خودارضایی و آثار مخرب آن (4)
نویسنده : شهید دكتر سید رضا پاك نژاد
درمان پزشكي
(در اين قسمت بيشتر مسائل مربوط به تاثيرات ذهني و راه كارهاي رفتاري و تربيتي فرزندان را مورد بحث قرار مي دهد)ممكن است پرسيده شود راه نجات از استمناء چيست؟
با آنكه جلد درمان شناسي و اسلام بعدها خواهد بود بطور استثناء به اشاره اي راه چاره و درمان استمناء گفته مي شود:بزرگترين راه جلوگيري توجه به جهاد اكبر كه جهاد با نفس و داشتن همت عالي است مي باشد اما اگر توفيق نيست و نشد عامل بايد هميشه كسي را با خود داشته باشد و چه بهتر كه با پدر و مادر يا برادر بزرگتر خود باشد. حتي در حمام به تنهايي نرود و در اطاق مطالعه به تنهايي ننشيند و ...
در اين بحث نكات مهمي وجود دارد كه به بيان آن مي پردازيم:
بايد توجه كرد ممكن است اين تصور پيش آيد كه دليل حظور شخص براي جلوگيري از انجام استمنا بدليل حيا و شرم از حظور شخص ثالث است، آري گفتم شخص ثالث، اين شخص ثاني كيست؟ شخص ثاني تفكر انسان است كه به آن ذهن اطلاق ميشود، انسان در يك آن دو زندگي دارد، در يكي خودش در اين دنيا و در حظور فيزيكي خود و با ماديات ارتباط داشته و در آن نقش بازي ميكند و در ديگري انسان در درون ذهن خود نقشي مجازي را بازي ميكند. انسانهاي موفق غالبا اين توانايي را در خود ايجاد كرده اند كه واقعيت موجود را قبول كرده و داشته هاي خود را باور كنند و در ذهن خود نقشي را بازي كنند كه در حال حاظر در زندگي فيزيكي خود بازي ميكنند و به عبارتي دندان طمع خود را از تصورات واهي و گناهان كشيده اند و با واقعيات زندگي ميكنند. اين افراد امكان گناه را در خود از بين برده اند زيرا شخص قبول كرده است كه به صورت عملي گناه را انجام ندهد و از آنجايي كه خود را چنان تربيت كرده يا چنان تربيت شده كه به عملي كه امكان انجام آن را ندارد فكر نكند
(البته اين سواي آرزو ها و اهداف است كه قائل شدن به اهداف سالم بسيار سودمند و مفيد است) بنابراين در ذهن نيز مشغول كمك به عملي است كه اكنون به لحاظ فيزيكي به آن مشغول است و هدفي را از آن دنبال ميكند. در افرادي كه مبتلا به استمنا يا هر گناه ديگري هستند و به صورت عادت روحي يا جسمي عامل به آن هستند كمتر كسي پيدا خواهد شد كه توانايي كنترل و تنظيم ذهن و هدايت تفكرات ذهني به سمت واقعيات و رفتارهاي درست واقع در زندگي فيزيكي را داشته باشد. به لحاظ پي بردن به عمق مسئله به مفاهيمي از بهداشت نسل كه در كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر آمده است اشاره ميكنيم و بعد ها به كليت و متن كامل كتاب و جزئيات آن خواهيم پرداخت. در هر انساني نيازهايي وجود دارد كه اين نيازها در بحث عواطف و مسائل جنسي، ناشي از emotions يا احساسات عاطفي كه باعث نيازها ميشوند، هستند. اين احساسات به طور طبيعي در هر شخصي وجود دارد و در فردي كه اين نيازها و احساسات وجود نداشته باشد طبيعتا و حتما بيماري روحي يا جسمي متناسب با نياز بايد تحليل و كشف گردد. اما اين احساسات در حالت كلي و عادي امكان كنترل و تنظيم دارند. از اينجا به بعد است كه شخص ثاني يا شخص تربيت يافته در ذهن وارد عمل شده و كنترل تغيير در مسير اين احساسات را به دست ميگيرد. چنانچه گفته شد اگر اين شخص ثاني مطابق با اول شخص، يعني خود فرد باشد و اين فرد خود را به گونه اي تربيت كرده باشد (يا تربيت شده باشد) كه توانايي كنترل شخص ثاني يا ذهن را دارا باشد طبيعتا توانايي پيشگيري از بروز اشتباه و گناه را خواهد داشت، در غير اين صورت در فرد مسير ديگري اختيار خواهد شد. بر ميگرديم به اولين گناه به بحث استمنا براي يك مرتبه، همانطور كه گفتيم تفكر به گناه در ذهن ايجاد تصور موضوعاتي غير متعارف و يا تصور معشوقه اي خواهد كرد. ديدن فيلم هاي مستهجن يا فيلم هاي احساسي يا فرض يك شخص نيز كششي عاطفي به سمت معشوقه اي كه در فيلم است يا در ذهن تصور شده است ايجاد ميكند. تصور بنماييد كه ديدن چندين فيلم متنوع در انسان چه تنوع طلبي ذهني به وجود خواهد آورد. اين تصورات ذهني و يا فيلمهاي بصري باعث بروز زناي ذهني خواهد شد. يعني شخص در ذهن درگير زناي فكري خواهد بود. شخص ثاني (ذهن) مشغول زناست در حالي كه شايد خود شخص به لحاظ فيزيكي مشغول كار ديگريست. بروز اين مورد هم ناشي از اين است كه بدن روي دز خاصي از emotions كنترل دارد، حال تجربه فيلم هاي مستهجن يا ديدن تصاوير عاطفي و عاشقانه باعث بروز هيجانات يا excitement روي احساسات يا همان emotions خواهد بود. معمولا فكر غلطي كه در عوام وجود دارد اين است كه هيجانات قابل تخليه هستند، در حالي كه اين انرژي هاي موجود در بدن هستند كه قابليت تخليه شدن دارند بلكه با از بين رفتن هر يك از هيجانات، هيجان بزرگتري در انسان به وجود ميايد. يعني اگر هيجان ناشي از نزديكي به طور صحيح با همسر به وسيله ي ديدن فيلم هاي معرف رفتارهاي غير متعارف جنسي از بين برود در اين صورت هيجان هاي بزرگتري كه سبب بروز ناهنجاريهاي رفتاري جنسي هستند بروز خواهد كرد. اين هيجانات كه ناشي از تفكرات و احساس بصري مسائل غير متعارف و رفتارهاي ناصحيح جنسي هستند باعث غليان جنسي و به هم ريختگي روحي خواهند شد. براي اينكه به دوستان تعريفي مناسب از زناي ذهني ارائه كنيم جمله ي بعدي را در اين راستا مي آوريم: فرض بفرماييد شخص در اثر رفتار نادرست دچار هيجان يا exciting شده است، از آنجايي كه فرد به وسيله دست نميتواند لمس كند و احساس كند، معشوقه اي نيست كه حرف بزند و بشنود بنابراين شخص ثاني در ذهن و مخيله شكل ميگيرد كه در هنگام بروز هيجانات با او در ذهن مشغول زناي ذهني است كه معمولا براي تخليه اين هيجانات دست به خودارضايي ميزند، غافل از اينكه همين خودارضايي نه تنها باعث تخليه هيجانات نميشود بلكه باعث بروز هيجانات بزرگتري نيز بدليل تجربه ي زناي ذهني ديگري خواهد شد كه در دفعات بعد ظهور و بروز خواهند كرد. در بعضي افراد متاهل هم ديده شده است كه گاهي در نزديكي با همسر در ذهن معشوقه ديگري را در نظر ميآورند كه اين هم نمونه بارزي از زناي ذهني است.
حظور شخص ثالث براي همين منظور است. حظور شخص ثالث در از بين بردن شخص ثاني و تبديل آن به خود واقعي فرد و از بين بردن اين هيجانات به مرور زمان مفيد بوده و شخص را به حالت طبيعي زندگي باز ميگرداند چرا كه حظور شخص ثالث يعني اضافه شدن يك درگيري فيزيكي و فكري واقعي با يك موضوع، كه به نوبه خود انسان را از درگيري هاي ذهني اشتباه و زناي ذهني به مرور زمان جدا و رها كرده و مشغول فعاليتهاي مناسب انساني خواهد كرد. البته اين تنها يك راه براي رهايي از اين درگيري است. ورزش كردن و فعاليت هاي بدني نيز ممكن است نوعي از اين شخص ثالث محسوب شوند.
شكيات نماز فرا گرفتن براي كسيكه در نماز هرگز شك نميكند هيچ فايده اي جز افزايش معلومات ندارد اما بر كسيكه در نماز شك ميكند فرا گرفتنش واجب ميشود، بهمين نحو كسي كه ازدواج نكرده تا زماني كه بهمين علت چشم چراني ندارد، استمناء نميكند و ... ، خواست داماد شود يا نخواست مختار است اما اگر ابتلائاتي پيش آمد ازدواجش واجب ميگردد و بسياري از مبتلا شدگان به استمناء از اين راه نجات يافته اند چه ازدواج دائم و چه ازدواج موقت.
در باب ازدواج موقت نكته اي بسيار جالب از آمارها وجود دارد كه خارج از كتاب شهيد به عرض دوستان مي رسانم. در جوامع غربي ازدواج موقت به طور كامل وجود دارد، اما تنها فرقش در اين است كه در غرب لفظي خوانده نميشود. بلكه در اسلام اين عمل بار حقوقي داشته و كاملا به حقوق زن احترام قائل مي شود و هرگونه تحقيري از طرف مرد را نميپذيرد و اين مسئوليت به وسيله ي قرائت صيغه اي كه نشان دهنده حقوق دو طرفه بين زن و مرد است رعايت ميشود. در غرب نوعي دوستي رواج دارد كه دو نفر را به هم مربوط كرده و حتي به آنها در حدي كه به اعتماد متقابل برسند اجازه نزديكي ميدهد و تنها تفاوت آن با دين كامل و مبين اسلام در ازدواج موقت اين است كه بار حقوقي براي اين رابطه تعريف نشده است و هر زماني اين رابطه قطع شود حقوقي بر گردن ديگري نيست. در صورتي كه اين رابطه موفق باشد ختم به ازدواج خواهد شد. بايد اين سؤال را پرسيد چرا آمارها نشان دهنده آن است كه بيشتر بيوه زنان حاظرند بين دو انتخاب ازدواج موقت و زنا، رابطه نامشروع را انتخاب كنند در حالي كه متعه بار حقوقي بر گردن دو طرف دارد و ايشان را در مقابل بي حرمتي و ظلم بيمه مينمايد و براي پسر و دختراني كه فعلا توانايي ازدواج دائم را نداشته و در آينده قصد ازدواج دائم دارند اين امر با نظارت پدر و مادر هم ميتواند شناختي مناسب براي طرفين در آموختن شيوه هاي شروع زندگي و خلقيات طرفين ايجاد كند و هم نيازهاي طبيعي فرد را برطرف نمايد. تاكيد ميكنيم كه نظارت والدين در روابط به طور كاملا غير مستقيم ضروري است. آيا برطرف كردن نيازهاي جنسي در افرادي كه تجربه ازدواج ناموفق داشته اند و اكنون توانايي و قدرت ازدواج را بنا به هر دليلي ندارند با رابطه اي كه در آن بار و مسئوليت حقوقي وجود دارد بهتر از رابطه اي كه در آن هرگونه ظلمي چون قتل، تجاوزهاي غير متعارف، اجبار به انجام اعمال غير متعارف، دزدي، دروغ، روابط دسته جمعي، فرزندان نامشروع كه پدر هيچ يك قابل شناسايي نيست، بيماريهايي كه در اثر مقاربت غير متعارف ايجاد ميشود، سرطان پروستات، سرطان روده و ايدز و ... ، بيماري ها و سرخورگي هاي روحي و هزاران درد ديگر است؟ آيا نبايد از آنان كه ميپندارند اين موضوع سبب از بين رفتن آبرو و حياي جامعه ميشود پرسيد چگونه است كه اكنون كه فرزندانشان در معرض ابتلا به زنا و استمنا و درون گرائي و مصرف مواد مخدر و مشروبات در اثر زياده خواهي روحي تحت روابط بي مسئوليت قرار گرفته اند نگران نيستند اما آنجا كه اسلام فرموده به زنان و مرداني كه امكان ازدواج دائم ندارند مستحب بلكه گاهي واجب است كه متعه و ازدواج موقت نمايند به تب و تاب ميافتند كه اي واي آبرويمان ميرود و چه بسيار در مواردي كه پدر رابطه ي غير مشروع دخترش را به رويش نمي آورد اما در مورد متعه تا عبور از مرز قتل نفس پيش ميرود و جان دخترش را ميگيرد. چه بسا اگر فرهنگ سازي در جامعه انجام ميشد اكنون هيچ بيمار جنسي در جامعه وجود نداشت. تنها دليلي كه براي عمل آنان كه به زنان جامعه القاء مينمايند كه ازدواج موقت بهره كشي از زن است و معناي بدي دارد و نشاندهنده نياز مالي زن است و نوعي خودفروشي است، ميتوان يافت اين است كه اينان حاظر به زير بار مسئوليت رفتن نيستند و ميخواهند بدون هيچ بار حقوقي به زنان تجاوز نمايند و از هرگونه شهوت راني بدون مسئوليت حقوقي خويشتن داري نكنند و به اسم آزادي دادن به زن و يكسان كردن حقوق طرفين از آنان سوءاستفاده نمايند. البته بايد توجه نمود كه گاهي اين رفتارها و نظرات براي جلب نظر طيف خاصي در دنياي سياست نيز مطرح ميشود و براي تقبيح آن برنامه ريزي ميشود. سؤال مهمي كه در اينجا مطرح است، دوباره بيان ميكنم: چگونه است كه آنقدر كه ازدواج موقت را در اذهان عمومي تقبيح ميكنند، روابط آزاد را تقبيح نكرده و گاهي يك سر آن را آزاد ميگذارند و به زنان القاء ميكنند كه ازدواج موقت بهره كشي از زنانگي آنان است و اين در حالي است كه ازدواج موقت بار حقوقي بسيار زيادي داشته و زن را در برابر ظلم ايمن نموده و از پاكي و معصوميت و جمال وي دفاع ميكند. البته تمام اين سخنان براي افرادي كه امكان ازدواج دائم را به هيچ وجه ندارند و زماني كه در اجتماع تعداد زنان از مردان بيشتر شده به طريقي كه مردي براي بالغه دختر مجردي باقي نماند صحت دارد و در بقيه موارد صحيح نميباشد و در موارد زيادي طبق فرمايشات اسلام حتي حرام ميباشد.
نكته قابل ذكر اينكه بر خلاف تصور شيعيان در اهل سنت نوعي ازدواج وجود دارد كه نام آن متعه نبوده و شبيه ازدواج موقت ميباشد اما بر حسب آنكه نام آن متعه نيست و به آن همان ازدواج اطلاق ميشود به آن حرمتي نميدانند و استدلالشان در رابطه با متعه اين چهار آيه است:
( المؤمنون-6 ) « تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند»
(نور-33 ) «و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمىيابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنياز گرداند»
(نور-32) «کسانی که همسر ندارند را به نکاح درآورید»
كه اهل سنت از اين آيات استدلال ميكنند كه ازدواج موقت در قرآن نيامده است. البته تعدادي از فقهاي اهل سنت هم دلايل اهل سنت در حرمت ازدواج موقت را رد ميكنند:
به تازگی، تعدادی از علمای اهل سنت اعلام کردهاند که خلیفه دوم، سنت خدا و پیامبر را حرام کرده است، در حالی که این حرمت، جایگاه شرعی و قانونی نداشته است. از جمله در کتابی به نام «ازدواج متعه حلال است»، صالح وردانی، فقیه سنی سلفی مصری، نوشته است که دلایلی بر تحریم ازدواج موقت و نیز دلایلی بر تأیید آن وجود دارد، اما دلایلی که در تأیید وجود دارند، محکمترند، زیرا همة آنها به پیامبر اعظم(ص) منسوبند، اما دلایل ابطال، به خلیفه دوم و صحاح ستّه منسوب است. وی در استدلالهای خود، به فقه شیعه نزدیک شده و به طور ضمنی، احادیث شیعه را در مورد ازدواج موقت، صحیح دانسته و ادله فقهایی که در نسخ آن، سخن گفتهاند را با نقد و بررسی فقهی رد کرده است.
تعدادي از علماي اهل سنت که متعه کرده و آن را جايز دانسته اند:
مالك بن انس- احمد بن حنبل - سعيد بن جبير - عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج - عطاء بن ابي رباح -طاووس يماني - مجاهد بن جبر – سدّي- حَكَم بن عتيبه - ابن ابي مليكه - زفر بن اوس بن حدثان مدني - طلحة بن مصرّف اليامي - « منابع: مصنف عبد الرزاق- المحلى - الدر المنثور – المغني - تفسير الطبري - تفسير ابن كثير - الحاوي الكبير - البحر الرائق ابن نجيم - الكشف و البيان - سير أعلام النبلاء - تفسير قرطبي - فتح الباري - تفسير البحر المحيط»
اگر چه اينجا مجال بحث نيست اما شيعيان در مقابل نظر اهل سنت در حرمت ازدواج موقت پاسخ زيادي مياورند كه از آن نمونه اين كه ازدواج موقت خود ازدواج است كه در ضمن شرايط عقد زماني براي آن تعين شده است و چيزي جداي ازدواج نيست ؛ پس در مفاد اين آيه داخل شده و حلال است در ضمن آيه اي كه منسوب به رد متعه است ( آيه سوره مومنون) مکي است و آيه متعه (النساء-24) «اگر با زنی ازدواج کردید و از او کام گرفتید مهریه او را به عنوان فریضه بپردازید» مدني است. بنابراين اگر قرار بود آيه المومنون در رد تفسير آيه النساء بيايد بايد قبل از آن ميامد نه بعد از آن.
نمي بايست تنها به اميد اين بود كه مي تواند در مقابل موقعيت گناه صبر كند بلكه دور شدن از زمانها و مكانهاي مفسده جو و محرك چون سينماهاي مبلغ (امروزه فيلم هاي مستهجن كه در هر رسانه اي قابل دريافت است جايگزين سينما شده) و مجلات مبلغ شهوت و دوستان ناباب و .... .
تهيه برنامه هاي سالم تفريحي، تقويت عمومي جسمي و رواني از راه تلقين به خود، خسته به بستر رفتن و از همه مهمتر استمداد از مواهب و انرژيهاي ديني است كه مختصري شرح داده ميشود:
ناگفته نماند جلق روحي نزد دختران وجود ندارد يعني ممكن است پسران شخصي را در نظر آورده عمل نمايند اما دختران جلق روحي ندارند و يك عضو را انتخاب مينمايند.
باز براي چندمين مرتبه تكرار ميكنم: دولت ميخواهد يكي را رئيس كند خودش. شخص ميداند عرضه رياست را ندارد و ناتواني خود را بعرض ميرساند. پاسخش ميدهند معاون يا معاونان با عرضه اي برايت ميگذاريم.
شما ميخواهيد اول آقاي خودتان باشيد و خود را در برابر هواي نفس و شهوات محفوظ بداريد يعني ميل داريد تقوا داشته باشيد و از جمله در يك مورد مثلا مايليد جلق نزنيد اما در پاره اي از ابتلائات ديگر نه ميتوانيد آقاي خودتان باشيد نه آقاي ديگران و كسيكه نتواند رئيس خود باشد به طريق اولي نميتواند بر ديگران رياست كند. رئيس دزد، چگونه بر ديگران آقايي كند؟ او در استخدام هواي نفس است. حال اگر حاضر شديد دست از اعمال زشتتان برداريد اما توانايي و همت آن را نداريد خداي متعال دو معاون خوب براي چنين كسان تعيين فرموده است واستعينوا بالصبر و الصلاه (صبر و نماز-روزه و نماز را معاونان خود سازيد) و اگر نتوانستيد دست از گناه برداريد روزه بگيريد و صبر و شكيبايي اختيار كنيد، بدون شك موفققيد زيرا در اين دو عمل همه چيز هست از تلقين بنفس – تمركز قواي دفاعي، دوري از مفاسد (ان الصلاه تنها عن الفحشاء و المنكر) و..... و بدون شك نماز و روزه شما را از هر گناه بازميدارد. بايد دقت كرد كه در پاره اي موارد مقصود از صبر و صلاه چيز ديگريست كه اشاره خواهد شد.
موارد بهداشتي ساده اي براي مادران توصيه ميشود:
بر پدران و مادران است كه فرزندان را ختنه نمايند تا خارشي ايجاد نشود و دست كودك به آلتش از راه خاراندن آشنا نگردد.
متاسفانه عادت بدي كه تعدادي مادران دارند اين است كه به آلت كودك دست ميزنند و ميخواهند با اين دست زدن كودك را بخندانند، در صورتي كه در هنگام باز و بست كردن كودك نبايد به آلتش دست بزنند و اگر آلتش بزرگ بود مراقب باشند آلت را نوازش ندهند و مخصوصا اگر در بيمارستان بستريش كردند چنين عملي با كودك انجام نشود و از كمك پرستاران و بهياران بخواهند كه كودك را بدست پزشك آرام كنند نه....
هر وقت دست كودك حتي به قسمت بالاي رانها متوجه شد بايد او را بتدريج آموزش داد كه موضوع بدي بسراغش نيايد.
مطمئنا بفكرتان رسيد كه جوان نورس اما تكليف نرسيده دغدغه ها و مسائلي جدا از روزه و نماز دارد و اين فكر درستي است، همانطور كه گفته شد نماز و روزه در پاره اي موارد غير از اين معني دارد.
اگر بفرزند بگوئيد مادرت از اينكه تو به جلق زدن مبتلائي بيمار و ناراحت شده – تو پسر بد عملي و از ما نيستي – برادرت از تو بهتر است – كاش تو دختر بودي (يا به دختر كه كاش پسر بودي)- تو نميتواني بعدا داماد (عروس) شوي- آخر كور يا ديوانه ميشوي – تو را همه مردم زشت ميدارند – بالاخره آلتت را ميبرند – هر چيز از اين قبيل بگوئيد يا هر گونه خشونتي پيش گيريد اثر نا مطلوبي روي فرزند خواهد گذاشت و شايد درباره اثرات نامطلوب هر قسمت بتدريج بحث شود بعنوان مثال اگر به دخترت بگويي كاش پسر بودي سعي ميكند لباس مردانه بپوشد و زلفها را مردانه كند و يا حالت مخصوص آرايش دهد و سينه بندهاي محكم ببندد كه سينه ها پيدا نباشد و زن مرد نما شود يا مرد زن نما تا اگر والدين پسر ندارند پسر نما داشته باشند و اين عمل چه عوارض خطرناكي بدنبال خواهد داشت - هنوز مردم وقتي دختري را ميبينند كه شلوار به پا دارد و تسبيح به دست دارد ميپرسند: فلاني چند دختر دارد؟ اين شلواربپا كردن ها وسيله شوهر يابي است – در صورتيكه مرد زني را دوست ميدارد كه زن باشد و تمام حالات زنانگي را داشته باشد و اگر عينك مردانه زد و تسبيحي بدست گرفت مرد از او ميگريزد. بايد گفت اين رفتارها وسيله شوهريابي نيست بلكه علت پسرنما شدن دختر اينست كه پدر يا مادرش دائم در برابر دختر هوس پسر داشتن كرده و دختر مطابق دلخواه والدين عمل كرده تا نياز به محبت خود را بطريقي نامتعارف بروز دهد و همين جاست كه اهميت دستور اسلام كه مبني بر شكر گزاري از داشتن فرزند سالم است، شناخته ميشود كه نوعي ديگر را خواستن يا همان جنس مخالف را خواستن دقيقا عين ناسپاسي است.
جوان تكليف نرسيده مبتلا به استمنا را اگر به نماز و روزه باجبار و خشونت بدارند آنچنان نسبت به دين خواهد نگريست كه به ستمگران مي نگرد پس واستعينوا بالصبر و الصلاه براي والدينش چه تكليفي است؟
همانگونه كه سابق بر دين خرده ميگرفتند و امروز سر تعظيم فرو مي آورند در برابر اين فرمايش نبي گرامي كه اطلبوالعلم من المهد الي اللحد، ميگفتند يعني چه مگر نوزاد ميتواند بياموزد و امروز نوزاد است كه بايد پرستار و مربي داشته باشد و در بهداشت نسل شرح دادم واستعينو بالصبر والصلاه هم براي نوزاد است هم الي اللحد براي پيران فرتوت. اما بايد دقت كرد طلب علم كردن در كودك و نوزاد در حد خودش است همان يادگرفتن محبت، ياد گرفتن اينكه دست به آلت بردن زشت است و گاهي قوانين طبيعت را در سطح شعور خودش ياد گرفتن مثلا اينكه اگر ليوان شير را از بلندي انداختي ميشكند و ...، حال ميخواهيم ببنيم صبر و صلاه براي فرزند تكليف نرسيده در چه حد معني دارد.
صبر و صلوه پدر مادر در برابر فرزند اينست كه بنحوي اسلامي با وي رفتار كنند و بااخلاق خداپسندانه با فرزندان تماس داشته باشند براي آنان به جاي اينكه تنها عقده اي را ايجاد نمود بلكه ايمان و عقيده اي ايجاد كرد كه با مفاد و مفهوم واستعينو بالصبر و الصلاه موافق است. اينكه حس احترام به پيامبران و امامان و بزرگان و دانشمندان ديندار را در فرزند قوت دهند و باو بفهمانند تمام كسانيكه نزدش محترم و معتبرند از خودارضايي تنفر دارند و مهمتر آنكه عقيده اي را كه لازم است در هر فرد ايجاد كرد ترس از عذاب الهي و بويژه از جهان ديگر است و هر پيامبري بر اين دو امر (بشارت و انذار) بشارت دادن و ترساندن اعزام و ارسال شده اند. آري به همين عنوان كه ادامه دادن به گناه موجبات سخط و غضب الهي را در دو جهان فراهم ميسازد، فرزند را از گناه باز دارند كه خود نوعي نماز و روزه و استعينوا بالصبر و الصلاه براي تكليف نرسيدگان است (اين دقيقا مخالف نظريست كه در جوامع غربي عنوان ميشود كه بايد فرزند را نترساند و به او اجازه داد كه همه چيز را تجربه كند) و در عين حال وعده عذاب سراي ديگر دادن فرصت دادن و ايجاد عقده نكردن و بلكه رحمت كردن ميباشد و عقده ايجاد شدن بازتابي از پديده هاي همين جهان محصور در ماده است.
(برخي ايجاد سد كردن در مقابل گناه توسط انذار از گناه را بد ميپندارند و ميگويند در شرايطي كه كودك را از گناه ميترسانيم بازخوردهايي كه در صورت يك بار انجام گناه به وجود خواهد آمد بسيار مخرب خواهند بود. در جواب ميگوييم اين در صورتي صادق است كه بفرزند مفهوم بشارت را نياموزيم. مفهوم بشارت تنها به معني بهشت در مقابل گناه نكردن نيست. يكي از مصاديق بشارت در توبه است كه خداوند ميفرمايند توبه كاران را بيشتر دوست داريم. بايد به فرزندي كه خبطي مرتكب شده و به اشتباه راهي رفته ياد داد كه در مقابل اين عمل توبه و بازگشتي هست و رجعتي هست كه در آن گذشت و بخشش هست. اما جواب ديگري كه به اين دسته داده ميشود و مهم تر است آنكه اگر شخصي را مشاهده كنيد كه در فاصله اي نه چندان نزديك به لبه پرتگاهي قرار دارد و به سمت آن ميدود آيا او را به شدت از دويدن به سمت پرتگاه نميترسانيد؟ بعد از افتادن از پرتگاه بازگشت و امكان زنده ماندن سختتر است چرا كه گناه عادت ميآورد و اولين گناه فتح بابي براي ادامه آن و عادت به آن است. حال اگر شخص از پرتگاه افتاد آيا نميشود او را با مهرباني و بسيج تمام امكانات به بيمارستان برد و توبه از گناه را به وي آموخت ؟
مسئله ي مهم اينجاست كه گاهي والدين در صورت مشاهده گناه از فرزندان، با آنان به گونه اي برخورد ميكنند كه متوجه شوند كه والدين از گناه ايشان با خبر است و همانطور كه در مطالب هم آمد ايشان را تحقير ميكنند در حالي كه ميتوان با آموزش صحيح راه بازگشت فرزندان را به حالت عادي زندگي برگرداند)
منبع: شهید دكتر سید رضا پاك نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر
/ن