معناشناسی سینمای دینی (4)
در خصوص مشخصههای تصویر سینمایی،سخنی وجود دارد که در درک امکانات آن برای القای حس و معنای دینی، به ما یاری میرساند و آن مبحث رمزگان تصویری است.
همواره سینما به عنوان یک هنر محسوس، به شمار میرود که در آن تصویر متحرک، ماهواً و ناگزیر همانند «چیز»ها و اشیائی است که «موجودند» بدین لحاظ مفاهیم شهودی و عرفانی و ماوراء الطبیعی، به این دلیل که غالباً فرا حسی و فراعقلی و نامحسوس به شمار میآیند، چنین به نظر میرسد از توان بیان فیلمیک فراتر هستند و سینما نمیتواند در حالی که از راه مقایسه تصویر و عینیت خارجی و ملموس شناخته میشود، به این قلمرو متافیزیکی نزدیک شود.
در این تصویرپردازی، از کلیت و موفقیت بیانی سینما دو اشکال عمده وجود دارد: نخست اینکه، متافیزیک تنها روایت از جهان قدسی نیست؛ بلکه ویژگی ادراک مابعدالطبیعی یونان است که در بخشی از دیدگاه فلسفی مسیحیت و اسلام تأثیر نهاده است. روایت مهمتر در ادراک دینی اسلامی، روایت وجود شناسانه است که در معرفت وحیانی و عرفانی نقش اصلی را ایفا میکند و از این منظر هستی ماورایی و ملکوت در دل همین هستی موجود جاری است. و انسان حامل بهشت و دوزخ خود است و اگر چشم دیگر بین داشته باشد، هماکنون با نظر به ژرفا وجودی موجودات قادر میباشد آوای لاهوت را بشنود. در نتیجه، ما با نگاه عمیق به همین هستی محسوس نیز قادر خواهیم بود به تجربه قدسی دست پیدا کنیم و الزامی نیست که سینما وارد یک جهان سوررئال شود. تا از تجربه معنوی و الوهیت برخوردار گردد.
ثانیاً کار نشانه شناسانه، هرگز مبتنی بر مقایسه جهان فیلم با جهان طبیعی نیست. بلکه فی نفسه بر شروعی دیگر متکی است. متز میگوید: «کار نشانه شناختی، فقط شروعی متمایز از قیاس میتواند داشته باشد. رمزگانی هست که مواردی به تصویر میافزاید و مواردی وجود دارند که در تصویر مستحیل میگردند.»
در تصویر سینمایی، دو گونه رمزگان وجود دارد:
1 ـ کدهایی که در بازتولید مدل یا موضوع، به کار میآیند.
2 ـ کدهایی که به فرهنگ و آگاهی مخاطب، مرتبط هستند.
رمزگان فرهنگی، دلالتهای خود را از زندگی و تجربه به فرا فیلمیک انسان میگیرد و رمزگان تخصیصی و فنی، مخصوص بیان تصویری سینمایی است. ما روندی را طی میکنیم تا موضوعی را با ابزار بیان سینمایی به تصویر بدل سازیم و سپس این تصویر که موضوع را به مدلی سینمایی تبدیل کرده، از طریق نشانهشناسی تصویری توسط مخاطب دریافت شود. سینما به شیوه خاص خود، موضوع را به متن تبدیل میکند و فهم متن تصویری در سینما شرائط خاص خود را دارد.
در واقع به روشی که ما متنی را در سینمای دینی تشخیص میدهیم یا این متن همچون متنی دینی بر ما تأثیر میگذارد که کاملاً و مخصوص خود سینماست و دریافت متن در سینما با هر فهم متن، در رسانههای دیگر متفاوت است. اما هر فیلم، فراتر از قاب تصویر بر کدهای تصویری متکی است که درک آن، تنها با ارتباط برقرار کردن بین فیلم و زندگی ممکن است. جهان تفکرانگیز فیلمها، بر این پیوند متکی است.
یکی از همه این پیوندها، پیوند اثر سینمایی با نشانهشناسی دینی میتواند باشد که قبل از سینما و خارج از فیلم در زندگی و فرهنگ مردم، وجود دارد و مردم با زبان آن آشنا هستند. مفاهیم آن را میشناسند و با رمزگان زندگی روزمره خود آن را فهم میکنند و رمزگان تصویر با رمزگان زندگی دینی میتواند ارتباط بیابد و یک بعد ناموجود در ظاهر تصویر بیافریند که هست و همچنین دارای ساحتی معنا پرداز و مؤثر بوده و ما را به تأویل میخواند. سینمای دینی به این ساحت و ساختار دیده نشدنی، بسیار متکی است. رمزگان ترکیبی در درون خود مدام به باز تولید این ساحت مشغول است. اگر ما رمزگانهای گوناگون را بررسی کنیم، به مجموعهای میرسیم که درواقع پلهای ارتباطی سینما با مفاهیم دینی در ساختار غایبشان شکل میگیرد. اومبر تراکو در کتاب Lastrueture absent این کدهای دیداری را دسته بندی کرده است:
1 ـ رمزگان حسی که بایستی با توجه به روانشناسی ادراک حسی بررسی شوند. این کدها، امکان تأثیر پذیری حسی را همچون رنگها، اندازهها و در مواردی جنس اشیاء و یا میزان نور در یک تصویر به وجود میآورند.
2 ـ رمزگان شناسایی، که شماری از شرایط ادراک حسی را به واحدهای نشانهای تبدیل میکنند. همچون علامتی سفید بر لباسی مشکی هستند. این دسته از رمزگان همواره از راه بازگشت به مجموعه شرایط ادارک حسی، دستهبندی میشوند و شناخت اینها به روانشناسی هوش و خاطره وابسته است. همچنین در چارچوب انسانشناسی فرهنگی، این رمزگان را همچون دستهبندی انواع سیماچهها در میان اقوام به اصطلاح ابتدایی میتوان بازیافت.
3 ـ رمزگان انتقالی ـ که شرایط اصلی را برای ادراک حسی تصویری فراهم میآورند ـ همچون نقطه چینهای تصویری چاپی در روزنامه یا خطوط تصویری تلویزیونی بافت تصویر، بر کیفیت پیام اثر میگذارد و لحن را میآفریند. اکو در این مورد خاص از «رمزگان لحن»، همچون کدهای مزه و روش بیان، یاد کرده است.
4 ـ رمزگان لحن ـ که آفریننده تصوّر هستند (تصویر سنگینی، تنش و نرمی و...) ـ در نظام دلالتهای ضمنی نیز جای میگیرند(احساس بخشندگی، مهربانی)، این احساسها و تصویرها همچون پیوستها با اجزایی مکمل، به عناصر نشانههای شمایلی(و نمایهای) افزوده میشوند.
5 ـ رمزگان شمایلی که بیشتر از راه رمزگان انتقالی یا احساس، درک میشوند و به دستههای شکلی، نشانهها و واحدهای نشانهای تقسیم میشوند که آنها عبارتند از:
الف) رمزگان شکلی که حاصل شرایط ادراک حسی (نسبت موضوع با پسزمینه، تضاد نورپردازی ارزشهای جغرافیایی همچون لحظههای پرسپکتیو) میباشند. تعداد این رمزگان، محدود میباشد و کارکرد اصلی اینها ایجاد ارتباط پیام با زمینه آن میباشد.
ب) رمزگان همچون نشانهها که شناسایی را، همچون دماغ، چشم، ابرو و... ممکن میکنند. این کدها از راه ابزار قراردادی گرافیک، شکل میگیرند. شماری از این رمزگان تجریدی هستند. در نقاشیهای کودکان، این الگوهای تجریدی نقش مهمی را دارا هستند. درک آنها بدون توجه به واحدهای نشانهای غیر ممکن است.
ج) واحدهای نشانهای ـ که بیشتر در کاربرد رایج واژه تصویر نامیده میشدند و گاه از آن به عنوان دقیق که «نشانههای شمایلی» یاد میکنند (عکسی از زنی ـ طرحی از یک کلیسا) ـ هر یک موجد گزارهای است. این واحدهای نشانهای، نکتههای اصلی و مرکزی در پیام تصویری به شمار میآیند.
6) رمزگان شمایلانگارانه که مدلولهای رمزگان شمایلی را به دال تبدیل میکنند و هدفشان این است که واحد نشانهای پیچیدهتر و فرهنگی نیز بسازند (نه کلاً زن یا کلیسا بلکه شاهدختی یا صومعهای). از آنجا که این نشانهها به واحدهای نشانهای دیگر وابستهاند، تنها از راه دقت به تنوع شمایلها شناخته میشوند. نشانههای نمادین را در پردههای نقاشی یا فیلمها با دقت به این رمزگان میتوان شناخت: چهار سوار آپوکالیپس، همنوایی جهانی و....
7) رمزگان سلیقه و حساسیّت که تثبیت کننده آن دسته از دلالتهای ضمنی هستند که از واحدهای نشانهای پیشین به دست آمده است. دلالت ضمنی، معبدی یونانی «زیبایی متناسب»، و یا آرمان یونانی و یا «باستانگرایی» است. پرچمی در باد، به معنای «میهن دوستی» و یا «جنگ» میتواند باشد. هر دلالت ضمنی، به موقعیت باز میگردد. گاهی اوقات ازیاد میرود که دلالتهای ضمنی، خود زاده قراردادهایی هستند. نمادهای زیبایی زنانه، در سدههای پیش، امروزه دیگر زیبا نیستند.
8) رمزگان مربوط به نظریه بیان ـ که نخست بنابه قراردادهایی تازه شکل میگیرند، سپس کاربرد اجتماعی مییابند ـ درست همچون مجازهای نظریه بیان در سخن ادبی هستند. اشکال تصویری مجازها عبارتند از:
الف) اشکال ساده: همچون تصویر شیری در یک پرچم به نشانه شجاعت سربازان، تصویر گوندولا (قایق ونیزی) به نشانه مکان یعنی شهر ونیز.
ب) پیشنهادهای مجازی: همچون تصویر مردی که در خط افق راه میسپرد به نشانه تنهایی میباشد یا تصویر زن و مردی که در یک آگهی تبلیغاتی به کودکی لبخندی میزنند به نشانه سعادت خانوادگی میباشد و یا درخشش قطرههای آب بر پوست، به نشانه شادی و سلامت میباشد.
ج) مجازهای استدلالی، به گونهای خاص در سینما کارآیی دارند: تصویر مردی که اعدام شده، باعنوان درشت روزنامه، تصویر بعدی از زنی که میگرید به معنای عشق زن میباشد.
9) رمزگان مربوط به سبک که رمزگان ویژه یک ژانر و در مواردی ویژه یک مؤلف هستند: همچون آسمانی که بیشتر در را فرا گرفته است در وسترنهای جان خورد یا رمزگان ویژه سینما موزیکال میباشد.
10) رمزگان ناآگاهی که میتوانند در هر یک از اشکال شمایلی، شمایل نگارانه، روش بیانی یا نظریه بیانی وجود داشته باشند. و بنابه قراردادهایی موجدگونهای انگیزش یا واکنش یا آگاهی در مخاطب شوند. امّا همچون دلالت ضمنی، نکته معنا شناسیک دیگری حاصل کنند و در موقعیتهای ویژه روانشناسانه که میآفرینند، نتیجههای تازهای به وجود آورند: همچون تصویر کودکی پشت میلههای زندان در دیوار کوب سازمان عفو بین المللی و... میباشد. (1)
آنچه که درباره تصویر سینمایی «اکو» گفته شد و برای گفتمان سینمای دینی جالب است، ظرفیت رمزگانهای ده گانه و تقسیمبندی او در تأثیرگذاری حسی پیرامون انتقال مفاهیم دینی از خلال تصویر سینمایی است. مثلاً در چارچوب انسانشناسی فرهنگی، فرهنگ دینی، حاوی روانشناسی ادراک حسی خاص و رمزگان شناسایی ویژه و رمزگان لحن خاص و کدهای شمایلی و رمزگان حساسیت و نیز رمزگان مربوط به نظریه بیان و کاربردهای اجتماعی ویژه و اشکال تصویری مجازها در حوزه فرهنگ دینی و دلالتهای ضمنی خاص و.... میباشد. فردی که عمیقاً آشنا با رمزگان فرهنگ دینی است، و به آن باور دارد، به راحتی قادر است آن را در اثری که همچون فیلم سینمایی میآفریند، به کار گیرد. در متن سینمایی، ما میتوانیم رمزگان فرهنگی دینی را جستجو کنیم، که البته مختص بیان سینمایی نمیباشد و در حیطه زندگی اجتماعی موجود است و از آنجا به جهان فیلم وارد میکند.
متز میگوید: «گستره بیان رمزگان فرهنگی، در پیکربندی تجریدی معناشناسی جای دارد و محتوای آن مربوط به دلالت اجتماعی و فرهنگی میشود که به این رمزگان تعلق دارند.» تماشاگر سینمای دینی با آشنایی قبلی که با این رمزگان دارد، در فضا و پیکره اشکال و قاب تصویر، آن را تشخیص میدهد و درک میکند در معناشناسی فیلم به کار میبندد. همان طور که در یک فیلم معمولی، استفاده از فلان عطر به وسیله فلان زن و یا استفاده از جواهر و لباس و وسیله نقلیه و وسایل خانه نشانه تموّل و مکنت قهرمان فیلم است، همچنین کدهای فرهنگ دینی در فیلم اطلاعات و مفاهیم خاص را انتقال میدهند. فیلمها با سادهترین شکل میتوانند، از کدهایی که در زندگی روزمره جاری هستند، برای القای معنایی دینی سود جویند و آن را بازتولید کنند. به سبب سادگی کاربرد رمزگان شمایلی یا شمایل انگارانه و کلاً رمزگان مربوط به دلالتهای فرهنگی میباشد که در بسیاری از آثار مبتذل بعد از انقلاب، به طور سطحی از ریش، تسبیح، طرز خاص سخن گفتن و غیره برای خلق شخصیتی مؤمن سود جستهاند در حالی که گاهی بیشتر از دین همانند صوری برنداشته و به شیوهای سهل الوصل تکالیف شاقّ شخصیتپردازی ندیده انگاشته و به جای آن از مسیری بیارزش برای انتقال مشخصههای دینی، موقعیت انسان باورمند به دین درگیر سازند.
اما در حقیقت، در حوزه رمزگان تخصصی و رمزگان شخصی میباشد که آثار ارجمند سینمای دینی خود را به نمایش میگذارند. تدوین، ترکیب بندی، میزانس، حرکت دوربین، زاویه دوربین نقطهگذاریها، تقطیع پلانها، نحوه شکل دهیفصلها و صحنهها، نسبتهای درونی، و اصل شنیداری و دیداری در تصویر کدهای روش بیان اینها هستند که با نحوه کاربرد نوآورانه و هنرمندانهشان میتوانند انتقال دهنده احساسات ژرف دینی در جهان اندیشگونی باشند که محصول درگیری انسان با پرسشهای هستی شناسانه است. از اینجا نتیجه میگیریم که یکی از دلایل بیاهمیتی سوژه دینی در سینمای دینی، برای شناخت کیفیت هنری فیلم همین سهل الوصول بودن موضوع از طریق رمزگان خارج از رمزگان تخصصی و خارج از فیلم است. هنوز موضوع نشان نمیدهد که فیلم دینی، تا چه حد دینی و مؤثر است مگر آن که رمزگان تخصصی در قاب یک فیلم با مهارت و خلاقیت به تصویر بدل شده باشد. شیوه خاص در فیلمبرداری، بازسازی، تدوین و نورپردازی و غیره اینهاست که سبک مؤثر را میآفرینند و با ساختار و فرم و در واقع ترکیب هوشمندانه و نوی رمزگان تخصصی ما را تحت تأثیر موضوع دینی فیلم قرار میدهد.
به همین میزان، در سینمای دینی، رمزگان شخصی که در فیلمهای یک کارگردان صاحب سبک به نحو خاص تکرار میشود و باید دلالتهای آن را شناخت اهمیت پیدا میکند. رمزهای شخصی در آثار برسون (نمای درشت دستها)، و در آثار تامکوفسکی (باران و چشمها در آثار برگمن و کادر خالی در آثار اوزو و گفت وگوی دو نفره در حالی که هر دو به جلو مینگرند نه به همدیگر (و اتومبیل این امکان را فراهم میآورد) همه و همه همان کدهای خلاقهای هستند که به کار فیلم ساز برجستگی میبخشند. در سینمای دینی هم نظیر همه سینما، نه موضوع و نه رمزگان فرهنگی، بلکه رمزگان فنی و شخصی و مسأله لحن و رمزگان روش بیان و... است که ارزش والای فیلم دینی را میسازد.
به این ترتیب، معناشناسی فیلم دینی که ظاهراً معطوف به رمزگان فرهنگی است در اصل جداناپذیر از رمزگان فنی و ساخت و فرم و سبک فیلم دینی است. ما باید این دستاورد را به عنوان مهمترین نتیجه بررسی و پژوهش نشانهشناسانه خود در معناشناسی به یاد داشته باشیم تا در ارزشگذاری فیلم دینی به درستی به چیزی توجه کنیم که اهمیت راستین دارد.
درک عمیقتر از معناشناسی فیلم دینی، ما را وا میدارد که بیشتر به سینما، همچون زبان بیاندیشیم. البته در اینجا این زبان، خود آمیزهای از نشانههای کلامی و غیر کلامی (آمیزه نشانههای دیداری و شنیداری و...) میباشد.
یکی از اولین پرسشهایی که در پی این تلقی که باید کمی بعد بیشتر درباره آن سخن بگوئیم، پدیدار میشود؛ سرشت ارتباط زبانشناسانه سینمای دینی است. آیا سینمای دینی را باید براساس مدل ارتباطی نظریه یاکوبسن تحلیل کرد؟ بدیهی است که ارتباط کلامی یاکوبسن که در نظریهای ادبی انسجام یافته، قابل تبدیل به ارتباطهای نشانهشناسانه غیر کلامی هست بهتر است کمی درباره مدل ارتباطی یاکوبسن سخن بگوئیم: براساس نظریه یاکوبسن، کنش ارتباط کلامی شش وجه دارد که عبارتند از:
1 ـ فرستنده پیام (کارگردان) ؛
2 ـ پیام(معنای فیلم)؛
3 گیرنده پیام(تماشاگر فیلم)؛
4 ـ زمینه پیام؛ (موقعیتهای نشانهشناسانه تاریخی، اجتماعی، روانشناسانه، اخلاقی و فلسفی و در واقع افق دلالتهای فرهنگی فیلم که مثلاً در فیلمی نظیر آژانس شیشهای را در زمینه ایرانی دارای یک معنا در زمینه فرهنگ سویسی حاوی معنای دیگر میکند)
5 ـ رمزگان پیام ؛ ما درباره رمزگان تخصصی سینمای دینی به اندازه کافی سخن گفتیم
6 ـ تماس دریافت پیام دینی یک فیلم به شکلهای متفاوت ممکن است و این عنصر ششمین جنبه نظریه ارتباط یاکوبسن است.
دیدن فیلم دینی در سینمایی تاریک، در خانه از طریق تلویزیون در جلسات هفتگی بسیج مساجد، در مسجد محله، تأثیر متفاوتی به جای مینهد.
طبق این نظریه، یک فیلم دینی حاوی پیامی از سوی مؤلف یا مجموعه سازندگان اثر سینمایی دینی است که به منظور آگاهی دادن مخاطب نسبت به تجربهای قدسی میباشد. فیلم دینی میتواند در مسیر تلاش برای آگاهی نسبت به موضوع دینی، درک شود. اما آیا یک فیلم دینی کارکردی تبلیغی ـ ایدئولوژیک دارد یا کارکردی زیبایی شناسانه؟
از منظر حامیان اثر اصیل، کارکرد زیبایی شناسانه فیلم دینی، مهمترین کارکرد آن است. وبا این کارکرد است که اثر زنده و مؤثر بر جای میماند. شکل و فرم آثار اصیل دینی وسویههای زیبایی شناسانه آنها، به محتوای دینی اثر ژرفا میبخشد. در نتیجه تماشاگر را با تجربه زیبایی روبرو میسازد. زیبایی اصیل در ذات خود، حاوی تجربهای الوهی است و ما باید به جای پیامهای تبلیغی به این جنبه فیلم دینی توجه داشته باشیم. تأیید حس زیبایی ما در برابر یک کنش انسانی یا طبیعت و تحریک آن به وسیله یک فیلم، در حقیقت بر انگیختن فطرت ستایش، عظمت خلقت و خالق آن است. پس از این منظر، ما اندک اندک به سوی یک تلقی نئوفرمالیستی کشیده میشویم و فیلم به مثابه کنش ارتباطی که حاوی پیام دینی است، مورد پرسش قرار میگیرد، در تلقی تازهتر اساساً پیام فیلم میتواند اهمیت خود را از دست بدهد و خود تناسب و تعادل و زبان خلاق و نو فیلم همچون نشانی از توانمندی آفرینش الهی شمرده شود. زیرا این توان به مؤلف فیلم از سوی خداوند در انسان خلاق به ودیعه گذاشته شده و خلاقیّت او در ادامه خالقیّت الهی شکل گرفته و خود اثر کامل نشانه کامل عظمت الهی است. و لازم نیست فیلم به تبلیغ مستقیم پیام دینی بپردازد.
در واقع نفی فیلم همچون یک مدل ارتباطی پایهگذار یک تلقی فرمالیستی از سینمای دینی است که در برابر سینما محتوا گرا قرار میگیرد.
برای دقّت بیشتر در این باره به ناچار باید به نظریه سینما به مثابه زبان بازگردیم.
آیا سینما یک زبان است؟ آیا ما میتوانیم بین تصویر و زبان ارتباطی برقرار کنیم؟ واقعاً معنای روشن زبان سینما چیست؟ باید گفت در این باره آرای بسیار متضادی وجود دارد. کسانی کوشیدند نشانهشناسی تصویر سینمایی را با نشانهشناسی زبان شناسانه همانند هم معرفی نمایند و از زبان تصویر و زبان سینما، حرف بزنند. کسانی قائل به تمایز بین نشانهشناسی سینما و نشانههای زبان شناسانه شدند و کوشیدند اثبات کنند در سینما ما به ازاء عناصر زبانی و همنشینی کلماتی که متشکل از فعل و اسم و حرف هستند به طور دقیق وجود ندارد ما نمیتوانیم با تجزیه یک فیلم به جایگاه پایدار تصاویر اسم وار و تصاویر فعل گونه و تصاویر حروف وصل و پرسش و غیره دست یابیم. و نباید از سلطه زبانشناسی بر نشانهشناسی فیلم، به صورت مطلق و توأم با قطعیت، سخن به میان آوریم.
کسانی هم در این میان به عدم جدایی قواعد قرائت تصویر سینمایی با قواعد زبانشناسی سخن گفتهاند و در ضمن به نفی سلطه و سیطره قطعی قواعد زبان شناختی بر سینما پرداختهاند و زبان سینما را به طور اجمالی یک زبان دانستهاند. زبان تصویری دقیقی که کاملاً منطبق بر زبان کلامی است و بین سخن سینمایی و سخن زبانی(کلامی) تمایزهایی قائل شدهاند و تأکید کردهاند هر یک مشخصههای خاص خود را دارند.
بدیهی است وقتی ما از زبان و سخن فیلمی سخنی به میان آوریم، در پی تأیید یک الگوی ارتباطی هستیم میتوانیم در آن صورت بر تئوری یاکوبسن توجه کنیم و پیام دینی را در سینمای دینی مهم تلقی کنیم اما وقتی که از آن، نسبتاً روبرمیگردانیم، دیگر سخن سینمایی نمیتواند تعیین کننده مرزهای معناشناسانه باشد و ما باید به لذت حاصل از ساختار و فرم روایت یا ضد رویت اکتفا کنیم و از جستجوی پیام دست بکشیم. هر یک از این دو الگو، دو گونه کاملاً متمایز از درک سینمای دینی را پیش روی ما قرار میدهد.
به هر حال در همه این موارد ما میتوانیم در مورد سینما، به مثابه یک زبان یا یک سیستم زبانی بیاندیشیم. «متز» میگوید: «سینما ظاهراً نوعی زبان است، اما همچون چیز کمتری دیده شد. همچون یک سیستم زبانی خاص، (سیستمی زبانی (لانگ) یک رمزگان بسیار سازمان یافته است. اما خود زبان حوزه بسیار وسیعتری را در بر میگیرد: سوسور میگفت: زبان حاصل چند سیستم زبانی(لانگ) و گفتار (پارول) است. مفهوم «یک فاکت زمان» در آثار شارل بالسی و امیل بن و نیست به همین سو اشاره دارند. اگر بنابراین بود که ما اشیاء را تعریف کنیم نه کلمات را، میتوانستیم بگوئیم هر گاه چیزی گفته میشود با این قصد که آن چیز گفته شود، زبان در گستردهترین مفهومش آشکار و عیان است. البته در اینجا تمایز بین زبان کلامی(زبان معمولی) و سیستمهای «نشانهای» دیگر (مؤلفههای معنایی) که گاهی آنها را «زبان به مفهوم مجاز کلمه» مینامیم به ذهن میآید، ولی این موضوع میتواند موجب خلط مبحث شود. طبیعی است که نشانهشناسی به همه زبانها بپردازد. بدون اینکه گستردگی و محدودیتهای حوزه نشانهای را از پیش تعیین کند. نشانهشناسی میتواند و باید به میزان زیادی به زبانشناسی وابسته باشد، اما در عین حال نباید با زبانشناسی اشتباه شود.
سینما تعداد معینی از برش و مونتاژ را مجاز میدارد، حتی به آن نیاز دارد و بر این باور بودند که سازمان آن، که چنین آشکارا سینتاگماتیک (دارای مناسبات همنشینی) است، تنها از یک مقوله پارادیگماتیک ریشه دار(دارای مناسبات جانشینی) میتواند ناشی شود، حتی با وجود اینکه این مقوله پارادیگماتیک تقریباً ناشناخته بود، فیلم، آشکارا یک پیام است و به همین سبب دشوار میتوان پذیرفت که کدبندی شده نباشد.
از این نظر باید گفت که هر پیامی، مشروط بر اینکه با تناوب کافی و با واریاسیونهای کافی تکرار شود ـ چنانکه در مورد سینما چنین است ـ به مرور زمان، به رودخانهای شباهت پیدا میکند که مرتباً تغییر مسیر میدهد در مسیر خود، اینجا و آنجا تعدادی جزیره کوچک به جا میگذارد. اینها عناصر طرز هم گسسته چیزی هستند که دست کم تا حدودی کد هستند. این جزیرهها به دشواری از سیلابی که آنها را احاطه کرده است، قابل تشخیص هستند و شاید شکننده و پراکندهتر از آن باشند که بتوانند در برابر شدت جریانی که از آن زاده شدهاند، مقاومت کنند و همواره در برابر آن آسیبپذیر باقی میمانند.
با این همه «جریانهای نحوی» معینی هستند که بعد از اینکه بارها به عنوان گفتار (پارول) به کار رفتند، در فیلمهای بعدی در هیئت سیستم زبانی ظاهر میشوند و اینها تا حدودی قراردادی شدهاند. خیلیها که با نوعی پیشگوییوار و نه گمراه شده بودند، سیستم زبانی را مقدم بر فیلم انگاشتند. آنها گمان کردهاند فیلم معلول فهم قواعد نحوی آن است. در حالی که واقعیت این است که آدم این قواعد نحوی را میفهمند به این دلیل که پیش از آن فیلم را درک کرده و تنها به این دلیل که پیش از آن فیلم را فهمیده است. ادراک پذیری ذاتی یک دیزالو یا یک نوردهی مضاعف نمیتواند پیرنگ داستانی یک فیلم را روشن کند.
مگر اینکه تماشاگر، فیلمهای دیگری تماشا کرده باشد که در آنها دیزالوها و نوردهیهای مضاعف به گونهای ادراکپذیری به کار رفته باشند. از سوی دیگر توانمندی روایی یک پیرنگ داستانی که همواره خیلی خوب فهمیده خواهد شد ـ چون به واسطه تصاویری از جهان و از خودمان با ما ارتباط برقرار میکند ـ خود به خود ما را به سوی درک دیزالو و نوردهی مضاعف، هدایت میکند. حالا اگر در نخستین فیلمی که آنها را میبینیم این اتفاق نیفتد، اما در فیلم سوم یا چهارم وقوع آن امری حتمی است. به قول «ژیلبر کوئن سئا»، زبان سینما همواره این مزیت را خواهد داشت که «تماماً با اعمال و عواطفی نوشته میشود که برای ما مهماند»، همه آزمایشهایی که درباره درک فکر انجام شدهاند این مطلب را ثابت میکنند. کارهای زاتزو، اومبردان، فان بور، میالاره، لاژونس و روسی و دیگران همه در این موضع متفق القولاند که فقط آن روندهای نحوی که بیش از اندازه قراردادی شدهاند، مشکلاتی در راه فهم فیلم از جانب کودکان و آزمایش شوندگان بدوی پدید میآورند. در این موارد هم چه بسا پیرنگ داستانی فیلم و دنیای دیجسیس آن (ماده خام ارجاعی فیلم) که در غیاب این روندهای نحوی هم قابل فهم باقی میمانند، موفق میشوند خود روندهای نحوی را هم قابل درک سازند... .
وقتی از دیدگاه زبانشناسی به سینما نگاه میکنیم، پس و پیش رفتن بین دو موضع، تقریبا اجتنابناپذیر است: سینما زبان است. سینما از زبان کلامی بسیار متفاوت است. ظاهراً خروج از این معما بدون تحمل کیفر ممکن نیست.
ژیلبر کوئن سئا پس از تحلیل طبیعت لوگومورفیک سینما، به این نتیجه رسید که کمترین چیزی که میتوان گفت این است که آدم باید بر وسوسه تلقی سینما همچون زبان، چیره شود. سینما به ما داستانهای پیوسته میگوید. چیزهایی را میگوید که به زبان کلمات هم میشد آنها را انتقال داد و با این همه آنها را به شیوه متفاوتی به یک زبان غیر سیستمی میگوید.(2) پس سینما یک سیستم زبانی نیست و گفتوگوی یک سویه با مخاطب را شکل میدهد و نه گفتوگو و تأثیر دو جانبی، اما این امر هیچ منافاتی با امکان انتقال پیام دینی از سینما به مخاطب وجود ندارد. «اما فیلم را میفهمیم قبل از آنکه به قواعد نحوی آن فکر کنیم»به معنی آن است که ما نشانهگذاری، جهان عاطفی، روایت دینی فیلم را رها از هر گونه ضرورت زبان سیستمی بودن سینما درک میکنیم.
شاید اکنون نوبت آن بود که با رجوع به روایت و روایت مدرن، امکانات روایی سینمای دینی را در حوزه معناشناسی دنبال میگرفتیم. اما به سبب آنکه نسبت روایت و ضد روایت با سرشت دینی فیلمهای سینمای دینی بحثی مفصل میطلبد، بهتر است آن را به بخش دیگر واگذاریم. فرصتی که محورهای دیگری را هم مورد مطالعه قرار میدهیم که عبارتند از:
1 ـ نئوفرمالیسم و سینمای دینی (سینمای استعلایی)؛
2 ـ تأویل متن و سینمای دینی؛
3 ـ شالوده شکنی و سینمای دینی؛
4 ـ واقعیت تصویر و تصویر واقعیت در سینمای دینی؛
5 ـ روایت و ضدروایت در سینمای دینی؛
6 ـ پرسش بنیادین هستی در سینمای استعلایی ؛
7 ـ فلسفه به روایت سینمای دینی؛(افلاطون، ارسطو، فلوتین، دکارت، کانت، هگل، مارکس، نیچه، هیدگر، دیکور، دریدا...)
8 ـ سینمای دینی و مبحث زیبایی و حقیقت؛
9 ـ نگرههای فقهی و سینمای دینی؛
10 ـ رمزشناسی دین و رمزشناسی سینما؛
11 ـ بحث صدق و کذب در سینمای دینی؛
12 ـ نقد اجتماعی سینما و عدالتطلبی دین؛
13 ـ شاعرانگی و سینمای دینی.
/س
همواره سینما به عنوان یک هنر محسوس، به شمار میرود که در آن تصویر متحرک، ماهواً و ناگزیر همانند «چیز»ها و اشیائی است که «موجودند» بدین لحاظ مفاهیم شهودی و عرفانی و ماوراء الطبیعی، به این دلیل که غالباً فرا حسی و فراعقلی و نامحسوس به شمار میآیند، چنین به نظر میرسد از توان بیان فیلمیک فراتر هستند و سینما نمیتواند در حالی که از راه مقایسه تصویر و عینیت خارجی و ملموس شناخته میشود، به این قلمرو متافیزیکی نزدیک شود.
در این تصویرپردازی، از کلیت و موفقیت بیانی سینما دو اشکال عمده وجود دارد: نخست اینکه، متافیزیک تنها روایت از جهان قدسی نیست؛ بلکه ویژگی ادراک مابعدالطبیعی یونان است که در بخشی از دیدگاه فلسفی مسیحیت و اسلام تأثیر نهاده است. روایت مهمتر در ادراک دینی اسلامی، روایت وجود شناسانه است که در معرفت وحیانی و عرفانی نقش اصلی را ایفا میکند و از این منظر هستی ماورایی و ملکوت در دل همین هستی موجود جاری است. و انسان حامل بهشت و دوزخ خود است و اگر چشم دیگر بین داشته باشد، هماکنون با نظر به ژرفا وجودی موجودات قادر میباشد آوای لاهوت را بشنود. در نتیجه، ما با نگاه عمیق به همین هستی محسوس نیز قادر خواهیم بود به تجربه قدسی دست پیدا کنیم و الزامی نیست که سینما وارد یک جهان سوررئال شود. تا از تجربه معنوی و الوهیت برخوردار گردد.
ثانیاً کار نشانه شناسانه، هرگز مبتنی بر مقایسه جهان فیلم با جهان طبیعی نیست. بلکه فی نفسه بر شروعی دیگر متکی است. متز میگوید: «کار نشانه شناختی، فقط شروعی متمایز از قیاس میتواند داشته باشد. رمزگانی هست که مواردی به تصویر میافزاید و مواردی وجود دارند که در تصویر مستحیل میگردند.»
در تصویر سینمایی، دو گونه رمزگان وجود دارد:
1 ـ کدهایی که در بازتولید مدل یا موضوع، به کار میآیند.
2 ـ کدهایی که به فرهنگ و آگاهی مخاطب، مرتبط هستند.
رمزگان فرهنگی، دلالتهای خود را از زندگی و تجربه به فرا فیلمیک انسان میگیرد و رمزگان تخصیصی و فنی، مخصوص بیان تصویری سینمایی است. ما روندی را طی میکنیم تا موضوعی را با ابزار بیان سینمایی به تصویر بدل سازیم و سپس این تصویر که موضوع را به مدلی سینمایی تبدیل کرده، از طریق نشانهشناسی تصویری توسط مخاطب دریافت شود. سینما به شیوه خاص خود، موضوع را به متن تبدیل میکند و فهم متن تصویری در سینما شرائط خاص خود را دارد.
در واقع به روشی که ما متنی را در سینمای دینی تشخیص میدهیم یا این متن همچون متنی دینی بر ما تأثیر میگذارد که کاملاً و مخصوص خود سینماست و دریافت متن در سینما با هر فهم متن، در رسانههای دیگر متفاوت است. اما هر فیلم، فراتر از قاب تصویر بر کدهای تصویری متکی است که درک آن، تنها با ارتباط برقرار کردن بین فیلم و زندگی ممکن است. جهان تفکرانگیز فیلمها، بر این پیوند متکی است.
یکی از همه این پیوندها، پیوند اثر سینمایی با نشانهشناسی دینی میتواند باشد که قبل از سینما و خارج از فیلم در زندگی و فرهنگ مردم، وجود دارد و مردم با زبان آن آشنا هستند. مفاهیم آن را میشناسند و با رمزگان زندگی روزمره خود آن را فهم میکنند و رمزگان تصویر با رمزگان زندگی دینی میتواند ارتباط بیابد و یک بعد ناموجود در ظاهر تصویر بیافریند که هست و همچنین دارای ساحتی معنا پرداز و مؤثر بوده و ما را به تأویل میخواند. سینمای دینی به این ساحت و ساختار دیده نشدنی، بسیار متکی است. رمزگان ترکیبی در درون خود مدام به باز تولید این ساحت مشغول است. اگر ما رمزگانهای گوناگون را بررسی کنیم، به مجموعهای میرسیم که درواقع پلهای ارتباطی سینما با مفاهیم دینی در ساختار غایبشان شکل میگیرد. اومبر تراکو در کتاب Lastrueture absent این کدهای دیداری را دسته بندی کرده است:
1 ـ رمزگان حسی که بایستی با توجه به روانشناسی ادراک حسی بررسی شوند. این کدها، امکان تأثیر پذیری حسی را همچون رنگها، اندازهها و در مواردی جنس اشیاء و یا میزان نور در یک تصویر به وجود میآورند.
2 ـ رمزگان شناسایی، که شماری از شرایط ادراک حسی را به واحدهای نشانهای تبدیل میکنند. همچون علامتی سفید بر لباسی مشکی هستند. این دسته از رمزگان همواره از راه بازگشت به مجموعه شرایط ادارک حسی، دستهبندی میشوند و شناخت اینها به روانشناسی هوش و خاطره وابسته است. همچنین در چارچوب انسانشناسی فرهنگی، این رمزگان را همچون دستهبندی انواع سیماچهها در میان اقوام به اصطلاح ابتدایی میتوان بازیافت.
3 ـ رمزگان انتقالی ـ که شرایط اصلی را برای ادراک حسی تصویری فراهم میآورند ـ همچون نقطه چینهای تصویری چاپی در روزنامه یا خطوط تصویری تلویزیونی بافت تصویر، بر کیفیت پیام اثر میگذارد و لحن را میآفریند. اکو در این مورد خاص از «رمزگان لحن»، همچون کدهای مزه و روش بیان، یاد کرده است.
4 ـ رمزگان لحن ـ که آفریننده تصوّر هستند (تصویر سنگینی، تنش و نرمی و...) ـ در نظام دلالتهای ضمنی نیز جای میگیرند(احساس بخشندگی، مهربانی)، این احساسها و تصویرها همچون پیوستها با اجزایی مکمل، به عناصر نشانههای شمایلی(و نمایهای) افزوده میشوند.
5 ـ رمزگان شمایلی که بیشتر از راه رمزگان انتقالی یا احساس، درک میشوند و به دستههای شکلی، نشانهها و واحدهای نشانهای تقسیم میشوند که آنها عبارتند از:
الف) رمزگان شکلی که حاصل شرایط ادراک حسی (نسبت موضوع با پسزمینه، تضاد نورپردازی ارزشهای جغرافیایی همچون لحظههای پرسپکتیو) میباشند. تعداد این رمزگان، محدود میباشد و کارکرد اصلی اینها ایجاد ارتباط پیام با زمینه آن میباشد.
ب) رمزگان همچون نشانهها که شناسایی را، همچون دماغ، چشم، ابرو و... ممکن میکنند. این کدها از راه ابزار قراردادی گرافیک، شکل میگیرند. شماری از این رمزگان تجریدی هستند. در نقاشیهای کودکان، این الگوهای تجریدی نقش مهمی را دارا هستند. درک آنها بدون توجه به واحدهای نشانهای غیر ممکن است.
ج) واحدهای نشانهای ـ که بیشتر در کاربرد رایج واژه تصویر نامیده میشدند و گاه از آن به عنوان دقیق که «نشانههای شمایلی» یاد میکنند (عکسی از زنی ـ طرحی از یک کلیسا) ـ هر یک موجد گزارهای است. این واحدهای نشانهای، نکتههای اصلی و مرکزی در پیام تصویری به شمار میآیند.
6) رمزگان شمایلانگارانه که مدلولهای رمزگان شمایلی را به دال تبدیل میکنند و هدفشان این است که واحد نشانهای پیچیدهتر و فرهنگی نیز بسازند (نه کلاً زن یا کلیسا بلکه شاهدختی یا صومعهای). از آنجا که این نشانهها به واحدهای نشانهای دیگر وابستهاند، تنها از راه دقت به تنوع شمایلها شناخته میشوند. نشانههای نمادین را در پردههای نقاشی یا فیلمها با دقت به این رمزگان میتوان شناخت: چهار سوار آپوکالیپس، همنوایی جهانی و....
7) رمزگان سلیقه و حساسیّت که تثبیت کننده آن دسته از دلالتهای ضمنی هستند که از واحدهای نشانهای پیشین به دست آمده است. دلالت ضمنی، معبدی یونانی «زیبایی متناسب»، و یا آرمان یونانی و یا «باستانگرایی» است. پرچمی در باد، به معنای «میهن دوستی» و یا «جنگ» میتواند باشد. هر دلالت ضمنی، به موقعیت باز میگردد. گاهی اوقات ازیاد میرود که دلالتهای ضمنی، خود زاده قراردادهایی هستند. نمادهای زیبایی زنانه، در سدههای پیش، امروزه دیگر زیبا نیستند.
8) رمزگان مربوط به نظریه بیان ـ که نخست بنابه قراردادهایی تازه شکل میگیرند، سپس کاربرد اجتماعی مییابند ـ درست همچون مجازهای نظریه بیان در سخن ادبی هستند. اشکال تصویری مجازها عبارتند از:
الف) اشکال ساده: همچون تصویر شیری در یک پرچم به نشانه شجاعت سربازان، تصویر گوندولا (قایق ونیزی) به نشانه مکان یعنی شهر ونیز.
ب) پیشنهادهای مجازی: همچون تصویر مردی که در خط افق راه میسپرد به نشانه تنهایی میباشد یا تصویر زن و مردی که در یک آگهی تبلیغاتی به کودکی لبخندی میزنند به نشانه سعادت خانوادگی میباشد و یا درخشش قطرههای آب بر پوست، به نشانه شادی و سلامت میباشد.
ج) مجازهای استدلالی، به گونهای خاص در سینما کارآیی دارند: تصویر مردی که اعدام شده، باعنوان درشت روزنامه، تصویر بعدی از زنی که میگرید به معنای عشق زن میباشد.
9) رمزگان مربوط به سبک که رمزگان ویژه یک ژانر و در مواردی ویژه یک مؤلف هستند: همچون آسمانی که بیشتر در را فرا گرفته است در وسترنهای جان خورد یا رمزگان ویژه سینما موزیکال میباشد.
10) رمزگان ناآگاهی که میتوانند در هر یک از اشکال شمایلی، شمایل نگارانه، روش بیانی یا نظریه بیانی وجود داشته باشند. و بنابه قراردادهایی موجدگونهای انگیزش یا واکنش یا آگاهی در مخاطب شوند. امّا همچون دلالت ضمنی، نکته معنا شناسیک دیگری حاصل کنند و در موقعیتهای ویژه روانشناسانه که میآفرینند، نتیجههای تازهای به وجود آورند: همچون تصویر کودکی پشت میلههای زندان در دیوار کوب سازمان عفو بین المللی و... میباشد. (1)
آنچه که درباره تصویر سینمایی «اکو» گفته شد و برای گفتمان سینمای دینی جالب است، ظرفیت رمزگانهای ده گانه و تقسیمبندی او در تأثیرگذاری حسی پیرامون انتقال مفاهیم دینی از خلال تصویر سینمایی است. مثلاً در چارچوب انسانشناسی فرهنگی، فرهنگ دینی، حاوی روانشناسی ادراک حسی خاص و رمزگان شناسایی ویژه و رمزگان لحن خاص و کدهای شمایلی و رمزگان حساسیت و نیز رمزگان مربوط به نظریه بیان و کاربردهای اجتماعی ویژه و اشکال تصویری مجازها در حوزه فرهنگ دینی و دلالتهای ضمنی خاص و.... میباشد. فردی که عمیقاً آشنا با رمزگان فرهنگ دینی است، و به آن باور دارد، به راحتی قادر است آن را در اثری که همچون فیلم سینمایی میآفریند، به کار گیرد. در متن سینمایی، ما میتوانیم رمزگان فرهنگی دینی را جستجو کنیم، که البته مختص بیان سینمایی نمیباشد و در حیطه زندگی اجتماعی موجود است و از آنجا به جهان فیلم وارد میکند.
متز میگوید: «گستره بیان رمزگان فرهنگی، در پیکربندی تجریدی معناشناسی جای دارد و محتوای آن مربوط به دلالت اجتماعی و فرهنگی میشود که به این رمزگان تعلق دارند.» تماشاگر سینمای دینی با آشنایی قبلی که با این رمزگان دارد، در فضا و پیکره اشکال و قاب تصویر، آن را تشخیص میدهد و درک میکند در معناشناسی فیلم به کار میبندد. همان طور که در یک فیلم معمولی، استفاده از فلان عطر به وسیله فلان زن و یا استفاده از جواهر و لباس و وسیله نقلیه و وسایل خانه نشانه تموّل و مکنت قهرمان فیلم است، همچنین کدهای فرهنگ دینی در فیلم اطلاعات و مفاهیم خاص را انتقال میدهند. فیلمها با سادهترین شکل میتوانند، از کدهایی که در زندگی روزمره جاری هستند، برای القای معنایی دینی سود جویند و آن را بازتولید کنند. به سبب سادگی کاربرد رمزگان شمایلی یا شمایل انگارانه و کلاً رمزگان مربوط به دلالتهای فرهنگی میباشد که در بسیاری از آثار مبتذل بعد از انقلاب، به طور سطحی از ریش، تسبیح، طرز خاص سخن گفتن و غیره برای خلق شخصیتی مؤمن سود جستهاند در حالی که گاهی بیشتر از دین همانند صوری برنداشته و به شیوهای سهل الوصل تکالیف شاقّ شخصیتپردازی ندیده انگاشته و به جای آن از مسیری بیارزش برای انتقال مشخصههای دینی، موقعیت انسان باورمند به دین درگیر سازند.
اما در حقیقت، در حوزه رمزگان تخصصی و رمزگان شخصی میباشد که آثار ارجمند سینمای دینی خود را به نمایش میگذارند. تدوین، ترکیب بندی، میزانس، حرکت دوربین، زاویه دوربین نقطهگذاریها، تقطیع پلانها، نحوه شکل دهیفصلها و صحنهها، نسبتهای درونی، و اصل شنیداری و دیداری در تصویر کدهای روش بیان اینها هستند که با نحوه کاربرد نوآورانه و هنرمندانهشان میتوانند انتقال دهنده احساسات ژرف دینی در جهان اندیشگونی باشند که محصول درگیری انسان با پرسشهای هستی شناسانه است. از اینجا نتیجه میگیریم که یکی از دلایل بیاهمیتی سوژه دینی در سینمای دینی، برای شناخت کیفیت هنری فیلم همین سهل الوصول بودن موضوع از طریق رمزگان خارج از رمزگان تخصصی و خارج از فیلم است. هنوز موضوع نشان نمیدهد که فیلم دینی، تا چه حد دینی و مؤثر است مگر آن که رمزگان تخصصی در قاب یک فیلم با مهارت و خلاقیت به تصویر بدل شده باشد. شیوه خاص در فیلمبرداری، بازسازی، تدوین و نورپردازی و غیره اینهاست که سبک مؤثر را میآفرینند و با ساختار و فرم و در واقع ترکیب هوشمندانه و نوی رمزگان تخصصی ما را تحت تأثیر موضوع دینی فیلم قرار میدهد.
به همین میزان، در سینمای دینی، رمزگان شخصی که در فیلمهای یک کارگردان صاحب سبک به نحو خاص تکرار میشود و باید دلالتهای آن را شناخت اهمیت پیدا میکند. رمزهای شخصی در آثار برسون (نمای درشت دستها)، و در آثار تامکوفسکی (باران و چشمها در آثار برگمن و کادر خالی در آثار اوزو و گفت وگوی دو نفره در حالی که هر دو به جلو مینگرند نه به همدیگر (و اتومبیل این امکان را فراهم میآورد) همه و همه همان کدهای خلاقهای هستند که به کار فیلم ساز برجستگی میبخشند. در سینمای دینی هم نظیر همه سینما، نه موضوع و نه رمزگان فرهنگی، بلکه رمزگان فنی و شخصی و مسأله لحن و رمزگان روش بیان و... است که ارزش والای فیلم دینی را میسازد.
به این ترتیب، معناشناسی فیلم دینی که ظاهراً معطوف به رمزگان فرهنگی است در اصل جداناپذیر از رمزگان فنی و ساخت و فرم و سبک فیلم دینی است. ما باید این دستاورد را به عنوان مهمترین نتیجه بررسی و پژوهش نشانهشناسانه خود در معناشناسی به یاد داشته باشیم تا در ارزشگذاری فیلم دینی به درستی به چیزی توجه کنیم که اهمیت راستین دارد.
درک عمیقتر از معناشناسی فیلم دینی، ما را وا میدارد که بیشتر به سینما، همچون زبان بیاندیشیم. البته در اینجا این زبان، خود آمیزهای از نشانههای کلامی و غیر کلامی (آمیزه نشانههای دیداری و شنیداری و...) میباشد.
یکی از اولین پرسشهایی که در پی این تلقی که باید کمی بعد بیشتر درباره آن سخن بگوئیم، پدیدار میشود؛ سرشت ارتباط زبانشناسانه سینمای دینی است. آیا سینمای دینی را باید براساس مدل ارتباطی نظریه یاکوبسن تحلیل کرد؟ بدیهی است که ارتباط کلامی یاکوبسن که در نظریهای ادبی انسجام یافته، قابل تبدیل به ارتباطهای نشانهشناسانه غیر کلامی هست بهتر است کمی درباره مدل ارتباطی یاکوبسن سخن بگوئیم: براساس نظریه یاکوبسن، کنش ارتباط کلامی شش وجه دارد که عبارتند از:
1 ـ فرستنده پیام (کارگردان) ؛
2 ـ پیام(معنای فیلم)؛
3 گیرنده پیام(تماشاگر فیلم)؛
4 ـ زمینه پیام؛ (موقعیتهای نشانهشناسانه تاریخی، اجتماعی، روانشناسانه، اخلاقی و فلسفی و در واقع افق دلالتهای فرهنگی فیلم که مثلاً در فیلمی نظیر آژانس شیشهای را در زمینه ایرانی دارای یک معنا در زمینه فرهنگ سویسی حاوی معنای دیگر میکند)
5 ـ رمزگان پیام ؛ ما درباره رمزگان تخصصی سینمای دینی به اندازه کافی سخن گفتیم
6 ـ تماس دریافت پیام دینی یک فیلم به شکلهای متفاوت ممکن است و این عنصر ششمین جنبه نظریه ارتباط یاکوبسن است.
دیدن فیلم دینی در سینمایی تاریک، در خانه از طریق تلویزیون در جلسات هفتگی بسیج مساجد، در مسجد محله، تأثیر متفاوتی به جای مینهد.
طبق این نظریه، یک فیلم دینی حاوی پیامی از سوی مؤلف یا مجموعه سازندگان اثر سینمایی دینی است که به منظور آگاهی دادن مخاطب نسبت به تجربهای قدسی میباشد. فیلم دینی میتواند در مسیر تلاش برای آگاهی نسبت به موضوع دینی، درک شود. اما آیا یک فیلم دینی کارکردی تبلیغی ـ ایدئولوژیک دارد یا کارکردی زیبایی شناسانه؟
از منظر حامیان اثر اصیل، کارکرد زیبایی شناسانه فیلم دینی، مهمترین کارکرد آن است. وبا این کارکرد است که اثر زنده و مؤثر بر جای میماند. شکل و فرم آثار اصیل دینی وسویههای زیبایی شناسانه آنها، به محتوای دینی اثر ژرفا میبخشد. در نتیجه تماشاگر را با تجربه زیبایی روبرو میسازد. زیبایی اصیل در ذات خود، حاوی تجربهای الوهی است و ما باید به جای پیامهای تبلیغی به این جنبه فیلم دینی توجه داشته باشیم. تأیید حس زیبایی ما در برابر یک کنش انسانی یا طبیعت و تحریک آن به وسیله یک فیلم، در حقیقت بر انگیختن فطرت ستایش، عظمت خلقت و خالق آن است. پس از این منظر، ما اندک اندک به سوی یک تلقی نئوفرمالیستی کشیده میشویم و فیلم به مثابه کنش ارتباطی که حاوی پیام دینی است، مورد پرسش قرار میگیرد، در تلقی تازهتر اساساً پیام فیلم میتواند اهمیت خود را از دست بدهد و خود تناسب و تعادل و زبان خلاق و نو فیلم همچون نشانی از توانمندی آفرینش الهی شمرده شود. زیرا این توان به مؤلف فیلم از سوی خداوند در انسان خلاق به ودیعه گذاشته شده و خلاقیّت او در ادامه خالقیّت الهی شکل گرفته و خود اثر کامل نشانه کامل عظمت الهی است. و لازم نیست فیلم به تبلیغ مستقیم پیام دینی بپردازد.
در واقع نفی فیلم همچون یک مدل ارتباطی پایهگذار یک تلقی فرمالیستی از سینمای دینی است که در برابر سینما محتوا گرا قرار میگیرد.
برای دقّت بیشتر در این باره به ناچار باید به نظریه سینما به مثابه زبان بازگردیم.
آیا سینما یک زبان است؟ آیا ما میتوانیم بین تصویر و زبان ارتباطی برقرار کنیم؟ واقعاً معنای روشن زبان سینما چیست؟ باید گفت در این باره آرای بسیار متضادی وجود دارد. کسانی کوشیدند نشانهشناسی تصویر سینمایی را با نشانهشناسی زبان شناسانه همانند هم معرفی نمایند و از زبان تصویر و زبان سینما، حرف بزنند. کسانی قائل به تمایز بین نشانهشناسی سینما و نشانههای زبان شناسانه شدند و کوشیدند اثبات کنند در سینما ما به ازاء عناصر زبانی و همنشینی کلماتی که متشکل از فعل و اسم و حرف هستند به طور دقیق وجود ندارد ما نمیتوانیم با تجزیه یک فیلم به جایگاه پایدار تصاویر اسم وار و تصاویر فعل گونه و تصاویر حروف وصل و پرسش و غیره دست یابیم. و نباید از سلطه زبانشناسی بر نشانهشناسی فیلم، به صورت مطلق و توأم با قطعیت، سخن به میان آوریم.
کسانی هم در این میان به عدم جدایی قواعد قرائت تصویر سینمایی با قواعد زبانشناسی سخن گفتهاند و در ضمن به نفی سلطه و سیطره قطعی قواعد زبان شناختی بر سینما پرداختهاند و زبان سینما را به طور اجمالی یک زبان دانستهاند. زبان تصویری دقیقی که کاملاً منطبق بر زبان کلامی است و بین سخن سینمایی و سخن زبانی(کلامی) تمایزهایی قائل شدهاند و تأکید کردهاند هر یک مشخصههای خاص خود را دارند.
بدیهی است وقتی ما از زبان و سخن فیلمی سخنی به میان آوریم، در پی تأیید یک الگوی ارتباطی هستیم میتوانیم در آن صورت بر تئوری یاکوبسن توجه کنیم و پیام دینی را در سینمای دینی مهم تلقی کنیم اما وقتی که از آن، نسبتاً روبرمیگردانیم، دیگر سخن سینمایی نمیتواند تعیین کننده مرزهای معناشناسانه باشد و ما باید به لذت حاصل از ساختار و فرم روایت یا ضد رویت اکتفا کنیم و از جستجوی پیام دست بکشیم. هر یک از این دو الگو، دو گونه کاملاً متمایز از درک سینمای دینی را پیش روی ما قرار میدهد.
به هر حال در همه این موارد ما میتوانیم در مورد سینما، به مثابه یک زبان یا یک سیستم زبانی بیاندیشیم. «متز» میگوید: «سینما ظاهراً نوعی زبان است، اما همچون چیز کمتری دیده شد. همچون یک سیستم زبانی خاص، (سیستمی زبانی (لانگ) یک رمزگان بسیار سازمان یافته است. اما خود زبان حوزه بسیار وسیعتری را در بر میگیرد: سوسور میگفت: زبان حاصل چند سیستم زبانی(لانگ) و گفتار (پارول) است. مفهوم «یک فاکت زمان» در آثار شارل بالسی و امیل بن و نیست به همین سو اشاره دارند. اگر بنابراین بود که ما اشیاء را تعریف کنیم نه کلمات را، میتوانستیم بگوئیم هر گاه چیزی گفته میشود با این قصد که آن چیز گفته شود، زبان در گستردهترین مفهومش آشکار و عیان است. البته در اینجا تمایز بین زبان کلامی(زبان معمولی) و سیستمهای «نشانهای» دیگر (مؤلفههای معنایی) که گاهی آنها را «زبان به مفهوم مجاز کلمه» مینامیم به ذهن میآید، ولی این موضوع میتواند موجب خلط مبحث شود. طبیعی است که نشانهشناسی به همه زبانها بپردازد. بدون اینکه گستردگی و محدودیتهای حوزه نشانهای را از پیش تعیین کند. نشانهشناسی میتواند و باید به میزان زیادی به زبانشناسی وابسته باشد، اما در عین حال نباید با زبانشناسی اشتباه شود.
سینما تعداد معینی از برش و مونتاژ را مجاز میدارد، حتی به آن نیاز دارد و بر این باور بودند که سازمان آن، که چنین آشکارا سینتاگماتیک (دارای مناسبات همنشینی) است، تنها از یک مقوله پارادیگماتیک ریشه دار(دارای مناسبات جانشینی) میتواند ناشی شود، حتی با وجود اینکه این مقوله پارادیگماتیک تقریباً ناشناخته بود، فیلم، آشکارا یک پیام است و به همین سبب دشوار میتوان پذیرفت که کدبندی شده نباشد.
از این نظر باید گفت که هر پیامی، مشروط بر اینکه با تناوب کافی و با واریاسیونهای کافی تکرار شود ـ چنانکه در مورد سینما چنین است ـ به مرور زمان، به رودخانهای شباهت پیدا میکند که مرتباً تغییر مسیر میدهد در مسیر خود، اینجا و آنجا تعدادی جزیره کوچک به جا میگذارد. اینها عناصر طرز هم گسسته چیزی هستند که دست کم تا حدودی کد هستند. این جزیرهها به دشواری از سیلابی که آنها را احاطه کرده است، قابل تشخیص هستند و شاید شکننده و پراکندهتر از آن باشند که بتوانند در برابر شدت جریانی که از آن زاده شدهاند، مقاومت کنند و همواره در برابر آن آسیبپذیر باقی میمانند.
با این همه «جریانهای نحوی» معینی هستند که بعد از اینکه بارها به عنوان گفتار (پارول) به کار رفتند، در فیلمهای بعدی در هیئت سیستم زبانی ظاهر میشوند و اینها تا حدودی قراردادی شدهاند. خیلیها که با نوعی پیشگوییوار و نه گمراه شده بودند، سیستم زبانی را مقدم بر فیلم انگاشتند. آنها گمان کردهاند فیلم معلول فهم قواعد نحوی آن است. در حالی که واقعیت این است که آدم این قواعد نحوی را میفهمند به این دلیل که پیش از آن فیلم را درک کرده و تنها به این دلیل که پیش از آن فیلم را فهمیده است. ادراک پذیری ذاتی یک دیزالو یا یک نوردهی مضاعف نمیتواند پیرنگ داستانی یک فیلم را روشن کند.
مگر اینکه تماشاگر، فیلمهای دیگری تماشا کرده باشد که در آنها دیزالوها و نوردهیهای مضاعف به گونهای ادراکپذیری به کار رفته باشند. از سوی دیگر توانمندی روایی یک پیرنگ داستانی که همواره خیلی خوب فهمیده خواهد شد ـ چون به واسطه تصاویری از جهان و از خودمان با ما ارتباط برقرار میکند ـ خود به خود ما را به سوی درک دیزالو و نوردهی مضاعف، هدایت میکند. حالا اگر در نخستین فیلمی که آنها را میبینیم این اتفاق نیفتد، اما در فیلم سوم یا چهارم وقوع آن امری حتمی است. به قول «ژیلبر کوئن سئا»، زبان سینما همواره این مزیت را خواهد داشت که «تماماً با اعمال و عواطفی نوشته میشود که برای ما مهماند»، همه آزمایشهایی که درباره درک فکر انجام شدهاند این مطلب را ثابت میکنند. کارهای زاتزو، اومبردان، فان بور، میالاره، لاژونس و روسی و دیگران همه در این موضع متفق القولاند که فقط آن روندهای نحوی که بیش از اندازه قراردادی شدهاند، مشکلاتی در راه فهم فیلم از جانب کودکان و آزمایش شوندگان بدوی پدید میآورند. در این موارد هم چه بسا پیرنگ داستانی فیلم و دنیای دیجسیس آن (ماده خام ارجاعی فیلم) که در غیاب این روندهای نحوی هم قابل فهم باقی میمانند، موفق میشوند خود روندهای نحوی را هم قابل درک سازند... .
وقتی از دیدگاه زبانشناسی به سینما نگاه میکنیم، پس و پیش رفتن بین دو موضع، تقریبا اجتنابناپذیر است: سینما زبان است. سینما از زبان کلامی بسیار متفاوت است. ظاهراً خروج از این معما بدون تحمل کیفر ممکن نیست.
ژیلبر کوئن سئا پس از تحلیل طبیعت لوگومورفیک سینما، به این نتیجه رسید که کمترین چیزی که میتوان گفت این است که آدم باید بر وسوسه تلقی سینما همچون زبان، چیره شود. سینما به ما داستانهای پیوسته میگوید. چیزهایی را میگوید که به زبان کلمات هم میشد آنها را انتقال داد و با این همه آنها را به شیوه متفاوتی به یک زبان غیر سیستمی میگوید.(2) پس سینما یک سیستم زبانی نیست و گفتوگوی یک سویه با مخاطب را شکل میدهد و نه گفتوگو و تأثیر دو جانبی، اما این امر هیچ منافاتی با امکان انتقال پیام دینی از سینما به مخاطب وجود ندارد. «اما فیلم را میفهمیم قبل از آنکه به قواعد نحوی آن فکر کنیم»به معنی آن است که ما نشانهگذاری، جهان عاطفی، روایت دینی فیلم را رها از هر گونه ضرورت زبان سیستمی بودن سینما درک میکنیم.
شاید اکنون نوبت آن بود که با رجوع به روایت و روایت مدرن، امکانات روایی سینمای دینی را در حوزه معناشناسی دنبال میگرفتیم. اما به سبب آنکه نسبت روایت و ضد روایت با سرشت دینی فیلمهای سینمای دینی بحثی مفصل میطلبد، بهتر است آن را به بخش دیگر واگذاریم. فرصتی که محورهای دیگری را هم مورد مطالعه قرار میدهیم که عبارتند از:
1 ـ نئوفرمالیسم و سینمای دینی (سینمای استعلایی)؛
2 ـ تأویل متن و سینمای دینی؛
3 ـ شالوده شکنی و سینمای دینی؛
4 ـ واقعیت تصویر و تصویر واقعیت در سینمای دینی؛
5 ـ روایت و ضدروایت در سینمای دینی؛
6 ـ پرسش بنیادین هستی در سینمای استعلایی ؛
7 ـ فلسفه به روایت سینمای دینی؛(افلاطون، ارسطو، فلوتین، دکارت، کانت، هگل، مارکس، نیچه، هیدگر، دیکور، دریدا...)
8 ـ سینمای دینی و مبحث زیبایی و حقیقت؛
9 ـ نگرههای فقهی و سینمای دینی؛
10 ـ رمزشناسی دین و رمزشناسی سینما؛
11 ـ بحث صدق و کذب در سینمای دینی؛
12 ـ نقد اجتماعی سینما و عدالتطلبی دین؛
13 ـ شاعرانگی و سینمای دینی.
پي نوشت :
1. از نشانههای تصویری تا متن ـ بایک احدی ـ ترجمه بخشی از ساختار غایب اومبد تراکر.
2. نشانهشناسی سینما ـ کریستین متز ـ روبرت صافاریان
برگرفته از : پگاه حوزه ، شماره 164
/س