امام شناسى ملاصدرا(1)
نويسنده: معصومه سالاري راد ، جواد صالحي
بررسي امامت در آثار صدرالمتالهين و حكمت متعاليه
امامت، همانند نبوت به دو قسم است: امامت عامه و امامت خاصه. امامت عامه؛ يعني مجموعه فضايل و ويژگي هايي كه مختص به يك امام نيست، بلكه مشترك ميان همه افرادي است كه در منصب امامت قرار دارند. امامت خاصه؛ خصائص و اموري كه مختص به امام خاصي است. همان طور كه در بحث نبوت عامه پرسش هايي؛ از قبيل ضرورت وجود سفير و واسطه بين خدا و خلق (كه همان نبي و پيغمبر است) چيست؟ پيامبر بايد واجد چه اوصافي باشد؟ راه شناخت پيغمبر كدام است؟ دلايل اثبات نبوت پيامبر كدامند؟ و ... وجود دارد، در باب امامت عامه نيز اين سوالات مطرح مي شود.
حكمت متعاليه در كنار ديگر مكاتب فلسفي نقش برجسته اي در تاريخ فلسفه اسلامي به خود اختصاص داده است. صرف نظر از امتياز مهمي كه از ساير علوم الهي؛ مانند عرفان نظري، حكمت مشاء و اشراق، كلام و حديث دارد، جامعيت اين مكتب در اين است كه برخلاف ساير علوم، اهل شهود را در كنار اهل بحث به علم يقيني مي رساند. علاوه بر آن، حكمت متعاليه مجموعه علوم شهودي و عقلي نيست، كه اگر كسي از هر كدام به اندازه كافي آگاهي داشته باشد حكيم متأله باشد، بلكه حكمت متعاليه حقيقت بسيطه اي است كه به سبب اين بساطت، كمال هاي علوم ذكر شده را به نحو احسن و اكمل دارا است.
اصول بنيادين اين مكتب در قرن دهم هجري توسط ملاصدراي شيرازي تنظيم شد و ايشان به تبيين بسياري از اصول و مسائل ديني پرداختند، كه برخي از اين مسائل عبارتند از: در اين مكتب عمر حقيقي هر انساني را همان حركت جوهري وي تشكيل مي دهد. اصالت از آن وجود است و اين وجود اصيل، واحد است و نه كثير و بسيط و نه مركب و قبل از رسيدن به تجرد تام ، دائماً در سيلان و دگرگوني است (حركت جوهري). اين وجودپيوسته در پرتو تحول دروني از جسمانيت به تجرد مي رسد و به مرحله اي مي رسد كه جامع همه معارف الهي و در برگيرنده تمام كمالات و فضايل ميشود. اين مرحله تحت عنوان انسان كامل نام گرفته است. مصداق انسان كامل شخص نبي و امام است. صدرالمتالهين به عنوان يك حكيم متأله شيعي، بر پايه استدلال و شهود، در مهم ترين آثار فلسفي اش؛ همچون اسفار، شرح اصول كافي و مفاتيح الغيب به بررسي ابعاد مسأله امامت پرداخته است. در اين نوشتار سعي بر اين است كه مهم ترين سوالات طرح شده در باب امامت عامه بر طبق موازين حكمت متعاليه (كه توسط ملاصدرا تبيين شده) طرح و بررسي شود.
« ان الامامه اجل قدراً و اعظم شاناً من ان يبلغها الناس بعقولهم او ينالوها بآرائهم او يقيموا اماماً باختيارهم؛ شان امامت برتر و بالاتر از آن است كه با عقل و انديشه عادي بتوان شناخت يا با راي و نظر مردم آن را به دست آورد يا با تعيين و انتخاب مردم آن را تعيين كرد».
امام، واژه عربي است و به معناي پيشوا، پيشرو، سرپرست و مقتدا مي باشد. غالباً اين واژه نزد عرب، چيزي است كه پيروي و اطاعت
مي شود؛ اعم از اين كه آن چيز، انسان باشد كه افعال و گفتارش پيروي مي شود، يا كتاب؛ خواه به حق باشد يا به باطل. اما در اصطلاح متكلمان، واژه امامت و امام داراي مؤلفه هاي متعددي است كه عبارتند از:
اغلب متكلمان رياست عامه يا ولايت بر همگان را در تعريف امامت آورده اند. برخي از علماي شيعه معتقدند: پيامبر (ص) به اعتبار پيامبري اش ولايت و تصرف در امور امت ندارد. اين عده تصرف در امور امت را جزء جدايي ناپذير امامت مي دانند. برخي از علما قيد
«حفاظت از شريعت» را در تعريف امامت ذكر كرده اند. مراد آنها اين
است كه حفظ شريعت به معناي استمرار نبوت در دين خاتم و نگهباني آن است.
بنابراين امامت را اين گونه مي توان تعريف كرد :
رياست عامه ديني امت مسلمان در امور ديني و دنيوي، و به گونه اي است كه به جانشيني پيامبر (ص) و برايحفظ و تداوم شريعت الهي است.
1. مقام امامت، مرتبط با استعداد و قابليت عيني خاصي است كه اين قابليت محصول عنايت الهي است، لذا اكتساب شخص يا انتصاب و انتخاب مردم هيچ نقشي در تحقق آن ندارد.
2. امام دائماً توسط الهام و امداد غيبي مورد حمايت و تاييد است. به همين دليل است كه در هر زماني، امام از بالاترين درجه علم و آگاهي برخوردار است و تمام مصالح و اسرار سعادت مردم زمان خود را مي داند.
3. امام ناظر بر همه حوادث و رفتار تمام موجودات است.
4. امام داراي ويژگي عصمت است، لذا در هر عصري امام از بالاترين درجه فضيلت اخلاقي و عملي برخوردار است.
5. امام داراي قدرت خارق العاده اي است كه مي تواند كارهايي را در قالب معجزه و كرامت در حوزه علم و عمل انجام دهد.
6. در هر عصر و زماني صرفاً يك فرد تحت عنوان امام، مرجع دين و دنياي مردم است.
7. مادامي كه انسانها بر روي كره زمين وجود دارند، ولو اين كه تنها يك انسان موجود باشد، جهان خالي از امام نخواهد بود.
8. پيروي از امام در ظاهر و باطن و در امور مرتبط با دنيا و آخرت موجب سعادت و مخالفت با وي عامل شقاوت و بدبختي است.
بعد از ذكر مهم ترين صفات امام، آنچه اهميت فراوان دارد، بيان مباني فلسفي اين صفات است. منظور از مباني فلسفي، اين است كه مبناي واقعيت و عينيت اين صفات در وجود امام چيست؟ و اين كه چرا اين خصوصيات در وجود امام به يكديگر پيوند مي خورند؟
لازم به ذكر است كه اوصاف و ويژگيهاي ائمه اطهار (عليهم السلام) در كتب كلامي با استناد به مباني كلامي اثبات شده اند. مانند: استناد به قاعده «لطف»، استناد به نقل ، بهره گيري از اصل «قبح تقدم مفضول بر فاضل» و استدلال بر عصمت امام و وجوب عصمت امام. اما در اين نوشته هدف ما تبيين مقام امامت و اوصاف امام بر مبناي اصول فلسفي حكمت متعاليه است. در همين راستا توجه به چند اصل و مبناي فلسفي ضروري به نظر مي رسد.
الف. جهان هستي داراي سلسله مراتب و درجاتي است كه اين مراتب در دو جهت قابل طرح هستند:
1. قوس صعود؛ 2. قوس نزول. در قوس نزول بعد از واجب تعالي كه مبدأ هستي است، عالم عقول و مجردات تام و بعد از آن، عالم مثال و در نهايت بعد از عالم مثال، جهان ماده واقع شده است. در قوس صعود، ابتدا عالم ماده واقع شده، بعد از آن عالم مثال و از جهان مثال به عالم مجردات و سپس مبدأ هستي مي رسيم.
قوس نزول لازمه نظام عليت در جهان هستي است. بر اساس تعاليم حكمت متعاليه و بنابر اصل عليت، به خاطر ضعف وجودي معلول نسبت به علت خود، هرچه از مبدأ هستي دور مي شويم مرتبه وجودي موجودات ضعيف تر مي شود. به اعتقاد ملاصدرا مبناي قوس صعود، حركت بنيادي و جوهري عالم هستي است. بنابر حركت جوهري، تمام عالم هستي؛ اعم از ريز و درشت، يك پارچه در حال خروج از قوه به فعل ميباشد و فعليت تام جز با رسيدن به مرحله تجرد تام امكان پذير نيست. بنابراين حركت عالم هستي، به خودي خود جهان ماده را در مسير نيل به تجرد قرار مي دهد.
ب. موضوع تحول و تبدل يك موجود مادي به موجود مجرد و غيرمادي، بدون فرض و قبول اصل اساسي «كون جامع» بودن انسان، امكان پذير نيست.
اين اصل بدين معناست كه در عالم هستي، هر موجودي حد معين وجودي اي دارد، اما يكي از موجودات كه همان انسان است، دربردارنده تمام حدود عالم هستي است. به همين دليل وي را عالم صغير نيز مي گويند. اين مضمون ضمن بيتي كه منسوب به حضرت علي (ع) است، چنين ذكر گرديده است: «و تحسب انك جرم صغير وفيك انطوي العالم الاكبر».
بنابراين از ميان موجودات عالم، تنها انسان ميتواند ميان جهان ماده و عالم مجردات رابطه برقرار سازد. درواقع انسان، پل پيوند تمام عوالم و درجات متعدد جهان هستي است. وجود انسان بستر حركتي است كه از قوه بي نهايت تا فعليت لايتناهي در سيلان است و قوس صعود از پايين ترين درجه تا بالاترين درجه آن در وجود انسان تحقق يافته كه عبارتند از:
1. حركت از ضعيف ترين مرحله جماد تا بالاترين مرتبه آن؛
2. عبور از مرتبه جمادي و رسيدن به مرحله نباتي و سير در تمام مراحل نباتي و رسيدن به عالي ترين آن؛
3. رسيدن به مرحله حيوان و پيمودن تمام مراحل حيوانيت؛
4. انتقال از مرحله حيوانيت به عالم انسان و طي منازل انسانيت و رسيدن به درجه تجرد و راه يافتن به آستان حق تعالي؛
5. فناي در حق و بقاي در آن.
ج. بر طبق اصل «اصالت وجود» وجود، سرچشمه و اصل تمام آثار و خواص است؛ زيرا اصالت به معناي «منشأ آثار بودن» است، چون كه وجود، تحقق خارجي دارد و حقيقت آن مشكك و ذومراتب است. پس فعل، اثر، خيرات و كمالات، اوصافي هستند كه منشأ آنها حقيقت وجود است و اين آثار، ذاتي وجود و از آن جدايي ناپذيرند. از آنجا كه حقيقت وجود داراي تشكيك و ذو مراتب است، آثار وجود هم شدت و ضعف دارند، مثلاً علم، قدرت، حيات و ... در واجب تعالي با قدرت، علم و حيات موجود در عقول و نفوس برابر نيست. درواقع همه مراحل و درجات وجود داراي كمالات و اوصاف حقيقي وجود هستند. با اين تفاوت كه همه آنها در اين دارندگي يكسان نيستند و هيچ درجه اي از وجود خالي از اين خواص نيست.
صدراي شيرازي پي بردن به اين مطلب مهم را از مختصات فلسفه خود دانسته و بيان مي دارد كه حكماي قبل از خودش خصوصاً ابن سينا از توجه به اين اصل مهم بازمانده اند و در عين حال توجه عرفا به اين موضوع را مي پذيرد.
بنابراين حس و حركت در درجه حيوانات و ادراك كليات در مرتبه انسان تحقق دارد. پس فاعليت الهي صرفاً در مرتبه مجردات امكان پذير است و اجسام و حتي نفوس از اين ويژگي بي بهره اند. علاوه بر ملاصدرا، حكمايي از قبيل ابن سينا، شيخ اشراق و ... همچنين عرفاي اسلام؛ از قبيل ابن عربي به اين حقيقت (كه صرفاً وجود مجرد فاعل الهي و ايجاد كننده وجود است و ساير موجودات صرفاً فاعل طبيعي اند) اشاره كرده اند.
بنابراين در وجود انسان كه «كون جامع» است، مرز تجرد و ماديت شكسته مي شود. تمام اوصاف و آثار همه مراتب و درجات وجود، در وجود فردي از افراد انسان امكان تحقق دارد و هر فردي از افراد بشر بر اساس مساله «كون جامع» و حركت جوهري، همه مراتب (از نازل ترين مرتبه وجود تا عالي ترين مراتب آن) را در حيطه و قلمرو وجودي خود دارد. با اين توضيح اگرچه تمام پديده هاي عالم در مسير تكامل اند، اما اين تكامل صرفاً در وجود انسان است كه مي تواند به نهايت خود كه همان تجرد است برسد.
د. اساس حركت جوهري بر حركت مجموعه جهان ماده است و هر حركتي به خودي خود مستلزم تكامل و اشتداد است. از آن جايي كه حركت، خروج از قوه به فعليت است، پس هدف نهايي حركت، رسيدن به فعليت تام (تجرد) ميباشد. بنابراين، تمام عالم هستي در مسير تجرد در حركت است و اين هدف نهايي صرفاً در وجود انسان تحقق مي يابد و در ساير پديده هاي عالم با فساد آن پديده و انتقال اجزاي آن به قلمرو وجودي انسان، امكان پذير است. يعني هدف حركت در ساير پديده ها رسيدن به انسان است. شيخ اشراق به نقل از بودا و حكماي باستاني، پيدايش نفس و حيات را در انسان امكان پذير دانسته و حيات انواع ديگر موجودات را بر اساس تناسخ، نشأت گرفته از حيات انسان مي داند.
بنابراين هرگاه كه مرتبه وجود، درجه اي غيرعادي باشد (وجود معصوم) آثار و لوازم آن نيز خارق العاده خواهد بود. اين جاست كه معرفت در حد اعجاز (وحي و الهام) و تأثير در حد اعجاز (معجزه و كرامت) و اراده و رفتار در حد اعجاز (خلق عظيم و عصمت) به هم پيوند ميخورند. اما اين ارتباط و پيوند، پيوندي كلامي و اعتباري نيست، بلكه ارتباطي فلسفي و حقيقي است، پيوندي بر اساس واقعيت و «استها» ميباشد، نه «بايدها» و اين مطلب همان مبناي فلسفي ارتباط صفات ائمه اطهار(عليهم السلام) با وجود امام و در نهايت پيوند آن لوازم و اوصاف با يكديگر است.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ
مقدمه:
امامت، همانند نبوت به دو قسم است: امامت عامه و امامت خاصه. امامت عامه؛ يعني مجموعه فضايل و ويژگي هايي كه مختص به يك امام نيست، بلكه مشترك ميان همه افرادي است كه در منصب امامت قرار دارند. امامت خاصه؛ خصائص و اموري كه مختص به امام خاصي است. همان طور كه در بحث نبوت عامه پرسش هايي؛ از قبيل ضرورت وجود سفير و واسطه بين خدا و خلق (كه همان نبي و پيغمبر است) چيست؟ پيامبر بايد واجد چه اوصافي باشد؟ راه شناخت پيغمبر كدام است؟ دلايل اثبات نبوت پيامبر كدامند؟ و ... وجود دارد، در باب امامت عامه نيز اين سوالات مطرح مي شود.
حكمت متعاليه در كنار ديگر مكاتب فلسفي نقش برجسته اي در تاريخ فلسفه اسلامي به خود اختصاص داده است. صرف نظر از امتياز مهمي كه از ساير علوم الهي؛ مانند عرفان نظري، حكمت مشاء و اشراق، كلام و حديث دارد، جامعيت اين مكتب در اين است كه برخلاف ساير علوم، اهل شهود را در كنار اهل بحث به علم يقيني مي رساند. علاوه بر آن، حكمت متعاليه مجموعه علوم شهودي و عقلي نيست، كه اگر كسي از هر كدام به اندازه كافي آگاهي داشته باشد حكيم متأله باشد، بلكه حكمت متعاليه حقيقت بسيطه اي است كه به سبب اين بساطت، كمال هاي علوم ذكر شده را به نحو احسن و اكمل دارا است.
اصول بنيادين اين مكتب در قرن دهم هجري توسط ملاصدراي شيرازي تنظيم شد و ايشان به تبيين بسياري از اصول و مسائل ديني پرداختند، كه برخي از اين مسائل عبارتند از: در اين مكتب عمر حقيقي هر انساني را همان حركت جوهري وي تشكيل مي دهد. اصالت از آن وجود است و اين وجود اصيل، واحد است و نه كثير و بسيط و نه مركب و قبل از رسيدن به تجرد تام ، دائماً در سيلان و دگرگوني است (حركت جوهري). اين وجودپيوسته در پرتو تحول دروني از جسمانيت به تجرد مي رسد و به مرحله اي مي رسد كه جامع همه معارف الهي و در برگيرنده تمام كمالات و فضايل ميشود. اين مرحله تحت عنوان انسان كامل نام گرفته است. مصداق انسان كامل شخص نبي و امام است. صدرالمتالهين به عنوان يك حكيم متأله شيعي، بر پايه استدلال و شهود، در مهم ترين آثار فلسفي اش؛ همچون اسفار، شرح اصول كافي و مفاتيح الغيب به بررسي ابعاد مسأله امامت پرداخته است. در اين نوشتار سعي بر اين است كه مهم ترين سوالات طرح شده در باب امامت عامه بر طبق موازين حكمت متعاليه (كه توسط ملاصدرا تبيين شده) طرح و بررسي شود.
1. معنا و مفهوم امامت
« ان الامامه اجل قدراً و اعظم شاناً من ان يبلغها الناس بعقولهم او ينالوها بآرائهم او يقيموا اماماً باختيارهم؛ شان امامت برتر و بالاتر از آن است كه با عقل و انديشه عادي بتوان شناخت يا با راي و نظر مردم آن را به دست آورد يا با تعيين و انتخاب مردم آن را تعيين كرد».
امام، واژه عربي است و به معناي پيشوا، پيشرو، سرپرست و مقتدا مي باشد. غالباً اين واژه نزد عرب، چيزي است كه پيروي و اطاعت
مي شود؛ اعم از اين كه آن چيز، انسان باشد كه افعال و گفتارش پيروي مي شود، يا كتاب؛ خواه به حق باشد يا به باطل. اما در اصطلاح متكلمان، واژه امامت و امام داراي مؤلفه هاي متعددي است كه عبارتند از:
الف. جانشيني پيامبر:
ب. رياست عامه:
اغلب متكلمان رياست عامه يا ولايت بر همگان را در تعريف امامت آورده اند. برخي از علماي شيعه معتقدند: پيامبر (ص) به اعتبار پيامبري اش ولايت و تصرف در امور امت ندارد. اين عده تصرف در امور امت را جزء جدايي ناپذير امامت مي دانند. برخي از علما قيد
«حفاظت از شريعت» را در تعريف امامت ذكر كرده اند. مراد آنها اين
است كه حفظ شريعت به معناي استمرار نبوت در دين خاتم و نگهباني آن است.
ج. واجب الاطاعه بودن
بنابراين امامت را اين گونه مي توان تعريف كرد :
رياست عامه ديني امت مسلمان در امور ديني و دنيوي، و به گونه اي است كه به جانشيني پيامبر (ص) و برايحفظ و تداوم شريعت الهي است.
2. صفات ائمه اطهار(عليهم السلام) و مباني فلسفي آنها
1. مقام امامت، مرتبط با استعداد و قابليت عيني خاصي است كه اين قابليت محصول عنايت الهي است، لذا اكتساب شخص يا انتصاب و انتخاب مردم هيچ نقشي در تحقق آن ندارد.
2. امام دائماً توسط الهام و امداد غيبي مورد حمايت و تاييد است. به همين دليل است كه در هر زماني، امام از بالاترين درجه علم و آگاهي برخوردار است و تمام مصالح و اسرار سعادت مردم زمان خود را مي داند.
3. امام ناظر بر همه حوادث و رفتار تمام موجودات است.
4. امام داراي ويژگي عصمت است، لذا در هر عصري امام از بالاترين درجه فضيلت اخلاقي و عملي برخوردار است.
5. امام داراي قدرت خارق العاده اي است كه مي تواند كارهايي را در قالب معجزه و كرامت در حوزه علم و عمل انجام دهد.
6. در هر عصر و زماني صرفاً يك فرد تحت عنوان امام، مرجع دين و دنياي مردم است.
7. مادامي كه انسانها بر روي كره زمين وجود دارند، ولو اين كه تنها يك انسان موجود باشد، جهان خالي از امام نخواهد بود.
8. پيروي از امام در ظاهر و باطن و در امور مرتبط با دنيا و آخرت موجب سعادت و مخالفت با وي عامل شقاوت و بدبختي است.
بعد از ذكر مهم ترين صفات امام، آنچه اهميت فراوان دارد، بيان مباني فلسفي اين صفات است. منظور از مباني فلسفي، اين است كه مبناي واقعيت و عينيت اين صفات در وجود امام چيست؟ و اين كه چرا اين خصوصيات در وجود امام به يكديگر پيوند مي خورند؟
لازم به ذكر است كه اوصاف و ويژگيهاي ائمه اطهار (عليهم السلام) در كتب كلامي با استناد به مباني كلامي اثبات شده اند. مانند: استناد به قاعده «لطف»، استناد به نقل ، بهره گيري از اصل «قبح تقدم مفضول بر فاضل» و استدلال بر عصمت امام و وجوب عصمت امام. اما در اين نوشته هدف ما تبيين مقام امامت و اوصاف امام بر مبناي اصول فلسفي حكمت متعاليه است. در همين راستا توجه به چند اصل و مبناي فلسفي ضروري به نظر مي رسد.
الف. جهان هستي داراي سلسله مراتب و درجاتي است كه اين مراتب در دو جهت قابل طرح هستند:
1. قوس صعود؛ 2. قوس نزول. در قوس نزول بعد از واجب تعالي كه مبدأ هستي است، عالم عقول و مجردات تام و بعد از آن، عالم مثال و در نهايت بعد از عالم مثال، جهان ماده واقع شده است. در قوس صعود، ابتدا عالم ماده واقع شده، بعد از آن عالم مثال و از جهان مثال به عالم مجردات و سپس مبدأ هستي مي رسيم.
قوس نزول لازمه نظام عليت در جهان هستي است. بر اساس تعاليم حكمت متعاليه و بنابر اصل عليت، به خاطر ضعف وجودي معلول نسبت به علت خود، هرچه از مبدأ هستي دور مي شويم مرتبه وجودي موجودات ضعيف تر مي شود. به اعتقاد ملاصدرا مبناي قوس صعود، حركت بنيادي و جوهري عالم هستي است. بنابر حركت جوهري، تمام عالم هستي؛ اعم از ريز و درشت، يك پارچه در حال خروج از قوه به فعل ميباشد و فعليت تام جز با رسيدن به مرحله تجرد تام امكان پذير نيست. بنابراين حركت عالم هستي، به خودي خود جهان ماده را در مسير نيل به تجرد قرار مي دهد.
ب. موضوع تحول و تبدل يك موجود مادي به موجود مجرد و غيرمادي، بدون فرض و قبول اصل اساسي «كون جامع» بودن انسان، امكان پذير نيست.
اين اصل بدين معناست كه در عالم هستي، هر موجودي حد معين وجودي اي دارد، اما يكي از موجودات كه همان انسان است، دربردارنده تمام حدود عالم هستي است. به همين دليل وي را عالم صغير نيز مي گويند. اين مضمون ضمن بيتي كه منسوب به حضرت علي (ع) است، چنين ذكر گرديده است: «و تحسب انك جرم صغير وفيك انطوي العالم الاكبر».
بنابراين از ميان موجودات عالم، تنها انسان ميتواند ميان جهان ماده و عالم مجردات رابطه برقرار سازد. درواقع انسان، پل پيوند تمام عوالم و درجات متعدد جهان هستي است. وجود انسان بستر حركتي است كه از قوه بي نهايت تا فعليت لايتناهي در سيلان است و قوس صعود از پايين ترين درجه تا بالاترين درجه آن در وجود انسان تحقق يافته كه عبارتند از:
1. حركت از ضعيف ترين مرحله جماد تا بالاترين مرتبه آن؛
2. عبور از مرتبه جمادي و رسيدن به مرحله نباتي و سير در تمام مراحل نباتي و رسيدن به عالي ترين آن؛
3. رسيدن به مرحله حيوان و پيمودن تمام مراحل حيوانيت؛
4. انتقال از مرحله حيوانيت به عالم انسان و طي منازل انسانيت و رسيدن به درجه تجرد و راه يافتن به آستان حق تعالي؛
5. فناي در حق و بقاي در آن.
ج. بر طبق اصل «اصالت وجود» وجود، سرچشمه و اصل تمام آثار و خواص است؛ زيرا اصالت به معناي «منشأ آثار بودن» است، چون كه وجود، تحقق خارجي دارد و حقيقت آن مشكك و ذومراتب است. پس فعل، اثر، خيرات و كمالات، اوصافي هستند كه منشأ آنها حقيقت وجود است و اين آثار، ذاتي وجود و از آن جدايي ناپذيرند. از آنجا كه حقيقت وجود داراي تشكيك و ذو مراتب است، آثار وجود هم شدت و ضعف دارند، مثلاً علم، قدرت، حيات و ... در واجب تعالي با قدرت، علم و حيات موجود در عقول و نفوس برابر نيست. درواقع همه مراحل و درجات وجود داراي كمالات و اوصاف حقيقي وجود هستند. با اين تفاوت كه همه آنها در اين دارندگي يكسان نيستند و هيچ درجه اي از وجود خالي از اين خواص نيست.
صدراي شيرازي پي بردن به اين مطلب مهم را از مختصات فلسفه خود دانسته و بيان مي دارد كه حكماي قبل از خودش خصوصاً ابن سينا از توجه به اين اصل مهم بازمانده اند و در عين حال توجه عرفا به اين موضوع را مي پذيرد.
بنابراين حس و حركت در درجه حيوانات و ادراك كليات در مرتبه انسان تحقق دارد. پس فاعليت الهي صرفاً در مرتبه مجردات امكان پذير است و اجسام و حتي نفوس از اين ويژگي بي بهره اند. علاوه بر ملاصدرا، حكمايي از قبيل ابن سينا، شيخ اشراق و ... همچنين عرفاي اسلام؛ از قبيل ابن عربي به اين حقيقت (كه صرفاً وجود مجرد فاعل الهي و ايجاد كننده وجود است و ساير موجودات صرفاً فاعل طبيعي اند) اشاره كرده اند.
بنابراين در وجود انسان كه «كون جامع» است، مرز تجرد و ماديت شكسته مي شود. تمام اوصاف و آثار همه مراتب و درجات وجود، در وجود فردي از افراد انسان امكان تحقق دارد و هر فردي از افراد بشر بر اساس مساله «كون جامع» و حركت جوهري، همه مراتب (از نازل ترين مرتبه وجود تا عالي ترين مراتب آن) را در حيطه و قلمرو وجودي خود دارد. با اين توضيح اگرچه تمام پديده هاي عالم در مسير تكامل اند، اما اين تكامل صرفاً در وجود انسان است كه مي تواند به نهايت خود كه همان تجرد است برسد.
د. اساس حركت جوهري بر حركت مجموعه جهان ماده است و هر حركتي به خودي خود مستلزم تكامل و اشتداد است. از آن جايي كه حركت، خروج از قوه به فعليت است، پس هدف نهايي حركت، رسيدن به فعليت تام (تجرد) ميباشد. بنابراين، تمام عالم هستي در مسير تجرد در حركت است و اين هدف نهايي صرفاً در وجود انسان تحقق مي يابد و در ساير پديده هاي عالم با فساد آن پديده و انتقال اجزاي آن به قلمرو وجودي انسان، امكان پذير است. يعني هدف حركت در ساير پديده ها رسيدن به انسان است. شيخ اشراق به نقل از بودا و حكماي باستاني، پيدايش نفس و حيات را در انسان امكان پذير دانسته و حيات انواع ديگر موجودات را بر اساس تناسخ، نشأت گرفته از حيات انسان مي داند.
بنابراين هرگاه كه مرتبه وجود، درجه اي غيرعادي باشد (وجود معصوم) آثار و لوازم آن نيز خارق العاده خواهد بود. اين جاست كه معرفت در حد اعجاز (وحي و الهام) و تأثير در حد اعجاز (معجزه و كرامت) و اراده و رفتار در حد اعجاز (خلق عظيم و عصمت) به هم پيوند ميخورند. اما اين ارتباط و پيوند، پيوندي كلامي و اعتباري نيست، بلكه ارتباطي فلسفي و حقيقي است، پيوندي بر اساس واقعيت و «استها» ميباشد، نه «بايدها» و اين مطلب همان مبناي فلسفي ارتباط صفات ائمه اطهار(عليهم السلام) با وجود امام و در نهايت پيوند آن لوازم و اوصاف با يكديگر است.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ