پرسش و پاسخ درباره ی قمه زنی (1)
( 25 پرسش و پاسخ از علما و صاحب نظران درباره ی سؤالات رایج در موضوع قمه زنی )
در این فصل سعی شده از میان بیانات حضرات علما و کارشناسان در این مبحث، در قالب پرسش و پاسخ، به تبیین دیدگاه های علمی موجود بپردازیم، لذا برخی از پاسخ های ارائه شده از متن سخنرانی ها یا مقالات این بزرگواران گزینش شده و الزاماً در جوابِ سوال مورد نظر، بیان نشده است؛ اما دقّت لازم به عمل آمده که سؤال ها دقیقاً در همان جهتی طرح شود که مدّنظر نویسنده بوده است.از میان صاحب نظرانی که از دیدگاه های آنان در این فصل استفاده شده، می توان به این افراد اشاره کرد:
حضرت آیت الله جوادی آملی، استاد شهید مرتضی مطهری، حضرت آیت الله العظمی مظاهری،حضرت آیت الله محمد هادی معرفت، حجت الاسلام والمسلمین استاد فاطمی نیا، علامه سید محسن امین عاملی، حجت الاسلام محسن قرائتی و ...
• در روایات بسیاری تأسیس مجالس عزای حسینی به اهل بیت (ع) نسبت داده شده است روش و سیره ی آن بزرگواران در عزاداری چه بوده است؟ یا در توصیه های آن حضرات، به چه روشی برای عزاداری اشاره شده است؟
* آنچه در روایات متواتر از ائمه معصومین به ما رسیده و در منابع معتبر روایی آمده، توصیه به برگزاری مجالس عزا، گریه، مرثیه سرایی و جزع و بی تابی در مصیبت اهل بیت هدی (ع) است؛ (102) مثل آنچه از امام رضا (ع)، در توصیف سیره ی امام کاظم (ع) در ایام عزای سالار شهیدان، روایت شده است امام رضا (ع) فرمودند:
... همانا روزِ حسین (عاشوراء) مژه های ما را از شدت گریستن مجروح ساخت و اشک هایمان را جاری کرد و عزیز ما را در سرزمین گرفتاری و بلا، ذلیل کرد و ما را تا روز واپسین، میراث دار گرفتاری و بلا نمود؛ پس بر مثل حسین، گریه کنندگان باید گریه کنند، چراکه گریه بر او گناهان کبیره را از بین می برد. سپس فرمودند: زمانی که محرم وارد می شد، پدرم دیگر نمی خندید و پیوسته محزون بود تا اینکه ده روز سپری می شد. زمانی که روز دهم می رسید، آن روز، روز مصیبت و حزن وگریه اش بود و می فرمود: ای همان روزی است که حسین (ع) در آن کشته شده است. (103)
می بینیم، با اینکه آن حضرت در مقام بیان شدت تأثر امام کاظم (ع) در عزای اباعبدالله الحسین (ع) هستند، اما اشاره به عملی غیر از گریه، حزن و ماتم و مصیبت زدگی نکرده اند.
• بر سر و سینه زدن که الآن یکی از شیوه های رایج عزاداری است، چطور؟
* دست بر سر زدن، به نوعی نشانه ی عزاداری است؛ شما بارها دیده اید، کسانی که مصیبتی برایشان پیش می آید، بر سر و سینه ی خود می کوبند. این نشانه ی عزاداریِ معمولی است. (104)
• خوب شاید بشود قمه زنی را هم مصداق جزع در ماتم امام حسین (ع) دانست.
* جزع در موارد متعددی از روایات ما وارد شده است، ابتدا چند نمونه را ملاحظه کنید:
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند:
برای بنده ی خدا، گریه و بی تابی وجزع نمودن برای هر مصیبتی، مکروه است به جز گریه و ناله و بی تابی در مصیبت حسین بن علی (ع)، پس به درستی که او، به واسطه این کار مأجور است. (105)
در روایت دیگری، امیرالمومنین (ع) در هنگام غسل پیکر مطهر رسول خدا (ص) می فرمایند:
اگر به شکیبایی امر نمی کردی و از بی تابی نهی نمی فرمودی، آن قدر اشک می ریختم تا اشک هایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه در من می ماند، و اندوهم جاودانه می شد. (106)
از امام صادق (ع) نیز نقل شده که در حال مناجات با خداوند متعال می فرمودند:
ای کسی که ما را به کرامت و جانشینی پیامبر (ص) مخصوص کرده و وعده شفاعت داده و علم آنچه را بود و آنچه هست، به ما داده ای و دلهای برخی مردم را به سوی ما سوق داده ای! برادرانم و کسانی را که به زیارت قبر حسین (ع) می روند، ببخش! ... بر آن چشمانی را که به ترحّم بر ما، گریه کردند، رحم کن؛ و بر آن دلهایی که جزع کردند و برای ما آتش گرفتند و بر آن ضجه هایی که برای ما بلند می شود، رحمت نازل نما! ... (107)
حتی تعریف و مصداق جزع را نیز می توان از روایاتی که در این باب وارد شده تشخیص داد. به عنوان مثال در روایتی که از مسمع بن عبدالملک نقل شده که می گوید:
روزی امام صادق (ع) به من فرمود: هیچ می شود که حسین (ع) را یاد کنی و آنچه را بر او روا شده، متذکّر شوی؟ عرض کردم: بله. فرمود: آیا جزع می کنی؟ عرض کردم: آری به خدا قسم! و اشک می ریزم به گونه ای که نزدیکان من اثر آن را در من می بینند و دست از غذا می کشم تا اثر آن در سیمای من دیده شود. امام (ع) فرمود: خدا رحمتت کند و اجر گریه هایت را بدهد! بدان که تو از زمره کسانی هستی که اهل جزع کردن بر ما هستند و از کسانی هستی که در شادی ما مسرور و در غم و ماتم ما محزون هستند. (108)
این تعبیر از امام (ع) بدان معناست که جزع مورد نظر امام (ع)، گریه کردن و اندوهگین شدن و بی تابی برای اهل بیت (ع) است و اصحاب ایشان نیز همین معنا را از آن می فهمیدند.
• بعضی از طرفداران قمه زنی و رفتارهای مشابه آن، روایاتی که در آن به لطمه زدن برخی از زنان مصیبت دیده ی کربلا اشاره شده، استناد می کنند و آن را دلیل مجاز بودن عمل خود می دانند.
* روایت مورد اشاره ی آنان روایت خالد بن سدیر است؛ متن کاملِ آن بدین شرح است:
ابن سدیر نقل می کند که از امام صادق (ع) در مورد مردی سؤال کردم که لباسش را برای پدر و یا مادر و یا برادرش و یا یکی از نزدیکانش پاره کرده است. آیا این عمل او مجاز است؟ امام فرمودند:
پاره کردن لباس اشکالی ندارد؛ موسی برای هارون پیراهن پاره کرد. البته پدر برای فرزند و مرد برای زنش نمی تواند پیراهن پاره کند. اما زن می تواند در عزای شوهرش لباسش را پاره کند و اگر پدر در مرگ فرزندش و مرد در مرگ همسرش چنین کرد، کفاره آن، کفاره ی شکستن قسم است و نماز این دو، مادامی که کفاره را نداده باشند، پذیرفته نیست. زمانی که زن به صورت خود چنگ بزند و یا موهایش را ببُرد و یا بکَند، در این صورت برای بریدن مو باید غلامی را آزاد کند، یا دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد یا شصت فقیر را غذا بدهد. در صورتی که صورتش را خراش بدهد و خون خارج شود و همین طور در کندن مو، کفاره ی شکستن قسم است. اما اگر کسی لطم کند، باید استغفار کند؛ ولی کفاره ندارد. و به راستی، زنان بنی هاشم (فاطمیّات) در سوگ حسین (ع) پیراهن های خود را پاره کردند و بر صورت خود لطمه زدند و در سوگ مثل حسین (ع) بر صورت ها ضربه زده می شود و گریبان ها پاره می گردد. (109)
درباره ی این روایت باید گفت که اولاً این روایت به گفته ی بسیاری از علما از لحاظ سند بسیار ضعیف است. (110) ثانیاً دراین روایت، ایرادات مفهومی و دِلالی و حتی تناقضاتی با دیگرروایات وجود دارد. (111)
حتی با نادیده گرفتن دو اشکال فوق و در صورتی که این روایت را صحیح بدانیم نیز در نهایت چیزی که از این روایت قابل استفاده است، اقدام زنان فاطمی در لطم زدن به خود در صحرای کربلاست، (112) و لطم • همان گونه که در ادامه می آید • دارای معنای روشنی است و هیچ ارتباطی با قمه زنی و اعمال مشابه آن ندارد.
• معنای دقیق «لطم» و امکان تطبیق آن با اعمالی چون قمه زنی
*در کتب لغت عربی در معنای «لطم»• که مصدر ثلاثی مجرد، لَطَمَ می باشد • نوشته اند: «ضرب الخدّ و صفحات الجسم ببسط الید (113) او بالکفّ مفتوحه». (114) در فارسی لطم را ضربه زدن با کف دست و سیلی زدن ترجمه کرده اند. (115)
چنانچه گفته شد که کلمه لطم به معنای زدن به صورت یا سینه، با کف دست می باشد؛ نه وارد کردن خراش به صورت یا سر، آن هم با قمه!
این معنی را می توان از خود روایت سُدیر هم فهمید، زیرا در صدر روایت برای وارد کردن خراش به صورت، کفاره قرار داده شده است. اینکه در روایت، لطمه را از موارد وجوب کفاره خارج نموده و استغفار را برای آن کافی می داند، بیانگر آن است که لطمه چیزی غیر از خدش است. معنای «خدش» درزبان عرب چنین است» خراشیدن، پاره پاره کردن، دریدن، خدشه دار کردن، جریحه دار کردن. (116) پس اگر ترویج کنندگان این گونه رفتارها بخواهند برای اعمال خود سند روایی دست و پا کنند، بایستی روایات خدش را جستجو نمایند؛ نه روایات لطم را! هر چند هیچ یک ازروایاتی که موضوع عزاداری و شیوه های ابراز احساسات درمصیبت ها در آن طرح شده، در بحث قمه زنی یا اعمال شبیه به آن قابل استفاده نیست.
و البته دلیل آن روشن است؛ چرا که این گونه رفتارها هیچ سابقه ای در تاریخ اسلام و به تبع آن در متون دینی ما ندارد.
• پس روایت «سر به محمِل زدن حضرت زینب علیه السلام» چیست؟!
*راوی این داستان فردی است بنام مسلم جصّاص (گچکار) و او ماجرا را این گونه نقل می کند:
وقتی درحال بازسازی دروازه اصلی شهر کوفه بودم، هیاهویی شنیدم؛ به سمت هیاهو حرکت کردم و دیدم که اسرای عاشورا در کجاوه بودند. وقتی یزیدیان سربریده ی امام حسین (علیه السلام) را بالای نیزه بردند، حضرت زینب (علیه السلام) با مشاهده این صحنه و از فرط ناراحتی، سرخود را به چوب محمل کوبید وخون از زیر مقنعه ایشان جاری شد؛ با چشم گریان اشعاری را قرائت می کند...
اولاً:از نظر سندی این داستان شدیداً ضعیف است؛ این مطلب برگرفته از کتابی بنام نورالعین فی مشهد الحسین است که نویسنده ی آن مشخص نیست و تنها برخی آن را به ابراهیم بن محمد نیشابوری اسفراینی نسبت داده اند که شخصی اشعری مذهب و شافعی مسلک بوده. بسیاری از علما به بی اعتباری آن صحّه گذاشته اند؛ چنانچه عالم بزرگوار آیت الله حاج میرزا محمد ارباب (رحمه الله) در خصوص بی اعتبار بودن کتاب نورالعین و بی اساس بودن گفته های مسلم جصّاص تاکید دارد. (117) همچنین محدث بزرگوار مرحوم شیخ عباس قمی (رحمه الله) صاحب منتهی الآمال و مفاتیح الجنان، در این خصوص می نویسند:
نسبت سرشکستن به حضرت زینب علیه السلام بعید است؛ چون ایشان عقیله ی بنی هاشم و صاحب مقام رضا و تسلیم است. (118)
وی سپس با استناد به کتابهای معتبر تاریخی اثبات می کند که اسرای کربلا را بر ناقه های عریان و بی جهاز نشانده بودند و اصلاً محمل و هودجی در کار نبود تا آن حضرت سرش را به آن بکوبد!
مشکل دومِ سندیِ این روایت، آن است که سلسله سند و راویان آن در هیچ منبعی ذکر نشده است.
ثانیاً: همانطور که در روایات قبل دیدید، این گونه رفتارها مورد نهی حضرات معصومین است؛ خصوصاً امام حسین (علیه السلام)، مصیبت دیدگان کربلا را، از چنین اعمالی نهی کرده بودند. سؤالی که در اینجا مطرح است، این است که اگر امام حسین (علیه السلام) خواهرشان را قسم دادند و حتی تذکر دادند که مبادا شیطان صبر از کَفَت بربُاید، (119) با این فرض چطور ممکن است حضرت زینب (علیه السلام)، اقدام به شکستن سرخود کنند؟! آیا تذکر امام حسین در شب عاشورا را فراموش کردند؟! به یقین حضرت زینب (علیه السلام) که از اولیای خاص الهی هستند و از علم لدّنی بهره مند بوده اند، ممکن نیست برخلاف تذکّر امام (علیه السلام)، چنین عملی را مرتکب شده باشند.
لذا با توجه به روایاتی که حضرت زینب (علیه السلام)، را اسوه ی صبر، رضا و خویشتن داری معرفی کرده اند، قبول چنین وقایعی بسیار سخت است.
ثالثاً: در ضعف مضمون و غیرقابل اتکا بودن این روایت، همین بس که در بیتی از اشعار منتسب به حضرت زینب در این روایت، حضرت امام حسین (علیه السلام) به سنگدلی و قساوت قلب متهم شده است؛ (120) بدیهی است که معرفت بی بدیل عقیله ی بنی هاشم (علیه السلام) اجازه ی اهانت به امامی چنان والا مقام را ولو با انگیزه ی تمسّک به صنایع ادبی، قابل توجیه نمی داند.
رابعاً: حتی اگر فرض کنیم این داستان صحت داشته باشد و حضرت زینب (علیه السلام) در آن وضعیت بحرانی • که برای اولین بار سر برادرش را بر نیزه دیده است • سرخود را به محمل زده باشد، این حاکی از شدّت تأثر و اندوه آن حضرت است و هیچ معلوم نیست که ایشان به قصد سرشکستن این کار را کرده باشند و دلیلی بر جواز این کار در شرایط عادی نیست؛ در آن صورت نیز فقط می توان در شرایط مشابهِ آنچه بر حضرت زینب (علیه السلام) گذشته، آن را تجویز کرد.
موید این مطلب آن است که نه در مورد حضرت زینب (علیه السلام) و نه در مورد سایر زنان حرم، نقل نشده که در سالگرد عاشورا به اعمالی مثل آن اقدام کرده باشند. علاوه بر اینکه هیچ دستور، یا حتی توصیه ای به سرشکستن و خدش در عزای سالار شهیدان، از امام سجاد (علیه السلام) یا دیگر ائمه هدی وجود ندارد؛ هر چند ایشان به امر عزاداری و گریه و ندبه برای پدر خویش همت والایی داشتند.
• برخی می گویند: امام سجاد (علیه السلام) در کنار زنان حرم بود؛ اگر کار آنها اشتباه بود، آنان را نهی می کرد!
*ببینید یک مطلبی شهید اول در کتاب الفوائد دارد؛ در اینکه فعل، تقریرو گفتار معصوم، حجّت است، ایشان بحث کرده است. می گوید: فعل معصوم چند احتمال دارد؛ یکی اینکه کاری که انجام دهد، به عنوان اینکه «دستور شرع است» انجام دهد، که [در این صورت] دلیل می شود برای ما؛ آن وقت آن را به عنوان قانون شرع باید بپذیریم.
یک وقت به عنوان شرایط روز است، که اسمش «احکام حکومتی» است؛ اما یک وقت مربوط به شخص خودش است؛ یعنی مثلاً پیغمبر اکرم برنامه گذاشته که روز شنبه خورشت بادمجان بخورد، یک معصوم بنایش را این گذاشته، آن وقت من فقیه نمی توانم بگویم مستحب است روز شنبه خورشت بادمجان بخوری. چرا؟ چون اینها یک چیز شخصی است. خوب توجه بفرمایید! شهید اول این را می خواهد بگوید... اگر این احتمال بوده باشد، این کار عمل شخصی است و به عنوان یک دستور شرعی تلقی نمی شود.
شهید اول می گوید حتی فعل معصوم اگر چنانچه ما احساس کنیم که این مربوط می شود به شخص اول، ما نمی توانیم این را به عنوان حکم شرعی بیاوریم.
حالا در اصل مسئله، اگر حضرت زینب یا حضرت ابوالفضل یا دیگران این کار را کرده باشند، آیا می توانیم به آن استناد کنیم؟ حالا حضرت زینب (علیه السلام) در آن حال بی تابی و بی حالی شاید به این گونه ی ناخودآگاه، سرش به محمل خورده باشد، آن وقت ما نمی توانیم این را دلیل شرعی بگیریم از نظر فقهی.
... به هر حال، این را می خواهم بگویم که اقامه شعائرِ «من درآورده»، آن هم در حد افراطی اش و استناد دادن آن به شرع، قطعاً شبهه ی «بدعت» در آن وجود دارد.» (121)
* به راستی در آن لحظات آشوب و اضطراب سهمگین • که اساساً رفتار زنان حرم در آن شرایط، تا حدی قابل درک است • امام اسیر رنجور، در مقام تقریر قرار داشتند؟!
اگر بر فرض محال چنین گفته ای صحت داشته باشد، عمل قمه زنان با فعل حضرت زینب (علیه السلام) تفاوت آشکار دارد. (122) قمه زنی اختیاری، آن هم در زمانه ای که دنیا به دنبال معرفی مسلمانان به عنوان تروریست و خشن و خون ریز می باشد، با سرشکستن از روی فشار و در شرایط ویژه، اصلاً تناسبی ندارد؛ (123) هر چند با دلائل ارائه شده، روشن شد که نسبت دادن این عمل به حضرت زینب (علیه السلام) از طریق این روایت ضعیف، جفا در حق آن حضرت است.
• یعنی هیچ تأییدی بر این گونه رفتارها از سوی اهل بیت (علیه السلام) وجود ندارد؟
* از هیچکدام از ائمه ما روایت نشده که به پیروان خود اجازه چنین کارهایی را داده باشند یا خود ایشان به این کارها برخاسته باشند و یا در زمانشان علناً یا مخفیانه کسی یا کسانی به این کارها برخاسته، دسته بندی کرده و در ملأ عام آبروی اسلام و تشیع را برده باشند. هرگز! هرگز! حتی در زمان آزادی شیعیان [و رفع عوامل تقیه] نیز باآنکه برای اعمال خود مانعی نمی دیدند؛ مانند زمان مامون و اوائل دولت بنی عباس چنین اعمالی سابقه ندارد.
باهزار اگر، اگر فرض کنیم که این اعمال، حرام هم نباشد، بدون شک از جمله چیزهایی است که باعث ننگ و عار مذهب بوده مردم را از چنین دینی بیزار می کند و حتماً زبان بدگویی را به روی دین ما خواهد گشود. شک نیست که این اعمال، این دسته بندی ها، این به سر کوفتن ها، این قمه کشیدن ها، آن هم در برابر مردم و در برابر عام (مخصوصاً این روزها در ایران در معرض انظار تمام دول خارجی • مترجم (124)) و تمام این کارها، از اموری است که خدا و پیامبر و امامان، هیچ کدام به آن راضی نخواهند بود. بدتر از همه، نسبت دادن این امور به همان بزرگواران، بدترین گناهان و فجیع ترین خیانت ها و پرعقاب ترین معاصی است. (125)
• بعضی می گوینداین گونه مسائل را باید در حوزه عشق دانست و ربطی به عقل ندارد!؟ آیا امکان دارد جایگاه «عشق و محبت» و «عقل و معرفت» را در دین روشن کرد؟
* محبت، میان بُرترین راه برای رسیدن به خدا است. ما از محبّت راهی نزدیکتر نداریم. هر چند ایمان، قوی تر باشد، محبت بیشتر می شود. (والذین آمنوا اشد حباً الله) (126) اصلاً این محبت خدا بحث بسیار بزرگ است... اگر محبت خدا دردلی جا بگیرد، آن دل دیگر چیزی نمی بیند. «المحبه نار تحرق ما سوی المحبوب» محبت همانند آتشی است که ماسوایِ محبوب را می سوزاند؛ دیگر غیر از محبوب چیزی نمی ماند.
... اگر بخواهیم محبت ما نسبت به خدا زیاد شود، باید کاری کنیم که معرفت ما زیاد بشود. حالا چه کنیم تا معرفتِ ما زیاد شود تا در نتیجه محبّت، زیاد بشود؟ حضرت [امام صادق (علیه السلام)] جواب را می دهد؛ حضرت فرمود: «لا یقبل الله عملاً إلا بمعرفهٍ؛ (127) خدا عملی را قبول نمی کند مگر با معرفت». اینکه خیال کنی هر کاری بکنی، خدا قبول می کند، نه! انسان باید عاقل باشد.
یک کسی خدمتِ حضرت صادق (علیه السلام) رسید و گفت: یابن رسول الله! ما یک همسایه ای داریم که می خواهم ذکر خیرش را بکنم. «انَّ لی جاراً ... کثیر الصّلاه، کثیر الصدقه، کثیر الحجَّ»؛ زیاد نماز می خواند، زیاد مکّه می رود و زیاد هم پول خرج می کند. بعضی ها این کارها را می کنند و در کنار آن یک کارهای دیگری هم می کنند. امّا این طفلک، کارهای دیگر هم نمی کرده است. حضرت فرمودند: «لا بأس به»: آدم بدی نیست! این شخص توقع داشت که حضرت صادق (علیه السلام) بگوید: به به ! یک همچین شخصی کجاست؟ بلند شو همین الآن برویم و اذن دخول بخوانیم و وارد بشویم! حضرت فرمود: «یا اسحاق! کیف عقله؟» • اسم راوی اسحاق بن عمّار است • حضرت فرمودند: عقلش چطور است؟ فقط مقدس مآب است یا از اسلام چیزی فهمیده است؟ می گوید من هم دیدم در مقابل امام زمان نمی شود دروغ گفت؛ گفتم: «جعلت فداک لیس له عقل»؛ آقا قربانت بروم! این عقلی که شما می گویید، این شخص ندارد.
حضرت هم فرمودند: «لا ینتفع بذلک منه» حضرت فرمودند: به خاطر این بی عقلی اش از اعمال بهره ای نمی برد.
این حدیث در کافی است. باید این حدیث را به چند زبان ترجمه کنیم و سرافراز شویم؛ ببینید که دین ما چقدر دین عمیقی است! یک عدّه خیال می کنند اگر ظاهری درست کردیم، دیگر کار تمام شد. نه آقا! دین خیلی عمیق است. (128)
« لا یقبل الله عملاً الا بمعرفه» (129) خدا عملی را قبول نمی کند مگر با معرفت. (130)
هدایتی که خداوندِ متعال آن را به همگان مرحمت کرده است، مقدسّات آن را در وجودِ خودِ شخص گذاشته است. که آن عبارت از «عقل» باشد. اگر عقل نبود، خداوند متعال پیغمبر (ص) نمی فرستاد و قرآن نازل نمی شد. (131)
ما کجا بودیم کان دیّان دین
عقل می کارید اندر ماء و طین
خداوند نعمتِ عظمای عقل را مرحمت فرموده و در مقابل آن تکلیف از ما خواسته است ... خدا اوّل در ما عقل گذاشته و به همین خاطر از ما تکلیف خواسته است. پیغمبر فرستاده و امام منسوب کرده است؛ کتاب نازل کرده است. (انا هدیناه السبل اما شاکراً و اما کفوراً) این هدایت بر همگان عرضه شده است. (132)
• یعنی رفتارهایی که از سر عشق از انسان سر می زند، اگر دلیل عقلی نداشته باشد، مورد تأیید دین نیست؟!
* اسلام، در عین اینکه دل را قبول دارد، عشق و سیر و سلوک را قبول دارد، هرگز حاضر نیست عقل و فکر و استدلال و منطق را تحقیر کند. برای عقل و فکر و استدلال و تعقل، نهایت احترام را قائل است. (133)
اسلام می گوید ولو به وجود خدای یگانه اعتقاد داشته باشی، ولی آن اعتقادی که ریشه اش خواب دیدن است، ریشه اش تقلید از پدر و مادر یا تأثیرمحیط است، مورد قبول نیست. جزتحقیقی که عقل تو با دلیل و برهان مطلب را دریافت کرده باشد، هیچ چیز دیگر را ما قبول نداریم. (134)
خود قرآن دائماً دم از تعقل می زند؛ (135) گذشته از این، وقتی شما کتابهای حدیث را باز کنید، اولین بابی که می بینید، «کتاب العقل» است. موسی بن جعفر (سلام الله علیه) تعبیری فوق العاده عجیب دارد، می فرماید:خدا دو حجت دارد، دو پیغمبر دارد: یک پیغمبر درونی که عقل انسان است و یک پیغمبر بیرونی که همان پیغمبرانی هستند که انسانند و مردم را دعوت کرده اند. خدا دارای دو حجت است ... و اگر انبیاء باشند و عقل نباشد، باز انسان راه سعادت خود را نمی پیماید. (136)
• خوب ممکن است این حالت عشق و محبت، به صورت ناگهانی در عزای امام حسین (ع) برای عزادار ایجاد شودو منجر به این رفتارها شود؛ شبیه عشقی که در کربلا از امام حسین (ع) تجلّی پیدا کرد.
*«محبت» که عبارت است از تمایل پیدا کردن و راغب بودن به چیزی که موجب لذت و راحتی انسان می گردد، زاییده ی معرفت و ناشی از ادراک آن چیز است. از این رو کشش و تمایلی که در عالم جمادات وجود دارد مثل آهن و آهنربا، جاذبه ی زمین و ... چون ظاهراً ناشی از معرفت و ادراک نیست، محبت نامیده نمی شود. و نیز هر چه معرفت بیشتر باشد، محبت افزونتر می شود چنان که هرچه کمال و موجبات لذّت در محبوب بیشتر شود، محبت پررنگ تر می شود؛ (والذین آمنوا اشد حباً الله) (137)
چیزی که امام حسین (ع) را وادار کرد در روز عاشورا از همه چیز بگذرد، اسیر الکربات (138) گردد و هر مصیبت و اندوهی را تحمل کند، فقط عشق به خدای متعال بود و این عشق چیزی نبود که ناگهان و در حادثه ی سفر کربلا پیدا شده باشد. بلکه در تمام دوران حیات آن حضرت این عشق وجود داشت و حادثه عاشورا را در حقیقت ثمره و محصول این عشق و ارادت بود. مناجاتهایی که از آن حضرت در دسترس ما وجود دارد مخصوصاً دعای عرفه، گویای این عشق و ارادت و نفوذ آن در اعماق وجود آن حضرت است. (139)
• اینکه بعضی، از اظهار نظر درباره ی مسائلی چون قمه زنی اِبا می کنند و آن را خارج از حوزه ی مسائل شرعی می دانند، به چه خاطر است؟
* حضرت آیت الله مظاهری (حفظه الله) درباره این گفته ی قمه زن ها که می گویند: «این کارها نزاع عقل و عشق است» یا «این امور در محدوه ی فقه نیست!» می فرمایند: این گونه بیان ها که نظیر آن هم، این جانب در کتاب «جهاد با نفس» نقل کرده ام، فرار از جواب است و چون مسئله، یک مسئله فقهی است، باید فقهی پاسخ آن را بدهد. (140)
پی نوشت :
102• به مواردی ازاین روایات در فصل اول همین کتاب اشاره شده است.
103• عن ابراهیم بن ابی محمود، قال: قال الرضا (علیه السلام): ... ان یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذل عزیزنا بارض کرب و بلاء اورثتنا الکرب و البلاء الی یوم الانقضاء فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون فان البکاء علیه یحط الذنوب العظام. ثم قال (علیه السلام): کان ابی (علیه السلام) اذا دخل شهر المحرم لا یری ضاحکا و کانت الک آبه تغلب علیه حتی تمضی عشره ای ام، فاذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه و یقول: هو الیوم الذی قتل فیه الحسین (علیه السلام). (شیخ صدوق، الامالی، المجلس السابع و العشرون؛ بحار الانوار، ج44، ص 283، باب 34، ثواب البکاء علی مصیبته؛ وسائل الشیعه، ج14، ص 504، باب 66).
104• بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع روحانیون استان «کهگیلویه و بویر احمد» در آستانه ی ماه محرم 1373/03/17
105• أبی عن سعدٍ عن الجامورانی عن الحسن بن علی بن أبی حمزه عن ابیه عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال سمعته یقول إن البکاء و الجزع مکروه للعبد فی کل ما جزع ما خلا البکاء علی الحسین بن علی (علیه السلام) فانه فیه ماجور ...
106• و لو لا انک امرت بالصبر و نهیت عن الجزع لانقدنا علیک ماء الشئون و لکان الداء مماطلاً و الکمد محالفاً (نهج البلاغه ،خطبه 235).
107• یا من خصنا بالکرامه و خصنا بالوصیه و وعدنا الشفاعه و اعطانا علم ما مضی و ما بقی و جعل افئده من الناس تهوی الینا اغفر لی و لإخوانی و لزوار قبر أبی عبدالله الحسین ع ... فارحم تلک الوجود التی قد غیرتها الشمس و ارحم تلک الخدود التی تقلبت علی حفره أبی عبدالله و ارحم تلک الاعین التی جرت دموعها رحمه لنا و ارحم تلک القلوب التی جزعت و احترقت لنا و ارحم الصرحه التی کانت لنا ... (کافی، ج4، 582؛ وسائل الشیعه، ج14،ص 411).
108• قال لی ابو عبدالله ع فی حدیث أما تذکر ما صنع به یعنی بالحسین ع قلت بلی قال أتجزع قلت إی و الله و استعیر بذلک حتی یری اهلی اثر ذلک علی فامتتع من الطعام حتی یستبین ذلک فی وجهی فقال رحم الله دمعتک اما انک من الذین یعدون من أهل الجزع لنا و الذین یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا ... (وسائل الشیعه، ج14، ص 507؛ و کامل الزیارات، ص 101).
109• روی محمد بن عیسی عن اخیه جعفر بن عیسی عن خالد بن سدیر، اخی حنان بن سدیر، سالت ابا عبدالله ع عن رجل شق ثوبه علی ابیه او علی امه او علی اخیه او علی قریب له فقال لا باس بشق الجیوب قد شق موسی بن عمران علی اخیه هارون و لا یشق الوالد علی ولده و لا زوج علی امراته و تشق المراه علی زوجها و اذا شق زوج علی امراته او والد علی ولده فکفارته حنث یمین و لا صلاه لهما حتی یکفرا و یتوبا من ذلک و إذا خدشت المراه وجهها أو جزت شعرها او نتفته ففی جز الشعر عتق رقبه او صیام شهرین متتابعین أو إطعام ستین مسکیناً و فی الخدش اذا دمیت و فی النتف کفاره حنث یمین و لا شیء فی اللطم علی الخدود سوی الاستغفار و التوبه و قد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیات علی الحسین بن علی ع و علی مثله تلطم الخدود و تشق الجیوب. (وسائل الشیعه، ج3، ص 402؛ و تهذیب الاحکام، ج8، ص 325؛ با اندکی اختلاف در الفاظ).
110• شهید ثانی در مسالک الافهام در این باره می گوید:«سند این روایت ضعیف می باشد، زیرا خالدبن سدیر که در سند آن است فردی غیر موثق می باشد.» (مسالک الافهام، ج10، ص 27). همچنین شیخ صدوق در مورد او گفته که روایات کتابش جعلی است. (مصباح الفقیه، ج1، ص 430) شیخ طوسی و علی بن بابویه نیز روایات او را نپذیرفته اند. (منبع پیشین به نقل از الفهرست) محقق بزرگوار آقا رضا همدانی می نویسد: «این روایت به خاطر ضعف سندش و اعراض اصحاب از آن، صلاحیت برای دلیل واقع شدن را ندارد.» (مصباح الفقیه، ج1، ص 430)
ضمناً یکی دیگر از کسانی که در سلسله راویان این حدیث است، محمدبن عیسی است که شیخ طوسی او را غُلات دانسته است؛ شیخ صدوق، علی بن بابویه و بسیاری دیگر از علما نیز او را ضعیف دانسته و نقل های او را غیرقابل اعتماد می دانند. (بنگرید به الفهرست، ص 140)
111• آیت الله سید احمد خوانساری در کتاب جامع المدارک می نویسد: صدر و ذیل این روایت متناقض است؛ اگر این گونه اعمال از نظر امام صادق (علیه السلام) حرام اند • و در دیگر روایات وارد شده از آن حضرت نیز به حرمت آن تصریح شده است• دیگر جایی برای یادآوری عملکرد فاطمیات نبود. (جامع المدارک، ج5، ص 14)
آیت الله العظمی گلپایگانی نیز نوشته اند: «بسیار بعید است که بتوانیم جواز لطم به صورت و گریبان چاک دادن را به عزاداری امام حسین (علیه السلام) اختصاص دهیم، زیرا وقتی که این دو فعل دراسلام حرام باشد، محققاً زنان فاطمی نیز آن راانجام نداده اند؛ اگر چه این اعمال برای امام حسین (علیه السلام) جایز باشد، زیرا انجام این اعمال موجب تنفر و بیزاری نفوس مردم از آن عمل می شود.» (کتاب الطهاره الاول، ص 218)
112• کسانی که درصددند از این روایت برای اثبات مدعای خود استفاده کنند خوب است به روایات متعددی که از امام حسین (علیه السلام) نقل شده و حضرت، زنان فاطمی را از گریبان چاک زدن و وارد کردن خراش به صورت، بعد از شهادتشان نهی کرده اند نیز توجه کنند:
چنانچه در لهوف و دیگر مقاتل معتبر آمده است، امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا به زنان حرم چنین فرمودند: «ای خواهرم ای کلثوم، و تو زینب و تو ای فاطمه و توای رباب! هرگاه کشته شدم، گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخن ناروا بر زبان جاری نکنید. (اللهوف، ص 141• 140) و در کتاب کامل الزیارت نیز از امام محمدباقر (علیه السلام) روایت شده که هنگامی که امام حسین (علیه السلام) درصدد کوچ از مدینه بر آمدند، زنان بنی هاشم آمدند و به نوحه سرایی پرداختند تا آن که امام حسین (علیه السلام) میانشان رفت و فرمود: «شما را بخدا سوگند، مبادا که [این] نافرمانی خدا و رسول باشد که از شما سر بزند». (کامل الزیارات، ص 195، ح 275) که مراد آن حضرت لااقل خدش و شق جیوب و خمش وجوه را شامل می شود، چه رسد به قمه زنی و تیغ زنی.
لذاست که مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمد حسن نجفی، صاحب جواهرالکلام درباره روایت خالد بن سدیر می نویسد: «استدلال به آنچه که در مورد فعل زنان فاطمی نقل شده است، متوقف بر آن است که عمل آنها بر غیر پدر و برادرشان باشد. و تمسک به این قول که «حضرت علی بن حسین (علیه السلام) بر عمل آنها علم داشته و در مقابل آن نیز سکوت نموده باشند؛ به نحوی که این سکوت نشانه ای از رضایت آن حضرت از آن عمل داشته باشد»، از چنگ زدن به خارهای بیابان سخت تر است. (یعنی کندن خارهای بیابان با دست، از پذیرش این گفته ها آسانتر است).» (جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج4، ص 371).
113• کتاب العین، ج7، ص 433.
114• یقال لطمت المرأه وجهها لطما من باب ضرب: ضربته بباطن کفها (لسان العرب، ج12، ص 542؛ مجمع البحرین، ج6، ص 162).
115• فرهنگ فارسی عمید.
116• خدش: خَدَشَ جلده و وجهّه: مزقه . و الخَدشُ: مزقُ الجلد، قلّ او کثر. یقال: خدشت المراه وجهها عند المصیبه. (لسان العرب، ج6، ص 292، ترجمه ی فارسی از فرهنگ معاصر عربی • فارسی، آذرتاش آذرنوش، نشر نی، چاپ چهارم، 1383).
117• میرزا محمد ارباب، الاربعین الحسینیه، چاپ اسوه، ص 232.
118• شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج1، ص 75.
119• از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده که در شب عاشورا،همان شبی که پدرم در صبح آن به شهادت رسیدند، من درخیمه بودم و عمه ام زینب از من پرستاری می کرد ... امام حسین (علیه السلام) عمه ام را تسلّی داد و گفت: امام حسین (علیه السلام) به ایشان نگاه کرد و فرمود: خواهرم، مبادا شیطان بردباری را از تو بگیرد ... خواهر تو را قسم می دهم و از تو می خواهم که قسمم را نادیده نگیری؛ زمانی که من به شهادت رسیدم برای من گریبان چاک مکن، به صورتت چنگ مزن، صدایت را به نوحه و اویلا بلند مکن. سپس عمّه ام را آورد و در کنار من نشاند و خود به نزد اصحابش رفت ... (الکامل فی التاریخ، ج4، ص 59؛ البدایه و النهایه، ج8، ص 177؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 244؛ بحار الانوار، ج45، ص 2؛ انساب الاشراف، ج3، ص 185، چاپ زکار، ج3، ص 392؛ المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، ج5، ص 338؛ تاریخ الطبری، ج5، ص 420).
120• ... یا أخی قلبک الشفیق علینا
ما له قسی و صار صلیبا
121• مصاحبه با آیت الله محمد هادی معرفت، عاشورا، عزاداری، تحریفات، ص 528.
122• محمد صحتی سردرودی، «تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین»، عاشورا، عزاداری، تحریفات، ص 209.
123• محمد تقی اکبر نژاد، فصلنامه تخصصی فقه اهل بیت علیهم السلام، نشر دائره المعارف فقه اسلامی بر طبق مذهب اهل بیت علیهم السلام قم، شماره های 48 و 50، زمستان 1385 و بهار 1386، با اندکی تغییر.
124• مترجم،جلال آل احمد است.
125• علامه سید محسن امین،التنزیه لاعمال الشبیه ،ترجمه آل احمد ،ص20.
126• بقره ،آیه 165.
127• الکافی، جلد1، صفحه 24
128• استاد فاطمی نیا، شرح و تفسیر زیارت جامعه کبیره، ص 186.
129• الکافی، جلد 1، صفحه 24.
130• استاد فاطمی نیا، شرح و تفسیر زیارت جامعه کبیره، ص 209 و 213.
131• همان، ص 190.
132• همان، ص 187.
133• شهید مرتضی مطهری، انسان کامل، ص 186.
134• همان، ص 153؛ تحت عنوان: «اصالت معرفت عقلی دراسلام»
135• در کتاب تحف العقول، ص 383، حدیثی از حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) نقل شده که حضرت در تبیین جایگاه عقل می فرمایند: خداوند تبارک و تعالی در قرآن «اهل عقل و فهم» را بشارت داده، فرموده: (فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب) (زمره، آیه18).
هشام! خدای عز و جل بوسیله عقل حجتها را بر مردم تمام کرده، و با بیان (کتب آسمانی) به آنها ابلاغ کرده، و با راهنمایان (و پیامبران) به خداوندی خود راهنمائیشان کرده، فرموده: (و الهکم اله واحد لا اله اله الا هو الرحمن الرحیم ان فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار الی قوله لآیات لقوم یعقلون) (بقره، آیه 163 و 164).
حضرت در ادامه به آیات نحل، آیه 12؛ زخرف، آیه 1 تا 3؛ روم، آیه 24؛ آیه 32؛ قصص، آیه 60؛ صافات، آیه 136 تا 138؛ عنکبوت، آیه 43؛ بقره، آیه 17؛ انفال، آیه 22؛ لقمان، آیه 25؛ انعام، آیه 116؛ انعام، آیه 37؛ سبا، آیه 13؛ ص، آیه 24؛ هود، آیه 40؛ بقره، آیه 269؛ ق، آیه 37؛ لقمان، آیه 12 استناد و همراهی عقل و علم را تبیین و محوریت عقل در دین را اثبات می فرمایند.
136• شهید مرتضی مطهری، انسان کامل، ص 154.
137• بقره، آیه 165.
138• اسیر گرفتاریها.
139• حضرت آیت الله جوادی آملی، حماسه و عرفان، ص 25.
140• خون موعود، 130 پرسش و پاسخ پیرامون امام حسین (علیه السلام) از حضرت آیت الله العظمی مظاهری، ص 59.
/س