قبرستان تخت فولاد در اصفهان (1)
نويسنده: سید مصلح الدین مهدوی
بعد از قبرستان وادی السلام درنجف اشرف وسایر گورستانهای اعتاب مقدسه و همچنین گورستان قدیمی قم و مقبره شیخان باید قبرستان تخت فولاد را شریفترین و ارجمند ترین و متبركترین مقابر و گورستانهای ایران بلكه عموم شهرهای شیعه نشین محسوب داشت .
ازاينروباید در حفظ و نگهداری این آثار كوشید و آنها را از محو و فراموشی در امان داشت . در سال 1328 ه .ش. نویسنده ،كتاب مختصر و مفید « تذكره القبور» تالیف علامه جلیل القدر مرحوم مولی عبدالكریم گزی را با حواشی و ملحقات منتشر کرد كه خوشبختانه مورد توجه و عنایب بزرگان علم و دانش و همچنین مومنین و مقدسین قرار گرفت ازهمان تاریخ عده ای از اهل فضل و كمال پیشنهاد كردند كه :
اگر جزوه ای شامل اسامی تكایای تخت فولاد و ذكر نام بزرگان مدفون در آنها و همچنین تاریخچه مختصری از این گورستان نوشته می شد وبه چاپ می رسید راهنمای اهل تحقیق و مطالعه و دلیل و گره گشای مقدسین برای درك فیض زیارت قبور می گردید .
كتاب رجال اصفهان یا تذكره القبور اگر چه ظاهراً كتاب كوچكی است اما شامل اسامی قریب ششصد نفر از بزرگان علماء ، شعراء ، فلاسفه ، حكماء، عرفاء و صوفیان و هنرمندان و خلاصه نمونه مختصری از رجال و مردان نامی اصفهانی در طول قرون و اعصار می باشد .
نویسنده در سال 1348 ه. ش. كتاب « دانشمندان و بزرگان اصفهان »را تالیف ومنتشر ساخت و چون اساس و مبنای كتاب بر پایه تالیف قبلی بود نام دیگر آنرا هم تذكره القبور نهاد . این كتاب نیر مورد توجه و عنایت اهل مطالعه و تحقیق قرار گرفت و تقاضای فضلاء اصفهان بخصوص در موضوع تهیه مقاله یا كتابی كه در حقیقت شناسنامه تخت فولاد باشد تجدید شد .
گورستانها یكی از مبانی تاریخ هر ملت و شهر می باشند .تاریخ علمی و ادبی هرناحیه ای را می توان بطور اجمال از مقابر آن شهر بدست آورد . اگر قبور علماء ادباء، حكماء و شعرا و دیگر مشاهیر علمی از بین رفت دیگر آثار آنان نیز خواه ناخواه از بین رفتنی است مگر اندكی از مولفات آنها . اگر به یكنفر اصفهانی گفته شود : ابن مسكویه ای كه او را اصفهانی میدانی و در شهر تو از دنیا رفت در كجا بخاك سپرده شد یا حافظ ابونعیم با آنهمه اهمیت كه در كتب تاریخ وحدیث برای او نقل شده قبرش كجاست و ده ها بلكه صدها عالم دیگر چه جواب خواهد داد؟
آل خجند و آل صاعد دو خاندان روحانی و متنفذ اصفهان كه تقریبا مدت چهار قرن مركز علمی و قدرت سیاسی اصفهان بلكه نیمی از ایران به دست آنها بود قبورشان كجاست باید بگوئیم كه در قبرستان طوقچی و قبرستان شاه میر حمزه بود كه به مرور زمان ویران شده و زمینهای آنرا بصورتهای گوناگون در آورده اند ، اگر فرض شود كه اینها سنی بودند ، پس آل تركه كه شیعه بودند چرا مقابرشان را خراب كردید و . . . جواب همه این پرسشها جز شرمندگی و سرافكندگی چیزی نیست .
باید متوجه باشیم كه كاری نكنیم كه یك قرن دیگر اعقاب ما مردم این زمان را بجهت عدم توجه به آثار گذشتگان و افتخارات آنها مورد سرزنش و نفرین قرار دهند .
در این جا ممكن است برای عده ای این پرسش بنظر برسد كه : حفظ آثار و قبور گذشتگان چه لزومی دارد و آیا این عمل خلاف دستورات اسلام نیست مگر نگفته اند كه اگر قبری خراب شد تجدید ساختمان نكنید (غیر از قبور علماء و بزرگان دین ) و. . .
در جواب آنها گوئیم كه این همه دستورات بخاطر آنست كه ملت مسلمان « مرده پرست » نباشد اما باید دوستدار علم و عالم باشد احترام به قبور علماء و زیارت آنان مرده پرستی نبوده بلكه احترام به مقام علم و دانش است مثلاً به زیارت قبر علامه مجلسی( رضوان الله علیه) می رویم و جهت شادي روح آن عالم خدمتگزار فاتحه می خوانیم بخاطر علم او بخاطر خدماتی كه به عالم اسلام و شیعه انجام داده به جهت قدردانی از یك عالم حقیقی . زیارت قبور جهت تنبیه و بیداری وعبرت است . از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده كه فرمودند : « زورو القبور فانها تذكر كم الاخره » (نهج الفصاحه ـ ذكر اخبار اصفهان ) در اینجا بی مناسبت نیست چند بیت از قصیده ای كه ادیب سخن سنج نكته پرداز آقای فضل الله اعتمادی متخلص به برنا كه در رثاء جوان دانشمندان مرحوم دكتر مهندس بیژن نوربهشت فرزند سرتیپ نور بهشت اصفهانی (1315 ـ 1342 خورشیدی ) سروده است را جهت تنبه و تذكر یاد آور شوم .
نیست این پهن دشت گیتی جز كشتزاری برای بذر افكن
گیر عبرت زرفتن دگران كه رسد زود نوبت تو و من
تا بهم چشم برزنی گذرد عمر چون آفتاب از روزن
عمر شمع است و مرگ همچون باد شمع را باد كی نهد روشن
نكته ای گویمت زشیخ اجل كه مضامین اوست زیب سخن
اجل است آفتاب و عمر چو برف كی بود ز آفتاب برف را ایمن
بعد از مشاهده این اوضاع و خراب شدن تخت فولاد و متروك ماندن آنجا و در نتیجه از بین رفتن آن لزوم تهیه رساله ای در معرفی مدفونین در این گورستان و ذكر تاریخچه اجمالی و مختصر آن ضروری بلكه واجب اخلاقی به نظر می رسد ، ضمناً عده ای از دوستان نیز در این باره اشاره ای فرمودند وتقاضای مومنین نیز موجب تشویق و ترغیب نویسنده شده كه رساله ای به نام لسان الارض و مزار تخت فولاد بنویسم و آنچه را در این باره شنیده و خوانده و دیده ام جمع آوری كرده تقدیم محضر ارباب دانش و كمال گردانم و از همگان بخواهم كه مرا در تكمیل آن یاری دهند و از نواقص و معایب آن چشم بپوشند .
این قسمت در حال حاضر شامل مباحث زیر است :
1. وجه تسمیه (علت نامگذاری)
2. تخت فولاد قبل از اسلام .
3. دوره دیالمه و آل زیار.
اكنون بیاری خداوند تبارك و تعالی شروع در شرح مطالب یاد شده می كنیم و از ذات مقدس حضرت احدیت جل جلاله توقیق در انجام آن را می طلبیم و من الله التوفیق و علیه التكلان .
لسان الارض ـ تخت فولاد ـ مزار بابا ركن الدین .
1- حافظ ابونعیم اصفهانی (احمد بن عبدالله بن اسحق بن موسی بن مهران متولد در 330 یا 336 و متوفی در یكشنبه 21 محرم الحرام سال 430 مدفون در قبرستان آب بخشان كه در زمان حاضر به میدان شهداء معروفست ) محدث جلیل القدر مولف كتب و رسائل عدیده از آنجمله : حلیه الاولیاء و مانزل من القرآن فی امیر المومنین علیه السلام و اربعین در حالات حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و كتاب ذكر المهدی (علیه السلام) و غیره در كتاب ذكر اخبار اصفهان (ص 41 جلد یكم ) می نویسد: حدثناابو جعفر محمد بن احمد بن عمروالطهرانی المودب حدثنا عمر بن احمد السامری الخزاز حدثنا احمد بن الحسن الواسطی حدثنا احمد بن محمد بن غالب غلام الخلیل حدثنا هذبه ابن خالد حدثنا حمد (حامد) بن سلمه فی قول الله عزوجل قال: لما قال للسموات و الارض :« ائتیا طوعاً او كرهاً قالتا طائعین » اجابه ارض اصبهان فم الارض و لسانها .
یعنی : گاهی كه حق جل وعلا خطاب به آسمانها و زمین فرمود: به میل یا به كراهت بیائید در جواب گفتند آمدیم از روی فرمانبرداری (ومیل) آیه : 11 سوره فصلت .
ما فروخی اصفهانی (مفضل بن سعد بن الحسین الاصفهانی ) در كتاب :« محاسن اصفهان » در باره اصفهان مولد و منشاء خود پس از ذكر حدیث مروی از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كه فرمودند : « حب الوطن من طیب المولد » حدیث خطاب خداوند تبارك و تعالی را به آسمانها و زمین نقل می كند (ص 5 مقدمه مولف ) .
حسین بن محمد بن ابی الرضا آوی اصفهانی از فضلاء و نویسندگان بزرگ قرن هشتم در كتاب : ترجمه محاسن اصفهان (ص 79 ) داستان جواب گفتن زمین اصفهان را از قول حافظ ابونعیم نقل می كند :
مرحوم آقا محمد مهدی ارباب اصفهانی (فرزند حاج محمد رضا فرزند حاج محمد كاظم بن میرزا كوچك بن میرزا ابو تراب میرزا محسن بن حاج میرزا جواد بن حاج ملا مومن اصفهانی متوفی به سال 1314 مدفون در قبرستان آب بخشان اصفهان كه خراب و تسطیح شده و اراضی آنجا را فروخته اند و چند موسسه دولتی نیز در آنجا ایجاد كرده اند . دركتاب « نصف جهان فی تعریف الاصفهان » گوید: « از جمله امكنه معروف تخت فولاد بقعه مشهور به لسان الارض است كه در آن قبریست می گویند قبر شعیای پیغمیر است و بین الانام معروف است كه این محل جواب انبیای طائعین را گفت و در این باب حدیثی گفته و نقل كرده اند . پس از این بیان گفتار ما فروخی را در كتاب محاسن اصفهان نقل می كند .»
2- مرحوم مولی عبدالكریم گزی در تذكره القبور (ص 44 رجال اصفهان ) می نویسد : گویند حضرت امام حسن (علیه السلام) كه به اصفهان آمد این زمین با او تكلم كرده كه یهود جادو می كنند پس آن حضرت تختی از فولاد ساخته و در آن منزل كرد كه جادو در آن اثر نكند و به این مناسبت این قبرستان را تخت فولاد می گویند (همچنین لسان الارض به قسمتی از آن گفته شده است ) ولی آمدن آن حضرت به اصفهان محل تامل است اگر چه بعضی از علماء ورود حضرت را به كهنگ(بروزن نهنگ)كه ازدهات اصفهان است وغیر آن را نقل نموده اند.
« آنچه گویند در تشریف آوردن حضرت مجتبی (علیه السلام )به اصفهان این زمین سخن گفته مدركی نیافته ام فقط در كامل ابن اثیر به سال 31 تشریف آوردن حضرت مجتبی بلكه حضرت سیدالشهداء (علیهما السلام) را كه آنهم بسیار مورد تعجب و تامل است با عبدالله بن عباس و عبدالله بن زیبر به خلافت عثمان در لشكری كه برای فتح جرجان و استر آباد میرفتند نوشته حال از اصفهان گذشته باشند یا از طرف اردستان و كهنگ رفته اند یا از نهاوند به قم یا قزوین خدا داناست » (انتهی محل الحاجه )
مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ (ص 173 چاپ اسلامیه ) می نویسد : در تاریخ روضه الاحباب مسطور است كه در سفر جرجان حسنین (علیهما السلام) باتفاق سعید بن العاص بودند . در تاریخ مازندران و در كتاب روضه الصفا و حبیب السیر بدین قصه اشاراتی رفته و این جمله سند بر روضه الاحباب می برند و صاحب روضه الاحباب در این سخن منفرد است و این سخن از وی معتبر نیست.
دانشمند محترم جناب آقای حاج آقا حسین عماد زاده اصفهانی در كتاب زندگانی حضرت مجتبی (علیه السلام) در ضمن شرح مسافرتهای آن حضرت بنقل از تاریخ فتوحات اسلامی (ص 175) می نویسد : حضرت در جنگهای اسلامی و فتوحات زمان عمر وعثمان شركت داشت . . . بطوری كه می نویسند در سال 26 و 28 در جنگهای ایران فرماندهی داشت و در سال 30 در جنگ طبرستان شركت فرمود (ص 365 زندگانی حضرت مجتبی علیه السلام )
حافظ ابونعیم اصفهانی دركتاب « ذكر اخباراصفهان »جائیكه از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) كه به اصفهان آمده اند یاد می كند گوید :از جمله آنهاست : ریحانه رسول خدا حسن بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) . . . شبیه رسول الله (صلی الله علیه وآله) . . . در حال عبور جهت جنگ جرجان داخل اصفهان گردید .
مرحوم عباسی بهشتیان هم در كتاب : «بخشی از گنجینه آثار ملی » در وجه تسمیه لسان الارض (ص 74) شرحی نوشته كه از نظر علمی ارزشی ندارد و طالبان می توانند به آن كتاب مراجعه نمایند .
1- سابقاً از قول مرحوم مولی عبدالكریم گزی درتذكره القبور راجع به نام لسان الارض شرح نوشتیم كه :گفته می شود كه حضرت مجتبی (علیه السلام) جهت رفع آثار جادوی یهود اصفهان تختی از فولاد تهیه فرمومد و در این محل بر روی آن نشست . این سخن همانند گفتار مرحوم بهشتیان هیچگونه ارزش نداشته و فقط پنداری عامیانه بیش نیست .
2- مرحوم حاج میرزا حسن خان جابری انصاری در تاریخ اصفهان وری (ص 93 قسمت پائین صفحه ) در ضمن وقایع سال 407 ه.ق. می نویسد :
« در ری پسر پولاد از اتباع بویهیان یاغی شده و بمدد منوچهرین قابوس وی را حصار داده و آنها را ناچار كرد تولیت اصفهان را به او دادند و تخت پولاد منسوب به پدر اوست كه دلیری رشید بود و تختی سنگی ساخته بر او نشسته و تا زمان پدر مولف آن تخت سنگی بود . كشتی گیران از زمان معتمد در آن نقطه كشتی میگرفتند وچون دیگر مبانی اتباع ظل السلطان آنرا از میان بردند . یعنی تخت را شكستند لكن محل او معلوم و معین است » .
محل این سنگ و قبر وفولاد در قسمت غربی غسالخانه قرار داشت ، كه متاسفانه سال قبل یعنی سال 1407 خراب كردند و قصد ایجاد و ساختن میدان میوه در آن محل را دارند در صورتیكه در سال 1404 شهرداری اصفهان از عده ای از مطلعین و دانشمندان برای برنامه ریزی در كار تخت فولاد دعوتی نمود كه در آن نماینده مرحوم آیت الله خادمی نیز شركت داشت نویسنده نیز در آن جلسه حضور داشتم پس از مطالبی كه جناب آقای شهردار و آقاری پوریای ولی اظهار كردند و مطالبی كه شهردارآن وقت ناحیه 6 كه با كلیه اصول و قواعد مخالف بود و فقط و فقط بخرابی و انهدام و محو آثار تخت فولاد می اندیشید گفته شد و پس از مطالبی كه دانشمند بزرگوار جناب آقای دكتر محمد مهریار ودیگران اظهار داشتند قرار شد كه :
1- هیئتی بنام : « هیئت امناء تخت فولاد» از افرادی ذی صلاحیت و آشنا بتاریخ علمی و اجتماعی اصفهان وعده ای ازمردم خوشنام و خدمتگزار انتخاب شود كه كلیه كارها زیر نظر آنان انجام گیرد.
2- محدوده تخت فولاد از چهار طرف معین شد و قرار شد كه در آن قسمت دیگر اجازه ساختن خانه و مغازه وغیره داده نشود و حتی المقدور افرادی كه در آنجا ملكیتی دارند املاك آنها باز خرید شده و ضمیمه تخت فولاد گردد .
3- نسبت به تكایا و بقاع و قبور تا تعیین هیئت امناء و تشخیص و نظرات آنان هیچگونه اقدامی نشود.
متاسفانه این جلسه مانند بسیاری از جلسات كه :«نشستند و گفتند و برخاستند» عمل شد و هیچ اثر مثبتی از آن گرفته نشد و جناب شهردار محترم با عده ای مشورت كردندوبر خلاف نظرات آنها عمل فرمودند و مهمتر از همه آنكه مرتب می گویند : ما با قبور كاری نداریم نمیدانیم مقصودشان از كار داشتن چیست ؟ دیگر غیر از خراب كردن و سنگ و آجر آنها را بغنیمت بردن چه می تواند بكنند . آیا هنوز هم فكری دارند خداوند عاقبت زنده و مرده مارا حفظ كند .
4- شاردن سیاح معروف فرانسوی در سفرنامه خود (ص 77 ترجمه محمد عباسی قسمت اصفهان ) پس از شرحی كه راجع به مقبره اللهوردیخان (اللهوردی بیك ) و محمد علی می نویسد گوید:
« درماورای آنها ناحیه تخت فولاد واقع شده است كه به مناسبت سكونت سردار بزرگی در آنجا كه به واسطه پیروزیهایش « پولاد بازو» لقب داشته چنین نامیده شده است .»
درباره مقابر این شهر همینقدر می دانیم كه هر محله ای از محلات اصفهان برای خود گورستان مخصوص داشته و بزرگی و كوچكی این گورستانها مربوط به اهمیت آن محله ای بوده كه گورستان مربوط به آنجا بوده است .
این وضع تقریباً تا حدود یكصد سال قبل ادامه داشته است از آن تاریخ به بعد بتدریج مقابر داخلی شهر یكی پس از دیگری متروك و مهجور و خراب شده تا این اواخر كه قبرستان تخت فولاد گورستان منحصر بفرد اصفهان گردید .
در این پنجاه ساله اخیر ما خود شاهد و ناظر بودیم كه شهرداریها بعناوین مختلف بسیاری از این گورستانها را از بین بردند و هیچ اثری از آنها باقی نگذاشتند و چون شهرداری خود را وارث همه مردم در طول تاریخ می داند قبور آنها را نیز ملك خود انگاشته قسمتی را به ادارات دولتی از: آموزش و پرورش و یا بهداری واگذار كرده كه در آنجا بنای مدرسه ودبیرستان و بیمارستان و هنرستان و بهداری و غیره نمودند و قسمتی از آنها را نیز فروخته و مردم لاابالی و بی همه چیز در آنجا خانه و مغازه بنا كردند .
برای نمونه ازچند گورستان یاد می كنیم :
1- مزار آب بخشان كه در هزار سال قبل آنجا را «مردبان » می گفتند و اكنون محله مجاور آنرا مورنان كه تصحیف مردیان است می خوانند و قبر حافظ ابونعیم اصفهانی در آنجا بوده است كه اكنون اثری از آن باقی نیست نویسنده در كتاب رجال اصفهان اسامی عده ای از علماء مدفون در آنجا را بشرح نوشته ام (بنقل از حواشی حضرت آیت اله العظمی آقای حاچ سید شهاب الدین مرعشی نجفی )
2- گورستان چملان یا سنبلان كه مربوط به قبل از اسلام و بعد از آن بوده و آنرا در حدود سال 1310 ه.ش. خراب كردند .
3- گورستان ستی فاطمه در محله چهار سوق شیرازیها از مقابر معتبر در دوران صفوی تا این اواخر قسمتی از آن باقی بود كه در چند سال اخیر آنرا نیز از بین بردند .
4- گورستان شاه میرحمزه از مقابر كهن مربوط بخاندان خجندی كه در سال 1363 ه.ش. خراب شده قسمتی به خانه و مغازه و خیابان و دانشسرای كشاورزی تبدیل شد.
5- گورستان طوقچی از مقابر كهن مربوط به خاندان صاعدیان كه آنجا را نیز شهرداری خراب كرده و دبیرستان هاتف و غیره در آنجا ساخته شده است .
6- گورستان گلستانه مربوط بسادات جلیل گلستانه و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) واقع در بیرون دروازه احمد آباد كه تا حدود چند سال قبل باقی بود و شهرداری آنجا را خراب و تسطیح نمود و عمارت شیرخوارگاه در آن قبرستان ساخته شده است .
اینها چند نمونه بود و اگر بخواهیم نام تمام گورستانها را ذكر كنیم مطلب بدرازا می كشد و همینقدر گوئیم كه عامل اصلی در این خرابیها دولت وقت بوده است و شهرداریها و عده ای از مردم سودجو و فرصت طلب .
مردم مسلمان بچشم خود می دیدند كه قبور پدرانشان راخراب می كنند لكن قدرت مخالفت نداشتند و جائی و موسسه ای كه به شكایت آنها گوش دهد وجود نداشت همه سرنگونی و نابودی دولت و آمرین آنها را از خدا می خواستند .
مقدمات انقلاب اسلامی بدست روحانیت ورهبری و هدایت علماء بزرگوار فراهم شد مردم متوجه شدند كه تنها راه وصول به مقاصد عالیه و تجدید حیات اجتماعی اسلام و برآورده شدن هزاران امید و آرزو كه یكی از آنها حفظ و نگهداری قبور پدرانشان وعلماء و بزرگان بود تقویت انقلاب است والحق در این راه خوب فهمیده بودند. در دوران گذشته صدها قانون خلاف اسلام وضع كردند و بزور بر مردم تحمیل نمودند . انقلاب اسلامی بود كه می توانست همه نادرستیها را اصلاح كند و فسادها را بصلاح بر گرداند.
شكر خدای را كه انقلاب اسلامی به ثمر رسید و اوضاع حكومت دگرگون گردید رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی تبدیل شد . اكنون موقع آن رسیده است كه آرزوهای ملت یكی پس از دیگری طبق موازین شرعی برآورده شودبسیاری از آنها صورت عمل بخود گرفت . درب مراكز فسادبسته شد از منكرات جلوگیری شد و. . .
وقت آن رسید كه به اوضاع گورستانها نیز سروسامانی داده شود. گفتند محیط تخت فولاد دیگر مناسب دفن اموات نیست زیرا از چهار طرف مردم در آنجا خانه ساخته اند و بودن گورستان مخالف اصول بهداشت است . گفتند محیط كثیف و آلوده است و باید در نظافت آن كوشید و از انگونه حرفهای صحیح اما همه اینها مصداق ضرب المثل معروف بود كه : «كلمه حق یرادبها الباطل » آنها كه این سخنان را می گویند و می گفتند در زیر لفافه عبارات شیرین نیتی فاسد وقصدی شیطانی داشته و دارند . آنها برخلاف عموم مسلمانها كه برای گذشتگانشان احترام قائلند فكر می كنند شاید ازافكار فرقه گمراه وهابی ها الهام میگیرند كه در حجاز همه قبور را با خاك یكسان كردند . قصد ادامه سخن نداریم همینقدر گوئیم : «شقشقه هدرت ثم قرت » گاه می شود كه انسان تحت تاثیر عواطف قرار گرفته و قلم و زبان باختیار خود می نویسد می گوید .
برگردیم به مطلب :
در قرنهای پنجم تا نهم مزار تخت فولاد یكی از جایگاههای عباد و ریاضت بوده و عرفاء و صوفیه و مرتاضین و عبادو زهاد در آنجا برای خود عبادت خانه ها ساخته بودند و در آنها شب وروز به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بودند .در بعضی از كتابها دیده شد كه تعداد این زوایا و تكیه ها در عهد صفویه قریب چهار صد عدد بوده است كه عموماً در فتنه افغان و بعد از آن خراب « بابا ركن الدین » عارف و صوفی معروف می باشد. نامش ركن الدین مسعود بن عبدالله انصاری بیضاوی وفاتش در روز یكشنبه 26 ربیع الاول سال 769 ه.ق. شرح حالش همچون دیگر باباها مجهول است همینقدر معلوم است كه مورد توجه و عنایت علماء بزرگ همچون جناب شیخ بهائی و مولی محمد تقی مجلسی و حاجی كلباسی بوده است .
باباركن الدین ظاهراً در زاویه عبادت خویش مدفون گردیده (شرح تكیه و گنبد آن بعداً نوشته می شود ) پس از وفات باباركن الدین در این محل آنجا را گاه تخت فولاد گاه مزار باباركن الدین می گفتند .
میرزا طاهر نصر آبادی درتذكره الشعراء خود (ص 153 )در شرح حال میرابوالقاسم فندرسكی پس از شرحی كه درباره او می گوید :
« مرقد پرفتوحش در مزار قطب العارفین باباركن الدین است واقع در اصفهان »
شاردن در سفرنامه خود (ص 69 ترجمه آقای محمد عباسی قسمت اصفهان )در تحت عنوان «شاه عباس كبیر بانی مزار باباركن الدین و شمه ای از تاریخچه آن » باباركن الدین می نویسد :
« نام باباركن كه به این پل (مقصود پل خواجو می باشد كه در آن زمان آن را پل باباركن الدین نیز می گفته اند) یكی از بزرگترین و مشهورترین گورستانهای اصفهان می باشد و بمناسبت دفن یك درویشی شهیر پارسای باستانی در یك مزار زیبای مرمری كه در گورستان مزبور بنا گشته چنین نامیده شده است» استاد بزرگوار جناب آقای عریضی در ترجمه این قسمت از كتاب (ص 148) می نویسد:
«نام بابا ركن الدین را كه به این پل نهاده اند از نام قبرستانی به این اسم اقتباس شده است كه بزرگترین و مشهورترین قبرستانهای اصفهانست و درویش مشهور پارسائی كه همین نام را داشته وقبر مجللی از سنگ مرمر دارد در آن مدفونست » .
خاتون آبادی در كتاب : «وقایع السنین و الاعوام» در ضمن وقایع سال 1116 می نویسد:
«فوت فاضل عالم عامل مجتهد عم امجد میر اسماعیل اشهیر بخاتون آبادی روز چهارشنبه چهارم ربیع الثانی سنه هزارویكصد و شانزده دفن او در مقبره ای كه خود ساخته بودند در قبرستان باباركن الدین و مشتمل برگنبدی است و هفت حجره و هفت نفر طالب علم در آنجا سكنی دارند» (ص 555 وقایع السنین)
در قرون اولیه علاوه بر آنكه لفظ پولاد را برخی از اشخاص صفت قرار داده و گفته اند : پولاد بازو. . . نام خاص نیز بوده است همچون پولاد دیلمی كه تخت فولاد منسوب به او است .
فولاد ستون (یا فلادستون ) آخرین پادشاه آل بویه : ابومنصور فرزند ابوكالیجار مرزبان بن سلطان الدوله دیلمی كه پس از مرگ پدر در 14 جمادی الاولی سال 440 در شیراز به تخت سلطنت و حكومت نشست و تا سال 447 سلطنت كرده و بشرحی كه در كتب تواریخ مسطور است در این تاریخ گرفتار گردیده و در سال 448 وفات یافت ( حبیب السیر ـ روضه الصفا ـ ریحانه الادب (ص 331 ششم ) و دیالمه و غزنویان تالیف عباس پرویز و كتاب : آثار الشیعه الامامیه جلد سلاطین (ص 31 جلد سوم ) .
ادامه دارد ....
/خ
ازاينروباید در حفظ و نگهداری این آثار كوشید و آنها را از محو و فراموشی در امان داشت . در سال 1328 ه .ش. نویسنده ،كتاب مختصر و مفید « تذكره القبور» تالیف علامه جلیل القدر مرحوم مولی عبدالكریم گزی را با حواشی و ملحقات منتشر کرد كه خوشبختانه مورد توجه و عنایب بزرگان علم و دانش و همچنین مومنین و مقدسین قرار گرفت ازهمان تاریخ عده ای از اهل فضل و كمال پیشنهاد كردند كه :
اگر جزوه ای شامل اسامی تكایای تخت فولاد و ذكر نام بزرگان مدفون در آنها و همچنین تاریخچه مختصری از این گورستان نوشته می شد وبه چاپ می رسید راهنمای اهل تحقیق و مطالعه و دلیل و گره گشای مقدسین برای درك فیض زیارت قبور می گردید .
كتاب رجال اصفهان یا تذكره القبور اگر چه ظاهراً كتاب كوچكی است اما شامل اسامی قریب ششصد نفر از بزرگان علماء ، شعراء ، فلاسفه ، حكماء، عرفاء و صوفیان و هنرمندان و خلاصه نمونه مختصری از رجال و مردان نامی اصفهانی در طول قرون و اعصار می باشد .
نویسنده در سال 1348 ه. ش. كتاب « دانشمندان و بزرگان اصفهان »را تالیف ومنتشر ساخت و چون اساس و مبنای كتاب بر پایه تالیف قبلی بود نام دیگر آنرا هم تذكره القبور نهاد . این كتاب نیر مورد توجه و عنایت اهل مطالعه و تحقیق قرار گرفت و تقاضای فضلاء اصفهان بخصوص در موضوع تهیه مقاله یا كتابی كه در حقیقت شناسنامه تخت فولاد باشد تجدید شد .
گورستانها یكی از مبانی تاریخ هر ملت و شهر می باشند .تاریخ علمی و ادبی هرناحیه ای را می توان بطور اجمال از مقابر آن شهر بدست آورد . اگر قبور علماء ادباء، حكماء و شعرا و دیگر مشاهیر علمی از بین رفت دیگر آثار آنان نیز خواه ناخواه از بین رفتنی است مگر اندكی از مولفات آنها . اگر به یكنفر اصفهانی گفته شود : ابن مسكویه ای كه او را اصفهانی میدانی و در شهر تو از دنیا رفت در كجا بخاك سپرده شد یا حافظ ابونعیم با آنهمه اهمیت كه در كتب تاریخ وحدیث برای او نقل شده قبرش كجاست و ده ها بلكه صدها عالم دیگر چه جواب خواهد داد؟
آل خجند و آل صاعد دو خاندان روحانی و متنفذ اصفهان كه تقریبا مدت چهار قرن مركز علمی و قدرت سیاسی اصفهان بلكه نیمی از ایران به دست آنها بود قبورشان كجاست باید بگوئیم كه در قبرستان طوقچی و قبرستان شاه میر حمزه بود كه به مرور زمان ویران شده و زمینهای آنرا بصورتهای گوناگون در آورده اند ، اگر فرض شود كه اینها سنی بودند ، پس آل تركه كه شیعه بودند چرا مقابرشان را خراب كردید و . . . جواب همه این پرسشها جز شرمندگی و سرافكندگی چیزی نیست .
باید متوجه باشیم كه كاری نكنیم كه یك قرن دیگر اعقاب ما مردم این زمان را بجهت عدم توجه به آثار گذشتگان و افتخارات آنها مورد سرزنش و نفرین قرار دهند .
در این جا ممكن است برای عده ای این پرسش بنظر برسد كه : حفظ آثار و قبور گذشتگان چه لزومی دارد و آیا این عمل خلاف دستورات اسلام نیست مگر نگفته اند كه اگر قبری خراب شد تجدید ساختمان نكنید (غیر از قبور علماء و بزرگان دین ) و. . .
در جواب آنها گوئیم كه این همه دستورات بخاطر آنست كه ملت مسلمان « مرده پرست » نباشد اما باید دوستدار علم و عالم باشد احترام به قبور علماء و زیارت آنان مرده پرستی نبوده بلكه احترام به مقام علم و دانش است مثلاً به زیارت قبر علامه مجلسی( رضوان الله علیه) می رویم و جهت شادي روح آن عالم خدمتگزار فاتحه می خوانیم بخاطر علم او بخاطر خدماتی كه به عالم اسلام و شیعه انجام داده به جهت قدردانی از یك عالم حقیقی . زیارت قبور جهت تنبیه و بیداری وعبرت است . از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده كه فرمودند : « زورو القبور فانها تذكر كم الاخره » (نهج الفصاحه ـ ذكر اخبار اصفهان ) در اینجا بی مناسبت نیست چند بیت از قصیده ای كه ادیب سخن سنج نكته پرداز آقای فضل الله اعتمادی متخلص به برنا كه در رثاء جوان دانشمندان مرحوم دكتر مهندس بیژن نوربهشت فرزند سرتیپ نور بهشت اصفهانی (1315 ـ 1342 خورشیدی ) سروده است را جهت تنبه و تذكر یاد آور شوم .
نیست این پهن دشت گیتی جز كشتزاری برای بذر افكن
گیر عبرت زرفتن دگران كه رسد زود نوبت تو و من
تا بهم چشم برزنی گذرد عمر چون آفتاب از روزن
عمر شمع است و مرگ همچون باد شمع را باد كی نهد روشن
نكته ای گویمت زشیخ اجل كه مضامین اوست زیب سخن
اجل است آفتاب و عمر چو برف كی بود ز آفتاب برف را ایمن
بعد از مشاهده این اوضاع و خراب شدن تخت فولاد و متروك ماندن آنجا و در نتیجه از بین رفتن آن لزوم تهیه رساله ای در معرفی مدفونین در این گورستان و ذكر تاریخچه اجمالی و مختصر آن ضروری بلكه واجب اخلاقی به نظر می رسد ، ضمناً عده ای از دوستان نیز در این باره اشاره ای فرمودند وتقاضای مومنین نیز موجب تشویق و ترغیب نویسنده شده كه رساله ای به نام لسان الارض و مزار تخت فولاد بنویسم و آنچه را در این باره شنیده و خوانده و دیده ام جمع آوری كرده تقدیم محضر ارباب دانش و كمال گردانم و از همگان بخواهم كه مرا در تكمیل آن یاری دهند و از نواقص و معایب آن چشم بپوشند .
این قسمت در حال حاضر شامل مباحث زیر است :
1. وجه تسمیه (علت نامگذاری)
2. تخت فولاد قبل از اسلام .
3. دوره دیالمه و آل زیار.
اكنون بیاری خداوند تبارك و تعالی شروع در شرح مطالب یاد شده می كنیم و از ذات مقدس حضرت احدیت جل جلاله توقیق در انجام آن را می طلبیم و من الله التوفیق و علیه التكلان .
1- وجه تسمیه (علت نام گذاری )
لسان الارض ـ تخت فولاد ـ مزار بابا ركن الدین .
الف : لسان الارض یعنی زبان زمین .
1- حافظ ابونعیم اصفهانی (احمد بن عبدالله بن اسحق بن موسی بن مهران متولد در 330 یا 336 و متوفی در یكشنبه 21 محرم الحرام سال 430 مدفون در قبرستان آب بخشان كه در زمان حاضر به میدان شهداء معروفست ) محدث جلیل القدر مولف كتب و رسائل عدیده از آنجمله : حلیه الاولیاء و مانزل من القرآن فی امیر المومنین علیه السلام و اربعین در حالات حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و كتاب ذكر المهدی (علیه السلام) و غیره در كتاب ذكر اخبار اصفهان (ص 41 جلد یكم ) می نویسد: حدثناابو جعفر محمد بن احمد بن عمروالطهرانی المودب حدثنا عمر بن احمد السامری الخزاز حدثنا احمد بن الحسن الواسطی حدثنا احمد بن محمد بن غالب غلام الخلیل حدثنا هذبه ابن خالد حدثنا حمد (حامد) بن سلمه فی قول الله عزوجل قال: لما قال للسموات و الارض :« ائتیا طوعاً او كرهاً قالتا طائعین » اجابه ارض اصبهان فم الارض و لسانها .
یعنی : گاهی كه حق جل وعلا خطاب به آسمانها و زمین فرمود: به میل یا به كراهت بیائید در جواب گفتند آمدیم از روی فرمانبرداری (ومیل) آیه : 11 سوره فصلت .
ما فروخی اصفهانی (مفضل بن سعد بن الحسین الاصفهانی ) در كتاب :« محاسن اصفهان » در باره اصفهان مولد و منشاء خود پس از ذكر حدیث مروی از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كه فرمودند : « حب الوطن من طیب المولد » حدیث خطاب خداوند تبارك و تعالی را به آسمانها و زمین نقل می كند (ص 5 مقدمه مولف ) .
حسین بن محمد بن ابی الرضا آوی اصفهانی از فضلاء و نویسندگان بزرگ قرن هشتم در كتاب : ترجمه محاسن اصفهان (ص 79 ) داستان جواب گفتن زمین اصفهان را از قول حافظ ابونعیم نقل می كند :
مرحوم آقا محمد مهدی ارباب اصفهانی (فرزند حاج محمد رضا فرزند حاج محمد كاظم بن میرزا كوچك بن میرزا ابو تراب میرزا محسن بن حاج میرزا جواد بن حاج ملا مومن اصفهانی متوفی به سال 1314 مدفون در قبرستان آب بخشان اصفهان كه خراب و تسطیح شده و اراضی آنجا را فروخته اند و چند موسسه دولتی نیز در آنجا ایجاد كرده اند . دركتاب « نصف جهان فی تعریف الاصفهان » گوید: « از جمله امكنه معروف تخت فولاد بقعه مشهور به لسان الارض است كه در آن قبریست می گویند قبر شعیای پیغمیر است و بین الانام معروف است كه این محل جواب انبیای طائعین را گفت و در این باب حدیثی گفته و نقل كرده اند . پس از این بیان گفتار ما فروخی را در كتاب محاسن اصفهان نقل می كند .»
2- مرحوم مولی عبدالكریم گزی در تذكره القبور (ص 44 رجال اصفهان ) می نویسد : گویند حضرت امام حسن (علیه السلام) كه به اصفهان آمد این زمین با او تكلم كرده كه یهود جادو می كنند پس آن حضرت تختی از فولاد ساخته و در آن منزل كرد كه جادو در آن اثر نكند و به این مناسبت این قبرستان را تخت فولاد می گویند (همچنین لسان الارض به قسمتی از آن گفته شده است ) ولی آمدن آن حضرت به اصفهان محل تامل است اگر چه بعضی از علماء ورود حضرت را به كهنگ(بروزن نهنگ)كه ازدهات اصفهان است وغیر آن را نقل نموده اند.
« آنچه گویند در تشریف آوردن حضرت مجتبی (علیه السلام )به اصفهان این زمین سخن گفته مدركی نیافته ام فقط در كامل ابن اثیر به سال 31 تشریف آوردن حضرت مجتبی بلكه حضرت سیدالشهداء (علیهما السلام) را كه آنهم بسیار مورد تعجب و تامل است با عبدالله بن عباس و عبدالله بن زیبر به خلافت عثمان در لشكری كه برای فتح جرجان و استر آباد میرفتند نوشته حال از اصفهان گذشته باشند یا از طرف اردستان و كهنگ رفته اند یا از نهاوند به قم یا قزوین خدا داناست » (انتهی محل الحاجه )
مسافرت حضرت مجتبی علیه السلام
مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ (ص 173 چاپ اسلامیه ) می نویسد : در تاریخ روضه الاحباب مسطور است كه در سفر جرجان حسنین (علیهما السلام) باتفاق سعید بن العاص بودند . در تاریخ مازندران و در كتاب روضه الصفا و حبیب السیر بدین قصه اشاراتی رفته و این جمله سند بر روضه الاحباب می برند و صاحب روضه الاحباب در این سخن منفرد است و این سخن از وی معتبر نیست.
دانشمند محترم جناب آقای حاج آقا حسین عماد زاده اصفهانی در كتاب زندگانی حضرت مجتبی (علیه السلام) در ضمن شرح مسافرتهای آن حضرت بنقل از تاریخ فتوحات اسلامی (ص 175) می نویسد : حضرت در جنگهای اسلامی و فتوحات زمان عمر وعثمان شركت داشت . . . بطوری كه می نویسند در سال 26 و 28 در جنگهای ایران فرماندهی داشت و در سال 30 در جنگ طبرستان شركت فرمود (ص 365 زندگانی حضرت مجتبی علیه السلام )
حافظ ابونعیم اصفهانی دركتاب « ذكر اخباراصفهان »جائیكه از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) كه به اصفهان آمده اند یاد می كند گوید :از جمله آنهاست : ریحانه رسول خدا حسن بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) . . . شبیه رسول الله (صلی الله علیه وآله) . . . در حال عبور جهت جنگ جرجان داخل اصفهان گردید .
مرحوم عباسی بهشتیان هم در كتاب : «بخشی از گنجینه آثار ملی » در وجه تسمیه لسان الارض (ص 74) شرحی نوشته كه از نظر علمی ارزشی ندارد و طالبان می توانند به آن كتاب مراجعه نمایند .
ب : تخت فولاد
1- سابقاً از قول مرحوم مولی عبدالكریم گزی درتذكره القبور راجع به نام لسان الارض شرح نوشتیم كه :گفته می شود كه حضرت مجتبی (علیه السلام) جهت رفع آثار جادوی یهود اصفهان تختی از فولاد تهیه فرمومد و در این محل بر روی آن نشست . این سخن همانند گفتار مرحوم بهشتیان هیچگونه ارزش نداشته و فقط پنداری عامیانه بیش نیست .
2- مرحوم حاج میرزا حسن خان جابری انصاری در تاریخ اصفهان وری (ص 93 قسمت پائین صفحه ) در ضمن وقایع سال 407 ه.ق. می نویسد :
« در ری پسر پولاد از اتباع بویهیان یاغی شده و بمدد منوچهرین قابوس وی را حصار داده و آنها را ناچار كرد تولیت اصفهان را به او دادند و تخت پولاد منسوب به پدر اوست كه دلیری رشید بود و تختی سنگی ساخته بر او نشسته و تا زمان پدر مولف آن تخت سنگی بود . كشتی گیران از زمان معتمد در آن نقطه كشتی میگرفتند وچون دیگر مبانی اتباع ظل السلطان آنرا از میان بردند . یعنی تخت را شكستند لكن محل او معلوم و معین است » .
محل این سنگ و قبر وفولاد در قسمت غربی غسالخانه قرار داشت ، كه متاسفانه سال قبل یعنی سال 1407 خراب كردند و قصد ایجاد و ساختن میدان میوه در آن محل را دارند در صورتیكه در سال 1404 شهرداری اصفهان از عده ای از مطلعین و دانشمندان برای برنامه ریزی در كار تخت فولاد دعوتی نمود كه در آن نماینده مرحوم آیت الله خادمی نیز شركت داشت نویسنده نیز در آن جلسه حضور داشتم پس از مطالبی كه جناب آقای شهردار و آقاری پوریای ولی اظهار كردند و مطالبی كه شهردارآن وقت ناحیه 6 كه با كلیه اصول و قواعد مخالف بود و فقط و فقط بخرابی و انهدام و محو آثار تخت فولاد می اندیشید گفته شد و پس از مطالبی كه دانشمند بزرگوار جناب آقای دكتر محمد مهریار ودیگران اظهار داشتند قرار شد كه :
1- هیئتی بنام : « هیئت امناء تخت فولاد» از افرادی ذی صلاحیت و آشنا بتاریخ علمی و اجتماعی اصفهان وعده ای ازمردم خوشنام و خدمتگزار انتخاب شود كه كلیه كارها زیر نظر آنان انجام گیرد.
2- محدوده تخت فولاد از چهار طرف معین شد و قرار شد كه در آن قسمت دیگر اجازه ساختن خانه و مغازه وغیره داده نشود و حتی المقدور افرادی كه در آنجا ملكیتی دارند املاك آنها باز خرید شده و ضمیمه تخت فولاد گردد .
3- نسبت به تكایا و بقاع و قبور تا تعیین هیئت امناء و تشخیص و نظرات آنان هیچگونه اقدامی نشود.
متاسفانه این جلسه مانند بسیاری از جلسات كه :«نشستند و گفتند و برخاستند» عمل شد و هیچ اثر مثبتی از آن گرفته نشد و جناب شهردار محترم با عده ای مشورت كردندوبر خلاف نظرات آنها عمل فرمودند و مهمتر از همه آنكه مرتب می گویند : ما با قبور كاری نداریم نمیدانیم مقصودشان از كار داشتن چیست ؟ دیگر غیر از خراب كردن و سنگ و آجر آنها را بغنیمت بردن چه می تواند بكنند . آیا هنوز هم فكری دارند خداوند عاقبت زنده و مرده مارا حفظ كند .
4- شاردن سیاح معروف فرانسوی در سفرنامه خود (ص 77 ترجمه محمد عباسی قسمت اصفهان ) پس از شرحی كه راجع به مقبره اللهوردیخان (اللهوردی بیك ) و محمد علی می نویسد گوید:
« درماورای آنها ناحیه تخت فولاد واقع شده است كه به مناسبت سكونت سردار بزرگی در آنجا كه به واسطه پیروزیهایش « پولاد بازو» لقب داشته چنین نامیده شده است .»
ج: مزار بابا ركن الدین
درباره مقابر این شهر همینقدر می دانیم كه هر محله ای از محلات اصفهان برای خود گورستان مخصوص داشته و بزرگی و كوچكی این گورستانها مربوط به اهمیت آن محله ای بوده كه گورستان مربوط به آنجا بوده است .
این وضع تقریباً تا حدود یكصد سال قبل ادامه داشته است از آن تاریخ به بعد بتدریج مقابر داخلی شهر یكی پس از دیگری متروك و مهجور و خراب شده تا این اواخر كه قبرستان تخت فولاد گورستان منحصر بفرد اصفهان گردید .
در این پنجاه ساله اخیر ما خود شاهد و ناظر بودیم كه شهرداریها بعناوین مختلف بسیاری از این گورستانها را از بین بردند و هیچ اثری از آنها باقی نگذاشتند و چون شهرداری خود را وارث همه مردم در طول تاریخ می داند قبور آنها را نیز ملك خود انگاشته قسمتی را به ادارات دولتی از: آموزش و پرورش و یا بهداری واگذار كرده كه در آنجا بنای مدرسه ودبیرستان و بیمارستان و هنرستان و بهداری و غیره نمودند و قسمتی از آنها را نیز فروخته و مردم لاابالی و بی همه چیز در آنجا خانه و مغازه بنا كردند .
برای نمونه ازچند گورستان یاد می كنیم :
1- مزار آب بخشان كه در هزار سال قبل آنجا را «مردبان » می گفتند و اكنون محله مجاور آنرا مورنان كه تصحیف مردیان است می خوانند و قبر حافظ ابونعیم اصفهانی در آنجا بوده است كه اكنون اثری از آن باقی نیست نویسنده در كتاب رجال اصفهان اسامی عده ای از علماء مدفون در آنجا را بشرح نوشته ام (بنقل از حواشی حضرت آیت اله العظمی آقای حاچ سید شهاب الدین مرعشی نجفی )
2- گورستان چملان یا سنبلان كه مربوط به قبل از اسلام و بعد از آن بوده و آنرا در حدود سال 1310 ه.ش. خراب كردند .
3- گورستان ستی فاطمه در محله چهار سوق شیرازیها از مقابر معتبر در دوران صفوی تا این اواخر قسمتی از آن باقی بود كه در چند سال اخیر آنرا نیز از بین بردند .
4- گورستان شاه میرحمزه از مقابر كهن مربوط بخاندان خجندی كه در سال 1363 ه.ش. خراب شده قسمتی به خانه و مغازه و خیابان و دانشسرای كشاورزی تبدیل شد.
5- گورستان طوقچی از مقابر كهن مربوط به خاندان صاعدیان كه آنجا را نیز شهرداری خراب كرده و دبیرستان هاتف و غیره در آنجا ساخته شده است .
6- گورستان گلستانه مربوط بسادات جلیل گلستانه و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) واقع در بیرون دروازه احمد آباد كه تا حدود چند سال قبل باقی بود و شهرداری آنجا را خراب و تسطیح نمود و عمارت شیرخوارگاه در آن قبرستان ساخته شده است .
اینها چند نمونه بود و اگر بخواهیم نام تمام گورستانها را ذكر كنیم مطلب بدرازا می كشد و همینقدر گوئیم كه عامل اصلی در این خرابیها دولت وقت بوده است و شهرداریها و عده ای از مردم سودجو و فرصت طلب .
مردم مسلمان بچشم خود می دیدند كه قبور پدرانشان راخراب می كنند لكن قدرت مخالفت نداشتند و جائی و موسسه ای كه به شكایت آنها گوش دهد وجود نداشت همه سرنگونی و نابودی دولت و آمرین آنها را از خدا می خواستند .
مقدمات انقلاب اسلامی بدست روحانیت ورهبری و هدایت علماء بزرگوار فراهم شد مردم متوجه شدند كه تنها راه وصول به مقاصد عالیه و تجدید حیات اجتماعی اسلام و برآورده شدن هزاران امید و آرزو كه یكی از آنها حفظ و نگهداری قبور پدرانشان وعلماء و بزرگان بود تقویت انقلاب است والحق در این راه خوب فهمیده بودند. در دوران گذشته صدها قانون خلاف اسلام وضع كردند و بزور بر مردم تحمیل نمودند . انقلاب اسلامی بود كه می توانست همه نادرستیها را اصلاح كند و فسادها را بصلاح بر گرداند.
شكر خدای را كه انقلاب اسلامی به ثمر رسید و اوضاع حكومت دگرگون گردید رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی تبدیل شد . اكنون موقع آن رسیده است كه آرزوهای ملت یكی پس از دیگری طبق موازین شرعی برآورده شودبسیاری از آنها صورت عمل بخود گرفت . درب مراكز فسادبسته شد از منكرات جلوگیری شد و. . .
وقت آن رسید كه به اوضاع گورستانها نیز سروسامانی داده شود. گفتند محیط تخت فولاد دیگر مناسب دفن اموات نیست زیرا از چهار طرف مردم در آنجا خانه ساخته اند و بودن گورستان مخالف اصول بهداشت است . گفتند محیط كثیف و آلوده است و باید در نظافت آن كوشید و از انگونه حرفهای صحیح اما همه اینها مصداق ضرب المثل معروف بود كه : «كلمه حق یرادبها الباطل » آنها كه این سخنان را می گویند و می گفتند در زیر لفافه عبارات شیرین نیتی فاسد وقصدی شیطانی داشته و دارند . آنها برخلاف عموم مسلمانها كه برای گذشتگانشان احترام قائلند فكر می كنند شاید ازافكار فرقه گمراه وهابی ها الهام میگیرند كه در حجاز همه قبور را با خاك یكسان كردند . قصد ادامه سخن نداریم همینقدر گوئیم : «شقشقه هدرت ثم قرت » گاه می شود كه انسان تحت تاثیر عواطف قرار گرفته و قلم و زبان باختیار خود می نویسد می گوید .
برگردیم به مطلب :
در قرنهای پنجم تا نهم مزار تخت فولاد یكی از جایگاههای عباد و ریاضت بوده و عرفاء و صوفیه و مرتاضین و عبادو زهاد در آنجا برای خود عبادت خانه ها ساخته بودند و در آنها شب وروز به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بودند .در بعضی از كتابها دیده شد كه تعداد این زوایا و تكیه ها در عهد صفویه قریب چهار صد عدد بوده است كه عموماً در فتنه افغان و بعد از آن خراب « بابا ركن الدین » عارف و صوفی معروف می باشد. نامش ركن الدین مسعود بن عبدالله انصاری بیضاوی وفاتش در روز یكشنبه 26 ربیع الاول سال 769 ه.ق. شرح حالش همچون دیگر باباها مجهول است همینقدر معلوم است كه مورد توجه و عنایت علماء بزرگ همچون جناب شیخ بهائی و مولی محمد تقی مجلسی و حاجی كلباسی بوده است .
باباركن الدین ظاهراً در زاویه عبادت خویش مدفون گردیده (شرح تكیه و گنبد آن بعداً نوشته می شود ) پس از وفات باباركن الدین در این محل آنجا را گاه تخت فولاد گاه مزار باباركن الدین می گفتند .
میرزا طاهر نصر آبادی درتذكره الشعراء خود (ص 153 )در شرح حال میرابوالقاسم فندرسكی پس از شرحی كه درباره او می گوید :
« مرقد پرفتوحش در مزار قطب العارفین باباركن الدین است واقع در اصفهان »
شاردن در سفرنامه خود (ص 69 ترجمه آقای محمد عباسی قسمت اصفهان )در تحت عنوان «شاه عباس كبیر بانی مزار باباركن الدین و شمه ای از تاریخچه آن » باباركن الدین می نویسد :
« نام باباركن كه به این پل (مقصود پل خواجو می باشد كه در آن زمان آن را پل باباركن الدین نیز می گفته اند) یكی از بزرگترین و مشهورترین گورستانهای اصفهان می باشد و بمناسبت دفن یك درویشی شهیر پارسای باستانی در یك مزار زیبای مرمری كه در گورستان مزبور بنا گشته چنین نامیده شده است» استاد بزرگوار جناب آقای عریضی در ترجمه این قسمت از كتاب (ص 148) می نویسد:
«نام بابا ركن الدین را كه به این پل نهاده اند از نام قبرستانی به این اسم اقتباس شده است كه بزرگترین و مشهورترین قبرستانهای اصفهانست و درویش مشهور پارسائی كه همین نام را داشته وقبر مجللی از سنگ مرمر دارد در آن مدفونست » .
خاتون آبادی در كتاب : «وقایع السنین و الاعوام» در ضمن وقایع سال 1116 می نویسد:
«فوت فاضل عالم عامل مجتهد عم امجد میر اسماعیل اشهیر بخاتون آبادی روز چهارشنبه چهارم ربیع الثانی سنه هزارویكصد و شانزده دفن او در مقبره ای كه خود ساخته بودند در قبرستان باباركن الدین و مشتمل برگنبدی است و هفت حجره و هفت نفر طالب علم در آنجا سكنی دارند» (ص 555 وقایع السنین)
فائدة لغوی
در قرون اولیه علاوه بر آنكه لفظ پولاد را برخی از اشخاص صفت قرار داده و گفته اند : پولاد بازو. . . نام خاص نیز بوده است همچون پولاد دیلمی كه تخت فولاد منسوب به او است .
فولاد ستون (یا فلادستون ) آخرین پادشاه آل بویه : ابومنصور فرزند ابوكالیجار مرزبان بن سلطان الدوله دیلمی كه پس از مرگ پدر در 14 جمادی الاولی سال 440 در شیراز به تخت سلطنت و حكومت نشست و تا سال 447 سلطنت كرده و بشرحی كه در كتب تواریخ مسطور است در این تاریخ گرفتار گردیده و در سال 448 وفات یافت ( حبیب السیر ـ روضه الصفا ـ ریحانه الادب (ص 331 ششم ) و دیالمه و غزنویان تالیف عباس پرویز و كتاب : آثار الشیعه الامامیه جلد سلاطین (ص 31 جلد سوم ) .
ادامه دارد ....
/خ