در خواستگاري بهتر است بحث را دو بخش کنيم: مسائل فردي و مسائل عمومي مثل موقعيت خانوادگي، پول، محل سکونت و ...؛ البته نبايد فراموش کرد که نکات عمومي با همه ي اهميتي که دارند، به اندازه ي مسائل فردي اهميت ندارند.
قبل از رفتن به خواستگاري، جواب خيلي از سوال ها را بايد بدانيد
در خواستگاري بهتر است بحث را دو بخش کنيم: مسائل فردي و مسائل عمومي مثل موقعيت خانوادگي، پول، محل سکونت و ...؛ البته نبايد فراموش کرد که نکات عمومي با همه ي اهميتي که دارند، به اندازه ي مسائل فردي اهميت ندارند.
تو واجد شرايط نيستي!
من به عنوان پسر بايد دختر را ببينم، با او صحبت کنم. در مورد افکار، اعتقادات و مسائل اين چنيني با هم صحبت کنيم. پسر بايد خودش را معرفي کند؛ اين معرفي هم يک معرفي شغلي براي استخدام نيست. بايد توانايي اين را داشته باشد که در يک محيط صميمي و در عين حال نه خيلي خودماني، خودش را به دختر و خانواده ي او معرفي کند؛ در اين حد که من کي هستم، تحصيلاتم اين است، اعتقادم اين است و ... و به اين ترتيب خودش را به خانواده ي دختر معرفي کند. دختر هم همين طوري بايد عمل کند. البته دختر معمولا مورد سؤال قرار مي گيرد و خيلي لازم نيست خودش صحبت کند. اما پسر خوب نيست که در جلسه ي خواستگاري صحبت نکند. اين معني اش اين است که موضوعي براي صحبت از خودش ندارد. به همين دليل من به عنوان يک مشاور مي گويم خواستگاري نرو، اگر هنوز تکليفت با درس و سربازي ات معلوم نيست و کارت هنوز مشخص نيست؛ يک روز خياطي، يک روز نقاشي و ... هستي. چون با اين تنوع رفتاري و کاري در شرايطي که هنوز به ثبات کاري و فکري نرسيده اي، اصلا واجد شرايط ازدواج نيستي. يکي از وظايف خانواده ي دختر هم همين است. تشخيص مشخص بودن وضعيت يا بلاتکليفي خواستگاري که در خانه شان را زده.
چرا الان اينجايي؟
يکي از سؤال هاي مهمي که بايد از پسر پرسيده شود، دليلش براي ازدواج است و اينکه چرا اين دختر را انتخاب کرده. خيلي از آدم ها تعاريف و معاني مختلفي از ازدواج دارند. ممکن است دختر خانم، نقشي را از همسرش انتظار داشته باشد که پدرش آن جور بوده؛ يعني در خانه شان هميشه يک کسي بوده که اينها را خوشحال کند و حالا در زندگي خانوادگي اين انتظار را از همسرش دارد و اگر همسرش اين طوري نباشد، شرايط خيلي سخت مي شود. به نظر من گفت و گو در اين مورد که توقع تو از نقش همسري چيست، گفت و گوي خيلي مفيدي است.
بعضي از زندگي ها حتي بعد 24 سال مي روند روي هوا؛ داستان بعضي ها عشق است، داستان بعضي ها علم است و داستان بعضي ها هم معنويت؛ بعضي ها ازدواج مي کنند که به آرامش معنوي برسند، در حالي که همسري که انتخاب کرده اند خيلي مادي گراست. اين توقعات و لينک کردن و سنجاق کردن همه چيز به هم باعث مي شود که آخر سر نه دين بماند نه زندگي. آسيب شناسي اين داستان ها را مي توانيد در کتاب «عشق داستان است» نوشته ي رابرت استرنبرگ بخوانيد.
سؤال ها و درخواست جواب ها:
بعضي ها که فقط کتاب خوانده اند، مي آيند و زياد هم حرف مي زنند اما خسته کننده و همه را گيج مي کنند: «هدف من از زندگي اين است که ... .» درحالي که خيلي راحت بايد هدفت را براي طرف مشخص کني: «آقا من PHD گرفتم و انتظارم از همسرم اين است که به پيشرفت من کمک کند». درست است که در نگاه اول اين طور به نظر مي آيد که طرف مي خواهد از همسرش استفاده ي ابزاري کند اما هر چه باشد، تکليف طرف مقابل را مشخص مي کند؛ يعني انتظار ندارد که همسرش رفتارهاي عجيب و غريب براي او انجام دهد. فقط از با او بودن، به دست آوردن شأن اجتماعي بيشتر مي خواهد. اينها البته يکي دو تا نيست، طرف مجموعه اي از رفتار را از تو مي خواهد. اما همين که يک نفر مي آيد در مورد دليلش براي ازدواج اين طور حرف مي زند؛ يعني فکر کرده به موضوع. قبول که اگر کسي بيايد مستقيم بگويد من براي رابطه ي زناشويي ازدواج مي کنم، قشنگ نيست و در عمل هم هيچ کس نيست که بيايد اين را بگويد و قصدش صرفا همين باشد. اما بيان همين مسأله نشان مي دهد که طرف روي زمين دارد زندگي مي کند و خودش را روي مريخ تصور نکرده. اين آدم با خودش روراست است. اينکه من به عنوان خواستگار چهار تا جواب اين طوري براي خودم داشته باشم و خانواده ي دختر هم چهار تا سوال اين طوري داشته باشند، خيلي مهم است. ضمن اينکه خانواده ي پسر هم بايد سؤال کنند که شما تصميمت در مقابل اين حرف ها چيست؟ حاضري با اين شرايط ازدواج کني؟
قبلا کجاها بودي؟
مسأله ي ديگر، روابط قبلي و پرسش از آنهاست؛ اينکه چقدر بپرسيم و اگر از ما پرسيده شود، چقدر جواب بدهيم خيلي مهم است. بهتر است خيلي در اين مورد وارد جزئيات نشويم. همين که معلوم شود طرف نامزدي داشته يا نه، عقد کرده بوده يا نه و اينکه در کل شکست عاطفي - عشقي داشته يا نه کافي است. اگر کسي باشد که طي چند ماه گذشته يک شکست داشته، توصيه اين است که خودمان را بکشيم کنار چون او فعلا در دوران نقاهت به سر مي برد و هنوز کاملا خوب نشده. ممکن است مدام شما را با نفر قبلي مقايسه کند و اين مشکل ايجاد مي کند. البته يادتان باشد که جواب اين سؤال ها فقط با حرف زدن به دست نمي آيد. بايد بيشتر با هم همنشيني کنند و بعد، همه ي داشته هايشان را کنار هم بگذارند براي تصميم گيري و حتي از مشاور کمک بگيرند. منبع: هفته نامه ي همشهري جوان، شماره ي 262
/ن
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.