آسيب شناسي امنيت فرهنگي
مولوي نيز در مثنوي گفته است:
اين جهان جنگ است چون کل بنگري
ذره ذره همچو دين با کافري...
پس بناي خلق بر اضداد بود
لاجرم جنگي شده اندر ضر و سود
هست احوالت خلاف يکدگر
هر يکي با هم مخالف در اثر
فوج لشکرهاي احوالت ببين
هر يکي با ديگران در جنگ و کهن
رسول گرامي اسلام در جمله اي کوتاه ولي پر معنا فرموده اند: «لکل شيء آفه تفسده» (1)؛ براي هر چيزي آفتي است که آن را فاسد مي کند.
هر عامل مخرب و بازدارنده اي که سلامت کار و سرمايه را به خطر اندازد و مانعي براي آن ايجاد کند «آفت» ناميده مي شود و هر نقطه اي که آفت ها و عوامل مخرب از آن جا وارد مي شوند نقطه آسيب پذيري است.
اينک براي روشن شدن بحث و آشنايي هر چه بيشتر با آفاتي که امنيت فرهنگي جامعه را به خطر مي اندازد تنها به چند نمونه از آفت هاي حوزه فرهنگ اشاره مي کنيم:
1- ايجاد ترديد در نظام فرهنگي
از عواملي که امنيت فرهنگي جامعه را با خطر جدي رو به رو مي سازد ترديد در اصول و آرمان هاي فرهنگي است. وقتي آرمان ها و اصولي که انسان را تا بلندترين قله هاي انسانيت و عزت بالا مي برد و قادر است تا سيادت و سعادت را براي او از هر جهت فراهم آورد با آفت ترديد رو به رو مي شود نظام فرهنگي جامعه را به تزلزلي مبتلا مي سازد که به سادگي نمي توان آن را ترميم کرد.
هر گاه جامعه اي شاهد باشد که هويت انساني، فضيلت اخلاقي، عظمت اجتماعي و ريشه هاي تاريخي خود را که براي پاسداري از آن فداکاري ها و از خود گذشتگي هاي فراواني انجام گرفته، مورد ترديد قرار داده اند بايد بداند که امنيت فرهنگي او در معرض آسيب جدي قرار گرفته است.
اگر چنين القائاتي در ميان مردم مؤثر بيفتد که نظام فرهنگي شما مربوط به قرن هاي گذشته است و امروز کارآيي مناسب را ندارد. اگر تبليغات شوم دشمن مؤثر افتد که پاي بندي به اين اصول فرهنگي نوعي ارتجاع و کهنه پرستي است. اگر القا شود که دوران سنت گرايي گذشته و عصر مدرنيته و پست مدرن را مي گذرانيم و از اين گونه القائات که در جهت ترديد نسبت به توان مندي هاي فرهنگي و به زير سؤال بردن افتخارات و عظمت هاي گذشته انجام بگيرد امنيت فرهنگي از آن جامعه رخت بر مي بندد و خسارت هاي سنگيني بر ميراث فرهنگي آن جامعه وارد خواهد شد.
متوليان امور و مسئولان فکري و فرهنگي نظام، به ويژه مردمي که به سرنوشت انساني خود، مبتني بر اصول و باورهاي فرهنگي مي انديشند، بايد در برابر اين آفت ويران گر، با قوت و قدرت بايستند و نگذارند که خناسان خيانت کار، به شيوه اي موريانه وار، اذهان و افکار را نسبت به اصول آرماني جامعه متزلزل سازند.
بايد با فريادي هر چه رساتر بر مفهوم فرهنگي اين آيه شريفه اصرار ورزيد که:
(و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان کنتم مؤمنين) (2)؛
سست و اندوهگين مباشيد، در صورتي که ايمان راستين داشته باشيد برترين هستيد.
بايد در برابر اين فرا فکني هاي ترديد آميز، فرهنگ اميد را در جان دميد که:
(ان الارض يرثها عبادي الصالحون)؛ (3)
همانا بندگان صالح من حاکميت بر زمين را وارث خواهند شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيه الله خامنه اي، در سال 1370 پيامي را به حجاج بيت الله الحرام ارسال داشتند که بيان فرازهايي از آن پيام مي تواند روشنگر راه باشد:
«پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تشکيل جمهوري اسلامي ايران و اعلام اين که ملت ايران در صدد است جامعه اي بر اساس ارزش هاي اسلامي بسازد و در آن مقررات اسلامي را تحقق بخشد، موج تبليغات بوق هاي تبليغاتي شرقي و غرب و وابستگانش، جمهوري اسلامي را به نام بنيادگرا و کهنه پرست و رو به گذشته و عناويني از اين قبيل، به شدت مورد حمله قرار داد و به نام نوگرايي، از اين که ايران اسلامي مي خواهد پاي بند به سنت هاي گذشته باشد انتقاد کرد...»
«آنان از بازگشت ملت ها به گذشته که به آنان عزت و عظمت را يادآوري کند، راه جهاد و شهادت را به روي آنان باز کند، کرامت انساني را به آنان بر گرداند، دست سلطه گران را از غارت و چپاول به مال و ناموس آنان قطع کند. آيه ي: (و لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلا) (4) را به آنان بياموزد، آيه کريمه: (و لله العزه و لرسوله و للمؤمنين) (5) را بر آن فرو خواند، خطاب: (و ما لکم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين) (6) را به گوش و دل آنان برساند، فرمان: (ان الحکم الا الله) (7) را در زندگي آنان اجرا کند و خلاصه خدا و دين و قرآن را محور زندگي آنان سازد و دست طواغيت مستکبر، مستبد و سلطه طلب را از زندگي آنان قطع کند، از بازگشت به چنين گذشته اي و پيوند با چنين تاريخي ناخشنود و سراسيمه و بيمناکند و لذا با هر بهايي مي خواهند مانع آن شوند.»
«مسلمين، به خصوص جوامعي که نسيم آزادي و قيام لله بر آن وزيده و بالاخص علما و روشن گران و پيش گامان آنان، بايد مراقب باشند که در اين دام نيفتند، از عنوان بنياد گرايي نترسند، از تهمت ارتجاع و سنت گرايي آشفته نشوند، براي راضي کردن دشمنان خبيث و حساب گر، از اصل اسلامي خود، از احکامي نوراني اسلام از تصريح به هدف هاي جامعه ي ديني و نظام توحيدي، تبري نجويند و به سخن خدا گوش فرا دهند که: (و لن ترضي عنک اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم (8)) (9)
2- تهاجم فرهنگي
بيگانگان براي در هم شکستن ارکان فرهنگي يک ملت، با برنامه ريزي هاي دقيق و روش هاي متعدد و کارساز، به حوزه فرهنگي ملت مورد نظر، هجوم مي برند و آنان را از آن ارزش ها به کلي جدا مي سازند.
رهبر انديشور انقلاب اسلامي «تهاجم فرهنگي» را اين گونه تعريف کرده اند:
تهاجم فرهنگي به اين معناست که يک مجموعه سياسي و يا اقتصادي براي اجراي مقاصد خاص خود و اسارت يک ملت، به بنيان هاي فرهنگي آن ملت هجوم مي برد. در اين هجوم باورهاي تازه اي را به زور و به قصد جايگزيني با فرهنگ و باورهاي ملي آن ملت وارد کشور مي کنند. (10)
شوراي عالي انقلاب فرهنگي در يکي از مصوبات خود، تحت عنوان «سياست هاي مقابله با تهاجم فرهنگي» آورده است:
«تهاجم فرهنگي عبارت است از تلاش برنامه ريزي شده و سازمان يافته تمام يا بخشي از يک يا چند گروه اجتماعي- باورها، ارزش ها، اخلاقيات و رفتارهاي مورد نظر خويش بر ساير گروه ها و جوامع و ارائه اطلاعات انبوه به ملت ها و تغيير در نظام و ارزش هايشان به طوري که تصميم گيري ها در کشور مورد تهاجم، منجر به تأمين سياسي و اقتصادي و... کشورهايي مي شود که از اين حربه استفاده مي کنند.»
«هدف از تهاجم فرهنگي، کنترل فرآيند تصميم گيري و شيوه اطلاع رساني و تغيير در نظام ارزش هاست که منجر به استيلاي سياسي و اقتصادي آنها مي شود، بدين ترتيب که «مهاجم فرهنگي» سعي مي کند با استفاده از برتري اقتصادي، سياسي، نظامي، اجتماعي و فن آوري، به مباني انديشه و رفتار يک ملت هجوم آورد و با تحديد، تضعيف، تحريف و احيانا نفي و طرد آنها، زمينه حاکميت انديشه، ارزش ها و رفتارهاي مطلوب خويش را فراهم آورد. اساسا کالاهاي فرهنگي اين گروه دو دسته است که يکي مصرف داخلي دارد و ديگري کالاي مصرفي صادراتي است که پوچ گرايي و فساد را رواج مي دهد و در واقع در اثر تهاجم اين نوع اخير از کالاها در کشورهاي مقصد، فرهنگ مهاجم به اين کشورها راه مي يابد.
«براي مثال مي توان به ويژگي اخلاق کار اشاره نمود که هيچ گاه به کشورهاي مورد تهاجم منتقل نشده است. اين ترويج از طريق زور نيست بلکه با بهره گيري از قوانين بازتاب هاي شرطي است که انسان بر طبق آن به محرک هاي خارجي پاسخ مي دهد.»
«بنابراين تهاجم فرهنگي به مفهوم نفي هويت فرهنگي و ملي کشور مورد هجوم، براي برقرار کردن سلطه فکري و فرهنگي از طريق تغيير باورها، رفتارها، روش ها و آداب و رسوم زندگي فردي و اجتماعي آن ملت، منطبق با الگوهاي فرهنگ مهاجم خواهد بود.» (11)
هر گاه بخواهيم بدانيم که «تهاجم فرهنگي» چگونه «امنيت فرهنگي» ملت ها را در معرض خطر قرار مي دهد بايد توجه کرد که در تهاجم فرهنگي:
1- انگيزه ي مهاجم، تخريب است نه اصلاح؛
2- تهاجم به نقطه قوت ها است نه نقاط ضعف؛
3- فرصتي براي انتخاب نيست؛
4- نخست اذهان تسخير مي شود، سپس اشخاص و...
علاوه بر مطالب ياد شده تهاجم فرهنگي، در حقيقت تهاجم به ريشه هاست، لذا از درون، باورها را تخريب مي کند و نگرش ها را تغيير مي دهد و به جاي ارزش هاي تخريب شده باورهايي را جايگزين مي کند که اصول و ارکان فرهنگي مهاجم را تشکيل مي دهد و از همين راه به استحاله ي فرهنگي ملت ها دست پيدا مي کند.
امروز فرهنگ مهاجم غرب، که امنيت فرهنگي جوامع مختلف بشري را مورد خطر قرار داده است، در خصوص فرهنگ ملت هايي چون ملت و کشور ايران اسلامي، بر محورهاي زير تأکيد مي ورزد:
1- انسان محوري
2- علم به جاي مذهب:
3- ماديت به جاي معنويت:
4- دنيا گرايي در برابر ايمان به آخرت:
5- آزادي به جاي آزادگي:
آزادي به معناي غربي آن، نه تنها انسان را به آزادگي رهنمون نکرد بلکه او را در دام هوس گرايي و هوا پرستي انداخت و اسير و برده نفس و نفسانيات خويش گردانيد؛ به طوري که پي آمدهاي خسارت بار اين آزادي در جوامع غربي کاملا مشهود و ملموس است.
اين آزادي، که به نوعي عبوديت و بندگي انسان را موجب شد در مقابل تعريفي قرار گرفت که پيامبران الهي از آزادي ارائه مي دهند. آنان از جانب خداوند برانگيخته شدند تا انسان ها را نخست از زنجيرهاي هوا و هوس، جهل و ناداني نجات بدهند و آنان را، در سايه ي آزادي از نفسانيات به آزادگي برسانند. در تعاليم انبيا اعتقاد بر اين است که تا بت هاي داخلي و دروني نشکند بت هاي بيروني شکسته نخواهد شد و آزادي هاي حقيقي اجتماعي، وقتي تحقق پيدا مي کند که آزادي هاي دروني تحقق پيدا کرده باشد:
(ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم)؛ (13)
خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتي را تغيير نمي دهد مگر آن که خود آنها در جان ها و درونشان تغيير به وجود آورند.
3- التقاط
قرآن کريم از اين عمل زشت و زيان بار به شدت نهي مي کند و مروجان و مبلغان فکر و فرهنگ را مورد خطاب قرار مي دهد و مي فرمايد:
(و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و أنتم تعلمون)؛ (14)
بر اندام حق لباس باطل نپوشانيد تا حق و حقيقت را پنهان سازيد، در حالي که شما به حقانيت حق آگاه هستيد.
اين که چرا در حوزه مکتب ها و فرهنگ ها، پديده ي التقاط ظهور و بروز پيدا مي کند و آنان که دست به اين کار ناپسند مي زنند داراي چه انگيزه اي هستند؟ خود حديث مفصلي دارد که در اين جا فقط فهرست وار به موضوع چرايي التقاط اشاره مي کنيم:
1- برخي از کساني که به التقاط دست مي زنند از يک طرف چون ايمان و اعتقاد به مکتب و فرهنگ وجود ندارد و از طرفي نيز زمينه را براي عرضه انديشه و تفکر خود آماده و روشن نمي بينند لذا از روش التقاط بهره مي گيرند تا بدين وسيله بتوانند به اهداف خود دست پيدا کنند.
2- گاهي جهل و ناآگاهي موجب مي گردد تا التقاط صورت پذيرد.
3- در بعضي از موارد فکر و فرهنگ موجود نارسا و ناقص معرفي مي شود و آنان که به التقاط پناه مي برند در چنين مواردي با وام گرفتن از ديگر مکتب ها و فرهنگ ها، بازسازي فرهنگ خودي را خواستار مي شوند. (15)
4- التقاط در حوزه دين و ديانت، معمولا توسط کساني انجام مي گيرند که اعتقاد به آسماني بودن دين و حياتي بودن آن ندارند.
از لحاظ تاريخي، حرکت هاي التقاطي مربوط به دوره و زمان خاص نيست اين گونه حرکت هاي مخرب، هميشه بوده و از اين به بعد هم خواهد بود. در هر کجا که فکر و انديشه اي ظهور پيدا مي کند بر رهبران و سردمداران آن انديشه است که به التقاط، به عنوان يکي از آفت ها و آسيب هاي فکري حساسيت ويژه داشته باشند.
انقلاب اسلامي ايران که در اين مقطع زماني به وجود آمد و توسط رهبر کبير اين نهضت، حضرت امام خميني قدس سره رهبري شد با توجه به محتواي فرهنگي و اعتقادي اين انقلاب، آن رهبر بيدار دل، در خصوص آفات فرهنگي و به ويژه حرکت هاي التقاطي، بارها و بارها، با تعبيرهاي مختلف حساسيت خويش را نشان داده و خطر اين آفت را به جامعه اسلامي و انقلابي گوشزد فرموده اند. او از يک طرف به حوزه هاي علميه و دانشگاه ها تاکيد مي ورزد که با تلاش هاي علمي و آموزشي خود اسلام و مباني آن را به خوبي بشناسد و از طرف ديگر به کساني که براي پيشبرد اهداف خود دست به التقاط مي زنند هشدار مي دهد که چنين روش هايي خيانت به اسلام محسوب مي گردد:
طلاب علوم ديني و دانشگاه ها بايد دقيقا روي مباني اسلامي مطالعه کنند و شعار هاي گروه هاي منحرف را کنار گذاشته و اسلام عزيز راستين را جاي گزين تمام کج انديشي ها نمايند. اين دو دسته بايد بدانند اسلام خود مکتبي است غني که هرگز احتياجي به ضميمه کردن بعضي از مکاتب به آن نيست و همه بايد بدانند که التقاطي فکر کردن خيانتي بزرگ به اسلام و مسلمين است که نتيجه و ثمره تلخ اين نوع تفکر در سال هاي آينده روشن مي شود. با کمال تأسف گاهي ديده مي شود که به علت عدم درک صحيح و دقيق مسائل اسلامي، بعضي از اين مسائل را با مسائل مارکسيستي مخلوط کرده اند و معجوني به وجود آورده اند که به هيچ وجه با قوانين مترقي اسلام سازگار نيست. (16)
از ديگر پيشگامان مبارزه و مقابله با التقاط شهيد مطهري قدس سره بود که به عنوان نگهباني هوشيار و مرزباني بيدار، در برابر انديشه هاي التقاطي ايستاد و سلاح بيان و برهان، قلم و قرآن، طبل رسوايي اين گروه مهاجم به حوزه عقيده و ايمان را به صدا درآورد و در نهايت خود با سرافرازي و عزت در اين ميدان به شهادت رسيد. او در مورد التقاط مي گويد:
اگر قرار شود به اسم اسلام، يک مکتب التقاطي درست شود و روشمان اين باشد که از هر جايي چيزي اخذ کنيم، يک چيزي از مارکسيسم بگيريم، يک چيز از اگزيستانسياليسم بگيريم و چيز ديگر از سوسياليسم بگيريم و از اسلام هم چيزهايي داخل کنيم و از مجموع اينها آش شله قلمکاري درست کنيم. بگوييم اين است اسلام، ممکن است مردم در ابتدا اين امر را بپذيرند، زيرا در کوتاه مدت شايد بشود حقيقت را پنهان کرد ولي اين امر براي هميشه مکتوم نمي ماند. (17)
آن عالم دردمند و شهيد ارجمند در فرازي ديگر از سخنان خود مي فرمايد:
من به عنوان يک فرد مسئول به مسئوليت الهي، به رهبران عظيم الشأن نهضت اسلامي که براي همه شان احترام فراوان قائلم هشدار مي دهم و بين خود و خداي متعال اتمام حجت مي کنم که نفوذ انديشه هاي بيگانه به نام انديشه اسلامي و با مارک اسلامي، اعم از آن که از روي آن سوء نيت و يا عدم سوء نيت صورت گيرد خطري است که کيان اسلام را تهديد مي کند. (18)
حضرت علي عليه السلام درباره ي التقاط و امتزج حق و باطل و بهره گيري از باطل از حق و به خطر افتادن امنيت فرهنگي و فکري جامعه و هم چنين زيان هايي که از اين طريق بر انسان هاي حق طلب وارد گرديده است سخنان روشن گر و فراواني دارد که در اين جا به نمونه ي زير بسنده مي کنيم:
... فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل لا نقطعت عنه السن المعاندين، و لکن يؤخذ من هذا ضغث فيمزجان، فهنا لک يستولي الشيطان علي اوليائه، و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسني؛ (19)
پس اگر باطل با حق در آميخته و مخلوط نمي شد حق، بر حق جويان و حقيقت طلبان پوشيده نمي گرديد. و نيز اگر حق از پوشش باطل آزاد شود زبان معاندان و بدخواهان از بدگويي قطع مي گردد و ليکن بخشي از حق و بخشي از باطل گرفته و در هم آميخته مي شوند، پس در چنين شرايطي شيطان بر دوستان خود مسلط مي شود و کساني که عنايت خداوند شامل حالشان گرديده است از چنين شرايط شبهه ناک و گمراه کننده نجات پيدا مي کنند.
4- جنگ رواني:
اصطلاح «جنگ رواني» در خلال جنگ هاي جهاني اول و دوم رايج شد و هر چه بر عمر اين اصطلاح مي گذشت، به خاطر تأثير و بازدهي عمليات رواني در کنار جنگ هاي نظامي توجه قدرت مداران را بيشتر به خود جذب کرد تا آن جا که «آيزونهاور» رئيس جمهوري ايالات متحده ي آمريکا در هفدهم دسامبر 1955 ميلادي اعلام کرد: «بزرگ ترين جنگي که در پيش داريم جنگي است براي تسخير اذهان انسان ها» و يا «هيتلر» مي گفت: «تبيلغات يک قدرت بي نظير سياسي است».
مي گويند نخستين کسي که اصطلاح «جنگ رواني» را به کار گرفت مورخ و تحليل گر نظامي بريتانيايي به نام «فولر از Fullr» سال 1920 ميلادي بود، «فولر» در بحث پيرامون نتايجي که پيشرفتهاي تکنولوژي نظامي در جنگ جهاني اول گرفت ادعا مي کند که وسايل سنتي جنگ ممکن است جاي خود را به جنگ رواني ناب بدهد که در آن سلاح استفاده نمي شود و به جاي آن، اقداماتي نظير زايل کردن خرد انساني، مغشوش کردن هوش انساني، و مضمحل کردن حيات معنوي و اخلاقي يک ملت به وسيله نفوذ در اراده آنها انجام مي شود». (20)
بعدها اصطلاح «جنگ سياسي» را بريتانيايي ها وارد حوزه ادبيات نظامي کردند و در ژانويه 1940 با انتشار مقاله اي تحت عنوان «جنگ رواني و چگونگي به راه اندازي آن» اين اصطلاح، براي اولين بار وارد ادبيات آمريکا شد.
در جنگ جهاني دوم اصطلاح «جنگ رواني» رواج چشم گيري پيدا کرد و سازمان هايي براي برنامه ريزي و سازمان دهي اين جنگ به وجود آمده و از اين موضع خدمت به ارتش ها را بر عهده گرفتند. با شروع جنگ سرد و افزايش تنش هاي بين المللي و به ويژه شروع منازعه در کره، آژانس اطلاعات آمريکا اصطلاح «استراتژي رواني» را انتخاب و دنبال کرد و در زمان جنگ سرد بود که مدارس نظامي آمريکا نيروهاي مستعد را انتخاب و براي عمليات تبليغي و جنگ رواني تربيت کردند، و در همين دروان بود که جنگ رواني در کلي ترين معناي آن به عنوان يکي از چهار عنصر اصلي قدرت که در دوران جنگ و صلح براي ارائه حداکثر پشتيباني از سياست ها به منظور افزايش احتمال پيروزي و نتايج مطلوب آن و کاهش امکان شکست به کار گرفته مي شود، مورد شناسايي رسمي قرار گرفت؛ به عبارت ديگر عامل رواني همراه با عوامل سياسي، اقتصادي و نظامي در تصميم گيري هاي عمده سياست خارجي نقش پيدا کرد. (21)
بعد از اين که به طور مختصر به سير تاريخي اصطلاح «جنگ رواني» اشاره شد اينک بايد اين اصطلاح را در قالب تعريفي مشخص کرد هر چند تعاريف متعدد و مختلف موجب گشته است تا محققان را با مشکل رو به رو کند، ولي ما در اين جا از ميان آن همه تعريف فقط به چند نمونه اشاره مي کنيم:
تعريف جنگ رواني:
2- جنگ رواني را مي توان «کوششي نظام دار و برنامه ريزي شده براي تخريب يا تضعيف روحيه ي حريف يا دشمن تعريف کرد. (23)
3- جنگ رواني حمله اي است طراحي شده و فراگير که تبليغات و شايعات و ديگر شيوه هاي و روش هاي عملي با هويت سياسي، نظامي، اقتصادي يا اجتماعي را از طريق وسايل مختلف ارتباطي براي اثر گذاري بر احساسات و انديشه ها و آراء و رفتار گروه يا گروه هاي دشمن به کار مي گيرد به گونه اي که به سود جنگ افروز باشد. (24)
برخي معتقدند که جنگ رواني در خلال پنج نوع عمليات مشخص و در عين حال مرتبط که يک هدف مشترک را دنبال مي کنند شکل مي گيرد. اين عمليات عبارتند از:
تبليغات؛ دعوت؛ شستشوي مغزي؛ جنگ ايدئولوژيک و نبرد اطلاعاتي.
جنگ رواني با هدف پايان دادن به ايمان، نسبت به آينده خود و از دست دادن اعتماد به نفس است. (25)
4- مفهوم اساسي جنگ رواني عبارت است از دست کاري عقايد از طريق به کارگيري يک يا چند رسانه ي ارتباطي. (26)
پي نوشت :
1- يوم الخلاص، 399.
2- آل عمران (3) آيه 139.
3- انبياء (21) آيه 105.
4- نساء (4) آيه 141.
5- منافقون (63) آيه 8.
6- نساء (4) آيه 75.
7- انعام (6) آيه 57.
8- بقره (2) آيه 120.
9- فرهنگ و تهاجم فرهنگي، سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، وزارت ارشاد، ص 63.
10- همان، ص 3.
11- سياستهاي مقابله با تهاجم فرهنگي، دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ص 1.
12- انقلاب اسلامي، فصلنامه علمي- پژوهشي، دانشگاه اصفهان، سال اول، پيش شماره دوم، بهار 1378، ص 198.
13- رعد (13) آيه 11.
14- بقره (2) آيه 42.
15- «التقاط فرهنگي» با «تبادل فرهنگي» تفاوت اساسي دارد: تبادل در حوزه فرهنگ ها امري پسنديده و اجتناب ناپذير است و هميشه در حوزه فرهنگ ها و تمدن ها تأثير و تأثرات فرهنگي وجود داشته است. در تبادل فرهنگي حق و حقيقت مخفي و شکسته نمي شود در صورتي که در التقاط، باطل در پوشش حق ظاهر شده و جاي حق مي نشيند.
16- صحيفه نور، ج 12، ص 23.
17- استاد مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 51 و 52.
18- استاد مطهري، نهضت هاي اسلامي در صد سال اخير، ص 89.
19- نهج البلاغه فيض، خطبه ي 50، ص 128.
20- تبليغات و جنگ رواني (مجموعه مقالات)، پژوهشکده علوم دفاعي دانشگاه امام حسين عليه السلام، ص 3 و 7 و دکتر عبدالوقاب کحيل، نگرشي بر جنگ رواني در صدر اسلام، ترجمه محمد تقي رهبر، ص 1.
21- همان.
22- نگرشي بر جنگ رواني در صدر اسلام، ص 23.
23- عبدالوهاب فراتي، درآمدي بر ريشه هاي انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، ناشر معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي.
24- نگرشي بر جنگ رواني در صدر اسلام، ص 27 و 28.
25- همان.
26- تبليغات و جنگ رواني (مجموعه مقالات)، پژوهشکده ي علوم دفاعي، دانشگاه امام حسين عليه السلام، ص 3.
/س