امام شناسى ملاصدرا(3)
نويسنده: معصومه سالاري راد ، جواد صالحي
بررسي امامت در آثار صدرالمتالهين و حكمت متعاليه
به طوركلي دو گروه معتقد به وجوب عقلي امامت هستند:
1- برخي از اهل سنت، از جمله خوارج، مرجئه، بخش اعظم معتزله و شيعه زيديه: 2- شيعه اثني عشري.
دسته اول معتقدند: امامت و تشكيل نظام سياسي «واجب كفايي» است، يعني اقدام به امر امامت، تكليف همگاني است واگر يكي از مسلمانان اقدام به چنين وظيفه اي كرد از عهده ديگران ساقط است. بر طبق اين ديدگاه امامت يك نوع مصلحت عمومي است كه امت مسلمان در قبال آن مسئوليت دارند. زيديه هم بر وجوب عقلي امامت به عنوان يكي از فروع دين استدلال ميكنند. از ديدگاه پيروان زيد بن علي(ع)، امامت، رياست عامه و از اوجب واجبات است. به اعتقاد آنها امامت به دو طريق تحقق مي يابد: 1. از طريق «تعين» كه صرفا در اهل بيت(ع) امكان دارد؛ 2. از راه «تشريح» تشريح به اين معناست كه مردم يكي از اهل بيت(ع) را كه واجد بيشترين شرايط امامت است و مردم را به اطاعت خداوند فرا مي خواند، به امامت برمي گزينند. آنها انتخاب زيد بن علي (ع) را اين گونه مي دانند. دسته دوم، امامت را يكي از اصول اساسي دين اسلام مي دانند و معتقدند كه امامت نه بر مردم، بلكه بر خداوند واجب است و چيزي نيست كه به راي و انتخاب مردم وابسته باشد.
متفكران شيعه در اثبات اين اصل به دو دسته تقسيم ميشوند:
-1 متكلمان شيعي، 2- فلاسفه و حكماي اسلامي، از قبيل ابن سينا و ملاصدرا. از ديدگاه متكلمان شيعي، امامت، حكم وجوب عقلي بر خداوند دارد و بر خداوند واجب است كه از راه لطف و رحمت ، پيامبران و يا اماماني را در ميان مردم فرستاده باشد تا راه سعادت و درست زيستن را به آنها بياموزاند؛ زيرا امامت، لطفِ در تكاليف و واجب عقلي و شرعي است و لطف در تكاليف واجب، عقلاً بر خداوند واجب است. چون امامت در جهت لطف در امور ديني از آن جهت كه سبب قرب به تكاليف مي شود و از آن جهت كه باعث صلاح در امور ديني مي شود بر خداوند واجب است. بنابراين، معناي لطف اين است كه مكلفان نمي توانند بدون امام تكاليف شرعي و عقلي خود را درك و انجام دهند و بايد رهبر و حاكم معصوم و عادلي باشد تا به واسطه او به واجبات قيام و از محرمات اجتناب شود.
ابن سينا به عنوان متفكر مكتب مشاء نيز قائل به وجوب عقلي امامت است. ايشان از طريق حيات اجتماعي انسان ها در بخش سياست مدن به اثبات امامت مي پردازد. بدين معنا كه انسان ناگزير از زندگي اجتماعي است و زندگي جمعي ناگزير از معاملات و ارتباطاتي است كه نيازمند قوانين است و قانون هم ناگزير از وجود قانون گذار است. از ديدگاه وي نه تنها معاملات، بلكه برخي از عبادت ها، سياست ها و اخلاق هم نياز به قانون گذار دارد، كه ايشان او(قانون گذار) را نبي خدا و يا جانشين نبي خدا؛ يعني امام، نام مي نهد.
در حكمت متعاليه، ملاصدرا به چند طريق به اثبات امامت مي پردازد:
1. ملاصدرا امامت را مقتضاي عنايت ربانيه الهي مي داند، به اعتقاد وي نياز مردم به امام از نياز آنها به منافع ضروري شان بيشتر است و وجود امام در نظام دين و دنيا و نياز مردم به كسي كه از او اطاعت كنند ضرورت دارد. اگر خداوند يك مقطع زماني را بدون امام باقي گذارد، يكي از اين سه تالي لازم مي آيد: يا آن كه خداوند به وجود چنين نيازي در انسان آگاه نيست؛ يا اين كه بر خلق و آفرينش امامي در آن مقطع از زمان قادر نيست و يا در انجام اين فعل بخل مي ورزد. از آن جا كه اين سه تالي باطلند، پس خداوند هيچ زمانه اي را خالي از امام رها نمي كند. پس وجوب عقلي نصب امام بر خداوند به دليل محال بودن نقص و عيب و جهل از وي مشخص مي شود. چون ذات خداوند مبرا از هرعيب و نقصي است، پس فعل وي كه متناسب با ذاتش مي باشد، عاري از هر نقصي و در نهايت استحكام و استقامت است. بنابراين رفع نيازهاي ضروري مردم بر خداوند واجب است و يكي از آن نيازها، وجود رهبر معصوم و عالمي است كه حاكم الهي بر روي زمين است.
2. ايشان در جاي ديگر، از طريق كاملاً فلسفي كه همان اثبات وجود حجت الهي از طريق قاعده «امكان اشرف» است، به اثبات امامت مي پردازد. برطبق اين قاعده، لازم است كه در تمام مراحل وجود، ممكن اشرف بر ممكن اخس مقدم باشد. بنابراين هرگاه ممكن اخسي وجود داشته باشد، بايد قبل از آن، ممكن اشرف موجود شده باشد.واسطه افاضه وجود و ريزش فيض سلسله وار از اشرف به اخس است؛ زيرا سلسله وجود در قوس نزول همواره از اشرف به اخس است و اين تقدم و سببيت، امري ذاتي و طبيعي است.
ملاصدرا در شرح اصول كافي، ذيل حديث: «لو لم يبق في الارض الا اثنان؛ لكان احدهما الحجه» مي گويد: نوع نبي و امام، نوع اشرف و عالي از ساير انواع فلكيه و عنصريه است و نسبت حجت به ساير بشر در مرتبه وجود همانند نسبت انسان به حيوان و نسبت حيوان به نبات و نبات به جماد است. بنابراين انسان علت وجود و غايت حقيقي خلقت ساير موجودات زميني است كه اگر زمين از وجود انسان خالي باشد، همه موجودات؛ اعم از جماد، نبات و حيوان، نابود مي شوند. همين طور اگر زمين از وجود حجت الهي خالي باشد، همه آدميان نيست و نابود مي شوند. درواقع آباداني و بقاء انواع مخلوقات مستلزم وجود حجت خدا است. ملاصدرا بر اين باور است كه حجت خداوند بر خلق همواره يا رسول و نبي است و يا امام و ولي. نبوت قطع شدني است، اما باطن آن كه همان امامت است تا روز قيامت ماندگار مي باشد.
3. صدرالمتالهين در شرح اصول كافي ، فصلي را تحت عنوان: «أن الحجه لاتقوم لله علي خلقه الا بامام» باز كرده است. به اعتقاد وي، خداي متعال فرامين و دستورات زيادي را در قالب قرآن كريم فرستاده، اما اين دستورها زماني الزام آور است كه در كنار قرآن كريم، رهبر عالم معصوم از طرف خداوند نيز نصب شده باشد؛ زيرا كسي ميتواند حجت بر مردم باشد و قول و فعل او، اسوه و پيروي از او حتمي باشد كه اولاً ارتكاب به گناه و خطا و غلبه هواهاي نفساني بر وي محال باشد و ثانياً عالم به عوالم متعدد هستي (عالم ماده، عالم مثال و عالم مجردات) باشد. همچنين داراي كرامت هاي خارق العاده، داراي علم لدني و عالم بر اسرار، متشابهات و ناسخ و منسوخ آيات قرآن باشد و ارتباط متصل بين زمين و آسمان را حفظ كند و تنها معصومين هستند، كه اين اوصاف را دارند و در كنار قرآن حجت بر مخلوقات الهي اند. به واسطه وجود اين رهبر و پيشواست كه نظام سياسي، رنگ شيعي به خود ميگيرد و حكم الهي از مجراي واقعي اش اجرا مي گردد.
4. ملاصدرا اين استدلال را در تفسير حديث سوم از باب «الاضطرار الي الحجه» بيان كرده است. ايشان نخست تمثيلي را كه در متن حديث آمده، به عنوان مقدمه ذكر مي كند. اگر ميان معلومات حاصل از حواس پنج گانه اختلاف باشد و سبب بروز شك در صحت و سقم اين معلومات شود، قلب به عنوان حكم و امام، اختلاف ها را دفع و شك و ترديد را از ميان برده و حق را نمايان مي كند. از آن جا كه وجود قلب براي رفع تعارض ميان اعضاي حسي مصلحت است، خداوند متعال در ايجاد قلب براي انسانها اهمال نكرده است. به همين قياس وجود امام براي امت اسلامي كه مردم در زمان ايجاد اختلاف، شك و شبهه و حوادث مهم به ايشان مراجعه كنند نيز لازم و خير و مصلحت است. از طرفي هر چيزي را كه خداوند خير و مصلحت بداند، بدان جهت كه علم او، فعلي است آن چيز بالضروره ايجاد ميشود. پس نصب امام در هر زماني واجب و الزامي مي باشد. حال با توجه به اين كه در حكمت صدرا ميان نبي، امام و ولي مشابهت هاي زيادي است ، اين استدلال مقدمه پنجم استدلالي است كه ملاصدرا بر وجوب بعثت نبي ذكر كرده است، كه همان نياز مردم به حاكمي متصرف و مجري احكام است. بدين معنا كه مردم در تدبير امور زندگي دنيوي و اخرويشان نيازمند فردي هستند كه امورشان را تدبير كرده و راه رسيدن به آن و سعادت را به آنها بياموزد.
5. ملاصدرا ذيل آيه 25 سوره حديد، پيرامون لزوم هدايت انسانها توسط انبياء و اولياء الهي مطلبي را ذكر كرده است كه مي توان آن را به عنوان استدلالي بر وجوب وجود نبي و امام در هر زماني ذكر كرد. ايشان بيان مي كند كه كمال هر انساني در دو چيز است: 1- آگاهي از حقايق امور؛ 2- اتصاف به اوصاف و ويژگي هاي حسنه و دوري جستن از رذائل و سيئات. به عقيده ملاصدرا انسان در آغاز تولدش از اين كمالات بي بهره است و تنها كساني به اين اوصاف نائل مي شوند كه متصل به فيض الهي باشند و امور را از طريق «وحي» يا «الهام» دريافت نمايند. از سويي، انسانهاي ديگر(كساني كه متصل به عالم ملكوت نيستند) نمي توانند اين رسيدن به راه سعادت و نجات، استرشاد و استكمال نمايند، مگر به واسطه وجود انبياء و اولياء الهي كه كمالات را از جانب خداوند اخذ نموده اند. بنابراين در هر زماني بايد نبي يا ولي اي وجود داشته باشد تا او را به سوي راه حق و كسب كمالات هدايت نمايد.
6. صدرالمتالهين در شرح حديث دوم از باب «أن الارض لاتخلو من حجه» در اثبات وجوب وجود امام مي گويد: از آن جا كه مردم از خطا و اشتباه معصوم نيستند، امكان دارد كه زيادت و نقصاني در دين خداوند ايجاد كنند. پس بايد امامي باشد كه زيادت را برگرداند و نقصان را تكميل كند. بعد از ذكر اين استدلال اضافه مي كند كه شايد اشكال شود، عقل آدمي معياري است كه اگر مردم آن را بكار گيرند از خطا و اشتباه مصون خواهند بود، پس ديگر نيازي به امام نخواهد بود. در پاسخ به اين اشكال يادآور شده است كه چنين معياري وجود دارد، اما در بسياري از مواقع حتي متفكران نيز آن را مراعات نكرده و خطاهاي زيادي را مرتكب شده اند( به عنوان مثال آراي ضد و نقيض فلاسفه در باب مساله حدوث و قدم عالم) اگر عقل كفايت مي كرد، هيچ گاه نبايد چنين اشتباهاتي در آراء انديشمندان واقع مي شد. صرف نظر از اين مطلب، برخي از اسرار و رموز دين خارج از محدوده فكر و عقل مي باشد و براي شناخت آنها به امري فراتر از عقل كه همان وحي و الهام موجود در نبي و امام است، نياز مي باشد.
7. صدرا در شرح حديث هشتم از باب «أن الأرض لاتخلو من حجه» در اثبات وجود امام در هر زماني اظهار مي دارد: امام جعفر صادق (ع) فرموده اند: «خدا برتر و بزرگ تر از آن است كه زمين را بدون امام عادل واگذارد.» مراد از اين امام اعم از رسول و امام است. به عقيده ايشان حجت بودن رسول و امام به آن است كه با وجود آنها مردم، خالق را مي شناسند و اگر امام يا رسولي وجود نداشته باشد، مردم خالق خود را نشناخته و چون خالق خود را نشناسند، كيفيت و نحوه انجام افعالي كه آنها را به خداوند نزديك مي كند و اجتناب از اموري كه آنها را از خداوند دور مي كند، نخواهند دانست.از آن جا كه تكليف، فرعِ بر شناخت مكلف و مكلف به است، تكليف از چنين افرادي ساقط خواهد شد و سقوط تكليف سبب خروج آنها از انسانيت و سقوط به مرتبه بهائم خواهد گشت و استحقاق ثواب و عقاب الهي را نخواهند داشت. بنابراين جهت احتراز از اين تالي فاسد، بايد در هر زماني امام موجود باشد.
8. علاوه بر استدلالهاي فوق، ملاصدرا استدلالي نقلي بر اثبات ائمه اثنا عشر آورده است. در اين استدلال دو واقعيت مهم به اثبات مي رسد: 1- اين كه تعداد ائمه اطهار (ع) منحصر در دوازده تن مي باشد؛ 2- امام دوازدهم حضرت مهدي (عج) مي باشند. ايشان در لابلاي شرح بر حديث سوم از «ان الارض لاتخلو من حجه»، جهت تاكيد بر شواهد عقلي، روايات متعددي را از پيامبر اكرم (ص) از ناحيه اهل سنت و شيعه نقل ميكند كه اين احاديث اگر چه از لحاظ لفظ مختلف اند، اما از جهت معنا به حد تواتر مي رسند، كه برخي از آنها عبارتند از: «اين دين تمام نخواهد بود تا وقتي كه دوازده خليفه بر آن بگذرد». «اين دين همواره تا دوازده خليفه،عزيز و منيع باشد». «مهدي از عترت من، از اولاد فاطمه(س) است، زمين را از قسط و عدل پر خواهد كرد، هم چنان كه از ظلم و جور پر بود». كسي كه در عقلش آفتي و بر بصيرتش غشاوتي نباشد، مي داند اين نصوص كه صحتشان متواتر است، بر اين امر دلالت دارند كه جانشينان پيامبر اكرم(ص) دوازده امامند و اين وصف و عدد صرفا در ائمه شيعه اماميه وجود دارد.
حكمت متعاليه در اين تفكر سياسي با استناد به قاعده امكان اشرف و وجود برتر و با ابداع لزوم واسطه گري در فيض الهي و بقاي عالم، به اثبات وجود حجت الهي مي پردازد. ملاصدرا امامت را مقتضاي عنايت ربانيه مي داند و نياز مردم به امام را از نياز آنها به منافع ضروري شان بيشتر مي داند و قائل به وجوب عقلي نصب امام بر خداوند است و با اثبات وجوب عقلي امام بر خداوند، تعيين وي با نص و ولايت تشريعي و تكويني امام معتقد است كه محال است زمين از وجود امام خالي باشد. از نظر وي امام واسطه فيض الهي، علت غايي و حتي علت فاعلي جهان است. دارنده مقام انسان كامل و سير و سلوك در چهار سفر عقلي معنوي (اسفار اربعه) با سير و سلوك در مقام ولايت شكل گرفته است.
ملاصدرا معتقد است: منصب امام در مقام ثبوت، كمال اول و ذاتي است، اما نصب وي در مقام اثبات، كمال ثانوي و عرضي است. يعني در تحقق خارجي و سروري ظاهري، مقبوليت مردم و اقبال عمومي تعيين كننده است. امام در مقام ثبوت از آن جا كه وضع قانون از جانب خداست و قانوني كه منتسب به خداوند نباشد، داراي ارزش نيست، پس نصب امام به عنوان شرط ثبوت از جانب خداوند است.
در حقيقت مقام امامت در حكمت متعاليه، مقامي است كه داراي اصالت قطعي باشد، به گونه اي كه هرآن چه جز اوست فرع بر وجود او و به سبب وجود اوست. دارنده اين مقام حد اعلاي وجود و كمالات و آثار آن از جمله كمال عقل و نفس ناطقه را دارد. وجوديست كه هيچگاه زمين خالي از آن نبوده، كمال و ترقي نظام سياسي شيعه مستلزم پيروي از رهنمون هاي امام معصوم(ع)، بودن وي در جايگاه و مقام اثباتي خويش و معرفت و شناخت كامل مردم از شخص امام و مقام امامت است.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ
4. دلايل وجوب و وجود امامت شيعه در حكمت متعاليه
به طوركلي دو گروه معتقد به وجوب عقلي امامت هستند:
1- برخي از اهل سنت، از جمله خوارج، مرجئه، بخش اعظم معتزله و شيعه زيديه: 2- شيعه اثني عشري.
دسته اول معتقدند: امامت و تشكيل نظام سياسي «واجب كفايي» است، يعني اقدام به امر امامت، تكليف همگاني است واگر يكي از مسلمانان اقدام به چنين وظيفه اي كرد از عهده ديگران ساقط است. بر طبق اين ديدگاه امامت يك نوع مصلحت عمومي است كه امت مسلمان در قبال آن مسئوليت دارند. زيديه هم بر وجوب عقلي امامت به عنوان يكي از فروع دين استدلال ميكنند. از ديدگاه پيروان زيد بن علي(ع)، امامت، رياست عامه و از اوجب واجبات است. به اعتقاد آنها امامت به دو طريق تحقق مي يابد: 1. از طريق «تعين» كه صرفا در اهل بيت(ع) امكان دارد؛ 2. از راه «تشريح» تشريح به اين معناست كه مردم يكي از اهل بيت(ع) را كه واجد بيشترين شرايط امامت است و مردم را به اطاعت خداوند فرا مي خواند، به امامت برمي گزينند. آنها انتخاب زيد بن علي (ع) را اين گونه مي دانند. دسته دوم، امامت را يكي از اصول اساسي دين اسلام مي دانند و معتقدند كه امامت نه بر مردم، بلكه بر خداوند واجب است و چيزي نيست كه به راي و انتخاب مردم وابسته باشد.
متفكران شيعه در اثبات اين اصل به دو دسته تقسيم ميشوند:
-1 متكلمان شيعي، 2- فلاسفه و حكماي اسلامي، از قبيل ابن سينا و ملاصدرا. از ديدگاه متكلمان شيعي، امامت، حكم وجوب عقلي بر خداوند دارد و بر خداوند واجب است كه از راه لطف و رحمت ، پيامبران و يا اماماني را در ميان مردم فرستاده باشد تا راه سعادت و درست زيستن را به آنها بياموزاند؛ زيرا امامت، لطفِ در تكاليف و واجب عقلي و شرعي است و لطف در تكاليف واجب، عقلاً بر خداوند واجب است. چون امامت در جهت لطف در امور ديني از آن جهت كه سبب قرب به تكاليف مي شود و از آن جهت كه باعث صلاح در امور ديني مي شود بر خداوند واجب است. بنابراين، معناي لطف اين است كه مكلفان نمي توانند بدون امام تكاليف شرعي و عقلي خود را درك و انجام دهند و بايد رهبر و حاكم معصوم و عادلي باشد تا به واسطه او به واجبات قيام و از محرمات اجتناب شود.
ابن سينا به عنوان متفكر مكتب مشاء نيز قائل به وجوب عقلي امامت است. ايشان از طريق حيات اجتماعي انسان ها در بخش سياست مدن به اثبات امامت مي پردازد. بدين معنا كه انسان ناگزير از زندگي اجتماعي است و زندگي جمعي ناگزير از معاملات و ارتباطاتي است كه نيازمند قوانين است و قانون هم ناگزير از وجود قانون گذار است. از ديدگاه وي نه تنها معاملات، بلكه برخي از عبادت ها، سياست ها و اخلاق هم نياز به قانون گذار دارد، كه ايشان او(قانون گذار) را نبي خدا و يا جانشين نبي خدا؛ يعني امام، نام مي نهد.
در حكمت متعاليه، ملاصدرا به چند طريق به اثبات امامت مي پردازد:
1. ملاصدرا امامت را مقتضاي عنايت ربانيه الهي مي داند، به اعتقاد وي نياز مردم به امام از نياز آنها به منافع ضروري شان بيشتر است و وجود امام در نظام دين و دنيا و نياز مردم به كسي كه از او اطاعت كنند ضرورت دارد. اگر خداوند يك مقطع زماني را بدون امام باقي گذارد، يكي از اين سه تالي لازم مي آيد: يا آن كه خداوند به وجود چنين نيازي در انسان آگاه نيست؛ يا اين كه بر خلق و آفرينش امامي در آن مقطع از زمان قادر نيست و يا در انجام اين فعل بخل مي ورزد. از آن جا كه اين سه تالي باطلند، پس خداوند هيچ زمانه اي را خالي از امام رها نمي كند. پس وجوب عقلي نصب امام بر خداوند به دليل محال بودن نقص و عيب و جهل از وي مشخص مي شود. چون ذات خداوند مبرا از هرعيب و نقصي است، پس فعل وي كه متناسب با ذاتش مي باشد، عاري از هر نقصي و در نهايت استحكام و استقامت است. بنابراين رفع نيازهاي ضروري مردم بر خداوند واجب است و يكي از آن نيازها، وجود رهبر معصوم و عالمي است كه حاكم الهي بر روي زمين است.
2. ايشان در جاي ديگر، از طريق كاملاً فلسفي كه همان اثبات وجود حجت الهي از طريق قاعده «امكان اشرف» است، به اثبات امامت مي پردازد. برطبق اين قاعده، لازم است كه در تمام مراحل وجود، ممكن اشرف بر ممكن اخس مقدم باشد. بنابراين هرگاه ممكن اخسي وجود داشته باشد، بايد قبل از آن، ممكن اشرف موجود شده باشد.واسطه افاضه وجود و ريزش فيض سلسله وار از اشرف به اخس است؛ زيرا سلسله وجود در قوس نزول همواره از اشرف به اخس است و اين تقدم و سببيت، امري ذاتي و طبيعي است.
ملاصدرا در شرح اصول كافي، ذيل حديث: «لو لم يبق في الارض الا اثنان؛ لكان احدهما الحجه» مي گويد: نوع نبي و امام، نوع اشرف و عالي از ساير انواع فلكيه و عنصريه است و نسبت حجت به ساير بشر در مرتبه وجود همانند نسبت انسان به حيوان و نسبت حيوان به نبات و نبات به جماد است. بنابراين انسان علت وجود و غايت حقيقي خلقت ساير موجودات زميني است كه اگر زمين از وجود انسان خالي باشد، همه موجودات؛ اعم از جماد، نبات و حيوان، نابود مي شوند. همين طور اگر زمين از وجود حجت الهي خالي باشد، همه آدميان نيست و نابود مي شوند. درواقع آباداني و بقاء انواع مخلوقات مستلزم وجود حجت خدا است. ملاصدرا بر اين باور است كه حجت خداوند بر خلق همواره يا رسول و نبي است و يا امام و ولي. نبوت قطع شدني است، اما باطن آن كه همان امامت است تا روز قيامت ماندگار مي باشد.
3. صدرالمتالهين در شرح اصول كافي ، فصلي را تحت عنوان: «أن الحجه لاتقوم لله علي خلقه الا بامام» باز كرده است. به اعتقاد وي، خداي متعال فرامين و دستورات زيادي را در قالب قرآن كريم فرستاده، اما اين دستورها زماني الزام آور است كه در كنار قرآن كريم، رهبر عالم معصوم از طرف خداوند نيز نصب شده باشد؛ زيرا كسي ميتواند حجت بر مردم باشد و قول و فعل او، اسوه و پيروي از او حتمي باشد كه اولاً ارتكاب به گناه و خطا و غلبه هواهاي نفساني بر وي محال باشد و ثانياً عالم به عوالم متعدد هستي (عالم ماده، عالم مثال و عالم مجردات) باشد. همچنين داراي كرامت هاي خارق العاده، داراي علم لدني و عالم بر اسرار، متشابهات و ناسخ و منسوخ آيات قرآن باشد و ارتباط متصل بين زمين و آسمان را حفظ كند و تنها معصومين هستند، كه اين اوصاف را دارند و در كنار قرآن حجت بر مخلوقات الهي اند. به واسطه وجود اين رهبر و پيشواست كه نظام سياسي، رنگ شيعي به خود ميگيرد و حكم الهي از مجراي واقعي اش اجرا مي گردد.
4. ملاصدرا اين استدلال را در تفسير حديث سوم از باب «الاضطرار الي الحجه» بيان كرده است. ايشان نخست تمثيلي را كه در متن حديث آمده، به عنوان مقدمه ذكر مي كند. اگر ميان معلومات حاصل از حواس پنج گانه اختلاف باشد و سبب بروز شك در صحت و سقم اين معلومات شود، قلب به عنوان حكم و امام، اختلاف ها را دفع و شك و ترديد را از ميان برده و حق را نمايان مي كند. از آن جا كه وجود قلب براي رفع تعارض ميان اعضاي حسي مصلحت است، خداوند متعال در ايجاد قلب براي انسانها اهمال نكرده است. به همين قياس وجود امام براي امت اسلامي كه مردم در زمان ايجاد اختلاف، شك و شبهه و حوادث مهم به ايشان مراجعه كنند نيز لازم و خير و مصلحت است. از طرفي هر چيزي را كه خداوند خير و مصلحت بداند، بدان جهت كه علم او، فعلي است آن چيز بالضروره ايجاد ميشود. پس نصب امام در هر زماني واجب و الزامي مي باشد. حال با توجه به اين كه در حكمت صدرا ميان نبي، امام و ولي مشابهت هاي زيادي است ، اين استدلال مقدمه پنجم استدلالي است كه ملاصدرا بر وجوب بعثت نبي ذكر كرده است، كه همان نياز مردم به حاكمي متصرف و مجري احكام است. بدين معنا كه مردم در تدبير امور زندگي دنيوي و اخرويشان نيازمند فردي هستند كه امورشان را تدبير كرده و راه رسيدن به آن و سعادت را به آنها بياموزد.
5. ملاصدرا ذيل آيه 25 سوره حديد، پيرامون لزوم هدايت انسانها توسط انبياء و اولياء الهي مطلبي را ذكر كرده است كه مي توان آن را به عنوان استدلالي بر وجوب وجود نبي و امام در هر زماني ذكر كرد. ايشان بيان مي كند كه كمال هر انساني در دو چيز است: 1- آگاهي از حقايق امور؛ 2- اتصاف به اوصاف و ويژگي هاي حسنه و دوري جستن از رذائل و سيئات. به عقيده ملاصدرا انسان در آغاز تولدش از اين كمالات بي بهره است و تنها كساني به اين اوصاف نائل مي شوند كه متصل به فيض الهي باشند و امور را از طريق «وحي» يا «الهام» دريافت نمايند. از سويي، انسانهاي ديگر(كساني كه متصل به عالم ملكوت نيستند) نمي توانند اين رسيدن به راه سعادت و نجات، استرشاد و استكمال نمايند، مگر به واسطه وجود انبياء و اولياء الهي كه كمالات را از جانب خداوند اخذ نموده اند. بنابراين در هر زماني بايد نبي يا ولي اي وجود داشته باشد تا او را به سوي راه حق و كسب كمالات هدايت نمايد.
6. صدرالمتالهين در شرح حديث دوم از باب «أن الارض لاتخلو من حجه» در اثبات وجوب وجود امام مي گويد: از آن جا كه مردم از خطا و اشتباه معصوم نيستند، امكان دارد كه زيادت و نقصاني در دين خداوند ايجاد كنند. پس بايد امامي باشد كه زيادت را برگرداند و نقصان را تكميل كند. بعد از ذكر اين استدلال اضافه مي كند كه شايد اشكال شود، عقل آدمي معياري است كه اگر مردم آن را بكار گيرند از خطا و اشتباه مصون خواهند بود، پس ديگر نيازي به امام نخواهد بود. در پاسخ به اين اشكال يادآور شده است كه چنين معياري وجود دارد، اما در بسياري از مواقع حتي متفكران نيز آن را مراعات نكرده و خطاهاي زيادي را مرتكب شده اند( به عنوان مثال آراي ضد و نقيض فلاسفه در باب مساله حدوث و قدم عالم) اگر عقل كفايت مي كرد، هيچ گاه نبايد چنين اشتباهاتي در آراء انديشمندان واقع مي شد. صرف نظر از اين مطلب، برخي از اسرار و رموز دين خارج از محدوده فكر و عقل مي باشد و براي شناخت آنها به امري فراتر از عقل كه همان وحي و الهام موجود در نبي و امام است، نياز مي باشد.
7. صدرا در شرح حديث هشتم از باب «أن الأرض لاتخلو من حجه» در اثبات وجود امام در هر زماني اظهار مي دارد: امام جعفر صادق (ع) فرموده اند: «خدا برتر و بزرگ تر از آن است كه زمين را بدون امام عادل واگذارد.» مراد از اين امام اعم از رسول و امام است. به عقيده ايشان حجت بودن رسول و امام به آن است كه با وجود آنها مردم، خالق را مي شناسند و اگر امام يا رسولي وجود نداشته باشد، مردم خالق خود را نشناخته و چون خالق خود را نشناسند، كيفيت و نحوه انجام افعالي كه آنها را به خداوند نزديك مي كند و اجتناب از اموري كه آنها را از خداوند دور مي كند، نخواهند دانست.از آن جا كه تكليف، فرعِ بر شناخت مكلف و مكلف به است، تكليف از چنين افرادي ساقط خواهد شد و سقوط تكليف سبب خروج آنها از انسانيت و سقوط به مرتبه بهائم خواهد گشت و استحقاق ثواب و عقاب الهي را نخواهند داشت. بنابراين جهت احتراز از اين تالي فاسد، بايد در هر زماني امام موجود باشد.
8. علاوه بر استدلالهاي فوق، ملاصدرا استدلالي نقلي بر اثبات ائمه اثنا عشر آورده است. در اين استدلال دو واقعيت مهم به اثبات مي رسد: 1- اين كه تعداد ائمه اطهار (ع) منحصر در دوازده تن مي باشد؛ 2- امام دوازدهم حضرت مهدي (عج) مي باشند. ايشان در لابلاي شرح بر حديث سوم از «ان الارض لاتخلو من حجه»، جهت تاكيد بر شواهد عقلي، روايات متعددي را از پيامبر اكرم (ص) از ناحيه اهل سنت و شيعه نقل ميكند كه اين احاديث اگر چه از لحاظ لفظ مختلف اند، اما از جهت معنا به حد تواتر مي رسند، كه برخي از آنها عبارتند از: «اين دين تمام نخواهد بود تا وقتي كه دوازده خليفه بر آن بگذرد». «اين دين همواره تا دوازده خليفه،عزيز و منيع باشد». «مهدي از عترت من، از اولاد فاطمه(س) است، زمين را از قسط و عدل پر خواهد كرد، هم چنان كه از ظلم و جور پر بود». كسي كه در عقلش آفتي و بر بصيرتش غشاوتي نباشد، مي داند اين نصوص كه صحتشان متواتر است، بر اين امر دلالت دارند كه جانشينان پيامبر اكرم(ص) دوازده امامند و اين وصف و عدد صرفا در ائمه شيعه اماميه وجود دارد.
نتيجه گيري
حكمت متعاليه در اين تفكر سياسي با استناد به قاعده امكان اشرف و وجود برتر و با ابداع لزوم واسطه گري در فيض الهي و بقاي عالم، به اثبات وجود حجت الهي مي پردازد. ملاصدرا امامت را مقتضاي عنايت ربانيه مي داند و نياز مردم به امام را از نياز آنها به منافع ضروري شان بيشتر مي داند و قائل به وجوب عقلي نصب امام بر خداوند است و با اثبات وجوب عقلي امام بر خداوند، تعيين وي با نص و ولايت تشريعي و تكويني امام معتقد است كه محال است زمين از وجود امام خالي باشد. از نظر وي امام واسطه فيض الهي، علت غايي و حتي علت فاعلي جهان است. دارنده مقام انسان كامل و سير و سلوك در چهار سفر عقلي معنوي (اسفار اربعه) با سير و سلوك در مقام ولايت شكل گرفته است.
ملاصدرا معتقد است: منصب امام در مقام ثبوت، كمال اول و ذاتي است، اما نصب وي در مقام اثبات، كمال ثانوي و عرضي است. يعني در تحقق خارجي و سروري ظاهري، مقبوليت مردم و اقبال عمومي تعيين كننده است. امام در مقام ثبوت از آن جا كه وضع قانون از جانب خداست و قانوني كه منتسب به خداوند نباشد، داراي ارزش نيست، پس نصب امام به عنوان شرط ثبوت از جانب خداوند است.
در حقيقت مقام امامت در حكمت متعاليه، مقامي است كه داراي اصالت قطعي باشد، به گونه اي كه هرآن چه جز اوست فرع بر وجود او و به سبب وجود اوست. دارنده اين مقام حد اعلاي وجود و كمالات و آثار آن از جمله كمال عقل و نفس ناطقه را دارد. وجوديست كه هيچگاه زمين خالي از آن نبوده، كمال و ترقي نظام سياسي شيعه مستلزم پيروي از رهنمون هاي امام معصوم(ع)، بودن وي در جايگاه و مقام اثباتي خويش و معرفت و شناخت كامل مردم از شخص امام و مقام امامت است.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ