مؤلفه هاي سلوک وعرفان در مکتب امامت

نيايش ،گوهر دين است ، که به نام دعا نام بردارشده است .در متون ديني ، به دو متن شورانگيز بر مي خوريم ؛ يکي زبور و داود و ديگري صحيفه ي سجاديه . داود ، جواني خوش سيما ، داراي مهارتي بالا در نواختن بربط است که حسادت شائول را بر مي انگيزد . او قهرمان راستي ، کرامت وزيبايي است .در قرآن مجيد ؛ به مناسبت هاي مختلفي نام وي برده شده ودرباره ي او سخن رفته است . کتاب وي زبور است. که خداي متعال به وي کرامت فرموده است . زبور داود ، حاوي نيايش هاي عارفانه
سه‌شنبه، 29 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مؤلفه هاي سلوک وعرفان در مکتب امامت
مؤلفه هاي سلوک وعرفان در مکتب امامت
مؤلفه هاي سلوک وعرفان در مکتب امامت

نويسنده: سيد حسين سيدي




چکيده

نيايش ،گوهر دين است ، که به نام دعا نام بردارشده است .در متون ديني ، به دو متن شورانگيز بر مي خوريم ؛ يکي زبور و داود و ديگري صحيفه ي سجاديه . داود ، جواني خوش سيما ، داراي مهارتي بالا در نواختن بربط است که حسادت شائول را بر مي انگيزد . او قهرمان راستي ، کرامت وزيبايي است .در قرآن مجيد ؛ به مناسبت هاي مختلفي نام وي برده شده ودرباره ي او سخن رفته است . کتاب وي زبور است. که خداي متعال به وي کرامت فرموده است . زبور داود ، حاوي نيايش هاي عارفانه و صادقانه است که حکايت گر روحي واصل مي باشد .
صحيفه ي سجاديه ، به نام زبور آل محمد (ص) موسوم گشته است . در نوشتار حاضر ،اين دو زبور از چند جهت به مقايسه وتطبيق عرفاني وسلوکي درآمده اند.
1) از جنبه ي عنصر شوريدگي ؛
2) عنصر عجز وناتواني ؛
3) احساس گناه ؛
4) عنصر خوف وخشيت .
همه ي اين عناصر ، به طور مشترک در زبور ين رخ مي نمايند وانسان را به وادي شوريدگي ، عجز واحساس گناه وخوف وخشيتي صادقانه مي کشانند . هردو ، پردازنده ي روح وتکامل بخش انسانند. اشتياق ورغبت ، زاده ي اين دوزبور است . عنصر اطاعت وسازش ناپذيري با دشمن نيز در هر دو زبور ، رخ نموده اند واوج خاکساري را در برابر معبود ، در دل بر مي نشانند .هر دو مبتني برتوکل وخضوعند ومبتني بر صميميت عارفانه ، که بهره ور از خود را به اين وادي مي کشانند .
واژگان کليدي: دعا ، داود (ع) ، سجاد (ع) شوريدگي ، عجز ، خشيت ، خضوع ، اشتياق ، رغبت ، صميميت .

مقدمه

گوهراديان ، نيايش است . ديني بدون دعا وجود ندارد وتمامي پيامبران الهي (ص) تنها پيام آوران يک پيام ، آن هم بندگي خداوند بوده اند . دعوت همگي اين بوده است :«ان عبدو الله واجتنبوا الطاغوت » .
معناي اصيل اين پيام در دين ، در مقوله اي به نام «دعا» تجلي مي يابد . دعا از يک سو بر بندگي تأکيد دارد واز سوي ديگر برپشت کردن به هر رابطه اي که رو به سوي طاغوت دارد . دعا در ميان عبادات ما عبادت ويژه اي به حساب مي آيد ، چون گونه اي خاص از سخن گفتن با خداوند است . سخن گفتني از جنس عاشقانه
است . در زبان دين ، دعا به مثابه اصل ومغز دينداري است ، يعني ديگر عبادات به اين مقصود و مقصد انجام مي گيرد که بتوانيم با خداوند سخن بگوييم .درميان متون ديني دراديان الهي که مشحون از نيايش هاي زيبا ودل انگيز است ؛ به دو متن شورانگيز بر مي خوريم که تصوير زيبا ترين وپرشورترين گفتگوي بنده اي با خداوند است ؛ يکي زبور داود (ع) است ، که در حقيقت سروده هاي عاشقانه ي يک پيامبرالهي مي باشد ، وديگر زبور آل محمد (ص) صحيفه ي سجاديه ، صحيفه ي امام عاشقان ودلدادگان الهي است .
داود که جواني سرخ رو وخوش سيما وداراي چشم هاي زيبا بود ، به سبب صداي خوب ومهارتش در نواختن بربط ، مورد توجه شائول قرار گرفت . وي شهرت ومحبوبيتي به هم زد که حسادت شائول را برانگيخت . داود از قهرمانان ملي يهود است . پس از پيدايش اميد به مسيح موعود در بني اسرائيل ، انتظار مي رفت که آن فرد ازخاندان داود باشد ، لذا به روايت انجيل ، عيسي (ع) از ذريه ي وي بوده است .
نام اين پيامبر بزرگ در قرآن همراه با ذکر صفات و ويژگي هايي چند به شرح ذيل مي باشد :
1) صاحب زبور است ، « و آتينا داود زبورا » ( نساء ،163)؛
2) هم پيامبر است وهم پادشاه « و آتاه الله الملک والحکمه » (بقره ، 25)؛
3) بر هدايت الهي بود ، « هدينا من قبل ومن ذريته داود » ( انعام ، 78)؛
4) در داوري پيروزمند بود ، « وداود وسليمان اذ يحکمان في الحرث » ( انبياء ، 78)؛
5) کوه ها وپرندگان به همراه او تسبيح خداوند مي گفتند ، « و سخرنا مع داود الجبال يسبحن والطير » ( انبيا ، 79)؛
6) براي نجات مردم زره سازي آموخت ، « وعلمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من باسکم » ( انبياء 80)؛
7) زبان پرندگان را مي فهميد ، « علمنا منطق الطير » ( نمل ، 15)؛
8) برپيامبر اسلام شد که از داود ياد کند ، « واذکرعبدنا داود » ( ص ، 17)؛
9) بسيار توبه کننده بود ؛ « انه اواب » ( ص ، 17)؛
10) با توبه نزد خداوند قرب يافت ، «وان له عندنا لزلفي » (ص ، 24)؛
11) خليفه ي خداوند در زمين بود ،« يا داود انا حعلناک خليفه في الارض » ( ص ، 26)؛
درباره ي اصل واژه ي داود ، عده اي بر آنند که عبري است ، اما آنچه مسلم است اين که از يک منبع آرامي وارد زبان عربي شده است ؛ هرچند که امکان ندارد بگوييم که اين منبع آرامي ، يهودي بوده است يا مسيحي ( جفري آرتور ، 203،1372).
داود کتابي به نام زبور دارد که در قرآن هم از آن ياد شده است ، « و آتينا داود زبوراً » ( اسراء ،55) و « لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون » ( انبياء 105).
زبور يا زبور به معناي نوشتن واز ريشه « زُبُر » است . اين واژه از روزگاران پيش از اسلام به کار مي رفته است ، اما يک واژه ي يهودي ويا مسيحي به معناي مرموز يعني سرود است ( جفري آرتور ، 1372، ص 231)،
درعهدين تعداد مزامير داود 150 است ؛ هرچند دراصالت تماميت آن عده اي ترديد کرده اند ، اما از اين که داود ، بنا به نص صريح قرآن ، زبوري داشته ، شکي نيست . مزاميرحاوي نيايش عارفانه وگفتگوي صادقانه ي بنده اي است که از سر اشتياق وتوکل به راز ونياز با خداوند نشسته است . در مزامير گاه به عباراتي بر مي خوريم که حکايت از روحي واصل مي کند ؛ روحي که پرتب و تاب ودرعين حال آرام است . داود ، خود را ذره اي بيش نمي بيند ، روح بنده اي که خود را در حصار رحمت پروردگار غرق شده مي بيند ، ولي کم ترين غفلت ، او را به التهاب دچار مي سازد . ناتواني در برابر خداوند ، احساس گناه ، اميد به رحمت باري و بالاخره نفس سخن گفتن با خداوند است . با توجه به اين مؤلفه ها به بررسي اجمالي زبور مي پردازيم .

1) عنصر شوريدگي

منظور آن است که بنده با درک جمال وجلال خداوندي بي اختيار به وجد مي آيد ؛ حالتي که بي اختيار مي آيد وبه سان واردات قلبي است که خرمن وجود را در بر مي گيرد وآتش را درجان مي افکند و همين که حافظ گفته است :
برفي از منزل بدرخشيد سحر
وه که يا خزمن مجنون دل افکار چه کرد
در مزامير داود (ع) چنين آمده است : دلم مستحکم است . خدايا دل من مستحکم است .«سرود خواهم خواند ، وترنم خواهم نمود . اي جلال من بيدارشو ؛ اي بربط وعود بيدارشو. صبح گاهان ، من بيدار خواهم شد . اي خداوند تو را در ميان امت ها حمد خواهم گفت . تو را در ميان قوم ها تسبيح خواهم نمود » ( مزمور 57، ص 873)؛
« اي خداي من ، تو خداي من هستي ، در سحر تو را خواخم طلبيد ، جان من تشنه ي توست وجسدم مشتاق تو ، در زمين خشک تشنه ي بي آب ، چون که رحمت تو از حيات نيکوتر است ، از اين رو تا زنده هستم تو را متبارک خواهم خواند » ( مزمور 63، ص 876).
« بياييد خداوند را بسراييم ، و صخره ي غمات را آواز شادماني دهيم ، به حضور او با حمد نزديک شويم » ( مزمور 95، ص 905).
«شادمان مي شويم چون به من گفتند که به خانه ي خدا مي رويم » ( مزمور 122، ص 932 ).
«کلام تو براي پاهاي من چراغ وبراي راه هاي من نور است » ( مزمور 119، ص 928).
«اي خداوند از عمق ها نزد تو فرياد بر مي آورم . اي خداوند آواز مرا بشنو وگوش هاي تو به آواز تضرع من ملتفت شود . منتظرخداوند هستم . جان من منتظر است . جان من منتظر خداوند است . بيشتر از منتظران صبح » ( مزمور 130، ص 935).
«اي خداوند تو را مي خوانم ، نزد من بشتاب ، وچون تو را بخوانم آواز مرا بشنو ، ولب هاي مرا نگاه دار ودل مرا به عمل بد مايل مگردان » ( مزمور 141، ص 941).
« به آواز خود نزد خداوند فرياد بر مي آورم . به آواز خود نزد خداوند تضرع مي نمايم . ناله ي خود را درحضور او خواهم ريخت . تنگي هاي خود را نزد او بيان خواهم کرد » ( مزمور 142، ص 942).
« چنان که آهو براي نهرهاي آب شدت اشتياق دارد ، همچنان که خدا، جان من اشتياق شديد براي تو دارد. جان من تشنه ي خداوند است ؛ تشنه ي خداي حي: ( مزمور 42، ص 861).
« اي خداوند چرا دور ايستاده اي وخود در وقت هاي تنگي پنهان مي کني » ( مزمور 10، ص 835).

2) عنصرعجز وناتواني در برابر خداوند

در آموزه هاي ديني بر کسب دو صفت تأکيد فراوان رفته است ؛ يکي آن که آدمي خود را در برابر عظمت خداوند هيچ انگارد وقدرت هيبت خداوندي تمام وجود او را فرا گيرد که در نتيجه دچار حيرت فلسفي مي گردد. مولوي مي گفت :
خرم آن کو عجز وحيرت قوت اوست
در دو عالم خفته اندر ظل دوست
نتيجه ي عجز وحيرت آن مي شود که آددمي خود را نسبت به اراده ومشيت اللهي تسليم بيابد .
هم او مي گفت :
غير تسليم ورضا کو چاره اي
درکف شير نر خون خواره اي
در مزامير داود نيز پاره اي از دعاها وسرودها بيان گر همين اظهار عجز و حيرتي است که نشان از معرفت آن حضرت (ع) به خدا وخود دارد . مي فرمايد :
«چون به آسمان تو نگاه مي کنيم ، که صنعت انگشت هاي توست ، وبه ماه و ستارگان که تو آفريده اي ؛ پس انسان چيست که او را به ياد آوري ، وبني آدم که از او تفقد نمايي ...» ( مزمور 8 ص 834).
« خداوند عظيم است وبي نهايت حميد ، مجد وجلال به حضور وي است ، و قوت وجمال در قوس وي . خداوند را به جلال وقوت توصيف نماييد . خداوند را به جلال او توصيف نماييد » ( مزمور 96، ص 905).
آنقدر که آسمان از زمين بلندتر است به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظيم است . به اندازه اي که مشرق از مغرب دوراست ، به همان اندازه گناهان ما را از ما دور کرده است ، چنان که پدر بر فرزندان خود رؤوف است ، همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت مي نمايد » ( مزمور 103، ص 910).
«آن که در ستر حضرت اعلي نشسته است ، زيرسايه ي قادر مطلق ساکن خواهد بود » ( مزمور 91، ص 902).
گاه اين عجز به خاطر ادا نکردن حق خداوند است ، که نوعي پريشان دلي را به همراه دارد. خداوند مي گويد : » دعاي مسکين وقتي که پريشان حال شده ، ناله ي خود را به حضور يهوه مي ريزد » ( مزمور 102، ص 908).
«روزهايم مثل دود تلف شده ، استخوان هايم مثل هيزم سوخته گرديد . دل من مثل گياه ، زرد شده وخشک گرديده است . مانند مرغ سقايي صحرا شده ومثل بوم خرابه ها گرديده است » (همان ).
« خوشا به حال کسي که از خداوند مي ترسد وبه طريق هاي او سالک مي باشد » ( مزمور 128، ص 934).
گاه حيرت از سر آن است که بنده ، خداوند را در همه جا به اقتدار وقدرت مي يابد . داود مي گويد :
« اي خداوند مرا آزموده اي . تو نشستن وبرخاستن مرا مي داني وفکرهاي مرا از دور فهميده اي . از روح تو کجا بگريزم . اگر به آسمان صعود کنم ، تو آنجا
هستي .اگر در هاويه بستر بگسترانم ، تو آنجا هستي » ( مزمور 139، ص 94).

3) احساس گناه

گناه به معناي دقيق کلمه دوري از خداوند ، خارج شدن از فرمان ، احساسي است که به بنده ي مؤمن دست مي دهد وخود را در دايره ي اطاعت نمي بيند . لذا مضمون گناه نسبي است . يعني بسته به درک جمال وجلال خداوندي است که بندگان خود را دور يا نزديک احساس مي کنند . گاه لحظه اي غفلت براي بنده اي گناه محسوب مي شود وگاه ترک واجبي ؛ احساس گناه بسته به احساس ودرک بنده از قرب وبعد دارد. داود (ع) مي گويد :
« گناهم دور مرا گرفته است ، به حدي که نمي توانم ديد . از موهاي سرم زياده است ، ودل من مرا ترک کرده است . اي [خداوند رحمت فرموده مرا نجات بده » ( مزمور 40، ص 860).
« اي خداوند بر حسب رحمت خود بر من رحم فرما . به حسب کثرت رأفت خويش گناهان مرا محو ساز مرا از عصيانم به کلي شست وشو ده ، واز گناهم مرا طاهر کن . زيرا که من به معصيت خود اعتراف مي کنم وگناهم هميشه در نظر من است . به تو وبه تو تنها گناه نوزريده ام » ( مزمور 51،ص 868).
« خدايا مرا نجات بده . از فرياد خود خسته شده ام وگلوي من سوخته و چشمانم از انتظارخدا تار گرديد . خدايا تو حماقت مرا مي داني وگناهانم از تو مخفي نيست . اي خدا در کثرت رحمانيت خود وارسته نجات خود مرا مستجاب فرما وبه کثرت رحمانيت برمن توجه نما » ( مزمور 69، ص 881).
« اي خداوند مرا در غصب خود توبيخ منما ، ومرا درخشم خود تأديب مکن » ( مزمور 6 ، ص 831).
« از ناله ي خود وامانده ام ، تمامي شب تخت خواب خويش را غرق مي کنم و بستر خويش را به اشک ها تر مي سازم . چشم من از غصه کاهيده شد » ( مزمور 6، ص 834).
گاه دوري از خدواند را گناه تلقي کرده وعذرخواهان مي گويد : « خدايا مرا نجات ده . از فرياد خود خسته شده ام وگلوي من سوخته وچشمانم از انتظار خدا تار گرديد» (مزمور 696، ص 881).
اما دعا قبل از آن بيان اظهار پشيماني از کرده ها وناکرده ها باشد ودرخواست دفع ضرري يا جلب منفعتي باشد ، شيريني نفس سخن گفتن درکام نيايش گر است . خواسته ها ،استغفار و توبه ها بهانه اي هستند براي اين بنده که بنده اي با خداوند سخن بگويد . براي روح هاي بلند وحساسي همچون داود نبي (ع) وامام عارفان ، سجاد نيايش گر (ع) دعا از اين حد فراتر مي رود وبه سان غزل يا سرودي در مي آيد که از اميد ، توکل ،اعتماد وسرشار بودن از رحمت ولطف خداوندي موج مي زند .
حضرت داود (ع) مي گويد : بياييد خدا را بسراييم ، وصخره ي نجات خود را آواز شادماني دهيم . با مزامير او را شادماني دهيم . دست هاي وي خشکي را مصور نمود .امروز اي کاش آواز او را مي شنيديد » ( مزمور 95،ص 905).
در مزموري که نامش نيز از طراوت وزيبايي لبريز است ، يعني مزمور « شهادتي بر سوسن ها » ، به خدا چنين مي گويد : « اي شبان اسرائيل بشنو اي که يوسف را مثل گله اي رعايت مي کني . اي که بر کروبيان جلوس نموده اي ، تجلي فرما » (مزمور 8، ص 893).
گاه نقش سخن گفتن با خداوند در تسبيح وستايش او تجلي مي يابد . مثلا مي گويد : « اسم خداوند را تسبيح خواهم نمود ... ( مزمور 7 ، ص 834).( متناسب است با آن چه که در قرآن آمده است : « سبح اسم ربک الاعلي » ( اعلي ، 1).
يا مي گويد :«آنان که اسم تو را دوست دارند ، در تو شادي مي کنند » ( مزمور 5 ، ص 831).
از نکاتي که درمزمور فراوان تکرار شده است ، توصيفي است صميمانه و بي تکلف از جانب داود (ع) نسبت به خداوند ، آنجا که مي گويد : «خداوند
صخره ي من است وملجأ ونجات دهنده ي من .
خدايم صخره ي من است که در او پناه مي برم وسپر وشاخ نجاتم وقلعه ي بلند من . خداوند را که سزاوار کل حمد است حمد خواهم نمود » ( مزمور 18، ص 840).
«خداوند شبان من است . محتاج به هيچ چيز نخواهم بود . در مرتع هاي سبز مرا مي خواباند » ( مزمور 23، ص 845).
اين احساس نزديکي وقرب به خداوند ، زايل کننده ي ترس از غيرخداوند است . مي گويد :« خداوند نورمن ونجات من است . از که بترسم ؟ خدا ملجأ من است . از کجا هراسان باشم ؟ » ( مزمور 27، ص 847).
از نکات برجسته ي مزامير داود (ع) توکل است . اين حالت درجاي جاي مزامير آمده است که هر يک بيان گر حالت روح متوکلي همچون اوست . مي گويد : «خوشا به حال آناني که بر او توکل دارند » ( مزمور 2، ص 831).
«اما من به رحمت تو توکل مي دارم .دل من درنجات تو شادي خواهد کرد»(مزمور 13،ص837).
« بر خداوند توکل داشته ام ، پس نخواهم لغزيد . باطن وقلب مرا مصفا گردان » ( مزمور 26،ص847).
«درتو اي خدا پناه بردم . پس تا به ابد خجل نخواهم شد » ( مزمور 71،ص 883).
« از کرورها مخلوق نخواهم ترسيد » ( مزمور 3 ،ص 831).
نتيجه ي اين توکل نوعي وجد وسرور است که به بنده دست مي دهد . لذا مي گويد : « اي خداوند اما من به رحمت تو توکل مي دارم . دل من در نجات تو شادي خواهد کرد . براي خداوند سرود خواند ، زيرا که به من احسان نموده است » ( مزمور 13 ،ص 837).
اين که پيامبران واولياي خداوند از هيچ کس هراسي به دل نداشتند وبه قول مولوي سخت رو با دشمنان برخورد مي کردند ، نتيجه ي توکل واعتمادي بود که به خداوند داشتند . داود (ع) به دشمنان خود مي گويد : «آنگاه در روزي که تو را بخوانم دشمنانم رو خواهند گردانيد . اين را مي دانم زيرا خدا با من است » ( مزمور 56،ص 873).
« پس برخدا توکل دارم ، پس نخواهم ترسيد . آدميان به من چه مي توانند کرد » ( مرموز 56،ص 873).
در صحيفه ي سجاديه ، که به زبور آل محمد (ع) مشهوراست ، دعا از يک تئوري بهره مي برد . از زبور ومزامير داود (ع) دعا هست ولي تئوري دعا نيست ، اما در صحيفه با نظامي روبرو هستيم که اجزاي آن در مجموع چنان به هم پيوند خورده است که بخش هاي متعدد دعا با هم نظمي سامان يافته دارند اين يکي از تفاوت هاي دعاها دراين دو مناجات نامه است . سامان يافتگي دعا در صحيفه در همه جانبه دعاها در آن نيز تجلي يافته است . مثلا جنبه هاي اجتماعي در دعاهاي حضرت (ع) .
حال به بررسي مؤلفه هاي شوريدگي ، عجز وحيرت ، احساس گناه ونقش سخن گفتن با خداوند در صحيفه مي پردازيم .
عنصر شوريدگي در صحيفه ، که معمولا با حمد وستايش باري همراه است آستانه ي هر دعا را تشکيل مي شود . شورانگيزترين عنصر شوريدگي در نخستين دعاهاي صحيفه نمود مي يابد که مي فرمايد : « به درگاه کبريا وعظمت پروردگار سپاس وستايش مي گذارم که ذات لايزالش را از ليست وازليت بي ابتدايش لايزال و جاويدان است » ( صحيفه ي سجاديه ، دعاي يک ) .
«از نور اين حمد وثنا ، ديدگان خويش را روشن وروي خود را سپيد وخاطر خويش را شادمان وسرشار خواهيم ، وچنان خواهيم در آن روز که چهره ها سياه وديدگان نابينا وضميرها آشفته وپريشان باشند ، ما را غمي نباشد :» ( همان ).
گاه تعابيري در دعاهاي صحيفه است که توصيفي است از ذات وصفات خداوند ونشان از شوريدگي روح پرشور اشتياق آن بزرگ حکايت مي کند . تعابيري چون « اي پادشاه پادشاهان ، اي سلطان وجود ، اي دارنده ي بي همتا ،اي
نوراعلي واقدس ، اي جلال جليل و ... « (همان ، دعاي 5.) « اي جلال جليل ، اي شکوه بي مانند ، که شکوه شکوهمندان در برابر ذات اجل واعلاي تو سخت کوچک وحقير نمايد » (همان ).
«گاه اين شوريدگي در ذکر نام محبوب خود گشاينده ي رحمت ها و دفع بلاهاست . « اي اسم مقدسي که از برکت تو گره رنج ها وغم ها گشوده مي شود . واي نام مبارک که به ياد تو فشار بليات آرام مي گيرد وبار سنگيني محنت ها به مدارا وملايمت مي گرايد » ( همان ، دعاي 7).
در جاي ديگرآمده است : « اي آن کس که ياد تو به ياد آور تو شرف همي بخشد وسپاس تو سپاسگزار تو را سعادتمند همي دارد « ( همان ، دعاي 11).
« مرا به جوار خويشتن انس والفت بخش ودوستانت را با من دوست ساز » ( همان دعاي 21).
« با قلبي که به خاطر تو از اغيار پرداخته شده وبه تو حالت تسليم وتفويض گرفته است روي به سوي تو آورده ام وبا تمام وجود به جانب تو باز گشته ام » ( همان دعاي 28).
گاه اين شوريدگي چنان است که واژه اي براي بيان نزد امام (ع) يافت نمي شود واز تگناي زبان مي نالد . مي فرمايد : « قدرت علياي تو را گفتار گويندگان با متن هاي مبالغه توصيف نتواند کرد . صفت ها در ذات مقدس تو گم مي شوند و لغت ها در وصف کمال تو حيران مي مانند ورشته ي لفظ ها وعبارت ها در دهن ها از هم مي گسلد وبه هم مي ريزد .» (همان ، دعاي 32).
عنصرعجز وحيرت در صحيفه موج مي زند و امام (ع) بر اين باور قرآني است که هز که از پروردگارش بيشتر شناخت داشته باشد ، پروايش بيشتر است ، لذا احساس ناتواني در چنين عارفاني بيشتر خواهد بود ( همان ، دعاي 52).
مي فرمايد : «پروردگارا ! آن بنده که تو را بهتر از ديگران بشناسد ، بيش از ديگران از تو بهراسد وبه درگاه تو خاضع تر وخاشع تر خواهد بود . لذا با اين نگرش خود را موجودي حقير وناچيز در برابر ذات الهي مي بايد . مي فرمايد :
« پروردگارا آفريده ي تو ومحکوم تو ومخلوق تو ونامش در خزانه ي سر شار توست » (همان ).
در جايي مي فرمايد :«اگر بگريزم به گرفتاري خواهم افتاد واگر پنهان شوم آشکار خواهم شد . پس چه بهتر که به درگاه توگردن خضوع ومذلت به گريبان بياويزم وسر به تسليم پيش آورم » ( همان ، دعاي 50). اين معرفت نسبت به قدرت وعظمت پروردگاربه اين منجر مي شود که بنده ي آگاه ؛ خود را هيچ يابد .
«از کوچک ترين کوچک ترم واز ذليلان ذليل تر ،ذره اي ناچيزم وشايد از ذره هم ناچيزتر» (همان دعاي 47).
اين حيرت در نگرش امام سجاد (ع) به نوعي اشتياق منجر مي شود که بنده را نسبت به عظمت وکبريايي حق مشتاق مي نمايد ، نه اين که از او گريزان گردد . مي فرمايد : « پروردگار من ! به قلب ما الهام فرماي که در برابر فرمان هاي تو خويشتن تفويض کند وهمچون دلدادگان شيدا مشيت علياي تو را بي چون وچرا بپذيرد » ( همان ، دعاي 33). اين بدان خاطر است که وصف ذات نتوان کرد . « اي پروردگار من که گفتار گويندگان در وصف ذات اقدس تو خموش ماند وبه درماندگي خويش اعتراف مي آورد » ( همان ، دعاي 31).
اين شناخت به مرحله اي مي رسد که بنده خود را هيچ مي شمارد وبه قول مولوي :
پر کاهم در مصاف تندباد
خود نمي دانم کجا خواهم فتاد
زيرچوگان هاي حکم کان فکان
مي دوم اندر مکان ولامکان
امام (ع) نيز با چنين شناختي از خداوند مي فرمايد : «نتوانم از فرمانت سر پيچم ومقدورم نيست که اراده ي تو را نپذيرم ورضاي تو را نخواهم . رضاي تو و رحمت تو هنگامي مرا خواهد دريافت که گردن طاعت در پيشگاه ملکوت اعلاي تو خم کنم » ( همان ، دعاي 21).
احساس گناه از بنيادي ترين احساسات در صحيفه است . درکم تر دعايي است که امام به قصور در برابر جمال ورحمت الهي ، اعتراف نکند . اين هم به شناخت ازآن ذات باز مي گردد که خود را در برابر وظايف ومسؤوليت هايي که دارد ، قاصر به حساب مي آورد .
«گناه ما عظيم است وگناه عظيم را کيفري عظيم در خورباشد » ( همان ، دعاي 10).
« گناهان من بسيار است وشانه هاي من در زير بار معاصي فرو خميده وبال و پر روح مرا درهم شکسته است » ( همان ، دعاي 12).
« از اين تقصيري که در اداي طاعت روا داشته ام توبه مي کنم » ( همان ).
« بيش از همه گناه کرده بودم وبيش از همه شايسته بودم که به کيفر گناهانم رسوا شود » ( همان ، دعاي 16).
اوج خاکساري وشرمساري يک بنده ي عارف در درگاه خداوند رحمت گر ومهربان فقره اي از دعايي است که امام (ع) در آن چنين فرموده است : « پروردگارا !اگر آن چنان بگريم که مژه هايم دانه دانه فرو ريزند ،اگر آن سان فرياد کشم که گلوي من از فرياد فرو ماند ، اجگر تا آنجا به درگاه تو بر پاي بمانم که پاهايم بخشکد ،اگردر برابر عظمت و جلال تو آن قدر به رکوع شوم که مهره ي پشتم بشکند. اگر به درگاه تو آن قدر در سجده بمانم که چشمانم از حدقه بيرون آيند ،اگرتا زنده ام به جاي نان ، خاک بخورم وبه عوض آب ، خاکستر بنوشم ، و همچنان ذکر تو گويم وبه فکر تو باشم باز هم حيا مي کنم که سر به سوي آسمان ها بردارم ، زيرا مي دانم که هنوز شايسته ي مغفرت وعفو تو نيستم ( همان ).
البته اين حالت هرگز به يأس ونوميدي مبدل نمي شود ، چون چنين بنده اي از رحمت بيکران حق نيز آگاه است . مي فرمايد : « اين فضل تو وعنايت توست که ما را از رنج عقاب بر کنار مي دارد » ( همان ، دعاي 10).
«ايمان داريم که دست و ديده ي ما از درگاه خداوندي تو محروم باز نخواهد گشت »(همان ،دعاي 11).
چون اين خداوند به قول داود (ع) « بر شرارت راغب نيست » (همان ، دعاي 31). واين « تويي که بيشترعطا کني وکم ترمنع فرمايي ، اين تويي که در برابر عطاياي .
خويش پاداش نخواهي وتويي که گناه کار را بيش از آن چه کرده کيفر ندهي ...( همان ، دعاي 16). « ولي رحمت واسعه ي تو از انتقام تو پيشي گرفت وبرفضايح وقبايح من پرده فرو کشيد » ( همان ). تمام آن چه که در صحيفه آمده ويا در دعاي ابوحمزه ثمالي ويا مناجات خمسه عشره مي يابيم ، همگي حکايت از روحي زيبا وپرستنده دارد که نقش سخن گفتن با خداوند در آن اصلي واساسي است . بنده اي که از خداوند مي خواهد « پروردگار به بنده ي شرمنده ي خويش حالتي عطا کن که با حالت ورغبت دعا کند ؛آن چنان که دوستان مخلص تو به درگاه تو با حالت و رغبت دعا کنند » (همان دعاي 54). نفس سخن گفتن براي بنده شريني آور است وکام او را شيرين مي سازد .«جز ذات اقدس واعلاي تو کسي را نشناسم که آرام بخش خاطر من باشد » (همان، دعاي 21). ياد او مايه ي گرمي و روشني دل بنده است .
« پروردگارا قلب مرا از هرچه جز محبت توست ، بپرداز و به ياد خويش گرم و روشنش بدار وبه عشق خويش در تب وتابش درانداز » (همان ).
«سعادتي عنايت فرماي تا دل هاي ما جز به ياد تو وبه عشق تو ضرباني نياورد وجز با تو نجوايي نگويد » (همان ،دعاي 9 ).
در پايان با مقايسه ي گذرا در زبورين به نتايج زير مي توان دست يافت :
1) در هردو ، بر عنصر توکل فراوان تأکيد شده است .
2) هراو به تبيين حضوع آدمي مي پردازند .
3) بيان در هر دو صميمانه است .
4) توصيف خداوند در زبور داود (ع) ساده است ،اما در صحيفه ي سجاديه لطيف تر وعرفاني تر .
5) دشمنان در صحيفه هم آدم اند وهم شيطان ، اما در زبور داود (ع) تکيه بر انسان هاست ، ولي در صحيفه بيشتر دشمن شيطان آمده است .
6) تفاوت عمده ي دعاهاي صحيفه با مزامير بعد اجتماعي - سياسي داشتن آن است .

نتيجه گيري

ازمجموع اين نوشتار ، مي توان نتايج ذيل را به دست آورد .
1-زبور داود (ع) وصحيفه سجاديه که به عنوان زبورآل محمد (ص) مرسوم گشته ، هر دو مبتني برعناصرعجزوشوريدگي واحساس گناه وخشيت مي باشند که در مضامين بلند آنها نمودار است .
2- هر دو زبور به نجات انسان از نفس خويش مي انديشند ومي خواهند انسان را به افق هاي بي نهايت عالم آشنا سازند .
3- درهردو زبور ، توکل و وابستگي به ذات الهي دراوج عظمت قرار دارد ، و همين احساس را درانسان بيدار مي سازند .
4-درهر دو حضوع آدمي ، به اوج مي رسد واعتماد به ذات الهي بالغ مي گردد.
5- دشمنان در هر دو زبور ، به شکلي ملموس معرفي گرديده اند ، يعني شياطين الجن والانس .
6- يک تفاوت ساختاري هم بين دو زبور موجود است ، وآن تمرکز صحيفه سجاديه برعنصر دشمن شناسي از منظرعقيدتي وسياسي است .
منبع:نشريه انديشه حوزه ،شماره 73




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط