فتنه ها و خنّاس ها
متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی - همراه با پاسخ سوالات مسابقه
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
آغاز سال 89 را با برادران و خواهران در بندرعباس هستيم . بحثي كه در اين جلسه و شايد چند جلسهي ديگر هم مطرح ميخواهم بكنم بحث فتنه است. فتنههاي دروني، فتنههاي بيروني، معناي فتنه، موارد فتنه، چون همهي ما به نحوي گرفتار يك فتنهاي ميشويم، يا شدهايم. چه كساني دنبال فتنه هستند؟ بنابراين بحث ما اين است: فتنهها و خنّاسها.
بسمالله الرحمن الرحيم. درسهايي از قرآن و عترت. موضوع : فتنهها و خنّاسها.
1- خطر فتنه ، بيش از قتل و كشتار
موارد فتنه را من صبح ديدم، حدود 1400 بار كلمهي « فتنه » در روايات آمده است. سيصد تا را من تقريباً ديدم خسته شدم. از اين سيصد تا چند مورد را براي شما ميگويم. موارد فتنه ، چه چيزهايي فتنه است؟ موارد فتنه ، به چه چيزهايي فتنه ميگويند؟
2- داشتن و نداشتن، هر دو زمينه فتنه
2- يكي هم كاميابيها؛ رأي آوردن بستر فتنه است. رأي نياوردن هم بستر فتنه است. قرآن ميفرمايد: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْر» (انبيا/35) يعني هم شر سبب فتنه است، هم خير. ممكن است زشتي سبب فتنه باشد، ممكن است زيبايي سبب فتنه باشد. هردو ميتواند فتنه باشد. كاميابي، ميگويد: «لَا تَفْتِنِّي بِمَا مَنَعْتَنِي» اينجا ميگويد: «بِمَا مَنَعْتَنِي» مرا منع كردي، به من ندادي، محروم هستم. به فتنه افتادم. اينجا ميگويد: «بِمَا مَتَّعْتَنِي» (بحار الانوار/ج100/ص66) «مَتَّعْتَنِي» هيچكس از فتنه دور نيست. بنده را در تلويزيون راه ميدهند، بحثم گل ميكند. مشهور ميشوم. همين شهرت فتنه است. ميگويم: حالا كه شهرت دارم، بيايم از اين شهرتم دست به اين كار بزنم. گاهي هم از تلويزيون مرا بيرون ميكنند. زنگ ميزنند ديگر نيا. آن هم يك فتنهي ديگر.
عاشقي فتنه است. در جنگ تبوك بعضيها آمدند گفتند: يا رسولالله! شما اجازه بده ما به جنگ نياييم. فرمود: چرا؟ فرمود: در جنگ تبوك جنگ با روميها است و دختران رومي زيبا هستند. من ميترسم جبهه بيايم نگاهم به دخترهاي زيبا بيافتد، حواس من پرت شود. «لا تَفْتِنِّي» (توبه/49) مرا به فتنه نياندازيد. بحثمان فتنه است. فرمود: همين كه ميخواهيد به اين اسم فرار كنيد، فتنه همين است. فتنه همين است كه ميخواهيد جيم شويد. شما به اسم تقوا فرار ميكنيد. عاشقي فتنه است.
3- خطر يأس و نااميدي از رحمت الهي
لشگر فيلسوار آمدند كعبه را خراب كنند، يك عده گفتند: چه شد؟ لشگر فيلسوار تا درون مكه آمدند. ديگر تمام شد. الآن كعبه خراب ميشود. قرآن ميگويد: «تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» (فيل/4) يعني بن بست نيست. لشگر ابرهه را پودر ميكنم.
هليكوپترهاي آمريكا حركت كردند. تمام شد. نه تمام نشد. شنهاي طبس ميآيد، هليكوپترهاي آمريكا را پايين مياندازد. بن بست نيست. شاه با قدرتش تمام نيروي دريايي و هوايي و نميدانم زميني، همه در اختيار شاه است. فرماندهي كل قوا است. امام چه چيز دارد؟ شما حرف حسابتان چيست؟ آدم مستأجرش را نميتواند از خانه بيرون كند. شما ميخواهيد شاه را از مملكت بيرون كنيد؟ حرف بعضي از مردم زماني كه ميگفتند: مرگ بر شاه! بعضي از پدرها به جوانها ميخنديدند. ميگفتند: شما چه ميگوييد؟ مستأجر را نميشود از خانهاش بيرون كرد. شما ميخواهيد شاه را از مملكت بيرون كنيد؟ امكان ندارد. ميگفتند: اصلاً محال است. نه محال نبود. امام خميني شاه را بيرون كرد.
صدام با يك لشگر مجهز با همهي حمايتهاي دنيا، آنوقت شما يك مشت بسيجي كه تازه اسلحه دست گرفتيد، بن بست نيست. تا لب غار آمدند. الآن پيغمبر را ميگيرند. ميگويد: نترس! تار عنكبوت ميآيد در غار، پيغمبر را حفظ ميكند. آقا مجرم است. «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا» (بقره/160) توبه است. از بين رفت. خدا جبّار است. «وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوت» (فقيه/ج1/ص512) جبروت يعني جبران ميكند. خدا ميتواند همه كاري بكند. اينكه انسان احساس كند كه ديگر شوهر گيرش نميآيد، ديگر بچهدار نميشود. ديگر نميدانم با اين گناهي كه كرد، ديگر آبرو ندارد. اصلاً در اسلام بن بست نيست. تكرار ميكنم، در اسلام بن بست نيست.
4- تكيه بر قدرت و ثروت، عامل فتنه و انحراف
چشمداشت به ديگران، «وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَر» پشت ماشين نشسته است، حالا ماشينش خوب است ديگر. حالا پيكان است، پژو است، هرچه است. يك ماشين قشنگتر ميبيند. اوه... چه شده است؟ اين چشم دارد. فلاني فلان تالار را گرفته، من هم ميخواهم، از دخترعمويم كه كمتر نيستم. به داماد ميگويد: تو هم بايد يك چنين تالاري بگيري. هيچي! داماد را وادار به قسط و قرض و گدايي ميكند كه تالارش مثل تالار دخترعمويش باشد. دخترعمو ي مرا با بيست تا ماشين بردند. تو ميخواهي مرا با گاري ببري؟ تو ميخواهي مرا با پيكان ببري؟ اين چشمو همچشمي فتنه است. «وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَر» خدايا يك روحيه به من بده با نگاه «وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَر»، «نظر» نگاه كردن. با نگاه كردن من به فتنه نيفتم. يعني هركس هركاري ميكند، بكند. تو تلاش خودت را بكن، ديگر باقياش با خدا. شكنجه فتنه است. گناه فتنه است. «وَ الذَّنْبَ فِتْنَة» (بحار الانوار/ج65/ص384) سؤ استفاده فتنه است.
يك كسي خدمت امام آمد گفت: من اسلحه فروش هستم. فرمود: اگر اسلحهفروش هستيد، «لَا تَبِعْهُ فِي فِتْنَةٍ» (كافي/ج5/ص113) زماني كه فتنه است، اسلحه نفروش. يك كسي ميگويد: عصايت را به من بده. اگر ميداني اين عصباني است، عصا را به او نده. چون عصا را به او بدهي، چون در حال عصبانيت ممكن است تجاوز كند. «لَا تَبِعْهُ فِي فِتْنَةٍ» وقتي فتنه است، اسلحه نفروش. ممكن است اين اسلحهها...
خلوت كردن با اجنبي فتنه است. آدم در خانهي نامحرم است، خودش هست و زن برادرش. خودش هست و دختر خالهاش. خودش هست و دختر عمهاش. در خانه تنهاست و در هم بسته است. نماز خواندن در اين خانه هم گير دارد. در خانهاي كه يك زن و شوهر نامحرم هستند، دختر و پسر نامحرم هستند، اين ديگر فتنه است. نماز هم گير دارد. از خانه بيرون برويد.
حبّ دنيا فتنه است. «إِنَّ حُبَّ الدُّنْيَا وَ الْأَمْوَالِ فِتْنَة» (بحار الانوار/ج22/ص122) «كُلَّ فِتْنَةٍ بَذْرُهَا حُبُّ الدُّنْيَا» (بحار الانوار/ج13/ص353) روايت داريم علاقه به دنيا فتنه است. دنيا خوب است. علاقه به دنيا بد است. چون آدم سر دنيا بسياري از جنگها، نميدانم سرقتها، خودكشيها، توطئهها، سرقتها، غضبها، بسياري از اينها به خاطر موارد فتنه در روايات است. سر و كار داشتن با بچههاي خوشصورت. رفت و آمد با بچههاي زيبا حديث داريم كه صبح حديثش را ديدم. «فَإِنَّ فِتْنَتَهُمْ أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعَذَارَى فِي خُدُورِهِنَّ» (وسايل الشيعه/ج20/ص340) ارتباط با پسر زيبا خطرش از ارتباط با دختر زيبا بيشتر است.
تأخير ازدواج! حديث داريم «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَة» (كافي/ج5/ص347) اگر يك داماد، خواستگاري آمد كه اين دينش خوب است، اخلاقش هم خوب است. ديگر حالا اين سربازي رفته يا نرفته، پدرش پيكان دارد يا پژو، نميدانم خانهاش شخصي است يا رهني است يا اجارهاي، اگر دامادي سراغ دختر شما آمد، كه اين داماد دينش و اخلاقش «تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ» از دين و اخلاقش راضي بوديد، «فَزَوِّجُوهُ» ديگر گير نده. لهجهاش ترك است، يا عرب. فارس است يا يزدي يا اصفهاني، چه كار به لهجهاش داري؟ نگاه كن داماد را ميپسندي، هيچ شرطي نكن. جز دين و اخلاق! هيچ شرطي نكن. اگر دخترتان را در خانه نگهداريد و اين داماد را رد كنيد، قرآن ميگويد: «تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ» (انفال/73) فتنه و فساد كبير ميشود. تأخير ازدواج فتنه است.
5- نگاه حرام ، زمينه گسترش فتنه و فساد
زبان فتنه است. زبان فتنه است. گاهي يك كلمه ميگويي فتنه ميشود. زبان فتنه است. «فِتْنَةُ اللِّسَانِ أَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السَّيْفِ» (بحار الانوار/ج68/ص286) يعني فتنهي زبان از فتنهي شمشير سختتر است. چون گاهي جاي شمشير خوب ميشود. گاهي دو نفر با هم دعوا ميكنند در بده و بستان و كتككاري، ميگويد: برو مثلاً دزده! يك چيزي هم از زبانش به طرف ميگويد. بعد مردم ميآيند و اينها را آشتي ميدهند. ميگويد: خوب دعوا هيچي! تو وسط دعوا به من گفتي: دزد! چه چيزي دزديده بودم؟ ميبينيد كه جاي كتككاري خوب ميشود،آنكسي كه در دعوا دزد گفته است، آن در ذهنش ميماند.
عابد جاهل يعني مقدّس احمق، مقدّس احمق فتنه است. گروه فرقان در اول انقلاب كه مطهري را ترور كردند، مقدّسين احمق! قرآن ميخواند. عابد همين ريگي جنايتكار، نه سواد دارد. هيچي هيچي! قرآن را هم تفسير ميكند. حيا هم خوب چيزي است. ما حتي به طلبهها هم سفارش ميكنيم كه اگر كمتر از ده سال درس عربي خواندي، يعني غير از ديپلم ده سال هم بايد در حوزه باشي. زير ده سال كسي حق ندارد تفسير بگويد. آنوقت آقاي ريگي براي ما تفسير ميگويد. حيا هم خوب چيزي است. مسئلهي عابد احمق.
در كربلا ميگفتند: «يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي» (بحار الانوار/ج44/ص391) عمر سعد گفت: اي لشگر خدا سوار شويد حسين را بكشيد. يعني كشتن حسين لشگر خدا شدند. آنهايي كه حسين را كشتند ميگفتند: «يَا خَيْلَ اللَّهِ» يعني اي سپاه خدا. اي سپاه خدا! «ارْكَبِي» سوار شويد برويد حسين را بكشيد. نماز جماعت داشتند. ريش داشتند. عابد احمق! خوارج همينطور بودند. ابنملجم قيافهاش خيلي قيافهي... اينجاي پيشاني آنها از سجده پينه بسته بود. عابد احمق! همينكه ديدند قرآن سر ني شده در صفين گفتند: درست است. هرچه حضرت علي فرمود: بابا اين قرآنها، صحيفه، اينها قرآن كتبي است. قرآن ناطق من هستم.
شاه مكه ميرفت، لباس احرام ميپوشيد، يك دعا هم ميكرد. عكسش را چاپ ميكردند. ميگفتند: ديگر از اين آدم بهتر ميخواهي؟ ببين اعلي حضرت رفته قرآن چاپ كرده ديگر. كسي اگر بصيرت نداشته باشد، با يك ريش، با يك چاپ قرآن، با يك لباس احرام، آقا مسجد ساخته، خيلي آدم خوبي است. مسجد ساخته، بله مسجد ساخته ولي درآمدش از كجاست؟ چه هدفي داشته است؟
اسلام روي هدفها خيلي عنايت دارد. «إِيَّاكُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِينَ وَ الْفُجَّار» (بحار الانوار/ج1/ص207) عالم فاجر يعني عالم بيتقوا، فتنه است. باسواد دانشمند هم ممكن است استاد دانشگاه باشد. ممكن است آيتالله باشد. حجةالاسلام باشد. ولي بيتقوا باشد. دانشمند بيتقوا فتنه است. عبادتكننده احمق فتنه است. خيلي حديث قشنگ است. «إِيَّاكُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِين وَ الْفُجَّارَ مِنَ الْعُلَمَاء» عابد ما ميگوييم احمق، عالم احمق و فاجر، عالم فاجر «فَإِنَّهُمْ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ» (بحار الانوار/ج1/ص207) اينها فتنهي همه هستند. عدهاي گول ميخورند. نگاه به عبادتهايش ميكند گول ميخورد. او هم نگاه به مدرك و سوادش ميكند گول ميخورد.
6- قياس در احكام دين ، عامل فتنه و بيديني
اسلام ميگويد: اگر كسي يك انگشت را قطع كرد، ده تا شتر! اگر كسي دو تا انگشت را بريد، جريمهاش بيست تا شتر. اگر سه تا بريد، جريمهاش سيتا! چهار تا جريمهاش... اسلام ميگويد: نه، چهار تا جريمهاش بيست تا! چرا شما ميگوييد: چهار تا چهل تا! براي اينكه ميگويي: يكي ده تا، دو تا بيستتا، سه تا سيتا، لابد ميگوييد: چهار تا هم چهل تا. ميگويد: نه! اين لابد قياس است. يعني پهلوي خودت اينها را به هم ميچسباني، دو قلوهايش را، بعد ميگويي: لابد! دين اينطور نيست. ممكن است به چهار تا رسيد حكم عوض شود. اين مثل اين است كه بگوييم: يك كراوات آدم را خوشگل ميكند، پس دو تا كراوات روي هم بزنيم. نه! اصلاً دو تا كراوات روي هم بزني خُل هستي. نميشود گفت: حالا كه يكياش پز است، پس دو تا پز در پز است. نه دو تا خريّت است. حالا يكي هم كار خوبي نيست. ولي حالا ميخواهم بگويم: اينطور نيست كه...
يك كسي لباس سبزي پوشيده بود، ريشهايش را هم سبز كرد. گفتند: ديگر چرا ريشت را سبز كردي؟ گفت: ميخواهم يك ضرب چهارده معصوم شوم. (خنده حضار) من ميخواهم يك ضرب چهارده معصوم شوم. مثلاً شنيده قرآن را حفظ كند خوب است. يك آدم تيزهوشي قرآن را به جاي اينكه از اين طرف حفظ كند، از اين طرف حفظ كرده بود. يعني مثلاً ميگفت: «الضاليّن، مستقيم، نَستَعين» از اين طرفي ميخواند. من چند جاي قرآن را وارسي كردم ديدم، اين نه از اين طرف ميخواند. گفتم: پير اين درآمده است. قرآن را از اين طرفي هم نميشود حفظ كرد. اين از اين طرف حفظ كرده است. يك خرده نگاهش كردم، چند سال زحمت كشيدي؟ مثلاً 16 سال. 16 سال اين تيزهوشي را به كار برده كه قرآن را از اين طرفي حفظ كند. گفت: جايزهي من چيست؟ گفتم: ديوانه خانه! چون الاغ به اندازهي يك الاغ، الاغ است. تو به اندازهي چند تا الاغ، الاغ هستي. چه كسي گفت: قرآن را از اين طرف حفظ كني؟
ما را يك جايي بردند، جايزه بدهيم. در جايزه هفتم گفتم: آقا چه كردند؟ گفتند: آقا كارهاي پژوهشي، تحقيقاتي، قرآني، جهانبيني، ايدئولوژي، گفتم: به من اين حرفها را نگو. به من بگو: چه كرديد؟ گفت: آقا كارهاي تحقيقاتي. گفتم: بابا، من هم خودم محقّق هستم. به من بگو: تو چه كردي؟ آخرش فهميديم يك آيه در قرآن است، يازده تا «قاف» دارد، گفتند: بچهها هركس اين را پيدا كرد، آخر تابستان جايزه. اين نسل نو را وادار كردند، از اول تابستان تا آخر تابستان قاف شماري رفتند. آن آيهاي كه يازده تا قاف دارد، پيدا كردند، حالا جايزهاش را ميخواهند. ببينيد كارهاي احمقانه! خيلي از كارها، كارهاي احمقانه است. يك كسي را از مصر ميآوريم كه تمام آيتالكرسي را با يك نفس بخواند. خوب در خودمان، در ايران لات داريم كه با يك نفس دو كيلو آب غوره سر ميكشد. آخر همهي آيتالكرسي را با يك نفس خواندن، واجب است؟ نه، مستحب است؟ نه! سيرهي پيغمبر و اهل بيت است؟ نه. اين دلش مي خواسته در دنيا مشهور شود. تنها كسي كه همهي آيتالكرسي را با يك نفس ميخواند. خودمان در ايران لات داريم. لاتهايي داريم با يك نفس سه كيلو آب غوره سر ميكشند. قُل قُل قُل قُل! دو سه كيلو! قرآن كه لاتبازي نيست. آدم احمق كم نيست. اگر دستمان را در دست عالم فقيه نگذاريم، به اينجا ميرويم. ميرويم قاف شماري. قاف شماري!
فتنه چيست؟ قياس! ما نميتوانيم چيزي را قياس كنيم. نماز واجب به جماعت خوب است. اما نماز مستحب حرام است. نماز مستحب از نظر قرآن، از نظر پيغمبر اسلام، از نظر اهل بيت پيغمبر، ممنوع است كه با جماعت بخوانيم. حالا ممك است بگويي: آقا بله ما نماز مستحب ميخوانيم حالي پيدا ميكنيم. حال پيدا ميكنيم. دو ليتر هم گريه كني، قرآن و روايات اين را رد ميكند. روايات اهل بيت. نميشود قياس كرد. چون نماز واجب را با جماعت ميخوانيم، مستحب را هم با جماعت بخوانيم.
فتنه چيست؟ اشاره ميكنند وقت تمام شد. آقاياني كه دير پاي تلويزيون آمدند، يك چند جلسه ميخواهم راجع به فتنه بگويم. فتنه به معناي شكنجه، به معناي شرك، به معناي مصيبت، به معناي انحراف، چند تا معنا دارد. مثل اينكه ما در فارسي ميگوييم: شير، شير گاو كه ميخوريم. شيري كه در بيشه ما را ميخورد. شير سماور، نميدانم تشبيه است ميگوييم: فلاني شير است. يعني شجاع است. كلمهي شير در فارسي چند تا معني دارد. فتنه هم معاني مختلفي دارد. گاهي آدم به چيزي نميرسد عقدهاي ميشود. به خاطر عقده گرفتار فتنه ميشود. گاهي آدم عاشق ميشود، فتنه ميشود. گاهي انسان به يك نعمتي گرفتار ميشود، همان نعمت فتنه ميشود. يأس و نااميد ميشود. خودش را در امان ميداند، ميگويد: كسي حريف من نميشود. با اين مطالعه حتماً نفر اول ميشوم. با اين تمرينها، با اين اطلاعات، با اين فاميلي كه دارم حتماً فلان. گناه فتنه است. سوء استفاده فتنه است. حبّ دنيا فتنه است. اينها همه يك بيست مورد است كه در روايات آمده است. فتنه، بايد به خدا پناه ببريم.
صبح كه چشممان را باز ميكنيم، اين برج كه ميبينيم فتنه است. چرا؟ براي اينكه ميگوييم: بابا با پول هاي حرام چه ساختهاي؟ ببينم تو خودت خانه نداري، چرا به آن كسي كه چهار طبقه خانه دارد، گفتي: حرام! از كجا فهميدي حرام است؟ شايد آن چهار طبقه حلال بوده است. چون تو اين چهار طبقه را نداري، ميگويي: بله اين پولهاي حرام را روي هم ميگذارد. چون خودش ندارد به مردم ميگويد: حرام خور! نميتواند سخنراني كند. ميگويد: من خجالتي هستم. اين پررو است به خاطر اينكه حرف ميزند. يعني ميگويد: پررو! نميگويد: من ضعيف هستم. ميگويد: او پررو است. ماشينش قراضه است، راه نميرود. ماشينهاي سالم سريع ميآيند ميروند، اينها بيكله ميروند. آدم بايد احتياط كند. يعني به مردم بيكله ميگويد. چرا؟ براي اينكه ماشين خودش نميرود. به هر حال، گاهي آدم سوار اسب فتنه است. ميتازاند. گاهي هم از اسب پياده ميشود ميتازاند. خطر هر دو است. گاهي آدم بالاي جلسه مينشيند كه بگويد: من نفر درجه يك هستم، بالا نشستم. گاهي هم پايين جلسه مينشيند كه بگويند: ايشان چقدر آدم متواضعي است. خيلي آدم خوبي است. پايين جلسه نشسته است. لب در نشسته است. يعني هم بالا نشستن فتنه است، هم پايين. گاهي بالا مينشيني كه پز بدهي. فتنه است. گاهي پايين مينشيني كه مردم بگويند: آدم خوبي هستي. آن هم فتنه است. ما داشتيم آدمي را كه سوار دوچرخه ميشد، سخنراني ميرفت. بعد در سخنرانياش ميگفت: نميدانم زنده است يا نه. من با دوچرخه آمدم. من كه اشرافي نيستم كه با ماشين بيايم. مي گفتيم: آقا تو را به خدا سوار ماشين شو اينقدر مَن مَن نگو. اين با دوچرخه ميرود كه در سخنرانياش بگويد: من، من، من من! دوچرخهاي كه من من در آن باشد اين دوچرخه هم فتنه است. ماشيني هم كه بنشيني اوه... اين هم فتنه است. يك ماشين سوار ميشود اصلاً زنگ تلفن همراهش را يك صدايي ميگذارد كه همه نگاهش كنند. ببين چه صدايي ميكند! صداي گاو رويش ميگذارد. يعني انسان خواسته باشد گرفتار شود، از صداي تلفن موبايلش گرفته، بالا باشد، پايين باشد، مدرك داشته باشد، مدرك نداشته باشد.
7- پيروي از فقيه عادل، عامل دوري از فتنهها
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد تا حالا هرچه گرفتار هر رقم فتنهاي شديم، ما را ببخش و بيامرز. از الآن تا ابد همهي ما را از همهي فتنهها دور كن. وقت فتنه يك بصيرت و نورانيّت و تقوايي به ما بده، فتنه را بشناسيم و يك ارادهاي كه خودمان را از فتنه جدا كنيم. آنهايي كه دوست دارند در كشور ما فتنه توسعه پيدا كند، به هم فحش بدهند. به هم بد بگويند. آنهايي را كه از فتنه خوششان ميآيد نقشهي آنها را نقش بر آب، خودشان را گرفتار فتنههاي سختتر بفرما. خوب اين موارد فتنه، بيست مورد بود. از 1400 موردي كه در روايات است، از سيصد تا روايت ما بيست مورد را درآورديم. حالا باز هم بحث فتنه است. كه امروزيها جنگ نرم و جنگ سرد، جنگ رواني و اسمهاي مختلفي دارد. من حالا گفتم فتنه باشد كه ريشه ي قرآني داشته باشد. ولي همان ريشهي فتنهها اصطلاح جنگ رواني هم هست. اصطلاح جنگ سرد و اينها هم هست. من دو سه جلسه ميخواهم راجع به فتنههاي دروني و بيروني صحبت كنم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
« پاسخ سؤالات مسابقه »
1) شديدتر از قتل
2 ) بزرگتر از قتل
3) هر دو مورد *
2- راه جلوگيري از بروز فتنهها در جامعه چيست؟
1) گسترش مراكز حوزوي و دانشگاهي
2) توسعه مراكز نظامي و انتظامي
3) پيروي مردم از مراجع ديني و ولايت فقيه *
3- در روابط زن و مرد ، چه امري عامل فتنه و فساد است؟
1) سخن گفتن با نامحرم
2) نگاه كردن به نامحرم *
3) همكار شدن با نامحرم
4- خوارج چه كساني بودند كه موجب فتنه در امت اسلامي شدند؟
1) عابد جاهل *
2) عالم فاسق
3) جاهل فاسق
5- بر اساس روايات ، چه امري عامل گرفتار شدن انسان به فتنه ميشود؟
1) محروميت از قدرت و ثروت
2) رسيدن به قدرت و ثروت
3) هر دو مورد *
لینک شرکت در مسابقه : http://www.gharaati.ir/quiz/index.php