تحریف آیین مسیح در گذر تاریخ
نويسنده: محمد توحيدي
بررسی تحریف در آیین مسیحیت در گروی مطالعه ی تاریخ زندگانی حضرت مسیح و آشنایی باتاریخ کلیسا است. در مورد تاریخ مسیحیت اولین سؤالی که به ذهن می رسد این است که آیا مجموعه ی مدون و معتبری از زندگانی حضرت مسیح وجود دارد؟ و یا ایمکه تا چه حد می توان به سیره ی حضرت مسیح دست یافت؟
در پاسخ به این سؤال باید یادآور شویم تنها کتاب هایی که کلمات و سیره ی حضرت مسیح را به تصویر کشیده اند، کتاب هایی است که امروزه به عنوان انجیل شناخته می شوند. به جز انجیل ها، کتاب دیگری در مورد تاریخ زندگانی حضرت مسیح در دست نیست.
مسلمانان غالباً از انجیل به عنوان کتابی آسمانی که بر حضرت مسیح نازل شد یاد می کنند، اما مسیحیان وجود کتابی را که بر حضرت مسیح نازل شده باشد انکار می کنند. انجیل های کنونی کتاب هایی است که مسیحیان اولیه در مورد زندگانی مسیح به نگارش در آورده اند.
حال این سؤال پیش می آید که این کتاب ها تا چه حد معتبر است؟ نسخه های انجیل ها مربوط به چه زمانی است؟ و آیا براستی انجیل های کنونی نوشته ی نویسندگان یاد شده است یا خیر؟
در مورد اعتبار انجیل ها قبل از هر چیز باید یاد آور شویم که هرگز دلیل معتبری از سوی مسیحیان بر اعتبار انجیل ها ارائه نشده است. ادعای مسیحیان آن است که این انجیل ها زیر نظر روح القدس نگاشته شده و از خطا مصون مانده است. اما براستی دلیل این ادعا چیست؟!
طبق گزارشات تاریخی، تا پایان قرن اول میلادی بیش از صد انجیل در مورد زندگانی حضرت مسیح نگاشته شد، اما بعدها و به مرور زمان چهار انجیل از میان این کتاب ها رسمیت یافت و در نهایت به عنوان بخشی از کتاب مقدس مسیحیان انتخاب شد.
یک نویسنده ی مسیحی در این باره می نویسد: « اناجیل و رساله های پولس بیش از سایر نوشته ها بین کلیساها می گشت و قرائت می شد و به همین دلیل زودتر از همه مورد قبول واقع شد. اعلام رسمی کتاب های عهد جدید به وسیله ی کلیسا قبل از قرن چهارم میلادی میسر نشد... آتاناسیوس از آباء مقتدر کلیسا در سال 367 م تمام 27 کتاب عهد جدید را نام برده می افزاید هیچ کس به این کتاب ها چیزی اضافه نکند و چیزی از آن کم نشود ».
این سؤال هنوز پاسخ معتبری نیافته است که چگونه مسیحیان توانستند دریابند از میان ده ها انجیل، این چهار کتاب زیر نظر روح القدس نگاشته شده و باید جزء کتاب مقدس قرار بگیرد؟! این مشکل در مورد سایر کتاب ها و نامه های عهد جدید به مراتب مشکل تر است.
دلیل اعتبار کتاب مقدس، دو چیز می تواند باشد:
اول هدایت روح القدس که این مسأله، خود به عبارتی از عهد جدید مستند است.
دوم فتاوای آباء کلیسا که اعتبار آن هم به کتاب مقدس باز می گردد و بدیهی است که برای اثبات کتاب مقدس نمی توان به خود آن استناد جست.
فقدان گزارش معتبری از زندگانی، گفتار و سیره ی حضرت مسیح بهترین زمینه را برای تحریف در آیین مسیحیت به وجود آورد. اما با این حال بررسی بخش هایی از کتاب مقدس فعلی نیز می تواند گویای وقوع تحریف در کلیسای مسیح باشد؛ به این مهم خواهیم پرداخت.
طبق گزارش انجیل ها، حضرت مسیح در آخرین روزهای زندگی خویش و پیش از مصلوب شدن، "شمعون" را که بزرگترین شاگرد و حواری محسوب می شد، به عنوان جانشین خویش برگزید و سرپرستی کلیسا را به او سپرد؛ « و من نیز تو را می گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت. کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود».
پس از حضرت مسیح، یهودیان به آزار و اذیت پیروان آن حضرت پرداختند. یکی از کسانی که در تعقیب و شکنجه ی مسیحیان سهم مهمی را ایفا می کرد، فردی یهودی به نام "شائول" بود. اما پس از مدتی وی ادعا کرد که حضرت مسیح بر وی ظاهر شده و او را به خاطر تعقیب و آزار مسیحیان توبیخ نموده است. وی همچنین ادعا نمود که مسیح وی را مأمور تبلیغ مسیحیت و رساندن پیغام مسیح به جهانیان کرده است، « و در اثنای راه چون نزدیک به دمشق رسیدم، قریب به ظهر ناگاه نوری عظیم از آسمان گرد من درخشید. پس بر زمین افتاده هاتفی را شنیدم که بر من می گوید: ای شائول چرا بر من جفا می کنی؟ من جواب دادم: خداوندا تو کیستی؟ او مرا گفت: من آن عیسی ناصری هستم که تو بر وی جفا می کنی... او به من گفت روانه شو زیرا که من تو را به سوی امت های بعد می فرستم».
شائول (که نامش را به پولس تغییر داد) پس از این ادعا به عنوان مبلغ مسیحیت، به ترویج مسیحیت پرداخت؛ مسیحیتی که در تضادی آشکار با مسیحیت ارائه شده از سوی حواریون بود.
چنانچه از کتاب مقدس بر می آید، پولس بدون آنکه به شاگردی حواریون بپردازد و تعالیم مسیح را از آنان فرا بگیرد، مستقلاً شروع به تبلیغ و ترویج مسیحیت نمود. او که خود را رسول ویژه ی مسیح می دانست، با پطرس نیز به مخالفت علنی پرداخت؛ « و اما چون پطرس به انطاكیه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم زیرا كه مستوجب ملامت بود »
پولس کار را به جایی رسانید که پطرس را به نفاق و دورویی نیز متهم نمود!؛ « و سایر یهودیان هم با وی (پطرس) نفاق كردند، بحدی كه برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد».
اینکه چگونه پولس به خود اجازه می دهد با پطرس مخالفت کند، جزء نقاط مبهم و تاریک زندگی پولس به شمار می آید. مگر نه این است که حضرت مسیح، کلیسا را بر پطرس بنا نمود؟ مگر جز این است که حضرت مسیح کلیدهای آسمان را به او سپرد؟ و مگر در مورد وی نفرمود : « آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود».
تغییرهای بنیادین پولس در مسیحیت سبب شد تا بسیاری از دین شناسان و محققین از وی به عنوان مؤسس دوم مسیحت یاد کنند. یک نویسنده ی مسیحی در این باره می نویسد : « پولس به خاطر توسعه یافتن افكارش متهم شده است كه آن قدر مسیحیت را تغییر داد كه گویی مؤسسس دوم آن است »
"جان ناس"، دین شناس و پژوهشگر معروف می نویسد: « پولس رسول را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند... چون وی نزد امم غیر یهودی به دعوت مبعوث بود، فکر مسیحیت و بعثت و رجعت او به کلی نزد ایشان فکری بیگانه بود. از این رو پولس از راه دیگری که متناسب با فکر و اندیشه ی آن اقوام بود در آمد... و اظهار داشت عیسی مسیح موجودی آسمانی است که طبیعت و ذاتیت الوهی دارد، ولی خود تنازل فرموده، صورت و پیکر انسانی را قبول کرد».
با مطالعه ی کتاب مقدس و تاریخ مسیحیت به روشنی می توان به این نتیجه دست یافت که بسیاری از تفکرات مسیحیت کنونی، ریشه در تعالیم پولس دارد. به برخی از این عقاید و تعالیم خواهیم پرداخت؛
این عقیده از جمله اصولی است كه اكثریت قریب به اتفاق مسیحیان بدان معتقدند. این عقیده در هیچ یك از كتب عهد عتیق سابقه ندارد و هیچكدام از پیامبران از آن صحبت نكردهاند، در هیچ یك از كتب مقدس از محكومیت همه ی مردم به جهنم و عذاب الهی سخن نیامده است و حضرت مسیح نیز هرگز و هرگز سخنی از این عقیده به میان نیاورده است. اما با این وجود پولس مدعی این دكترین بود و برای اولین بار این نظریه را مطرح كرد.
در شورای ترنت (که از شوراهای جهانی مسیحت به شمار می رود)، به روشنی بر این مسأله تأكید شد كه این دكترین ساخته و پرداخته ی پولس است؛ « اگر كسی ادعا كند كه گناه آدم فقط به خودش صدمه رسانده است و به فرزندانش آسیبی نمیرساند... یا بگوید... گناه را كه مرگ نفس است منتقل نكرد، چنین كسی ملعون است. چون با این سخنان پولس مغایرت دارد: لهذا همچنان كه به وساطت یك آدم گناه داخل جهان شد و به گناه موت و به اینگونه موت بر همه ی مردم طاری شد از آن جا كه همه گناه كردند ( نامه ی پولس به رومیان باب 5 آیه ی 12) ».
پولس در نامه به فیلیپیان این عقیده را شرح می دهد که خداوند (خدای پسر) به صورت انسانی در آمد؛ « لكن خود را خالی كرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد ».
پولس در جای جای نامه هایش بر گناه اولیه تأکید می کند و تمام مردم را به خاطر گناه جدشان آدم، گناهکار می شمارد و بر این نکته تأکید می کند که تنها راه رهایی از این گناه، مصلوب شدن مسیح بوده است؛ « چنانكه در آدم همه می میرند، در مسیح نیز همه زنده خواهند شد».
این در حالی است که حضرت عیسی به روشنی و با قاطعیت مسیحیان را موظف به انجام دستورات شریعت نموده بود؛ « گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم، نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم، زیرا هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد».
در انجیل "لوقا" می خوانیم « در همان روز چند نفر از فریسیان آمده به وی گفتند دور شو و از اینجا برو زیرا كه هیرودیس میخواهد تو را به قتل برساند »
اما جالب است كه عكسالعمل مسیح را بدانیم؛ « ایشان را گفت: بروید و به آن روباه بگویید اینك امروز و فردا دیوها را بیرون میكنم و مریضان را صحت میبخشم و در روز سوم كامل خواهم شد، لیكن میباید امروز و فردا راه روم ».
مطابق نقل انجیل لوقا، حضرت مسیح نه تنها به حاکم و پادشاه احترام نگذاشت، بلکه با صراحت وی را روباه خطاب نمود. گذشته از این مسیح در شب آخر حواریون را امر به خرید اسلحه فرمود؛ « پس به ایشان گفت: لیكن الآن هر كه كیسه دارد، آن را بردارد و همچنین توشه دان را و كسی كه شمشیر ندارد، جامه ی خود را فروخته، آن را بخرد ».
براستی مسیح چرا به حواریون دستور به خرید شمشیر داد؟ آن هم حتی به قیمت فروختن جامه ها و عریان ماندن! مگر نه این است كه انسان باید مطیع قدرت های برتر باشد!؟
بدون شک این آیه در مورد كسانی است كه مرتكب جرمی شده و به خاطر آن و به فرمان شریعت به دار كشیده شدهاند، نه در مورد مظلومی كه در عین بیگناهی او را به دار كشیده باشند. كدام منطق میتواند بپذیرد شخصی كه توسط حاكم ظالم بر دار آویخته شده، ملعون باشد؟ آیا مسیحیان میپذیرند كه مبشرین و مبلغینی كه در نقاط مختلف جهان به جرم تبلیغ مسیحیت به دار آویخته شدند، ملعون باشند!!
مطابق این نظریه ی پولس، نه تنها مسیح، بلکه بسیاری از پیامبران الهی نیز ملعون می باشند، چرا كه وی در نامه ی به غلاطیان، باب 3، آیه ی 10، مینویسد « زیرا جمیع آنانی كه از اعمال شریعت هستند، زیر لعنت میباشند. زیرا مكتوب است ملعون است هر كه ثابت نماند در تمام نوشتههای شریعت تا آنها را به جا آورد».
با این حساب و از آنجا که مطابق کتاب مقدس، بسیاری از پیامبران و برگزیدگان الهی مرتکب گناه شده اند، تمامی ایشان ملعون شمرده می شوند .
آنچه برشمردیم برخی از تحریفات پولس بود که در نهایت، مسیحیتی متفاوت با آنچه مسیح به ارمغان آورد را به جهان مسیحیت ارائه نمود.
از آنجا که پولس، تبلیغ خود را در میان غیر یهودیان و بت پرستان آغاز نمود، افکار وی به راحتی مورد قبول آنان قرار گرفت. وی با ترسیم چهره ای از مسیح که با اعتقادات آنان هماهنگی داشت، به موفقیتی قابل توجه دست یافت. با این حال تفکرات پولس برای یهودیان و کسانی که از نزدیک با حضرت مسیح در ارتباط بودند، هرگز قابل قبول نبود. اما "کنستانتین" پادشاه روم، تاریخ را به نفع پولس رقم زد و مسیحیت پولسی بر سایر مکاتب فکری پیروزی یافت.
این وضع تا سال 312 میلادی ادامه یافت. در آن زمان کنستانتین سربازان خویش را به دنبال "میل تیادس" (mil tiades) رهبر مسیحیان فرستاد. همگان بر این باور بودند که میل تیادس نیز باید به سایر رهبران کلیسا بپیوندد و سرنوشتی تلخ در انتظارش خواهد بود اما در کمال تعجب چنین اتفاقی نیفتاد. کنستانتین نه تنها دستور به کشتن وی نداد، بلکه او را در آغوش کشیده و شنل ارغوانی روحانی معبد بزرگ رم را نیز بر دوش او انداخت! پادشاه به این نیز اکتفا نکرد، بلکه دستور داد که اسقف میل تیادس به کاخ با شکوه سلطنتی که بر بالای بلندی لاتران قرار داشت، نقل مکان کند!
اسقف رم که تا پیش از این در خانه ای محقر و همیشه در هراس از پادشاهان و با سختی، زندگی را سپری می کرد، به یکباره از کوخ نشینی به کاخ نشینی رسیده بود. جالب این که کنستانتین کاخ دیگری را نیز به عنوان اقامتگاه ییلاقی اسقف مقدس رم در نظر گرفت.
اما هدف کنستانتین از این کار چه بود؟ بدون شک این سلطان خودکامه در فکر خدمت به مسیحیت نبود، بلکه در مقابل این نیکی و خدمت، چشم داشتی بسی مهمتر را در نظر داشت.
"جوان گریدی" نویسنده و دانشمند مسیحی می نویسد «او امید داشت كه بدین وسیله كلیسا را به شكل ابزاری برای استحكام قدرت مطلق امپراتور درآورد».
« من فرض را بر آن گذاشته بودم كه اندیشههایی را كه همه ی مردم از خدایان دارند به یك شكل واحد بازگردانم، زیرا قویاً حس میكردم اگر بتوانم مردم را متقاعد سازم كه در این باره متحد شوند، اداره ی امور عامه به طور قابل ملاحظهای آسان خواهد شد... ظاهراً علت این مجادلات، پوچ به نظر میرسد و در خور چنین معارضات تند نیست، تو الكساندر! اگر میخواستی بدانی كشیشانت درباره ی یك مسأله ی حقوقی یا حتی درباره ی جرئی از مسألهای كه هیچ اهمیتی ندارد چگونه فكر میكنند و تو آریوس! اگر چنین افكاری داشتی میبایست سكوت میكردی... لزومی نداشت كه این مسایل را به میان مردم بكشانید، زیرا اینها مسایلی است كه فقط بیكاری محرك آنهاست... كارهایی است احمقانه در خور كودكان بیتجربه، نه شایسته ی كشیش ها».
پس از آنكه نزاع پایان نیافت امپراتور دستور تشكیل شورایی متشكل از اسقف های مسیحی را صادر كرد. امپراتور به این هم بسنده نکرد و خود ریاست این شورا را نیز برعهده گرفت! در این شورا که زیر نظر مستقیم امپراتور برگزار می شد نظریه ی آریوس محكوم شد.
عجیب آنكه همین جناب امپراتور، در طی فرمانی مقرر داشت كه همه ی كتابهای آریوس سوزانده شود و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها اعدام باشد.
حال این سؤال پیش میآید كه یك مسأله ی بی اهمیت كه از بیكاری سرچشمه گرفته است چگونه امپراتور را وا داشت كه حكم اعدام را برای آن صادر كند؟! آری امپراتور فقط و فقط در فكر ایجاد حكومت مقتدر و یكپارچه بود و اصلاً این مسایل الهیاتی برای او ذرهای اهمیت نداشت. متأسفانه مسیحیت كه زخم های سه قرن ظلم و جفا را بر پیكره ی خود احساس میكرد براحتی در مقابل کنستانتین و حمایت هایش قامت خم كرد و تسلیم هوسرانی های او شد.
آری با دفاع همه جانبه ی کنستانتین، باورهای پولسی بر جامعه ی مسیحیت تحمیل شد و آخرین بازماندگان تفکرات حواریون به دست فراموشی سپرده شدند.
منبع: http://www.rohama.org
/خ
در پاسخ به این سؤال باید یادآور شویم تنها کتاب هایی که کلمات و سیره ی حضرت مسیح را به تصویر کشیده اند، کتاب هایی است که امروزه به عنوان انجیل شناخته می شوند. به جز انجیل ها، کتاب دیگری در مورد تاریخ زندگانی حضرت مسیح در دست نیست.
مسلمانان غالباً از انجیل به عنوان کتابی آسمانی که بر حضرت مسیح نازل شد یاد می کنند، اما مسیحیان وجود کتابی را که بر حضرت مسیح نازل شده باشد انکار می کنند. انجیل های کنونی کتاب هایی است که مسیحیان اولیه در مورد زندگانی مسیح به نگارش در آورده اند.
حال این سؤال پیش می آید که این کتاب ها تا چه حد معتبر است؟ نسخه های انجیل ها مربوط به چه زمانی است؟ و آیا براستی انجیل های کنونی نوشته ی نویسندگان یاد شده است یا خیر؟
در مورد اعتبار انجیل ها قبل از هر چیز باید یاد آور شویم که هرگز دلیل معتبری از سوی مسیحیان بر اعتبار انجیل ها ارائه نشده است. ادعای مسیحیان آن است که این انجیل ها زیر نظر روح القدس نگاشته شده و از خطا مصون مانده است. اما براستی دلیل این ادعا چیست؟!
طبق گزارشات تاریخی، تا پایان قرن اول میلادی بیش از صد انجیل در مورد زندگانی حضرت مسیح نگاشته شد، اما بعدها و به مرور زمان چهار انجیل از میان این کتاب ها رسمیت یافت و در نهایت به عنوان بخشی از کتاب مقدس مسیحیان انتخاب شد.
یک نویسنده ی مسیحی در این باره می نویسد: « اناجیل و رساله های پولس بیش از سایر نوشته ها بین کلیساها می گشت و قرائت می شد و به همین دلیل زودتر از همه مورد قبول واقع شد. اعلام رسمی کتاب های عهد جدید به وسیله ی کلیسا قبل از قرن چهارم میلادی میسر نشد... آتاناسیوس از آباء مقتدر کلیسا در سال 367 م تمام 27 کتاب عهد جدید را نام برده می افزاید هیچ کس به این کتاب ها چیزی اضافه نکند و چیزی از آن کم نشود ».
این سؤال هنوز پاسخ معتبری نیافته است که چگونه مسیحیان توانستند دریابند از میان ده ها انجیل، این چهار کتاب زیر نظر روح القدس نگاشته شده و باید جزء کتاب مقدس قرار بگیرد؟! این مشکل در مورد سایر کتاب ها و نامه های عهد جدید به مراتب مشکل تر است.
دلیل اعتبار کتاب مقدس، دو چیز می تواند باشد:
اول هدایت روح القدس که این مسأله، خود به عبارتی از عهد جدید مستند است.
دوم فتاوای آباء کلیسا که اعتبار آن هم به کتاب مقدس باز می گردد و بدیهی است که برای اثبات کتاب مقدس نمی توان به خود آن استناد جست.
فقدان گزارش معتبری از زندگانی، گفتار و سیره ی حضرت مسیح بهترین زمینه را برای تحریف در آیین مسیحیت به وجود آورد. اما با این حال بررسی بخش هایی از کتاب مقدس فعلی نیز می تواند گویای وقوع تحریف در کلیسای مسیح باشد؛ به این مهم خواهیم پرداخت.
طبق گزارش انجیل ها، حضرت مسیح در آخرین روزهای زندگی خویش و پیش از مصلوب شدن، "شمعون" را که بزرگترین شاگرد و حواری محسوب می شد، به عنوان جانشین خویش برگزید و سرپرستی کلیسا را به او سپرد؛ « و من نیز تو را می گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت. کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود».
پس از حضرت مسیح، یهودیان به آزار و اذیت پیروان آن حضرت پرداختند. یکی از کسانی که در تعقیب و شکنجه ی مسیحیان سهم مهمی را ایفا می کرد، فردی یهودی به نام "شائول" بود. اما پس از مدتی وی ادعا کرد که حضرت مسیح بر وی ظاهر شده و او را به خاطر تعقیب و آزار مسیحیان توبیخ نموده است. وی همچنین ادعا نمود که مسیح وی را مأمور تبلیغ مسیحیت و رساندن پیغام مسیح به جهانیان کرده است، « و در اثنای راه چون نزدیک به دمشق رسیدم، قریب به ظهر ناگاه نوری عظیم از آسمان گرد من درخشید. پس بر زمین افتاده هاتفی را شنیدم که بر من می گوید: ای شائول چرا بر من جفا می کنی؟ من جواب دادم: خداوندا تو کیستی؟ او مرا گفت: من آن عیسی ناصری هستم که تو بر وی جفا می کنی... او به من گفت روانه شو زیرا که من تو را به سوی امت های بعد می فرستم».
شائول (که نامش را به پولس تغییر داد) پس از این ادعا به عنوان مبلغ مسیحیت، به ترویج مسیحیت پرداخت؛ مسیحیتی که در تضادی آشکار با مسیحیت ارائه شده از سوی حواریون بود.
چنانچه از کتاب مقدس بر می آید، پولس بدون آنکه به شاگردی حواریون بپردازد و تعالیم مسیح را از آنان فرا بگیرد، مستقلاً شروع به تبلیغ و ترویج مسیحیت نمود. او که خود را رسول ویژه ی مسیح می دانست، با پطرس نیز به مخالفت علنی پرداخت؛ « و اما چون پطرس به انطاكیه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم زیرا كه مستوجب ملامت بود »
پولس کار را به جایی رسانید که پطرس را به نفاق و دورویی نیز متهم نمود!؛ « و سایر یهودیان هم با وی (پطرس) نفاق كردند، بحدی كه برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد».
اینکه چگونه پولس به خود اجازه می دهد با پطرس مخالفت کند، جزء نقاط مبهم و تاریک زندگی پولس به شمار می آید. مگر نه این است که حضرت مسیح، کلیسا را بر پطرس بنا نمود؟ مگر جز این است که حضرت مسیح کلیدهای آسمان را به او سپرد؟ و مگر در مورد وی نفرمود : « آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود».
تغییرهای بنیادین پولس در مسیحیت سبب شد تا بسیاری از دین شناسان و محققین از وی به عنوان مؤسس دوم مسیحت یاد کنند. یک نویسنده ی مسیحی در این باره می نویسد : « پولس به خاطر توسعه یافتن افكارش متهم شده است كه آن قدر مسیحیت را تغییر داد كه گویی مؤسسس دوم آن است »
"جان ناس"، دین شناس و پژوهشگر معروف می نویسد: « پولس رسول را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند... چون وی نزد امم غیر یهودی به دعوت مبعوث بود، فکر مسیحیت و بعثت و رجعت او به کلی نزد ایشان فکری بیگانه بود. از این رو پولس از راه دیگری که متناسب با فکر و اندیشه ی آن اقوام بود در آمد... و اظهار داشت عیسی مسیح موجودی آسمانی است که طبیعت و ذاتیت الوهی دارد، ولی خود تنازل فرموده، صورت و پیکر انسانی را قبول کرد».
با مطالعه ی کتاب مقدس و تاریخ مسیحیت به روشنی می توان به این نتیجه دست یافت که بسیاری از تفکرات مسیحیت کنونی، ریشه در تعالیم پولس دارد. به برخی از این عقاید و تعالیم خواهیم پرداخت؛
1 ـ گناه اولیه و فداء
این عقیده از جمله اصولی است كه اكثریت قریب به اتفاق مسیحیان بدان معتقدند. این عقیده در هیچ یك از كتب عهد عتیق سابقه ندارد و هیچكدام از پیامبران از آن صحبت نكردهاند، در هیچ یك از كتب مقدس از محكومیت همه ی مردم به جهنم و عذاب الهی سخن نیامده است و حضرت مسیح نیز هرگز و هرگز سخنی از این عقیده به میان نیاورده است. اما با این وجود پولس مدعی این دكترین بود و برای اولین بار این نظریه را مطرح كرد.
در شورای ترنت (که از شوراهای جهانی مسیحت به شمار می رود)، به روشنی بر این مسأله تأكید شد كه این دكترین ساخته و پرداخته ی پولس است؛ « اگر كسی ادعا كند كه گناه آدم فقط به خودش صدمه رسانده است و به فرزندانش آسیبی نمیرساند... یا بگوید... گناه را كه مرگ نفس است منتقل نكرد، چنین كسی ملعون است. چون با این سخنان پولس مغایرت دارد: لهذا همچنان كه به وساطت یك آدم گناه داخل جهان شد و به گناه موت و به اینگونه موت بر همه ی مردم طاری شد از آن جا كه همه گناه كردند ( نامه ی پولس به رومیان باب 5 آیه ی 12) ».
پولس در نامه به فیلیپیان این عقیده را شرح می دهد که خداوند (خدای پسر) به صورت انسانی در آمد؛ « لكن خود را خالی كرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد ».
پولس در جای جای نامه هایش بر گناه اولیه تأکید می کند و تمام مردم را به خاطر گناه جدشان آدم، گناهکار می شمارد و بر این نکته تأکید می کند که تنها راه رهایی از این گناه، مصلوب شدن مسیح بوده است؛ « چنانكه در آدم همه می میرند، در مسیح نیز همه زنده خواهند شد».
2 ـ نفی شریعت
این در حالی است که حضرت عیسی به روشنی و با قاطعیت مسیحیان را موظف به انجام دستورات شریعت نموده بود؛ « گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم، نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم، زیرا هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد».
3- اطاعت بی قید و شرط از حاكمان
در انجیل "لوقا" می خوانیم « در همان روز چند نفر از فریسیان آمده به وی گفتند دور شو و از اینجا برو زیرا كه هیرودیس میخواهد تو را به قتل برساند »
اما جالب است كه عكسالعمل مسیح را بدانیم؛ « ایشان را گفت: بروید و به آن روباه بگویید اینك امروز و فردا دیوها را بیرون میكنم و مریضان را صحت میبخشم و در روز سوم كامل خواهم شد، لیكن میباید امروز و فردا راه روم ».
مطابق نقل انجیل لوقا، حضرت مسیح نه تنها به حاکم و پادشاه احترام نگذاشت، بلکه با صراحت وی را روباه خطاب نمود. گذشته از این مسیح در شب آخر حواریون را امر به خرید اسلحه فرمود؛ « پس به ایشان گفت: لیكن الآن هر كه كیسه دارد، آن را بردارد و همچنین توشه دان را و كسی كه شمشیر ندارد، جامه ی خود را فروخته، آن را بخرد ».
براستی مسیح چرا به حواریون دستور به خرید شمشیر داد؟ آن هم حتی به قیمت فروختن جامه ها و عریان ماندن! مگر نه این است كه انسان باید مطیع قدرت های برتر باشد!؟
4 - مسیح، ملعون است!
آیه ی مورد نظر پولس کدام است؟
بدون شک این آیه در مورد كسانی است كه مرتكب جرمی شده و به خاطر آن و به فرمان شریعت به دار كشیده شدهاند، نه در مورد مظلومی كه در عین بیگناهی او را به دار كشیده باشند. كدام منطق میتواند بپذیرد شخصی كه توسط حاكم ظالم بر دار آویخته شده، ملعون باشد؟ آیا مسیحیان میپذیرند كه مبشرین و مبلغینی كه در نقاط مختلف جهان به جرم تبلیغ مسیحیت به دار آویخته شدند، ملعون باشند!!
مطابق این نظریه ی پولس، نه تنها مسیح، بلکه بسیاری از پیامبران الهی نیز ملعون می باشند، چرا كه وی در نامه ی به غلاطیان، باب 3، آیه ی 10، مینویسد « زیرا جمیع آنانی كه از اعمال شریعت هستند، زیر لعنت میباشند. زیرا مكتوب است ملعون است هر كه ثابت نماند در تمام نوشتههای شریعت تا آنها را به جا آورد».
با این حساب و از آنجا که مطابق کتاب مقدس، بسیاری از پیامبران و برگزیدگان الهی مرتکب گناه شده اند، تمامی ایشان ملعون شمرده می شوند .
آنچه برشمردیم برخی از تحریفات پولس بود که در نهایت، مسیحیتی متفاوت با آنچه مسیح به ارمغان آورد را به جهان مسیحیت ارائه نمود.
از آنجا که پولس، تبلیغ خود را در میان غیر یهودیان و بت پرستان آغاز نمود، افکار وی به راحتی مورد قبول آنان قرار گرفت. وی با ترسیم چهره ای از مسیح که با اعتقادات آنان هماهنگی داشت، به موفقیتی قابل توجه دست یافت. با این حال تفکرات پولس برای یهودیان و کسانی که از نزدیک با حضرت مسیح در ارتباط بودند، هرگز قابل قبول نبود. اما "کنستانتین" پادشاه روم، تاریخ را به نفع پولس رقم زد و مسیحیت پولسی بر سایر مکاتب فکری پیروزی یافت.
کنستانتین، شخصیتی که حق بزرگی بر مسیحیت پولسی دارد
این وضع تا سال 312 میلادی ادامه یافت. در آن زمان کنستانتین سربازان خویش را به دنبال "میل تیادس" (mil tiades) رهبر مسیحیان فرستاد. همگان بر این باور بودند که میل تیادس نیز باید به سایر رهبران کلیسا بپیوندد و سرنوشتی تلخ در انتظارش خواهد بود اما در کمال تعجب چنین اتفاقی نیفتاد. کنستانتین نه تنها دستور به کشتن وی نداد، بلکه او را در آغوش کشیده و شنل ارغوانی روحانی معبد بزرگ رم را نیز بر دوش او انداخت! پادشاه به این نیز اکتفا نکرد، بلکه دستور داد که اسقف میل تیادس به کاخ با شکوه سلطنتی که بر بالای بلندی لاتران قرار داشت، نقل مکان کند!
اسقف رم که تا پیش از این در خانه ای محقر و همیشه در هراس از پادشاهان و با سختی، زندگی را سپری می کرد، به یکباره از کوخ نشینی به کاخ نشینی رسیده بود. جالب این که کنستانتین کاخ دیگری را نیز به عنوان اقامتگاه ییلاقی اسقف مقدس رم در نظر گرفت.
اما هدف کنستانتین از این کار چه بود؟ بدون شک این سلطان خودکامه در فکر خدمت به مسیحیت نبود، بلکه در مقابل این نیکی و خدمت، چشم داشتی بسی مهمتر را در نظر داشت.
"جوان گریدی" نویسنده و دانشمند مسیحی می نویسد «او امید داشت كه بدین وسیله كلیسا را به شكل ابزاری برای استحكام قدرت مطلق امپراتور درآورد».
یک سند تاریخی
« من فرض را بر آن گذاشته بودم كه اندیشههایی را كه همه ی مردم از خدایان دارند به یك شكل واحد بازگردانم، زیرا قویاً حس میكردم اگر بتوانم مردم را متقاعد سازم كه در این باره متحد شوند، اداره ی امور عامه به طور قابل ملاحظهای آسان خواهد شد... ظاهراً علت این مجادلات، پوچ به نظر میرسد و در خور چنین معارضات تند نیست، تو الكساندر! اگر میخواستی بدانی كشیشانت درباره ی یك مسأله ی حقوقی یا حتی درباره ی جرئی از مسألهای كه هیچ اهمیتی ندارد چگونه فكر میكنند و تو آریوس! اگر چنین افكاری داشتی میبایست سكوت میكردی... لزومی نداشت كه این مسایل را به میان مردم بكشانید، زیرا اینها مسایلی است كه فقط بیكاری محرك آنهاست... كارهایی است احمقانه در خور كودكان بیتجربه، نه شایسته ی كشیش ها».
پس از آنكه نزاع پایان نیافت امپراتور دستور تشكیل شورایی متشكل از اسقف های مسیحی را صادر كرد. امپراتور به این هم بسنده نکرد و خود ریاست این شورا را نیز برعهده گرفت! در این شورا که زیر نظر مستقیم امپراتور برگزار می شد نظریه ی آریوس محكوم شد.
عجیب آنكه همین جناب امپراتور، در طی فرمانی مقرر داشت كه همه ی كتابهای آریوس سوزانده شود و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها اعدام باشد.
حال این سؤال پیش میآید كه یك مسأله ی بی اهمیت كه از بیكاری سرچشمه گرفته است چگونه امپراتور را وا داشت كه حكم اعدام را برای آن صادر كند؟! آری امپراتور فقط و فقط در فكر ایجاد حكومت مقتدر و یكپارچه بود و اصلاً این مسایل الهیاتی برای او ذرهای اهمیت نداشت. متأسفانه مسیحیت كه زخم های سه قرن ظلم و جفا را بر پیكره ی خود احساس میكرد براحتی در مقابل کنستانتین و حمایت هایش قامت خم كرد و تسلیم هوسرانی های او شد.
آری با دفاع همه جانبه ی کنستانتین، باورهای پولسی بر جامعه ی مسیحیت تحمیل شد و آخرین بازماندگان تفکرات حواریون به دست فراموشی سپرده شدند.
منبع: http://www.rohama.org
/خ