وظایف شیعیان در دوره غیبت (2)
۵- رجوع به سنّت نبوى و سیره اهلالبیت (علیهمالسلام):
، [امام جواد، علیهالسلام] گفتم: امام جانشین شما کیست؟ فرمود: پسرم على و دو پسر على [یعنى پسرش امام حسن و نوهاش امام زمان، علیهالسلام] آنگاه مدتى سرش را پایین انداخت و بعد از آن سرش را بلند کرد و فرمود: همانا بهزودى حیرتى خواهد بود. عرض کردم: وقتى که چنین شد به کجا باید روى آورد؟ حضرت سکوت کردند، سپس فرمودند: بههیچ جا، و این عبارت را سهبار تکرار کردند. سؤالم را تکرار کردم، فرمودند: به مدینه. عرض کردم: کدام یکى از شهرها؟ فرمودند: به همین مدینه خودمان، و آیا مدینهاى جز آن هست؟ از سکوت حضرت مىتوان استنباط کرد که هیچ راه حلّى جاى خالى امام غایب را پر نمىکند (چون هیچکس در عصر غیبت کبرى نخواهد توانست مستقیماً مستند به آن حضرت باشد) و بطور قطعى مردم را از حیرت نجات نمىدهد، امّا براى آنکه گمراه نشوند و ثابتقدم بمانند، ایشان مردم را به مدینه ارجاع مىدهند و مىدانیم که مدینه محل نزول وحى و ایجاد سیره (اعم از سنت نبوى و سیره اهل البیت، علیهمالسلام) بوده است و مقصود ایشان از مدینه، در و دیوار آن نیست و مردم آن نیز نیستند؛ زیراکه در بسیارى از زمانها منافقان فراوانى هم در آن مىزیستند و اینک نیز تحت سیطره شرایط بسیار دشوار عصر غیبت، مستلزم آن است که ازطرفى هر شیعه منتظرى، در زندگىاش با اندوه و امیدوارى فراوان، به تکالیف و مسؤولیتهاى دینى خود عمل کرده و از طرف دیگر با استقامت و اتحاد با همکیشان، مانند هر اقلیت مقاومى، در برابر دشمن خود ایستاده و از موجودیت و هویت خویش دفاع کند گمراهان وهّابى است. بلکه شاید مقصود رهایى نظرى از هر زمان و مکانى و رجوع به ثقلین است که چون خورشیدى تابان، مدینه را از دیگر شهرها، و سه قرن نخستین هجرى را از بقیه قرون متمایز کردهاند. یعنى وقتى یک اندیشمندِ مُصلحِ مسلمان به دنبال راه حلّى براى هدایت در شرایط حیرت است، باید خود را از قیود شرایط زمانى و مکانى پیرامونش رها کرده و از آن بیرون برود و به آن سه قرن در مدینه بنگرد و دنبال راه حل بگردد. بهعنوان نمونه، مطالعه کتاب »ولایت فقیه« و سایر کتب مرحوم امام خمینى، قدّس سرّه، نشان مىدهد که ایشان با همین روش، لزوم ولایت فقیه را اثبات کرده و براى تحقّق آن کوشیدهاند که منجر به انقلاب اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى ایران شده است.[۱۳]
۶ - انکار نکردن غیبت:
مىدانیم که مرحله اول پذیرش هر چیزى آن است که آن را انکار نکرده و ممکن بدانیم و پس از تحقیق و بررسى، در بود و نبود آن به یقین برسیم. درحالى که کسىکه بدون مطالعه انکار کند هرگز وارد مرحله بررسى نمىشود تا از حالت دودلى و تردید خارج گردد و اگر مطالعه کرده باشد، هرگز قادر بر ردّ آن نخواهد بود و بیقین (هرچند فقط نظرى) خواهد رسید. البته بنابر حدیث دیگرى از امام صادق، علیهالسلام، هیچکس بر عقیده به وجود و غیبت (یا امامت) امام مهدى، علیهالسلام، ثابتقدم نمىماند مگر آن که خداوند از او در عالم ذرّ میثاقش را گرفته باشد.[۱۵]
۷ - نگهداشتن زبانها (تقیه و کتمان سر) و کمتر آمیختن با مردم و عجله نکردن و تسلیم بودن:
و از همان حضرت نقل شده که فرمودند: محاضیر هلاک شدند! پرسیدند: »محاضیر کدامند؟« فرمود: المستعجلون و نجا المقرّبون... کونوا أحلاس بیوتکم فإنّ الفتنه على من أثارها... شتاب خواهان هلاک شدند[۱۷]
و نزدیکى خواهان [به خدا و رسولش و اهلبیت، علیهمالسلام] نجات یافتند... فرشهاى خانههایتان [یعنى خانگى و بىتحرک] باشید. پس بدرستى که فتنه علیه کسى که آن را برانگیخته، مىگردد... و نیز از همان امام معصوم، علیهالسلام، نقل شده که در جواب کسى که از وقتِ این امر پرسید و از طولانى شدن انتظارش شکوه داشت، فرمود: »کذب المتمنّون و هلک المستعجلون و نجا المسلمون و الینا تصیرون. آرزو کنندگان دروغ گفتند و شتاب خواهان هلاک شدند و تسلیم شوندگان رهایى یافتند و شما بهسوى ما مىگردید.[۱۸]
پیداست که علّتِ ادّعاىِ باطلِ بسیارى از مدعیان مهدویت، آرزوى مقام آن امام همام، علیهالسلام، و اقدامات ایشان و یا آرزوى اصلاح امور در غیاب ایشان و آرزوهاى مشابه است و بسیارى از پیروان مرامهاى باطل ایشان نیز بواسطه همین آرزوها و عجله وشتاب درباره اصلاح امور به ورطه هلاکت وگمراهى افتادهاند. چون امروزه بهخلاف گذشته که در فردگرایى افراط مىشد، در جمعگرایى زیادهروى مىشود، ممکن است به ما نسبت تحجّر داده و خُردهگیرى کنند که چرا سخن از لزوم دورى از مردم و ملازمتِ بیوت در عصرِ غیبت مىگوییم؟ در پاسخ به این شبهه، بهتر است با رجوع به روایات مربوطه، مفهوم و فایده این اعتزال و کنارهگیرى از مردم را بیشتر درک کنیم: مرحوم شیخ جمالالدین ابوالعباس احمد بن محمد بن فهد حلى (مشهور به ابن فهد الحلى (م ۸۴۱ ق.) «عزلت»را چنین تعریف مىکند: عزلت عبارت است از رویگردان شدن از همه و روى نهادن به خداى تعالى در غار کوهى، یا شبستان مسجدى و یا گوشه خانه... عزلت دورى گزیدن از مردم و بریدن از آفریدگان و اُنس گرفتن با حضرت حقّ است و این تعریف دایره شمولش بیشتر از تعریف نخست است. گوشهنشینى، تنها براى کسى امکانپذیر است که نفس خویش را به ترک فزونخواهىها و خواستههاى دنیا توانمند ساخته و نفس و خواهشهاى نفسانى او پیرو خِرَدَش باشد... از امام صادق، علیهالسلام، نقل شده که فرمودند[۱۹]
لولا الموضع الّذى وضعنى اللَّه فیه، لسرّنى أن أکون على رأس جبل لا أعرف النّاس و لا یعرفونى، حتى یأتینى الموت. اگر نبود جایگاهى که خداوند مرا در آن قرار داده است [امامت]، دوست مىداشتم بر فراز کوهى مىبودم؛ نه کسى را مىشناختم و نه کسى مرا مىشناخت تا این که مرگ مرا دریابد[۲۰]
و از همان حضرت، علیهالسلام، نقل شده که سهبار فرمودند:[۲۱]
ما یضرّ الموُمن أن یکون منفرداً عن الناس و لو على قلّه جبل. این به مؤمن زیان نمىرساند که تنها وجدا از مردم باشد، هرچند بر فراز قلّه کوهى باشد .[۲۲]
همچنین از رسول اکرم، صلّىاللَّهعلیهوآله، نقل شده که وقتى نزد ایشان از فتنه یاد شد، فرمودند: إذا رأیت النّاس مَرَجت عهودهم و خَفرت أماناتهم و کانوا هکذا - و شبّک بین أصابعه. [فتنه روى خواهد داد] وقتى که مردم به پیمانهایشان وفا نکنند و در امانتهایشان خیانت کنند و همانند این باشند - و بین انگشتانش شبکه ساخت، [یعنى در هم فرو برد کنایه از این که مردم به جان هم مىافتند]. راوى مىگوید: گفتم فدایت گردم، آن موقع چه کنم؟ فرمودند: ألزم بیتک و أمسک علیک لسانک و خذ ما تعرف و ذر ما تنکر و علیک بأمر خاصّه نفسک و ذر عنک أمر العامّه. در خانهات بنشین و زبانت را از سخن بازدار و آنچه مىشناسى [معروف را] بگیر و آنچه نمىشناسى [منکر را] واگذار و بهکار مربوط به خودت مشغول شو و خود را از پرداختن بهکار عمومى دور ساز.[۲۳]
مرحوم ابن فهد فواید متعددى هم براى کنارهگیرى از مردم براساس روایات ذکر کرده که خواننده را به آن کتاب ارجاع مىدهیم.[۲۴]
پی نوشت ها :
.[۱۲] کامل سلیمان، روزگار رهایى، ترجمه علىاکبر مهدىپور، ج ۱، تهران، آفاق، ۱۴۰۵ ’. ق، ص ۳۴۴ .
.[۱۳] امام خمینى، قدّس سرّه، در مورد ولایت فقیه مىنویسد: «.. بنابر مذهب شیعه، امامان و زمامدار امت اسلامى پس از پیامبر اکرم، صلّىاللَّهعلیهوآله، بزرگِ اوصیاى الهى حضرت على و فرزندان معصوم او، سلاماللَّهعلیها، بودهاند. که یکى پس از دیگرى رهبرى و ولایت امر مسلمین را تا زمان غیبت برعهده داشتهاند. اینان، همان اختیارات پیامبر مکرّم و ولایت عامّ و خلافت کلّى الهى او را دارا بودهاند. در زمان غیبت، اگرچه شخص معینّى براى تصدّى امر حکومت قرار داده نشده است، ولى... کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که براى پیامبر و ائمه، علیهمالسلام، مقرر شده، در مورد فقیه عادل نیز مقرّر است و عقلاً نیز نمىتوان فرقى میان ایندو قائل شد. زیرا حاکم اسلامى - هرکس که باشد - اجراءکننده احکام شریعت و برپا دارنده حدود و قوانین الهى وگیرنده مالیاتهاى اسلامى و مصرفکننده آن در راه مصالح مسلمانان است. پس اگر پیامبر، صلّىاللَّهعلیهوآله، و امام، علیهالسلام، شخص زانى را صد تازیانه مىزدهاند، فقیه نیز، در مقام حکومت، همین را اجرا مىکند، و همانگونه که پیامبر و ائمه، علیهمالسلام، وجوه شرعى را، بر طبق مقرّرات خاصى از مردم مىگرفتهاند؛ فقها نیز بههمان ترتیب عمل مىکنند؛ و بالاخره، اینان هرجا و هر زمان که مصالح مسلمانان اقتضا کند، در حدود اختیارات خود، احکامى صادر مىکنند که همگان باید ازایشان پیروى کنند». (امام خمینى، قدّس سرّه، شؤون و اختیارات ولى فقیه (ترجمه مبحث ولایت فقیه از «کتاب البیع» ایشان( تهران، وزارت ارشاد اسلامى، بهمن ۱۳۶۵، صص ۲۹ و ۳۵) چنانکه از این سطورو تمام کتاب برمىآید، ایشان شدیداً تحت تأثیر تاریخ اسلام و سیره قرار دارند و آنرا اساس نظریه ولایت فقیه قرار دادهاند .
.[۱۴] غیبت نعمانى، ص ۱۲۴ .
.[۱۵] ر.ک : همان، ص ۱۲۹ .
.[۱۶] همان، ص ۱۲۵ .
.[۱۷] ر.ک: همان .
.[۱۸] همان، ص ۱۳۱.
.[۱۹] همان، و شبیه این حدیث ازا مام باقر، علیهالسلام، در صفحه ۱۳۲ نقل شده است .
.[۲۰] احمدبن محمد بن فهد الحلّى الاسدى، التحصین و صفات العارفین، ترجمه سید على جبار گلباغى ماسوله، قم، انتشارات لاهیجى، ۱۳۷۷، ص ۹ ترجمه .
.[۲۱] همان، ص ۲۵ اصل و ۱۵ ترجمه .
.[۲۲] همان .
.[۲۳] همان، ص ۲۸ اصل و ۱۹ ترجمه بهنقل از منابع اهل سنّت و شرح نهجالبلاغه ابن میثم .
.[۲۴] ر.ک: همان، صص ۳۳-۵۲ اصل و ۲۱-۴۴ ترجمه .