چکیده
بحث عدل و عدالت در همه ی زمان ها و مکان ها ارزشمند است . آنچه که از مفهوم عدالت به ذهن متبادر می شود چیزی جز حسن و زیبایی نیست . در رأس همه ی عدالت ها ، عدل الهی است ، به این معنی که پروردگار ، فعلی برخلاف عدالت انجام نداده و در حق بندگان خود ظلم نمی نماید. خداوند عادل ، انبیای خود را برای بسط عدالت فرستاده و در آیات قرآن انسان ها را نیز به رعایت عدالت در همه ی امور دعوت نموده است که این به معنای عدالت بشری می باشد.عدالت بشری خود به دو قسم تقسیم می شود : عدالت فردی و عدالت اجتماعی . افراد ابتدا باید عدالت را درون خود ایجاد کنند ؛ بدین صورت که با حاکم کردن قوه ی عقل بر سایر قوای نفس ، آنها را متعادل و متوازن نمایند[عدالت فردی]. و پس از آن درصدد اجرای عدالت در اجتماع باشند[عدالت اجتماعی] در این مقاله اقسام عدالت بشری مورد نظر است.مقاله ی حاضر بر آن است که عدالت فردی و اجتماعی را بررسی نماید این سؤال مطرح می شود که چه رابطه ای بین عدالت فردی و اجتماعی وجود دارد؟ حضرت امام(ره) عدالت فردی و تقوا را شرط تحقق عدالت اجتماعی می دانند. در پاسخ به سؤال و برای ورود به بحث ، ابتدا به جایگاه عدالت در قرآن و سپس به اهمیت آن در روایات پرداخته شده است . پس از آن به تعریف مفهوم عدالت پرداخته و چند تعریف از آن ارائه شده و در ادامه عدالت بشری را ذیل دو عنوان ، عدالت فردی و عدالت اجتماعی بررسی نموده ایم.
امام خمینی (ره) و سایر علمای اخلاق ، ایجاد عدالت بین قوای نفس را که منجر به عادل بودن فرد می شود ، به عنوان شرط و زمینه برای اجرای عدالت در دیگران و در جامعه می دانند. امام (ره) معتقدند که انسان ابتدا باید در گفتار و کردار خود عدالت داشته باشد و سپس درصدد اجرای عدالت برای دیگران باشد.
واژه های کلیدی
عدالت ، عدالت فردی ، عدالت اجتماعی ، عدالت اقتصادی ، قوای نفس.مقدمه
عدالت همیشه به عنوان موضوعی مهم مطرح بوده و این به خاطر جایگاه ونقش آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها است . برقراری عدالت همواره آرزوی بشر بوده است. عدالت موضوعی است که ریشه در عقل و فطرت انسان ها دارد و هر جامعه ای برای دوام خود به آن نیاز دارد؛ چرا که بدون اجرای عدالت ، حقوق افراد ضایع شده، نارضایتیشکل می گیرد و هرج و مرج به وجود می آید . دین اسلام بر عدالت تأکید بسیاری نموده و آیات و روایات متعدد نشانگر اهمیت آن می باشد.
مفهوم عدالت را به طور کلی به دو بخش تقسیم می نماییم:
1 ـ عدالت الهی : که شیعه آن را به عنوان یک اصل عقیدتی قبول دارد ، اشاره به عدل پروردگار می نماید و در طول عدالت بشری قرار دارد.
2 ـ عدالت بشری: یعنی انسان ها وظیفه دارند که عدالت را به عنوان یک دستور دینی از طرف خداوند عادل ، اجرا نمایند. اجرای این عدالت به دو شکل است:
الف) این که فرد بتواند عدالت را بین قوای خود برقرار کرده و اجازه ندهد که یکی بر دیگری غلبه نماید که از آن به عدالت فردی تعبیر می شود.
ب)این که عدالت در سطح اجتماعی و بین انسان ها برقرار شود که ابعاد مختلفی را در بر می گیرد و از آن به عدالت اجتماعی تعبیر می شود.
در این مقاله، بخش دوم عدالت یعنی عدالت بشری [فردی و اجتماعی] مدنظر است . و از اهمیت والایی برخوردار است . در اصول اعتقادی شیعه ، عدل به عنوان یکی از اصول دین مطرح است که به عادل بودن پروردگار و نفی ظالم از او اشاره می نماید.
جایگاه عدالت در آیات قرآن
در دین مبین اسلام به مسأله ی عدالت به دلیل اهمیت و ارزش آن ، تأکید فراوان شده و در بعضی از آیات قرآن مسأله عدالت و عادل بودنخداوند مطرح شده است . از جمله آیه ی 18 سوره ی آل عمران که عادل بودن پروردگار را ذکر می کند:
(شَهِدَ اللهُ أنَّه لاإلّاهو و الملائکَهُ و أولُوالعِلمِ قائماً بِالقِسط)(2) ؛ «خدا و فرشتگان و دارندگان دانش گواهی می دهند که معبودی جز خدای یکتا به پا دارنده ی عدل است ، نیست.»
این آیه به عادل بودن و قیام به عدل به عنوان یک صفت مثبت برای خداوند اشاره می کند . در قرآن نه تنها به عدالت پروردگار تأکید شده ، بلکه صریحاً ذات مقدس خداوند از ظلم و ستم منزه دانسته شده است، زیرا ظلم قبیح است و فعل قبیح از خداوند صادر نمی شود.
خداوند نه تنها خود عادل است و نسبت به تمام بندگان خود با عدالت رفتار می نماید ، بلکه برای اجرای عدالت و گسترده شدن عدل در سراسر هستی و در بین انسان ها پیامبران را با دلایل روشن و کتاب نازل فرموده است تا به برقراری عدل در جامعه بپردازند. خداوند در سوره ی حدید به این مسأله اشاره فرموده است:
(لَقَد أرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیّناتِ و أنزَلنا مَعَهُم الکِتابَ والمیزانَ لِیقُومَ النّاسُ بِالقِسط)(3)؛«ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم ، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان[شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه] نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.»
در این آیه ، هدف خداوند از بعثت پیامبران اجرای عدالت بین مردم ذکر شده و این مسأله بیانگر آن است که عدالت و برقراری آن از اهمیت
والایی برخوردار است که خداوند أنبیای خود را که آنها نیز عادلند برای این هدف متعالی مبعوث فرموده است. در آیات دیگری از قرآن نیز مسلمانان را به اجرای عدالت نسبت به یکدیگر و سرلوحه قرار دادن آن در تمام مسایل امر نموده است.
جایگاه عدالت در روایات
از آنجا که خداوند عادل در قرآن به مسأله ی عدالت تأکید نموده است، پیامبران اسلام (صلی الله علیه و آله) و أئمّه ی اطهار(علیهم السلام) نیز به این مسأله توجه فراوان داشته اند. آنان هم خود عادلند، و این عدالت را با گفتار و کردار خود نشان دادند، و هم همواره در پی برقراری عدالت و دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان بوده اند. در روایاتی که از پیشوایان دین نقل شده بر اهمیت و ارزش عدالت تأکید فراوانی شده است.پیامبر عظیم الشأن اسلام درباره ی ارزش عدالت در مقایسه با عبادت سالیان می فرمایند:«عدلُ ساعهِ خیرُ من عبادهٍ سَبعینَ سَنَهٍ قیام لَیلِها و صِیام نَهارِها»(4)، عدالت ورزی در زمان اندک از عبادت هفتاد سال که همراه با شب زنده داری و روزه داری باشد بهتر است.
این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نشانگر اهمیت فراوان عدالت و ارزشمندتر و والاتر بودن مقام عادل نسبت به عابد و زاهدی است که سالها به عبادت پرداخته است؛ زیرا فرد عادل با عدل خود مانع ضایع شدن حقوق دیگران به ویژه مظلومان می شود و به هنگام داوری جانب حق را گرفته و به کسی ستم نمی کند و هر کس به آنچه که حق اوست دست پیدا می کند.
از این رو ،عدالت ورزی عادل هم خشنودی خداوند و هم رضات بندگان او را در پی دارد و به همین دلیل یک عدالت کوچک از عبادت سالیان برتر دانسته شده است.
مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه درباره ی ارزش و برتری عدل چنین فرموده اند:
«العَدلُ یضَعُ الاُمورَ مَواضِعَها، و الجُودُ یخرِجُها مِن جِهَتِها، وَ العدلُ سائسٌ عامٌّ ، وَ الجُودُ عارِضٌ، فَالعدلُ اَشرَفَهُما واَفضَلُهُما»(5) عدالت ، هرچیزی را در جای خود می نهد، در حالی که بخشش آن را از جای خود خارج می سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است ، در حالی که بخشش ، گروه خاصی را شامل است، پس عدالت شریف تر و برتر است.
ایشان عدل را مهم تر و با ارزش تر از بخشش دانسته اند و به این دلیل که با عدالت هر چیزی در جای حقیقی خود قرار می گیرد و هرکس به حق خود می رسد و دیگر این که عموم مردم از عدالت بهره مند می شوند ، نه گروه یا فردی خاص.
تعریف عدالت
عدالت در لغت به معنی دادگری است . برای این مفهوم تعاریف متعددی ارائه شده که به چند مورد آن اشاره می نماییم.امام خمینی (ره)، عدالت را چنین تعریف نموده اند:
این که عدالت عبارت است از : حدّ وسط بین افراط و تفریط و آن از امهات فضایل اخلاقیه است، بلکه عدالت مطلقه ، تمام
فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است ، زیرا که عدل مطلق مستقیم به همه معنی است».(6)
از نظر امام(ره) عدالت ما در همه ی فضایل اخلاقی است ؛ زیرا به معنی حدوسط است و اشاره به خط مستقیم ، اعتدال و راستی دارد و افراط (زیاده روی) و تفریط(کوتاهی) هر دو به معنی خروج از راه حقیقت بوده ، رذیلت محسوب شده و در اطراف عدالت قرار دارند.
راغب اصفهانی در کتاب مفردات می نویسد:
«عدل ، عدالت و معادله الفاظی هستند که مفهوم مساوات را اقتضا دارند. این کلمات به اعتبار برابری دو چیز به کار برده می شود.»(7)
مرحوم علّامه ی طباطبایی نیز عدالت را چنین تعریف کرده است:
«حقیقت عدل برپاداشتن مساوات است و برقراری موازنه بین امور ، به طوری که هر چیزی سهم مورد استحقاق خویش را داشته باشد. پس عدل در اعتقاد آن است که به حق ایمان آورد و عدل در افعال فردی آن است که به آنچه سعادت او را تأمین می کند عمل کند و از آنچه موجب تیره روزی اوست اجتناب نماید. عدل در میان مردم آن است که هر شخصی را در جایگاه مورد استحقاق عقلی و شرعی و عرفی آن قرار دهد».(8)
از نظر علّامه ، مقصود از عدالت این نیست که به طور مساوی با همه ی افراد رفتار شود ، بلکه باید شایستگی و لیاقت افراد لحاظ شود و هر کس
به آنچه که استحقاق آن را دارد برسد. علّامه در این تعریف ، به توضیح عدالت در اعتقاد ، عدالت فردی و عدالت اجتماعی نیز پرداخته است.
استاد مرتضی مطهری در کتاب «عدل الهی» چهار معنی برای عدل ذکر می کند:
موزون بودن (تناسب)، تساوی ، رعایت حقوق افراد و اعطا کردن به ذی حق ، حق او را رعایت استحقاق ها در افاضه ی وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد.
شهید مطهری ،عدل به معنی تساوی مطلق را قبول ندارند و در این مورد معتقدند که:
«معنی دوم عدل ، تساوی و نفی هرگونه تبعیض است. گاهی که می گویند فلانی عادل است منظور این است که هیچ گونه تفاوتی میان افراد قایل نمی شود . بنابراین ، عدل یعنی مساوات . اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچ گونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود ، این عدالت عین ظلم است . و اما اگر مقصود این باشد که عدالت یعنی رعایت تساوی در زمینه ی استحقاق های متساوی ،البته معنی درستی است . عدل ایجاب می کند این چنین مساواتی را و از لوازم عدل است».(9)
شهید مطهری معتقدند که معنی عدالت ، اعطا کردن حق به هر ذی حق است و این عدالت متکی بر دو چیز است:
«یکی حقوق و اولویت ها، یعنی افراد بشرنسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر ،نوعی حقوق و اولویت پیدا می کنند ، مثلاً کسی که با کارخود ،محصولی تولید می کند ، طبعاً نوعی اولویت نسبت به آن محصول پیدا می کند و منشأ این اولویت کار و فعالیت اوست. دیگری خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشه که آن را اندیشه ی اعتباری می نامیم استخدام می کند، آن اندیشه ها یک سلسله اندیشه های «انشایی» است که با «بایدها» مشخص می شود . از آن جمله این است که برای این که افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند باید حقوق و اولویت ها رعایت شود و این است مفهوم عدالت بشری که وجدان هر فرد آن را تأیید می کند و نقطه ی مقابلش را که ظلم نامیده می شود محکوم می سازد.»(10) [تعریف ایشان اشاره به عدالت اجتماعی دارد.]
دراسلام حقوق افراد محترم است و عدالت که برای حفظ حقوق افراد است ، یک ارزش محسوب می شود. طبق نظر استاد مطهری ، افراد می توانند با کار و تلاش خود حقی را به خود اختصاص دهند. رابطه ای که در اینجا بین حق و صاحب حق است یک رابطه ی فاعلی است، یعنی فرد با فعل خود به وجود آورنده ی حق برای خودش است و عدالت حکم می کند که حق و حقوق هر صاحب حقی محفوظ و محترم باشد.
در مقابل مفهوم عدالت ، ظلم قرار دارد. ظلم در لغت به معنی ستم ، بیداد ، جور و جفا و کم کردن حق کسی است . به همان اندازه که عدالت ،ارزشمند و فضیلت است ،درمقابل آن ، ظلم و ستم عملی غیراخلاقی ، غیرانسانی و قبیح شمرده می شود.«حُسن» عدالت و «قُبح» ظلم به قدری واضح است که عالمان اخلاق آن را از «ذاتیات» عدل و ظلم به حساب آورده اند.
عدالت فردی(11)
عدالت فردی در مقابل عدالت اجتماعی به کار می رود. این نوع عدالت مربوط به خود افراد است و عرصه ی برقراری آن ، وجود خود انسان است. عدالت فردی به این معناست که هر فردی بتواند در وجود خود و بین قوای نفسانی خود اعتدال برقرار نماید. این عدالت مربوط به اخلاق و افعال انسان است . مقصود از عدالتی که در مناصب مهمی چون مراجع فتوایی، قضاوت و امامت جماعت و... شرط شده ، همین عدالت فردی است.امام خمینی (ره) عدالت فردی را چنین تعریف می کنند:
«عدالت حالت نفسانی است که انسان را بر ملازمت تقوا وادار می کند و مانع از این می شود که انسان گناهان کبیره ، بلکه بنابراقوا صغیره ها را هم انجام دهد ، تا چه رسد به اصرار بر آنها که از گناهان کبیره حساب شده است و مانع می شود از این که انسان کارهایی بکند که عرفاً حاکی از لاابالی بودن او نسبت به دین است.»(12)
نکته ی قابل توجه آن که ، مفهوم عدالت فردی ، خود ، در دو حوزه ی فقه و اخلاق قابل طرح است و گاهی مفهوم فقهی و اخلاقی آن را به جای یکدیگر به کار می برند. در تعریف امام از عدالت فردی که در بالا ارایه شد ، عدالت اخلاقی منظور است.
اما چگونه می توان عدالت فردی را تحقق بخشید و شرایط برقراری این نوع عدالت چیست؟ همان طور که در آغاز این بحث گفته شد، عدالت فردی به معنای این است که انسان در درون خود و بین قوای نفسانی خود عدالت را برقرار نماید، اما منظور از این عدالت چیست؟ برای روشن شدن مطلب ، لازم است که ابتدا به توضیح قوای نفسانی موجود در انسان و کار هر یک از آنها بپردازیم.
امام خمینی (ره) در مورد قوای نفس انسان چنین می نویسد:
«بدان که انسان را از اولِ نشو طبیعی ، پس از «قوه ی عاقله» ، سه قوهّ ملازم است : یکی «قوهّ ی واهمه» که آن را «قوهّ ی شیطنت» گوییم و این قوّه در بچّه ی کوچک از اول امر موجود است و به آن دروغ گوید و خدعه کند و مکر و حیلت نماید. دوم «قوهّ ی غضّبیه» که آن را «نفس سبعی» گویند و آن برای رفع مضّار و دفع موانع از استفادات است. سوم «قوهّ ی شهویه» که آنرا «نفس بهیمی» گویند و آن مبدأ شهوات و جلب منافع و مستلذّات در مأکل و مشرب و منکح است.»(13)
بنابراین ، خداوند چهار قوّه در وجود انسان قرار داده تا از آنها استفاده کند. اگر این قوا در مسیر صحیح استفاده شوند نه تنها مضّر نیستند، بلکه برای انسان سودمندند.
در کتاب های اخلاقی به فواید قوای نفس اشاره شده است. از جمله ملامهدی نراقی در جامع السّعادات به این مسأله اشاره می کند و می نویسد:
«اما هر یک از این قوا را فایده ای است . فایده ی قوهّ ی شهویه حفظ وادامه ی حیات بدن است که آلت تحصیل کمال برای نفس است. و فایده ی قوهّ ی غضبّیه این است که حدّت و تندی قوای شهوی و شیطانی را در هم بشکند و هنگامی که آن دو بخواهند در شهوات و فریبکاری فرو روند و در آنها پافشاری کنند آنها را تحت قهر و غلبه ی خود درآورد. و فایده ی قوهّ ی واهمه ، ادراک معانی جزئی و استنباط چاره ها و نکته هایی است برای رسیدن به مقاصد صحیح.»(14)
پس این قوا هر کدام فایده ای دارند. اگر انسان به طور درست [با اعتدال و نه افراط و تفریط] از آنها استفاده کند، باعث نجات و رستگاری می شوند و اگر در راه حقیقی به کار برده نشوند مایه ی بدبختی و هلاکت خواهند شد. برای ایجاد اعتدال در این قوا ، انسان باید به اصلاح نفس خود همت گمارد . امام خمینی (ره) در مورد ضرورت اصلاح نفس چنین نوشته اند:
«باید دانست که اگر انسان از خود غفلت کند و درصدد اصلاح نفس و تزکیه ی آن نیاید و نفس را سر خود بارآورد ، هر روز ، بلکه هر ساعت بر حجاب های آن افزوده شود و از پس هر حجابی حجابی ، بلکه حُجبی برای او پیدا شود تا آنجا که نور فطرت به کلی خاموش شود. و این افزایش حجب ،
سبب طبیعی دارد و آن ، آن است که این سه قوهّ ، یعنی قوهّ ی شیطنت که فروع آن عجب و کبر و طلب ریاست و خدعه و مکر و نفاق و کذب و امثال آن است ، و قوهّ ی غضب که خود سری و تجبر و افتخار سرکشی و قتل و فحش و آزار خلق و امثال آن از فروع آن است ، و قوهّ ی شهوت که شره و حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است ، این قوای ثلاثه ، محدود به حدّی نیستند. به این معنا که اگر افسار شیطنت انسان رها کند... برای رسیدن به یک ریاست جزیی حاضر است فوج فوج انبیا و اولیا و علما را قتل و غارت کند و همین طور آن دو قوهّ ی دیگر در صورت سر خود بودن و افسار گسیختگی ، و معلوم است هر مرتبه ای از مراتب لذّات نفسانیه ـ که راجع به این سه قوهّ است ـ که از برای انسان حاصل شود، به اندازه ی خود ،انسان را دلبسته ی به دنیا و غافل از روحانیت و حقّ و حقیقت می کند.»(15)
چنانکه این قوای سه گانه کنترل و اصلاح نشده و بی قید و بند باشند، پرده های ظلمانی جلوی فطرت انسان را گرفته و او را از حقیقت دور می نماید و ممکن است انسان برای رسیدن به اهداف خود اعمالی خلاف شرع و غیر انسانی را مرتکب شود که او را به ورطه ی سقوط و هلاکت بکشاند. بنابراین ، انسان باید قوای نفس خود را اصلاح نماید و منظور این است که در استفاده از آنها به درستی عمل کرده و عدالت و اعتدال را رعایت کند. عدالت در اینجا به معنی حدّ وسط است .حال باید بدانیم که حدّ وسط و افراط و تفریط هر یک از این قوای نفسانی چیست. امام خمینی (ره) در شرح چهل حدیث در این مورد نوشته اند:
«...خُلق حَسَن ، چنانکه در علم اخلاق مقرر است ، خروج از حد افراط و تفریط است که هر یک از دو طرف افراط و تفریط مذموم ، و عدالت که حد وسط و «تعدیل» بین آنهاست، مستحسن است.مثلاً «شجاعت» که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکه ی فاضله است ، عبارت است از حالت متوسطه و معتدله بین افراط که از آن تعبیر شود به «تهوّر» ـ و آن عبارت است از نترسیدن در مواردی که ترس سزاوار است ـ و بین تفریط ، که از آن تعبیر شود به «جُبن» ـ و آن عبارت است از ترسیدن در مواردی که سزاوار ترس نیست ـ و «حکمت» که یکی از ارکان است ، متوسط بین رذیله ی «سَفه» که از آن تعبیر به جِربُزه شده است ـ و آن عبارت از استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست ـ و بین رذیله ی «بَلَه» است ـ که عبارت است از تعطیل قوهّ ی فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد ـ و همین طور «عفت» وسط بین رذیله ی «شره» و «خمود» است».(16)
ایجاد عدالت در قوا به این معناست که حدّ وسط آنها را که فضیلت اخلاقی است رعایت کنیم، یعنی شجاعت ، حکمت و عفّت داشته و از افراط و تفریط در قوا که هر دو مذموم اند، بپرهیزیم .کسی که بتواند از قوای نفس خود در حدّ وسط و اعتدال استفاده کند ، در وجود خودش عادل است و توانسته عدالت فردی را محقق سازد. نکته ای که اینجا
مطرح است این که ، روشن شد که حدّ وسط و تعدیل فضیلت است ، اما میزان و وسیله ی شناخت حدّ وسط در هر امری چیست؟ عالمان اخلاق معیار تعیین حدّ وسط را ، شریعت الهی دانسته اند.
«عادل به منظور برقرار کردن تساوی و تعادل ، افراط و تفریط را به اعتدال و وسط بر می گرداند. و شک نیست که این کار مشروط است به علم به ماهیت و طبیعت حدّ وسط ، تا این که برگرداندن دو طرف به آن ممکن باشد.
و این علم در نهایت ِ دشواری است و جز با رجوع به میزان و معیاری که حدّ وسط را در همه چیز باز شناسد میسر نیست ، و این میزان فقط شریعت الهی است که از منبع وحدت حقّه ی حقیقی صادر شده است ، که معرفت به حدّ وسط در همه چیز به نحو شایسته همین است . بنابراین ،عادل حقیقی باید به قوانین الهی که از جانب خدای سبحان برای حفظ مساوات صادر شده است حکیمی عادل باشد».(17)
شریعت الهی و دستوارات خداوند حدّ وسط را در هر امری مشخص می سازد و از افراط و تفریط نهی می کند. اگر انسان نسبت به فرامین الهی آگاه باشد می تواند حدّ وسط را بشناسد و با اجرای آن در وجود خود عدالت را برقرار کند.
قوای نفس انسان [غضب ، شهوت ، وهم] همواره در حال درگیری با یکدیگرند برای این که یکی از آنها بر دیگری غلبه کند. برای رفع این تنازع نیرویی لازم است که آنها را تحت سلطه ی خود در آورد ، آن نیرو عقل است . عقل چگونه این کار را انجام می دهد؟
«نفس آدمی همواره جایگاه کشمکش و تدافع این قواست تا این که یکی غلبه کند. در این حال ، نیروی خشم به ستم و آزار و دشمنی و کینه می خواند ، و خوی و صفت بهیمی به کارهای زشت ، و حرص بر خوردنی ها و آمیزش ها دعوت می کند ، و نیروی شیطانی ، خشم درنده خو و شهوت و بهیمّیت را بر می انگیزد و بر کار آن دو می افزاید . اما کار و شأن عقل این است که نیروی شهوت را بر خشم درنده خو مسلط می کند و حدّت و شدّت شهوت را به وسیله ی مسلّط ساختن درندگی و سبعیّت بر آن می شکند و مکر و کید شیطان را با بصیرت نافذ و نورانیّت روشن بین خود کشف و رد می کند.
بدین گونه اگر عقل بر همه ی آنها چیره شود و آنها را چنان تحت سیاست خود در آورد که در هیچ کاری جز به اشاره ی او اقدام نکنند و همگی به راه وسط و اعتدال کشانده شوند ، عدالت در کشور تن پدیدار و آشکار می شود... و در نتیجه از هر یک همان صادر می شود که برای آن آفریده شده و از حیث اندازه و وقت و کیفیت سزاوار آن است و به این ترتیب نفس و قوای آن به شایستگی و صلاح خواهند بود. و چون قوهّ ی عاقله از سنخ ملائکه و قوهّ ی واهمه از حزب ابلیسیان و قوهّ ی غضبیّه از مرتبه و افق درندگان ، و قوهّ ی شهویه از عالم چهارپایان است، بنابراین ، بر حسب غلبه ی یکی از اینها نفس یا فرشته یا شیطان یا سک یا گراز خواهد شد. اما اگر سلطه و غلبه برای عقل قهرمان حاصل شود احکام و آثار او در کشور جان آشکار می شود و حالات نفس به انتظام در می آید».(18)
بنابراین ، اگرعقل برسایر قوای انسان حاکم شود ، آنها را به اعتدال رسانده و از افراط و تفریط منع می نماید ، در نتیجه ، حدّ وسط و عدالت رعایت شده که منجر به عدالت فردی می شود . این کار با تسلط و غلبه ی عقل بر سایر قوا صورت می گیرد تا آنها را از زیاده روی و سستی منع کرده و در راه حقیقی به کار برد . انسان عادل کسی است که از همه ی این قوا استفاده کند ،البته در حدّ وسط و اعتدال آن ، چون همه ی آنها فوایدی دارند و باید به اندازه ی مقرر از آنها استفاده شود.
امام خمینی (ره) در مورد اجرای عدالت در انسان می فرمایند:
«بزرگ ترین سرمایه تقواست که قرآن و حدیث در آن ، آن قدر پافشاری کردند که انسان متقّی باشد ، مواظب خودش باشد ، که مبادا با زبانش ، با چشمش ، با گوشش ، به مردم ظلم کند. عدالت را اجرا کنید . عدالت را برای دیگران نخواهید ، خودتان هم بخواهید . در رفتار عدالت داشته باشید ، در گفتار عدالت داشته باشید».(19)
پس بهترین بنده ی خدا کسی است که ابتدا بتواند قوای نفس خود را اصلاح کند و خود فردی عادل باشد و پس از آن اقدام به اجرای عدالت در خانواده و اجتماع نماید ؛ زیرا کسی که قادر نیست خود را اصلاح کند و عدالت را در مورد خود اجرا نماید ، چگونه می تواند دیگران را اصلاح کرده و آنها را به عدالت دعوت نماید.
اما فرد عادل می تواند عدالت را در خانواده اش و در اجتماع برقرار کند . اگر فردی عادل در جامعه ای حاکم شود ، مردم آن جامعه اصلاح می شوند و عدالت در آن گسترش پیدا می کند. اگر فردی که در رأس
جامعه قرار دارد نفس خود را تزکیه کرده باشد ، همه ی ملت تزکیه می شوند. اگر او عدالت پرور باشد ، همه ی فرمانبرداران او عدالت پرور می شوند.
امام خمینی (ره) در این مورد می فرمایند:
«منشأ تمام این گرفتاری ها در همه جا این است که آنهایی که متکفل امور ملت هستند تزکیه نشده اند. آن کسی که به یک ملتی سلطه دارد ، به یک ملتی حکومت دارد ، این چنانکه عدالت پرور باشد ، دستگاه او عدالت پرور خواهد شد ، بشرهایی که به او مرتبط هستند قهراً به عدالت گرایش پیدا می کند، تمام اداراتی که تابع آن مملکت است ، خواه ناخواه به عدالت گرایش پیدا می کند . عدالت گسترده می شود ؛ در صورتی که یک نفر که به مردم حکومت می کند تزکیه شده باشد . اگر همه ی ملت تزکیه بشوند ، تمام گرفتاری ها از بین می رود».(20)
بنابراین فرد عادلی که قوای نفس خود را تعدیل کرده می تواند عدالت را در بیرون از خود نیز اشاعه داده و اجرا کند. علاوه بر این ، ایجاد عدالت در قوای نفس باعت می شود که انسان بر هوای نفس خود غلبه کرده ، تقوا پیشه نماید و شریعت و فرامین الهی را سرلوحه ی عمل خود قرار دهد.
پی نوشت :
1 ـ دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی دانشگاه باقرالعلوم(علیه السلام)
2 ـ آل عمران /18.
3 ـ حدید/25.
4ـ مجلسی ، محمد باقر ، بحارالانوار ، ج75 ، ص352.
5 ـ همان.
6 ـ امام خمینی ، شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص147.
7 ـ الراغب الاصفهانی ، مفردات الفاظ قرآن ، ص551.
8 ـ المیزان ، ج12 ، ص267.
9 ـ مطهری ، مرتضی ، عدل الهی ، ص56.
10 ـ همان ، صص56-57.
11ـ Individual justics.
12 ـ امام خمینی ، تحریرالوسیله ، جلد اول ، ص499.
13 ـ امام خمینی ، تحریر الوسیله ، جلد اول ، ص499.
14 ـ نراقی ملامهدی ، جامع السعادات ، ص70.
15 ـ امام خمینی ، شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص83-84.
16 ـ امام خمینی ، شرح چهل حدیث ، ص391.
17 ـ نراقی ملامهدی ، جامع السعادات ، ص126.
18 ـ همان ، صص72-74.
19 ـ امام خمینی ، صحیفه امام ، ج19 ، صص377-378.
20 ـ امام خمینی ، صحیفه امام ، ج9 ، صص 134-135.
/س