نویسنده: علی شجاعی صائین
آیت الله العظمی محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال 1334 هـ. ق در خانوادهای دین دار و تقواپیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.
درباره نام آیت الله بهجت خاطرهای شیرین از یکی از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در این جا جالب مینماید و آن این که:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری میافتد و حالش بد میشود به گونهای که امید زنده ماندن او از بین میرود وی میگفت در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمدتقی است.»
تا این که با آن حالت خوابش میبرد ومادرش که در بالین او نشسته بود گمان میکند وی از دنیا رفته. اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار میشود و حالش رو به بهبودی میرود و بالاخره کاملاً شفا مییابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج میگیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد میبرد.
بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی میگذارد. فرزند دومی دختر بوده. وقتی فرزند سومین را خدا به او میدهد، اسمش را محمد حسین میگذارد و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت میکند به یاد آن سخن که در دوران بیماریاش شنیده بود میافتد و وی را محمدتقی نام مینهد ولی وی در کودکی در حوض آب میافتد و از دنیا میرود. سرانجام پنجمین فرزند را دوباره محمدتقی نام میگذارد و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص میگردد و پدر در زیر عکس کودکی ایشان محمدتقی ثانی نوشته بود.
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و درضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم میپرداخت و اسناد مهم و قبالهها به گواهی ایشان میرسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت(علیهم السّلام) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) شعر میسرود مرثیههای جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باری، آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت(علیهم السّلام) به ویژه سیدالشهدا(علیه السّلام) بود، و نیز با شرکت درمجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز میکرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهرهاش نمایان و عشق فوقالعاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوهگر بود.
تا این که تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت.
روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیاورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348هـ. ق هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش میگذشت، به عراق مشرف شد و در کربلای معلی اقامت گزید.
بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظم له خود به مناسبتی فرمودند: «بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلف شدم.»
آری،دست تربیت حضرت رب سبحانه همواره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته میپاید تا در بزرگی، مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد.
بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلی میماند و از فیوضات سیدالشهدا (علیهمالسلام) استفاده مینماید و به تهذیب نفس میپردازد و طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیارمطهر میخواند.
در سال 1352هـ. ق برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف میگردد... ایشان علاوه بر تحصیل فقه، در این شهر مقدس، به تهذیب نفس نیز اشتغال داشت و در 18 سالگی در زمره شاگردان عارفان بزرگ سیدعلی قاضی طباطبایی درآمد و از محضر آن عارف برجسته بهرههای بسیاری برد.
آیت الله بهجت در سال 1363هـ. ق (1324هـ. ش) به قصد دیدار با خانواده به تهران بازگشت و سپس برای زیارت حضرت معصومه(س) به شهر قم عزیمت کرد، اما به خواست الهی، در آن مکان مقدس ماندگار شد و از زمره برجستهترین شاگردان آیت الله کوهکمرهای و آیت الله بروجردی درآمد. بزودی نام آیت الله بهجت در فقه وعرفان در میان طلاب حوزه علمیه قم زبانزد شد. برخی توصیهها و نکتههای ناب از خلال فرمایشات آن عزیز را با یکدیگر مرور میکنیم:
«لها شرب ولکم شرب یوم معلوم»
یعنی، یک روز آب سهم شما باشد و روز دیگر هم آن و روزی که آب چاه را میخورد در عوض به آنها شیر میداد!
اگر به واسطه عدم مراجعه، چیزهایی از ما فوت شود که ماذون نباشیم، چه عذری خواهیم داشت؟!
باید در پی باقیات بود و فانیات را پیش از فنا، افناء کرد
چنان که اگر جوانی، حلیله جمیلهای داشته باشد و اصلاً سراغ او نرود و از او تحرز کند، لابد در عقل او اشکال است. اگر کسی با وجود این همه مشوقات از قرآن و اخبار برای سیر وکمال، از آنها بهرهمند نشود در عقل او خلل است. مزاج شخص مریض شیرینی را دوست ندارد، لذا با زور یا برای امتثال امر میخورد. نماز خواندن برای اهلش مانند حلوا خوردن است. لذا از نماز خواندن خسته نمیشوند. بله، باید باقیات راگرفت و فانیات را قبل از فنا، افنا کرد.
به گفته عارف شیراز:
هرکه شد محرم دل درحرم یار بماند.
در نهایت ایشان فرمودند: حال که این طور است، برو پیش آقای بهجت استخاره کن. به مسجد «فاطمیه» رفتم و بین نماز یا بعد از نماز، قرآن را برداشتم و کنار ایشان نشستم و بعد از احوالپرسی عرض کردم: «یک استخاره بفرمایید.» ایشان بدون مقدمه فرمودند: «اطاعت امر والد واجب است.»
من خیلی جا خوردم که ایشان از کجا فهمید، گفتم: «در عین حال استخاره هم بفرمایید.» قرآن را گرفتند و بعد از استخاره فرمودند: «همانی که گفتم.»
در هر صورت خیلی برای من سؤال برانگیز بود که چیزی را به جز من و والد من کسی دیگر نمیدانست، ایشان از کجا فهمید.
این مطلب را وقتی برای حاج آقا والد تعریف کردم، فرمودند: «این مسایل برای آقای بهجت پیش پا افتاده است، چون کسی که چهل پنجاه سال ریاضت کشیده است، این چیزها برایش خیلی مهم نیست.»
سوریه رفته بودم و حاج آقای شما را دیدم، به مناسبتی ذکر خیر آیت الله بهجت شد، آقای والد شما (آیت الله فهری) گفتند:
«حضرت آیت الله بهجت در مقام عصمت عملی هستند؛ چون که ایشان از سن بلوغ، محضر حضرت آیت الله قاضی را درک کردهاند و چنین کسی قطعاً تطهیر میشود وعملاً گناهی از او سر نمیزند.»
والد ما هر موقع به «قم» مشرف شود، به هرترتیبی باشد باید خودش را به نماز آقای بهجت برساند، حتی اگرمهمان داشته باشد. این را بر خود واجب میداند ومقید به این کار است، نه برای اینکه باایشان ملاقات بکند، بلکه صرف حضور در نماز و روضه و آنچه مربوط به آقای بهجت است، خیلی برای ایشان مهم است.
آنگاه فرمودند: «بعضیها عجب صبر و استقامت دارند که چهل سال دعا میکنند و خسته نمیشوند!»
روزی در دوران طلبگی بی پول شدم. به حدی که هیچ گونه خرجی نداشتم. صبح جمعه بود و حضرت آیت الله بهجت هر صبح جمعه در منزل مجلس روضه خوانی اباعبدالله الحسین (علیهمالسلام) داشتند. به منزل ایشان رفتم و باخودم گفتم اگر درست میگویند که معظم له از حال ما خبر دارند، من امروز هیچ چیز ندارم و یقیناً ایشان به من کمک خواهند کرد. وقتی مجلس روضه خوانی تمام شد و خواستم از منزل ایشان بیرون بروم، پشت سر من بیرون آمدند و مبلغی رابه من کمک کردند.
وقتی به خارج از کشور رفت وبیماری اش را نزد پزشکان مطرح کرد و آنها او را معاینه کردند دیدند هیچ گونه بیماری ندارد، لذا او را روانه «ایران» کردند. تااین زمان هم هیچ گونه مشکلی ندارد و باصحت کامل مشغول بحث و درس و از طلبههای بسیارموفق است.
والحمدلله تا الان همیشه روحانی کاروان بودهام.
استاد تو علم توست؛ به آنچه میدانی عمل کن، آنچه را که نمیدانی، کفایت شود.»
برگرفته از :
1ـ نکتههای ناب، گردآوری: رضا باقی زاده گیلانی.
2ـ کرامات الاولیا سیدعباس موسوی مطلق
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
درباره نام آیت الله بهجت خاطرهای شیرین از یکی از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در این جا جالب مینماید و آن این که:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری میافتد و حالش بد میشود به گونهای که امید زنده ماندن او از بین میرود وی میگفت در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمدتقی است.»
تا این که با آن حالت خوابش میبرد ومادرش که در بالین او نشسته بود گمان میکند وی از دنیا رفته. اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار میشود و حالش رو به بهبودی میرود و بالاخره کاملاً شفا مییابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج میگیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد میبرد.
بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی میگذارد. فرزند دومی دختر بوده. وقتی فرزند سومین را خدا به او میدهد، اسمش را محمد حسین میگذارد و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت میکند به یاد آن سخن که در دوران بیماریاش شنیده بود میافتد و وی را محمدتقی نام مینهد ولی وی در کودکی در حوض آب میافتد و از دنیا میرود. سرانجام پنجمین فرزند را دوباره محمدتقی نام میگذارد و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص میگردد و پدر در زیر عکس کودکی ایشان محمدتقی ثانی نوشته بود.
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و درضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم میپرداخت و اسناد مهم و قبالهها به گواهی ایشان میرسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت(علیهم السّلام) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) شعر میسرود مرثیههای جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باری، آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت(علیهم السّلام) به ویژه سیدالشهدا(علیه السّلام) بود، و نیز با شرکت درمجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز میکرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهرهاش نمایان و عشق فوقالعاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوهگر بود.
تا این که تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت.
روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیاورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348هـ. ق هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش میگذشت، به عراق مشرف شد و در کربلای معلی اقامت گزید.
بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظم له خود به مناسبتی فرمودند: «بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلف شدم.»
آری،دست تربیت حضرت رب سبحانه همواره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته میپاید تا در بزرگی، مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد.
بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلی میماند و از فیوضات سیدالشهدا (علیهمالسلام) استفاده مینماید و به تهذیب نفس میپردازد و طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیارمطهر میخواند.
در سال 1352هـ. ق برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف میگردد... ایشان علاوه بر تحصیل فقه، در این شهر مقدس، به تهذیب نفس نیز اشتغال داشت و در 18 سالگی در زمره شاگردان عارفان بزرگ سیدعلی قاضی طباطبایی درآمد و از محضر آن عارف برجسته بهرههای بسیاری برد.
آیت الله بهجت در سال 1363هـ. ق (1324هـ. ش) به قصد دیدار با خانواده به تهران بازگشت و سپس برای زیارت حضرت معصومه(س) به شهر قم عزیمت کرد، اما به خواست الهی، در آن مکان مقدس ماندگار شد و از زمره برجستهترین شاگردان آیت الله کوهکمرهای و آیت الله بروجردی درآمد. بزودی نام آیت الله بهجت در فقه وعرفان در میان طلاب حوزه علمیه قم زبانزد شد. برخی توصیهها و نکتههای ناب از خلال فرمایشات آن عزیز را با یکدیگر مرور میکنیم:
ذکر شریف استغفار
ذکر شریف استغفار را زیاد تکرار نمایید و خسته نشوید. خداوند به شما توفیق دهد!راه غلبه بر مشکلات زندگی
ضمن اینکه صدقه میدهید و معوذتین (قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) را تکرار مینمایید، ذکر شریف «لا حول و لا قوه الا بالله» را زیاد تکرار کنید.علت غیبت امام زمان (عج)، خود ماییم
سبب غیبت امام زمان (عج) خود ما هستیم و گرنه اگر ظاهر و حاضر شود چه کسی او را میکشد؟! آیا جن آن حضرت را میکشد، یا قاتل او انسان است؟! ما از پیش امتحان خود را پس دادهایم که چگونه از امام تحفظ و یا اطاعت میکنیم و یااین که او را به قتل میرسانیم؟! انحطاط و پستی انسان به حدی است که قوم حضرت صالح (علیهمالسلام) ناقه صالح را با این که وسیله ارتزاق و نعمت آنها بود پی کردند، چنان که قرآن کریم درباره آن میفرماید:«لها شرب ولکم شرب یوم معلوم»
یعنی، یک روز آب سهم شما باشد و روز دیگر هم آن و روزی که آب چاه را میخورد در عوض به آنها شیر میداد!
محبت صادقانه
محبت صادقانه این است که محبت مخالف درآن نباشد. هرکس به هرکدام از این چهارده معصوم (علیهمالسلام) محبت داشته باشد، کارش تمام است. فقط شرطش این است که محبتش راست باشد.دوری از بیانات اهل بیت (علیهمالسلام)
به هر اندازه از بیانات اهل بیت (علیهمالسلام) دور باشیم، از خود ایشان دوریم. ممکن است به خاطر کثرت مراجعه به احادیث برای ما علم مطالب پیدا شود و مذاق ائمه (علیهمالسلام) برای ما معلوم گردد.اگر به واسطه عدم مراجعه، چیزهایی از ما فوت شود که ماذون نباشیم، چه عذری خواهیم داشت؟!
باید در پی باقیات بود و فانیات را پیش از فنا، افناء کرد
چنان که اگر جوانی، حلیله جمیلهای داشته باشد و اصلاً سراغ او نرود و از او تحرز کند، لابد در عقل او اشکال است. اگر کسی با وجود این همه مشوقات از قرآن و اخبار برای سیر وکمال، از آنها بهرهمند نشود در عقل او خلل است. مزاج شخص مریض شیرینی را دوست ندارد، لذا با زور یا برای امتثال امر میخورد. نماز خواندن برای اهلش مانند حلوا خوردن است. لذا از نماز خواندن خسته نمیشوند. بله، باید باقیات راگرفت و فانیات را قبل از فنا، افنا کرد.
ایشان شاید اصلاً گناه نکرده باشد
آیت الله فهری: بنده از مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، وصی خاتم العرفا و زبدتهم آقای میرزا علی آقای قاضی(قدس الله نفسه الزکیه) شنیدم که میفرمود: «من احتمال میدهم که آقای بهجت اصلاً گناه نکرده باشد، زیرا ایشان هنگامی که به حوزه مرحوم قاضی وارد شد هنوز مراهق بود و مکلف نشده بود. پس از آن نیز به واسطه نیل به مراتب عرفان و درک عظمت و حضور خداوندی از هرگونه نقص و گناه مبرا بوده است.»به گفته عارف شیراز:
هرکه شد محرم دل درحرم یار بماند.
اطاعت امر والد واجب است
حجت الاسلام والمسلمین فهری، فرزند آیت الله فهری و داماد آیت الله شهید دستغیب: پیش از انقلاب، زمانی که پدرم در مسجد «دارالسلام» خیابان «ابوسعید تهران» امام جماعت بودند، روزی به من تلفن نمودند و امر کردند که مدتی بروم و به جای ایشان اقامه جماعت کنم. من عذر آوردم وگفتم: «برایم خیلی سخت است از قم بیایم و یکی دو هفته در تهران بمانم.» ولی ایشان اصرار کردند که من این کار را قبول کنم.در نهایت ایشان فرمودند: حال که این طور است، برو پیش آقای بهجت استخاره کن. به مسجد «فاطمیه» رفتم و بین نماز یا بعد از نماز، قرآن را برداشتم و کنار ایشان نشستم و بعد از احوالپرسی عرض کردم: «یک استخاره بفرمایید.» ایشان بدون مقدمه فرمودند: «اطاعت امر والد واجب است.»
من خیلی جا خوردم که ایشان از کجا فهمید، گفتم: «در عین حال استخاره هم بفرمایید.» قرآن را گرفتند و بعد از استخاره فرمودند: «همانی که گفتم.»
در هر صورت خیلی برای من سؤال برانگیز بود که چیزی را به جز من و والد من کسی دیگر نمیدانست، ایشان از کجا فهمید.
این مطلب را وقتی برای حاج آقا والد تعریف کردم، فرمودند: «این مسایل برای آقای بهجت پیش پا افتاده است، چون کسی که چهل پنجاه سال ریاضت کشیده است، این چیزها برایش خیلی مهم نیست.»
نماز آقای بهجت
حجت الاسلام فهری: چندی پیش آقای شیخ محمود قوچانی، آقازاده آیتالله آقا شیخ عباس قوچانی را دیدم، فرمودند:سوریه رفته بودم و حاج آقای شما را دیدم، به مناسبتی ذکر خیر آیت الله بهجت شد، آقای والد شما (آیت الله فهری) گفتند:
«حضرت آیت الله بهجت در مقام عصمت عملی هستند؛ چون که ایشان از سن بلوغ، محضر حضرت آیت الله قاضی را درک کردهاند و چنین کسی قطعاً تطهیر میشود وعملاً گناهی از او سر نمیزند.»
والد ما هر موقع به «قم» مشرف شود، به هرترتیبی باشد باید خودش را به نماز آقای بهجت برساند، حتی اگرمهمان داشته باشد. این را بر خود واجب میداند ومقید به این کار است، نه برای اینکه باایشان ملاقات بکند، بلکه صرف حضور در نماز و روضه و آنچه مربوط به آقای بهجت است، خیلی برای ایشان مهم است.
چهل سال دعا میکنند و خسته نمیشوند
حجت الاسلام والمسلمین قدس از شاگردان آیتالله بهجت: روزی حضرت آیتالله بهجت قبل از شروع درس، در رابطه با دعا و کیفیت آن و این که گاهی دعا به اجابت نمیرسد و مصلحت در آن است، فرمودند: «ما از عاقبت کار بی خبریم چه بسا مطلبی که مورد تقاضا و مسئولیت ما قرار گرفته، برای ما ضرر داشته باشد.» سپس فرمودند: «آقایی در نجف اشرف نقل میکرد که من حاجتی داشتم و مدام دعا میکردم و به اجابت نمیرسید پس از گذشت چهل سال روشن شد که اگر آن دعا به اجابت میرسید، به ضرر من بود.»آنگاه فرمودند: «بعضیها عجب صبر و استقامت دارند که چهل سال دعا میکنند و خسته نمیشوند!»
من امروز هیچ ندارم
حجت الاسلام والمسلمین دهقان، از شاگردان آیت الله بهجت:روزی در دوران طلبگی بی پول شدم. به حدی که هیچ گونه خرجی نداشتم. صبح جمعه بود و حضرت آیت الله بهجت هر صبح جمعه در منزل مجلس روضه خوانی اباعبدالله الحسین (علیهمالسلام) داشتند. به منزل ایشان رفتم و باخودم گفتم اگر درست میگویند که معظم له از حال ما خبر دارند، من امروز هیچ چیز ندارم و یقیناً ایشان به من کمک خواهند کرد. وقتی مجلس روضه خوانی تمام شد و خواستم از منزل ایشان بیرون بروم، پشت سر من بیرون آمدند و مبلغی رابه من کمک کردند.
تربت امام حسین (علیهالسلام)
حجت الاسلام دهقان: یکی از دوستانم چندسال پیش مریض شد به گونهای که در «ایران» از معالجه او عاجز شدند. قبل از آنکه به خارج از کشور حرکت کند، به خدمت حضرت آیت الله بهجت رسید و مشکل بیماریاش را برای معظم له مطرح کرد. حضرت آیت الله بهجت مقداری تربت امام حسین (علیهالسلام) راجهت استشفا به او دادند. دوست ما مقداری از تربت را خورد و چند روز بعد به خارج سفرکرد.وقتی به خارج از کشور رفت وبیماری اش را نزد پزشکان مطرح کرد و آنها او را معاینه کردند دیدند هیچ گونه بیماری ندارد، لذا او را روانه «ایران» کردند. تااین زمان هم هیچ گونه مشکلی ندارد و باصحت کامل مشغول بحث و درس و از طلبههای بسیارموفق است.
مادامی که کار شما خدمت به حجاج باشد
حجت الاسلام والمسلمین شوشتری: یک روز در این فکر بودم که آیا من هرسال به عنوان روحانی کاروان میتوانم حج بروم و از آن فضای معنوی استفاده کنم یاخیر؟ وقتی به محضر ایشان رسیدم، معظم له بدون مقدمه فرمودند: «تا مادامی که کار شما خدمت به حجاج بیت الله الحرام باشد، همیشه میروید.»والحمدلله تا الان همیشه روحانی کاروان بودهام.
احتیاج به هیچ وعظی ندارد
آیت الله بهجت: «بارها گفتهام وبار دیگر میگویم کسی که بداند هرکه خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد. میداند چه باید بکند و چه باید نکند. میداند که آنچه را میداند، باید انجام دهد و آنچه که نمیداند، باید احتیاط کند.استاد تو علم توست؛ به آنچه میدانی عمل کن، آنچه را که نمیدانی، کفایت شود.»
برگرفته از :
1ـ نکتههای ناب، گردآوری: رضا باقی زاده گیلانی.
2ـ کرامات الاولیا سیدعباس موسوی مطلق
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372