روز واقعه
زمينههاي حمله به مدرسه فيضيه
بر اين اساس امام خميني(ره)تدبير خاصي در نظر گرفتند و در مشاوره با ساير مراجع و علما، علاوه بر تبيين علل مخالفت با اين رفراندوم، جوانب امر را سنجيدند. در نهايت قرار بر اين شد از رژيم بخواهند تا نمايندهاي به قم بفرستد و انگيزه شاه را از طرح اين لوايح بيان كند. يكي از مقامات دولتي به نام بهبودي بنا به درخواست علماي قم روانه اين شهر شد و بيدرنگ با مقامات روحاني و علماي قم از جمله امام خميني(ره) به گفت و گو نشست. همچنين علماي قم آيتالله كمالوند را به نزد شاه فرستادند تا نظارت آنها را ابلاغ كند. اين مذاكرات بيننتيجه بود، چرا كه شاه بر همان مواضع خود پافشاري ميكرد . تا جايي كه به آيتالله كمالوند گفت: «اگر آسمان به زمين بيايد و زمين به آسمان برود من بايد اين برنامه را اجرا كنم. زيرا اگر اجرا نكنم از بين خواهم رفت. در پايان نيز از علماي ايران گلايه كرد كه چرا مانند علماي اهل سنت او را اولوالامر خطاب نميكنند، و براي او به دعاگويي نميپردازند.» 2
به طور خلاصه ميتوان گفت كه علت مخالفت امام با اين طرح آن بودكه «اين رفراندوم اجباري مقدمهاي براي از بين بردن مواد مربوط به مذهب است. علماي اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي براي اسلام و قرآن و مملكت احساس خطر كردند و به نظر ميرسد كه همان معاني را دشمنان اسلام ميخواهند به دست جمعي مردم سادهدل و اغفال شده اجرا كنند.» 3
حجتالاسلام فاكر درباره روش مخالفت امام خميني(ره) ميگويد: «امام به جاي آن كه مواضع خود را روي اصول ششگانه متمركز كند، به اصطلاح آنها را دور ميزد و پشت اين لوايح را ميكوبيد. ايشان ميفرمود اجراي اين لوايح اسارت است، وابستگي به امريكاست. ميخواهند اقتصاد ما را ويران كنند. اين موضعگيريها به جاي آن كه زنان و كشاورزان را در مقابل امام قرار دهد با او همراه ميكرد.» 4
با تمام مخالفتها، اعتصابات و تظاهراتي كه در شهرهاي مختلف ايران، بويژه مراكز مذهبي صورت گرفت، رفراندوم در ششم بهمن 1341 با حضور كمرنگ مردم برگزار گرديد و عليرغم تحريم انتخابات، رسانههاي گروهي مدعي شدند كه اصول پيشنهادي شاه با پنج ميليون و ششصد هزار رأي در مقابل چهار هزار و صد و پنجاه رأي مخالفت به تصويب ملت ايران رسيد، اسناد زيادي دال بر تشريفاتي و غير واقعي بودن اين انتخابات وجود دارد. شاه در 23 اسفند ماه طي سخناني در پايگاه وحدتي دزفول، از مراجع و روحانيون به زشتي ياد كرد و نسبت به يك سركوب قريبالوقوع هشدار داد. 5 امام نيز به منظور آگاهتر شدن مردم نسبت به اهداف رژيم شاه، با صدور اعلاميهاي نوروز سال 1342 را عزاي عمومي اعلام كرد: «اعظمالله تعالي اجوركم. چنانچه اطلاع داريد دستگاه حاكمه ميخواهد با تمام كوشش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام كند و به دنبال آن مطالبي است كه اسلام را به خطر مياندازد. لذا اينجانب عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر (عج) جلوس ميكنم و به مردم اعلام خطر مينمايم. مقتضي است حضرات آقايان نيز همين رويه را اتخاذ فرمايند تا ملت مسلمان از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مسلمين اطلاع حاصل نمايند.» 6 ساير علما از جمله چهل و شش نفر از علماي تهران نيز با صدور اعلاميهاي عيد نوروز را عزاي عمومي اعلام كردند. 7
در برههاي كه نگاه همه به مرجعيت بود، امام خميني صلابت خود را به عنوان يك رهبر سياسي و شجاع به رخ همگان كشيد. ايشان در پاسخ به نامه تسليت آيتالله سيدعلياصغر خويي، آن چنان به افشاگري سياسي پرداخت كه برگ جديدي در مبارزات ورق خورد. متن اين نامه به «شاه دوستي يعني غارتگري» معروف شد.
تصميم نابخردانه رژيم
روز واقعه
با عنايت به مواضع صريح و قاطع امام نسبت به رفتار هيأت حاكمه و افشاگريهاي ايشان، مأموران امنيتي، اخلالگري در منزل امام را نيز به عنوان يكي از مأموريتهاي اصلي انتخاب كردند تا از اين طريق ايشان را به عقب نشيني وادارند. چگونگي اين مأموريت و علت ناكامي اخلالگران در خاطرات برخي از شاهدان و حاضران آن مجلس آمده است. براساس اين خاطرات بايد گفت درك شرايط و انتقال وضعيت موجود توسط اطرافيان حضرت امام و متقابلاً تصميمات ايشان تأثير مهمي در كنترل اوضاع داشت. حضور افراد مشكوك در بين جمعيت، قبل از شروع رسمي مجلس به امام گزارش ميشود. در بين سخنراني حجتالاسلام حجتيكرماني و بعداز ايشان صلواتهاي نابجا به همراه برخي مسائل به گوش ميرسد. واكنش حضرت امام جالب است، ايشان ابتدا پيام دادند: «هر كس غير از گوينده اگر شعار دهد، كنار دستياش دهان او را بگيرد.» 10 سپس از طريق شيخ صادق خلخالي به حضار هشدار دادند: «اگر اخلالگران بخواهند كاري كنند، من به طرف صحن حركت ميكنم و تكليف خود را با اين دستگاه روشن ميكنم.» 11 بعدها امام دليل اتخاذ اين تصميم را بيان كردند: «اينها دستور داشتند بيايند منزل من شلوغ كنند لذا يك تكليف ديگري جلوي پايشان انداختم و گفتم اين كار را ميكنم. تا اينها بروند و بپرسند كه ايشان ميخواهد برود فيضيه و كسب تكليف كنند، ما كارمان را كردهايم.» 12
به اين ترتيب اخلالگران نتوانستند در دو مجلس عزا كه قبل از ظهر منعقد شده بود اخلالي ايجاد كنند. اما اين، همه ماجرا نبود، آنها بنابر دستور مقامات، به گروه مأموران مستقر در نزديكي مدرسه فيضيه كه در برخي اسناد كماندوهاي با لباس نظامي را بيش از 16 كاميون ذكر كردهاند، ملحق شدند. چرا كه عمليات بزرگ، در پيش بود.
حمله به فيضيه
سخنران اول مجلس حجتالاسلام آلطه به ايراد سخنراني پرداخت.اگر چه در بالاي سر سخنران، اعلاميه معروف امام خميني كه «ما امسال عيد ندارم» از سوي شاگردان ايشان نصب شده بود، اما انتقاد صريح آلطه از طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي، جو جلسه را سنگينتر كرد. در بين سخنان وي بود كه نقشه ايادي شاه كليد خورد.
در خاطرات آلطه آمده است: «وقتي نوبت سخنراني من رسيد، به محض ايراد چند جمله، شخصي گفت صلوات و به دنبال آن جمعي صلوات فرستادند. اين واقعه چند بار تكرار شد تا آنجاكه مجبور شدم اعلام كنم فرستادن صلوات به عهده من است...» 14 آلطه به سختي توانست جلسه را كنترل و سخنراني خود را به پايان برساند. اما پس از او سخنراني اصلي جلسه به عهده مرحوم حاج انصاري قمي بود. «حاج انصاري تا حدودي در بياناتش صراحت لهجه داشت و در منبرهاي قبلياش همگاهي با صراحت به دولت حمله ميكرد. ايشان كه به منبر رفتند در ابتدا داستان آن شتر را از مولوي نقل كردند كه:
آن يكي پرسيد اشتر را كه هي از كجا ميآيي اي اقبال پي
گفت از حمام گرم كوي تو گفت خود پيداست از زانوي تو
بعد از خواندن اين شعر گفت: دولت ميگويد ما طرفدار دين هستيم.در حاليكه ما نميدانيم دم خروس را بايد قبول كنيم يا قسم حضرت عباس را؟ با گفتن اين جمله عدهاي صلوات فرستادند و نظم جلسه به هم خورد..» 15
ايادي شاه با شعار جاويد شاه نظم جلسه را به هم زدند و پس از چند درگيري ظاهري، شروع به ضرب و شتم طلاب نمودند.و خاطرات بسياري در بيان جزئيات اين هجوم بجا مانده است. بسياري از اين خاطرات متعلق به طلاب و روحانيوني است كه در مدرسه فيضيه از نزديك شاهد ماجرا بودندو برخي از آنها نيز مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. با مرور گوشهاي از اين خاطرات، جزئيات اين فاجعه را به نظاره مينشينيم: «وقتي كه شعارهاي جاويد شاه شروع شد، طلاب واكنشي از خود نشان ندادند و هنوز درگيري فيزيكي شروع نشده بود. گروهي كه براي ضرب و شتم آمده بودند وقتي كه ديدند طلاب واكنشي از خود نشان نميدهند، سنگهاي درون باغچه فيضيه را به سوي طلاب پرتاب كردند . آنها در حين پرتاب سنگها شعار جاويد شاه و مرگ بر مرتجع سر ميدادند. در اين زمان ما به طبقه فوقاني رفته و با آجر وسنگهاي ديواره بالا، به آنها حمله كرديم. جالب اين بود كه بعد از مدت كوتاهي آن عده مغلوب شدند و مدرسه فيضيه را ترك كردند و ما احساس كرديم كه پيروز شدهايم. اما ناگهان كماندوهاي تعليم ديده مسلح خارج از فيضيه وارد شدند.» 16
با ورود كماندوهاي مسلح، اوضاع تغيير يافت و گروهي از كماندوها با استقرار در پشت بام فيضيه، اين مدرسه را تحت كنترل خود گرفتند و گروهي ديگر به ويرانگري پرداخته و با سلاحهاي خود طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند. كتابها را به هم ريخته، درب همه حجرهها را يك به يك شكستند و طلاب را با ضرب و شتم به حياط مدرسه روانه كردند. «بعضي از كماندوها فحاشي ميكردند و ميگفتند كجاست امام زمان شما كه به دادتان برسد. خيلي دشنام ميدادند و به مقدسات ما جسارت ميكردند. به مراجع تقليد توهين كرده و ميگفتند علما كجا هستند؟ آنها شما را واداشتند اين طور مظلوم واقع شويد و خودشان خوشگذراني ميكنند.» 17 به نظر ميرسيد نوع توهينها و ضرب و شتم مهاجمين از قبل هماهنگ شده بود، چرا كه در تمامي خاطرات به شكلي واحد از آن هتك حرمتها ياد ميشد. «عمامههاي سياه و سفيد طلبهها را با فندك آتش ميزدند و مانند توپ آتش گرفته به سمت درختان فيضيه پرت ميكردند.» 18
اين اعمال وحشيانه تا غروب ادامه داشت و آمار دقيقي از كشتهها و مجروحان در دست نبود. «شيخ اسماعيل حبيبي را از طبقه دوم به پايين پرت كردند كه چشمان و بدنش به شدت ضرب ديد. آقاي گلساني را نيز پرت كردند كه دست و پايش شكست. علاوه بر اينها بسياري نيز مانند مرحوم قريشي در ضرب و شتم مأمورين مصدوم شدند... عدهاي از طلاب با چوب و سنگ به مقابله پرداختند كه ايادي رژيم اين عده را بيشتر كتك ميزدند. مثلاً آقاي قائمي را وقتي به بيمارستان بردند، آنقدر زده بودند كه بدنش سياه شده بود..» 19 هر كس مشاهدات خود را بيان ميكرد و از احوال مجروحان ميپرسيد. تا آنجا كه خبر رسيد شيخ يونس رودباري به شهادت رسيده است.
در اين بين نگراني عمده بسياري از طلاب، سلامتي آيتالله گلپايگاني بود. در ابتداي وقوع اين حادثه، آيتالله گلپايگاني را به داخل يكي از حجرات ميبرند، اما با كمال تأسف ايشان و همراهان هم از اين توهينها مصون نماندند. بارها كماندوها به حجره استقرار ايشان حمله كردند و توهينهايي صورت گرفت. حجتالاسلام علي حجتي كرماني در اين باره ميگويد: «با پايان يافتن ماجرا از حجره بيرون آمديم. هوا هم تاريك شده بود. به طبقه اول كه رسيديم فهميديم كه آيتالله گلپايگاني در يكي از حجرات هستند،لذا به آنجا رفتيم، عمامه آيتالله گلپايگاني افتاده و لباسهايش نيز خاكي شده بود و حتي داماد ايشان را هم كتك زيادي زده بودند. وقتي اين منظره رقتانگيز را ديدم، بياختيار گريه كردم و به دامان ايشان افتادم كه آقاي صافي مرا بلند كرد و گفت آقا را ناراحت نكنيد!» 20
پس از تاريكي هوا، اوضاع فروكش كرد و طلاب توانستند مصدومان را به خارج از مدرسه منتقل كنند.
اما در مكاني ديگر از قم، دل بزرگ مردي كه طلاب او را پدر خود ميدانستند، غم بار بود. تعداد زيادي از ياران امام خميني به منظور حفاظت، به منزل ايشان آمدند. مجروحان مدرسه فيضيه نيز با سر و وضعي تأسفبار به اين منزل آمده و ماوقع را توضيح ميدادند. «نزديك غروب بود كه زخميها را آوردند به خانه امام، حتي بيرون منزل پر از زخمي شد. امام هم متأثر بودند. فرمودند اينها را به بيمارستان بفرستيد! گفتند بيمارستانها قبول نميكنند، بعضيها را هم كه بستري كرده بوديم، آمدند و بيرون ريختند...! امام فرمودند به دكتر واعظي بگوييد براي اينها فكري بكنند آيتالله دكتر واعظي رئيس بيمارستان فاطمي قم و پزشك مخصوص امام بود. آيتالله دكتر واعظي گفت همه را بياوريد بيمارستان و هر چه تهديد كردند كه نكن! آنها را بيرون كن و ... نپذيرفته بود. البته وي بر اثر همين كار از رياست معزول شد.» 21
شايعه هجوم به منزل امام باعث گرديد كه تدابيري از سوي شاگردان ايشان اتخاذ شود. «در آن شبي كه اين شايعه بود، تعداد زيادي از مردم و طلاب در منزل امام اجتماع كرده بودند. بيروني و اندروني پر از جمعيت بود. امام معمولاً ساعت 11 شام ميخوردند. ايشان آن وقت تنها بودند، چون محروم حاج آقا مصطفي و والده ايشان براي زيارت به كربلا رفته بودند. امام فرمودند چه خبر است؟ سر و صداها زياد است. چرا مردم امشب به خانههايشان نميروند؟ عرض شد شايعهاي است كه امشب نسبت به شما سوء قصد دارند. اين مردم ميگويند بايد از روي جنازههاي ما عبور كنند تا به آقا برسند! امام فرمودند از قول من بگوييد بروند استراحت كنند. من احتياج به حفاظت ندارم. من آمدم به كوچه و پيام آقا را به جمعيت ابلاغ كردم. آنها با صداي بلند گفتند: نميرويم! آمدم خدمت آقا و عرض كردم خودتان كه شنيديد. مردم حاضر نيستند برند. اين جا ديگر خود امام از اندروني آمدند بيرون و به جمعيتي كه داخل اتاقها و حياط بودند گفتند: بفرماييد! برويد منزل استراحت كنيد. برويد منزل. من محافظ نميخواهم.» 22
امام كه از بستن درب منزل خود در شب حادثه جلوگيري نمودند، با ايراد سخناني در آن شب التهاب زده، ضمن افشاي ماهيت شاه، به مردم حاضر اعتماد به نفس دادند و فرمودند: «... ناراحت و نگران نشويد. مضطرب نگرديد، ترس و هراس را از خود دور كنيد. شما پيرو پيشواياني هستيد كه در برابر مصائب و فجايع صبر و استقامت كردند، كه آنچه ما امروز ميبينيم نسبت به آن چيزي نيست. پيشوايان بزرگ ما حوادثي چون روز عاشورا، شب يازدهم محرم را پشت سر گذاشتهاند و در راه دين خدا ديدن چنين مصائبي را تحمل كردهاند. شما امروز چه ميگوييد؟ از چه ميترسيد؟ براي چه مضطربيد؟ عيب است براي كساني كه ادعاي پيروي از حضرت امير(ع) و امام حسين(ع) را دارند، در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه حاكمه خود را ببازند. دستگاه حاكمه با ارتكاب اين جنايت،خود را مفتضح و رسوا ساخت و ماهيت چنگيزي خود را به خوبي نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به اين فاجعه، شكست و نابودي خود را حتمي ساخت. ما پيروز شديم. ما از خدا ميخواستيم كه اين دستگاه ماهيت خود را بروز دهد و خود را رسوا كند...»23
شام غريبان شهادت امام صادق(ع) به واقع يكي از تلخترين شبهاي قم است. براساس دستور دولت، هيچ يك از بيمارستانها مجاز به پذيرش مجروحان نبودند. از اين رو« حركتي در قم به وقوع پيوست كه جالب بود و آن اين بود كه خيلي از اهل قم مجروحين را ميبردند به خانههايشان و اين برخورد عاطفي جالبي بود. در هر محلي، افرادي طلبههاي مجروح فيضيه را آورده بودند در خانهشان پذيرايي ميكردند و آن خانهها فضاي خاصي پيدا كرده بود.» 24 فرداي روز غمبار فيضيه، خبر اين هجوم در همهجاي قم پيچيد. مردم براي ديدن آثار بجامانده فجايع،به مدرسه فيضيه ميآمدند.
«بر روي ديوارهاي فيضيه نوشته شده بود: اي دل بيا به كعبه مقصود روكنيم ـ از كشتگان حوزه قم جستجو كنيم ـ فكر ويران شدن خانه صياد كنيم».25 «پس از اين واقعه، سركوب و وحشت قم را فراگرفت. مأموران رژيم در هر معبري كه طلبهاي را مييافتند، به باد كتك ميگرفتند. حتي منازل مراجع مورد محاصره نسبي قرار گرفت و افرادي كه به منزل امام ميرفتند تفتيش بدني ميشدند.»26 اما حوزه و مراجع نيز واكنش خود را نشان دادند. در گام اول به مدت بيست روز كلاسهاي حوزه را تعطيل كردند. مراجع نجف نيز در حمايت از علماي قم دست به اقدام مشابهي زدند.
هر چند اسدالله علم پس از حادثه فيضيه طي مصاحبهاي اعلام كرد، روحانيوني كه با اصلاحات ارضي مخالفند، با دهقاناني كه به قصد زيارت حضرت معصومه به قم رفته بودند نزاع نمودند كه منجر به قتل يك دهقان شد، لكن عمق فاجعه و علني بودن آن، مانع از تبليغاتي گرديد كه دستگاههاي تبليغاتي رژيم سعي در سانسور كردن حادثه داشتند. شاه تصور ميكرد با دست زدن به چنين جنايتي، مراجع و روحانيت قم ترسيده و صحنه سياست را ترك خواهند كرد و يا خواهد توانست دست كم گروه بزرگي از آنها را به انزوا كشانده و در ميانشان دو دستگي بوجود آورد. همچنين براي ايجاد وحشت و اتمام حجت، رئيس شهرباني را نزد مراجع قم فرستاده و به آنها اخطار نمود كه در صورت اظهار هرگونه مخالفتي كشته خواهد شد و منازلشان را ويران و به نواميشان تجاوز خواهند كرد. ولي امام او را نپذيرفت و از اين تهديدات نهراسيد. «پس از حادثه مدرسه فيضيه، عدهاي از سوي شاه آمده بودند تا با امام ملاقات كنند. اينان به امام گفته بودند ما از طرف اعليحضرت آمدهايم و براي شما پيغامي داريم. امام نيز گفته بود: به همين دليل كه از سوي اعليحضرت آمدهاي شما را نميپذيرم.» 27
با نگاهي دقيق به حركت سياسي و اجتماعي امام در آن برهه، ميتوان به ميزان ذكات و شجاعت امام خميني در تصميمگيريهاي مختلف پيبرد. در واقع طبيعي بود كه حوزه علميه داراي شوك شديدي شود و تا مدت زيادي نتواند از حيرت آن واقعه به درآيد؛ اما تصميمات خميني كبير منشأ الهي داشت. در خاطرات مرحوم شهيد عراقي آمده است: «دستور داده بودند تاكسيها، طلبهها و روحانيون را سوار نكنند. رئيس شهرباني رانندههاي تاكسي را جمع كرده و برايشان گفته بود: اگر اينها را سوار كنيد با شما چهها خواهم كرد! هنوز صحبتش تمام نشده بودكه به او ميگويند آقاي خميني شما را خواسته است. از آنجا ميآيد خدمت امام، ايشان ميگويند كه چنين چيزي شنيدهام تو اين دستور را دادهاي؟ اگر اينجور باشد الان تلفن ميكنم از تهران صد تا سواري بيايد افتخاراً طلبهها را سوار كنند و اين طرف و آن طرف ببرند. او آشفته ميشود و ميگويند: خلاف به عرضتان رساندهاند. آقا ميگويد: خلاصه، اگر تا ظهر به من گزارش دهند كه چنين چيزي وجود دارد، من اين كار را ميكنم. رئيس شهرباني بلند ميشود و دوباره رانندههاي تاكسي را جمع ميكند، حرفهاي صبحش را پس ميگيرد و ميگويد: من تغيير عقيده دادم، طلبهها را سوار كنيد!!!»28
بازتاب فاجعه فيضيه
در كنار صدور اعلاميه جمعي از طلاب با عنوان «حكومت وحشت و ترور با روحانيت قم چه كرد» سيل تلگرافهاي تسليت از نقاط مختلف كشور سرازير شد. انتشار اين پيامها و پاسخهاي آنها بهترين آزار تبليغي براي تشريح فجايع آن روز بود. وعاظ و مداحان به سرعت صحنههاي دلخراش مدرسه فيضيه را در قالب روضه اي تدوين و آن را بر منابر و مجالس ميخواندند. واعظ شهير مرحوم فلسفي نقل ميكند: «عمق فاجعه فيضيه تا آنجا بود كه وقتي در مجالس نام فيضيه برده ميشد،صداي شيون و گريه مستمعين بلند ميشد.» 29
شاه دوستي يعني غارتگري
امام در فرجام اعلاميه خود ضمن استيضاح نمودن اسدالله علم و ترسيم اقدامات غير قانوني رژيم از زمان رفراندوم شاه تا فاجعه مدرسه فيضيه، فرمودند: «من اكنون قلب خود را براي سرنيزههاي مأمورين شما حاضر كردهام، ولي براي قبول زورگوييها و خضوع در برابر جباريهاي شما حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبي بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را بر ملا ميكنم.» 31
اگر چه ساير علما و مراجع با ادبيات مختلفي اين فاجعه را محكوم كرده بودند، اما اعلاميه امام از اهميت خاصي برخوردار بود و نفسي مسيحايي در جان انقلابيون بهت زده دميد. آيتالله گرامي ميگويد: امام با صدور اين اعلاميه به جو پرالتهاب آن روز خاتمه داد. وقتي ما اعلاميه امام را بر در و ديوار قم ديديم، مبهوت اين همه شجاعت و عظمت روحي ايشان شديم. انگار كه جان ميگرفتيم.» 32 خاطره حجتالاسلام علي حجتي كرماني نيز در اين باره جالب است: «وقتي فاجعه فيضيه واضع شد، در تمام اذهان اين فكر به وجود آمد كه ديگر نميشود با دستگاه در افتاد، ميزنند و ميكشند. در چنين شرايطي بود كه ناگهان اعلاميه تاريخي امام منتشر شد. وقتي اين اعلاميه به دستمان رسيد و آن را خواندم، هنوز تمام نكرده بودم كه گريهام گرفت و اين، گريه شوق بود. احساس كرديم كه كه ديگر دوران ذلت روحانيت تمام شده است و دوران عزت و آقايي فرا رسيده است.» 33
نقشآفريني امام خميني به عنوان رهبري هوشمند، شجاع و مدبر باعث گرديد كه به عنوان يكي از مراجع در بين مردم و رهبري انقلابي ميان خواص مطرح شوند. ميتوان نتيجه گرفت كه فاجعه حمله به مدرسه فيضيه بر خلاف شاه كه تصور ميكرد باعث سركوبي روحانيت و قيام مردم ميشود، عامل تثبيت تفكر سياسي امام درجامعه شد.
حجتالاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني معتقد است: «امام از حادثه حمله به فيضيه خيلي خوب استفاده كردند. آن چيزي كه رژيم ميخواست، درست برعكس شد. رژيم پيش خود فكر ميكرد كه مردم از روحانيت دست ميكشند و كسي جرأت حرف زدن ندارد. همين جا بود كه امام قدم پيش گذاشت و شاه را مورد حمله قرار دادند.» 34
در تقويم سياسي سال، 1342 جريان دعوت علماي نجف از مراجع قم، حوادث پيرامون چهلم فاجعه مدرسه فيضيه، سربازگيري طلاب، تبعيد امام و ... وجود دارد كه بايد در جاي خود به تفصيل بدانها پرداخت.
... و اما بيش از چهل سال از فاجعه مدرسه فيضيه ميگذرد و اين مدرسه اينك با تمام افتخار در روز شهادت رئيس مذهب جعفري امام صادق(ع)، ميزبان سربازان آن حضرت است.
منابع تحقیق :
1. خاطرات آيتالله طاهري خرمآبادي.
2. زندگينامه سياسي امام خميني، ص 3.
3. صحيفه نور،ج1، ص 137.
4. خاطرات حجتالاسلام فاكر.
5. صحيفه نور،ج1، ص 156.
6. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني(ره)، ج1، ص 58.
7. اسناد انقلاب اسلامي، ج2، ص 56.
8. تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد،ج1، ص 557.
9. نهضت روحانيون ايران/ علي دواني.
10. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم
11. خاطرات آيتالله گرامي.
12. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ج2، ص 175.
13. گفت و گوي نگارنده با فرزند آيتالله گلپايگاني.
14. خاطرات 12 خرداد، دفتر پنجم، ص 26.
15. سايت مؤسسه تاريخ معاصر، گفت و گو با محمدجعفر هرندي.
16. همان
17. خاطرات آيتالله گرامي.
18. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ص 82.
19. همان.
20. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ص 187.
21. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ص 201.
22. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ج 2، ص 202.
23. بررسي تحليلي از نهضت امام خميني،ج1، ص 358.
24. خاطرات حجتالاسلام معاديخواه.
25. خاطرات آيتالله صالحي مازندراني.
26. تاريخ 15خرداد، ص 199.
27. خاطرات حجتالاسلام مؤيدي.
28. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ص 201.
29. خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، ص 254.
30. صحيفه نور،ج1، ص 177.
31. همان.
32. خاطرات آيتالله گرامي.
33. خاطرات حجتالاسلام حجتي كرماني
34. تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ص 198.
/س