چگونه اعتماد به نفس را در فرزندان پرورش دهيم
اعتماد به نفس واژهاى است كه در فرهنگ كنونى، از آن بسيار استفاده مىشود ولى اغلب به غلط تعبير مىگردد. به طور مثال خانوادهى روبى، علت ضعيف بودن او را در درسهايش، به پايين بودن اعتماد به نفسش نسبت مىدهند و يا والدين مونيكا معتقدند كه علت خجالت فرزندشان و عدم ارتباطش با هم كلاسى خود، ريشه در ضعف شخصيتى و اعتماد به نفس او دارد. آيا چنين تعبيراتى پيرامون رفتار فرزندان، درست است و آنها واقعا دچار كمبود اعتماد به نفس هستند؟
كتابهاى خود يارى و نوارهاى زيادى پيرامون موضوع اعتماد به نفس وجود دارد كه در بردارندهى نصايح و پيامهاى الهام بخشى هستند و به افراد كمك مىكنند كه چگونه مثبت بينديشند و با تمام وجود، احساس شادى كنند. پيام كلى همهى اين كتابها حاكى از اين مسئله است كه، تنها با ايجاد اعتماد به نفس در خود، مىتوان بر جهان غلبه كرد و مشكلات را پشت سر گذاشت.
در اين بخش من تصميم دارم كه سه شيوه را در اختيار والدين و فرزندان قرار دهم تا به وسيلهى آن، اعتماد به نفسى پايدار را در خود ايجاد كنند. عامل اول، در برگيرندهى «باورها و ادراك» مثبت فرد نسبت به خودش مىباشد كه بر پايهى ارزيابى توانايىهاى واقعى فرد و ويژگىهاى مثبت او، استوار است. عامل دوم، شامل موضوع دستيابى به سطح رضايت بخشى از «پيشرفت» و مهارت است كه به كمك آن فرد به موفقيت مىرسد. عامل سوم به موضوع «حمايت» عاطفى فرد در خانواده مىپردازد. در واقع در بيشتر مواقع عامل سوم ناديده گرفته شده و به دست فراموشى سپرده مىشود در صورتى كه به عقيدهى من اين فاكتور از اهميت بالايى برخوردار است و به انسان ماهيت عاطفى و اجتماعى مىبخشد زيرا همهى افراد تنها در خانواده مىتوانند از لحاظ عاطفى رشد و بلوغ پيدا كنند، پذيرفته شوند و پرورش يابند.
سه عامل سازندهى اعتماد به نفس يعنى پيشرفت، حمايت و ادراك، عواملى ضرورى براى ايجاد احساس خوب بودن، صلاحيت داشتن، موفق بودن، ارزش داشتن و عشق و محبت هستند. تركيب اين سه عامل با يكديگر، پايه و اساس محكمى را براى ايجاد اعتماد به نفس حقيقى و هميشگى تشكيل مىدهد. اگر يكى از اين عوامل وجود نداشته باشد، قطعا فرد با مشكلات ارزشى و عاطفى روبرو خواهد شد. خانواده و خصوصا والدين مىتوانند نقش حياتى را در ايجاد اين سه عامل بازى كنند. در اين فصل از كتاب ما به چگونگى انجام اين كار مىپردازيم.
در سن 8 يا 9 سالگى، حس خودارزشى و توانايى در كودك بيشتر از قبل متبلور مىشود. در روند شكل گيرى حس هويت شناسى، درك و تصور، كودكان به خود ويژگىهاى خوب و بد را نسبت مىدهند و مجموع اين ارزيابىهايى كه كودك از خود مىكند، احساس اعتماد به نفس را در او به وجود مىآورد. بايد به خاطر سپرد كه اعتماد به نفس در هر فردى، حوزه و محدودهى خاص خود را دارد به اين معنى كه داشتن اعتماد به نفس در ورزش، ضرورتا به اين مفهوم نيست كه شخص در درس رياضى مىدرخشد، در زمين بسكتبال موفقيتى كسب نكند. با اين وجود، همهى افراد، نسبت به خود، يك احساس كلى دارند كه از نگرش فرد پيرامون خودش سرچشمه مىگيرد و عميقا بر روى رفتارهاى او تأثير مىگذارد. اگر چه تعريف عزت نفس ممكن است دشوار باشد اما تقريبا هر فردى با خصوصيات شهودى اعتماد به نفس بالايى است روبرو مىشويم، با عكس العملهايش، وجود عزت نفس را در او احساس مىكنيم و بر عكس اين موضوع در مورد كسى كه اعتماد به نفس كمى دارد نيز، صدق مىكند. علايمى همچون زبان اشاره، شيوهى برقرارى ارتباط، ارتباط چشمى حاكى از وجود اعتماد به نفس در فرد است به اين معنى كه هر چه فرد توانايى برقرارى ارتباط بيشترى با ديگران داشته باشد و در هنگام صحبت بتواند به چشمهاى طرف مقابل نگاه كند، از عزت نفس بالاترى برخوردار است.
عكس مورد بالا نيز صادق است. اگر والدين تلاش فرزند را ناديده بگيرند و كار بزرگى در نظر نگيرند، كودك هرگز احساس اعتماد به نفس، صلاحيت و توانايى، موفقيت و نگرش مثبت پيدا نخواهد كرد.
دانش آموز شايسته و سخت كوش، كه مورد تشويق و تحسين والدين قرار مىگيرد، قطعا اين توانايى را در آينده نيز بروز مىدهد اما كودكى كه توانايىهاى خود را باور ندارد و والدينش نيز هرگز به تلاشهاى او توجهى نمىكنند، در آينده نتيجهى مطلوبى پيش رو نخواهد داشت.
كودكان ممكن است آرمانگرا و تأثيرپذير باشند اما چنين خصوصيتى باعث نمىشود كه آنها هميشه با تحسين خالى از صداقت و ستايشى كه در خور آنها نيست، گول بخورند و مغلوب آن شوند. اگر كودكان به دروغ مورد تحسين قرار گيرند و در واقع بيش از آن چه كه سزاوارشان است مورد تشويق واقع شوند، هنگامى كه از توانايى واقعى خود آگاه گردند متعجب مىشوند و ارزش موفقيتها و استعدادهاى واقعى خود را نيز درك نخواهند كرد.
كوتاه سخن اين كه، اظهار جملات و كلمات مثبت و سازنده، كافى نيست و كودكان براى برخوردارى از اعتماد به نفس واقعى، نيازمند ايجاد اطمينان و عزت نفسى هستند كه بر پايهى «موفقيت و پيشرفت» شكل مىگيرد. روان شناس، مارتين سليگمن (1) معتقد است كه اعتماد به نفس داراى دو بعد است، يكى «داشتن احساس خوب» و ديگر «انجام كار خوب». در واقع توانايى انجام درست كارها، كه سبب ايجاد مهارتها، غلبه بر مشكلات و دستيابى به پيشرفت و موفقيت است، نقش مؤثرترى را نسبت به «احساس خوب» دارد. همچنين عموما تحسين زبانى، خالى از صداقت و مبالغهآميز است و همان طور كه سليگمن اشاره مىكند اگر هر كسى خود را «موفق و استثنايى» خطاب كند پس در اين صورت هيچ كس نمىتواند واقعا «استثنايى و موفق» باشد و اين واژه معناى خود را از دست خواهد داد.
اين كه به كودكان بياموزيم چگونه مثبت انديش باشند و در كارها و اهداف خود به موفقيت برسند، براى پرورش حس قوى اعتماد به نفس كافى نيست بلكه بايد به آنها عشق ورزيد تا بتوانند محبت را به معناى واقعى احساس كنند. والدين بايد كودكان را از حمايت عاطفى خود برخوردار كنند تا فرزندان بتوانند در مقابل نامرادىها و شكستهاى زندگى، مقاومت كنند.
چگونه والدين مىتوانند محيط خانوادگى دوست داشتنى و حمايتگرى را ايجاد كنند؟ اين محيط، با ايجاد حس هويت در خانواده ايجاد مىگردد، به اين معنى كه اعضاى خانواده، در درجهى اول اهميت قرار گيرند نه اهداف مالى، شغلى و سياسى، و يا به زبان ديگر، توجه به نيازهاى تك تك افراد خانواده در اولويت واقع شود و نسبت به رفاه آنها، احساس تعهد وجود داشته باشد. به اين صورت همهى اعضا با يكديگر مهربان هستند و با محبت و علاقه رفتار مىكنند.
كودكان همواره در زندگى نياز به حمايت والدين دارند. حتى هنگامى كه كار خلافى از آنان سر زده و به خاطر دزدى از مغازه دستگير شدهاند نياز به حمايت از آنان سلب نمىشود. اين موضوع كه كودك خود را در تمام شرايط حمايت كنيم هرگز به معنى تأييد كار اشتباه و خلاف او نيست بلكه به معناى آن است كه كودك با حمايت و وفادارى خانواده، متوجه مىشود كه مىتواند روى نصيحت، راهنمايى و قانون والدين حساب كند و از اشتباهاتش درس گرفته و در آينده بهتر رفتار كند.
ابتدا بايد گفت كه در چنين خانوادههايى، والدين خود داراى اعتماد به نفس هستند، آنها هرگز در مورد خود نامطمئن و شكاك نيستند زيرا اگر اين چنين باشند، همواره اين حس عدم اطمينان را به كودكان خود منتقل مىكنند. بنابراين اولين مسئوليت والدين اين است كه از خود مراقبت كرده و ديد مثبت و سالمى را نسبت به زندگى در خود پرورش دهند.
دوم اين كه، هر يك از اعضاى خانواده وظيفه دارد كه ديگر افراد را مورد تأييد و حمايت قرار دهد. اگر اين وظيفهى خطير تنها به عهدهى مادر قرار گيرد، نتيجهى مطلوبى نخواهد داشت، در اين مورد مادر و پدر هر دو بايد در امر حمايت فرزندان شركت داشته باشند و به دنبال اين مسئله فرزندان نيز حامى پدر و مادر و يكديگر خواهند بود. به طور مثال مادر يا پدرى كه شغل جديدى را آغاز مىكند به اندازهى كودكى كه به مدرسهى جديدى مىرود، نياز به حمايت دارد.
سوم اين كه، خانواده بايد درك كند كه حمايت به معناى تحت فشار قرار دادن افراد براى بهتر بودن، و بهتر انجام دادن كارها نيست. زيرا نياز افراد خانواده با يكديگر متفاوت است، بعضى نيازمند تشويق بيشتر هستند تا تلاش خود را افزايش دهند ولى بعضى نيز نياز دارند كه متقاعد شوند تا كارها را سادهتر گرفته و آرامتر پيش روند. در واقع حامى بودن و حمايت كردن به معناى توجه به علايق و خواستههاى ديگران است.
چهارم اين كه، روحيهى چنين خانوادههايى مثبت است و بر پايهى اميد و خوش بينى است و آنها بر اين باورند كه مشكلات و فشارهاى روحى موقتى و قابل حلاند. آنها معتقدند كه تا زمانى كه با هم هستيم و همديگر را داريم، بر همهى مشكلات فائق خواهيم آمد و كارها را به درستى انجام خواهد شد.
پنجم اين كه، چنين خانوادههايى، نهادهاى اجتماعى را حمايت مىكنند اما نه كوركورانه و خودكار. كودكان در خانواده آموزش مىبينند تا به نهادهايى همچون مدرسه و مكانهاى ملى و مقدس و بانيان آنها احترام بگذارند، با اين وجود در هنگام نياز بروز تضاد ميان كودكان و والدين، آنها اجازه دارند كه حرفهاى خود را بزنند و والدين بايد گوش شنواى دردهاى آنان باشند تا بتوانند راه حل مناسب را بيابند و به اين صورت چنين كودكانى به ارزش واقعى خود پى خواهند برد و متوجه مىشوند كه از سوى خانواده مورد پذيرش قرار گرفتهاند.
2- حمايت اعضاى خانواده از يكديگر.
3- پذيرش محدوديتهاى فردى.
4- روحيهى مثبت و خوش بينانه.
5- احترام به گروههاى مختلف اجتماعى.
توجه بر اين نكته مهم است كه روند ايجاد اعتماد به نفس، همواره ادامه دارد و هرگز خاتمه نمىيابد و همان گونه كه شخصيت افراد تكامل مىيابد، عزت نفس آنها نيز متكامل مىشود كه البته سير تكامل آن در دوران جوانى بيشتر است.
كتابهاى خود يارى و نوارهاى زيادى پيرامون موضوع اعتماد به نفس وجود دارد كه در بردارندهى نصايح و پيامهاى الهام بخشى هستند و به افراد كمك مىكنند كه چگونه مثبت بينديشند و با تمام وجود، احساس شادى كنند. پيام كلى همهى اين كتابها حاكى از اين مسئله است كه، تنها با ايجاد اعتماد به نفس در خود، مىتوان بر جهان غلبه كرد و مشكلات را پشت سر گذاشت.
از رشد عاطفى فرزندانتان غافل نشويد
در اين بخش من تصميم دارم كه سه شيوه را در اختيار والدين و فرزندان قرار دهم تا به وسيلهى آن، اعتماد به نفسى پايدار را در خود ايجاد كنند. عامل اول، در برگيرندهى «باورها و ادراك» مثبت فرد نسبت به خودش مىباشد كه بر پايهى ارزيابى توانايىهاى واقعى فرد و ويژگىهاى مثبت او، استوار است. عامل دوم، شامل موضوع دستيابى به سطح رضايت بخشى از «پيشرفت» و مهارت است كه به كمك آن فرد به موفقيت مىرسد. عامل سوم به موضوع «حمايت» عاطفى فرد در خانواده مىپردازد. در واقع در بيشتر مواقع عامل سوم ناديده گرفته شده و به دست فراموشى سپرده مىشود در صورتى كه به عقيدهى من اين فاكتور از اهميت بالايى برخوردار است و به انسان ماهيت عاطفى و اجتماعى مىبخشد زيرا همهى افراد تنها در خانواده مىتوانند از لحاظ عاطفى رشد و بلوغ پيدا كنند، پذيرفته شوند و پرورش يابند.
سه عامل سازندهى اعتماد به نفس يعنى پيشرفت، حمايت و ادراك، عواملى ضرورى براى ايجاد احساس خوب بودن، صلاحيت داشتن، موفق بودن، ارزش داشتن و عشق و محبت هستند. تركيب اين سه عامل با يكديگر، پايه و اساس محكمى را براى ايجاد اعتماد به نفس حقيقى و هميشگى تشكيل مىدهد. اگر يكى از اين عوامل وجود نداشته باشد، قطعا فرد با مشكلات ارزشى و عاطفى روبرو خواهد شد. خانواده و خصوصا والدين مىتوانند نقش حياتى را در ايجاد اين سه عامل بازى كنند. در اين فصل از كتاب ما به چگونگى انجام اين كار مىپردازيم.
اعتماد به نفس چيست
در سن 8 يا 9 سالگى، حس خودارزشى و توانايى در كودك بيشتر از قبل متبلور مىشود. در روند شكل گيرى حس هويت شناسى، درك و تصور، كودكان به خود ويژگىهاى خوب و بد را نسبت مىدهند و مجموع اين ارزيابىهايى كه كودك از خود مىكند، احساس اعتماد به نفس را در او به وجود مىآورد. بايد به خاطر سپرد كه اعتماد به نفس در هر فردى، حوزه و محدودهى خاص خود را دارد به اين معنى كه داشتن اعتماد به نفس در ورزش، ضرورتا به اين مفهوم نيست كه شخص در درس رياضى مىدرخشد، در زمين بسكتبال موفقيتى كسب نكند. با اين وجود، همهى افراد، نسبت به خود، يك احساس كلى دارند كه از نگرش فرد پيرامون خودش سرچشمه مىگيرد و عميقا بر روى رفتارهاى او تأثير مىگذارد. اگر چه تعريف عزت نفس ممكن است دشوار باشد اما تقريبا هر فردى با خصوصيات شهودى اعتماد به نفس بالايى است روبرو مىشويم، با عكس العملهايش، وجود عزت نفس را در او احساس مىكنيم و بر عكس اين موضوع در مورد كسى كه اعتماد به نفس كمى دارد نيز، صدق مىكند. علايمى همچون زبان اشاره، شيوهى برقرارى ارتباط، ارتباط چشمى حاكى از وجود اعتماد به نفس در فرد است به اين معنى كه هر چه فرد توانايى برقرارى ارتباط بيشترى با ديگران داشته باشد و در هنگام صحبت بتواند به چشمهاى طرف مقابل نگاه كند، از عزت نفس بالاترى برخوردار است.
نقش ادراك مثبت در شكلگيرى اعتماد به نفس
عكس مورد بالا نيز صادق است. اگر والدين تلاش فرزند را ناديده بگيرند و كار بزرگى در نظر نگيرند، كودك هرگز احساس اعتماد به نفس، صلاحيت و توانايى، موفقيت و نگرش مثبت پيدا نخواهد كرد.
دانش آموز شايسته و سخت كوش، كه مورد تشويق و تحسين والدين قرار مىگيرد، قطعا اين توانايى را در آينده نيز بروز مىدهد اما كودكى كه توانايىهاى خود را باور ندارد و والدينش نيز هرگز به تلاشهاى او توجهى نمىكنند، در آينده نتيجهى مطلوبى پيش رو نخواهد داشت.
ويژگىهاى خوب
نقش پيشرفت و موفقيت در شكلگيرى اعتماد به نفس
كودكان ممكن است آرمانگرا و تأثيرپذير باشند اما چنين خصوصيتى باعث نمىشود كه آنها هميشه با تحسين خالى از صداقت و ستايشى كه در خور آنها نيست، گول بخورند و مغلوب آن شوند. اگر كودكان به دروغ مورد تحسين قرار گيرند و در واقع بيش از آن چه كه سزاوارشان است مورد تشويق واقع شوند، هنگامى كه از توانايى واقعى خود آگاه گردند متعجب مىشوند و ارزش موفقيتها و استعدادهاى واقعى خود را نيز درك نخواهند كرد.
كوتاه سخن اين كه، اظهار جملات و كلمات مثبت و سازنده، كافى نيست و كودكان براى برخوردارى از اعتماد به نفس واقعى، نيازمند ايجاد اطمينان و عزت نفسى هستند كه بر پايهى «موفقيت و پيشرفت» شكل مىگيرد. روان شناس، مارتين سليگمن (1) معتقد است كه اعتماد به نفس داراى دو بعد است، يكى «داشتن احساس خوب» و ديگر «انجام كار خوب». در واقع توانايى انجام درست كارها، كه سبب ايجاد مهارتها، غلبه بر مشكلات و دستيابى به پيشرفت و موفقيت است، نقش مؤثرترى را نسبت به «احساس خوب» دارد. همچنين عموما تحسين زبانى، خالى از صداقت و مبالغهآميز است و همان طور كه سليگمن اشاره مىكند اگر هر كسى خود را «موفق و استثنايى» خطاب كند پس در اين صورت هيچ كس نمىتواند واقعا «استثنايى و موفق» باشد و اين واژه معناى خود را از دست خواهد داد.
عزت نفس محصول و پيامد موفقيت است
نقش حمايت عاطفى و خانواده در شكلگيرى اعتماد به نفس
اين كه به كودكان بياموزيم چگونه مثبت انديش باشند و در كارها و اهداف خود به موفقيت برسند، براى پرورش حس قوى اعتماد به نفس كافى نيست بلكه بايد به آنها عشق ورزيد تا بتوانند محبت را به معناى واقعى احساس كنند. والدين بايد كودكان را از حمايت عاطفى خود برخوردار كنند تا فرزندان بتوانند در مقابل نامرادىها و شكستهاى زندگى، مقاومت كنند.
پذيرفته شدن در خانواده
چگونه والدين مىتوانند محيط خانوادگى دوست داشتنى و حمايتگرى را ايجاد كنند؟ اين محيط، با ايجاد حس هويت در خانواده ايجاد مىگردد، به اين معنى كه اعضاى خانواده، در درجهى اول اهميت قرار گيرند نه اهداف مالى، شغلى و سياسى، و يا به زبان ديگر، توجه به نيازهاى تك تك افراد خانواده در اولويت واقع شود و نسبت به رفاه آنها، احساس تعهد وجود داشته باشد. به اين صورت همهى اعضا با يكديگر مهربان هستند و با محبت و علاقه رفتار مىكنند.
كودكان همواره در زندگى نياز به حمايت والدين دارند. حتى هنگامى كه كار خلافى از آنان سر زده و به خاطر دزدى از مغازه دستگير شدهاند نياز به حمايت از آنان سلب نمىشود. اين موضوع كه كودك خود را در تمام شرايط حمايت كنيم هرگز به معنى تأييد كار اشتباه و خلاف او نيست بلكه به معناى آن است كه كودك با حمايت و وفادارى خانواده، متوجه مىشود كه مىتواند روى نصيحت، راهنمايى و قانون والدين حساب كند و از اشتباهاتش درس گرفته و در آينده بهتر رفتار كند.
ايجاد محيط خانوادگى كه كودك را مورد تأييد و حمايت قرار مىدهد
ابتدا بايد گفت كه در چنين خانوادههايى، والدين خود داراى اعتماد به نفس هستند، آنها هرگز در مورد خود نامطمئن و شكاك نيستند زيرا اگر اين چنين باشند، همواره اين حس عدم اطمينان را به كودكان خود منتقل مىكنند. بنابراين اولين مسئوليت والدين اين است كه از خود مراقبت كرده و ديد مثبت و سالمى را نسبت به زندگى در خود پرورش دهند.
دوم اين كه، هر يك از اعضاى خانواده وظيفه دارد كه ديگر افراد را مورد تأييد و حمايت قرار دهد. اگر اين وظيفهى خطير تنها به عهدهى مادر قرار گيرد، نتيجهى مطلوبى نخواهد داشت، در اين مورد مادر و پدر هر دو بايد در امر حمايت فرزندان شركت داشته باشند و به دنبال اين مسئله فرزندان نيز حامى پدر و مادر و يكديگر خواهند بود. به طور مثال مادر يا پدرى كه شغل جديدى را آغاز مىكند به اندازهى كودكى كه به مدرسهى جديدى مىرود، نياز به حمايت دارد.
سوم اين كه، خانواده بايد درك كند كه حمايت به معناى تحت فشار قرار دادن افراد براى بهتر بودن، و بهتر انجام دادن كارها نيست. زيرا نياز افراد خانواده با يكديگر متفاوت است، بعضى نيازمند تشويق بيشتر هستند تا تلاش خود را افزايش دهند ولى بعضى نيز نياز دارند كه متقاعد شوند تا كارها را سادهتر گرفته و آرامتر پيش روند. در واقع حامى بودن و حمايت كردن به معناى توجه به علايق و خواستههاى ديگران است.
چهارم اين كه، روحيهى چنين خانوادههايى مثبت است و بر پايهى اميد و خوش بينى است و آنها بر اين باورند كه مشكلات و فشارهاى روحى موقتى و قابل حلاند. آنها معتقدند كه تا زمانى كه با هم هستيم و همديگر را داريم، بر همهى مشكلات فائق خواهيم آمد و كارها را به درستى انجام خواهد شد.
پنجم اين كه، چنين خانوادههايى، نهادهاى اجتماعى را حمايت مىكنند اما نه كوركورانه و خودكار. كودكان در خانواده آموزش مىبينند تا به نهادهايى همچون مدرسه و مكانهاى ملى و مقدس و بانيان آنها احترام بگذارند، با اين وجود در هنگام نياز بروز تضاد ميان كودكان و والدين، آنها اجازه دارند كه حرفهاى خود را بزنند و والدين بايد گوش شنواى دردهاى آنان باشند تا بتوانند راه حل مناسب را بيابند و به اين صورت چنين كودكانى به ارزش واقعى خود پى خواهند برد و متوجه مىشوند كه از سوى خانواده مورد پذيرش قرار گرفتهاند.
5 خصوصيت خانوادهى سالم و حمايتگر
2- حمايت اعضاى خانواده از يكديگر.
3- پذيرش محدوديتهاى فردى.
4- روحيهى مثبت و خوش بينانه.
5- احترام به گروههاى مختلف اجتماعى.
سفر هميشگى
توجه بر اين نكته مهم است كه روند ايجاد اعتماد به نفس، همواره ادامه دارد و هرگز خاتمه نمىيابد و همان گونه كه شخصيت افراد تكامل مىيابد، عزت نفس آنها نيز متكامل مىشود كه البته سير تكامل آن در دوران جوانى بيشتر است.
پی نوشت ها :
(1). Martin Seligman
(2). Dolores Carran