رازهايي از سبک هاي ارتباطي زن ها(2)
نويسنده:باربارادي آنجليس
راز ارتباطي (3)
داستان زير داستاني واقعي است که يکي از بهترين دوستانم آنجلا درباره ي مکالمه اي که با نامزدش هوارد داشته است برايم تعريف کرد.
آنجلا به اصرار گفت:«بايد اين داستان رو حتماً توي کتابت ذکر کني.» پس از آن که آن را برايم شرح داد با کمال ميل موافقت کردم.
يک شب آنجلا و هوارد در يک رستوران درجه يک و گران قيمت نيويورک مشغول صرف شام بودند. پيشخدمت شامي را که هر يک از آن ها سفارش داده بودند آورد و روبه رويشان گذاشت. آنجلا به هوارد مي گويد بيا پيش از آن که شروع کنيم يک آرزويي بکنيم.
«باشه با آروزي خوشبختي براي هر دويمان.» هوارد اين را مي گويد و شروع به خوردن مي کند.
آنجلا شکايت مي کند:«هوارد. اين که نشد! اين طوري قبول نيست.»
«چرا؟ مگه چه اشکالي داشت؟»
«اين خيلي رسمي و غير رمانتيک بود. بايد کمي رمانتيک تر و صميمانه تر باشه.»
هوارد آهي مي کشد و مي گويد: باشه، بيا دوباره شروع کنيم. عزيزم، با آرزوي خوشبختي و موفقيت هاي بسيار!»
آنجلا مي پرسد: «يعني چه؟ اين که فرقي نکرد!»
هوارد با بي صبري و عصبانيت پاسخ مي دهد:«چه مي دانم يعني چه. تو را به خدا دست بردار. مثل اين که مي خواهيم شام بخوريم. اصلاً اين اداها براي چيه؟»
«اين اداها براي اينه که تازه نامزد شديم و اولين شامي که با هم مي خوريم بايد يه کمي رمانتيک باشه. تو بايد به زني که دوستش داري و مي خواهي باهاش ازدواج کني حرفهاي زيبا و شاعرانه بزني تا احساسات خوبي بهش بدي.»
هوارد با حالتي مسخره مي پرسد: «باشه، بسيارخوب، بايد چه چيزهايي بگم؟ تو بهم بگو.»
آنجلا پاسخ مي دهد: «خب، دوست دارم بشنوم.عشق من از اين که با تو هستم خيلي خوشبختم.تو احساسات خوبي را در من زنده مي کني. نمي تونم زندگي ام را بدون تو تصور کنم.تو فوق العاده ترين زن دنيا هستي. من فقط تورا مي خوام.نه هيچ زن ديگه اي رو.هيچ وقت نمي تونستم تصور کنم که روزي تا اين حد عاشق باشم.»
هوارد کارد و چنگال خود را برمي دارد.قلب آنجلا در هيجان شنيدن آنچه منتظرش است در سينه اش مي تپد.هوارد لبخند بزرگي مي زند ومي گويد:«ايضاً! همون چيزهايي که تو گفتي!؟» اين را مي گويد و شروع به خوردن غذا مي کند.
همين که آنجلا داستان را به پايان برد از او پرسيدم: «شوخي مي کني؟»
با اعتراض گفت: «نه اصلاً. خيلي هم جدي مي گم.»
از او پرسيدم: «تو چيکار کردي؟»
«توي چشمهايش نگاه کردم.کارد و چنگالم رو برداشتم و گفتم: "قربونم بري!؟"»
تمام مدتي که آنجلا آنچه را که اتفاق افتاده بود برايم تعريف مي کرد از خنده دل درد گرفتم.زيرا داستان آن ها شرح مطلوب تفاوت هاي ارتباطي مردها و زن ها بود. مضاف بر آن به طرزي مطلوب دومين راز ارتباطي درباره ي زن ها را به تصوير مي کشيد.زن ها هميشه همه چيز را با ذکر جزئيات مي خواهند.ما هميشه دوست داريم همه چيز را با جزئيات آن بشنويم و هنگامي که چيزي را به ديگران توضيح مي دهيم خودمان هم همه ي جزئيات را ذکر مي کنيم.هرچه جزئيات بيشتري را با ما در ميان بگذارند، چه بهتر!
گرچه مردها بسيار متفاوت هستند. بيشتر مردها تبادل اطلاعات را به حداقل ممکن کاهش مي دهند. تنها نتيجه ي نهايي را اعلام مي کنند.بنابراين از ذکر جزئيات خودداري مي کند و به جاي آن يک ديد کلي اجمالي ارائه مي دهند و از ما نيز مي خواهند که همين طور باشيم و فقط به ارائه يک ديد اجمالي بسنده کنيم. براي نمونه:
*هنگامي که نامزدمان مي گرويد ناهار را با يکي از دوستانش خورده است مي پرسيم:«کجا غذا خورديد؟ به کدام رستوران رفتيد؟ چي سفارش داديد؟ درباره چه چيزي صحبت کرديد؟ «بدين معنا که طالب جزئيات هستيم. اين در حالي است که چنانچه ما به او گفته بوديم ناهاررا با يکي از دوستانم خورده ايم، او تنها مي گفت:«چه جالب!»
*هنگامي که شوهرمان درباره ي روزي که پشت سر گذاشته ايم، مي پرسد تمام جزئيات را به او مي گوييم: «کجا رفتيم. با کي تلفني صحبت کرديم. چه افکاري داشتيم و هر چيزي که فکرش را بکنيد. (البته او از شنيدن اين همه جزئيات خوشحال نمي شود!) اما هنگامي که ما از او درباره ي روزي که پشت سر گذاشته است مي پرسيم فقط مي گويد:«بد نبود.»
منشأ اين تفاوت ها همانگونه که قبلاً نيز ديديم به اين مربوط مي شود که مردها هدف مدار و زن ها فرآيند مدار هستند. براي مردها هدف از مکالمه و گفت و گو تبادل اطلاعات و داده هاي مربوط، مناسب و بجاست در حالي که هدف از مکالمه و گفت و گو براي زن ها صرفاً خود حرف زدن و صحبت کردن است. بنابراين در ميان گذاشتن جزئيات افکار، احساسات و تجربيات براي ما زن ها روشي است که به وسيله ي آن ارتباطات کوچک و بسياري را ميان خود و مرد زندگي مان برقرار مي کنيم.تبادل جزئيات همچنين همان روشي است که زن ها براي برقرار کردن ارتباط ميان خودشان نيز از آن استفاده مي کنند. ما زن ها با تبادل اطلاعات و داده ها با يکديگر پيوندهايي صميمي ميان خود و ديگران ايجاد مي کنيم. اما چنانچه به مکالمه ي ميان دو مرد گوش فرا دهيد با تصويري کاملاً متفاوت رو به رو خواهيد شد. پيش از هر چيز اين دو از کلمات بسيار محدودتري استفاده مي کنند. جملات کلي تر، تعميم يافته تر و به لحاظ محتويات مشخص تر و خاص تر و واضح تر هستند.
تنها با همين مقدار حرف زدن هدف شان تأمين شده است و هر چه را که بايد به هم گفته باشند گفته و شنيده اند و اين مکالمه معمولاً بسيار کمتر از مکالمه ي مشابه ميان دو زن طول خواهد کشيد.
اما هرگاه يک مرد و زن با هم به گفت و گو مي نشينند، بيشتر اوقات نتيجه ي زير حاصل مي شود:
زن فکر مي کند مرد به اندازه ي کافي صحبت نمي کند.
مرد نيز فکر مي کند که زن بيش از حد لزوم صحبت مي کند.
اين درست همان اتفاقي بود که ميان آنجلا و هوارد افتاده بود. از نظر هوارد آروزي خوشبختي پيش از شروع به صرف شام کافي بود. اما آنجلا به جزئيات بيشتري نياز داشت. او مي خواست از احساسات هوارد در آن لحظه ي بخصوص، به دليل اين که چرا به آنجلا عشق مي ورزد و جزئيات و شاخص هايي که لحظه اي صميمي را ميان آن دو مي آفريند، بشنود. پرواضح است که «ايضاً» همان چيزي نبود که او منتظرش بود!
اشتباه مردها:
*هنگامي که هنوز مشغول حرف زدن هستيم، وسط حرف هاي ما مي پريد و صحبت هاي ما را قطع مي کنيد.
*با بي حوصلگي و بي تفاوتي به صحبت هاي ما گوش مي دهيد.
*از سؤالات بسياري که از شما مي پرسيم، تحريک پذير و عصباني مي شويد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
مردان عزيز:هنگامي که فکر مي کنيد ما زن ها زياد حرف مي زنيم و يا سعي داريم شما را وادار کنيم زياد حرف بزنيد، از يک نکته غافل مانده ايد. ما با اين کار فقط سعي داريم عشق بيشتري به شما بورزيم. صميميت بيشتري ميان خود و شما ايجاد کنيم و پيوندهاي موجود ميان خود و شما را هر چه مستحکم تر کنيم.
راه حل:
01 هنگامي که جزئيات مربوط به چيزي را با شما در ميان مي گذاريم، سعي کنيد با عشق و محبت به ما گوش کنيد. ما مي دانيم چنانچه فرزند کوچک مان درباره ي روزي که پشت سر گذاشته است با ذکر جزئيات يک مسابقه ي مهم را براي تان تعريف مي کرد، با توجه و علاقه ي فراوان به تمامي سخنان او گوش مي کرديد.به جاي آن که حرص بخوريد و ما را به پرچانه بودن متهم کنيد به اين واقعيت دقت کنيد که ما چقدر سعي داريم به شما نزديک شويم و خودمان، افکار و احساسات مان را با شما سهيم شويم.
02 هنگامي که خودتان با ما صحبت مي کنيد سعي کنيد جزئيات بيشتر را داوطلبانه با ما در ميان بگذاريد.به خود يادآوري کنيد که ما سعي نداريم شما را ناراحت يا عصباني کنيم، بلکه فقط سعي داريم صميميت توليد کنيم. هر چه به لحاظ احساسي و عاطفي احساس نزديکي بيشتري به شما داشته باشيم تمايل بيشتري به نزديکي جسماني و جنسي با شما داريم و هرگاه زمان مناسب فرا رسيده باشد!.... نيز خواهيم داشت.
راز ارتباطي (4)
*همسرتان همين الان تلفني با مادر خود مشاجره کرده است و بسيار ناراحت و عصباني است. فوراً به اتاق خواب وارد مي شود و مي خواهد همه چيز را از سير تا پياز براي شما تعريف کند.
*نامزد/همسرتان با يکي از مشتري ها جلسه ي سخت، طولاني و طاقت فرسايي را پشت سر گذاشته است و به هنگام بازگشت به خانه در تاکسي تلفن همراه خود را برمي دارد تا حسابي با شما درد دل بکند.
*همسرتان از اينکه قرار است خانه تان را بفروشيد و به خانه ي ديگري نقل مکان کنيد عصبي، ناراحت و مضطرب است. درست پيش از آنکه شب خواب تان ببرد، مجدداً شروع به صحبت مي کند و مزايا و مضرات اين کار براي بيستمين بار براي شما برمي شمارد.
آمار و ارقام نشان مي دهند که طول متوسط عمر زنان بيشتر از مردان است. به عقيده ي من يکي از دلايل اين موضوع آن است که زن ها خيلي حرف مي زنند.البته شوخي مي کنم. اما ممکن است حقايقي هم در اين فرضيه ي من وجود داشته باشد. به اين معنا که ما زن ها به هنگام اضطراب و تنش روشي را به کار مي بريم که بيشتر مردها از آن بي بهره اند.ما درباره ي آنچه آزارمان مي دهد، صحبت مي کنيم و بدينوسيله استرس و تنش خود را تخليه کرده، احساس بهتري پيدا مي کنيم.
حرف زدن يکي از طبيعي ترين روش هايي است که زن ها براي مقابله با اضطراب به کار مي برند.گاهي اوقات يک چيز را بارها و بارها بيان مي کنيم.
ترس ها، نگراني ها، عصباني ها و رنجش هايمان را.گاهي اوقات براي دومين، سومين، دهمين يا بيستمين بار (چنانچه لازم باشد!) اين کار را تکرار مي کنيم تا سرانجام مجدداً احساس آرامش کنيم و نگراني هايمان برطرف شوند.زن هاي ديگر اين عادت ما را مي فهمند و درک مي کنند و آنها هرگز به ما نمي گويند: «آيا درباره ي همين موضوع ديروز صحبت نکرديم؟» يا «چند بار مي خواي يک موضوع را هي تکرار کني؟ همان بار اول شنيدم که چي گفتي!؟»
اين درحالي است که مردها هميشه اين راز ارتباطي درباره ي زن ها را درک نمي کنند.اين بدان جهت است که مردها تنش خود را به روشي کاملاً متفاوت تخليه مي کنند.بيشتر زن ها نگراني هاي خود را «بيرون ريز» مي کنند در حالي که مردها آن را فرو مي خورند و به درون خود مي ريزند. مردان عزيز: بنابراين هنگامي که نامزد/همسرتان مکرراً درباره ي نگرانيها و ناراحتي هايش با شما صحبت مي کند به اشتباه چنين نتيجه گيري مي کنيد که به مراتب ناراحت تر و نگران تر از آنيم که در واقع هستيم.
اشتباه مردها:
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هر بار که صحبت درباره ي يکي از نگراني هايمان را تکرار مي کنيم، آن ترس و نگراني ضعيف تر و درک شناخت و تسلط ما بر روي آن قوي تر مي شود به طوري که به تدريج ديگر کنترلي بر روي احساسات ما نخواهند داشت. به همين دليل است که چنانچه دو زن يک ساعت کامل را صرف گفت و گويي تلفني بکنند و يک مرد در اين ميان دزدکي به صحبتهاي آنان گوش فرا دهد، ممکن است فکر کند که آن دو زن فقط گله و شکايت کرده و نق زده اند و هيچگونه کمکي به يکديگر نکرده اند.درحالي که با اطمينان تمام به شما قول مي دهم که در پايان آن يک ساعت هردوي زن ها احساس وضوح،روشني و قدرت بيشتري کرده به مراتب کمتر از پيش احساس ضعف و استيصال مي کنند.
هنگامي که مردها اين راز ارتباطي را درک نمي کنند، اغلب اشتباهاتي را با خود به دوش مي کشند که از راز ارتباطي (2) ناشي مي شوند. اما دراينجا به منظور تأکيد بيشتر برخي از آنها را بار ديگر ذکر مي کنم.
*از دست ما خسته و سرخورده مي شويد و صحبت هايمان را قطع مي کنيد زيرا احساس مي کنيد قبلاً يکبار آنها را شنيده ايد.
*با بي حوصلگي و بي علاقگي به صحبت هاي ما گوش مي کنيد و احساس مي کنيد که ما زياده از حد آن را طول مي دهيم.به جاي آنکه با توجه، علاقه و محبت کافي و به نحوي حمايتگرانه به سخنان ما گوش فرا دهيد.
*براي ما سخنراني مي کنيد و پند و اندرزمان مي دهيد. گويي بچه اي گيج و بي دست و پا هستيم که يک موضوع را اينقدر تکرار مي کنيم!؟
*پردازش احساسات و عواطف در ما را آنهم به روشي که مختص به خودمان است به حساب پريشان افکار بودن و حواس پرت بودن مان مي گذاريد.اما آنچه واقعيت دارد آن است که ما نه از هم پاشيده ايم و نه در حال فروپاشي، بلکه فقط داريم احساسات و عواطف سرکوب شده و فرو خورده ي خود را که درما انباشته شده اند، آزاد مي کنيم تا بتوانيم مجدداً احساس خوبي داشته باشيم.
راه حل:
02 هرگاه که صحبت هايش به پايان رسيد به او بگوييد اميدواريد که صحبت کردن با شما به او کمک کرده باشد و احساس بهتري داشته باشد.به او آسايش خاطر دهيد که چنانچه مجدداً نياز داشت تا با شما صحبت کند، به سخنانش گوش خواهيد کرد.(به ياد داشته باشيد که اين پيشنهاد شما به منزله ي واريز مبلغ هنگفتي در حساب عشق و صميميت شماست.)
03 سعي کنيد بار ديگر که خودتان از چيزي نگران يا ناراحت بوديد شروع به صحبت کنيد تا احساسات خود را تخليه کرده باشيد.شايد شما نيز دليل اين را درک کنيد که چرا زن ها تا اين حد حرف زدن را دوست دارند!
راز ارتباطي (5)
زن ها هماهنگ کننده هستند.از آنجا که براي ما زن ها عشق در اولويت قرار دارد، لذا هر کاري از دست مان برمي آيد انجام مي دهيم تا عشق آفريني کنيم بخصوص با مردي که دوستش داريم.به همين دليل است که هميشه دوست داريم ارتباط برقرار کنيم. مشکلات را حل و فصل کنيم. سوءتفاهمات را برطرف کنيم و بر روي رابط مان کار کنيم.سخت مشتاق آنيم که روابط موفقي داشته باشيم و نامزد/همسر خود را خوشحال سازيم.
قصد و نيت ما در تلاش براي خلق هارموني و هماهنگي خوب و مثبت است، اما برخي از آثار و پي آمدهاي آن هميشه به نفع رابطه و يا خود ما نيست.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
البته ما زن ها اين کار را خودآگاهانه انجام نمي دهيم. بلکه اين حالت را به طرزي غريزي انجام مي دهيم تا به هر قيمت که بشود صلح و آرامش موجود را حفظ کنيم و آن را بر هم نزنيم.گاهي اوقات چنان ناشادي و نارضايتي خود را ويرايش و لاپوشاني مي کنيم که خودمان نيز آنها را فراموش مي کنيم.
مشکل هنگامي شروع مي شود که مردها با استناد به گفته هاي خودمان متوجه نمي شوند که چقدر در رابطه با مسئله يا موضوع خاص ناراحت، ناراضي يا ناشاد هستيم و البته هيچ کس نيز نمي تواند خرده اي بر آنها بگيرد.زيرا اين خود ماييم که احساسات مان را کم اهميت جلوه مي دهيم يا ناراحتي هايمان را پنهان مي کنيم.براي نمونه:
مي گوييم:
«به اين موضوع فکر مي کردم که مدتي است با هم ارتباط جنسي نداشته ايم.»
اما منظورمان در واقع اين است که:
«ماه هاست به طرز وحشتناکي از اين بابت که مدت هاست با هم همبستر نشده ايم ناراحت و عصباني هستم.»
مي گوييم:
«فکر نمي کني به کمک يک پرستار بچه براي مواظبت از بچه ها نياز داشته باشيم؟»
اما منظورمان در واقع اين که:
«از اين که مدام گرفتار بچه ها هستم ديگر ديوانه شده ام و احساس مي کنم حسابي خسته، فرسوده و بي رمق ام.»
مي گوييم:
«نه، اصلاً ناراحت شم اگه نتووني با من به عروسي خواهرم بيايي.»
اما منظورمان در واقع اين است که:
«از اينکه نمي خواهي با من به عروسي خواهرم بيايي خيلي ناراحت و مأيوس شده ام. احساس مي کنم رابطه مان را اصلاً جدي نمي گيري و به آن اهميتي نمي دهي.»
مردان عزيز:مي دانم پس از خواندن اين جملات شانه هاي خود را بالا مي اندازيد و مي گوييد: «خب، وقتي که خودش چيزي نمي گويد من از کجا بايد بدانم که از چيزي ناراحت است؟» البته، حق با شماست. منصفانه نيست از شما توقع داشته باشيم ذهن خواني کنيد.اما همانگونه که در يکي از فصل هاي پيش نيزگفتم، حتي هنگامي که زن ها به صراحت نيز نارضايتي خود را در قبال مسئله يا موضوعي بيان مي کنند، مردها هميشه نيز به ناراحتي يا نارضايتي او صحه نمي گذارند و صحبتهاي او را چندان هم جدي نمي گيرند. بنابراين، بله.بايد اعتراف کنم که زن ها بايد بياموزند در رابطه با احساسات نه چندان خوشايند خود صادق تر باشند و شما مردها نيز بايد به دنبال آن به گفته هاي ما توجه کنيد و به آنها ترتيب اثر بدهيد نه اينکه آنقدر صبرکنيد تا ديگر از پا درآمده باشيم.
اشتباه مردان:
*گاهي اوقات شما مردان غم ها و اندوه هاي جدي را با گله و شکايت هايي معمولي اشتباه مي گيريد.
*به خود مي گوييد از آنجا که هنوز مهربان و خوش اخلاق هستيم پس آنچه مي گوييم يا آنچه از آن شکايت داريم زياد جدي نيست.
*گاهي اوقات نيز آن را به حساب استرس و تنش پيش از دوره ي ماهانه مي گذاريد.
مردان عزيز: اين نکته را همواره به ياد داشته باشيد:به مراتب
عاقلانه تر است که ميزان ناراحتي و نگراني نامزد/همسرتان را بالاتر از آنچه ظاهراً به نظر مي رسد تخمين بزنيد.براي نمونه چنانچه زني مي گويد کمي تحريک پذير يا ناراحت است به احتمال قوي بسيار عصباني و کفري است.چنانچه مي گويد کمي عصبي و نگران است به احتمال قوي بسيار مضطرب و تنيده است.چنانچه مي گويد کمي ناشاد و غمگين است به احتمال قوي احساس بدبختي مي کند.
يک راه خوب نگاه کردن به قضيه آن است که شکايت هاي زن را به عنوان دود در نظر بگيريد.هنگامي که مي بينيد از جايي دودي به آسمان بلند شده است بهتر است به دنبال آتش بگرديد.هنگامي که ما زن ها از چيزي شکايت داريم معمولاً قضيه ده برابر وخيم و بدتر از آن چيزي است که ظاهراً به نظر مي رسد.
بگذاريد داستان واقعي زوجي را براي تان تعريف کنم که از آشنايان من هستند.روت و اسپنسر هشت سال است که با هم ازدواج کرده اند و سه بچه ي کوچک دارند. هنگامي که براي اولين بار در دوره ي کارشناسي ارشد با يکديگر ملاقات کردند رمانتيک ترين زوجي بودند که تا به حال شناخته ام. به طوري که عشق شان زبان زد خاص و عام بود.
اسپنسريک دندان پزشک ترميم (ارتودونتيست) بود و به زودي کار و بار خوبي را براي خود دست و پا کرد. سپس او و روت خانه اي بزرگ و گران قيمت را در محله اي اعيان نشين براي خود خريداري کردند. هنگامي که بچه ها نيز از راه رسيدند زندگي و خانواده ي مطلوب را براي خود درست کرده بودند.روت از شغل بازاريابي خود استعفا داد تا يک مادر
تمام وقت باشد و بچه ها روز به روز از عشق مادرانه ي او سيراب و سيراب تر مي شدند.
پارسال، يک شب روت درحالي که گريه مي کرد به من تلفن زد و اعتراف کرد که: «احساس بدبختي مي کنم. ديگر نمي دانم با چه کسي صحبت کنم.»
پرسيدم: «موضوع چيست؟ آيا اتفاق بدي افتاده؟»
پاسخ داد: «مشکل هم دقيقاًهمين است. هيچ اتفاقي نيافتاده است فقط مدتي است که احساسات عجيب و غريبي دارم. به خودم گفتم که حتماً از بچه داري و... خسته شده ام. يک بار ديگر خودم را اين طور تسکين دادم که چنانچه کار تعميرات و دکوراسيون خانه به اتمام برسد حالم خوب خواهد شد. اما ديگر نمي توانم بيش از اين خودم را گول بزنم. اصلاً در اين ازدواج احساس خوشبختي نمي کنم.»
«شوهرت اسپنسر چطور؟ آيا او هم همين احساس را دارد؟»
با عصبانيت جواب داد: «چه مي دونم او چه احساسي دارد. احساس مي کنم که او به کل مرا ناديده مي گيره و از من غافل شده. گويي فقط براي او يک دوست خوب هستم نه همسرش. دو سال است که هيچ گونه ارتباط جنسي بين ما وجود نداشته.هرگاه که مي خواهم شروع کننده باشم بهانه اي مي آورد.يا بايد صبح زود بيدار شود يا سرش درد مي کند. من هم ديگر هيچ تلاشي نمي کنم و به کلي قيد آن را زده ام. ما از هم بريده ايم و هر بار که من مي خواهم در اين باره با او حرف بزنم او اصلاً به صحبت هاي من گوش نمي دهد.به او گفته ام که احساس خوشبختي نمي کنم و گفته ام که
بايد بر روي ازدواج مان کار کنيم و به يک مشاوره مراجعه کنيم. به او گفته ام که دوست دارم مجدداً با او ارتباط جنسي داشته باشم. اما هيچ چيز کارگر نمي افتد. او را دوست دارم اما احساس نمي کنم مثل گذشته عاشقش باشم.»
با هق هق ادامه داد: «آه باربارا، چه کار کنم؟ نمي خوام طلاق بگيرم اما اين طوري هم نمي تونم ادامه بدم.»
از ناراحتي و ناشادي او قلبم به درد آمد.اسپنسر را خيلي خوب مي شناختم و مي دانم که از رويارويي و برخورد از هر نوعش که باشد بيزار است. مي توانستم تصورم کنم هربار که روت مي خواسته موضوع صحبت را درباره ي مشکلات زناشويي شان را با او پيش بکشد چگونه آزار مي ديده و ناراحت مي شده است. با وجود اين او بايد به طريقي متوجه مي شد که اوضاع تا چه حد وخيم است.به روت گفتم که فرصتي پيدا خواهم کرد تا بتوانم با اسپنسر در اين باره صحبت کنم و روت را تشويق کردم تا کمي صبر کند.
دو هفته بعد اسپنسر به من زنگ زد و گفت براي يک مسافرت شغلي به شهر من خواهد آمد.از او خواستم تا در وقت استراحتي که بين جلساتش دارد به ديدن من بيايد. تا با هم قهوه اي بنوشيم.او نيز با خوشحالي قبول کرد. وقتي که به رستوران رسيدم، او به گرمي با من سلام و احوال پرسي کرد و چند دقيقه اي را درباره ي دوستان مشترک مان صحبت کرديم.
حال وقت آن رسيده بود تا موضوع را به آرامي با او مطرح کنم.خيلي عادي از او پرسدم:«خب، اوضاع خانه چطور است؟»
جواب داد:«بدک نيست. البته توي تعميرات به روت خيلي سخت گذشت اونهم با بچه ها که تعدادشون هم کم نيست. اما فکر مي کنم که همه ي پدر و مادرها هم همين طور باشند ديگه، نه؟»
«آيا شما دو تا با هم خوب تا مي کنيد؟»
«خب، راستش ما خيلي با هم تنها نمي شيم.البته بيشتر تقصير منه. ان اواخر خيلي کار مي کنم و زودتر از هفت و هشت شب هم به خونه نمي يام. اون موقع هم که حسابي خسته و داغونم. اما روت خيلي مهربون و خوش اخلاقه و شرايط منو درک مي کنه.»
«از خودم پرسيدم: «مهربون و خوش اخلاق؟ آيا واقعاً جدي مي گي؟ روت که مي گفت احساس بدبختي مي کنه!» بنابراين يک بار ديگه از او پرسيدم. منتها اين بار کمي جدي تر:
مي دوني اسپنسر، يکي از چيزهايي که در رابطه با زن ها به واسطه ي شغلم ياد گرفته ام اينه که هميشه به راحتي نمي توني بگي که آيا خوشحالند يا خوشحال نيستند.ما زن ها مهارت زيادي در سرکردن با آدم ها داريم.به نظر مي ياد روت يه خورده مضطرب و نگران باشه. فکر نمي کني ممکنه از اون چيزي که تو فکر مي کني يه خورده ناراحت تر باشه؟
اسپنسر چند لحظه فکر کرد و بعد گفت:«نه، او خيلي قوي يه و من فکر مي کنم که از عهده ي اين همه استرس برمي ياد.اعتراف مي کنم که اين اواخر تحمل کردن من خيلي براش ساده نبوده اما اون خيلي سخت جونه!»
قهوه مان را تمام کرديم و به همديگر خداحافظ گفتيم. در تمام راه در ماشين از حيرت سرم را تکان مي دادم.او چطور مي توانست فکر کند که همسرش فقط يک خورده ناراحت است در حالي که روت به جداشدن از او فکر مي کرد. اسپنسر چطور مي توانست تا اين حد از مرحله پرت باشد؟
البته، پاسخ خود را من مي دانستم: تلاش هاي روت براي ابراز ناخوشحالي ها و نگراني هايش درزندگي به شوهرش همگي بسيار نرم، پنهان و مؤدبانه بودند. بدين معنا که او هيچ گاه جيغ نکشيده بود و بر سر شوهرش فرياد نزده بود.او را تهديد يا سرزنش هم نکرده بود بلکه به تنهايي و ناراحتي هايش را به او بيان کرده بود. اسپنسر نيز دود را جدي نگرفته و آتشي را که در برابر چشمهايش در خانه ي خودش داشت تنوره مي کشيد، نمي ديد. روت و اسپنسر هنوز با يکديگر زندگي مي کنند.اما هر بار که روت به من زنگ مي زند يک قدم به طلاق نزديک تر شده است.ترس من از آن است که اسپنسر به موقع پيام لازم را نگيرد و متوجه وخامت اوضاع نشود.مگر آنکه روت مستقيماً او را تهديد کند.و معمولاً در اين گونه اوقات نجات ازدواج تا حدي مشکل و ناممکن مي نمايد.
راه حل:
حتي اوقاتي که به نظر نمي رسد آنقدرها هم ناراحت يا عصباني باشيم باز هم از ما بخواهيد در آن باره صحبت کنيم.صرف اين حقيقت که مايليد به ما گوش کنيد،حال ما را به مراتب بهتر خواهد کرد.به ياد داشته باشيد: هنگامي که با ما ارتباط برقرار مي کنيد و ارتباط تان را با ما قطع نمي کنيد،ما زن ها احساس محبوبيت کرده قلب مان با توجه و محبت شما سيراب مي شود.به طوري که قادر خواهيم بود آنچه را که آزارمان مي داد سريع تر فراموش کنيم.
منبع:رازهايي درباره زنان
/خ