي گويند و اقدامات خشونت باري نظير اين ترورها را نيز حاصل خشم و دشمني و بعضاً بغض و كينه نسبت به ثروت و قدرت و فرهنگ مدرن غرب در جهان اسلام و بويژه در ميان عربها مي دانند.
عده اي ديگر عمليات تروريستي 11 سپتامبر را ناشي از ناسازگاري، حقارت و احساس يأس انسانهائي مي دانند كه د ر اثر مواجهه با دگرگونيهاي پر شتاب و بنيادين در راستاي مدرنيزاسيون، شاهدند كه چگونه ارزشها و ُسنت هاي مقدس شان مورد بی اعتنایی واقع می شود. تصور نشود که بیان کنندگان این نظریه ها عده کم سوادند یا اینکه جادو و جمبل کاران داخل پارکها و داخل بازارها هستند که به ورقهای کهنه کتاب خود و یا به کف دست مشتری و یا به فنجان قهوه نگاهی انداخته اند و راجع به آن رویدا کلی گویی کرده باشند تصور کنید بعضی از این نویسندگان دانشمندانی هستند که با فرمول ریاضی و دانش فیزیک و ... و محاسبات دقیق حرف زده اند مطلب نوشته اند فیلم درست کرده اند و وب سایت راه انداخته اند شبکه تلویزیونی دارند و کمپینگ می کنند.
از نظر شما ريشة اين كنش هاي متفاوت و رنگارنگ و بعضا فاجعه بار را در كجا بايد جست؟ آیا با این وصف اصلا می توان در مورد رویدادهای تاریخی قدیم قضاوت عادلانه ای داشت ؟ آیا می توان از تاریخ درس گرفت و آنرا چراغ راه آینده دانست؟آیا فرضیه توطئه را در مورد هر رویدادی می توان بکار برد؟ آیا واقعا داوری نمودن در مورد این رویدادها اینقدر مشکل و پیچیده است؟ یا اینکه عده ای به عمد تحلیل رویدادها راتا این اندازه بغرنج می کنند؟
بدون شک تاریخ پر از ریا، دروغ، تزویر، و تدلیس خبری امپریالیسم رسانه ای و اطلاعاتی غرب،زمینه ساز چنین نظرات بعضا غیر منطقی و غیر حکیمانه در جهان سوم شده است.
امروزه سد انحصار مبادله آزاد اطلاعات شکسته شده است و بسیاری از مخاطبان به چند زبان زنده تسلط دارند و فرصت کافی نیز برای جستجوی رویدادها دارند و اطلاعات را از کانالهای متعدد می گیرند بنابر این رسانه های گروهی امروزه با مخاطبان به مراتب عاقل تری از دهه های گذشته روبرو هستند و بدقت زیر زره بین و قضاوت مخاطبین کنجکاو قرار دارند.
سی ان ان یکی از آندسته از رسانه های تصویری جهانی است که بدلیل ترفندهای غیر صادقانه، پنهان کردن بخشی از حقایق و بزرگنمایی بخشی دیگر از حقایق و رویدادها، امروزه اعتماد بینندگان خود را از دست داده است.
برای رسانه های گروهی جلب اعتماد بینندگان و خوانندگان سرمایه عظیمی است بنابراین رسانه ها نباید اعتماد و سرمایه رسالت بزرگی که بردوش می کشند را با دخالت دادن منافع ، حب و بغض های زودگذر و با تحلیل های جانبدارانه و یا پنهان کاری و بزرگنمایی زیر سوال ببرند.
واقعه 11 سبتامبر که تنها چند سال از آن می گذرد و صدها ساعت فیلم مستند و داستانی و انیمیشن در مورد آن درست شده و هزاران مقاله و نقد نوشته شده و پر تصویر ترین رویداد جهانی است اگر قرار است در یک قضاوت تحلیلی اینگونه با آن برخورد شود پس راجع به تحلیل درست حوادث تاریخی قدیمی تر مثلا دوره اسکندر و یا چنگیزخان چگونه باید قضاوت کرد؟
تصور کنید در حالی که خود بن لادن بصراحت این رویداد را به اقدام شجاعانه نیروهایش مربوط می داند عده ای هیچ علاقه ای به پذیرش این ادعا ندارند و اصرار دارند که آن را یک اقدام محاسبه شده دقیق به کارگردانی عواملی بسیار متخصص و داخل در سیستم آمریکا بدانند.
بعضی از این نظریات نیز خود نوعی دیگر از ترفند غرب برای بازی با افکار عمومی و گمراه کردن افکار عمومی است این بازی های امپریالیزم خبری همانند داستان چوپان دروغگو شده است بطوریکه دیگر مردم اگر حقیقتی هم در گزارش رسمی 400صفحه ای کمیته حقیقت یابی مجلس سنا باشد را باور ندارند. این برای دولت آمریکا یک فاجعه است هیچ خطری بالاتر از این نیست که مردم به سخنان و دیدگاههای رسمی دولتی باور نداشته باشند.
مسلما تحلیل و تجزیه رویدادها اینقدر پیچیده نیست و آگاهان موضوع می توانند سره را از ناسره تشخیص دهند. علم سیاست آنقدر هم که عده ای آن را پیچیده می کنند غیر قابل پیش بینی نیست بسیاری از رویدادها قابل پیش بینی است و از بسیاری از رویدادها می توان پیش گیری نمود سیاست مانند فوتبال نیست که تا دقیقه 90 نتوان پیش گویی دقیقی کرد.اگر شناخت دقیقی از رویدادها وجود داشته باشد پیشگویی و پیشگیری از آنها هم بسادگی امکان پذیر است.
درست است که بعضی رویدادها مانند کودتای 28 مرداد یا قتل کندی یا ... یک توطئه بوده است یا می توان رویدادی مانند ترور ولیعهد اطریش که منجر به جنگ جهانی اول شد را ناشی از یک توطئه مخفی دانست و یا اگر حمله به کنسول آمریکا در سقاخانه تهران و کشته شدن وی و قطع روابط ایران و آمریکا را توطئه مخفیانه عوامل انگلیس بدانیم زیاد به بیراهه نرفته ایم ولی آیا قابل قبول است که بگوئیم سران آمریکا 11 سبتامبر را طراحی کردند که به بهانه آن تهاجم به جهان اسلام و تغییر در خاورمیانه را به پیش ببرند؟
آیا چنین هزینه سنگینی و قتل هزاران نفر و جنگ های بعدی آن که در مورد عراق و افغانستان که 180 هزار کشته و چها میلیون آواره و فقط 437 میلیارد دلار یک قلم از بودجه آمریکا صرف مبارزه با تروریزم شده است یعنی دو برابر بودجه جنگ ویتنام و کره ،را می توان توجیه مناسبی برای این نظریه یافت؟ آیا برای حمله به افغانستان تنها یک ترور نافرجام و انتساب آن به طالبان کافی نبود؟
آیا این واقعیت را که آمریکا روزی بزرگترین حامی جنگجویان (القاعده امروزی) در افغانستان بوده است، می توان توجیه مناسبی یافت که 11 سبتامبر را نیز کار عوامل خود آمریکا بدانیم ؟ آیا در دنیای سیاست دوستان و دشمنان پایدار و دائمی وجود دارد؟ آیا رسانه های گروهی با خلط موضوع و نتیجه گیری هدفدار می توانند اعتماد خوانندگان و بینندگان خود را محکم نمایند.
این‌ها سوالاتی است که بسادگی و در چند جمله کوتاه نمی توان به آن پاسخ داد؟
روایات و داستانهای مربوط به این رویداد از دیدگاه نظریه توطئه آنقدر زیاد است که نمی توان آنها را در یک تقسیم بندی منطقی منحصر کرد بعضی از آنها نیز آنقدر غیر منطقی هستند که می شود آنها را شوخی و یا مزاح تلقی کرد اما بعضی دیگر در پوششی از حقایق مستور هستند.
اگر به فرض فردی بخواهد واقعا حقیقت آنچه روی داده است و عوامل اصلی آنها را کند و کاو کند آیا در میان این همه جار و جنجال و قیل و قال و هیاهوی گوش خراَش، گوش شنوایی خواهد داشت؟ کو گوش شنوا ؟
حالا برای این که به مبهم بودن قضیه بیشتر آگاه شوید، ادامه متن را بخوانید.

سلطان رسانه ها از 11 سپتامبر چه می دانست؟

کریستوفر بولین ، روزنامه نگاری پژوهشگر است که درباره وقایع 11 سپتامبر 2001 به تفصیل مطالبی را به رشته تحریر درآورده است.
او درباره ابعاد مختلف حملات 11 سپتامبر و حقایق افشاشده ای تحقیق کرده که نتایج آن تفسیر رسمی رویدادها را زیر سوال برده و به چالش می کشد.
شبکه خبری فاکس که از اسرائیل حمایت می کند، به شدت تلاش کرده است تا با زدن برچسب ضدیهودی به بولین ، او را بی اعتبار کرده و از اهمیت کارش بکاهد.
در راس شبکه خبری فاکس ، یک استرالیایی الاصل به نام کیت روپرت مرداك قرار دارد. مرداك آشکارا در تلاش است بولین و دیگر پژوهشگران مستقل مانند او را که با استفاده از اطلاعات و حقایق ، تفسیر نادرست دولت از حادثه 11 سپتامبر را به چالش کشیده و زیر سوال می برند، به حاشیه براند.
سوال این است: چرا و به چه دلیل؟
*آیا روپرت مرداك از حملات 11 سپتامبر از قبل آگاه بود؟
یکسال قبل از 11 سپتامبر، روپرت مرداك ، سلطان وسایل ارتباط جمعی ، برنامه ای تلویزیونی تهیه کرد که در آن یک هواپیمای مسافربری با کنترل از راه دور، ربوده شده و به سمت مرکز تجارت جهانی هدایت می شود.
گفته می شود که روپرت مرداك ، «قدرتمندترین مرد تلویزیون در جهان است که توانایی جذب بیش از 110 میلیون بیننده در سراسر 4 قاره را دارد.
مرداك در رائس نیوز کورپ (News Corp)، کمپانی اصلی شبکه خبری فاکس قرار داشته و بخش عظیمی از رسانه های گروهی در امریکا، از جمله نیویورک پست ، کمپانی سینمایی فاکس و شبکه های تلویزیونی را کنترل می کند.
شبکه رسانه ای بین المللی متعلق به مرداك در 3 قاره ، صاحب بیش از 175 روزنامه و مجله است که 40 میلیون نشریه در هفته منتشر کرده و بازار روزنامه در بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند را تحت کنترل خود دارد.
مرداك که خود یکی از دوستان نزدیک آریل شارون ، نخست وزیر و جنایتکار جنگی اسرائیلی است صاحب شبکه ای رسانه ای است که به خاطر حمایت از حزب جناح راستگرای لیکود اسرائیل و مبارزه «جنگ علیه تروریسم» شناخته شده و معروف است.
برنامه تلویزیونی ای که مرداك ، درباره یک حمله تروریستی به مرکز تجارت جهانی ساخت ، بطور دقیق حمله ای شبیه به آنچه در 11 سپتامبر روی داد را پیش بینی کرد.
او همچنین با افرادی در تماس است که برج های مرکز تجارت جهانی را ابتدا اجاره نموده و سپس ساختمان ها و درآمدهای آینده آنها را دقیقا در برابر چنین حمله ای بیمه کردند.
این روابط و موقعیت ها حاکی از این است که مرداك از حمله به مرکز تجارت جهانی تا حدزیادی آگاهی داشته است.

مرد مسلح تنها

در 4 مارس 2001 ، شبکه تلویزیونی فاکس ، یکی از شعبات امپراتوری رسانه ای مرداك ، پیش پرده ای از یک مجموعه تلویزیونی را پخش کرد که براساس شخصیت های «پرونده های ایکس» ساخته شده بود؛ این مجموعه کوتاه مدت ، «مرد مسلح تنها» نام داشت.
شرکت متعلق به مرداك با نام شرکت کانادایی میلنیوم (که نیوز کورپ مالک 83 درصد آن است )، قسمت های کوتاهی از فیلم «مرد مسلح تنها» در ونکوور کانادا و نیویورک سیتی (از 20 مارس تا 7آوریل2000) را ساخته بود.
عنوان «مرد مسلح تنها» به یک هفته نامه دولتی چاپ واشنگتن که وظیفه اش مراقبت و نظارت است ، اشاره دارد نه به نشریه توقیف شده اسپات لایت و امریکن فری پرس.
شخصیت های اصلی فیلم ، خبرنگاران پژوهشگری هستند که در روزنامه کار می کنند.
پیش پرده فیلم «مرد مسلح تنها»، ربودن یک هواپیما توسط یک هکر کامپیوتری مهاجم را به تصویر می کشد که کنترل سیستم پرواز کامپیوتری هواپیما را بدست گرفته و او را به سمت یکی از برج های مرکز تجارت جهانی هدایت می کند.
در مهیج ترین صحنه فیلم ، هواپیما مستقیما به سمت یکی از برج های دوقلو می رود اما در نتیجه تلاش های تیم پرواز و با استفاده از تراشه کامپیوتری «اکتیوم»، خلبان ها موفق می شوند در ثانیه های آخر دوباره کنترل هواپیما را در دست گرفته و از برخورد هواپیما به ساختمان جلوگیری کنند.
این صحنه اینگونه به تصویر کشیده می شود که هواپیما، برج ها را دور نمی زند بلکه با حرکتی سریع اوج می گیرد و در صحنه ای به یادماندنی و دلهره آور، خلبان ها با تلاش زیاد مانع برخورد هواپیما به برج می شوند.
علی رغم شباهت های مرموز بین فیلم مرداك و واقعیت هولناک 11 سپتامبر، به جای بحث و تبادل نظر درباره پیش پرده مجموعه «مرد مسلح تنها» در رسانه ها به عنوان یک هشدار پیشگویانه از احتمال وقوع چنین حمله ای ، به نظر می آید که چنین شباهتی به تدریج و آهسته آهسته به دست فراموشی سپرده شده است.

هیچکس متوجه نشد

فرانک اسپوتنیتز، یکی از 4 مدیران تولید فیلم «مرد مسلح تنها» گفت: «روز یازدهم سپتامبر، وقتی از خواب بیدار شدم و صحنه حمله به برج ها را در تلویزیون دیدم ، فیلم «مرد مسلح تنها» اولین چیزی بود که به ذهنم خطور کرد اما هفته ها و ماهها پس از این حادثه تقریبا هیچکس به ارتباط این دو پی نبرد.»
فرانک اسپوتنیتز، جان شیبن ، ونس گیلیگان و کریس کارتر، مدیران تولیدکننده فیلم «مرد مسلح تنها» هستند و شیبن علاوه بر تولید فیلم ، نویسنده و مبدع آن نیز بوده و ایده این اثر متعلق به اوست.
اسپوتنیتز گفت: «آنچه که درباره این موضوع مرا ناراحت می کند، تجسم این فکر است که چنانچه شما به عنوان یک نویسنده داستان های تخیلی می توانید چنین سناریویی را تصور کنید، قطعا افراد صاحب منصب دولت که در مسند قدرتند نیز می توانند تفکر سناریوهای فجیع را در ذهن خود بپرورانند.»
رابرت مک لاچلان ، مدیر عکاسی ، در 31 مارس 2001 به خاطر فیلمبرداری پیش پرده فوق الذکر از جامعه سینماتوگراف های کانادایی لوح افتخار دریافت می کند.
مک لاچلان درباره شباهت های مرموز پیش پرده فیلم «مرد مسلح تنها» که او فیلمبرداری کرده بود و واقعیت هولناک 11 سپتامبر، به امریکن فری پرس گفت: «عجیب بود که هیچکس اشاره ای به این موضوع نکرد. شما اولین کسی هستید که این موضوع را مطرح می کنید.»
او گفت: «به دنبال این حادثه هیچکدام از مطبوعات متذکر نشدند که حملات 11 سپتامبر چیزهایی را بازگو کرد که قبلا دیده شده بود.»

ریشه های یهودی مرداك

به گفته ریچارد اچ.کیورتیس ، سردبیر نشریه واشنگتن ریپورت درباره مسایل خاورمیانه ، «مرداك به دلایل تجاری ، تبعه امریکا شد.» کیت روپرت در 11مارس 1931در ملبورن استرالیا به دنیا آمد.
کیورتیس نوشت: «پدر روپرت ، سر کیت مرداك ، ناشر روزنامه و مادرش یک یهودی ارتدکس بود اما مرداك هیچ وقت چنین مطالبی را در داستان زندگی خود ابراز نکرد.»
پدر مرداك با الیزابت جوی گرین ، دختر روپرت گرین ، در سال 1928 ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر، کیت روپرت و 3دختر بود. کیت روپرت بعدها تصمیم می گیرد که از نام اول پدربزرگ مادری اش که یهودی بود، استفاده کند.
در سال 1984 مجله کندور نوشت: «سر کیت مرداك ، پدر روپرت از طریق ازدواج با میمنت خود با دختر یک خانواده یهودی ثروتمند، نئی الیزابت جوی گرین ، شهرت و اعتبار زیادی را در جامعه استرالیایی کسب کرد.
در پی این ازدواج ، کیت مرداك از طریق خویشاوندان همسرش ، در کار خود از گزارشگری به مدیریت روزنامه ای انگلیسی ، ارتقاء مقام پیدا کرد.
از آن زمان به بعد او به قدر کافی پول در اختیار داشت که با آن اقتدار و سلطنت یک شوالیه را برای خود در حیطه زیر نفوذ انگلستان بخرد: دو روزنامه در آدلید در جنوب استرالیا و یک ایستگاه رادیویی در یک شهر معدنی دورافتاده.
به دلایلی ، مرداك همیشه سعی داشته این حقیقت را که مادر مومن و معتقدش او را همچون یک یهودی پرورش داد، پنهان کند.»
اگرچه ممکن است مرداك تلاش کرده باشد که ریشه های یهودی خود را پنهان کند اما درباره حمایت صریح خود از صهیونیست های افراطی جناح راست مانند بنجامین نتانیاهو و آریل شارون چیزی را پنهان نکرده است.
نتانیاهو نویسنده کتاب «جنگ علیه ترور: چگونه غرب می تواند در سال 1986 پیروز شود»، مفسر ثابت فاکس نیوز هست که متعلق به مرداك است.
جرج پاتاکی ، فرماندار نیویورک یک بار گفت: «هیچ روزنامه ای در ایالات متحده بیش از نیویورک پست (متعلق به مرداك)، حامی اسرائیل نیست.»
مرداك در تعدادی از مهمترین سازمان های صهیونیستی که برای او احترام خاصی قائلند، فعالیت دارد. این سازمان ها که لری سیلوراستین ، فرانک لوی (کماندوی چکسلواکی الاصل سابق ارتش اسرائیل) و لوئیس ام.ایزنبرگ در آنها سمت های مهمی دارند، شامل لیگ ضدافترا، اتحادیه استیناف یهودی و موزه یهود در نیویورک - مرکز یادبود قربانیان کوره های آدم سوزی - است.
50 روز قبل از حملات 11 سپتامبر، املاک سیلوراستین و آمریکن وست فیلد متعلق به لوی ، اجاره 99 ساله مرکز تجارت جهانی را بدست می آورند.
در 24 جولای 2001 ، پورت اوتوریتی نیویورک و نیوجرسی ، کنترل مرکز تجارت جهانی را به طور اختصاصی ، در اختیار سیلوراستین و لوی قرار داد.
پس از آن ، این دو نفر کنترل مجتمع 312/3 میلیون مترمربعی را که شامل ساختمان های اداری برج های دوقلو و 2ساختمان اداری 9 طبقه ای می شد را نیز به دست گرفته و تمامی ورودی های مرکز تجارت جهانی را تحت کنترل خود درآوردند.
لوی مرکز خریدی به نام مال (Mall) را در مرکز تجارت جهانی اجاره کرد که حدود 130 هزارمترمربع مکان تجارتی را شامل می شد.
6 هفته قبل از این که برج های مرکز تجارت جهانی ویران شوند، پورت اوتوریتی مراحل اجاره دادن آنها را به مدت 99سال به لری سیلوراستین که 7 مرکز تجارت جهان را ساخته بود {که به طور مرموزی در ساعت 25/5 بعدازظهر روز 11سپتامبر با خاک یکسان شدند} تمام کرد.
پل گلدبرگر، در نشریه نیویورکر در تاریخ 20 می 2002نوشت: « امریکن وست فیلد بخش امریکایی یک شرکت استرالیایی که یکی از بزرگترین گردانندگان مراکز خرید در امریکا و دنیاست همزمان مکان تجاری را در قسمت پایین مجتمع اجاره کرد.»
این نشریه نوشت: «چنانچه ساختمان ها تخریب شوند سیلوراستین و وست فیلد حق بازسازی مجدد بناها را دارند و وست فیلد اجازه دارد مساحت مکان تجاری را تا 30 درصد افزایش دهد.»
سیلوراستین به خاطر خسارت تخریب مرکز تجارت جهانی و درآمدهای پیش بینی شده آن ، 2/7 میلیارد دلار از بیمه ادعای خسارت می کند.
این خسارت به خاطر اموالی است که او با پیش پرداختی به مبلغ 100 میلیون دلار وجه قرضی ، اجاره کرده بود؟!

دوستان صمیمی

سام کلی ، روزنامه نگار کهنه کار امور خاورمیانه در نشریه تایمز (یکی از اموال مطبوعاتی روپرت مرداك) درباره مرداك نوشته است: «مرداك ، دوست نزدیک آریل شارون است.»
کلی ادامه داده است: «دوستی مرداك با نخست وزیر اسرائیل موجب شده بود که کارمندان عالی رتبه در روزنامه ، شماره های مهم نشریه را بازنویسی کنند.
مدیران اجرایی مرداك از این که مبادا کاری کنند که باعث ناخشنودی او شود، وحشت دارند. یکبار موفق شدم با تعقیب و عکس برداشتن از واحد نظامی اسرائیلی که محمد الدوره ، پسر 12 ساله فلسطینی را به قتل رساند، خبر داغ کوتاهی تهیه کنم.
صحنه مرگ کودک 12 ساله در فیلم ثبت گردیده و به تصویری نمادین از درگیری میان نظامیان اسرائیلی و فلسطینی ها تبدیل شد اما از من در یک گفتگوی خصوصی خواسته شد که مطلب را بدون اشاره ای به مرگ کودک فلسطینی تهیه و ارایه کنم.
بعد از آن گفتگو، زبان در دهانم خشک شد و بناچار شغل خود را رها کردم.» در 15 اکتبر 1982، یک ماه پس از قتل عام هزاران فلسطینی آواره در اردوگاه های صبرا و شتیلا در شهر بیروت (جنایات جنگی ای که مستقیما به دستور شارون صورت گرفت) وزیر دفاع اسرائیل با روپرت مرداك و دیگران جلسه ای تشکیل داد.
اینگونه که گزارش شده هدف از این جلسه ، افزایش مستغلات تصرف شده او در کرانه باختری بوده است. ملاقات با شارون ، سفری را در یک تور مسافرتی برای دیدن مناطق ارتفاعات جولان ، کرانه باختری و آبادی های یهودی از فراز آسمان ، سوار بر هلیکوپترهای مسلح اسرائیلی ، برای مرداك و سردبیران او از نیویورک و لندن به همراه داشت.
مرداك در مراسم جمع آوری کمک مالی برای موزه یهود - مرکز یادبود قربانیان کوره های آدم سوزی 29آوریل - 2001گفت: «من همیشه به آینده اسرائیل معتقد بوده و از اهداف جامعه بین الملل یهود طرفداری کرده ام.»
به گفته مرداك ، نیوز کورپ که کمپانی رسانه ای جهانی اوست ، از آغاز «حامی و پشتیبان آرمان ملی یهود» بوده است. لری سیلوراستین که هنوز اجاره مرکز تجارت جهانی را بدست نیاورده بود، مرداك را در جمع آوری کمک مالی همراهی کرد و درباره برنامه های رابرت مورگنتو (رئیس موزه یهود) برای توسعه موزه گفت : «من از شما حمایت خواهم کرد.... مادامی که آن را زیر 110 طبقه اداره کنید.»

مرداك و لیگ ضد افترا

طبق گزارشی که اخیرا_ روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرده است ، هنری کیسینجر، روپرت مرداك و مور تایمر روکرمن ، اعضای کمیته ضیافت شام لیگ ضد افترا هستند.
در این مراسم ، سیلویو برلوسکونی (نخست وزیر جنجال برانگیز ایتالیایی) جایزه « دولتمردان برجسته لیگ ضدافترا» را دریافت کرد.
سیلوراستین و ایزنبرگ ، سمت های بلندپایه رهبری خود را در اتحادیه استیناف یهودی همچنان حفظ کرده اند. اتحادیه استیناف یهودی یک موسسه خیریه یک میلیارد دلاری صهیونیستی است که مرداك و لوی سخاوتمندانه به آن کمک می کنند.
در سال 1997، هنری کیسینجر، جایزه اتحادیه استیناف یهودی را به عنوان «بشردوست سال» به مرداك اهدا کرد.
سیلوراستین ، رئیس سابق اتحادیه استیناف یهودی است. این سازمان سالانه برای شبکه ای از آژانس های صهیونیست در ایالات متحده و اسرائیل ، صدها میلیون دلار جمع آوری می کند.
ایزنبرگ که به سهم خود مهره ای کلیدی در پورت اوتوریتی بود برای اجاره کردن 99 ساله برج ها برای سیلوراستین و فرانک لوی ، مالک امریکن وست فیلد، وارد معامله شد.
این دو در واقع برای اجاره برج های 110 طبقه و مرکز تجاری ، پایین ترین قیمت را پیشنهاد داده بودند. مرداك و فرانک لوی ، که در اوایل دهه 50 به استرالیا مهاجرت کرده بود، دوستی دیرینه ای با هم داشته اند.
مرداك در ضیافت شامی که به منظور جمع آوری اعانه در انجمن امریکایی -استرالیایی به افتخار پیتر اس.لوی پسر فرانک لوی در 20 نوامبر 2002 در نیویورک برگزار شده بود، درباره دوستی خود با فرانک لوی گفتگو کرد.

بیمه شده در برابر حملات تروریستی

12 سپتامبر 2001، جروسلم پست گزارش داد: « فرانک لوی که در سال 1952 از اسرائیل به استرالیا مهاجرت کرد، 141/600 مترمربع از مکان های تجاری مرکز تجارت جهانی ویران شده را به مدت 99 سال اجاره می کند.... وست فیلد امروز گفت در برابر حملات تروریستی از پوشش بیمه برخوردار است و این حملات بر درآمدهایش از لحاظ مادی تأثیر نخواهد گذاشت.»
سیدنی مورنینگ هرالد، لوی را « مردی خودساخته با احساسات قوی نسبت به مساله کوره های آدم سوزی یهودیان و سیاست های اسرائیل» توصیف کرد.

حكايت 11 سپتامبر بر پرده سينما

اگرچه طی پنج سال ، تقریبا سینمای هالیوود از هرگونه پرداخت به حادثه 11 سپتامبر منع گردید و هیچگونه فیلمی در این زمینه ساخته نشد (به جز فیلم هایی که به آثار و تبعات آن واقعه تنه می زدند مثل :"گزارش اقلیت " ، "سیمونه" و...) و حتی تصاویر برج های دوقلوی نیویورکی از بعضی فیلم های ساخته شده قبل از 11 سپتامبر 2001 ، بیرون کشیده شد ، اما در سال 2006 گویی ورق برگشت و حداقل 3 فیلم با تبلیغات و سر و صدای فراوان روی پرده سینما و یا بر صفحه تلویزیون نقش بستند ؛ "یونایتد 93 " (پال گرین گرس) و "پرواز 93" (پیتر مارکل) که هر دو فیلم درباره چهارمین هواپیمای ربوده شده در روز یاد شده بودند و فیلم "مرکز تجارت جهانی " (الیور استون) که به قصه دو پلیس نجات یافته از آوار برج های دوقلو می پرداخت.
دو فیلمی که ماجرای پرواز شماره 93 را به تصویر می کشیدند ، حکایت چهارمین هواپیمای به اصطلاح ربوده شده روز 11 سپتامبر 2001 را حکایت می کردند که با تلاش مسافرین آن ، به هدف خود یعنی برخورد با ساختمان دیگری از مراکز مهم آمریکا نرسید و در منطقه ای دورتر با زمین برخورد کرده و منفجر شد. داستان فیلم که براساس برخی نقل قول های بازماندگان قربانیان آن پرواز از آخرین تماس تلفنی با بستگانشان به همراه تخیلات فیلمسازان آثار مذکور شکل گرفته ، بعدا مورد اعتراض همان بازماندگان قرار گرفت که ماجرای مذکور را تحریف کرده اند! این در حالی است که در آن مکالمات تلفنی یاد شده ، حتی در خود فیلم های مذکور ، هیچگونه نشانه ای از اینکه چگونه مسافرین آن پرواز تصمیم گرفته و سپس با اتحاد علیه ربایندگان ، به آنها حمله برده و مانع اجرای عملیاتشان شدند ، دیده نمی شود و کاملا روشن است که سازندگان این دو اثر به جای معلوم شدن حقیقت ، تنها برآن بوده اند قصه ای سرهم کرده و فیلمی (به قول همان بازماندگان حادثه) اکشن بسازند! علیرغم اینکه تا همین چندی پیش ، در منابع خبری و رسانه های غرب ، تنها سخن از 3 هواپیمای ربوده شده بود !
حتما آنان که وقایع 11 سپتامبر را در همان روز واقعه پی گیری می کردند ، فراموش نکرده اند که در اولین خبرهای اعلام شده ، صحبت از 8 هواپیمای ربوده شده ، به میان آمد که به جز برخورد 3 تای آنها با برج های نیویورکی و مرکز پنتاگون در واشینگتن ، از 5 هواپیمای دیگر اطلاعی در دست نبود. اما پس از فرو خوابیدن سر و صداها و التهاب ها ، ناگهان گفته شد که فقط 3 هواپیما ربوده شده بودندکه دو تای آنها به برج های دو قلوی مرکز تجارت جهانی درنیویورک برخورد کرده و یکی دیگر به مرکز پنتاگون . از هواپیمایی که ادعا شد به مرکز پنتاگون برخورد کرده ، هیچ نشانه ای ارائه نگردید . به قول کارشناسان از آن هواپیما حتی قطعه ای کوچک ، مثلا تکه ای از بدنه یا موتور و یا دیگر نقاط آن ، در مقابل نگاه رسانه ها و خبرنگاران قرار نگرفت.(گویی هواپیمای مذکور در اثرآن برخورد کاملا پودر شده که هیچ اثری از خود باقی نگذاشته بود) همچنین تکرار اخبار آن به شدت سانسور گشت و شبکه های مختلف رادیویی و تلویزیونی به دلیل مسائلی که از سوی کاخ سفید، امنیت ملی خوانده شد ، از تاکید بر جوانب آن منع گشتند. این سکوت خبری به مدت 4 سال ادامه داشت که تا اینکه در سال 2006 ناگهان پنتاگون اعلام کرد قصد انتشار تصاویر برخورد هواپیمای مذکور با ساختمان اصلی ستاد ارتش آمریکا را دارد.این درحالی است که سال پیش از آن ، یکی از سایت های اینترنتی با انتشار تصاویر مستندی بر اساس عکس هایی که بخش های تخریب شده ساختمان پنتاگون را نشان می داد ، امکان برخورد هواپیما با آن ساختمان را همراه طرح های گرافیکی بررسی کرده و نتیجه گرفته بود که تنها یک موشک زمین به زمین می توانسته به آن صورت خرابی به بار آورد. البته عدم ارائه حتی قطعه کوچکی از هواپیما از سوی مسئولین پنتاگون در طول این هفت سال هم بر ادعای فوق صحه می گذارد. این در حالی است که قبول تخریب کامل برج های دوقلوی نیویورکی هم با آن ساختار امن و محکم در اثر برخورد هواپیما و بدون کمک مواد منفجره دیگر در سایر بخش های آن برج ها ، از سوی کارشناسان مربوطه کاملا مورد تردید قرار گرفته است.
در سال 2006 فیلمی مستند به نام "تغییر بی‌قاعده" ساخته شد که برخی مطبوعات از جمله مجله تایم در همان سال، آن را یکی از افشاگرترین فیلم‌هایی دانستند که درباره 11 سپتامبر ساخته شده است. فیلم "تصویر بی قاعده" مملو از آمار، تصاویر، مدارک و گفته‌های شاهدان عینی است. متخصصان در مصاحبه هایشان دلایل خود را ارائه می دهند و نوای موسیقی هیپ‌هاپ در سرتاسر فیلم به گوش می‌رسد. آنها یازدهم سپتامبر را از نو بازسازی کرده‌اند، نقطه به نقطه و فریم به فریم.

رسانه ها و 11 سپتامبر

یک گوینده لحظه به لحظه ماجرا را شرح می‌دهد. ‌در واقع گروهی فیلمساز آماتور و شماری از انسان‌های سختکوش (که بعضی‌ حتی 20 ساله‌اند) با سرمایه شخصی و لپ‌تاپ‌هایشان و تصاویری که در اینترنت موجود بوده ، این فیلم را ساخته‌اند . در بخش حمله به پنتاگون در این فیلم ، با حقایق جالبی روبه‌رو می‌شویم؛ بخش آسیب دیده پنتاگون اصلا طبیعی به نظر نمی‌رسد. خسارت وارده به هیچوجه در حد آن برخورد نسبت داده شده توسط یک هواپیمای بویینگ 767 نیست. سوراخ ایجاد شده در دیوار خارجی پنتاگون، 23 متر است اما طول بال‌های بوئینگ 767 به 38 متر می‌رسد. چرا سوراخ وسیع‌تر نیست؟ چرا همه‌چیز این‌قدر تمیز به نظر می‌رسد؟
ممکن است متخصصان بگویند سوراخ توسط دماغه هواپیما ایجاد شده و نه بال‌ها که به خاطر برخورد با زمین کنده شده بودند. اما بال‌ها کجا افتاده‌اند؟ چه بر سر دم و موتور هواپیما آمد؟ در تصاویر بخش ویران شده پنتاگون ( که در فیلم هم دیده می‌شود) هیچ اثری از جت مسافربری دیده نمی‌شود. مقامات رسمی‌ می‌گویند هواپیما ابتدا بر اثر سقوط در محوطه چمن ساختمان ، یک بال خود را از دست داد. می‌گویند هواپیما در مسیر سقوط به پنج تیر چراغ برق هم برخورد کرده است اما عکس‌هایی که از این تیرها در فیلم دیده می‌شود، شگفت‌آور است. تیرها خسارت اندکی دیده‌اند و اصلا آیا "هانی‌هانجور" که گفته می‌شود کنترل هواپیما را پس از ربودن آن در دست گرفت، توانایی چنین اقداماتی را داشته است؟ تنها چند هفته قبل از یازدهم سپتامبر او در یک امتحان پرواز رد شده بود. کارمندان پنتاگون می‌گویند پس از انفجار بوی باروت بی دود را حس می‌کرده‌اند. نوعی ماده منفجره که در موشک‌های کروز به کار می‌رود! ‌ فیلم "تغییر بی‌قاعده" عقل سلیم بیننده را به این نکته مهم می‌رساند که باید توضیحات مقامات رسمی از حادثه را فراموش کرد.
"کوری رووه"، یکی از سازندگان فیلم که تنها 23 سال دارد، می‌گوید: "هدف فیلم تنها یک چیز است: مردم باید متقاعد شوندکه داستان‌های دیگری هم از ماجرا وجود دارد. داستان‌هایی که رسانه‌های اصلی و دولت هیچگاه تعریف نمی‌کنند. "
او ادامه می‌دهد:‌"آن 19 هواپیماربا در 2 ساعت، از تمامی بخش‌های امنیتی به راحتی گذشتند و 4 هواپیمای مسافربری را به چنین ساختمان‌هایی کوبیدند و در تمام این مدت ارتش هیچ کاری برای متوقف کردن آنها انجام نداد، آن هم در محافظت‌شده‌ترین فضای هوایی سراسر جهان در ایالات متحده. این به نظر من توطئه دولت آمریکا است، دم و دستگاه بوش. " رووه ادامه می‌دهد:" دولت در این فیلمنامه نقش وطن‌پرستی تحسین‌آمیزش را به خوبی بازی کرد. اگر می‌خواهید سلاح‌های کشتار جمعی ساختگی را در یک کشور دیگر ریشه‌کن کنید، بهترین کار راه انداختن چنین حملات تروریستی ساختگی به کشورتان است. "!! او به حمله آمریکا به عراق به بهانه در اختیار داشتن سلاح‌های کشتار جمعی اشاره می‌کند که در عراق هیچگاه چنین سلاح‌هایی کشف نشد.
دو سال پیش بود که روزنامه انگلیسی دیلی میل نوشت ، هفتاد و پنج استاد دانشگاه آمریکا طی تحقیقات خود به این باور رسیده اند که دو هواپیمای مسافربری مذکور به تنهایی قادر به تخریب دو برج مرکز تجارت جهانی نبوده اند.
در فیلم "تصویر بی قاعده" ما شاهد تحقیقات این اساتید دانشگاه هستیم که خود را "روشنفکران حقیقت‌یاب 11 سپتامبر" نامیده‌اند. آنها معتقدند واقعیت‌ها و شواهدی که آنها در تحقیقات خود به دست آورده‌اند ، غیرقابل انکار بوده و نقطه نقطه بزرگترین توطئه تاریخ را به هم متصل می‌کند. اساتید مذکور که در دانشگاه‌های سراسر آمریکا مشغول به تدریس هستند، با انتشار مقاله‌ها و گزارشات مختلف، بسیاری از نظریات توطئه مطرح شده در اینترنت از سال 2001 تاکنون را قابل باور کرده‌اند. پرفسور استیون جونز، استاد فیزیک در یکی از دانشگاه‌های ایالت اوتاوا، و یکی از اعضای این گروه در مصاحبه ای گفت: "امکان نداشت برج ‌های دوقلو با برخورد دو هواپیمای مسافربری به این شکلی که دیدیم فرو بریزند." به گفته وی سوختن سوخت هواپیماهای جت دمای کافی برای ذوب کردن فولاد را تامین نمی‌کند و دود سفیدی که در اطراف این ساختمان‌ها دیده شد نیز نشانه انفجار‌های کنترل شده برای فروریختن آنها است. بررسی ساختار این ساختمان‌ها نشان داد آنها بر اثر مواد آتش‌زا که منجر به ذوب شدن فولادها شده است، ضعیف شده و سپس سقوط کرده‌اند.
کمیسیون تحقیقات کنگره درباره حملات 11 سپتامبر پس از جستجوی گسترده این نظریه توطئه را رد کرد اما اساتید دانشگاه یاد شده همچنان به دنبال قانع کردن کنگره برای بازگشایی این پرونده هستند. به گفته پرفسور جونز :"ما باور نمی‌کنیم ، این 19 هواپیما‌ربا و چند نفر دیگر در غارهای افغانستان به تنهایی این حملات را اجرا کرده‌اند." وی افزود: "به امید خدا، ما نظریات رسمی مطرح شده را به چالش کشیده و آنان را به زیر خواهیم آورد." این اساتید دانشگاه آمریکا معتقدند تعدادی از نومحافظه‌کاران آمریکا در گروهی با نام "پروژه قرن جدید آمریکا" که قرار است سیطره این کشور را بر جهان تضمین کند، حملات به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون را به عنوان بهانه‌ای برای حمله به افغانستان، عراق و بعدها ایران مطرح کرده‌اند. آنها معتقدند حملات 11 سپتامبر سال 2001 که زمینه ساز حملات نظامی این کشور به عراق و افغانستان بود، در واقع توسط جنگ‌طلبان داخلی این کشور رهبری شده است. به عقیده این اساتید، حملات به نیویورک و واشنگتن اقدامی داخلی بود که برای توجیه حمله و اشغال کشورهای نفت‌خیز انجام شد.
امروز یافته‌های فراوان حاکی از آن است که دستهای پنهان صهیونیسم جهانی در حمله تروریستی 11سپتامبر 2001، در کار بوده‌ است. صهیونیستها، که امروز بنا به عقیده گروه وسیعی از روشنفکران غربی ، حاکمان واقعی ایالات‌متحده امریکا هستند، براساس اسناد انکار ناپذیری که در رسانه های مستقل خود آمریکا نیز انتشار یافت ، با به‌کارگیری عوامل اطلاعاتی و جاسوسی و در همکاری نزدیک و مستمر با دستگاههای دولتی این کشور، این حرکت تروریستی را در مقابل چشم جهانیان ترتیب دادند، تا زمینه را برای حمله به افغانستان و عراق و سپس تحقق و رویای دستیابی به اسرائیل بزرگ فراهم کنند.
صهیونیستها به‌صراحت در پروتکل نهم خود اعتراف می‌کنند: «موجهای وحشت که مصیبت آن ، مردم را دربرگرفته، از ما برخاسته است» و دلیلش را در پروتکل اولشان ذکر می نمایند ، به این شرح که: «بهترین نتایجی که از طریق حکومت بر گوییم(غیر یهود) خواهان تحقق آن هستیم، به وسیله خشونت و ترور به دست می‌آید، نه مباحث آکادمیک،...» و در پروتکل هفتم می‌گویند: «کوتاه‌سخن‌آنکه، برنامه ما برای باقی‌نگه‌داشتن حکومتهای گوییم (غیریهودی) اروپا در زیر سلطه خود، این است که از طریق ایجاد ترور و وحشت، جلوه‌هایی از قدرت خود را به گروهی از آنها نشان دهیم ..»
امروز صهیونیسم جهانی که به زعم خود قضیه فلسطین را خاتمه‌یافته تلقی می‌کند، نوک حمله خود را به‌طورخاص متوجه ایران اسلامی کرده ‌است. "عزرائیل شامیر" روشنفکر یهودی در بخشی از سخنان خود در همایش «ثبات در اوراسیا»، با اشاره به همین مطلب، می‌گوید: "عملیات افغانستان و نقشه حمله به عراق سالها پیش طراحی ‌شده و تنها بخشی از طرح عظیمی است که از سوی لابی پرقدرت صهیونیستها در امریکا آماده شده‌است." او می‌افزاید: "لابی یهود در امریکا قصد دارد منطقه وسیعی از پاکستان تا عربستان، که ایران را نیز دربرمی‌گیرد، به‌صورت منطقه امنی درآورده و حاکمیت آن را به اسرائیل بدهد."
طرح واقعیات مذکور در حالی است که فیلمساز دیگر آمریکایی ، الیور استون ، فیلم "مرکز تجارت جهانی" را در سوگ حادثه 11 سپتامبر ساخت و برخلاف انتظار علاقمندانش که همواره او را به عنوان سینماگری معترض شناخته و مخالفانش که اندیشه او را مسموم و آشفته می دانستند ، فیلمی در جهت نظرگاه محافظه کاران جنگ طلب آمریکا ساخت. البته فیلم قبلی استون در تمجید و تجلیل از دیکتاتور خونخواری همچون "اسکندر" مقدونی ، هم هواخواهانش را ناامید ساخت و هم خشم آگاهان به تاریخ را برانگیخت. فیلمی که از نظر ساختار روایتی و سینمایی هم آنقدر ضعیف و سطحی بود که علیرغم نامزدی برای دریافت چندین جایزه تمشک طلایی به عنوان بدترین ها ، موفق به کسب آنها هم نشد!! الیور استون در فیلم "مرکز تجارت جهانی" به جای آنکه بنا به وظیفه یک هنرمند ، ناگفته ها و نانموده های حادثه 11 سپتامبر را به تصویر بکشد ، تنها صحبت های هزار بار تکرار شده رسانه های وابسته به کاخ سفید را تکرار کرد.

منابع مورد استفاده در مقاله :

www.hamshahrionline.ir
www.jamejamdaily.net
www.moshkan.com
Anti-sahyoon.mihanblog.com





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط