قرآن ف با نقل فصل ها و فرازهایی از داستان گذشتگان، روایتی تصویری و هنری از اندیشه و فرهنگ آنان را به نمایش می گذارد و حس کنجکاوی آدمی را برای ردیابی و شناسایی مکان ها و سرزمین های وقوع این داستان ها برمی انگیزاند و همین به نوبه ی خود گونه ای گردش گری و جهان گردی را می طلبد که قرآن در ضمن بیان قصه ها و داستان های گذشتگان مردمان را به آن سو فرا می خواند:
« نحن نقص علیک أحسن القصص بما أوحینا إلیک هذا القرآن و إن کنت من قبله لمن الغافلین »؛ (1)
ما نیکوترین سرگذشت را با این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت کنیم و تو پیش ازآن از بی خبران بودی.
توجه به واژه ی « قصص » دربحث مورد نظر می تواند راه گشا و درس آموز باشد:
کلمه ی « قصص » در قرآن بر وزن « عسس » آمده نه « فرق جمع فرقه ». واژه یاد شده صورت جمع ندارد و در اصل به معنای « پی گیری » و « ردیابی » است...قصص به معنای رمان و یا حوادث خیالی نیست، بلکه به معنی سرگذشت و ماجرای واقعی است. (2)
بنابراین، بهره وری از قصص قرآنی آن گاه به شایستگی انجام می گیرد که انسان ها در راستای پی گیری و ردیابی رخدادها قرار گیرند. و با گردش ونگرش در ظرف و بستر داستانها از آن پند و عبرت آموزند و تنها به شنیدن و مطالعه بسنده نکنند.
امام علی علیه السلام می فرماید:
لن یصدق الخبر حتی یتحقق العیان؛(3)
گزارش آن گاه مورد تصدیق و تأیید است که عینی و خارجی باشد.
در این جا به ارائه ی سیمانگاری قرآن درباره ی شماری از شخصیت های الهی که زندگی آنان همراه با سفرها و مهاجرت های گوناگون بوده است، می پردازیم:
ابراهیم مهاجر
تاریخ نویسان، برای حضرت ابراهیم سه هجرت و مسافرت نقل کرده اند: برای حضرت ابراهیم سه هجرت و مسافرت نقل کرده اند:1. از زادگاهش بابل به سوی شام؛
2. از شام به مصر؛
3. برگشت از مصر به شام.
البته اینها افزون از سفرهای پی در پی آن حضرت از فلسطین به مکه در جریان بردن هاجر و اسماعیل است.
قرآن در آیه های زیر به سفرها و هجرت های ابراهیم اشارت می کند:
« فآمن له لوط و قال إنی مهاجر إلی ربی إنه هو العزیز الحکیم »؛(4)
لوط به او ایمان آورد و گفت: من به سوی پروردگارم مهاجرت می کنم؛ زیرا او پیروزمند و حکیم است.
« و نجیناه و لوطا إلی الأرض التی بارکنا فیها للعالمین »؛ (5)
او و لوط را رهانیدیم و به سرزمینی که آن را برکت جهانیان قرار داده ایم، بردیم.
سفرهای فرزندان یعقوب علیه السلام.
یکی از قصه ها و داستان های درس آموز و پرنکته ی قرآن، داستان حضرت یوسف علیه السلام است که خداوند آن را « احسن القصص » نامیده و به گونه گسترده و ریز به پی گیری این قصه پرداخته است:این قصه ذکر پیغامبران و ذکر فرشتگان و پریان و آدمیان و چهار پایان و مرغان و سیر پادشاهان و آداب بندگان و احوال زندانیان و فضل عالمان و نقص جاهلان و مکر و حیلت زنان و شیفتگی عاشقان و عفت جوان مردان و ناله محنت زدگان و تلون احوال دوستان، و عدوات و شماتت خویشان در فرقت و وصلت و عز و ذل و غنا و فقر و اندوه و شادی و تهمت و بیزاری و امیری و اسیری، این همه نکته ها در این قصه بجامانده و در این قصه علم سر و علم فقه و علم تعبیرخواب و علم فراست و علم معاشرت و سیاست و تدبیر معیشت، در می آید و... .(6)
در مجموع به سه سفر درآیات قرآن برای فرزندان یعقوب اشاره شده است:
1. نخستین سفر از کنعان به مصر به اتفاق همه ی فرزندان به جز بنیامین. ( ده نفر)؛
2. دومین سفر به اتفاق و همراهی برادر یازدهمی به نام بنیامین؛
3. و سومین سفر،فرزندان یعقوب به همراهی پدر برای دیدن یوسف و پایان قصه پرغصه. (7)
قرآن، با اشاره به نکته های ریز این رفت و آمدها و سفرها، مسائل و مباحث تربیتی، اخلاقی و عاطفی و انسانی ظریفی را نیز در لابه لای آن گنجانده است.
یکی از پیام های این سیر و سفرهای فرزندان یعقوب علیه السلام آن است که:
در شرایط ناسالم اقتصادی و در تنگناهای معیشتی، نباید به بهانه این که در این جا چشم به جهان گشوده ام، ماندگار شد وتن به ذلت و حقارت داد. بلکه باید رنج و سفر و مسافرت را بر خود هموار ساخت و با برنامه ریزی و حفظ شئون و ارزش های انسانی و دینی با سایر شهرها و کشورها ارتباط و پیوند برقرار کرد و این مهم، شدنی نیست، مگر با رفت و آمد و سیر و سفر و شناسایی امکانات کشورهای مورد نظر.
موسی و خضر ( دو گردش گر ناهمگون )
موسی در مصر به دنیا آمد و در آن جا مدتی بزیست. در وی، از همان دوران نوجوانی و جوانی روحیه ستم ستیزی و مدد رسانی به ستم دیدگان دیده می شد. بر اثر درگیری که بین دو نفر سبطی و قبطی به وجود آمد و و موسی به کمک سبطی شتافت و مرد قطبی را نقش بر زمین ساخت و روز دیگر نیز شبیه همین ماجرا تکرار شد. (8)فرعونیان فهمیدند موسایی که به دنبال آن می گشتند هموست؛ از این روی به جست و جو پرداختند تا دستگیرش کنند و موسی پس از آگاه شدن از این امر ترسان و نگران از شهر بیرون رفت:
« فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین »؛ (9)
ترسان و نگران از شهر بیرون شد. گفت: ای پروردگار من! مرا از ستم کاران رهایی بخش.
این نخستین سفر موسی بود که پیش از نبوت از مصر به سوی مدائن انجام گرفت.
دومین سفر وی از ازدواج با دختر شعیب از مدائن به سوی مصر بود که در طی همین سفر به مقام پیامبری رسید و خداوند برادرش هارون را به کمک موسی فرستاد و تا همراه و هم گام با یکدیگر مردم را از ستم فرعونی برهانند و آنان را به عبودیت حق رهنمون گردند. ( 10)
سومین سفر موسی همراه با بنی اسرائیل به سوی بیت المقدس بود که به قدرت خداوند، دریا شکافته شد و مو سی و همراهیان از آن گذشتند فرعونیان در کام امواج دریا فرو رفتند و این خود آیت ونشانه ای شد برای عبرت و پندگیری آیندگان.
چهارمین سفر سرنوشت ساز موسی، که به گردش گری و جهان گردی شباهت کامل دارد، آن بود که موسی برای دیدار و ملاقات با بنده ی شایسته خداوند، حضرت خضر علیه السلام به سوی « مجمع البحرین » حرکت کرد. وسایل سفر را فراهم ساخت و همراه یوشع بن نون، که خدمت گزار او بود، به سوی این سرزمین به راه افتادند. هنگامی که پس از چندی راه پیمایی، به نقطه ی موعود رسیدند.، موسی مردی را دید که آثار نبوت در چهره اش پیدا و سیمایش از سماحت و و تقوا حکایت می کرد. پس از صلح وسلام و آشنایی با خضر، موسی آمادگی خود را جهت فراگیری علم و دانش از خضر اعلام کرد و خضر نیز با شرایطی آن را پذیرفت و سفر این دو پیامبر، که نوعی جهان گردی نیز به شما می رفت، آغاز شد ( 11) در لابه لای این سفر و گردش، نکته های فراوانی است که این نوشتار را گنجایش آنها نیست. آن چه به عنوان ره توشه ی این سفر و گردش گری، می توان آموخت آن است.که برای ایجاد تبادل فرهنگی و آموختن و علم و تجربه، باید عزم را جزم کرد و رنج و سختی آن را نیز به جان خرید؛ زیرا « نابرده رنج گنج میسر نمی شود.»
ذوالقرنین ( یا الگوی جهان گردان )
قرآن در آیات شانزده گانه ی سوره ی کهف از شخصی سخن می گوید که سفرهای گوناگون به اطراف و اکناف و جهان داشته و با جهان پیمایی به سوی شرق و غرب شتافته و آثاری از خود به یادگار گذاشته است. در این که این جهانگرد، با کدامین مرد معروف تاریخ برابر می شود. میان مفسران و مورخان گفت وگو بسیار است.1. مراد از ذوالقرنین اسکندر مقدونی است. ( 12)
2. یکی از پادشاهان یمن به نام « تبع » بوده است. ( 13)
3. بزرگ ترین امپراتور چین است. که در تاریخ آمده است. ( 14)
4. کورش پادشاه هخامنشی است. ( 15)
و نیز در این که پیامبر بوده یا پادشاه و یا فردی شایسته و صالح و نیز چرا به او « ذوالقرنین » گفته اند، سخن بسیار است که به بیان یک روایت از امام علی علیه السلام در این باره بسنده می کنیم:
قام ابن الکواء إلی علی علیه السلام و هو علی المنبر فقال یا أمیرالمؤمنین أخبرنی عن ذی القرنین نبیاً کان أم ملکا؟ و أخبرنی عن قرنه من ذهب أو من فضه؟ فقال له: لم یکن نبیاً و لا ملکاً، و لم یکن قرناه من ذهب و لافضه، و لکنه عبداً أحب الله فأحبه الله، و نصح لله و ونصحه الله، و إنما سمی ذالقرنین، لأنه دعا قومه إلی الله عزوجل، فضربوه علی قرنه فخاب عنهم حیناً، ثم عاد إلیهم، فضرب علی قرنه الآخر و فیکم مثله؛ (16)
ابن کواء ازامام علی علیه السلام که بر فراز منبر نشسته بود پرسید: ای امیرمؤمنان به من گزارش ده که ذوالقرنین پیامبر بود یا پادشاه؟ و شاخ او از طلا بود یا نقره؟
امام علی علیه السلام فرمود: نه پیامبر بود ونه پادشاه و شاخ های او هم از طلا و نقره نبود. او بنده ای از بندگان خدا بود که محبت خدای در دل داشت و خدا هم او را دوست می داشت. خالصانه در راه خدا گام برداشت. خداوند هم به او اخلاص و پاکی داد. علت نامیدن اوبه ذوالقرنین، آن بود که قوم خویش به سوی خدا فراخواند، بر سر او ضربت زدند از میان آنان مدتی پنهان شد. دوباره پس از مدتی برگشت باز هم بر او ضربه زدند و در میان شما مردم هم چنین فردی وجود دارد [ اشاره به خود ایشان ].
به هر حال، آن چه درباره ی این شخصیت می توان گفت، چند نکته است:
1. از آیات قرآنی بر می آید که ذوالقرنین جهان گردی صاحب هنر و دین دار و هدف دار بوده و با عنایت و مدد خداوندی از وسیله ی سریع السیر و شتابنده ای نیز برخوردار بوده است. که دشت و هامون و کوه و کویر را درمی نوردیده و با این وسیله ی زمین پیما، به شرق و غرب جهان آن روز گام نهاده است و زندگی پر تحرک و پرکاری داشته که گردش گری و سیر سفر جزء اساسی و بنیادی آن را تشکیل می داده است.
2. وی با استفاده از ابزار مهندسی مدرن و پیش رفته ی زمان خودش، دست به ابتکارهای جالب و سازنده ای زده است که ساخت سد آهنین همراه با مس گداخته و با شیوه ی مهندسی دقیق از آن جمله است.
3. سرداری بزرگ و بزرگوار بوده که در ایجاد سد بزرگ و سرنوشت ساز در منطقه کوهستانی، هیچ گونه امکانات مالی و ابزاری ازمردم نگرفته و فقط از بازوان پرتوان مردم آن مرز و بوم و سود جسته است.
از ویژگی های سد سازی او، استحکام و استواری و کیفیت ساخت آن بوده است که راه نفوذ مفسدان منطقه به نام « یأجوج و مأجوج » را بسته و جلو جنایت ها و غارتگری های آنان را به طورکلی گرفته است.
5. از مجموع آیات می توان فهمید که او سه سفر به سه سو داشته و درهرکدام پدیده ای نظر اورا جلب کرده است:
الف ) در سفر به غرب، منظره ی غروب خورشید در میان دریا او را به یاد کارگاه ذوب فلزات و انداخته و همین نکته می رساند و که ازاو هنرمندان و مهندسان زمان خویش بوده است.
این منظره در هنگام غروب خورشید که تابش چند ساعته ی افق، دریا را کاملاً از بخار آب انباشته می کند و شعاع خورشید در فضای آب گونه بخار به رنگ های مشعشع جلوه می کند. بسیار دل ربا و فریبنده است. که ذوالقرنین را نیز به سوی خود کشانده است.
ب ) ذوالقرنین سفر خود را به غرب پایان داد، سپس عزم شرق کرد و در این مسیر راه پیمود تا به خاستگاه خورشید رسید. در این بخش از سفر به مردمی برخورد کرد که در سطحی پایین از لحاظ فرهنگی می زیستند، با پوشش اندکی که بدن آنها را در برابر آفتاب نمی پوشانید زندگی می کردند، خانه و مسکن نداشتند و از امکانات نخستین زندگی محروم بودند و به این منوال زندگی می گذارندند.
ج ) سومین مرحله ی سفر و جهان گردی ذوالقرنین را قرآن این گونه ترسیم می کند:
« ثم أتبع سببا * حتی إذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوماً لایکادون یفقهون قولاً * قالوا یا ذالقرنین إن یأجوج و مأجوج مفسدون فی الأرض فهل نجعل لک خرجا علی أن تجعل بیننا و بینهم سداً... »؛ (17)
باز هم راه را پی گرفت تا به میان دو کوه رسید، در پس آن دو کوه مردمی را دید که گویی هیچ سخنی را نمی فهمند. گفتند: ای ذوالقرنین ! یأجوج و مأجوج در زمین فساد می کنند، می خواهی خراجی برخود مقرر کنیم تا تو میان ما و آنها سدی برآوری؟...
بدین سان در می یابیم که ذوالقرنین از شخصیت هایی بوده که با عقل و درایت و مدیریت شایسته و بهره گیری از امکانات مادی و معنوی، بهترین و پیش رفته ترین استفاده را کرده و با سیر و سیاحت و گردش گری و جهان گردی گامهای سودمند و سازنده ای در رفع محرومیتها و دفع جنایت ها و تباهی های جامعه خویش برداشته است.
پیام زندگی او به روایت قرآن مجید آن است که با تکیه بر قدرت لایزال پروردگاری و استفاده ی بهینه از نیروهای مردمی می توان در برابر بزرگ ترین باندهای تباهی و فساد آفرین ایستاد و با اقدام های نور و مبتکرانه جلو نفوذ و سلطه آنان را گرفت و و تاخت و تاز آنان را محدود و مهار ساخت.
نیز از این داستان می توان آموخت که در سیر و سفر و گردش و جهان دیدن، با صحنه ها و و نیازهایی رو به رو می شود که او را وادار به تصمیم گیری و برنامه ریزی و طراحی می کند و چه بسا در این گونه سیر و سفرها به ره آوردهای ابتکاری و دستاوردهای دست اول و نوپیدا نیز بتوان دست یافت که با سال ها مطالعه و آموزش ذهنی و علمی برابری کند.
نکته ی پایانی
از جریان ذوالقرنین در قرآن به خوبی می توان آموخت که گام نخست در زمینه ی گردش گری و جهان گردی برخورداری از امکانات و ابزار مناسب است: « إنا مکنا له فی الأرض ».درجهان امروز که جهان ارتباطات نام گرفته، صنعت توریسم جایگاه ویژه خود را داراست. بهره برداری صحیح و سالم از این صنعت در کشور اسلامی ایران باید با الهام از قرآن و ارزش های اسلامی همراه باشد و نخستین شرط موفقیت آن این است که زمینه های جذب توریست را فراهم آوریم و در چارچوب قوانین و آداب و رسوم ملی، این صنعت مهم و سودآور را فعال و پویا سازیم.
تهیه امکانات رفت و آمد، اسکان، نقل و انتقال و استفاده ی بهینه از فرصت های به دست آمده، ایران اسلامی را در جهان امروز بهتر و بیشتر مطرح خواهد کرد و داوری های بوق های تبلیغاتی جهان استکبار را به کلی دگرگون خواهد ساخت. سرمایه گذاری در این صنعت و فراهم سازی اسباب و مقدمات مناسب با شأن و شکوه جمهوری اسلامی نیاز زمان و نظام ماست و این درسی است که از قرآن می توان به خوبی آموخت:
« إنا مکنا له فی الأرض و اتیناه من کل شیء سببا * فأتبع سببا » (18)
پی نوشت :
1- یوسف ( 12 ) آیه 3
2- فولادوند، آفرینش هنری در قرآن، ص 134
3- فهرست غرر، ج 7، ص 88
4- عنکبوت ( 29) آیه 26.
5- انبیاء ( 21 ) آیه 71
6- بلاغی، قصص قرآن، ص 4
7- یوسف ( 12 ) آیه 58- 100
8- قصص ( 28 ) آیه 15 -20
9- همان، آیه 21.
10- طه ( 20 ) آیه های 35-9
11- کهف ( 18 ) آیه های 60- 83
12- فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 21 - 22؛ ص163؛ ابن اثیر، کامل، ج 1، ص 282 - 296
13- المیزان، ج 13، ص 385
14- ذوالقرنین یاتسن چی هوانک تی، بزرگ ترین پادشاه چین، استاد کامبوزیا، شرکت سهامی انتشار.
15 - المیزان، ج 13، ص 396. نظریه منسوب به ابوالکلام آزاد هندی است که در این باره کتابی نگاشته و به فارسی نیز ترجمه شده است.
16-بحارالانوار، ج 39، ص 40.
17-کهف ( 18 ) آیه های 93- 94
18-همان، آیه های 74 - 85
/س